‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین. صلیالله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنةالله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی.
یکی از مباحث مهم در علوم اسلامی و معارف اسلامی، علم روانشناسی است. علمی که متأسفانه الان جایگاهی ندارد. علوم حوزوی و دانشگاهی، شکل فیلم روانشناسی از علوم مهم، خصوصاً برای ما طلبههاست. خوب از جهتی شاید واجب هم باشد. در بحث شناخت مردم، روانشناسی تبلیغ، بحث جامعه، بالاخره حرف اول را میزند. قرآن هم شاید سنگ تمام، شاید که نه حتماً سنگ تمام گذاشته است در بحث روانشناسی. آیات قرآن مفصل، بحث شاید آیات روانشناسی از آیات فقهی بیشتر باشد، اینجور به نظر میرسد.
ولی خب، بحث روانشناسی، بحث متروکی است و خیلی جایگاهی ندارد. روانشناسی در دو حوزه باید بحث شود که باز حوزه دوم خیلی غریبتر است: حوزه اول، حوزه روانشناسی فردی؛ حوزه دوم، روانشناسی اجتماعی. امتها چه ویژگیهایی دارند و ویژگیهای امتها چه اتفاقاتی را پیش میآورد؟ خیلی وقتها آثار مال امتهاست؛ «و لو ان اهل القری آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات» یعنی ایمان و تقوای فردی، برکات اجتماعی نمیآورد. آنچه برکات اجتماعی میآورد، ایمان و تقوای اجتماعی است.
قرآن درباره امتها بحثهای مفصلی دارد؛ یک جایی میفرماید که اینها «لکل امة اجل»، امتها خودشان پرونده دارند، سرنوشت دارند، عمر دارند، حساب و کتاب دارند. روز قیامت امتها با هم محشور میشوند؛ یعنی هر امتی جداگانه محشور میشود: «کلما دخلت امة لعنت اختها»، هر وقت یک امتی میآید خواهرش را لعن میکند. خواهرش لعن میکند، فحش خواهر میدهد به آن امت قبلی. ترجمه نیست؛ یعنی امتها با همدیگر خواهرند، خواهر به اعتبار مونث بودن امت. هر امتی که تو جهنم میآید، آن خواهر خودش را لعن میکند؛ یعنی آن امت دیگری که در جهنم است.
این امتها با همدیگر مراوده دارند، امتی محشور میشوند، امتی جهنم میروند. رضا پیغمبر اکرم هم روز قیامت شفاعتشان، شفاعت امتی است. در همین حدیث کسا الان خواندیم که پیغمبر اکرم به امام حسین (علیه السلام) خطاب میکند: «یا شافع امتی.» شفیع امت سیدالشهدا. لذا حضرت زهرا (سلام الله علیها) هم کارشان در قیامت شفاعت امت است؛ نه شفاعت مؤمنین، کل امت.
لذا محبین و محبین را جدا، یعنی اول محبین سیدالشهدا، بعد محبین محبین سیدالشهدا. به همین ترتیب هرچه که اتصال باشد و امت محسوب بشوند، تکتک اینها را جدا میکنند و میبرند داخل به بهشت. پیامبر اکرم بحث شفاعت مال امتشان است. آن طلب رحمتی که کردند، درخواستی که کردند که خدای متعال، پرونده امتشان را کنار دیگران باز نکند. اینکه فرمودند اگر نسل شما زیاد باشد، من فخر میکنم یوم القیامه به «کثرت الامم». بچهزیاد بیاوریم و روز قیامت مباهات کنم به زیادی امتم.
وقتی امتها محشور میشوند، من پیغمبر خوشحال بشوم بگویم ببینید امت من چقدر زیاد است. اینها خودش حساب و کتابی دارد؛ یعنی زیادی امت برای پیغمبر مایه فرح و شادی است. زیادی بهشتروندگان از امت او برای پیغمبر مایه فرح و شادی است. برتر بودن امت او نسبت به امتهای دیگر مایه فرح و شادی است. لذا تعبیر در شهادت سیدالشهدا هم تعبیر به «امت» است. این خیلی عجیب است که امت پیغمبر سیدالشهدا را کشتهاند. این خیلی تعبیر عجیبی است. وقتی هم لعن میکنیم، امتی را لعن میکنیم. خدا لعنت کند آن امتی که شنید حسین کشته شد و به این راضی بود.
زمان هر کسی با پیغمبر خودش محشور میشود. یعنی مسیحی الان با حضرت مسیح محشور میشود. پیغمبرشان (پیغمبر اکرم) درست است که قبول ندارند (قبول ندارند دیگر). بالاخره در دین ظهور میکند و حضرت تشریف میآورند. مسیحیها وارد امت حضرت عیسی نمیشوند چون خود عیسی الان وارد امت پیغمبر است. مسیح جزو امت امام زمان است. امت در روز قیامت با عیسی محشور نمیشود چون خود عیسی جزو امت اوست. کسی پیغمبر هست و شهادتین گفت، او هم جزو امت محسوب بشود. به این صورت هم نیست.
«انا ولی من و علی پدران این امتیم.» معلوم است چه کسی اتصالش با امیرالمؤمنین اگر قطع باشد. اتصالش با این امت. وقتی میگویند که «من پدر این خانوادهام،» اگر پسری پدر، پسری را بچه خودش به حساب نیاورد، یعنی بچه این خانواده به حساب نمیآورد دیگر. امام زمان ظهور کنند و بعضیهاشان هدایت بشوند یا در برزخ، بالاخره شرایط و ویژگی آن موقع، مثلاً شاید از امت حساب و کتاب خاص خودش را دارد. در صورتی که این هست، این است که ما روانشناسی امم داشته باشیم.
حالا خود روانشناسی فردی الان غریب است. ما میخواهیم روانشناسی امت را بررسی کنیم. وقتی که آدم آیات قرآن را ملاحظه میکند، قرآن به یک سری ویژگیهای امتی خیلی حساسیت دارد. یعنی میفهمد که یک امت را من بهخاطر این هلاک میکنم، یک امت و هلاک فقط بهخاطر مثلاً ظلم، یک همچین چیزی. یک نفر وقتی در یک امت ظلم بکند و بقیه سکوت بکنند، خدا کل امت را هلاک میکند. این از چیزهای کتاب سوره مبارکه و «شم». آیات آخرش چی میفرماید؟ میفرماید که «فقروها فدمدم علیهم ربهم» درست شد. «فقروها»، یک نفر شتر صالح را کشت. میگوید «اقروا»، همه با هم کشتند شتر صالح را. «اقروا»، یک نفر کشت «فدم علیهم ربهم بزنبهم». «بزنبهم» خیلی عجیب است! گناه همهشان، خدا همهشان را عذاب کرد بابت گناهشان. یک نفر کشت ولی بقیه راضی بودند. لذا خدا همه را عذاب کرد.
