‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم اللّٰه الرّحمن الرّحیم
«الحمدلله العالمین و صلی اللّٰه علی سیدنا قاسم المصطفی محمد و فعال الطیبین الطاهرین و لعنت اللّٰه علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم ال»
بحثی در جلسهی قبل اشاره شد به اسم مبادی تصدیقیه. عرض شد که برای ورود به محضر قرآن، یک سری مبادی تصدیقی ما داریم و یکی از مهمترین مبادی تصدیقی در ورود به قرآن، اِسنادش به خدای متعال است؛ که شما این کتاب را باید اول به خدای متعال اسناد بدهید بعد وارد این کتاب بشوید. اِسناد این کتاب به خدای متعال میشود گفت یکی از سنگینترین مباحث کلامی است.
(پرانتز باز کنیم) چند روز پیش در درس اسفار، بحث در مورد علم حضوری و انتقال علم حضوری و اینها بود. بعد به استاد عرض کردم که این وحی، نسبت نسبیت جبر ملائکه وحی با پیغمبر اکرم چه نسبتی است؟ نسبت انتقالی است نه نسبت افاضی؛ چون پیغمبر و ملائکه وحی، یعنی اینها فقط منتقلکننده هستند. هیچ افاضهای نیست. در سلسله علل نیستند. بعد ما عرض کردیم که خب، انتقال علم حضوری مگر معنا دارد؟ انتقال علم حضوری یعنی به حصولی بشود منتقل! درک حضوری خودتان را نمیتوانید به کسی منتقل کنید. من هستم، علم حضوری من را میخواهم به شما منتقل کنم که من هستم. همین را شما حضوراً درک بکنید. باید اول حصولی کنم بعد به شما بدهم. بعد شما حضورش را حضوری منتقل کردید. مگر اینکه حصولی شود. همان اگر خدا بخواهد کسی اگر بخواهد واسطه باشد، میشود همان افاضه دیگر. انتقال نمیشود.
مسئله خیلی مسئله سنگینی است. ما متوجه نمیشویم حقیقتش چیست. هرچه عمیقتر وارد مسئله میشوید میبینید که مسئله، مسئلهای است که ابعادش واقعاً قابل فهم نیست. البته ما در آیات قرآن، حالا انشاءالله باید واردش بشویم. عمیق کار بکنیم. از مباحث کاملاً غریب در حوزه است. از مباحث جدی است. شما در کلام جدید میبینید که یکی از گزینههای ثابتی که همیشه دارد، مباحث کلام جدید، تو مباحث فلسفه غرب و فلسفی امروز میدرخشد بحث نوع نسبت انسان با خدای متعال، بر فرض اثبات. حالا ما نوع نسبتم با او چه نسبتی است؟ در انتقال، در اتخاذ. نه در نسبت وجودی، نسبت وجودی مشخص است. تا حدی علت در اینکه حالا این خدا معارفی دارد، حقایقی دارد، آن ارتباط هدایتیاش و ولایتیاش با بشر چه نوع ارتباطی است؟ این از مباحث مغلقه. حالا واردش میشویم ببینیم که چقدر مبانی فلسفی، حالا این را باز دوباره از وعدههایی است که داریم میدهیم. وعده ندهید، بحث بکنید، برویم جلو. یک سری مباحث اول باید روشن بشود بعد حالا واردش بشویم.
شما ببینید! آن پاشنه آشیل فلسفه غرب، بحث عدم قبول تجرد نفس است. این پاشنه آشیل فلسفه غرب است. تمام این خیمه، بنا روی این عمود بنا شده که انسان همین است و جز این نیست. تمام فلسفه اسلامی هم بنایش روی تجرد نفس و روحانیت بقا و صدرالمتألهین این است که انسان جسمانیةالحدوث و روحانیةالبقاء است. یکی از مبانی محکم و عالی. تجرد نفس را اثبات بکنیم. بحث وحی اصلاً معنا پیدا میکند. برای اثبات وحی ما باید مباحث تجرد نفس را بیاوریم. ادله تجرد نفس را بیاوریم. کلام فلاسفه را بیاوریم. یک سیر تاریخی بکنیم. تجرد نفس اول در فرهنگ اهلبیت به چه نحوی بوده است؟ استدلالات برایش به چه نحوی بوده است؟ بعد تصورات تاریخیاش به چه نحوی بوده است؟ تا دوره ملاصدرا به چه نحوی رسیده است؟ اتفاقاتی افتاده است؟ الان مواجهه غرب با بحث تجرد چیست؟ به هیچ وجه قبول ندارد. یا نفس را به عنوان یک چیز مجرد قبول ندارد و او را همان و همان جسم میداند یا یک شأنی از شئون یا حصهای از حصص جسم میداند. اینها بحثهای خیلی مهم است و همهاش دخیل در مبحث وحی است. یعنی یک سازماندهی فکری میکند بحث وحی که مطرح میشود و خودش هم مبانی فکری شیعه. یک کلام مرحوم علامه در المیزان دارند. این کلام خیلی قیمتی است. خیلی قیمتی. یک نیم خط من فقط الان اشاره بکنم. این هم طلبتان. انشاءالله سر اوایل جلد ۱۰.
یکی از این دو تا (مرحوم علامه میفهمند که حقایق را از سه راه میشود فهمید): کشف اهلالانبیاء، کشف اهلالیقین، عقل. الانبیاء و اهلالیقین و عمومالناس. و کلهم محتاجون الی الوحی. خیلی عبارت قیمتی است. نسبت وحی با عقل چه نسبتی میشود؟ یعنی اول باید عقل به ترازی برسد که قابلیت وحی داشته باشد. با این مبنا همانجور که اهل یقین با عقل، اهل یقین میشوند و اهل یقین که شدند به کشف میرسند. نه اینکه به کشف میرسند تا اهل یقین شوند. اهل یقین میشوند و به کشف میرسند. مباحث ما باید این سیر را طی بکند. اول باید مباحث علمالیقینی باشد. ما با استدلال، با برهان، با استنتاج، مباحث را بیاوریم، حلش بکنیم. بعد این زمینه بشود برای یقین. علمالیقین زمینه بشود برای عینالیقین که میشود کشف. بعد زمینه بشود برای حقالیقین. این سیرش این است تمام مباحث این شکلی. برای فهمیدن وحی، حقیقت وحی، نوع رابطه خدای متعال با پیغمبر در چارچوب وحی که از مباحث خیلی مهم است. اینها همه نیاز دارد که ما یک سیر فکری و استدلالی را طی بکنیم. حالا اینها را میخواهیم انشاءالله واردش بشویم. این دیگر مقدمه بحث این جلسهمان بود.
