ما هر چه کشیدیم در طول تاریخ، از دست خودیها بوده است!
شگرد دشمن برای ساکت کردن افراد
سکوت؛ نحوه ضربه زدن دشمن به حق
چکار کنیم پرچم به دست امام زمان (عج) برسد؟
ناشنیدههایی از حقانیت رهبر انقلاب از زبان روحانیون و علما
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری.
اندک چند دقیقهای، مسئله خیلی مهمی را میخواهم عرض بکنم. شب آخر عرایض ماست، خدمت عزیزان. این چند شب درباره نقشی که حضرت زهرا (سلام الله علیها) ایفا کردند، خصوصاً برای اثبات حقانیت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در طول تاریخ، درباره این صحبت کردیم.
یک جملهای امیرالمؤمنین (علیه السلام) بعد از دفن فاطمه زهرا (سلام الله علیها) فرمودند که در نهجالبلاغه شریف، خطبه ۲۰۲، ده خط شاید بیشتر نباشد. وقتی فاطمه زهرا را در قبر گذاشتند -که یکی از قرائن محکم ماست که این احتمال را زیاد میکند که حضرت زهرا کنار پیغمبر دفن شده باشد- فرمودند: «النازلت به جبارک یا رسول الله.» این دختری که در جوار تو آرمید. برداشت کردند که به احتمال زیاد قبر فاطمه زهرا کنار قبر پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد. فاطمه زهرا کنار قبر پیغمبر اکرم است. وقتی خدمت مرحوم آیتالله خوشوقت بودیم، خودم دیدم کتابی دارد با عنوان «فاطمه زهرا کنار قبر پیغمبر اکرم است». چندین سال پیش ایشان میگفتند: آنجا امیرالمؤمنین وقتی خطاب میکنند به پیغمبر اکرم، وقایعی که گذشته بر فاطمه زهرا، خیلی جای تأمل دارد.
«به توافر امتک علی هضمها یا رسول الله.» الان دختر شما به شما خبر میدهد که همه امت شما، همگی با هم او را کشتند. با اینکه پانزده نفر بیشتر نبودند؛ آن کسانی که حمله کردند به فاطمه زهرا، نهایت مقداری که ذکر شده چهل نفر است. امت چندصد نفره، بلکه چندهزار نفره پیغمبر اکرم! امیرالمؤمنین میفرماید فقط همه اینها قاتل دختر پیغمبرند. آن کسانی که فاطمه زهرا را بیمار کردند، مجروح کردند، مضروب کردند، اینها چند نفر بیشتر نبودند؛ ولی همه شریک شدند. توی خانه فاطمه زهرا، یک تعدادی جلو بودند و حمله کردند، یک تعدادی هم پشت سر سکوت کردند. با سکوتشان تأیید کردند و راه را باز کردند.
این را بدانید -عزیزان من، سروران من، بزرگواران، شیعیان نازنین امیرالمؤمنین- ما هر چه کشیدیم در طول تاریخ از دست دشمن نبوده، از دست خودیها بوده. وقتی خودیها ساکت میشوند، توی میدان نمیآیند، دشمن راحت میتواند کارش را انجام بدهد. حسین ابن علی را یک تعداد محدودی کشتند. بار دیگر تازه بعد از شهادت امام حسین (علیه السلام)، وقتی این خانواده وارد کوفه شدند، آنجا مردم بیدار شدند. مردم مجلسی در جلد چهلوپنج بحارالانوار نقل میکند که اینها وقتی آمدند و امام سجاد را دیدند، مردان کوفه شمشیر کشیدند. گفتند: «ما میخواهیم برویم یزید را بکشیم، با ما باشید.» نه! دشمنمان باشید! زخمهایی که به ما وارد کردید هنوز خشک نشده. نمیخواهد دیگر زخمی به ما وارد کنید. «شما که دارید گریه میکنید، پس کی ما را کشت؟» چی؟ پدرم را کشت؟ «شما که دیدید عمر سعد دارد کاروان راه میاندازد برای کشتن پدرم، چرا سکوت کردی؟ چرا چیزی نگفتی؟»