از آنطرف هم هست: گاهی یک نفر کار خوبی انجام میدهد، بقیه راضیاند، خدا به همه برکت میدهد. دقت بشود، خصوصاً درباره واقعه کربلا باید امتشناسی بشود، چرا این امت، امت ملعون است؟ امت پیغمبر اکرم. نیم قرن گذشته از پیغمبر اکرم، امت میشود امت ملعون؛ از این امت چند تا مسلمان بیشتر، همه مرتد شدهاند: «ارتد الناس بعد الحسین الا ثلاث او اربع.» تبریک برای بعد از پیغمبر به کار رفته، درباره بعد از امام حسین هم به کار رفته، درباره امام سجاد هم به کار رفته. این که امام سجاد میفرماید «همه مرتد شدند غیر از سه یا چهار نفر». فرمودند: ابوحمزه سمامالی یکی از آن سه چهار نفر است. تعابیر اینجوری داریم و خیلی اینها تعابیر عجیب و سنگین است. اینجا ارتداد، ارتداد فقهی نیست که همه نجس بشوند. این ارتداد، ارتداد ایمانی است؛ یعنی همه از مسیر ایمان برگشتهاند.
آیه قرآن خطاب میکند امت پیغمبر را. وقتی که تو جنگ احد ندا پیچید که پیغمبر را کشتند، پیغمبر را کشتند، یک عده برگشتند، کار و بساط رسالت جمع شد. آیا نازل شد؟ اگر پیغمبر بمیرد یا کشته بشود، خود این ابهامی هم که میگذارد خیلی در بله که برخی از همین استشهاد کردند به اینکه پیغمبر اکرم بعداً به شهادت. اگر بمیرد یا کشته بشود، شما برمیگردید به دوران جاهلیت.
لذا دبیر جاهلیت هم باز در قرآن جاهلیت اولی داریم. یک جاهلیت هست، جاهلیت اولیه است قبل از پیغمبر. دوباره مردم برمیگردند به جاهلیت. حضرت زهرا (سلام الله علیها) خطاب میکنند به آن ملعون پشت در. ویژگیهای جاهلیت است و در خطبه هم مفصل بحث میکنند که چی شد؟ تا پدرم سر به تیره تراب گذاشت، همه برگشتند به امت جاهلیت. علی فقط در این امت کاری بود. حضرت زهرا مفصل آنجا گله میکنند. میفرماید که شماها خواب بودید و «انتم فی رفاهیت العیش». شما در رفاه بودید، در عشق و حال بودید، در ویلاهاتون بودید. یک نفر در دل دشمن داشت میجنگید، آن هم علی بود. با شمشیرش میرفت تو دل دشمن، تو دهن دشمن. (تعبیر دهن دشمن) دهن دشمن با شمشیرش زبانههای آتش را از دهان دشمن خاموش میکرد. برمیگردیم. خانهنشینش کردید!
یک علی بود، یک پیغمبر که این امت به این دو تا وابسته بود. پیغمبر رفت، علی را هم خانهنشین کردیم. دیگر چه؟ دیگر چه ایمانی؟ و میآید جلوتر، هی میبینیم این صفات دارد منتشر میشود. این خیلی خطر عظیمی است. یعنی آن صفاتی که در مدینه است، آن ویژگیهایی که این امت را زمین زده، دارد هی رسوخ میکند، ملکه میشود برای امت، ملکه دارد میشود. این ملکهشدنش است که امام حسین (علیه السلام) به این حرکت وادار میشوند.
بحثهای مهمی است؛ باید ساعتها بنشینیم دربارهاش بحث بکنیم. روانشناسی مردم کوفه بحث خیلی مهمی است، خیلی به درد ما میخورد. چرا یک همچین مردمی که نزدیکترین مردم به اهلبیت پیغمبرند، مردمی که با عشق خاندان بزرگ شدهاند؟ این خیلی یعنی بین تمام امتها، بین تمام اقوام، این مردم کوفهاند که به اهلبیت از همه جا نزدیکترند. امتیاند که اولاً که شهر کوفه شهر تازه بنیاد است، در دوران خلیفه دوم بنا شده است. شهر قدیمی تاریخی نیست؛ مثل مثلاً صنعا و حتی خود شام و اینها. یمن، سوریه و اینها کشورهای قدیمی بودند. خب عراق هم همچین خیلی کشوری به حساب نمیآمد. ایران محسوب میشد. بگذار عراق عجم و عراق عرب میگفتند. کوفه با ایران یک مجموعه محسوب میشدند. لذا ملک ری و فرمانداریاش اینجا بود، آنجا در واقع فرماندار اصلی بود که به اینجا حکم میکرد. برای آب دهان اینها را راه انداخت. عمر سعد ملعون مالک حاکم قزوین در دورهای که امام حسین را میکشد. هر سال خون میدهد. امشب یکی از علتهایش این است که فرماندارش امام حسین را (عمر سعد فرماندار قزوین بود.) به او پیشنهاد ری را دادند. مثل اینکه مثلاً بگوید آقا شهر پایتخت دوم را به پایتخت اول. که خب خیلی برایش چرب و شیرین آمد و رها کرد و رفت. هم قزوین را از دست داد، هم ری را نرسید. ملعون ازل و ابد هم شد و هیچی هم گیرش نیامد.
در صورتی که این مردم کوفه با این ویژگیهایی که دارند، با این ساختاری که دارند، ملت فرهنگی نسبتاً محسوب میشوند. شهر کوفه شهر بافرهنگی است. حتی با خود عربستان تفاوت دارد؛ یعنی مکه و اینها مثلاً نسبتاً شهرهای بیفرهنگ محسوب میشدند، کمفرهنگ محسوب میشدند. ولی شهری مثل کوفه، شهری که در دوران فرهنگ اسلامی رشد کرده، آن اول سنگ بنایش اسلامی بوده، با قرآن رشد کرده، با مسجد رشد کرده. اینها خیلی عجیب است. لذا وقتی امام حسین را میکشند، چهار تا مسجد به شکرانه کشتن امام حسین در شهر کوفه بنا میکنند. به شکرانه کار فرهنگی! آنقدر در این صورت است که مردم به شوق اینکه حسین بن علی کشته شده است، چهار تا مسجد میسازند که اسامیشان آمده است.
امام صادق (علیه السلام) فرمودند در این مساجد نماز نخوانید. نامساجد ملعون است: مسجد شمس بن ربیع و چه و چه و چه. چهار تا مسجد که اینها را مردم، ببینید حساب بکنید: مصالح میروند، میآورند، پول از جیبشان میگذارند، کار میکنند، صبح میآیند سر کار، شب کار میکنند، مسجد بنا میکنند. کار سادهای؟ چقدر زحمت؟ بار ببر، بار بیا. آجر تو سرت بخورد، ببری بالا، بیاوری پایین. ماله بکشی. چه آفتاب بخوری، تشنگی تحمل کنی که مسجد بسازی که چی؟ توفیق پیدا کردیم حسین را... این است که آدمها را به تنبه وا میدارد که چطور میشود یک امت با پیشینه و زمینه فرهنگی و فکری اسلامی آنقدر به قهقرا میرود که همان معارف اسلامی را میگیرد با همانها کسی که خودش نماد اسلام است، تیغش تیغی است که فناوری شده با معارف الهی.
