‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
بحثی که در جلسات قبل به آن اشاره شد، دربارهٔ روششناسی مرحوم علامه در تفسیر «المیزان» بود. عرض شد که طبق روش مرحوم علامه، ما باید قرآن را به قرآن تفسیر کنیم و تکیهٔ ایشان بر ظواهر است؛ یعنی خود این عبارات، خود این «سیاق»، خود این جملات و این کلام، خودش میتواند خودش را تفسیر کند. شما فقط اگر بتوانید ظهور این را اتخاذ کرده و بفهمید، بدون نیاز به چیز دیگری؛ حالا من متن «المیزان» در جلد ۱ را انشاءالله عرض خواهم کرد که مرحوم علامه اولش خیلی قشنگ روشهای مختلف را بررسی میکند و رد میکند و آخر به این نتیجه میرسد که الا و بلا، اصلاً روش تفسیر قرآن، منحصر به تفسیر قرآن به قرآن است. روش روایی هم روش نیست.
جلسات قبل بحث کردیم دربارهٔ اینکه خب، ظواهر قرآن، بحثهایی با اخباریها داریم و خب این الان خیلی بیشتر هم شده و رایج شده که ما نمیتوانیم از ظاهر قرآن چیزی بفهمیم؛ «ما کجا و فهم از ظاهر قرآن» و اهل بیت باید بفهمند و به ما بگویند، نمیشود به ظاهر عمل کرد. ما استدلالات اینها را بررسی کردیم و گفتیم که اینها سه تا دلیل دارند. دلیل اولشان از قرآن است؛ آیات را میآورند، مثل آیهٔ محکمات و متشابهات. به اینها میگویند که قرآن چون محکم دارد و متشابه دارد و اینها، و هر چیزی که نص نباشد (ما سه تا چیز داریم: نص و ظهور و اجمال. نص، صد درصدی است. اجمال، صد درصدی اجمال است. ظهور، مابین این دو است.)
بعد این را بحث کردیم. اینها میگویند که حالا یک اشارهای که بحث یادآوری شود، فقط سریع رد شویم، اینها میگویند که محکمات یعنی نص، و غیرنص میشود متشابهات. و ما در قرآن مگر چند تا نص داریم؟ به ندرت ما نص داریم. عموماً اینها غیرنص است. وقتی غیرنص میشود متشابهات، فهم متشابهات هم مال راسخون فی العلم است. اینها باید بیایند متشابهات را به ما بگویند که یعنی چه. لذا ما باید برویم تکیه کنیم به روایات و قرآن را نمیتوانیم بفهمیم.
اما ما سه تا جواب دادیم. یکی اینکه گفتیم قبول نداریم که هر چه ظاهر، متشابه است. متشابه را ما اجمال میگیریم، ظهور ظاهر را نمیگیریم. بعد گفتیم که این آیه هم نهی از عمل به ظواهر نمیکند، بلکه مجرد متشابه را نهی میکند. تازه ما میتوانیم متشابهات را ارجاع بدهیم به محکمات. شما ارجاع بده، خودت بفهم و عمل کن. و اگر این جوری باشد که خود این آیه هم الان ظهور دارد. به ظهور یک آیه عمل میکنی برای اینکه زیرآب ظهور را بزنی! مگر نمیگویی ظهور این آیه این است؟ یعنی ظهور را قبول کردی. این میشود مغلطه و دور.
این سه تا جواب بود که به استدلال به این آیه عرض کردیم و عرض کردیم که این استدلالهای اینها اگر تمام باشد، کل تفسیر المیزان را باید جمع کرد. به تعبیر برخی باید سوزاند؛ چرا؟ چون این استدلال قبول دارد. یک دانه از این استدلال اگر تام باشد، باید کلاً تفسیر المیزان جمع بشود؛ چون روش ایشان این است. اگر استدلال تام نشود، اینها همه باید بیایند بنشینند المیزان بخوانند. همهٔ تفسیرها را باید جمع کنند، غیر از المیزان. بنا به برخی نظرات اساتید ما، در طول تاریخ یک تفسیر نوشته شده برای قرآن، «تفسیر المیزان». در طول تاریخ شیعه واقعاً همین است؛ تفسیر قرآن به قرآن نداریم. البته مرحوم آقای قاضی، که استاد علامه بودند، ایشان این روش را ابداع کردند. یعنی مرحوم علامه شاگرد تفسیرهای قاضی بود. آیه ۱۵-۳۴ – به نظرم سوره انعام – ایشان تفسیر را نوشتند و در دسترس نیست متأسفانه، اگر بود خیلی قابل استفاده بود. و همین روش را علامه از مرحوم آقای قاضی یاد گرفتند و پیاده کردند.
