‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسمالله الرحمن الرحیم
الحمدلله ربالعالمین و صلیالله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله طیّبین طاهرین و لعنةالله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یومالدین.
خدا را شکر میکنیم و به فال نیک میگیریم که توفیق داریم در محضر قرآن باشیم. سرآغاز بحثمان در عید غدیر است. "ایشالا" امیرالمؤمنین. امام صادق(ع) فرمودند که: "سمّی امیرالمؤمنین، امیرالمؤمنین لأنه یؤمّرهم العلم". امیرالمؤمنین را امیرالمؤمنین مینامند چون امیر علم است. «نمیرو اهلناک» در سوره یوسف برای آن کسی است که خزانهدار است و بیتالمال دارد و تعیین مقرری میکند، او را امیر میگویند. خزانهدار علم و تعیین مقرری، به دست امیرالمؤمنین، ثبوتاً و اثباتاً، حدوثاً و بقاءً و در همه چیز است. امیرالمؤمنین لطف و عنایت کنند و در این عید غدیر، معارف قرآنی انشاءالله در این دلها هم نازل شود.
بحثی که داریم، متونی را میآوریم و از این کتاب برای استفاده میکنیم. مباحث مهمی داریم که با دوستان خواهیم داشت؛ از مبادی تصدیقیه برای ورود به مباحث قرآنی است. مباحث در علوم دو نوعند: گاهی مبادی تصوری است و گاهی مبادی تصدیقی است. مبادی تصوری در علوم به این نحو است که شما برای ورود به یک علم، یک سری چیزها را باید بتوانید تصور کنید. مثلاً در ریاضیات، کسی اگر عدد را نتواند تصور کند، معدود را نتواند، اشکال هندسی را نتواند تصور کند، هیچ بهرهای از ریاضیات نمیبرد. این در مبادی تصوری است؛ اما در مبادی تصدیقیه، باید شما یک سری چیزها را به عنوان اصول موضوعی بپذیرید و این برای شما حل شده باشد. با آن پیشفرض، وارد آن علم میشوید. مثلاً کسی که حقوق میخواند، فرض بر این است که آنچه در قانون اساسی آمده است، درست است. کسی که ریاضیات میخواند، یا شیمی میخواند، فرض بر این است که جدول مندلیف و عناصری که در آن آمده، صحیح، متقن و برحق است. حالا بعداً شما توان این را داری که بخواهی به اینها ایراد وارد بکنی، ولی برای ورود به این علم ابتدا.
شیمی چیست؟ یک مبادی تصدیقیهای دارد. حالا هر علمی جدای از خودش یک مبادی تصدیقی میخواهد. همه علوم به نحو کلی مبادی تصدیقی میخواهند. حالا رؤوس ثمانیه به نحوی دخالت در این مبادی تصدیقیه دارد. رؤوس ثمانیه تعریف و موضوع و غایت مباحثی است که خواجه نصیر و اینها خیلی به آن تکیه دارند در بحثهای منطقی و فلسفی و اینها که اسمش را رؤوس ثمانیه میگذارند. گاهی هم یک سری مباحث از علمی دیگر، مبادی تصدیقی برای علم دیگر میشود. کسی برای فلسفه باید یک سری مبادی تصدیقی از منطق داشته باشد تا بتواند بیاید در فلسفه بفهمد چه میگویم و مثلاً در فیزیک یک سری مبادی تصدیقی از ریاضی و نسبتهای علوم قرآن.
قرآن کتاب علمی نیست. قرآن علم است؛ بخشی از این. خب این کتاب اصلاً معجزه است و چیزی است که قابل تعریف نیست؛ به یک معنا. یعنی حالا به یک معنا جنس و فصلی برمیدارد و میشود تعریفش کرد. به یک معنای دیگر، این کتاب قابل تعریف نیست چون از سنخ لفظ هست و از سنخ لفظ نیست. چون حقیقتی تنازل پیدا کرده و از سنخ تنزل است نه از سنخ تجافی. این یک چیز منفکی نیست که ما بخواهیم یک رشتهای را از آن ببریم و بگوییم حالا این محدوده یعنی چه؟ این ته محدودش معلوم نیست که شما بخواهی این را بیاوری در قالب جنس و فصل تحلیلش بکنی. این وصل به علی حکیم است و خودش در تجلیات الهی است. خدای متعال در این الفاظ تجلی کرده. این یکی از عجایب است. خدا در چند چیز تجلی تام کرده: یکی در وجود معصوم، یکی در الفاظ قرآن. عرفا خیلی روی این بحث میکنند. فلاسفه بحثی دارند. حضرت امام بحثهای مفصل دارند در مورد این. قرآن، صاعد، قرآن نازل. بعد خود اینها در قرآن نازل، نسبتهای اینها با خدای متعال، بحثهای خیلی مفصلی است.
لذا وقتی از تجلیات الهیه میشود، این دیگر بحثش اصلاً فرق میکند. این را شما نمیتوانی در چارچوب یک علم تعریف بکنی که مثلاً ما یک علمی داریم به اسم شیمی، فلسفه، یکی داریم مثلاً فیزیک و یک علمی داریم به اسم قرآن. شما عالم به کدام هستی؟ اینها اصلاً در آن قسیمان. قسمتهای دیگر ذیل قرآنند. یعنی شما اینجا وحدت مخزنی داری. مثل اینکه مثلاً شما میگویید که حالا مثال خوب بخواهیم بزنیم، مثلاً حیوان را بیاوریم تقسیم بکنیم به دستههای مختلف. بعد شما مثلاً بهائم را حالا بر فرض دیگه بیایید یک دسته از حیوانات بکنید. این اصلاً بهائم و حیوانات وحدت مخزنی با هم دارند. حیوانات چند دستهاند، یک معنایش هم این است که بهائم چند هستند. حالا ممکن است در کم و کیفش با همدیگر تفاوتهایی داشته باشد. در چهارچوب حیوان شما پرندهها را مثلاً اسم میبری بر فرض ولی به یک نحو وحدت مخزنی است. علوم با قرآن به یک نحو وحدت مخزنی دارد. ما چند علم داریم: یکیش قرآن است و یکی عالم به قرآن است، یکی عالم به فیزیک است، یک عالم به ریاضیات، یک عالِم به فلسفه. همه عالِماند. نخیر، آنها عالمند در یک حیطه تنازل یافته از قرآن. قرآن یک حقیقت ثابت و فراگیر است. بله، الفاظ قرآن. این را میشود یک بحث دیگر کرد. کسی عالم است به الفاظ یعنی ادیب است، یعنی نحوی است، یعنی متکلم. مثلاً متکلمین بحثهای کلامی از این الفاظ میفهمند و استدلالات و استنتاجات را میتواند بگوید.
این یک نکته مهمی بود. لذا در قرآن مبادی تصدیقیه را به آن نحو نداریم؛ ولی خود قرآن احتیاج به مبادی تصدیقیه دارد. یعنی شما یک سری چیزها را به عنوان اصل موضوع. اصل موضوعی که میگوییم یعنی تو هر فضایی شما یک سری چیزها را به عنوان اصلی پذیرفتهای. با آن اصل، با آن پیشفرض. به عنوان اصل موضوعی ما باید یک سری چیزها را قبول داشته باشیم و بیاییم محضر قرآن. اینها را در کتب تفسیری معمولاً مفصل بحث کردهاند. در المیزان، جلد اول، چند صفحه اولش، علامه بحث خیلی خوب و خیلی کاربردی دارند؛ تقریباً ده صفحه. حالا اگر لازم بشود سر وقتش انشاءالله یک بحثی مرحوم علامه کردهاند: بحثی به عنوان مبادی تصدیقی، که اصلاً ما وقتی میگوییم تفسیر قرآن یعنی چه؟ یعنی ما چه جوری میخواهیم برویم مقصد قرآن؟ با چه پیشفرضی؟ پیشفرض تفسیر قرآن به قرآن، یعنی ما ذهنمان را خالی میکنیم به اینکه ما ذهنمان را از همه علومی که تا حالا یاد گرفتیم خالی میکنیم و ذهنمان را فقط میآوریم و میبریم در معاصرت قرآن. یعنی بشویم یک بدوی در خطاب با قرآن. هر آنچه که این عرب تلقی دارد از این الفاظ و او میفهمد و میگیرد از این الفاظ، ما میگیریم. با این الفاظ میرویم خود قرآن. با قرآن، تفسیر دیگر. روایات نمیشود برای ما مفسر. روایت میشود مؤید و برای تطبیقات.