اگر یک مردمی باشند که کلاً در این فضاها نیستند، آدم خیلی نمیسوزد. تکتک ائمه همینها را کشتهاند که با این موارد آشنا بودند، با قرآن. روبروی امام زمان میایستند. اینها خطرشان از همه بیشتر است. چی میشود یک همچین اتفاقی پیش میآید؟
بهنظر حقیر باید ما نقاط ضعف مردم کوفه را در کلمات امیرالمؤمنین جستجو کنیم. امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه پته مردم کوفه را ریخته است روی آب؛ یعنی قشنگ با جزئیات ویژگیهایشان را میگوید و هشدارها را میدهد و معین میکند که اینها بعداً از کجا ضربه میخورند. آن چیزی که ضربه میزند به این مردم و کارشان را به اینجا میکشاند که ببینید نه شیعه میتواند بکشد امام حسین را، نه روم که رئیس همهشان بود. ماجرای کشتن امام حسن مجتبی (علیه السلام) را رومیها دخالت داشتند. معاویه با رومیها خیلی در ارتباط بود. آن سَم کشندهای که از روم گرفت، ارتباطاتی بود که با روم داشتند. ولی در ماجرای سیدالشهدا کاملاً برعکس است. یزید دستور میدهد. تازه خود یزید میگوید که من نمیخواستم به این وضع، به این وضع فجیعی کشته بشود؛ یعنی مردم کوفه بیشتر از آنی که من میخواستم کشتند. اگر من بودم جای عبیدالله این کار را نمیکردم. بعد تازه فرستاده روم میآید در مجلس یزید به عنوان اینکه خب، رمان دیپلمات که بیاید در این فضا باشد و جشن ملی ما را مثلاً ببیند و اینها. این تعبیر عجیبی است. ماجرای عجیبی است که میآید، آن سر مبارک را وقتی میآورند در مجلس، میگوید این سر برای کیست؟ من وقتی برگشتم کشور خودمان، بگویم در چه مجلسی شرکت کردم؟ «حسین بن علی بن ابیطالب.» میگوید خب این آقا کیست؟ میگویند که پسر فاطمه. میگوید فاطمه دختر پیغمبرتان. ملعون ازل و ابد یزید میگوید. ببینید فرستاده روم، روم ابرقدرت، بلکه خودش مرکز شرارت یهودی است. دیگر از یهودی بدتر که نداریم نسبت به مسلمان. چقدر شما آدمهای پستی هستید. ماجرای کنیست حافظ را مثال میزند. میگوید که ما حالا هم از ایشان است، کس دیگری هم از یک نصرانی است نقل شده، هم از این. میگوید که ما در یک جزیره کلیسایی داریم. در این کلیسا مردم هر سال لباس احرام میبندند، میروند طواف میکنند این کلیسا را. در این کلیسا یک دانه نعل الاغ هست که این مال الاغ حضرت عیسی بوده. در ظرف طلایی گذاشتهاند، در یک محراب گذاشتهاند. محراب را زینتکاری کردهاند. کل کلیسا را زینتکاری کردهاند. جزیره دورافتادهای که در آن مردم زندگی نمیکنند. نعلی که آنجا است، از حضرت عیسی مانده است، تبرک میکنند. شما نوه پیغمبرتان را کشتید. دستور میدهد یزید، میگوید سر این را ببرید که برنگردد. روی خاک میریزند. خوشحال میشود، میگوید دیشب پیغمبر شما را خواب دیدم. «رسول الله را من را در آغوش گرفت، به من بشارت داد که تو به من ملحق میشی.» شهید. بیشتر دایره عشق امام حسین را ببینید تا کجاهاست. دیپلمات روم را جذب میکند. چرا؟ به صفات دایره صفات.
باید در فرمایشات امیرالمؤمنین (علیه السلام) بگردیم. یک ویژگی خیلی بزرگی نسبت به مردم کوفه هست که به نظر میرسد این مشکل، مشکل اساسی مردم کوفه است که بعداً همین است که دست اینها را به این بگونه آلوده میکند. امیرالمؤمنین چند جا این ویژگی را مطرح میکند. من امشب یکی از خطبهها را اشاره میکنم. انشاءالله اگر خدا بخواهد شبهای بعد هم به خطبههای دیگر اشاره خواهم کرد. خطبه ۱۳۱ نهجالبلاغه امیرالمؤمنین (علیه السلام). خب این خطبه از خطبههای بسیار مهم نهجالبلاغه است. فلسفه حکومت اسلامی را در این خطبه حضرت بیان میکنند. خیلی مهم است؛ یعنی باید کتابها نوشته بشود در شرح این خطبه. خودش میتواند یک واحد درسی دانشگاهی باشد.
چرا اصلاً نگاه دین به حکومت چیست؟ فلسفه حکومت در اسلام چیست؟ مفصل امیرالمؤمنین بحث میکنند و فوقالعاده است خطبه ۱۳۱ نهجالبلاغه نهجالبلاغه سفیه. آنجا حضرت فرمایش اول کلامشان را دارند. این خیلی مهم است که معمولاً در این فلسفه حکومت و اینها به این تیکه اول فرمایش حضرت خیلی تأملی نمیشود. چون خطاب به مردم حضرت وقتی شروع میکنند مردم کوفه را اینجور خطاب میکنند: «ایهالنفوس المختلفه و القلوب المتشتته» چقدر تعبیر بلند و چقدر دقیق است. این ابرمرد عالم، این متوسم عالم. آن فضایل را همه را بگذارید. ما یک مشکلی که داریم این است که فضایل امیرالمؤمنین در سیره و تاریخ امیرالمؤمنین خیلی تطبیق، یک مشکل است. باید کتابهایی نوشته بشود در این زمینه. مثلاً میگوییم علی مثل کعبه است، کعبه دورش میروند، آن دور کسی نمیرود. امیرالمؤمنین چطور تبیین شده؟ یعنی چی؟ در سیره که آمد، چکار کرده؟ امیرالمؤمنین در تبیین این فضایل، ما یک سری کتاب داریم فقط در تبیین فضایل. اینها هیچکدام در تاریخ و سیره نیامده. آن فضیلت را دارد. «الحکمه پیغمبر کتاب و حکمت تعلیم میکند.» من خودم هنوز جایی ندیدم یک نفر آمده باشد در سیره پیغمبر روی این کار کرده باشد. این کتاب و حکمت تعلیمش یعنی چه؟ در سیره پیغمبر کدام کار پیغمبر مصداق تعلیم کتاب و حکمت است؟ کتاب روشن است، حکمت دیگر چیست؟ تعلیم حکمت چیست؟ اینها کار نشده. بحث خوبی است.
حالا این امیرالمؤمنینی که متوسم است، با یک نگاه «علیالاعراف رجال». اینها اعرافاند. خلاصه یک نگاه میاندازند، حق و باطل را میشناسند. اهل حق و باطل را هم میشناسند. تا هفتاد نسل پشتش را هم میتواند تشخیص بدهد که کی از این میآید و آن متوسمینی که دارد، میفرماید که من به پیشانی اینها نگاه میکنم و میفهمم که اینها کیاند و چیاند و چی خواهند بود و چی بودند. وسمهشناس است. یک نگاه به پیشانی که میکنم همهچیز روشن میشود.
