در این مجموعه جلسات، آموزههایی ناب از گفتوگوی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) با امیرالمؤمنین (علیهالسلام) روایت میشود؛ شش جمله طلایی که خلاصهای از راه سعادت دنیا و آخرتاند. از پرهیز نسبت به عیبجویی و تجملگرایی گرفته تا تمرکز بر کیفیت عمل و توسل خالصانه به خداوند. این جلسات با بیانی زنده، اخلاقی و عمیق، انسان را از ظاهرگرایی دینی به دروننگری و ایمان واقعی میبرد
شش فرمان پیامبر که جایگزین ۶۰۰ هزار گوسفند و دینار شد. [01:55]
هشدار صریح پیامبر: وقتی مردم سرگرم «فضائل» میشوند، شما به «فرایض» بچسبید. [05:30]
آبروداری با اسراف؛ وقتی فضیلتنمایی، فریضه را نابود میکند. [09:21]
کدام کربلا؟ وقتی سفر مستحبی، سبب زیر پا گذاشتن واجبات الهی میشود. [12:55]
هیئتداری یا آزار همسایه؟ حقالناس، فریضهای که فدای فضیلت میشود. [17:01]
فرمان دوم پیامبر: وقتی مردم غرق در دنیا شدند، تو برای آخرتت کار کن. [18:10]
شهوت خرید و انباشت تجملات، غرق شدن در دنیاییست که عمل آخرت را فلج میکند. [19:25]
تله «همه اینجوریاند»: اگر تمام دنیا به سمت جهنم رفت، تو راهت را جدا کن. [19:55]
راهکار نبوی برای آبادانی آخرت: هر عمل دنیایی را با نیت الهی به عبادت تبدیل کن. [21:45]
وصیت کلیدی پیامبر اکرم(ص) به علی (ع): تکلیفمحور باش، نه عرفزده. [04:50]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آلِهِ الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی.
روز شهادت پیامبر خاتم، نبی اکرم و امام مجتبی (علیهما السلام) است. هدیه به روح مطهر پیغمبر اکرم و امام حسن مجتبی، صلوات هدیه بفرمایید.
دقایق مختصری وقت عزیزان را میگیریم. روایتی را در این سه جلسهای که خدمت عزیزان هستیم، میخوانم. روایت بسیار زیباست و خیلی پرمغز و پرمحتواست. کلام پیغمبر اکرم (صلیالله علیه و آله) موعظهای است، نصیحتی است از پیغمبر اکرم (صلیالله علیه و آله) به امیرالمومنین (علیه السلام).
در روایت آمده است: پیغمبر اکرم (صلیالله علیه و آله) به امیرالمومنین (علیه السلام) گفتند: «علی جان، میخواهی بین این سه چیز انتخاب کنی؟ ۶۰۰ هزار گوسفند که به تو بدهم؟ ۶۰۰ هزار دینار؟ ۶۰۰ هزار جمله؟»
۶۰۰ هزار گوسفند، ۶۰۰ هزار دینار، ۶۰۰ هزار جمله! امثال بنده اگر بودیم، کدام را انتخاب میکردیم؟ (من گفتم: «من...») ولی اگر هر کدام از ما، وقتی به خودمان مراجعه میکنیم، آن پول بیشتر جذاب است. ۶۰۰ هزار تا جمله، حالا خیلی زیاد است؛ سخت و طولانی. ۶۰۰ هزار دینار خیلی خوب است، پول کلانی است. یا حالا اگر پول هم نشد، ۶۰۰ هزار گوسفند را [در] بهار میفروشیم، از گوشتش استفاده میکنیم، از شیرش استفاده میکنیم، از پشمش استفاده میکنیم.
امیرالمومنین (علیه السلام) کدام را انتخاب کردند؟ عرض کردند که: «یا رسول الله، ست مئة ألف کلمه (ششصد هزار جمله) را میخواهم.» ۶۰۰ هزار جمله طلایی. پیغمبر (صلیالله علیه و آله) فرمودند که: «اجمع ست مئة ألف کلمة فی ست کلمات.» یعنی به جای ۶۰۰ هزار [جمله]، شش جمله به تو میگویم. این شش جمله، [در] خود، ۶۰۰ هزار جمله است. خیلی این شش جمله مهم است، خیلی کاربردی است، خیلی پرمغز است.