حالا این از مباحث مهم دیگر. یکی از تهمتهایی که مرحوم علامه میزنند این است که شما آمدهاید یک تفسیر نوشتهاید برای بستن در خانه اهلبیت. آن آقایی که حالا اسم نمیآورم، بیاید. خدا با هر که در ولایتش بوده، محشورش بکند. مؤسسه انجمن حجتیه. «من المیزان را همینجا زیر پایم دفن میکنم. من همینجا زیر همین منبر، المیزان را دفن میکنم. این بستن در خانه اهلبیت است. اصلاً ما تفسیر معصوم نداریم.» این از مباحث جدی اصولی هم هست. ما در حلقه ثانیه بحث خیلی قشنگ مرحوم شهید صدر را داشتیم. اگر لازم بشود آن را هم میآوریم. کلاً قبلاً هم عرض شد اینجا بنایی بر این نیست که در یک فضایی بمانیم و از این متن خارج نشویم. از متون، هر جایی لازم بشود میرویم. به هر کتابی لازم باشد مراجعه میکنیم. هر بحثی هم که احساس بکنیم ضرور است هیچ محدودیتی در این بحثها نداریم. یعنی الان ممکن است چند جلسه بحث کلامی بکنیم. بعدش لازم بشود بحث فلسفی بکنیم، بحث تفسیری بکنیم، بحث ادبی بکنیم، بحث اصولی بکنیم. هر کدامش که احساس بشود که لازم است، میرویم توی آن بحث. لذا آنجا مرحوم شهید صدر ادله فراوانی میآورد برای اینکه اصلاً نمیشود شما فهمت را فرع بر فهم معصوم بکنی، حالا. و شما باید حتماً الا و لا بد بیایی فهمت را در قیاس با آن کسانی که مطلقِ قرآن بودند، یعنی بیایی برگردی به الفاظی که آنها استعمال میکردند و وَضع و استعمال و اینها توی آن دوره و هر آنکه میشنوی توی این قیاس بفهمی. حالا معصوم پس تفسیر بکنند چی میشود؟ تأویل. یک وقتهایی میشود تطبیق، یک وقتهایی میشود جری. اینها اقسام است. وقتی تأویل، تأویل در قیاس با مصداق خارجی است. «هذا تعبیر روای من قبل» در سوره مبارکه یوسف. تأویل یعنی چه؟ تعبیر یعنی شما یک حقیقتی دارید، این حقیقت در بیرون وجود عینی پیدا میکند. این میشود تعبیر. آن حقیقت. حضرت یوسف یک خوابی دید. این خواب بعد از چندین سال در بیرون یک وجود عینی و خارجی پیدا کرد. لذا «تعبیر رویای».
ملاحظهای بکنیم. اینجا چند بار تعبیر تأویل را دارد. سوره مبارکه یوسف. قرآنی که در محضرش هستیم. صفحه ۲۴۰ و قبلش اول ۲۳۵، ۲۳۶. صفحه آیه ۶. «و کذالک یجتبیک ربک و یعلمک من تأویل الاحادیث». خدای متعال به تو از تأویل احادیث، یعنی هر آنچه از حادثهها اتفاق بیفتد، تو میتوانی بفهمی این تأویل چه چیزی است. حالا این به نحوی همان عبارت حکمت است که ما به کار میبریم. این یک جا تعبیر تأویل. و یکی دیگر حالا. این «یعلّمُک کذالک یجتبیک ربک». رب تو، تو را انتخاب کرده و به تو تعلیم میدهد. خب، حالا در مصداق هم جایی تعیین شده که در مصادیقش به چه نحوی؟ بله، آیه ۳۷ را ملاحظه بفرمایید: «قال لا یأتیکما طعامٌ ترزقانهِ الا نبَّئتکما به تأویله قبلَ ذالکما». بفرمایید: «معلّمی ربّی». یعنی چه؟ تأویل احادیث. یک قسمت تأویل احادیث به معنی تعبیر خواب نیست. تعبیر خواب. خوابی داریم برای ما تعبیر کن. ایشان میگوید که: «قبل از اینکه من اول به شما بگویم که یک غذایی میخواهم بیاورم برایتان، الف و ب. که خود این اینکه غذای این جوری». تعبیر احادیث است. «اینکه من از قبل میتوانم بگویم چه اتفاقی قرار است بیفتد و بعداً میتوانم بگویم این اتفاقی که افتاده روی چه حسابی بوده». این را میشود تأویل احادیث که این «عَلَمَنی ربّی» است. از اقسام تعلیم رب. حالا ما در بحث وحی انشاءالله وارد بشویم، در مورد اینها بحث میکنیم که یکی از اقسام وحی همین است: تأویل احادیث و تعلیم رب. و این یکی جلوترش. آن آخرش هم که در سوره مبارکه یوسف، آیه حالا هم آیه ۱۰۱ دارد، هم آیه ۱۰۰. «و رفعُ ابویهِ علی العرش و خَرّوا لهُ سجّداً». پدر و مادرش را یا پدر و خالش را، حالا هر کدام، بر عرش برد بالا سوار کرد. نشان و «خَرّوا لهُ سجّداً». برادرها برای او به سجده افتادند. و «قال یا ابتِ هذا تأویلُ رؤیایَ من قبلُ». این تأویل رؤیای من است. آن رؤیایی که دیده بودم در بیرون، بفرمایید مصداق پیدا کرد. این میشود تعبیر رب. «قد آتیتنی من المُلکِ و علّمتنِی من تأویلِ» که این سیر تأویل احادیث را خدای متعال دارد نشان میدهد که به چه نحوی برای حضرت یوسف. پس میشود بحث تأویل.
پس روایات عموماً گاهی جنبه تأویلی دارد در تفسیر قرآن. پس ما تفسیر قرآن به قرآن داریم. خود معصوم هم وقتی چیزی از قرآن، در واقع مبادی تصدیقیاش، مبادی تصدیقی باید به صورت گزارههای هنجاری بیاید. دیگر حکم. معنایش این است که علامه میفرماید که تشویقی المیزان این است که قرآن را میتوان از طریق خود قرآن فهمید. راه دیگری ندارد. «تو شمایید و این الفاظ». آن چیزی که به تفسیر اهلبیت میدانند، تعبیر اهلبیت است یا جری و تطبیق. هر چند خود اهلبیت در روایاتشان مکرر قرآن به قرآن تأویل کردهاند و گاهی هم به این نحو که حالا آنجا مرحوم شهید خیلی بحث خوبی داشته. اگر میآوردیم خیلی قابل استفاده بود. ظهورات قرآن همهاش به این نحو نیست که برای همه ظاهر باشد. یک وقتهایی یک غنایی لازم داریم. یعنی خود ظهور قرآن وقتی شما معصوم میگویید، معصوم یک خورده واژه را بالا و پایین که میکند شما میبینی که این یک چیز دیگر دارد از تویش در میآید. همان هم هست، همان واژه و همان ظهورش است. فقط شما یک پردهبرداری از ظهورش شد. ظهورات برای افراد متفاوت است. اینکه کسی از سیره بزرگی میگوید و داستان کتاب میشود، بستگی دارد به فهم آن طرف. بعد من مثالی زدم. گفتم: «بله، مثلاً ممکن است یک کسی دو نفر چرت میزند. یکی میگوید بله، معظم له صحرا پا میشوند چرت میزنند». در آیات، مهمترین سیره مخصوصاً نسبت به رسول الله برای ما سیرههایی است که امیرالمؤمنین. نه فلان کس و فلان... آنها اصلاً یک وقتهایی از منظری دارد نگاه میکند اصلاً کاملاً از این منظر دارد غلط میفهمد. افراد درکشان، فهمشان از امام. بعد یکی میگوید که مثلاً امام خیلی به روز بود و به تیپ افراد خیلی کار داشت. نوع بصیرت امام را داریم و حکمت امام را دارد تحلیل. آنی که دارد همین را از امام تحلیل میکند در بعد بصیرت و حکمت دارد ظهور استظهار میکند از امام با فهم قوی خودش.