روششان هم متکی به این استدلالات است. حالا ما استدلالات را از شهید صدر میخوانیم، در «حلقات» ثانیه اشارات خیلی لطیفی دارند. عرض خواهیم کرد.
دلیل دوم اینها چیست؟ فهم از ظواهر قرآن را رجوع به ظواهر قرآن نهی کرده است. در «وسائل»، جلد ۱۸، باب ۱۳ از ابواب صفات قاضی که مرحوم شهید صدر اینها را سه طایفه میداند.
طایفه اول پس در استدلال دوم ما سه طایفه روایت داریم. استدلال اول به قرآن بود، استدلال دوم به روایات بود، استدلال سوم این است که اصلاً قرآن مجمل است. کلاً قرآن مجمل است. کلاس سوم خیلی بحثی تویش نداریم. اصل گیر تو این دومی است. با اخباریها بیشتر ما در این دومی گیر داریم. عرض کردم به شدت هم فعالند، به شدت هم دارند تکثیر میشوند. با برخی از اینها مواجه بودیم تو همان کربلا و همین طایفهٔ شیرازیها و اینها که: واسه استدلال از قرآن روایت چی داری؟ یک روایت داری یا نداری؟ قرآن به درد من و تو نمیخوره! روایت چی داری؟ اهل بیت قرآن که مال سنیهاست! روایت چی داری؟ دقیقاً برعکس اهل بیت میفهمند – که از ما شنیدید – ولی به قرآن عرضه کنیم. قرآن تأیید میکند یا نمیکند؟ حالا نسبت این دو تا چطور؟ معلوم میشود تو اهل بیت. علامه عرض خواهیم کرد تو تطبیقات هم، توی اینکه خود ظهورها، اتخاذ ظهور و استظهار، گاهی احتیاج به یک فهم قویتر دارد. تمام فهمها در ظهور، أخذِ ظهور یکسان نیست. درست است که ظهور ظهور است؛ ببینید، یک وقتی من مثلاً یک نوع لبخند خاصی میزنم، شما از لبخند من، لبخند میفهمید. ولی کسی که دکترای طب روانشناسی دارد، این پشت این لبخند، هزار تا ویژگی من را تحلیل میکند، أخذِ ظهور میکند. علائم ظاهری اتخاذ میکند. کارکرد اهل بیت که مفسرین قرآن میشوند به این معناست: اولاً در تطبیقات و تأویلات و اینهاست. ثانیاً در همین اتخاذ ظهورات است. بعد اینها معلم کتاب هم هستند. یعنی یک سری چیزها هست که حالا اصلاً در کتاب نیامده، آن یک بحث دیگر است؛ یعنی ما در تمام قرآن هیچ جا نداریم که سگ نجس باشد. بانک از بدیهیترین بدیهیات عالم اسلام نماز صبح دو رکعت باشد، نماز ظهر چهار رکعت باشد و قس علی هذا. در بحثهای مختلف چیزهایی که از بدیهیات عالم اسلام، از ضروریات، حتی تقلیدبردار نیست. ضروریات تقلید ندارد. تقلید مال غیرضروریات است. وقتی یک چیزی را شما نمیتوانی بگویی آقا نماز صبح از کی تقلید میکند دو رکعت میخوانی؟ اصلاً ضروری است. برای همه روشن است. وقتی چیزی قطعی است و یقینی است و ضروری است، اصلاً تقلید ندارد. شما این قطعی را از کجا گرفتی؟ ضروری را از کجا گرفتی؟ از قرآن گرفتی؟ در قرآن نیست. اینجا کارکرد اهل بیت معلوم میشود که اینها عدل قرآنند. درست شد؟ یعنی آن فرهنگی که اهل بیت ایجاد میکنند، مساوی با همان فرهنگ قرآن است. ولی این به این معنا نیستش که حالا ما نسبتمان با قرآن یک نسبت منقطعست؛ باید حتماً یک واسط بفهمیم. نکته اصلی اینجاست. بله، اگر اهل بیت نباشند، این قرآن در معرض آسیب است، در معرض خطر است. هر کسی هر جور بخواهد برداشت بکند، همین که امیرالمؤمنین… ببینید، یک وقتهایی این حرف از یک جهاتی درست است. امیرالمؤمنین به ابن عباس، در «نهجالبلاغه» هم هست، فرمودند که: «میروی با اینها بحث میکنی!» ظاهراً با منافقین و اینها بوده، با خوارج بوده، حالا با هر که بوده. «با اینها میروی بحث میکنی، یک وقت به قرآن استشهاد نکنی!» فرمودند: «لأَنَّهُ حَمَّالُ ذُوجُوهٍ» – قرآن وجوه متعددی را برمیتابد – «اینجا شما با روایات ما برو جلو، با قطعیت و مسلمات پیغمبر برو جلو!». نکته مهمی است. معلوم میشود نقش اهل بیت کجاست. قرآن حمال ذووجوه است. خب معلوم میشود که قرآن را میشود کسی بنا به آن خواستهای که دارد – همان «ابتغا تأویل» و «ابتغا فتنه» – برگرداند به آن چه خودش میخواهد. ولی همهٔ اینها دلیل بر این نیستش که ما خودمان مستقیماً هیچی نمیفهمیم. یعنی چی؟ گیر اصلی اینجاست. این محل نزاع اینجاست. اینها که اخباری میگویند مطلقاً غلط نیست. یک جنبههایش درست است. پس اهل بیت دیگر چه کاره میشوند؟ سنیها که قرآن دارند، فقط قرآن میخوانند. بله، ما اهل بیت را قبول داریم ولی اینی که شما بگویی «قرآن بگی، قرآن نیار، روایت بیار!» خب یعنی چه؟ یعنی آیه اصلاً قابل فهم نیست؟ یعنی هیچ ظهوری از او نمیشود فهمید؟ هیچ کسی نمیتواند از او استفاده بکند؟ حالا دلیلشان را عرض میکنم از شهید صدر.
پس علامه توی همین المیزان اول که شما خدا را آمدی با عقل اثبات کردی، خدا مگر با روایت اثبات کردی؟ خود خدا را با عقل اثبات کردی، بعد کلام خدا را میخواهی با روایت اثبات کنی؟ یکی از استدلالها اینجاست. «این خودش نور است. چیزی که نور است، تو میخواهی از ظلمت استفاده کنی که نور را با او روشن کنی؟» یا چیزی که نورانیتش از او کمتر است، میخواهی استفاده کنی نور که بیشتر است را؟! «نور قرآن بیش از نور روایت است.» در این شکی نیست. به تعبیر حضرت استاد آیتالله جوادی آملی، خود قرآن با خود اهل بیت، "ادلَّه" است، نه قرآن با روایت. خیلی نکته مهم و ظریفی است. روایت عدل قرآن نیست، اهل بیت عدل قرآنند. این، وجود مکتوب است. اهل بیت، آن وجود مجسم قرآنند. یک حقیقتاً یکی وجود جسمی و عینی و خارجی پیدا کرده، یکی وجود کتبی پیدا کرده. حقیقتاً یک چیز است، هیچ تفاوتی هم ندارد. تازه برخی روایاتی که میفرماید که این ثقل اکبر است، آن که دیگر هیچی. قرآن ثقل اکبر است. یعنی اصلاً به شعاع قرآنی که این وجود اهل بیت نورانی هستند، پیدا شدند. آن دیگر بخش سنگینی میشود، نمیخواهم واردش بشوم که ایجاد شبهه میشود. در هر صورت ما باشیم و این آیات، میتوانیم اتخاذ کنیم یا نمیتوانیم اتخاذ کنیم؟ میتوانیم بفهمیم یا نمیتوانیم بفهمیم؟ همین میشود که هر جا که روایتی آمده ذیل آیهای، برخی تفاسیر را ببینید، ۵۰ تا آیه را آورده در ذیل این ۵۰ تا آیه، یک دانه روایت ذیل یک آیه بوده. نقل آن که لغو میشود؛ که ارسال قرآن برای چه فرستاده؟