قیمتی بود! برخی عبارات، برخی عرفا. دوباره بفهمیم. وحی برای انبیا است. کشف برای اهل یقین. این تو بحث این است که نسبت وحی با عقل چیست. یکی این است و یکی اینکه گذرگاه رسیدن به فهم وحی، تصور و تصدیق شدن مباحث استدلالی است. یعنی اینجوری نیست که ما صاف بیاییم برویم محضر قرآن. توضیح بده. یک مراحلی یعنی باید انسان از جهت استدلالی و منطقی و برهانی قشنگ همه ابعاد برایش حل شده باشد. بعد طمأنینه نفس نسبت به اینها شکل گرفته باشد. کمکم نفس بارور بشود. اهل یقین بشود. بعد تازه کمکم میتواند یکم ذوق بکند که وحی یعنی چه. این مراحل را باید طی کرد به سمت بحث استدلالی تام. میتوانیم بیاوریم. مثل مباحثی که در فلسفه غرب داریم، جنبه شهودی هیچکس نمیتواند بفهمد. اینطور نیست. مباحث را باید ببینیم که واقعاً وحی برای ما قابل دسترس هست یا نیست؟ یعنی سنخیت وحی با سنخیت روح و اینکه روح اینجا تُستآرایه از جبرئیل میگیرند. اینجا را حالا روح باید آن را هم انشاءالله سر وقتش بحث بکنیم که کجاها روح که گفته میشود منظور جبرئیل است. در حیوانات ما در حیوانات و کفار سه تا روح داریم. در مؤمنین چهار تا روح داریم، در انبیا پنج تا روح. انشاءالله روایتش را سر وقتش بررسی میکنیم. خیلی روایت قیمتی. کلید خیلی از مشکلات بحث کار متعدده. حیوانات بعد کفار دارند و روحالایمان که مؤمنین اضافهتر دارند. بعد روحالقدس است که انبیا دارند.
بعد حالا اینجا یک بحث خیلی مهمی است که پیش میآید. نسبت شعر. بحث شعر یکی از مباحث خیلی سنگین است. یعنی معلوم نیست این شعر از چه صنخی است. وحی از جنس شعر است؟ بعد همچنان که شعر یک حالتی است که... آهان! شعر از سنخ وحی است. موضوع محمول یکی از اقسام مغالطات، جابهجایی موضوع محمول است دیگر. ایشان موضوع محمول را جابهجا کرد. چرا از سنخ وحی است؟ چون دمیدن روحالقدس، «إنّ شعرًا لَهُ کَمَنَ و...» (کسی نمیتواند شعری بگوید در مورد اهلبیت مگر اینکه روحالقدس در دهان او بدمد). این روحالقدس همان جنبه حالا روحالقدس یعنی یک چیز مجزایی به اسم روحالقدس. «قُل یسئلونک عن الرّوح» یعنی جبرئیل یا نه، یک حقیقتی است با انبیا و یک نشئه وجودی آنها است به اسم روحالقدس. سیاق این روایت اگر هم بخواهد جبرئیل باشد، ظهورات و تجلیات همان نشئه وجودی اهلبیت. ظهورات اهلبیت مگر میشود منفصل باشد در یک چیزی به اسم ملائکه؟ بحث میکنیم که چه شکلی میشود. یعنی افاضه میکند معصوم که مرتبهای یا موجودی است. مرتبهای است که تجلی در موجودی میکند. انبیا یک چیزی منفک از آنها هست به اسم روحالقدس که روحالقدس واسطه میشود برای القای معارف. نخیر، با آنها چیزی به اسم روحالقدس برای دریافت معارف وجود ندارد. روحالقدس نمیخوابد. روحالقدس اشراف بر همه عالم دارد و دائماً با انبیا، با اولیا، با… خیلی خب، «بِهم» مؤید به روحالقدس. «أیّدناهم بروحٍ مِنا». در سوره مبارکه مجادله، ما اینها «کَتَبَ فی قُلوبِهِمُ الإیمان». حالا بحث وقتی که تو این فضاست... توکل کن بر خدا! آره، من توکل، توکلی میام. مصلحت رزقمونه بیاد. پراکنده بحث نکنید. تیتروار وارد شوید. «لا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ». کجاست؟ صفحه ۵۴۵. بله. اصلاً نمییابی قومی را که ایمان به خدا و قیامت داشته باشند که این قوم موادة با کسانی داشته باشند که آنها موادة با خدا و رسول. مؤمنی پیدا نمیکنی که بخواهد دست دوستی بدهد با دشمنان خدا. مؤمنی نیست اینجوری باشد. دیپلماسی و فلان شرایط دیپلماسی. بله. ولو پدرانشان باشند یا ابنایشان باشند یا اخوانشان باشند یا عشیرهشان باشند. «أُوْلَئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوْبِهِمُ الْإِیمَانَ». اینها مرحله روحالایمان درشان تثبیت شده و «أَیَّدَهُم بِرُوحٍ مِنْهُ». «وکتبَ حزبَالله» این خلاصهاش است. این «بروحٍ منه» همان تأیید به روحالقدس است. یعنی مؤمنین با مرحله تثبیت روحالایمان، زمینه را برای انس با روحالقدس و اینکه روحالقدس نشئهای در اینها پیدا بکند. نه اینکه تثبیت بشود. تثبیت فقط برای اولیا انبیا است و آن وحی و دریافت معارف و اینها همه از روحالقدس است. روحالقدس یک چیز منفک و یک شخصیت مستقلی نیست. که ما میخواهیم اسمش را بگذاریم «تنزل الملائکة والروح» چیست؟ که این نازل میشود. خود ملائکه، خود روح. اینها را باید نسبتهایش را سنجید. از بحثهای خیلی مهم در وحی، نسبت ملائکه، اصلاً حقیقت ملائکه چیست؟ نسبت ملائکه با انبیا چیست؟ اینها نقش واسطهگری دارند؟ نقش تشریفاتی دارند؟ که عرض کردم.