لذا اهلبیت تفسیرشان میشود استظهارات با فهم قوی. نه اینکه اصلاً قابل فهم نبود تا معصوم میگفتند. نخیر، شما مگر به آن جایگاه؟ همه در محل ظهور. البته در بطون قرآن. آن یک بحث دیگر است. بله، «و لا یعلم تأویله». این آیه را هم بخوان در سوره مبارکه آل عمران. وارد بشویم. بعد میرود بحث به سمت دیگر. صفحه ۵۰: «هو الذی انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هن ام الکتاب و اخر متشابهات». حالا این یک بحث است. این کتاب محکمات و متشابهات دارد. این از مباحث خیلی جدی است در مبادی تصدیقیه قرآن که شما وقتی میخواهی بروی محضر این کتاب باید بدانی که این کتاب محکم و متشابهات دارد و از مباحث فوقالعاده جدی این است که تراز تشخیص محکمات و متشابهات چیست. حالا این یک بحثی است که در خود تفسیر قرآن به قرآن تعریف میشود. «کتاب فصلت آیاته»، «کتاب متشابهها». آخرش شبهه سوره زمر، آیه ۲۳. پس این را داشته باشیم فعلاً دستمان باشد. سوره آل عمران که باز برگردیم پیش سوره زمر. آیه ۲۳. بسته بیرونی زیاد داشتیم.
سوره زمر، سوره ۳۹. آیه ۲۳: «الله نزل احسن الحدیث کتاباً متشابهاً مثانی تقشعرُّ منه جُلُودُ الذین یخشونَ ربهم ثم تلین قلوبهم الی ذکر الله ذلک هدی الله یهدی به من یشاء و من یضلل الله». خدای متعال این کتاب احسنالحدیث را نازل کرده. این کتاب کُله متشابه. کتاب پس به یک معنا تمام قرآن متشابه است. لذا نظر حضرت استاد آیتالله مفیدی به این نحو است که تمام آیات قرآن محکم است به یک اعتبار و متشابه است به یک محکمات و متشابهات این جوری نیست که ما تقسیمبندی بکنیم بگوییم مثلاً ۱۰۰ تا آیه محکم، ۱۰ تا آیه... آیات محکمات تبعیضی است؛ من جنسیت. از این جنس بالاخره هر چیزی باشد. اینجا محکمات آورده. البته اینجا قرینه «ام الکتاب» یک قرینه دیگر است که مرحوم علامه از آن استفاده میکنند که این «ام الکتاب» مادر این کتاب است. اینهاست. آن به معنای مرکز توجه. ما چند تا واژه داریم که اینها غریب به هماند. ام، امام، امت، امه. واژه «امام» فصل مشترکش به معنای توجه در مرکز توجه. امام بهش میگویند امام. در مرکز توجه. آن شیعه خودش. امت بهش میگویند امت به خاطر اینکه در مرکز توجه دیگران است. یعنی جمعیتیاند که مورد توجهند. اینها لحاظ میشوند برای اینکه اینها چه میکنند؟ اینها مواجههشان با دیگران چیست؟ و این «اللهم» که ما میگوییم این در واقع «الله أمَّه» بوده. «الله أمَّه». «أمّ» فعل از «أمامه» به معنای توجّه. «الله اُمَّه» خدایا توجّه کن. یا «الله اُمَّه». یا «الله» بوده، «یا» افتاده، «اللهم» شده.
«اللهم ام الکتاب». یعنی این در مرکز توجه کتاب است. یعنی هر آنچه که شما از این کتاب میخواهید باید به محکمات مراجعه بکنید. متشابهات برای برگردانده بشود. محکم. "ام القرا" داریم. «کتاب لتنظر من ام القرا». پس این آیه بیشتر بوی این را میدهد که باید محکمات و متشابهات را جدا بکنیم از بحث. حالا این محکمات و متشابهات، «فاما الذین فی قلوبهم زیغ». حالا برداشتها. بررسی دارد. بستگی دارد به نوع قلوب. قرآن معجزه است. هیچ کتابی مطالب خودش را وابسته به حالات روانی مخاطب قرآن. تنها کتابی است که با نفوس چون کار دارد و اتحاد با نفوس دارد، اتحاد با نفوس. لذا نفوس به هر نحوی که باشد، نوع مواجههاش با این کتاب عوض میشود. اگر نفسی باشد که درش زیغ باشد، زیغ واقعی انحراف دارد. کج معوج. قلب معوج. متشابهات را تبدیل بکند، برعکس بکند، برگرداند. لذا متشابهات بیشتر به دردش میخورد. از زیر محکمات شانه خالی میکند. متشابهات را فقط میگیرد، کناری میگذارد. تأویل بکند به سمتی که میخواهد تأویل بکند. یعنی در مصداق خارجی بگوید این کار همانی است که رهبری نگفت. برای اینکه بگوید این کاری که من کردم همانی است که رهبری گفتند. همانی که امام گفتند. همانی که قرآن میگوید. این میشود استفاده از متشابه که زیغ دارند. «ابتغاء الفتنه و ابتغاء تأویله». اولاً که اینها دنبال فتنهاند. میخواهند فتنه یعنی متبدل کردن اوضاع. این خودش نه اینکه در درون به هم ریخته است، میخواهد شرایط را هم مثل خودش بکند.