این شش [جمله] چیست؟ هر روز دو تای آن را انشاءالله، در این سه روزی که خدمتتان هستیم، میخوانم. انشاءالله که خدای متعال توفیق عمل بدهد. این شش [جمله] را اگر عمل کنیم، دنیا و آخرتمان آباد است، انشاءالله. شش جمله ساده و خلاصه، ولی عمیق که عمل به آنها سخت است. ۶۰۰ هزار جمله در این شش جمله خلاصه شده است. واقعاً هم این شکلی است؛ یعنی هر [جمله از این شش جمله]، صد هزار جمله است. برای شرح و توضیح آن باید صد هزار جمله گفت یا صد هزار جا کاربرد دارد. هر یک [از آنها] یک ویژگی دارد.
پیغمبر اکرم (صلیالله علیه و آله) فرمودند: «خدا به من "أوتیتُ جوامع الکلم" [عنایت کرده است].» خدا به من یک قدرتی داده است [که] کلمات را [و] جملات را خلاصه میکنم. یک کلمه میگویم، یک دریا حرف در آن یک جمله است. معمولاً روایات پیغمبر (صلیالله علیه و آله) این شکلی است. یک کلمه است، یک خط است، ولی هر چه آدم نگاه میکند، میبیند چقدر مغز دارد، چقدر محتوا دارد. این شش [جمله] از همانهاست؛ خیلی پرمغز.
خب، دو تای اول آن را امروز بخوانیم. چند دقیقهای [برای] جلسات بعدی [و] چارتهای بعدی. جمله اول این است:
فرمود: «یا علی، اذا رأیت الناس یشتغلون بالفضائل، فاشتغل أنت باتمام الفرائض.»
اول ترجمه کنم، بعد توضیح. علی جان، اگر دیدی مردم مشغول فضایلاند (کارهای خوبی که بین مردم فضیلت حساب میشود)، وقتی مردم مشغول فضیلتها هستند و فضایل را دارند انجام میدهند، تو مشغول این باش که فرایض را... (فرایض یعنی واجبات؛ آنهایی که تکلیف است و واجب است). واجباتت را درست و حسابی به جا بیاوری، آنها را محکم کنی، آنها را به آن نقطه اصلی برسانی.
خب، یعنی چه؟ فضایل یعنی چه؟ فرایض یعنی چه؟ فضایل همین کارهایی است که بین ماها خوب است، فضیلت [است]. ممکن است واجب هم نباشد، ولی به هر حال در فرهنگ ما فضیلت [محسوب میشود]. مثلاً فرض بفرمایید که وقتی بچهای را سر خانه بخت میفرستیم، برایش مجلس خوبی بگیریم. حالا این مثال، البته، اینکه دارم میگویم، در تمام این شش جمله کاربرد دارد. پنج تای بعدی را هم که میخوانیم، این مثال ازدواج را در همه جا میتوان استفاده کرد.
در ازدواج بچهمان (حالا دخترمان یا پسر[مان])، مردم از ما توقع چه چیزی دارند؟ توقع دارند که مراسم بگیریم، مراسم خوبی بگیریم، غذای خوبی بدهیم. درست است، اینگونه است دیگر؟ اگر این کارها را کردیم، میشود فضیلت. واجب که نیست. اصل ولیمه دادن برای ازدواج واجب نیست، چه برسد به اینها. اصل ولیمه مستحب است. حالا اینکه مراسم عروسی در یک تالار خوبی باشد، جایش خوب باشد، پارکینگش خوب باشد، مردم که میآیند جا داشته باشند ماشینشان را پارک بکنند، غذای خوبی باشد، دو مدل غذا باشد، سه مدل غذا باشد، شیرینیهایی که میدهیم، شربتی که میدهیم، خود آن غذایی که میدهیم کیفیتش چه باشد؟ یک چلو گوشتی باشد مثلاً یا چلو مرغی باشد؟ همه اینها چیست؟ فضیلت [است]. نبود [آنها] به کار آسیب وارد نمیکند. ما مراسم دامادیمان را در همین خانه برگزار کردیم. یادم هم نیست غذا چه دادیم؛ عدس پلو بود یا چه بود، یادم نمیآید. همین جا مراسم دامادی گرفتیم.