فاطمه زهرا آمد خطبه خواند، به آن رسایی، به آن شفافی. چرا سکوت کردند؟ فاطمه زهرا آخر خطبه فدکیه خطاب میکند به اینها. چرا ساکتید؟ شما حرف نمیزنید؟ اهل سیاست نیستند. ساکت بشوند که بتواند کارش را انجام بدهد. سیاسی وارد شدن، بنده توی تاریخ دیدم، حوزه تخصصی که حالا تخصص نمیشود گفت ولی حوزه مطالعاتی ما بیشتر همینها بوده؛ چندین سال بالاخره توی این فضاها داریم مطالعه میکنیم. شما وقتی مطالعه میکنید روزگار مردم مدینه را در دوره فاطمه زهرا ببینید. حرفی که بینشان بود این بود: «بَه! چه دعوایی راه افتاده! بدبختیش مال تو، حکومتش مال این.» با این حرف، مردم را خانهنشین کردند که دشمن توانست فاطمه زهرا را از پا در بیاورد. با این شگرد: «تو به سیاست چهکار داری؟» همین امروز، جریان حق و باطل هست یا نیست؟ کی دارد به حق ضربه میزند؟ دشمن! چهشکلی؟ با سکوت اهل حق. آن وقتی که باید طرفدارهای حق بیایند توی میدان و دفاع بکنند، سکوت میکنند. دشمن وقتی دشمن ببیند که با یک سد عظیمی روبرو است، جرئت نمیکند نزدیک بشود، جرئت نمیکند حرف بزند.
این را فقط به عنوان یادگاری توی این شب آخر عرایضم عرض بکنم. شاید تا حالا نشنیده باشید. اینها حرفهای سینه به سینه است. اگر میخواهیم این پرچم را انشاءالله برسانیم به دست صاحبش، به دست امام زمان، راهش همانی است که بزرگان علمای ما به ما یاد دادند. چی به ما یاد دادند؟ این دو سه تا داستان را داشته باشید.
مرحوم آیتالله سید عبدالله جعفری تهرانی، چند شب پیش یک داستان از ایشان گفتم که ایشان میآمد مشهد، توی راه خوابش میبرد، سرش را میگذارد روی شانه آن فرد بغل. آن شخصی چیزی نمیگوید و امام رضا را در خواب میبیند. این آیتالله سید عبدالله جعفری تهرانی از بزرگان بود. یک جمع محدودی توی منزل ایشان، آیتالله جعفری تهرانی، از بزرگان، از اساتید، متشاگرد ایشان بودند. میگفتند: «ما یک وقتی خدمت آیتالله جعفری تهرانی بودیم، گفتیم آقا چهکار کنیم که به نامحرم نگاه نکنیم؟» ایشان گفت: «من در طول عمرم سهواً هم به نامحرم نگاه نکردم.»
آیتالله جعفری تهرانی وقتی میخواست از دنیا برود، توی منزلش قدم میزد. میفرمودند: «هنوز پیغمبر اکرم اجازه ملاقاتشون را ندادند.» اجازه صادر شد. آمدند خوابیدند و از دنیا رفتند. این آیتالله سید عبدالله جعفری تهرانی گمنام بود. توی حد و اندازههای آقای بهجت بودند. مقام معظم رهبری میخواستند بیایند به دیدن ایشان. ایشان فرمودند: «من از شما درخواست میکنم نیایید منزل ما.» چون شما که آقایید، کیه که رهبری آمده دیدن ایشان؟ من میشناسم. «از شما خواهش میکنم نیایید دیدن من.»
همین آیتالله سید عبدالله جعفری تهرانی، وقتی مقام معظم رهبری تشریف آوردند قم، ایشان با اینکه تقریباً بیست سال بزرگتر از مقام معظم رهبری بود -ده، پانزده سال حداقل بزرگتر از ایشان بود- با قد خمیده، پیرمردی، با آن سختی پاشد، راه افتاد، رفت دیدن مقام معظم رهبری. جمعیت را کنار زد. رفت دولا شد، دست ایشان را بوسید. گفت: «من در این سید ذرهای هوای نفس ندیدهام! از بس که پاک است! از بس که خالص است!» دست عبدالله جعفری.