یک بحثی داریم. بحث مهم و دقیقی هم هست در مورد اینکه جامعهشناسی است. «جامعه تجلی نفوس». بحث خیلی مهمی است. هر جامعهای تجلی نفوس افراد آن جامعه است و یک اتحاد نفسی و انفسی بین افراد و جامعه است. به جامعه اصالتی دارد جدایی، بله، بله. لذا جامعه خودش اجل دارد، «تایر کتب» دارد، حشر دارد. حشر جوامع با هم. «کل امتن اجل که لهم کتاب». هر امتی کتاب دارد. دعوای دورکیمیا میدانی. نه، دعوای تاریخ علم پس بین در واقع اصالت فردیها و اصالت جامعه. مبدأ این دعوا پایه امیل دورکیم است که تقریباً مشهورترین جامعهشناس اواخر قرن نوزدهم. مبدأ استاد عموم جامعهشناسان پس از خودش. مشهورند به ساختگراها. ساختارگراهای ساختارگرا. جامعه بییسی دارد. یک چیزی جدای از نفوس که این تسلط بر نفوس هم دارد. وجدان جمعی یا آگاهی جمعی. «کالکتیو کانشسنس» یعنی آگاهی جمع. این آگاهی جمعی است که میگوید چی درست است، چی غلط است، چی ارزش، چیزی ارزش، چی معروف است، چی منکر است. وقتی آگاهی جمعی قوی است، جامعه سالم است. وقتی آگاهی جمعی ضعیف میشود، جامعه متشتت میشود. جرم تویش زیاد میشود. فحشا تویش زیاد میشود. بعد کتاب نشانه گسست اجتماعی. کلمه گسست را تولید کرد. همبستگی دارد. نشانه گسست، خودکشی و جرم نشانه همبستگی اجتماعی. همبستگی اجتماعی مفهوم مشهور که دورکیم دارد را تطبیق میدهند با مفهوم «الفت» که فارابی دارد توی. با مفهوم «عصبیت» ابن خلدون. دعوای جامعهشناسی ۱۵۰ سال روی این است که این میگوید ما وجدان جمعی داریم اصالت داریم. لیبرالیسم، جامعه اصالتی ندارد. فرد در واقع تطبیقی دارد با بحث علامه. بعضی چیزها رزق یک جامعه است. بعضی چیزها نعمت یک جامعه است. تألیف قلوب نعمت به افراد نیست، نعمت به جامعه است. یا مثلاً یک جامعه وقتی همه با هم رو به خدا میآورند، «لو ان اهل القری فتحنا علیهم برکات». آن رزق یک جامعه است. نه یعنی نه یعنی این ۱۰۰ نفر. هر ۱۰۰ تا اگر رو آوردند ما به این ۱۰۰ تا درها را باز میکنیم. نه، اینها به عنوان تشخص جامعهشان. اگر این جامعه ۱۰۰ نفری ولو ۵ نفرشان هم فاسق فردین، فرد نیست که بگوییم ۱۰۰ نفر باید رو بیاورند تا ما این «فتحنا علیهم برکات» را برایشان... نه، این جامعه به حیثیت اجتماعی و جامعه بودنش. اینها اگر به خدا رو آوردند و تقوا داشتند، ما برکات را نازل میکنیم؛ ولی اصلاً ممکن است یک وقت پنجاه پنجاه باشد. بحث تغییرات جامعه. مبنای نفوس نیست. این یک «چرایی» پشت فلسفهاش است.
چرا یک جامعه منحط میشود، یک جامعهای مثلاً رشد بکند؟ این مبنایش چیست؟ اعضای جامعهاند یا نه؟ یک حقیقتی ورای اعضای جامعه هست که به ظهور میرسد در صحنه اجتماعی؟ این هیچ فیلسوف تاریخی جامعهشناسی راجع به این، حتی ویل دورانت وقتی میپرسیدند، خودش این سوال را مطرح میکند توی تاریخ تمدن: «میگویم اگر از من بپرسید چی شد رنسانس شد، من پاسخی ندارم». این جزء پیچیدهترین پرسشهای تاریخ است. ولی در ذیل آیه «ادوار تاریخ» که هر دوره، دور و زمانه است. این اتفاقاً به شدت عرفانی است این کلمه که ادوار تاریخ تجلی اسماء الهی. عرفا این یک توضیح این جوری عرفانی دارند. بحث سیر صعودی فلسفی از مباحث خیلی خوب. «الی الله المصیر». عالم یک سیرورتی دارد به سمت خدای متعال و این عوالم همه یک کنش و یک جهشی دارد به سمت اینکه اسماء الهی مفصل. حالا گاهی اسماء جلالی الهی. «هر دو قوم لوت». این یک تطوری دارد که کار به آنجا. اسماء الهی در بعد جلالی بروز پیدا میکند که تا حالا بروز پیدا. به نظرم اینها بحث دارند. دوره هنوز توی عالم بروز پیدا نکردی. یک قومی میآید یک سری اسماء را بروز میدهد. بحثهای مهم من توی بعضی عرفا دیدهام. حتی مثلاً بعضی عرفا میگفتند که مثلاً قوم نوح مراحلی از مراحل فنا را مثلاً طی کردند در غرق شدن اینها. چرا اولین قوم باید غرق بشود؟ در مورد شیعه و روند شیعه هم آقای مولایی بحث میکرد. سر همین روند حکومتهای شیعی را از ابتدای امر، این صفویان، نمیدانم سربداران و فلان و بعد اینها را ببینید. روندش را ببینید که چی میآید. چه اتفاقی میافتد؟ «رو» میآید. قدرت میگیرد. چه اتفاقی میافتد که این روند اجتماع برعکس میشود و سقوط میکند. دو تا بعد لحاظ بشود. یک بعدش را اسنادش به خدای متعال، اسناد به نفوس. امام! یکی از ظریفترین کارهایی که انجام داد که این اصلاً خوب دقیق فکر نکردیم و بررسی نکردیم خود همین جنبه دموکراسی دادن به حکومت که این دقیقاً آن خلئی که در مشروطه بود جبران کرد و باعث شد که دیگر
مشروطه پیش. یکی از عجایب کار امام از کجا درآورد؟ امام وقتی شما بررسی میکنید، تقریباً مبنای فقهی و مبنای تاریخی برای ما ندارد که شما بیایید به رای بگذارید. صندوق آرا را بیایید. هرکه رای بدهد، ولو فاسق باشد، ولو منافق باشد. ولی من میدانم که این کیست. فقاهتی ندارد. گیریم هر چه که بگوید. یعنی من گفتم. من را دقیقاً دارند از همین بازار استفاده. این توی آن نگاه رویکرد عرفانی امام هم توضیح دارد. توی رویکرد تاریخی امام هم توضیح دارد. رویکرد جامعهشناسی توضیح دارد. همینی که بدنه را بیمه کرده، همین. آره، ولو خیلی ریسکپذیر است. ریسکپذیریاش به شدت بالاست. در هر دورهای یک دفعه یکی میآید اوضاع را برمیگرداند. دقیقاً بله. ولی همین نگه داشته این حکومت را. از عجایب بیمه حکومت همین است: مردمی است. کاملاً مردمی است.
پس اینها یکی «ابتغاء الفتنه». اینها چون خودشان مفتونند و فتّانه و در درون به هم ریختهاند، میخواهند عالم را بکنند که عالم. آن عالم بیرونی، آن تجلیات. و «ابتغاء تأویله». واسه اینکه اینها میخواهند دگرگونیهای بیرونی مثل خودشان بشود. اوضاع آشفته باشد مثل خودشان که آشفتهاند در برابر حق. آن آشفتگیهای درونیشان در بیرون هم بروز پیدا کند که این هم باز دوباره تأویل میشود، تأویل در بیرون. پس تفسیر معصوم به این معنا نیست که معصوم این کلام اجمال دارد تا معصوم بفرمایید. بانگ معصوم میخواهند بفهمند الآن کلمه معصوم چی دارد، ظهور دارد. شما که گفتی ظهور، نه ظهور ندارد. چهار نوع استدلال قبول کردی. ظهور معصوم، خود ظهور قرآن میگیرد. علامه جایی تصریح کرده که برای فهم قرآن نیاز به روایت بله. برای تطبیق، برای فهم جرگه ما نیاز به حتماً نیاز به روایات داریم. «تعلیم تفسیرها طریقه بینها علی موصل اخبار اهلبیت». کمبود روایت قشنگ نظرشان همین آخر هر مبحثی ایشان بحث روایی را کاملاً جدا میآورد. بعد آن هم هر کدام با یک حاشیه: «اینکه فرمودهاند از باب جری و تطبیق است؛ اینکه فرمودهاند از باب فلانه؛ اینکه فلانه». این با ظواهر جور در نمیآید. «لا یقتضی السیاق». یعنی حتی علامه سیاق را مرجّح میدانند نسبت به روایت. یکی از وجوه اینکه روایت را باید عرضه کرد به قرآن هم همین است. لذا اگر روایتی باشد با سیاق، رابطه وقتی تباین خصوصیه. هر آن کس که فلان باشد این جوری. هیچ تضادی بینش نیست. بله، این آیه دارد تخصیص میزند. این روایت دارد تخفیف. هر کس این کار را بکند، میرود بهشت. هیچ کس با این کار بهشت نمیرود. و ما میبینیم که اینها هیچ راه تأویل و توجیه و اینها هم ندارد تعارض. یکی از مباحث هم همین است که با سیاق جور در نمیآید. و اتفاقاً اگر چیزی با سیاق قرآن جور در نمیآید، سندش هم که ضعیف باشد. علامه روایتی است که سند ندارد. بحثهای دقیق اصولیست در مبحث تعارض و تراجی. اصول به شدت کاربردی است. همه باید اصول بلد باشند. اصول فارسی داشته باشیم تو مدارس، تو ابتدایی تدریس اصول خیلی علم خوب و شریفی است. خیلی. در هر صورت اینجا پس این انتقال تأویل شد.