بعد دوباره بحث شد. به خدمت استاد عرض کردم که یک وقتهایی بعضی چیزها اصلاً کاملاً بوی این را دارد که مقام، حتی جبرئیل یک مقام کاملاً تشریفاتی است. حدیث کسا، حضرت زهرا سلاماللهعلیها میفرمایند که الان به جبرئیل فرمود که نشستهاند. جبرئیل دارد سؤال میکند: اینها کیند زیر خدا؟ فاطمه و ابوها. جبرئیل دارد میگوید: خدایا من برم پایین. الان دارد میآید. یعنی چی؟ حضرت زهرا سلاماللهعلیها که وحی بعد از پیغمبر منقطع میشود. قطع میشود یعنی حالت ادامه دارد، بلکه تقویت میشود. این حالا تقویت میشود بعد از پیغمبر. خیلی مباحث غریبی است. خیلی کم شماره رفرنس و منبعی پیدا میکنید که از این مباحث صحبت کرده. صحبت شده. بعد عرض کنم که دقیقاً یک حالت احاطه دارد. روحالقدس این خودش. روحالقدس در وجود او هست. حالا او که دارد نازل میشود یعنی چی. اتفاقاً نزول این جمله را حالا یادگاری داشته باشیم برویم بعدها در موردش صحبت کنیم. نزول جبرئیل برای تقویت روحالقدس در خود جبرئیل است. او میآید برای اینکه وصل بشود به مبدأ.
حالا علامه شهید مطالعه کردهاند «ألقوا» چی میشود و اینها چی میشود. که این واسطه در علم. و قرآن تصریح میکند در اینکه معلم پیغمبر جبرئیل است. به هر صورت معلم جبرئیل امیرالمؤمنین است. خب یعنی چی؟ سنگین است. باید در موردش بحث کرد. در صورت روحالقدس، چیزی نشئهای است در وجود، یعنی در تکوین اینها، خدای متعال روح انبیا و اولیا را به این شکل ایجاد کرده که روحالقدس با اینها هست و از اینها جدا نمیشود. مؤمنین میتوانند نزدیک بشوند به روحالقدس. حالاتی پیدا بکنند. مثل بلعم باعورا، مثل عرض کنم خدمت شما که سامری. واسه دیگران. خب سامری آیا در مورد ایشان عجیب است دیگر. ایشان که، یعنی این آیات میفرمایند که سامری کسی بود که آیات را، آیاتی به او افاضه شده بود. میدید. در مورد بلعم باعورا، علمی از جانب ما به او رسیده بود. زمینه را فراهم کرده بود برای ارتباط با روحالقدس ولی و «اتّبَعَ هواه». اخلال، زمینه برای برگشت به زمین را کردند. نفس به دنیا. نفس وقتی به خدای متعال رو میکند، رفعت پیدا میکند. رفعت که پیدا بکند، بالا که میرود. زمینه برای انس با روحالقدس فراهم میشود. الهامات، اشراقات، کشفیات، مشاهدات. اینها همه از روحالقدس است. هم مراتب دارد دیگر. یعنی بله، به اعتبار اینکه کسی به روحالقدس نزدیک بشود، یعنی کسی در نفس خودش یک ارتفاعی دارد پیدا میکند. او به روحالقدس نزدیک میشود. خب این درجات دارد دیگر. یکی میشود مثل مرحوم کمپانی. بیت به بیتش روحالقدس در او دمیده. کسی که حالا در تمام عمرش یک بیت شعری. حالا یک وقتی درجات متفاوت است دیگر. هرچه نفس ارتفاع پیدا میکند، خود علم زمینهساز است که علم شهادت آیت قرآنی رفعت میآورد در نفس. یعنی همین استدلالات، همین استنتاجات اینها زمینهساز اینکه علمالیقین، مباحث عقلی ارزش دارد. در صورت عرض کنم که رابطه وحی با عقل از این سنخ. حالا ما کلام مرحوم علامه را باید سر وقت خودش انشاءالله.
یکی دیگر از موارد تصدیقی که اشاره شد جلسه قبل و وعدهاش را دادیم روش بحث بکنیم، بحث ظهورات قرآن کریم. که حالا این را استطراداً ربطی به بحثی که میخواهیم واردش بشویم، فقط از این جهت که مبحث خیلی مهم است و الان هم متأسفانه در آماج از جانب نوع اخباریگرها. اخباریهای جدید که حالا تو قالب الان اخباریات بازسازی شدهاند دیگر. سیستم متفاوت. دورههای قبل با دوره، مثل مرحوم بحرانی که مرحوم بحرانی از «فول» یا میشود گفت مؤسس اخباریگری است. مؤلف «الحدائق الناظرة» که بعد ایشان وحید بهبهانی میآید و باز مجدد اصول میشود. اصولیها میشود. درگیریهای ایشان. اخباری. مرحوم علامه مجلسی اخباری است. در دوره کاملاً فضا، فضای اخباریگری است. قبل از مرحوم مجلسی، به نظرم قبل توی دورههایی همان دوره اخباریگری است و کاملاً بهرامی همان صاحب «البرهان». آره، شیخ یوسف. اینجا کتاب «الانصاف» ایشان را داریم. هستش. مشهورترین کتب ایشان که این دوره قشنگ تصویب میشود. مرحوم مجلسی، مرحوم جزایری تو فضای اخباریگرند و بعد دیگر بهبهانی که میآید فضا دوباره برمیگردد.
الان دوباره ما بعد از انقلاب، مهاجرت جدی اینها همه بازسازی شدهاند توی عنوان واحد مقابله با جمهوری اسلامی و انقلاب و اینها. مخالفین فلسفه، ولی خب خیلی نزدیکاند. یک قرائتی دارند. تکفیریها، عرض کنم که حجتیها، تکفیریها، قسمت جدید شعائریها، به قول شاعریان، اینها که الان فقط علمدارشان هم همینان. اسم مقابله با فلسفه و مقابله با عرفان و عرض کنم که با اجتهادات شخصیه و با ذوقیات و فلان و اینها. دقیقاً چیزهایی دارند به شریعت نسبت میدهند که ۱۴۰۰ سال است که ذرهای نسبت بین اینها شریعت نبود. همکاری با شیطان برای تبلیغ اسلام، جزء اصول فکری. از آیات اینها میگویند که باید با شیطان همکاری کرد برای اینکه اسلام را پیش برد. ذات اسلام این است که شما باید شیطان را از بین ببرید. با شیطان همکاری کنید. بستری فراهم بکند برای اینکه اسلام را تبلیغ کنید. عرض کنم که خب این میشود. هیچ سنخیتی نبودن. این خودش یک وقت حضرت آقا فرمودند که «شرک» و این متأسفانه خیلی بهش توجه نشد. فرمودند اینکه انسان ابزار دست سرویسهای جاسوسی انگلیس و آمریکا باشد این شرک است. کسی مطیع شیطان باشد مشرک است. تو فرهنگ قرآن، شما میخواهی با ابزار شرک، تبلیغ اسلام بکنی. این از مبانی حالا نمیخواهیم بگوییم اخباریگریها نظرشان این است. اینها کسانی که اخباریاند اخباری و نظرشان بین. ولی الان همه زیر این مجموعه جمع شدهاند. استدلالات اخباریها را دارند میگیرند. هر که هر جا هرچی داشته باشد که بشود باهاش با این نظام و این تمدن و این سیستم مقابله کرد. با امام و با آقا و با این مجموعه مقابله کرد. الان دوباره اینها بازتولید شدهاند. آمریکا هم دارد هزینه میکند برای آقا. مطلب دیروز فرمودند.