سه طایفه از روایات. طایفه اول: روایاتی که میفرمایند که قرآن مبهم و غامض است. و خدای متعال قرآن را یک جوری مبهم و غامض آورده که مردم نیاز به حج، نیاز به حجت پیدا کنند. اصلاً فلسفه اینکه خدای متعال آیات را یک ثقلی درش قرار داده، یک ابهامی درش قرار داده، یک غموضی درش قرار داده، این است که مردم احساس نیاز بکنند به در خانهٔ اهل بیت. این طایفه اول از روایات میگوید: «شما وقتی میخواهی خودت بنشینی قرآن را تفسیر کنی، تفسیر قرآن به قرآن کنی، این دیگر در خانه اهل بیت بسته میشود!» من این را بارها شنیدم از کسانی که صاحب تألیفاتند، گفته که «المیزان را باید گذاشت کنار. علامه آمده – العیاذبالله – خیانت کرده به اهل بیت!» نمیفهمند که علامه نیامده گفته من بهت میگویم، گفته: «تو خودت بنشین بفهم!» استدلال اینها چیست؟ به روایت. روایت قرآن غموض و ابهام دارد برای اینکه مردم نیاز به حجت پیدا کنند. و قرآن را کسی نمیفهمد، الا من خودم. من کسی که مخاطبش بوده که معصوم بوده. و غیرمعصوم به مرحله فهم قرآن نمیرسد. ظاهر برخی روایات، جا بیفتد: مُطَهَّرُونَ. با ضمیمهٔ آیه تطهیر، که اینجا مورد بحث ما نیست. آن حقیقت قرآن است. چون قبلش میگوید «کتاب مکنون»، قرآن را کسی دسترسی ندارد مگر اینکه مُطَهَّر باشد. در بین کسانی هم که مُطَهَّر قطعی و یقینی برای ما، ۱۴ معصومند. «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا.» این مُطَهَّرون است.
خب، این یک بخش اصطلاح، البته خب این باز غیر از این است که اینها دارند میگویند. اینکه از روایات اینها برداشت میکنند این است که روایت فرموده که قرآن یک غموض و ابهامی دارد برای اینکه نیاز به حجت پیدا کند. شما وقتی میآیی میگویی من خودم قرآن را میفهمم، یعنی اولاً که غموض و ابهامش را قبول نداری. ثانیاً معصوم و اضطرار به حجت را داری برمیداری. این استدلال است.
حالا ببینید، رد مرحوم شهید صدر. ایشان دو تا ایراد وارد میکند. ایراد اول اینکه اینها همه جمیعاً ضعیفالسند است. اولاً که سند همهاش ضعیف است، بلکه گاهی اطمینان حاصل میشود به کذبش. نه تنها سندش ضعیف است، بلکه اطمینان داریم به مجعول بودنش. برای اینکه اولاً رواتش ضعیف است. غالباً کسانی هم که روات اینها بودند از آدمهایی بودند که اینها جاهات باطنیهٔ منحرفی داشتند. متن حلقات ایشان میفرمایند که کسانی این روایات را معمولاً نقل میکردند که اینها درویش مسلک بودند، غلو داشتند. آدمهایی که قائل به مسائل باطنیه و فرقههای این شکلی که بودند، معمولاً این روایت مال آنهاست. اهل بیت در کسی حلول میکنند و نمیدانم جانم علی، و نمیدانم همه قرآن علی است و نمیدانم فلان و از اینها که گاهی آدم از همین بچهحزباللهیها، هیئتیها، اینها میشنویم. متأسفانه الان خیلی هم میگویم، یعنی واقعاً آدم احساس خطر میکند با اینها که مواجه میشود. یعنی آدمهای بیمغز و انباشته از این روایات. «همه دین ما حسینیه، همه دین علیست». «یک یا علی گفتن از ۱۴ هزار تا ختم قرآن