معصوم تفسیرشان این است که از ظهورات قرآن استفاده میکند. مثلاً گفت: «آقا کثیر چیست؟ به امام هادی گفتند: نصب کردم که درهم کثیره انفاق کند. کثیر چیست؟ ۸۳ تا کثیر استظهار است دیگر. یک چیزی بوده که جزء مسلمات. این میشود استظهارات». حالا دیگر معصوم چون اشراف کامل دارد او بلد است از کجا چه جور استظهاری. روایتش را عرض کردیم. حضرت فرمودند که: «اگر من میخواستم از آیه الحمدلله رب العالمین حقایق ماکان و مایکون و اینها را به شما میگفتم. به نحو مثلاً اینکه الآن تو این ساعت فلان کس از سر کوچه شما رد شد و شما دیدیش، الحمدلله رب العالمین من بهت میگفتم به کجایش ربط دارد». عجیبش این است. نه اینکه آن توی بطن است. از امام صادق(ع) توی کافی هم هست. توی بحث اینکه «ما یعلم تأویله الا الله و الراسخون فی العلم» که آیه ادامه همین آیه است. اینکه راسخون تحویل در مصادیق خارجی در وقایعی که محقق میشود، اینها همه تأویلات این حقایق. «راسخون فی العلم» مصداق اتمش اهل بیتند. ممکن است دیگران هم بالعرض و به واسطه برسند. که فرمودند: «ما سلمان دارد که سلمان محدث به امام بود به واسطه امام. راسخ در علم به واسطه معصوم». وساطتی خدای متعال. خب، این از این مبحث.
پس ما به ظهورات در مورد مبادی، یک سری از موارد تصدیقی موضوعاً داخل در قرآن نیست. موضوع خارج از قرآن است. قرآن تحریف شده؟ یا حالا این یک وقتهایی میشود گفت که حالا در داخل قرآن هم هست. مثلاً نحوه جمع این آیات به چه نحوی بوده؟ این ترتیب سور و آیات. کی اینها را مرتب کرده؟ تو چه دورهای بوده؟ مصحف عثمان مثلاً بر حق است یا نیست؟ مصحف امیرالمؤمنین کجاست؟ بحث جدی است دیگر. توی این قرائات کدام قرائت درست است؟ ادله برای درست بودن این قرائت، آن قرائت؟ بحثهای تاریخی خودش را میخواهد، بحثهای کلامی خودش را. مصحف امیرالمؤمنین در دسترس نیست. اصل قرآن آن و در دسترس کسی نیست. خب، حالا ما باید چه کار بکنیم؟ این آیات و روایت را میشود بر ما حجت میتواند باشد؟ این عبارات، این اعراب داخل در قرآن نیست. هیچ کدام از این مباحث توی آیه بهش اشاره نشد. مبادی تصدیقی خارج از. به هیچ وجه داخل در بحث دیگر ازش بحثی. ولی یک سری مبادی تصدیقیه داریم. ابعاد یک سری ابعادش خارج از بحث است که یک سری از ابعادش داخل. یعنی شما به عنوان اصل موضوع اول باید اصلش را بپذیری. بعد در خدمت قرآن که میآیی میبینی که اصلاً قرآن شروع میکند و فهم شما را شکوفا کردن در موردش بحث بکنیم. یکی از مصادیق واضح این بحث، بحث وحی. وحی از مباحثی است که هم جزء مبادی تصدیقی خارج، هم جزء مباحثی است که در قرآن هم میآید تکمیل پیدا.
شما به عنوان اصل موضوعی باید قبول داشته باشی. وقتی میخواهی بیایی محضر قرآن باید قبول داشته باشی که پیغمبر مورد وحی بودند و اینها به عنوان وحی به پیغمبر رسانده شده باشد. رسانده. باید بپذیری. حالا که پذیرفتی، آمدی. میروی در خدمت قرآن. تازه میفهمی که وحی یعنی اختصاص به پیغمبر ندارد. شیطان و شیاطین هم میتوانند وحی داشته باشند. اختصاص به معصوم ندارد. به غیر معصوم هم وحی داده میشود. وحی فقط تشریعی نیست. تکوینی هم میتواند باشد. وحی مخصوص به یک دورهای نیست. در تمام دورهها میتواند باشد. حالا مباحث توی جامعهشناسی، مباحث توی اعمال، صفات، رفتار، تناسبات. اینها بحثهای خیلی مختلف و فراوان و خوبیه که اشاره شد. یک داستانی من عرض بکنم. بعد ضرورت بحث وحی هم اشاره بهش بشود. بیاییم ببینیم که الان شبهات اصلی که ما در مورد وحی داریم چیست؟
۲۳:۰۰ یک وقتی سال ۹۰ بود. نوروز سال ۹۰. کرج بودیم. یکی از رفقای ما منزلی داشت. به ما گفتش که: «من چند روزی نیستم. این کلیدش از شما باشد. مطالعه کنید. لپتاپمان مشکل پیدا کرد». یک رفیق قدیمی داشتیم از این دانشجوهای بود که جلسات چندین سال بود که پیدا کرده بودیم و بهش پیام دادم. گفتم که: «آقا شما بیایید کامپیوتر ما را بیزحمت آماده است». کسی بخواهد بیاید. باز کرد و بعد عکس این والپیپرش عکس آقا بود با امام. گنبد امام رضا. بنر. با پایینی مشکل داری یا با بالایی؟ بالایی ندارد. «از اول ما جمله سبزی هستیم. تظاهراتها بودیم و الی آخر». هزار و یک ایراد داریم به مملکت. تو زندان چی شده و اینور چی شده و... گفتم: «من در مورد خدا میخواهم با شما باشم. صحبت کنم. بحث توحیدی بکنیم». «چه بهتر. خدا ولایت دارد یعنی چی؟ خدا ولایت دارد دیگر. شبهای پیشاور. آیه قرآن از «الله ولی الذین». یعنی چی؟ «ولی الذین آمنوا». یعنی: «انما ولیکم الله». یعنی چی؟ «خدا فقط ولیتون خداست». خدا ولایت. ولایت کردن. ولایت خدا و اینها که حالا ما سه روز بحثمان طول کشید. سه روز هر روز میآمدند ۱۰ ساعت که من خیلی افسوس میخورم چرا ما ضبط نکردیم. خیلی واقعاً هر وقت یادش میافتم اصلاً به وجد. خوبی مطرح کردیم. آمدیم و در مورد اینکه این ولایت خدا وقتی میخواهد جاری بشود و من ارتباط با این ولایت پیدا بکنم باید یک عنصری باشد مابین ما. هم دسترسی به آن بالا داشته باشد هم به این پایین. واسطهای. این واسطه چیست؟