مرحوم آیتالله شیخ علی آقای پهلوانی تهرانی، یکی از شاگردان ایشان میگوید: به ایشان گفتم: «آقا چرا سفر زیارتی نمیروی؟ چرا کربلا شما نمیروید؟» ایشان به این شاگردشان گفته بودند: «یک چیز میگویم بین خودمان بماند. من هر روز کربلا با روحم پرواز میکنم. آنقدر آنجا مینشینم امام حسین (علیه السلام) به من میگوید: "بسه دیگه! شما بفرمایید!"»
یک خرده پهلوانی تهرانی فرموده بود به شاگردان خصوصیش گفته بودند که: «اگر کل عالم یک طرف ایستاد، آقای خامنهای یک طرف ایستاد، شما بروید همان طرفی که آقای خامنهای ایستاد چون او مورد عنایت خاص امام زمان است.» باورتان نمیشود. فضای سیاسی، دعوای سیاسی، گم شدیم. مملکت ما، حکومت ما، انتقاد بهش زیاد وارد است. نقص زیاد دارد. خیلی چیزهایش باید برطرف بشود. رهبر پاکی داریم این سید عزیز.
آیتالله علامه حسنزاده آملی میفرمایند: «امام زمانه.» علامه حسنزاده کم کسی نیست. کسی که ده سالگی آمده توی عالم خواب با طیالارض آمده خدمت امام رضا (علیه السلام). یک قطره آب از دهان امام رضا نوشیده. طیالارض پیدا کرده. اراده میکند هر جای عالم میخواهد برود توی همان ثانیه. ده سالگی این گذشته. علامه حسنزاده آملی وقتی رهبر انقلاب تشریف میبرند مازندران، ایشان از ایرَا -که روستایی که ایشان ساکنند، سابقاً ایرَا بوده نزدیک آمل- از آنجا راه میافتد، میرود دیدن مقام معظم رهبری. به اطرافیان میگویند: «در ایشان به اندازه یک هسته خرما لقمه حرام پیدا نکردهام. اگر لقمه حرامی به اندازهی یک هسته خرما در او میدیدم، نمیآمدم این همه راه.»
آیتالله بهاءالدینی، آن مرد بزرگوار که چندین و چند مرتبه خدمت امام زمان رسیده بود. سینه به سینه دارم برای شما میگویم. این حرفهایی نیست که توی کتاب باشد. حرفهای معتبر از شاگردان آیتالله بهاءالدینی برای بنده میفرمود: «کلان از مراجع قم هستم. وقتی خبر آوردند که بعد از حضرت امام، مقام معظم رهبری بهعنوان رهبری انتخاب شدند، الحمدلله خیالمون راحت شد سید علی خودمون انتخاب شد.» رهبری رفته بودند دیدن ایشان سال ۷۶. فردا شاگردی گفت: «دیروز شنیدیم رهبری اینجا بودند؟» ایشان گفت: «بله. خورشید چند دقیقهای آمد اینجا تابید.» ای رهبر! یک وقت ما را فریب ندهند. بعضی وقتها آدمهای موجه با حرفهای موجه. حواسمان باشد، زمین دشمن نباشیم. نه! ساکت نباشیم. این علم را کمک کنیم ظهور نزدیک میشود انشاءالله.
فرموده بودند: «امام زمان در حج در عرفات آقای خامنهای را پناه بر خدا!» بعضی وقتها آدم یک چیزهایی میگوید. حرف کسی یک کلمه اهانت بکند به این سید عزیز، محال است که عاقبت به خیر شوند. دیدیم چه گرفتاریهایی پیدا کردند. کمک کنیم تنها بشود این سید، تنها بشود. اگه خدای نکرده این انقلاب زمین بخورد، دیگه خواب اسلام را به چشم نخواهیم دید. ریشهکن میکند. اسم پیغمبر نمیماند. قرآن هم نمیماند. قرآن آتش میزنند، مسجد خراب میکنند. یک عده فکر میکنند افتخار است. اسم روضه امام حسین (علیه السلام) روبروی نظام اسلامی ایستادن. روبروی رهبر انقلاب ایستادن. رهبر نباشه، یک دانه هیئت توی این کشور نمیماند. اگه قرار باشد دشمن توی این مملکت وارد بشود، از اول از همه زنها را میبرد. فراوانند این جور آدمها. نظام جمهوری اسلامی مجبور تحمل بکند اینها را. خدا شاهد است، من توی این مشهد احساس خطر میکنم. موجی راه افتاده ضد رهبر انقلاب، ضد حکومت اسلامی. چرا اینها میگویند وحدت؟ چرا اینها میگویند قمه نه؟ حواستان باشد. عرض کردم انتقاد داریم، وضع اقتصادیمان مشکل دارد، مملکتمان مشکل دارد، مدیریت مملکتمان مشکل دارد؛ همه را قبول داریم. ضعیفتر بشود آقامون بیاید، کار تمام بشود انشاءالله!