فرمودند که اینهایی که این حرفهای عوامانه و فلان و اینها را میزنند، جمعیتشان زیاد نیست. سیل عظیم مملکت هستند. تعدادشان کم است ولی فعالاند و آمریکا دارد خوب اینها را تزریق میکند. دشمن کمکشان میکند. این خیلی نکته مهمی است. یعنی وقتی کسی استدلالی داشته باشد برای زیرآبزنی مبانی، پول میدهند، تبلیغات میکنند، کار. الان فضای اخباریگری از این جهت دارد دوره رشد میکند. در مدارس ما خیلی میبینیم. تو جمع طلبهها خیلی متأسفانه میبینیم. ضدیت با تفسیر. ضدیت با این بود که خیلی وادار شدیم به اینکه تو مبانی تصدیقی، این بحث را مطرح بکنیم. دوستان بعضی وقتها میبینیم خودشان جلتفسیری دارند سخنرانی میکنند. به عنوان استاد اخلاق و چی و فلان و اینها میآیند زیرآب المیزان. همینجا ما داشتیم. بعضی که بهحساب خودشان هم خیلی فاضل. جناب المیزان را زدند. زیر تفسیر را زدند. تفسیر «بگه کسی میتواند از ظاهر قرآن چیزی بفهمد». فقط روایت. تفسیر فقط روایی باشد. مبانی کاملاً غلط است و اتفاقاً دارد به شدت هم تکثیر میشود. ما هم ساکتیم در برابر این. با این مبانی هیچچیزی نمیماند از چیه و اسلام. در درازمدت مبنای اصلی المیزان که رو میآورد و میشود تفسیر بینظیر استاد. اندونزی رفتم. شخصیت علمای اندونزی، این شخصیت برتر تفسیر. با هم گفتگو کردیم. خلوت. به من گفت: «من اینی که الان تو تفسیر خیلی قویام و آراء من را خیلی بهش توجه میکنند، به خاطر این است که من المیزان میخوانم.» رفرنس فقط به ظهورات تکیه دارد دیگر. به روایات فقط به عنوان تأیید و برای کشف مصداق. برای جری و تطبیق. این آیه مثلاً یکی از مصادیقش اهلبیت. یکی از مصادیقش مقداد، زبیر، فلان است. روایت برای این تحویل مصداق. جری تطبیق. چون تکیه به ظهورات دارد. متقن است. باید تکیه به ظهوراتی دارد که متخذ از مبانی عرفی و فهم عرفی و این است. شما ادبیات عرب. فضای عرفی. بلاغت. اینهایی که همه بینشان رایج بوده. از اینها دارد استفاده میکند. گفت: «اینی که میبینی من قویام المیزان است.» این المیزان شما را روز دنیا بالا برده. حالش را ببر! خب چرا باید الان توی مملکت اسلامی ما که الان امالقرای معرفتی فکری عالم است، اینقدر این کتاب غریب باشد. روزنامه و پتو و فلان و اینها مثلاً دستمان بگیریم که کسی نفهمد دارد در درازمدت چه خواهد شد. به مرور زمان توی فضاهایی مثل مشهد و اینها که از اقبح قبیحات است شما بخواهی المیزان بخوانی. خواندنش هم جرم. چه برسد به درس گرفتنش. تو فضای قم هم داریم متأسفانه رسوخ پیدا میکند. هی دارد تکثیر میشود مدارس. میگوید فقط «حدائق» بخوان. فضای اخباریگری. چیزی که خلاصه ما در درازمدت همین الان دارد کاملاً نفوذ کرده است. آره. تفسیر قمی، تفسیر عرض کنم که برهان، تفسیر نورالثقلین، تفسیر فرات کوفی. اینهایی که روایی است. اینها را باید خواند. فقط معصوم حق دارد که بگوید ظهورات قرآن یعنی چه. «اقیموا الصّلاة» یعنی واجب است نماز بخوان. از کجایش درآوردی؟ معصوم گفته واجب است. معصوم گفته این آیه دارد این را میگوید. اگر معصوم نگفته از کجا درآوردی؟
این گیر اصلی که در مقابله با المیزان است. یعنی ما حالا نسبت با این وحی، بعد از تثبیتش یک بحث قبل از تثبیت داشته باشیم که الان چه پروتکلی دارد تا بیاید و خلاصه این ارتباطات برقرار بشود. این ساخته بشود. حالا که این نظامسازی شد، حالا که این عملیات صورت گرفته و نسبت به همهاش یقین داشتیم، نسبت ما با این عبارات چیست؟ باید صبر کنیم آن کسی که دارد تلقی وحی میکند، خودش هم تفسیر بکند یا نسبت ما با مطلق وحی از این جهت یکسان است؟ خیلی بحث مهمی است. استظهارات برایش یک چیز دیگر است. شما الان از اینجا که نگاه میکنید، این فضای کوچه و فلان، یک ظهوراتی برای شما دارد. خب مسلماً هرچه بالاتر بروید، نقشه دستتان باشد، جغرافیا، تاریخ منطقه دستتان باشد، مسلماً استظهارات برای شما یک چیز دیگر میشود. فلان عالم تو این منطقه مینشسته. منطقه باجک، کوچه ۶ مثلاً منزل آیتالله مشکینی. اطلاعات. حالا یک کسی آنجا خاطره هم دارد. منظورم مشکینی رفت و آمد داشته. آنجا مثلاً تو فلان واقعه که جمع شدند در فلان مسئله نظر بدهد بوده. این الان دیگر چیزهای دیگر است. به این معنا نیست که ظهوری که برای شما هست، ضد آن ظهوری است که برای آن آقا است. در طول همه عمیقتر است.