حالا این آدم متوسم یک نگاه به این مردم کوفه کرده، میفرماید: «ایها النفوس المختلفه والقوب المتشتته.» شما کسانی هستید که دلهاتون پراکنده است، جانهاتون مختل، جانها متحد نیست. اصل ویژگی مردم کوفه این است که هی میگویید مردم کوفه، مردم کوفه. ما کوفی نیستیم و چه و چه و چه. یعنی در واقع عمقش همین است. پراکندگی بحث خواهیم کرد که واقعاً هستیم یا نیستیم. مصادیق این پراکندگی را بیاورید. از پراکندگیهای فکری گرفته، پراکندگیهای اجتماعی گرفته، پراکندگیهای عرفانی گرفته. همه اینها کنار هم باشد دیگر. وقتی محور توحید است، جامعه هم برای اینکه رو به سعادت برود، توحید میخواهد. وقتی جانها با هم پراکنده است، امام، توحید، امام موحدین نمیتواند این جامعه را ببرد به سمت توحید.
مشکل علی با این مردم این است: مردم پراکندهاند. مردم وقتی وحدت ندارند، به سمت توحید بردن اینها محال است. نمیشود. دلها وقتی از هم رمیده است. حالا درباره وحدت خیلی بحثها هست. بحث که میگوییم، یاد بحثهای سیاسی میافتیم، یاد وحدت سنی میافتیم، یاد وحدت احزاب. اینها نیست. وحدت خودش یکی از ملاکات احکام است. خیلی حرف عجیبی است. اختلاف خودش یکی از ملاکات حرمت است. من شراب را حرام کردم، میسر را حرام کردم، قماربازی را چرا؟ چقدر بحث مهمی است!
حالا آن کلامی که اختلاف میافکند، چیزی کم از شراب ندارد. آدمی که اختلاف میافکند. وقتی شراب خوردن آنقدر آثار دارد مطمئن. و خمر آنقدر روایات که لعن کرده پیغمبر کسی که شراب بخورد و کسی که بکارد به نیت اینکه شراب بشود و کسی که حمل بکند و کسی که بچیند و کسی که چکار بکند؟ چه واسه چی؟ ته همهاش چیست؟ که این اختلاف میاندازد بین مردم. شیطان با این خمر و میسر ابزاری دستش است برای اینکه بتواند بین شما اختلاف بیندازد، شما را به جان هم بیندازد. جدا میشویم، کار شیطان شروع میشود.
کار خدا با ما کی شروع میشود؟ وقتی که ما با همیم. اینها خیلی جای فکر دارد. خیلی تحمل میخواهد. وقتی یک دانه از شما جدا میشود، این مثل گوسفندی است که از گله جدا میشود. گرگ به کمین نشسته تا وقتی همه با همیم نمیآید، نمیتواند بیاید. موقع جدا شدنهاست. حالا جدا شدنها به چه نحوی است؟ عرض خواهم کرد انشاءلله. ملاکات احکام است. نماز جماعت چرا آنقدر به آن سفارش شده؟ محور خود احکام، آنقدر معافیت خدا در نماز داده! نمازی که خیر و موضوع دیگر، از این بهتر نداریم. خدا در همه قواعد و احکامش، آنی که احکام، احکام نماز چهارصد تا باب دارد. هیچی در این عالم قرار نداده. آن همه روایات، آن همه سفارش. آن همه یا عمداً نماز باطل است. نماز جماعت عمداً و رکن اضافه کن. امام جماعت سکته کرد، افتاد، مرد. دل این احکام. تازه باید در ذکرهایش هم مکروه باشد. امام دعای شخصی بکند، امام باید دعای جمعی بکند. اذکار نماز «ایاک نعبد و ایاک نستعین». همه با هم داریم میپرستیمت. تنهایی نداریم. اینجا کسی تنها بیاید. ملاک اتحاد این جانها باید با هم عجین باشد، گره بخورد.
ولایت الهی در گرو این است. اصلاً رابطهی مومن با خدای متعال این شکلی است که فرمود: روح مومن به خدای متعال مثل پرتو خورشید به خورشید است، بلکه غریبتر و متصلتر. این اتصال روح گروه امام برقرار میشود. لذا ما از طینت اوییم، همهاش اتحاد است، گره خوردیم به او. کفار هم از طینت ائمه خودشانند. لذا نطفه و نطفه حرام است. شیطان دخالت دارد در بستهشدن نطفهاش. «چاره کنید فیالاموال و الاولاد»، همهاش بحث شراکت است. فرق فردی نیست. همهچیز شریکی است. هنوز در اعمال همدیگر شریکیم. در اعمال هم سهم داریم. همه از دعای همدیگر سهم داریم. همه از شفاعت همدیگر سهم داریم. همه از مال همدیگر سهم داریم.
«فی اموالهم حق المعلوم لسائِل و المحروم.» کاری که امام سجاد (علیه السلام) انجام میدادند این بود که وقتی سائلی میآمد، برخی گفتند دست خودش را میبوسید. امام سجاد گداها و ضمیر به کی برمیگردد؟ معلوم نیست. وقتی گفتند دست خودشان، چون آیه قرآن دارد که «لالها یخذ الصدقات». توبه خدای متعال صدقات را میگیرد و توبه را قبول میکند. خوب وقتی صدقه را شما داری میدهی، آن طرفی که دارد میگیرد خداست. از این جهت امام دست خودشان را میبوسیدند.
از آدابش هم این است که وقتی شما داری صدقه را میدهی، دستت پایین باشد. او (سائل) دستش بالا باشد و بردارد. «لا تجعل ید العلیا.» حق خودش است. اصلاً مالِ اوست. وقتی در امت بودن سهم دارید، دنبال همدیگر هستید. این اتحاد است که آنوقت کار را پیش میبرد. به امام عرضه کردند: آقا چرا قیام نمیکنید و اینها. آن حدیث معروف امام صادق (علیه السلام) حضرت فرمودند که «جمع المال نشدید.» هنوز کسی از شما برادرش، آن مقداری که میخواهد بردارد، ۱۲۳ نفر نسبت به یکی اینجوری. آنقدر خودتان را در همدیگر شریک ببینید. در جامعه مال همدیگر شریک ببینید، با هم یکی باشید. لذا در زیارات، «مقدم کن اخوان تو بر خودت.» کی بود؟ چی بود؟ چی میخواست؟ حضرت زهرا (سلام الله علیها) همین امت ملعونه را همه را مقدم میکردند. آنقدر که امام حسن (علیه السلام) میفرماید که صبح شد، مادرم دعایی برای خودش نکرد.
«ابر همسایه». روایتی که حضرت زهرا فرمودند: «تعدل عندی الحسنات.» این روایت را، روایتی دارید از پیغمبر خودتان، مکتوب نوشته باشید. داشته باشید. لوح را بردار، بیا. رفت، گفتش که خانم جان گم شده. حضرت: پیدایش کن. وحیدکه! بگرد پیدایش کن. آن روایت پیش من معادل حس و حسین است: «تعدل عندی الحسنات». قاطی زبالهها، زیر خاک و اینها افتاده. چی بود؟ من روایت درباره این است که کسی شهرش به همسایهاش نرسد. متن روایت جزو معارف اصیل توحیدی نبوده. معارف درمیآید. امیرالمؤمنین میفرماید که شما جانهاتون پراکنده است، «مختلفه و القلوب المتشتته». شما دلهاتون تشدد دارد، پراکنده است. جانهاتون به همدیگر متصل نیست. «الشاهده ابدانهم و الغیله عنهم عقولهم.» بدنها کنار هماند، عقلها با هم جمع نیست. فکرها کنار هم نیست. فکرها از هم رمیده.