اول بحث گفتند که: «خودمان پیغمبر؟ بلدی؟ خودت چی بلدی؟ بگو ببینم». گفتم: «معقول». خیلی جالب بود. «تجربیات شخصی داریم. هر کس با تجربه شخصی خودش خدا را میفهمد. چیست؟ قبر است؟ کجاست؟ کجاها میروند؟ اینها بعد از مرگ؟ انسان بقا دارد و اصالت دارد. اصالت با روح؟ قبول داری که شما یک چیزی به اسم روح داری؟ مجرد فلان؟ بله. فضای بعدش چیست؟ فضای بعد از اینکه این دیگر ارتباطش با جسم از بین میرود. بعدش کجاست؟ از کسی هم تقلب نکن. خودت با عقلت». گفتم: «دست و پا نزنید. ساده است. بگو به پیغمبر رو میآوریم». بعد «پیغمبر را که قبول داریم؟» گفت: «هیچی نگو. پیغمبر بگه تا خامنهای اثبات میکند». آن قدر من خوشم آمد از این حرف. گفت: «پیغمبر». فهمید کجا گیر افتاده. توی توحید مشکل دارد. گیر توی توحید است. وقتی راهزن این است که «ابتغاء تأویل» بشود همیشه میشود. همیشه یک خوانش واحد باید به عنوان فصلالخطاب وجود داشته باشد دیگر. از همین جا میکشد تا یک جمله گفت. گفتم: «این یک جمله اگر در خانه کس است، دین من ولایت یعنی دا. یعنی بلای خانمانسوز کفر از دین بدون ولایت. آدم با کافر حربی میتواند بالاخره قراردادی ببندد، معاهد بشود، کافه فلان. ولی با مؤمن بدون ولایت نمیشود زندگی. دین بدون توحید قشنگتر و عموماً ما دین بدون توحید داریم. خب، نمیدانم. آخه بقیه حالا ما گیر اصلیمان هم توی مباحث همین است. ما وقتی میگوییم آقا در مورد قرآن بحث که قرآن چی گفته؟ قبول نداریم. جلسه بعد شما الفاظ در حد شرحالاسمش در حد معادلگذاری همسانسازی. وقتی میگویند که واژه وحی به این معناست. شما خدا وکیلی به معنای القای سریع سرعت است. وحی به معنای سرعت است. واژه وحی که عرب دارد به عنوان سرعت استعمال میکند. شما باید این را گرفتی برای یک همچین سازماندهی؟ برای چی؟ که چی؟ چی میخواهی بگویی که همین. آمدم کوباندن له کردن.
یک بحث برون متنی داریم که چندین جلسه باهاش بحث بکنیم. یک بحث درون متنی داریم. قرآن دارد و اصرار دارد روی واژه وحی. چرا «ظلم» ؟ مردم. کسی که بهش وحی نمیشود «افترا علی الله». خیلی آیه عجیبی است. یعنی داعش و مایش و کشتار و فلان و اینها همه به کنار، این از همه ظالمتر است. و انعام آیه ۹۳ صفحه ۳۹. «و من اظلم ممن افتری علی الله کذبا او قال». دو تا. یکی افترا دارد. دو تا از این ظالمتر نداریم. یکی افترا علی الله بزند. یکی دیگر اینکه روی این کار ندارد که وحی نمیشود. تو که بهت وحی نشده چرا میگویی به من وحی شده؟ مگر میشود به کسی وحی بشود؟ سنگینترین آیه در مورد قبض روح این آیه است دیگر. ظالمون که این ظالمون نحوه جان دادنشان را قرآن مطرح میکند: «فی غمرات الموت والملائکه باسطی ایدیهم اخرجوا انفسکم». دوستان شاگردها گریه میکردند. «اخرجوا انفسکم». جان بده. بکن. خارج کن. خودت نفس را خارج کن. نحوه جان دادن. سنگینترین ظلمی که قرآن تعریف میکند توی مواجهه با وحی. و بقیهاش علی الله. در مورد این هم بحث باید بشود. توی بخش آیات قرآن توی آن سوره مریم دارد دیگر که قیاسات ما با قرآن کاملاً متفاوت است. یعنی چیزهایی که طرف آدم کشته. اینی که تهمت زدی. اینی که مشکل اعتقادی داشتی. اینی که فلان داشتی. همه را میتوانم تحمل کنم دیگر. «آدم کشته، نمیتوانم تحمل کنم». توی اجتماعی باید کار به قتل برسد تا ما میگوید: «کشتی؟ قبول. آدمکشی را میتوانم تحمل کنم». به استکبار چیز کرده. «آدمکشی را میتوانم تحمل کنم». این را نمیتوانم تحمل کنم. سوره مبارکه مریم آیه تا آخر صفحه ۳۱۱. چقدر ما فرق میکند نگاهمان با خدا. اصلاً توی زاویه دیدمان خدا اصلاً همخوانی ندارد.
آیه ۸۸: «قالوا اتخذ الرحمن ولداً». اینها گفتند خدا بچه دارد. ادعا را قبلاً کجا آورده بود؟ همین قبلتر توی ماجرای مریم. «اختی هارون». آیه ۲۷: «بئی بتمامها تحمل قال یا مریم لقد شیعاً». تحمل بکنیم، تو رفتی عابد بشوی، با بچه برگشتی. خدای متعال: «من این را نمیتوانم از شما تحمل کنم. میگویی خدا بچه دارد». واکنش نسبت به یک دختر مجردی که چند روز غایم شده و بچه برگشته. حساسیت یک جامعه نسبت به این مسئله چقدر سنگین است؟ حساسیت من نسبت به این حرف شما این است. حالا بقیهاش را: «تکاد السماوات یتفطرن منه». از این حرف شما نزدیک بود آسمانها تکه تکه بشود. «و تنشق الارض». زمین منشق بشود. «و تخرّ الجبال هدّاً». «ان دعوا للرحمن ولدا». خدا بچه دارد آدم که نکشته. میگوید خدا بچهدار است. آن بد است. شفاعت. بله، خود عهد بحث امامت است دیگر. «اتَّخذ». «و لا ینال عهدی الظالمین».