حاج آقا مراسم عقد را دادند. حاج آقا هزینههایش را دادند. مراسم عروسی با ما [بود]. مراسم هیئت بود؛ شب عید غدیر اینجا مراسم گرفتیم. اکثر فامیلهای بنده هم حضور نداشتند؛ تهران بودند. هم خاله و شوهر خالهام فقط بودند؛ حتی از کل فک و فامیل ما همین دو تا بودند. هیئت هم گرفتیم، سخنران آوردیم. میخواهم بگویم میشود این کارها را هم کرد. اینگونهاش را هم داری. یک مراسم مولودی [داشتیم]؛ سخنران آمد. بعدش هم حتی سخنرانمان [از] سخنرانان مطرح کشور [بود]. بعدش هم یک عزیزی مولودی خواند و بعد هم سفره شامی انداختیم؛ شام هیئت، شام دامادی، شام مراسم... معلوم میشود که میشود اینها را گرفت.
اصل آن ولیمه مستحب بود. حالا آن ولیمه را هم کردیم ولیمه عید غدیر تا دو برابر مستحب شود؛ آن اطعام بشود اطعام عید غدیر. [ولی بعضی میگویند:] «نه! مردم چه میگویند؟ آخه زشت است! آخه ما آبرو داریم!» پیغمبر (صلیالله علیه و آله) به امیرالمومنین (علیه السلام) میفرماید: وقتی مردم مشغول این چیزها هستند (فضیلتها که [میگویند:] «زشت است! آبرو داریم! آخه اینجور میشود! آخه آنطور میشود!»). بیشتر این فضیلتها در همین چشم و همچشمیها و رقابتها و همین عرفیات خودمان است دیگر.
حرف زیاد است. بله، پشت ما هم حرف میزنند. حرف که هست، درِ دروازه را هم میشود بست، [اما] درِ دهان مردم را نمیشود [بست]. هر کاری بکنی، یک چیزی میگوید. شما ده مدل غذا بدهی، حرف میشنوی. یک مدل غذا بدهی، حرف میشنوی. غذا زیاد باشد، حرف میشنوی. غذا کم باشد، حرف میشنوی. غیر از این است؟ هر کاری بکنی، حرفی میشود.
یک عده مشغول این چیزها هستند. همه هوش و گوش و فکر و ذکرشان همینهاست. در عروسی یکجور درگیرند، در ختم یکجور درگیرند. مثلاً پذیرایی که در مجلس ختم میکنیم. این نمیدانم خرمایی که میدهیم چه مدلی باشد؟ بینش باید گردوی «چی چی» باشد؟ رویش باید نمیدانم پودر «چی چی» باشد؟ آه، چه داستانهایی سر میوهاش! میوهاش را از کجا بخریم؟ چند قلم میوه باشد؟ چه مدلی باشد؟ همه اینها فضایل است. هیچ کدامش واجب نیست. [اما بعضی میگویند:] «نه! آخه حرف میزنند! آخه زشت است! یعنی من یک پرتقال و خیار بدهم، هیچی دیگر ندارم؟»
بعد به هر کسی باید یک بسته جدا بدهیم؟ بابا! اسراف میشود! مگر همه میخورند؟ بگذار هر کس هر چقدر میخواهد بردارد. مثلاً میگویم [که] میبرند. ولی یک وقت بریز و بپاش [میشود] و نصف این میوهها را هم در حیاط پیدا میکنی، نیمخورده اینور و آنور... اشکال ندارد، عوضش آبرومان حفظ شد! این همین است که به فضیلتها توجه میکند، به فرایض توجه نمیکند. اینکه اسراف نشود، کار ندارد. [اما] اسراف... مردم همه مشغول فضایلاند. تو حواست به فرایض باشد. این نصیحت پیغمبر (صلیالله علیه و آله) به امیرالمومنین (علیه السلام) است.