عرض خواهم کرد: من مثل دایهای که شما را میخواهم بکشانم ببرم تو بغل حق، «نفورالمعزا من الاسد»، مثل میشی که از صدای نعره شیر فرار میکند، شما اینجوری فرار میکنید. وقتی من دعوت . هیهات ان اطلع بکم سرار العدل. یعنی قبل از اینکه حضرت وارد بحث فلسفه حکومت بشوند، آدمی که باهاش بشود حکومت داری کرد هست یا نیست؟ بحث تئوریش سر جای خودش. بله، یک سری بحثهای مبنایی دارد. نظر اسلام به سیاست چگونه است؟ نگاهش چیست؟ کی حکومت تشکیل میدهد؟ چگونه حکومت داری میکند؟ این بحثها را خوب بحث کردیم. جانهای پراکندهتون، من نمیتوانم تشکیل حکومت بدهم با این افکار ازهمرمیده. من نمیتوانم کاری بکنم. درست است امام هفتم هستم، امام عدلم هستم. لنگم در این عالم نیست. جذاب. دارند. دست بریده. داعی. مثل اینکه کسی بخواهد خاری را از پای کسی دیگر بیرون بکشد، با خار بخواهد.
علی طبابت و معرفت را پیدا نکردم. اینجا همه حقایق و اسرار هست، حامل پیدا نکردن. بعد هشت تا مطلب میفهمیدم. یکی حاملش کیست؟ یادم میاد چندین سال است که من مطالعه نکردم. یادم بیاید، متأسفانه نهجالبلاغه کم مطالعه شده است در دنیا. بله آدمش را پیدا کردم. آدمی پیدا کردم که باهوش بود، اهل... ندیدم برای اینکه حقایق را بهش بسپارند. آدم باهوشی هم بود که حقایق را هم امین بود. اهل اینکه این حقایق را خرج دنیا بکند هم نبود. ولی باطل را از کانالهای مختلف نمیتوانست تشخیص بدهد. همه را برد. حالا امام حسن، امام حسین. اگر بشود گفت این اعصاب ایشان به اینها منتقل شده، خب میشود گفت حتماً. ولی از جهت آن علم امامت، اینکه حضرت دنبالش میگردند، بین عوام مردم کسی که کار کرده باشد، استعداد پیدا کرده باشد. چرا؟ چون جان پراکنده نیست.
سلمان، سلمان، سلمان ویژگی داشت. این سه تا ویژگی که محبتش را در دل من قرار داده، هوای نفس نداشت. هوای نفس او شده بود هوای نفس علی. اصلاً هوای نفس، هوای علی. اتوماتیکوار خواسته علی در او میآمد. علی در او جاری بود. آنقدر اتحاد پیدا کرده بود و با امیرالمؤمنین جان وصل بشود به آن کانال، کاملاً این ظرف متصل است. به قول آن بزرگوار میفرمود که اگر یک قطره بول هم که باشد، به دریا که بیفتد، نه تنها پاک میشود، بلکه جزو دریا میشود. پاک. اسم این دریا متصل باشد، نه تنها پاک میشود، خودش هم دریا میشود. درباره سلمان میبینید در زیارت «السلام و علیک یا بابالله». بابالله میشود بابالله. میخواهد برود سراغ حقایق توحیدی. از این کانال فقط باید.
سلمان وقتی «منا اهل بیت» یعنی این. یعنی از غیر کانون سلمان کسی به جایی نمیرسد. متصل، اتصال پیدا کرده است با این دستگاه. امثال زهیر اتصال پیدا میکنند. آنجور. امثال حر اتصال پیدا میکنند. ملاعلی کنی (رضوان الله علیه)، مهدوی کنی وصیت میکردند که ایشان دفن بشود. ظاهراً نسبت فامیلی هم دارند با ایشان. خواب میبیند جناب جناب حُر. ایشان میفرمایند که اربابم سیدالشهدا مرجعیت شیعه را به شما واگذار کردند. خب حالا چرا باید مرجعیت یک شیعه را حُر بیاید بگوید؟ اعلام میکند. اتصال. ببینید کسی که خودش میآید میگوید که آقا اربابم عبیدالله به من دستور داده است شما را اینجا نگه دارد. الان میآید اینجا میگوید اربابم امام حسین دستور داده به شما مرجعیت بدهم. قطره بول متصل میشود به یک دریا، خودش دریا میشود. به سیدالشهدا میگوید اربابم گفته که نگذارم از اینجا جون بخورید. دعا. شرمنده. اربابم گفته نگذارم شما الان میآید به ملاعلی کریمی میگوید اربابم به شما دستگاه. این جان باید متصل باشد با امیرالمؤمنین.
کار من با شما یکی نیست. «اریدکم لله و تریدوننی لانفسکم.» من شما را بهخاطر خدا میخواهم، شما من را بهخاطر خودتان میخواهید. این است پراکندگی بین من و شما. این است که جان من به جان شما متحد نیست. اهدافمان یکی نیست. غرض یکی نیست. انگیزه یکی نیست. همه این چیزها را نمیخواهیم. برنامه برای خودش دارد. یکی آمده اینجا «قتیل الحمار» بشود. جنگ احد. کشته شد. تاریخ اسلام آدم چیزهایی میبیند. مجلدات اول بحار، از جلد ۱۸ به بعد مطالعه بفرمایید. خیلی چیزهای عجیبوغریبی دارد.
کشتههای احد را حضرت آمدند یکییکی کنارشان. آن بدنهایی که همه مثله شده بود، غیر از بدن حنظله بهخاطر پدرش مثلهاش نکرده بودند. این جنازه را میبینم. پشت کوه دارند غسلش میدهند. شب زفافش بوده و غسل نکرده آمد در میدان و کشته شد و در جهنم است. خودکشی کرده. کشتی جنگی شماست؟ شهید راه پیغمبر است؟ شهدای احد. یکی از رفقایش گفت: لحظه آخرش من دیدمش! دیدم که راه خیلی جراحات برداشته بود. گفتم خوب کشتی. گفت: فکر کردی بهخاطر محمد کشتم؟ من کینه با اینها داشتم. میدانی چقدر اینها از پدر و برادران من را کشته بودند؟ تسویه حساب کردن با اینها. الان هم زخم برداشتم، حوصله اینکه بخواهم زخمم به اسم پیغمبر شما تمام بشود ندارم. شمشیر را زد تو شکمش، خودش را کشت. شهید شده به خاطر الاغ! آمد جلو. میخواست به غنیمت...