امیرالمؤمنین علیه السلام! پیش آمد، دوباره پیش میآید. بیستوپنج سال توی خانه نشیند. یک نفر نیاید بگوید علی، حداقل یک حدیث از پیغمبر برای ما بگو. بعد از شهادت فاطمهاش، از امروز به بعد امیرالمؤمنین توی خانه، قسم خورد: «عبا به دوشم نمیاندازم تا اینکه قرآن را حتی بعضی اصحاب امیرالمؤمنین در خانه علی علیه السلام، امیرالمؤمنین که میآمدند، کار داشتند حضرت را، حضرت قسم خورده بود تا قرآن را تمام نکردم -نوشتن قرآن تمام نکردم- عبا به دوشم نیندازم.» بعد چند روز، قرآن را تمام کرد. عبا به دوش انداخت، رفت مسجد مدینه. مردم را جمع کرد. مردم مدینه قرآن را آنچنان که وحی نازل شده، جمع کردم برایتان. هر آیهای را کنارش نوشتم این کی نازل شده، کجا نازل شده، برای چی نازل شده. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در تفسیر این آیه چی فرموده؟ «این قرآن را اگه داشته باشی، تا قیامت دیگه نجات پیدا میکنی.» برگشتن چی گفتن به امیرالمؤمنین (علیه السلام)؟ گفتن: «نه به تو علم.»
علمای اهل سنت نقل کردند: «این جمله مال صحیح مسلم و صحیح بخاری است: "وجه حیات فاطمه" تا وقتی فاطمه زنده بود، علی بین مردم یک آبرویی داشت. وقتی فاطمه از دنیا رفت، دیگه هیچکس محل نذاشت.» به خاطر فاطمه هم که شده بود بعد پیغمبر احترام علی را نگه میداشتند. خیلی وقتها فاطمه زهرا، مثل دیشب به خاک سپرد، غریبانه تنها. دیگه از امروز هیچکی نیامد سراغی از علی بگیرد. دیگه کسی نیامد به علی تسلیت بگوید. دیگه کسی کاری به کار علی نداره. این امیرالمؤمنین تنها توی خلوت قرن میسوخت به غم خودش، به غم فاطمه. قشنگ گفتم، گفتم غمهای علی یک طرف، ولی هر وقت از این منزل میخواست خارج بشود، چشمش به این در، این در و دیوار میافتاد. «السلام علیک یا فاطمه الزهرا.» العالمین آخر بود. کنار فاطمهاش نشسته این اشک از چشمان فاطمه جاریه. «یا بهتر رسول الله تبکی؟» ای پیغمبر خدا، برای چی گریه میکنی؟ ادب را ببین! معرفت را ببین! «جان، بازویم را شکستند نفرمود.» جان، پهلویم را شکستند نفرمودند. روی من را کشتند نفرمود. «علی جان به صورتم...» فرمود: «ابکی لما تلقا من بعدی.» برای مظلومیت تو گریه میکنم علی جان. «ابکی بعد از من.» بعد از من دیگه طرفدار نداری، هوادار نداری، غمخوار نداری. لذا بود دیگه از این به بعد هر وقت خواست درد و دل کنه، توی مدینه درد دل کرد. یک کار علی گشتن توی بیابان. یعلم اذ...
در حال بارگذاری نظرات...