به درک که چه میگویند، به درک که چه فکر میکنند! تو ببین چه واجب است، تکلیفَت چیست. واجبَت را انجام بده. آقا! اسراف حرام است. من اسراف نمیکنم. حالا ملت خوششان نمیآید، اینجور مراسم عروسی را میگویند گدابازی. حالا نمیگویم گدابازی هم بکنیم. میشود آدم خوشسلیقه باشد، بذل و بخشش هم داشته باشد. اسراف هم هوشی میخواهد دیگر. ولی بعضیها فکر میکنند تا بریز و بپاش و کثافتکاری و شلوغکاری و اینها نباشد، نه، این اصلاً آبرومان میرود. بعد نصف این غذاها را اضافهتر بگیریم و بریزیم دور، اشکال ندارد؛ ولی آبرومان حفظ میشود! یا مثلاً میرویم رستوران، غذا زیاد میماند. [میگوییم:] «زشت است! آخه در مورد ما چه فکر میکند؟»
«چه فکر میکند؟ به درک که چه فکر میکند!» غذای اسراف [شده را] جمع کن، با خودت ببر. حالا به اسرافش هم کار نداری، بگو: «پول دادم.» لااقل به پولت فکر کن! [ولی باز میگوییم:] «نه! آخه زشت است! آخه یکجوری نگاهم میکند!» به این گارسون گفتم یک ظرف بیاور، غذا را میخواهم ببرم، چپچپ نگاهم کرد. [میگوییم:] «اینها دیگر کیاند؟» اینها داستانهای زندگی ماست؛ اینها فضایل و فرایض [هستند]. حالا یک مثال اینجوری زدم. دو سه مثال دیگر هم بگویم که اینها مثالش دوباره یک کمی تند و تیزتر [است].
مثلاً میرویم کربلا، پیادهروی اربعین. خب، پیادهروی اربعین واجب که نیست. بله، خیلی خوب است، خیلی کار خوب است، خیلی کار مهمی است، خیلی فضیلت دارد، خیلی ثواب دارد، ولی واجب نیست. اصل زیارت امام حسین (علیه السلام) این است که حالا آدم بتواند یک وقت دیگری برود، موعد دیگری برود. الان واجب نیست. حالا یک وقت دیگری میرویم، با یک شرایط دیگری میرویم.
بر فرض، حالا من ده نفر را به زحمت بیندازم؟ مثلاً حالا ما که خودمان رفتیم، البته اربعین خانوادهام هم منزل پدر خانممان بودند، ولی فرض بفرمایید که مثلاً من حالا در شهر دیگریام؛ خانمم مثلاً باید حالا خون به دلش بشود، خانه فلان دوست و فلان فامیل و یک روز منت این را بکشد و یک روز منت آن را بکشد که چه؟ که من میخواهم بروم مثلاً به زیارتم برسم؟ یعنی باعث اذیت و آزار چهار نفر دیگر بشوم؟ حالا یک وقت هست اذیت و آزاری نیست، بله اشکال [ندارد،] خودشان هم راضیاند. اتفاقاً بنده امسال نمیخواستم بروم؛ خانم بنده اصرار کرد و گفت: «حیف است، برو.»
حالا این را هم بگویم چون مرتبط است: چون بدهی داشتیم، گفتم آن پول را بدهم برای بدهی. یکی از دوستان گفتش که: «آقا، [این] حالت قرض [است.] پول این سفر...» البته پول سفر از جاهای مختلف آن، الحمدلله، جور شد. یعنی یکجوری شد که پولش رسید. این هم خودش یکی از آن مصادیقی است که حالا من خودم بدهی دارم. بدهی ما جوری نبود که طلبکار الان پولش را بخواهد؛ دو سال دیگر پولش را میخواست. ولی بنده سختم بود. گفتم که حالا بشود همین قدر هم جمع بکنیم و به او بدهیم، غنیمت است. حالا یک وقت هست طلبکار [پشت در] ایستاده، پولش را هم میخواهد، هی هم زنگ میزند، پیام میدهد: «آقا، این پول ما چه شد؟»
حالا من ده تومان جمع کردهام، بگویم: «نه، حیف است! بگذار با این ده تومان یک کربلا بروم!» این چه کربلایی است؟ کربلای کی میخواهی بروی؟ کربلای امام حسین (علیه السلام) یا کربلای یزید؟ کدام کربلا؟ کدام امام حسین؟ خود امام معصوم (علیه السلام) طوافش را رها میکرد. طلبکار آمد، گفت: «آقا، الان طلبم را از شما میخواهم.» امام (علیه السلام) در وسط طواف بود. در یک روایت دارد امام معصوم (علیه السلام) وسط طواف بود. در یک روایت دیگر دارد امام معصوم (علیه السلام) معتکف بود، وسط اعتکاف بود. حضرت پا شدند، رفتند. [به ایشان] گفتند: «آقا، طواف را تمام میکردی!» فرمود: «این را نگهش دارم تا طوافم را تمام کنم [و بعد بروم]؟ برمیگردم دوباره طواف انجام [دهم].» اینهاست واجبات ما. این یک مستحب را میخواهیم به جا بیاوریم، صد نفر را اذیت میکنیم، صد تا معصیت میکنیم.