عرض کنم که پس توی منظومه و مجموعه معارف دینی، یک سری کلیدواژههای اساسی ما داریم که اینها نقشش نقش همان «ام الکتاب» است. مادر مجموعه معارف. یعنی این وقتی حل بشود، مجموعه معارف حل. «پیغمبر اثبات کنید تا خامنهای». در وحی همین قدر که شما این کانال را و این سیستم را بین بشر و ما و را بتوانی خوب تبیین کنی که به چه نحوی قرار است این ارتباط برقرار بشود، همه دین درآمده. حمید، این همین اصل اعتقادات دین است. این است. من واقعاً یک وقتی دادم در میآید. ما توی این درسهایی که به بچهها میدهیم، به نوجوانان، «معارف» نیست. اصول دین درس میدهیم به بچهها: «خدا چند تاست؟ خدا یکی است. دو تاست. فلان است. اِلا بله». کجای قرآن آمده بحث کرده در مورد اینها برهان؟ کجای قرآن برهان آورده برای اثبات خدا؟ برهان پذیر نیست. چون شما برای برهان برای تعریف باید یک معرف اجملایی داشته باشی. «اجلی» از معروف. یک چیز روشنتری بیاید چیز تاریکی را روشن کند. لذا بدیهیترین ابده بدیهیات عالم وجود خدای متعال. بدیهیات که استدلال بردار نیست. نحوه ارتباط ما با او اصل ماجرا توی این است. اصل دین ما با این موجود بدیهی، ارتباطمان به چه نحوی است؟ با توجه به؟ توجه نداریم. نمیدانیم این خدایی که هست ما با او نسبتمان چیست؟ به چه شکلی قرار است که این ارتباط برقرار بشود؟ توی مجموعه معارف، توی تعلیمات او. از چه کانالی تعلیمات بدهد؟ مقاصد خودش را به چه نحوی باید به ما برساند؟ سازماندهی و مجموعه و منظومه عظیم وحی. از در نگاه قرآن یکی از اصول دین ایمان است. ایمان به ملائکه است. ایمان به کُتب. به خدا. پیغمبر. معاد. سلیمان به خدا. بحث عدل استثنائاً میکشیم کنار. توی مباحث نبوت هم بحث امامت و استعانت. ایمان به ملائکه. ایمان به کُتب. ایمان به ملائکه یعنی چی؟ نسبت ملائکه فقط یک تصور خام داریم. ایمان داریم. اصلاً نسبت ملائکه با ما چیست؟ جایگاهشان توی زندگی ما کجاست و چیست؟ چه رابطهای بین ما و آنهاست؟ ایمان یعنی ارتباطی بین شما و آنها برقرار است. شما مؤمن باش و از این ارتباط استفاده کن. این خودش باز دوباره ذیل بحث و تعریف خصوصاً از آیات ابتدایی سوره مبارکه «صافات»، ناظر به این است که اصلاً در این عملیات وحی ملائکهاند که دخیلند. «صافات، صفا، فالتالیات ذکرا». اینها «تالیات ذکرند». این عملیات وحی به واسطه اینهاست. اصلاً خب، وقتی جبرئیل از مباحث عرفانی هم دارد دیگر. جبرئیل یک تجلی از وجود پیغمبر اکرم. شعبهای از وجود پیغمبر اکرم است. واسطه باشد برای اینکه علم «شدید القوا» معلم پیغمبر. مگر میشود یک کسی که خودش تحت تعلیم دیگری است، چرخه معلم پیغمبر جبرئیل. بحثهای اصلی ما بحثهای کلامی، اعتقادی جدی است و اتفاقاً از توی دلش هم مباحث دقیق قرآنی. در. خب، این راهی که بسته نشده. ببینید انقطاع وحی به یک معنا صورت گرفته و یک به یک معنا انتقال وجه صورت. به معنای وحی تشریعی متن آقای سروش میگوییم که سر کل حالت وحی و تلقی وحی را یک حالت شاعرانه الهامی که یک شاعر بهش دست میدهد و حس میکند که یک سری الفاظ دارد میآید و اینها را دارد میگوید و خودش هم میتواند تنظیم بکند. مقاله «طوطی و زنبور» و مقاله «بشر و بشیر». این دو تا مقاله توی این کتابش هم که بحث بسته تجربه نبوی. تجربه، تجربه نقوی آدم بهتری است نسبت به بقیه است. تجربه و تجربه به تجربه کامل وزیر آب همه چی خورده میشود دیگر. شما وقتی که اینجا ارتباط را سوراخ بکنی، خراب بکنی، هیچی نمیماند از دین. یک سری لاشه است. شما الان توی مباحث فلسفه اخلاق غربیها بیشتر حرفهایی که ما داریم توی مباحث اخلاقی میزنیم، دارند بهتر از ما دارند. گاهی عملاً هم بهتر است. یعنی آن قدر نظامسازی قوی بوده که این اصلاً منجر به این شده که افراد نمیتوانند عملاً از این جریان، جریان اخلاقی، بحث نظم مفاهیم اخلاقی، نظامسازی اخلاقی. خب، شما اگر بخواهی منقطع از وحی نگاه بکنی ما هم اخلاق داریم هم سازماندهی اخلاقی داریم. درس اخلاق میتوانیم داشته باشیم. شما همین کارخانههای بزرگ و این افرادی که مثلاً آدمهای نخبهای که میآیند یک دفعهای یک مجموعه سنگین را راه میاندازند و توی دنیای نظمشان، نوع برخوردشان با مردم، نوع دوستیشان، یتیمنوازیشان، نگاهشان به فقرا، نگاهشان به فلان. همه چی دارد. یک چیز فقط. ارتباط با وحی. ارتباط با ماوراست. گاهی نوع نگاه اخلاقی ما این جور است. این غلط است.
پس انقطاع وحی به یک معناست، به معنای تشریع جدید. به قول آقای سروش میگوید اگر پیغمبر بود تا همین امروز، میخواست حرف جدید بیاورد، قرآنش تمام نمیشد. اگر هزار سال زنده میماند، قرآن هزار سال بهش اضافه میشد. این حرف غلط ما با استدلال برای اینکه قرآن وحی پیغمبر از نوع تشریع و ناظر به یک کلیاتی است که این هم یک برهه زمانی میخواهد و تمام شد. بله، ما الآن چند نوع وحی داریم. وحی رسالی داریم. وحی تصدیقی داریم. یک سری از وحیها هست که اینها برای همیشه تاریخ است و انسان با ذرهای صفای قلب بهش دسترسی پیدا میکند. الهام انس با مجردات. ارتباط با مجردات که اصلاً خود بحث خواب، رویا، که یک شعبه از شعبههای نبوت که پیغمبر فرمودند که: «همه درهای نبوت بسته شد غیر از خواب». این تا ابد هست و از این استفاده بکنید و بحث مبشرات که صبح به صبح پیغمبر تشویق میکرد. پیغمبر افراد را به اینکه شما گرایشتان به این باشد که با این نگاه بخوابید که یک برداشتی، یک شکاری در عالم خواب داشته باشید و مبشری بگیرید و بیایید. کلاس درس حاجآقا جوادی. مؤمن صبح تا شب با این ماده و فلان و اینها در انس است و از همه این آیات «آفاق و انفسی» و فلان و اینها و درس بگیرد. خواب که میرود او میرود محضر خدا و در تعلیم دیگر. حالا کلاس درس خداست این چند. کلاس درس. این نحوه از و بسته نشده. این دیگر از مبادی تصدیقی قرآن نیست ها. این دیگر از معارف. از موضوعات نظر قرآن چیست؟ و از مباحث مرحوم علامه در المیزان باید استفاده کنیم که ایشان محشای ماجرای وحی که به مادر موسی وحی. به حواری. برخی از اقسام وحی. من فقط الان دارم سرفصل. یک شبهه ایجاد نشود. من خدای متعال به شیطان این را گفت. ابلیس این را گفت. ابلیس هم این را گفت. به خدا واسطه ندارد اینجا. وایساده صاف دارد از خدا میشنود. خدا میگوید سجده نمیکند. میشود کسی از خدا بشنود و یک همچین حالتی داشته باشد؟ پیغمبر اکرم وقتی میشنیدند وحی را تلقی میکردند، سر و صورت سرخ میشد. روی الاغ نشسته بودند، شکم الاغ به زمین میرسید. خاضعانهترین حالت پیغمبر وقتی بود که وحی نازل میشد. میشود این چه نوع از وحی است که میشود یک کسی با حالت استکبار هم تلقی داشته باشد؟ این درش باز است. درش بسته شد. این هم از مباحث دیگر. اینها بحثهای جدی است. خیلی مبحث است. بعد حالا برویم توی دل روایاتم. چندین جلد بحار را باید بررسی بکنیم برای این. بعد آیات مختلف قرآن هم از هر کدام یک لطائفی بیرون. فعلاً آن بحثی که داریم که حالا دیگر وقتمان هم به نظرم تمام شد دیگر.