عرض بنده را شما الان هیچ مواجههای نباید داشته باشید. بله. مواجههتان باید متکی به یک چیز منطقی هم باشد. فرد عامی که هیچی ادبیات عرب بلد نیست، بگوید «نون و القلم». همین ماجرایی که میگفت این را بزن نونوایی برای اینکه خلاصه نون بهتری بگیریم به دست مردم. نون و القلم، خلاصه مواجهات عامیانه. این دیگر ظهورات نیست. چیزی که نه اتکا به ادبیات عرب دارد، نه اتکا به فهم عرفی دارد. حالا مرحوم صدر در کتاب شریف «حلقات»، جلد ۱ صفحه ۳۰۳، «حلقه ثانیه» مطرح کردند. حالا ما در «حلقه ثانیه» خیلی مبحث پخته و این از بحثهای مهمی است که باید در کتب دینی راهنمایی دبستان، بلکه این مطالب گفته بشود. متأسفانه حالا این هم باز از انتقادات است دیگر. خیلی کودن فرض میکنیم و غریب فرض میکنیم این جوانها و نوجوانان را نسبت به معارف و چیزی که داریم به خوردشان میدهیم. یک کسی که ۸۰۰ کیلومتر فاصله دارد با این حرفها. بس که اینها را دور فرض کردیم. او هم تلقی دور بودن میکند. لذا کتاب دینی و معارف و فلان و اینها میشود از تلخترین کتب درسی تو فضا. تصورش بکنی. ما چرا مثلاً از یک مبحثی به اسم لذت عبادت نداریم توی کتب تمام کتب فقهی و به قول معروف دروس؟ همین عرض بنده هم همین است. ما اینها را همهاش در مقام کفر فرض میکنیم و استدلال براهینی برای یک کافر که میگویند. فکر میکنیم مثلاً با بر اصطلاحی که با او میآوریم الان با این داریم. شما یک خورده مزه این معارف را بچشانید. فضای قرآن روی سیری بهش بدهید. اینها روش قرآن نیست. مخاطبین خودش را کافر فرض نمیکند. ضمیر خطاب، ضمیر غایب. به اینها بگو که فلان کار را بکنند. شما که آمدید اینجوری باشید، آنجور باشید. خیلی مهم است. نوع دیالوگ خدای متعال با مخاطبین خودش.
اینها هم باز از عجایب قرآن است دیگر. همانطور که دارد در قالب یک مطلب زم و سنگین فلسفی یا عرفانی به انبیا میفرمایند. «فَلَعَشَرهُ لِلخَاصّ الحَقَایقُ لِلاَنبِیَاء». «الإشارة لِلخَصّ». قرآن، «علی اربع». قرآن را چهار محور یا چهار برهه نازل. همهاش یکی است. چهار لایه است. یک لب دارد با چهار لایه. اشیا، چهار شیء. حالا این چهار شیء یعنی چه؟ خیلی بحث جوادی. همانطور که برای انبیا در قالب حقایق فرموده، همان داستان سلیمان و بلقیس. همان حقایق را دارید میبینید در زبان احسنتم. تو همان قالب داستان. حیطه بندی میکنیم بعضی افراد کافرند بعضی افراد مؤمن. قبل از نزول قرآن. بعد حالا قرآن دارد با اینها صحبت میکند. نه، در نگاه قرآن همه مؤمن هستند. معارف را دارد دستهبندی، طبقهبندی، کلاسبندی میکند. یک عده اصرار دارند برای اینکه پای این معارف ننشینند. صحبت نمیکنم با ضمیر غایب باهاشان حرف میزنم. پیغمبر تو بهشان بگو «قُل یا ایها الکافرون». بگو ای کافرها. برویم فلان. «قُل یا ایها الکافر»، خودشان هم نمیگویند «یا ایها الناس». «مخالفین من الع الذین یتخلفون». خیلی جاها پیغمبر این را باید بدانند: «ولیعلموا» و «ول یجدوا». ضمیرهای غایبام باید بدانند. نحوه مواجهین.
خب حالا این استدلال را بیاوریم تو این فرصتی که داریم در این جلسه. من متن مرحوم صدر را بخوانم. خیلی این بحث قیمتی است. خیلی قیمتی. این را انشاءالله با دقت ملاحظه بفرمایید. وارد بحثم بشویم. یک ۶ صفحه، ۲، ۴، ۵، ۵ صفحه حلقات میشود. دو روز درسی است حلقات برای ما. حالا من سعی میکنم توی کلام، توی اصول. سه لایه اصول را گفتهاند از ابتدا تا آخرین مرحله که قبل از درس خارج. سه تا حلقه است: حلقه اول کلیات و عبارات اصولی، حلقه ثانیه عبارات پایه، پشتوانه توضیحی و تا حدی هم قولی و آرایی. در حلقه ثالثه آن عمق مطلب با تکیه به آراء و زمینه برای درس خارج و اینکه در درس خارج خودش نظریه. چهار پنج تا کتاب دیگر. اول «المجز» میخوانند. الان سیستم حوزه که این است. یک سال، بعد دو سال «اصول فقه» میخوانند. ۲ سال، سه سال «وسائل» میخوانند. بعد قبلاً دو سال بود این هم باز سه سال شده «کفایه» میخوانند. بعضی «حلقات» شهید صدر را از ابتدا تا آخر سه ساله میشود همهاش را. من ترجمه میخوانم. عبارت عربی. «جماعتی از علما رفتن، منظور رفتن به سمت استثنا ظواهر کتاب کریم از حجیت». «این کتاب کریم ظاهرش حجیت نداره». بحث ظهور داریم کلاً. که هر چیزی کلامی ظهور دارد. شما میتوانید اتخاذ پیامی دادید. من میتوانم تکیه به همین بکنم. من سر درس به دوستان میگفتم، گفتم الان که خیلی جالب است دیگر. مثلاً من به شما پیام میدهم آقا ساعت ۸ شب منزل ما شام. آدرس هم میگویم که کوچه فلان، پلاک فلان. شما دیگر نه تنها از کسی نمیپرسید، نه تنها تردیدی ندارید نسبت به اسناد این پیام به من و اینکه من قصد جدی داشتم و اینکه من حتماً همه اینها را لحاظ کردم در این پیام. بلکه ذرهای شک نمیکنیم که من شاید یک جایی اشتباه گفتم. اشتباه گفتم. حجیت ظهور حجت است.