در همین پیادهروی اربعین، چه چیزهای عجیب و غریبی آدم میبیند. حالا از این اسرافها و اینها گرفته... یک عزیزی تازگی برای بنده گفت: «خیلی اذیت شدم وقتی این را شنیدم.» گفت: «در ون میرفتیم. آقای ایرانی از پنجره غذا میدادند.» میگفتش که: «شش تا غذا همینجور روی هم گرفت، غذاها را. غذای اول را یک کم برداشت، خوردش. دید مزهاش را خوشش نمیآید، گفت: «عین "شیشار" از پنجره پرت کرد بیرون.»» خب احمق! تو خوشت نمیآید؟ یک دانه بگیر، بقیه را بین چهار نفر پخش بکن! کدام کربلا؟ کدام زیارت؟ کدام دین؟ چه زیارتی است؟ پارچه هم باید بزنند ظاهراً کربلا برگشته [است]! [ولی] ظاهر [رفتار او] جهنم [است، انگار] کربلا نرفته؛ رفته اسراف کرده، برگشت. امام حسین (علیه السلام) به دادش میرسد.
ولی این فضایل و فرایض... گاهی مراسم عزا میگیریم، هیئت میگیریم. حالا ما اینجا چون همسایههایم هستند، گفتنش حالا از یک طرف ساده است، از یک طرف سخت است برایم. گاهی مثلاً هیئت میگیریم. همسایه، عُرفاً، حالا این شب را ما میگیریم، یک شب دیگر آن همسایه میگیرد، یک شب دیگر آن یکی همسایه میگیرد. صدایش هم در همین محله فقط هست. حالا هر کدام را تحمل میکنی. همانطور که بنایی مثلاً داریم، به هر حال یک روز دیگر [همسایه] بنایی دارد.
همه هیئتها را، همه [مراسم] را مثلاً بنده میگیرم. همسایههایم راضی نیستند. صدایش هم بیشتر از حد زیاد است. (زیاد نکردم، ببینید مسائل با هم قاطی نشود). [ولی اگر] زیاد کردم، یک باند هم بیرون گذاشتم، همسایههایم اذیتاند. [میگویند:] «تحمل کنند دیگر به خاطر امام حسین (علیه السلام).» پیغمبر (صلیالله علیه و آله) فرمود: وقتی مردم مشغول فضایلاند، تو مشغول فرایض باش. واجباتت را نگاه کن، ببین چه واجب است. چند مثال زدم برای این جمله.
جمله دوم را بخوانیم دیگر. وقت اذان، بیشتر [وقت عزیزان را] نگیریم. جمله دوم چیست؟ «و اذا رأیت الناس یشتغلون بعمل الدنیا، فاشتغل أنت بعمل الآخرة.» جمله دوم از آن شش [جمله] این است. فرمود: «وقتی دیدی مردم مشغول عمل دنیایند، تو هم مشغول عمل آخرت باش.»
یک وقت هست، به هر حال، کارهای لازم و ضروری زندگی خوب است؛ همه هم باید انجام بدهند. تازه همان را هم اگر آدم با نیت الهی انجام بدهد، میشود عبادت. ولی یک وقت هست دیگر اضافی است، دیگر الکی است؛ در قر و فر دنیا افتادهاند. هر روز میروند در بازارها، میچرخند. شهوتی دارند، انگاری اشتهایی دارند؛ فقط دوست دارند در بازارها بچرخند. پنج ساعت بالا و پایین بازار کیف میکنند. ده خرید میکنند که نه تای آن به دردشان نمیخورد. هی میآیند لباس روی لباس میاندازند. هی میآیند ظرف کنار ظرف جمع میکنند.
دیدهاید دیگر حتماً. بعضیها همه لذت دنیا برایشان همین [است]. حالا یا در بازارهای واقعی یا در این بازارهای مجازی؛ در این گوشیهایشان. ای! روزی ده تا چیز سفارش میدهند از اینور و آنور؛ در اینستاگرام و نمیدانم دیجیکالا و اینور و آنور برایش میفرستند. بعضیها شهوت خرید دارند. مشغول عمل دنیایند. فرمود: «وقتی مردم مشغول عمل دنیایند، تو مشغول عمل آخرت باش.»