یک بحثی داریم در مورد مواجهه فعلی با وحی. ببینید الان در فضای دانشگاه و آکادمیک اینها را همه را نشستهاند. ماها خوابیم دیگر. ما علا بایک. آنها نشستهاند قشنگ نظامسازی کردهاند برای اینکه ما چه پروتکلی طراحی بکنیم که نظامسازی بشود برای مجموعه معارف بشری منقطع از وحی. به چه استدلالاتی داشته باشیم برای اینکه این حس درونیش پاسخ پیدا بکند و دیگر ببیند که خیالش راحت بشود که نباید با ما و را ارتباط برقرار کند. کار کردهاند سالیان سال. نشستهاند توی مباحث معرفتشناسی کار کردهاند. توی مباحث فلسفیشان کار کردهاند. بحثهای دقیق کردهاند توی فلسفه تاریخشان کار کردهاند. همه را درآوردهاند. یک پک خیلی شسته و رفته. توی دانشگاه هر که وارد میشود ۲ واحد بهش درس میدهند. خیالش راحت میشود. میگوید همین را بچسبم. هیچی ما و را نیست. ما و را همان برداشتهای شخصی توست. همین حالاتی که گاهی مختلف است. حالا توی هر زمینهای. آنها دیگر حالا یک وقتهایی دیگر خیلی فضایش هم به استحجان کشیده میشود. یعنی حتی مثلاً این حسی که شما با یک موسیقی فلان مثلاً در حین دانس و مشروب فلان، این همان حس ماورایی شماست و دارد تأمین میشود آن حس خلاصهای که شما حالا یک چند دقیقه مستی و یک حالاتی داری، یک گیجی داری. این همان است. این همان ماوراست. ما و را همین است و آن حالت از انبیا و فلان و اینها مگر از همین. بله. یکی از مکاتبی که خیلی اینها را مرتب و منظم کار کرده مکتب هیستوریسیسم است در مواجهه با وحی و بحث تاریخمند. استدلالات مختلف و یکی از شخصیتهایی که اینجا خیلی کار کرده، عرض کنم که گادامر هم هایدگر هم. حالا اینها دکتر بیشتر استفاده بکنیم بالاترم توی این مباحث مباحث کمتر بحث حالا المیزان هم اگر مطلبی پیدا بکنم استفاده. شبهات رایج ما فضای آکادمیک خیلی جدی است. عرض کردم دیگر و میگوید آقا من امام حسین را قبول دارم. نمازم را میخواهم همین بنده خدا همان جا که ما بودیم گفت پاشو نماز اول وقت بخوانیم. از بیخ اعتقادات مشکل دارد. یعنی به هیچی بند نیست. این مجموعه اعمالی که دارد انجام میدهد میگوید که اعتقاد به مرگ دارم. اعتقاد به خدا دارم. قرآن به سر میگیرم. شب قدر روزه میگیرم. ماه رمضان چند روزی. عرض کنم که روزی چند رکعت هم ممکن است نماز بخوانم ولی اینی که شما میگویی که مثلاً یک چیزی به اسم وحی و پیغمبر این برای من حل شده نیست. یعنی چی؟ این نسبت همچین ماجرایی تولید کردیم. اصل گیر کفار توی همین بود. چرا آخه به تو یک همچین نسبتی با ماوراء برای شما که جلو چشم ما بزرگ شدی؟ چه کاره بودی؟ آب میکشیدی و گوسفند میبردی. چرا و یک دفعهای حالی به حالی شدی و الان من مجموعه معارفی پیدا کردم از ماوراء به شما بگویم. نمیگوییم دروغ میگویی. واسه همین دستهبندی اقسام افراد توی مواجهه با وحی. کافر اینجا معلوم میشود. منافق اینجا معلوم میشود. مؤمن اینجا معلوم میشود. خود پیغمبر که تشخص ذاتی ندارد. که پیغمبر با این شخص عمرم را گوش میکردیم میگفتم پشت این دشمن کمین کرده. همه میرفتیم باهاش مواجه میشدیم میجنگیدیم.
علی باید علام انزل علین اگر این کار از تو باشد، پس بر او نازل کن. من نسبت مشکل دارم. اگر از این مجموعه که تو داری میگویی اینها همه درست است. یک چیزی یعنی چی؟ پس خواهیم داد انشاءالله اگر به دوره امام زمان برسیم انشاءالله ببینیم این ایام و روزها را. این از مسائل جدی ماست. دوره و برهه. یک آدمی که میخوابد، بلند میشود، غذا میخورد. اینها به صورت خیلی خیلی عادی دارد زندگی میکند ولی او الان اینی که شما میبینی نیست. فاصله گرفتیم از آن دوره و یک سری چیزها برایمان تبدیل شده. همسایه ما یک حرکتی انجام بدهد حضرت باشد بگوید آقای اقدامی چیزی انجام بدهد. بهرههایی دارد. آدم توش میماند. یعنی چی؟ جنس چی؟ برای چی؟ چرا این آدم پیشینهاش را میدانم. خیلی پیش میآید. من خودم مواجه بودم با این. یک کسی بود تو آشناها ترک معصیتی که این اتفاقاتی برایش افتاد. بعد کلاً مرتکب مسیحیت میشود. خودش نوع اطلاعات به همینهاست. لذا حضرت امیر هم توی خطبه قاصعه روی این خیلی مانور که خدای متعال برای برانگیختن تکبرهای درونی گاهی این جوری میکند. به افرادی بهرههای معنوی و ماورایی میدهد که این افراد اصلاً جایگاههای اجتماعی ندارند. کی جایگاه اجتماعی داشتند؟ جایگاه اجتماعیش موجب پذیرش حرفش میشد. شرط خدا نبود. موسی و هارون میآیند با یک کرباسی که تنشان و یک تکه چروکی. موسیای که توی همین خونه بزرگ گرفتند. کشته در رفته. تحت تعقیب. بعد ۱۰ سال برگشته. میگوید اگر میخواهی بقای عزتت باقی بماند، حرف من را گوش بده. من با ماوراء مملکتت را برایت نگه میدارم. این همه آدم داریم در تمام ابعاد. مسئله جدی است و نظامسازیهای اجتماعی آن سیر تحولات و تصورات تاریخی که حالا بحث شد اول بحث. اینها همه را باید نقش وحی درش دید و دست وحی را باید دید توی هر کن زاویه خودش. و جایگاه.
الان فعلاً ما بحثمان توی مفهومشناسی وحی است. شبهاتی که اینجا هست در مورد اینکه اصلاً نوع تلقی وحی پیغمبر به چه نحو بوده؟ عصمت پیغمبر؟ چه بحثهایی که حالا باید کنارش از روایات هم استفاده بکنیم. فعلاً بیشتر این مطالبی که آقای سروش گفته و این مکتب هیستوریسیسم دارد. مسائلی که الان توی دنیای روز نسبت به وحی مطرح است. ادیان و نبوت توی فضاهای آکادمیک دنیا با چه شبهاتی طرد شده؟ رفته توی حاشیه؟ چند جلسه؟ اگر موافقم دوستان. کاملاً تابعیم. هر بحثی را بگویید. به نظر آمد که این بحث ضروری است. مباحثی که ما توی دانشگاه حتماً باید حالا هم واحد درسی برایش در نظر بگیریم. حتی بحثهای معارف. این بحثها. کار شبهات اصلی دانشجوهای ما توی قرآن هم هست چرا فرشته نمیفرستد؟ چرا آدم باید باشد؟ چرا از این طایف و فلان نمیفرستد؟ چرا اینها از ذهب ندارند؟ موقعیت اجتماعی ندارند؟ انگیزیش است. فعلاً مباحث علمیش را میخواهیم داشته باشیم. اینها شبهات استدلالیشان چیست؟ حالا وارد بحثش انشاءالله به حول و قوه الهی خواهیم شد. الحمدلله.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
در حال بارگذاری نظرات...