ما سه نوع مواجهه داریم با یک کلام. یا یا «نص» است یا «ظهور» است یا «اجمال». اینها را خوب دقت بفرمایید، خیلی. با یک عبارت، با یک کلام، سه نوع مواجهه. یا نص است یا ظهور است یا اجمال. نص وقتی است که شما از این کلام یک چیز میفهمید و جز این، یک چیز دیگر معنایی ندارد. در اجمال دو چیز در کنار هم در دو رتبه کاملاً مساوی ازش فهمیده میشود. بخشش لازم نیست ادامهاش کنید یا بخشش لازم نیست اعدام. هر دوتا را دارد به یک اندازه به شما میرساند با یک نسبت. «ما آمریکا را میخواهیم چه کنیم؟» گلوبالیست. عرض کنم که این هم میشود اجمال. در ظهور شما آنچه از این کلام فهمیده میشود، ۸۰ ۹۰ درصد به یک سمت سوق دارد. ۱۰ ۲۰ درصد، ۳۰ درصد یک معنای دیگری هم میتواند باشد. برای همین معنایی که ازش الان فهمیده میشود، ظهور. عموم کلمات ما با همدیگر همین است دیگر. ظهور یعنی اصل بر این است که وقتی کسی حرف میزند، دارد جدی حرف میزند. ۱۰ ۲۰ درصد شوخی بودن، اشتباه کردن. همیشه میشود. پس من وقتی میبینم یک نفر دارد توهین میکند، ۱۰ درصد آدم میتواند احتمال بدهد که مثل آن بابایی که پشت تریبون مجلس به یکی یک فحشی داده بود، معنیش را نمیدانست. خب هیچکس هیچ وقت معمولاً اعتماد به این نمیدهد که کسی دارد فحش میدهد، معنیش را نداند. یعنی نداند که این توهین است. حالا ممکن است آدم فحش ناجوری نمیداند معنیش دقیقاً چیست ولی اینی که شما دارید در مقام عصبانیت یک چیزی میگویید برای اینکه طرف مقابل را له کنی و نمیدانی که این عبارت توهین است. به در کنی. یعنی میدانید که این عبارتی که دارید میگویید یک چیزی است برای مثلاً از صحنه به در کردن. همینجوری گفتم. عصبانی بودم. ظهور فعل شما میشود. ظهور فعلی. ظهور حالی. ظهور قولی. اقسام ظهورات. یک وقت حال کسی ظهور در چیزی دارد. درخت. یعنی حال طرف مشخص. ظهور در این دارد که دارد شوخی میکند. ولو عبارتش عبارت تندیه. یک قول، طرف ظهور در یک چیزی دارد که اراده کرده و لا قرینههایی هم میشود آورد که این طرف نمیداند.
ظهور، اجمال نیست. اجمال همین حالت ۵۰ ۵۰ است. هیچ کدامش معلوم نیست. دو تا حالت دقیقاً کنار هم ایستاده. همین. «بخشش لازم نیست اعدامش کنند.» فرمود «بخشش لازم نیست.» کاملاً یعنی همین. یک احتمال. هیچ احتمال دیگری نمیشود داد. این میشود نص. دیگر ۱۰۰ درصد روشن. در مورد ظهور شما «من کنت مولا فذا علی مولا». ظهور حالی، ظهور سیاقی. اشاره نکردند اقسام ظهور. یادم بود. از ظهور قولی، ظهور حالی، ظهور سیاقی. عرض کنم که علی مولا این است که شرایط این جمعیت، نوع فرمایش پیغمبر از کجا شروع کردند. به کجا. همه اینها ظهور بر این دارد که مولا، مقام ولایت تشریعی. نه مقام دوستی، محبت. همه اینها ظهور است دیگر. نص نیست. بله. آن روز که ۱۰۰% روشن است. ۹۲ سه درصد باشد، هیچی دیگر، برو برگردی توش نیست. ظهور ۷۰ درصد. ۷۰ درصد که معنای ولایت، ولایت تشریعی. و عرف، عرف عقلا، عموم عقلا، سیره عقلا همیشه بر این بوده که تو مواجهاتشان با همدیگر تا ۱۰۰% برایش روشن بشود. صفحه اینستاگرام شما از این عبارات به حالت اتقان صددرصدی برسد بعد بخواهد نظر بدهد. همین عبارت را که میخوانی یک ظهوری دارد. این است که شما فرمودید ظهور در انتقاد به دولت دارد. ظهور در فلان دارد. ظهور در این مفردی بگذارد کنارش. یک بیست سی درصدی بگوید آقا این را برایت مثلاً شما بد فهمیدی. آنجور بوده. اینجور نبوده. قصدم این نبوده. ظهور به این نحو. مکاتبات شرعی، مکاتبات عرفی. تو همه اینها ظهور دارید. اجمال است. بله. اگر اجمال آفرین است. یعنی میآید کل متن مجمل ولی راستش را بخواهید این معلق به یک واژه مبهم که میشود، کلش میشود مجمل. بعد حالا تو اجمال کی باید تفسیر بکند؟ شما باید تفسیر بکنید یا صاحب کلام؟ میگوید شما چرا به تفسیر آمریکایی کار دارید؟ چرا نماینده خودمان؟ جمعیتی بی عقل، بیشعوری آدم مواجه باشد. میگوید وقتی یک متن مجمل آمده، شما چرا میگویید باید به صاحب کلام مراجعه کرد. من دارم بهت میگویم متن مجمل. آدمی را از صاحبش میپرسد. از آن کسی که گفته. بخشش لازم نیست اعدامش کنیم. نه اینکه از شما بپرسم بفرمایید به نظر شما؟ نظر شما چیست؟ شماره مخاطب چی میفهمی؟ خلاصه. بله. در ظهور که میگویند شما مخاطب چی میفهمی؟ البته اگر متکلم بیاید ظهورت را خیلی طرف را میگیری. قرآن ظهور دارد یا ندارد؟ قرآن همهاش اجمال است؟ قرآن نص است؟ نخیر. قرآن نثرش کم است. قرآن اجمال است. قرآن مجمل است. برای معصوم ظهور دارد. برای معصوم نص است. به واسطه معصوم برای ما ظهور. مبحث چقدر عمیق میشود.