«قاتلو فی سبیل الله» نیست. «فی سبیل الله» یعنی اهداف یکی باشد با امیرالمؤمنین. لذا ما در هیچ ماجرایی، در هیچ واقعهای انقدر ناب نداریم. لذا فرمود از شما سراغ نداریم. در هیچ واقعهای در جریان اسلام آیا همچین چیزی نداریم که همه مجروحین و شهدا و اینها با معصوم، با امامشان، با ولیّشان. این اتحاد جان. لذا همه برکات به همه میرسد. برکاتی که بر قبر سیدالشهدا نازل میشود، بر همه اینها نازل میشود. عجیب غریب!
مطالعه بفرمایید با سیدالشهدا کشته شدند. تعابیری که در ادعیه دارد، امام زمان خطاب به اینها چی میفرماید؟ «بابی انت و امی». تعابیر بعدی که دارد، پدر و مادرم فدای شما. شما «انفس طیب» و چه و چه و چه و چه. خب در اینها درجات ایمان مختلف است. بعضیها مثل حبیبند، یک شب یک دانه ختم قرآن میکند. بعضیها مثل بریلند، هفتاد ساله دکولا و مکنون. اینها از اینها صادر نشده است. هفتاد، هشتاد ساله اول راه است. نصرانی بوده، تازه مسلمان شده. عثمانی بوده، تازه شیعه شده است. ولی اصل اتحاد است که دارد به جان گره میزند. امیرالمؤمنین میفرماید که من نمیتوانم با شما حق را جاری کنم چون شما با من گره نخوردید. شما پراکندهاید. مردم کوفه ویژگی اصلیشان همین پراکندگیشان است.
این جانهای پراکنده، هر دوری دور یک نفر است. هر دوری یک ولی دارد، یک مولایی دارد. در دورههای مختلف عوض. هر دوری مرید یک آقایی هستیم. هر دوری با یکی میچرخیم. استقامت طریق نیست. این درس، آن برنامه. این جان را پراکنده میکند. بعد پراکندگی جان اتصال را از معصوم کمرنگ میکند. اتصالش کم. مداومت این پیوند میزند. مداومت بر حق.
تعابیر اینکه کسی میخواهد از ما اهل بیت بشود این کار را بکند، آن کار را بکند. اینها همه علامت این پیوند خوردن است. فقط کسی هر روز محاسبه نکند از ما اهل بیت نیست. پراکنده. وقتی پراکنده بشود، اتصالش کم میشود با اهل. وقتی محاسبه هست، کجا رفت؟ چه کار کرد؟ چه گفت؟ برای کی؟ برای چه؟ خود مداومت در این جان را استقامت میدهد، یک جهتی میکند. وقتی یک جهتی میشود، متصل به طریق توحید.
در هر صورت حضرت اینجا میفرماید: من نمیتوانم حق با شما اقامه کنم. اهدافتان با من فرق میکند. یک تعبیری حضرت ولیعصر خطاب به مرحوم شیخ مفید دارد. فردا شب خدمت شما عرض خواهم کرد. در نامۀ دومی که امام زمان به شیخ مفید دادند فرمودند که اگر شیعیان ما اجتماع داشتند، متحد بودند، یک لحظه غیبت طولانی نمیشد. تنها عامل طولانیشدن غیبت، اختلاف جانهاست. جانها با هم متحد، یکی نیستند.
یک مفصل دربارهاش صحبت. خود حضرت امام (رضوان الله علیه) در مورد بحث وحدت وقت نمیشود عرض کنم. که مقام معظم رهبری میفرمایند که دو سه تا مطلب بود که امام بیشتر از همه در بین تمام این معارف و نکات حکمتآمیزی که امام این همه در این ده سال قبلش عنایت داشتند. ایشان میفرمایند دو هفته بعد از رحلت حضرت امام. نسبت به هیچچیزی غیر از وحدت آنقدر تأکید نداشتند. مهمترین چیزی که امام بهش تأکید داشتند بحث وحدت بود. وحدت در همه ابعادش: وحدت در هدف، راه، انگیزه. وحدت مسئولین. مسئولین با مردم. جهتهای او، مُرد الهی میدانست دیگر. تو که پیشبرنده هستی همین است. آنچه کار را راه میاندازد همین است. از آیات قرآن برمیآید، از روایات برمیآید.
خلاصه آنی که دست عنایت الهی را دارد، روایتش را عرض خواهم کرد که این ید خدا که با جماعت است یعنی چه. کنارش خلوت چه جایگاهی پیدا میکند. اینکه یک سری چیزها تنهاییاش خوب است. یک سری کسا تنها زندگی میکنند، تنها میمیرند. فضیلتش این است که تنهایی زندگی میکند، تنها میمیرد. خب اگر با جماعت بودن خوب است، پس چرا درباره ابوذر میفرماید؟ چرا اینجور تنها مردن خوب است؟ اصلاً چه جور تنها مردنی خوب است؟ چه جور با جماعت بودنی خوب است؟ ملاک چیست؟ معیار چیست؟ توفیق بدهد، عرض خواهم کرد.
امام سجاد (علیه السلام) محور وحدت شیعه، آن نهضت عظیم یک دور بازسازی میکند امام سجاد شیعه را. شیعهای که مضمحل شده، هیچی ازش نمانده؛ یعنی چند تا آدم ناب داشته، اینها همه در کربلا کشته شدهاند. وحشت میکند امام سجاد با چه دورانی درگیرند. ولی نهضت علمی را از تو همین دوران درمیآورند. برخی بزرگان قائل به این هستند که نهضت امام باقر و امام صادق (علیهم السلام) زائیدهشده از تلاش امام سجاد است. محصولات امام سجادند که آن نهضت علمی را راه انداختند. امثال خالد کابلی، ابوحمزه سومالی و دیگرانی که بودند.
و روش امام سجاد چیست برای احیای شیعه؟ محور اجتماعی که ایجاد میکند روضه سیدالشهدا. اینکه امام (رضوان الله علیه) میفرماید که این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگهداشته. ما عامل قدرتمان یعنی الحمدلله. اگر از هر جایی مشکل داریم، آنی که یک جا همهمان را کنار هم جمع کرده، بزرگترین عامل قدرت نگهداشته. اتحادی که نگهداشته اسلام. اتحاد هم در همه جا متأسفانه لکهدار شده، اینجا مانده. ولی محرم. تهران، یک شب پشت یک دستهای ماندم پشت دانشگاه امیرکبیر. خیلی برایم جالب بود. تهران، این دسته عقب دسته که ما بودیم شاید پنجاه، شصت تا زن بود که یک چادری توشون نبود. بعد تازه زن بدحجاب چادری آمده بود. مادر پیر، زن بدحجاب. اینجوری. مادر پیر بدحجابت هم روی ویلچر. ظاهر؛ ظاهری است که سپاه دشمن وقتی نگاه میکند، میگوید این ظاهر مال من است. در محاسبات خودش وقتی میخواهد حساب بکند، یارقشی بکند، من چقدر آدم دارم؟ مملکت در چه غوغایی است؟ یک خواننده مرده، چه وضعیتی ایجاد شده؟ در این فضای رسانهای، آدمکشی میکند. هرچی که طرفدار موسیقی و رقص و خوانندگی و فلان و... آدم است. دیگران چه فضای جویهای؟ شبها در خیابانها و کجا و اینور و آنور در مدارس. من امروز یک آمار شنیدم واقعاً تعجب. ضربه تفریح میشود. همه جمع میشوند با هم میرقصند به یاد آن خوانندهای که مرده. محافظه میکند وقتی میخواهد نیروکشی بکند. من چقدر آدم دارم؟ شعائر خودش را مینشیند نگاه میکند. میگوید رقص و موسیقی. امروز استاد عزیزمان مفیدی گفتند حدیث خیلی تعجب کردم تا حالا نشنیده بودم. روایت دارد انبیا مبعوث شدند به دو جهت: یکی به جهت توحید، یکی به جهت دفع آلات موسیقی. خیلی عجیب است! یعنی انگار جبهه حق آنور در جبهه باطل یک چیز است که شعار اینهاست. همهپایش مزامیر اینهاست. آلات لهو و لعب. خلاصه شیطان.