تو بنشین ببین وقتت را با چه چیز به درد بخور و درست میتوانی استفاده بکنی. آخه ما وقتی میبینیم چهار نفر اینوری میروند، ما هم همینجور ناخواسته دنبال اینها راه میافتیم. خیلی مهم است. پیامبر (صلیالله علیه و آله) به امیرالمؤمنین (علیه السلام) میخواهند این جمله را بگویند. چرا اینقدر نگو: «بقیه آخه اینطور! ببین! ملت اینطور! آخه همه... همه میروند، همه میخرند، همه اینجوریاند، همه دارند!» این «همه، همه» ما را بیچاره میکند.
همه دارند میروند جهنم، تو نرو! همه مشغول امور بیهودهاند، تو نباش! همه دارند وقتشان را تلف میکنند، تو تلف نکن! آخه زشت است! همه اینستاگرام دارند، من ندارم. همه گوشی فلان دارند، من ندارم. آدم یک حس عقبماندگی پیدا میکند. این هم شد جمله دوم پیغمبر اکرم (صلیالله علیه و آله). وقتی بقیه مشغول دنیایند، تو مشغول آخرت باش.
آن وقتی که حالا در مورد زیارت اینهایی که گفتیم، آنورَش را هم بگوییم: مردم سفرهای بیهوده میروند. مسافرتهایشان مثلاً در آن عیاشی است، بریز و بپاش است. تو سفر درست و حسابی برو. سفرت زیارت باشد. در سفر صله رحم باشد. در سفرت برای دل به دست آوردن باشد. بقیه برای عشق و حال میروند سفر. بگو: «آقا، اینها همه رفتند، پنجاه تا کشور چرخیدند. ما هیچ جا نرفتیم در عمرمان. فقط یک عربستان رفتیم، یک عراق. اشکال ندارد.» بگو: «عوضش من پنجاه بار کربلا [رفتم]. [آنها] پنجاه تا کشور دنیا رفتند، عوضش من پنجاه بار کربلا رفتم.» چرا؟ چون آن اگر برای خدا نباشد، برای عبادت نباشد، میشود دنیا، یک خوشگذرانی الکی؛ ولی این میشود آخرت.
البته زیارت هم با آن توضیحاتی که عرض کردم (که حق الناس نباشد و در آن خدای نکرده معصیتی انجام نشود)، [جزئی از عمل آخرت است]. عمل آخرت همین مهمانیهایی است که میگیریم. بعضی دوستان ما بودند، بعضی اقوام ما بودند؛ همین مهمانیهای دورهمی را که میخواستند بگیرند، تبدیلش میکردند به جلسه ذکر. حالا نمیخواهم بگویم افراط بکنیم. اگر همه اینجوریاند و در این حال و هوا هستند، چیز خوبی است. دور هم جمع بشویم، تبدیلش کنیم به یک دوره قرآن مثلاً، به یک مجلس ختم صلوات، به مجلس روضه، اطعام برای اهل بیت (علیهم السلام)، مولودی برای اهل بیت (علیهم السلام). این عمل دنیا تبدیل میشود به عمل آخرت. ساده و راحت میشود دنیا را تبدیل به آخرت [کرد]. خدا انشاءالله به همه ما توفیق بدهد که بتوانیم برای آخرتمان توشه جمع بکنیم.
دیگر چون روضه را حاج آقای نصیری خواندند، من دیگر وقت عزیزان را بیشتر از این نمیگیرم و انشاءالله که زیر سایه اهل بیت (علیهم السلام) باشیم. در پناه پیغمبر اکرم (صلیالله علیه و آله) و امام حسن مجتبی (علیه السلام)، انشاءالله به دعای پیغمبر (صلیالله علیه و آله) توفیق بدهد که به این روایات ناب و زیبایی که به ما رسیده است، عمل بکنیم و دنیا و آخرتمان را آباد کنیم. خدایا در فرج امام زمان (عجلالله تعالی فرجه الشریف) تعجیل بفرما. خدایا، قلب نازنین امت اسلام را از شر دشمنان مصون و محفوظ بدار. شر ظالمین را به خودشان برگردان. آمریکا و اسرائیل جنایتکار را نیست و نابود بفرما. به رهبر عزیزمان حفظ و نصرت عنایت بفرما. هر چه به خوبان عالم عنایت فرمودهای، تفضلاً نصیب ما بفرما. هر چه صلاح ما بود، هر چه نگفتیم و صلاح ما میدانی، برای ما رقم بزن.
در حال بارگذاری نظرات...