خب پس قرآن ظهور است یا اجمال؟ اگر ظهور بود، حجت است یا نیست؟ گفتند که اجمال ظهور نیست. یک عده باز گفتند که ظهور هست. ظهور هست ولی ظهورش حجیت ندارد. ظهور هست ولی حجیت ندارد. شما نمیتوانی ولا از «اقیم الصّلاة» میفهمی که بله، ۸۰ درصدی که نماز واجب است. یک ۲۰% احتمال دیگر میدهی که صلاة ممکن است یک چیز دیگر. اقامه «اقیمُ الصّلاة» شاید یک چیز دیگر را میخواهد بفهماند. همه احتمالات را بالاخره آدم در کنارش میدهد ولی عرض کنم که منظور ولایت اهل، اقیم حقیقت صلاة، ولایت اهلبیت «اقیموا الصّلاة». ظهور افتاد. تطبیق میدهند. آن «اقیم الصّلاة» بود. این هم یکی از مصادیق است. یک چیز جدید آمد به اسم اینکه این ولایت اهل اینها. گفتند که «عمل، عمل جایز نیست در آنچه متعلق به قرآن عزیز است مگر به آنچه که نص باشد در معنا». خواهش میکنم با دقت خوب ملاحظه بفرمایید. خیلی بحث قیمتی. مگر اینکه نص در معنا باشد یا مفصل باشد. پس اخباریها چی میگویند؟ که الان این نظر دارد متأسفانه تو حوزه هی روز به روز دارد اشتیاق و استقبال بهش بیشتر از بیسوادی هم هست. تنوع فاضل، طلبهای فلسفه خوانده، استاد منطق. نمیدانم چیچی. این میآید میگوید که آقا ما استدلالات «بیان للنّاس» چیست؟ همه تدبر بکنید. تدبر بکنیم. یعنی شما قرآن. قرآن عرضه بکنید. مخالف با قرآن. «بزن به دیوار با شما». مخالف قرآن را میزنی به دیوار. استدلال اخباریها این است. یعنی قرآن اگر با کلام شما جور در نیاید، قرآن را میزنیم به دیوار. لذا شما الان تو همین قبیله تکفیریها و فلان و اینها، استقبال و مواجهه را با روایتشان ببینید و مواجههشان با قرآن را ببینید. فرقه شیرازی. واقعاً خلع سلاح تو قرآن است. قرآن، استدلال قرآن در مورد برائت از مشرکین، در مورد تقیه، در مورد وحدت. شما سیاق آیات قرآنی ۵۰۰ تا حدیث. ردیف میکند که اهلبیت در مورد کجا لعن کردهاند. بعد از نماز فلان کن. اینجور بوده، آنجور بوده. بر فرض ثبوتش اینها را باید دوباره حمل کرد به قرآن. قرآن چیست؟ قرآن را باید حمل کرد به روایت. مواجهه داشتم تو حرم امام حسین. معرفت به خدا نداریم. معرفت اهلبیت. همه چی اهلبیت. همه چی امام حسین. قرآن یعنی امام حسین. مغالطات خیلی حاد است. یعنی بدیهیات هم مشکل دارد. بگذریم. من خیلی حاشیه نروم.
سریع متن را بخوانم. «عمل به ظواهر نمیشه کرد مگر اینکه یا به درجه نصاب برسه یا اینکه اهلبیت.» پس این ظهور قرآن. شما قرآن که باز میکنی یا باید یکجوری باشد عبارتی که ۹۰ درصدی، ۹۵ درصدی باشد که بشود نص. نص یعنی ۱۰۰ درصدی دیگر. حالا تا ۹۵ درصد هم میشود باهاش راه آمد. شما این را که میخوانید دیگر هیچ احتمال دیگری نمیتوانی. همین است فقط همین. اگر بخواهد ظهور بشود از کانال اهلبیت به شما رسیده. ظهوری که اهلبیت تفسیر کردند. ظهوری که اهلبیت تأیید کردند. آن باشد قبول. این استدلال اخباری، نظریه اخباریها استدلالشان به چیست؟ دلیل اول توجه. دلیل اول. دلیل اول همان آیهای بود که جلسه قبل خواندیم. محکمات متشابه. قرآن یک سری آیاتش محکمات است. یک سری آیاتش متشابهات. قرآن میفرماید که شما نه ایستادهای از اینکه دنبال متشابهات راه بیفتی. هر آنچه که نص نیست میشود متشابه. محکمات یعنی آنهایی که ۱۰۰ درصد. اگر ۱۰۰ درصدی نیست میشود متشابه. متشابه هم که نباید دنبالش راه افتاد. متشابه باید رفت به اهلبیت. گفت: «شما حمله متشابهات بر محکمات به خاطر تشابه مهملاتش در علاقه به لفظ.» اول خود استدلال کامل حل بشود. اینها میگویند که چرا ما میگوییم تشابه متشابهات به این؟ چون محتملاتش تشابه. ۳۰ درصد احتمال دارد این باشد. ۲۰ درصد احتمال دارد آن باشد. این میشود متشابه. تشابه حتی اگر علاقه آن با یکی از این احتمالات هم قویتر باشد. خب الان تو این سه تایی که گفتیم یکی ۵۰ درصد، یکی ۳۰ درصد، یکی ۲۰. باز هم از متشابه بودن خارج نمیکنند. یکی که اینی که شما الان ۷۰ درصد. یکی دیگر. این از متشابه بودن خارج نمیشود. استدلال. جوابش در جوابش ما سه تا جواب میدهیم. پس ببینید استدلال اول اخباریها برای اینکه به ظهورات قرآن نمیشود که این استدلال اگر تام باشد کل المیزان را از بین میبرد. استدلالات اخباریها چند تا استدلال؟ جلد دوم دلیل. دلیل. سه تا دلیل دارند اخباریها. از هر دلیل ما چند تا جواب. دلیل اولشان چیست؟ قرآن میفرماید من محکمات دارم، متشابهات. درست. متشابهات یعنی چی؟ متشابهات یعنی اینکه محتملاتی دارد. بالاخره دو تا محتمِل. اینکه یکی از یکی قویتر باشد دلیل بر این نمیشود که از متشابه بودن خارج شود. این دلیل اخباری. این سه تا دلیل اخباری اگر تام باشد. هر یک دانه اش هم اگر تام باشد کل المیزان را از بین میبرد.