سپاه دشمن وقتی دارد یارکشی میکند، به این شعائر نگاه میکند. بدحجابی یکی از شعارش است. میگوید هرکی بدحجاب است با من است. هرک اهل موسیقی با من است. هرک اهل شراب با من است. هرک اهل لهو و لعب با من است. امام حسین برمیگرداند. راه میرود. تهرانی که در خیابان نمیتوانی سرت را بالا بگیری، میبینی همه جا پرچم سیاه و دسته و یا حسین، یا محسن میآید شخم میزند. «عوض ثارالله»، یکی از معانی «ثارالله» این است که شخم میزند. به گاو میگویند «ثور»، به معنای شخمزدن. انقلاب را هم میگویند «صلح الصورة الاسلامیه». به آدم انقلابی تعبیر «ثار» میشود چون متحول میکند، عوض میکند فضا را. «ثارالله». خدا قدرت اختیار تامه تحول عالم را به دست او سپرده. تحولی صورت بگیرد به دست مبارک او.
امام حسین از امام سجاد (علیه السلام) از همین عامل قدرت استفاده میکند. تربیت و اجتماع قلوب. امام سجاد (علیه السلام) چیست؟ محیط بسته خفقان شدیدی که ایشان دارند. هم در دوره یزید ملعون، هم در دوره عبیدالله بن زبیر ملعون. یک وقت امام سجاد نشسته بودند، دست به زانو گذاشته بودند و ناراحت. نفس عمیقی کشیدند. کسی جلو چشمشان ظاهر شد. سؤال کرد که از چی ناراحتی؟ «از فتنه ابن زبیر. اثر بر ما تنگ کرده، نفس ما را بریده.» آن چهره که ظاهر شد، گفت: غصه نخور. امر او در ز خضر نخواهد بود. فتنه ابن زبیر فتنه سختی برای اهل بیت است. بعدش هم هشام و اینها. امام سجاد در خانه، با روضه امام حسین دارد آدم تربیت میکند. به اسم کنیز و عبد و اینها میگیرد، میخرد، ماه به ماه به مناسبت مختلف آزاد میکند. اینها چی میبینند در فضای زندگی امام سجاد؟ اشک. غلامی که میآید آب میآورد، غذا میآورد، آقا اشکش جاری میشود. مفصل برای این برده جدید ماجرای کربلا را میگویند.
خب به یک مناسبتی شب عید فطر میشود. سید بن طاووس میفرماید که شب عید فطری میشد، حضرت صد هزار تا از بردهها را آزاد. صد هزار نفر مبلغ شهادت و مظلومیت سیدالشهدا پخش میشوند در عالم. از آفریقا و آسیای مرکزی و آسیای خاور دور، حتی اروپا. از جاهای مختلف حضرت عبد داشتند. منطقه خودشان. مبلغ روضه سیدالشهدا. این است که دلها را به سمت اسلام و دلها با او متصل بود.
یک ماجرای عجیبی «وسائلالدرجات» نقل کرده، جلد ۲۷ بحار هم مرحوم مجلسی آورده درباره شتر امام سجاد (علیه السلام). من اولین بار این ماجرا را از یکی از دوستانم شنیدم که ایشان خدا رحمتش کند در وادی سلام نجف. در کربلا این را برای من تعریف کرد. من باورم نشد. عکسش را دیدم. خیلی تعجب کردم.
امام باقر (علیه السلام) میفرماید: «لما مات علی بن الحسین علیه السلام کانت ناقه له. وقتی امام سجاد از دنیا رفتند، شتری داشتم که در چرا بود. حتی ضربت به جرانها.» این شتر که در روایت دیگر دارد که چطور حتی نمیدانست که امام را کجا دفن کردهاند. شتر از چراگاه سراسیمه میآید کنار قبر زینالعابدین (علیه السلام) روی زمین میخورد. حالتی که میخواهند ذبح بکنند، روی خاک میگذارد و «تمرقت علیه». هی روی این خاک خودش را میمالد. هی به این خاک خودش را میمالد. برخی جاها دارد که آنقدر سرش را به این خاک میزند که میمیرد و کنار پشت قبر امام سجاد (علیه السلام) دفن میشود. «ان ابی کان یحج علیها و یعتمر.» پدرم حج و عمره خودش را بر این شتر به جا آورد.
خب چرا حالا این شتر آنقدر علاقه دارد؟ آنقدر دلبسته است به امام؟ یک بار نشد امام سجاد با تازیانه این شتر را... گفتم شاید وجهش این است. خب این آقایی که وقتی آب میبیند به یاد لب تشنه میافتد، وقتی بچه کوچک میبیند یاد علی اصغر میافتد، وقتی اسیر میبیند پیاده خاندان اسرا میافتد. حتماً وقتی هم که تازیانه میبیند یاد آن لحظهها و آن صحنهها میافتد. شاید از همین جهت بوده هر امام سجاد روایت دارد. شتر ایشان مشغول چریدن میشود، از قافله جدا میشود. حضرت تازیانه را بالا میآوردند، تحمل میکردند. دوباره شاید به یاد آن تازیانههایی که در کربلا بالا میرفت در مسیر کوفه و شام، تازیانهها میافتاد. توضیح نداد. رو پایین میآید.
مرحوم سید بن طاووس نقل میکند در کتاب شریف اقبال میفرماید که امام باقر (علیه السلام) سؤال کردند از پدرشان امام سجاد که: «آقا جان، پدر جان یزید ملعون شما را به چه نحوی به سمت...» حضرت فرمودند: «حملنی علی بعیرا یطلع بغیر و طان.» من را سوار بر شتر بی جهازی کرد. شتری که رکاب نداشت. میدانید وقتی شتر رکاب نداشته باشد، سوار هر وقت میخواهد سوار بشود باید خودش را پرت بکند روی شتر. هر وقت هم میخواهد از شتر پیاده بشود باید خودش را پرت بکند به زمین. حسین (علیه السلام) علی علم تو مسیر شمر. سر پدرم حسین روی نیزه روبروی ما.
زنهای قافله بر مرکب و سوار پشت من بودند. «خلف نیزهدارها و شمشیردارها پشت ما بودند.» شمشیرها به سمت ما گرفته بودند و به سمت ما بود عین. اگر قطره اشکی از چشم ما خاندان بیرون میآمد، با نیزه به سر ما میزدند. یا اهل مبارزه دمشق شدیم. کسی صدا زد: «ای مردم شام! خجالت میکشم از امام زمانی این عبارت را بخوانم: یا اهل شام! هؤلاء صبا یا اهل البیت ملعون. العیاذ بالله. خانواده ملعون وارد شدهاند.»
السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی به فنائه. علیک منی سلام الله ابدا مابقی تو و بقیه لیلا والنهار و لا جعله الله آخر تکون.
با امام سجاد سلام بدهیم امشب به یاد آن زیارتنامه خواندن امام سجاد:
السلام علی الحسین و علی علی حسین و علی اولاد الحسین و در تشنگی سرا...
به دردی نمیخورم، تنها خیال به دردی
حرفی بزن که اشک مرا در این جام بیش...
به دردی باید به زیر نور بزرگان جلوس کرد
در سایه آفتاب به دردی نمیخورد این به بعد معطل این دل نمی...
این خانه خراب از منظر نگاه شما جلوه دیدنی عکس بدون قاب به دردی نمیخورتید
جان بگیر ولی گریه را نگیر چشمه بدون آب به چشمی بده که قلب مرا زیر و رو
یعنی مرا کنار تو با آبرو کند جز هوای شما پر دهن
آقا جان یا زین العابدین امام سجاد
ما را به جز هوای شما پر دهن ما را
به جز برای شما سر نمی... بال و پر مانع اوج است پس اگر بالم نمی...
چه بهتر نمیدهد آنجا که میل یار اسیری
عاشقی در بند میرود ولی ایرانیان به هیچ
بزرگ قبیلهای جز خاندان دختر نمیدهد
مادر امام سجاد ایرانی تا زندگیم ترک ولایت نمیکنم
با غیر آل فاطمه وصلت نمیکنم
هر دیدهای به دیده گریان میرسد
فصل خزان به فصل بهاران در بین گریه حاصل ما میکند
باران بدون فیض به پایان نمی... یکجا اگر تمامی خلقت گدا شود
به آستان کریمان نمیرسد
روزی ما کم است که مصحف نخواندهایم
عیب از کریم مهمان نمیرسد
با دوری از صحیفه سج قسم علامه هم به معنی قرآن نمیرسد
بفرست سمت دشت غلام سیاه را چند وقتیست که باران نمیرسد
غلام امام، باران، ناز کیسه به دوشی تو اگر کار هر شب این پینههای شانه نمیرسد
ماماس من یک کیسه خیراتی
آقا جان ذاتاً فقیر آن کرم آقای من
حریم تو از بهتر است با اینکه خاک بهشت معطر است
عادت نمودهایم هوای بقیع رو تو ذهن بیاریم. عادت نمودهایم به این گنبدی که نیست
از حریم تو که بدون کبوتر است
یک فرصت غنیمت است امشب برای پاکی این قم، با تربت حسین
به این تربت حسین عجب بند پرور
اول فدایی قدمت بعد تولد مادرشون رو از دست داد. خدایی سخته. از اون سختتر چی؟
همه این مردان پاک و باصفا کنار پدرشون به شهادت برسند. فقط او بماند. قافله، قهر و... رفقا شهید بشوند به بدترین وضع که وقتی میآید بدنها رو میبیند بلرزه میافتد.
بدن نحیف امام سجاد، زینب کبری صدا میزند: عزیز برادر، عزیزان خداست، پارهپاره روی زمین. هیچ کس جز امام سجاد نفهمید عمق کربلا را. چرا؟ زینب کبری فهمید ولی یک سال و نیم بیشتر دوام نیاورد، دق کرد.
این امام سجاد که ۲۵ سال اول فدایی، قدمت تو بود پس مادرت به تو ز همه با وفاتر است.
تو یادگار فاطمه بودی برای حالا که شد فدای تو عالم فدای او.
یعقوب کربلا چقدر گریه از صبح زود تا به سحر گریه
یعقوب را که غصه یوسف شکست و تو داری برای چند نفر گریه
وقتی که چشمهات میافتد عزیز اگر گریه میکنی، را به جان خودت دادهام دیگر چرا میان گذر گریه؟
از صبح غروب فقط داری به قتل صبر پدر گریه میکنی
چشمت چرا شده بیرمق شده
یعقوب کربلا چقدر گریه میکنی با دیدن کجا میرود دلم
با دیدن حصیر کجا دلم
قربونت برم امام زمان تو زیارت ناحیه اگه زمانه را منو
تأخیر انداخت نبودم کمکت برات گریه میکنم جایاش بدن صبح گریه میکنم
امشب چی میخواهم بگویم امام زمان فرمودند: تأخیر افتادم نبودم کربلا کمکت کنم، اینجور گریه میکنم.
امام سجاد چی باید بگوید من بودم در خیمهها جدا کردم صدای غربت تو شنیدم نتونستم کمکت کنم
سرتو روی نیزهها ولی دستم بسته بود آقا جانم
جلو چشمام سیلی زدم نتونستم کاری کنار گودی قتلگاه آمدم نتونستم کاری کنم
بچهها را شنیدم نتونستم
دامنهای سوخته را دیدم کاری کنم
عرضه داشت آقا چه کنیم؟ من به خیمهها ریخته. سراسیمه شده. هرکی میتونه تو فرار کنه. آتیش بیابونها را گم کردن. آنقدر گوشوارهها را کشیدند خلخالها را کشید کشیدن.
اگه امام زمان میفرماید نبودم آنقدر گریه. بمیرم تلفظ از شدت غم و این مصیبت. بمیرم برات حسین جان.
امام سجاد چی باید؟ وقتی که دیدند یک سواری دارد از بیابان بنیاسد رد میشود. گفتند نکنه این سوار جنازهها را دفن بکنیم دستگیر.
سوار نزدیک آمد: «چه میکنی؟» «شما کی هستید؟» فرمودند: «نترسید، غریبه نیستم. بدن عزیزان خدا را دفن میکنیم. ولی بعضی آنقدر پارهپاره شده نمیدانیم جمعش کنیم.»
فرمودند: «کنار برید.» روی بدن منتشر پارهپاره صدا زد: «فداک یا حسین، فدات بشم بابا جانم علی النهر المقدور.»
صورت گذاشت رو رگهای بریده. یک پوریا بیارید. من خودم میدانم اعضای این بیابون را یکییکی جمع. یکییکی جمع کرد. میکشد به سر و صورت میمالد.
قبری بکنید. قبر را کندند. بدن را داخل ولی سری ندارد سمت قبله برگرد.
فرمود: «خاک بریزید.» خاک ریختند. یا صاحب الزمان! از دنیا میرود. مهمترین، شاخصترین ویژگی آن آدمها روی قبرش مینویسند. اگه مسجدی ساخته، کتابخانهای ساخته، چیزی ازش مانده، کتابی دارد، شاگردی دارد روی قبر مینویسم.
این غم مال اون کسیه که صاحب فلان. حالا امام سجاد روی این قبر چی نوشت؟ مهمترین شاخصه حسین بن علی بن ابیطالب: «قتلوها بظما شدا مع.» با لب تشنه کشت. با بدن آریا را در بیابون رهاش کرده. دیوانه خاتم سلیمان زن تشنگان میرسد فریاد بیابان ای منقلبه.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
در حال بارگذاری نظرات...