دلیل اول در جوابش ما سه تا جواب میدهیم. سه جواب در جواب. جواب اول: با توجه به دلیل اول چیست؟ قبول نداریم که ظاهر یعنی متشابه. کی گفته ظاهر متشابه؟ شما برای اینهمانی و استدلال بیاورید. مصادرِ مطلوب. مغالطه. همه میدانند مغالطه. پس لفظ ظاهر متشابه نیست. چون تشابهی توش نیست. تکافی بین معانیش نیست. در هم پیچیدگی، در هم تنیدگی بین معانیش نیست. در درجه علاقه به لفظ. بلکه معنای ظاهر متمیز است در درجه علاقه. پس بنابراین متشابه مختص مجمل است. این متشابه که قرآن فرموده شما اگر از آن سه دسته که ما گفتیم بخواهیم تو یکیش قالبریزی بکنید. ظهور و اجمال. متشابهات یعنی اجمالات. جاهایی از قرآن که دو تا وجه کاملاً متضاد با همدیگر دارد در میآید. یکیش دارد میگوید پیغمبر معصوم است. یکی دارد میگوید پیغمبر گناه کرده. اینجا را باید مراجعه به محکمات کرد. تازه این هم مراجعه محکم. مراجعه به اهلبیت کنیم. خودت برو بزن به محکم در متشابهها. خودت برو بزن به محکم. پس اولاً ما متشابهات را چی دانستیم؟ ما متشابهات را در ظهور ندانستیم. در اجمال. نکته. دلیلی بر این نیست که متشابهات یعنی همان ظهور شما. متشابهات را سقراط بگیری. هم اجمال. متشابهات یعنی تشابه. یعنی هر دوتا در یک حدی هستند. این شبیه اوست، آن شبیه این است. یعنی هر دو پنجاه پنجاه. وقتی یکی آمد بالاتر دیگر تشابه نیست. من عرضم این است که تشابه را اگر تماس بگیری. خب محکمات یک چیز است دیگر. چرا ظهورات محکمات توی اقرارات مباحث عرف. تو دادگاه هر آنچه که تو اقرارات از طرف میگیرد. نص در ظهورات. طرف پیش بخش اعظم از اقدام ظهورات میگیرند. من با فلانی قرار داشتم در آن روز. همه ظهورات کنار همدیگر نبوده. یک کینه شخصی هم داشتی. زمینه هم برای قتل فراهم بوده. خب دیگر همه چی ضد شما. قاضی هم که معطل نص نمینشیند. معطل قطع هم نمینشیند. وقتی آن احتمال غلبه کرد. یعنی احتمال معقول بشود. عقلایی بشود. هر عاقلی اگر باشد. پس خود ظهور محکمات. بلکه خود این قاضی چون اینها فقط نثر و محکم میدانند. زیر محکمات را همه را متشابهات میدانند. در حالی که این برعکس است. ما باید متشابه را مجمل بگیریم. بالای متشابهات را همه را محکمات بگیریم. دکتر برو.
دومیش. پس اولاً که ما قبول نداشتیم که ظاهر متشابه است. تسلیم. فرض بر اینکه ظاهر همان متشابه است. ما تسلیم نمیشویم که آیه کریمه نهی کرده از مجرد عمل به متشابه و این فقط در سیاق ذم کسی است که متشابهات را میگیرد. اینها را با همدیگر. قرائن نگفته کسی به متشابهات عمل بکند این بد است. اینها در قلبشان مریضیند. کسی که متشابهات را میگیرد برای اینکه زیر آب محکمات را بزند. برای اینکه این متشابهات فتنه به پا کند. دو تا بحث عمل کند. یک وقت میگویی کسی از متشابهات دارد سوءاستفاده میکند. اینهایی که تو دلشان مریضی و انحراف و فلان و اینها. متشابهات را میگیرند به خاطر اینکه فتنه ایجاد. تازه اینها همه مباحث درون متنی است. ما اصطلاحاتمان بیرون متنی است. شما الان داری از متن دلیل میآوری برای اینکه ظهور یک آیه. دلیل میآوری برای اینکه ظهور آن نداریم. این آیه ظهور در این دارد که ظهورات را نباید گرفت. قرآن میگویم برداشت از این آیه قرآن این است. متشابهات مراجعه. دلیلهای دلیل اولشان. دلیل قرآن. خود قرآن گفته به ظهورات من عمل نکنید. ظهورات متشابهات. محکمات بکند یعنی چی؟ انتقال فتنه یعنی چی؟ فتنه یعنی چی؟ تحویل یعنی چی؟ متشابه. ارتقاء فتنه در قرآن. «اتفاق فتنه» در مردم. کدامش؟ اینها میخواهند متشابهات را بگیرند که قرآن را به هم بریزند. دو تا احتمال در تکافع هم. متشابه. ظهورات چه شکلی دارد؟ خوب پس سیاق آیه. سیاق قول کسی است که بگوید «أنا عدوی وهاول أن یبرز نقاط المهم من». مثل اینکه یک نفر بگوید آقا دشمن من نقاط تاریک سلوک من را دارد میگیرد که نقاط روشن سلوک من را زیر آبش را بزند. دشمنان دین یک جاهای ابهامآمیزی میگویند. از آن قرآن پیدا میکنند و اینکه زیرآب جاهای روشن این اصلاً چه ربطی به این دارد که آقا هر جا که یک خورده ابهام است، عمل نکنید. سیاق شما مقایسهی همین بود که این آیه خودش نص در شمول برای ظاهر کتاب نیست. خیلی دیگر ما بخواهیم حال بدهیم علی اکثر تقدیر. نصب که نیست. ظهور. و این ظهور خودش شامل خودش هم میشود. پس از حجیت ظاهر این آیه در اثبات رد از عمل به ظواهر کتاب، لازم میآید نفی همین حجیت. یعنی شما باید اول از همه بخواهی عمل بکنی به این چیزی که از این آیه داری میفهمی که خود این آیه را عمل نکنیم. این شد دلیل اول اینها از قرآن. تا اینجا فعلاً یک دلیل برای کسایی که به عمل به ظهورات را اجازه نمیدهند. متشابهات اهل تفسیر به رأی. تهمت به مرحوم علامه است. ثانیاً متشابهات. که این تهمت به قرآن است. «مهم دیگر الحمدلله ربالعالمین.»
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
در حال بارگذاری نظرات...