بالاتر است.» نمیدانم، «به عشق اهل بیت». با التفات به اینکه اسقاط ظواهر کتاب کریم از حجیت امر در غایت اهمیت است. اگر ائمه به صدد بیان این اسقاط بودند، ببینید، استدلال شهید صدر، خیلی استدلال میکند. میفرماید که تو همین حلقات یک جای دیگر بحث دارند که اگر یک چیزی بین مردم به شدت رایج بود و اهل بیت قبول نداشتند، باید به شدت مخالفت کنند باهاش. و در هم سطح باشد، به توازن داشته باشد. نمیشود یک چیزی به شدت رایج بشود، امام معصوم در گوش یک نفر بهش بگوید که من با این مخالفم. اولاً که اصلاً نمیشود باور کرد که معصومین گفتند. مثل همین خاطراتی که امام در همه کتابش، کل صحیفه و همه، مخالفت با آمریکا میگوید، در گوشی ولی به من گفت من اینها را قبول ندارم. خب تهمت است دیگر. تو داری وقتی یک چیزی اینقدر شیوع دارد، اینقدر رایج است، اینقدر وضوح دارد، باید به همان وضوح مخالفت بشود. اولاً که ما جایی اصلاً ندیدیم مخالفت با ظواهر را. این اولاً. ثانیاً اگر این هم که شما میگویی که حالا ضعیفالسند و اینها هم هست، بر فرض اینها سندش هم قوت داشته باشد، با سه تا روایت که نباید مسئله حل بشود. اینها به شدت اهل بیت مخالفت کنند، مردم را تحریک کنند، «یک وقت سراغ ظواهر نروید!» یک وقت برعکس است. خیلی عجیب است. حضرت – به یادم باشد حالا روایاتش را بیاورم برای جلسه بعد – به زراره اگر اشتباه نکنم تو بحث وضو سؤال کرد که آقا، مسح سر را شما از کجا در میآورید؟ حضرت فرمودند که: «مَکَانتَهُمْ بِا… بِسْمِ الْبَاءِ. بِرُؤُوسِکُمْ وَامْسَحُوا بِرُؤُوسِکُمْ.» بعد تعجب بصیر، تعجب که از این استدلال حضرت، استدلال خیلی جالب است. حضرت فرمودند که: «اینها و امثال این تو قرآن هست. خودت بنشین در میآوری!» خیلی جالب است. روایت اصلاً فوقالعاده است. «از من سؤال میکنی وقتی ظاهر قرآن را داری؟ ظاهر قرآن کفایت میکند.» معصوم به سقف میزند از جهت اعت… اگر یادم باشد الان پیدا کنم جلسه بعد در تأیید داریم. یعنی به این وضوح تازه تأیید کردند. اگر بخواهد رد بکند باید ۱۰۰ برابر هی قویتر بشود. «به چه حقی قرآن را خواندی و گفتی این معنایش این است؟» «اینجور برداشت کردی، درست است؟» تازه بیشتر از این هم هست. خیلی حالا از این روایت که فراوان داریم. طرف یک چیزی فهمیده، آمده دارد سؤال میکند: «فلان و ما معنا فلان.» معنای «فاکهه» را که میدانیم. و ما معنا، یعنی چی؟ ظهورات بکنید. این هم همین است. در استمالت عرب بوده. شما «خبر» را مثلاً «چمن» میگویند؟ «علف» میگویند؟ علف میگویند. «ابر» توی استعمالات قلیلی بوده. بروید حواشی…
یک وقت همین بحث شد اعراب بادی و اینور و آنور پیدا میشود. این استعمالات، یعنی طرف میداند که این باید استعمالی اصلاً ذهنیتش … ببینید که طرف آمده میگوید وقتی قرآن دارد میگوید و من خواندم و فهمیدم، یک استعمالی دارد یک جایی پیدا کنم. نه اینکه شما من را کمک کن که من چون ظهور نمیتوانم بفهمم، شما ظهورش را به من بگو. این خیلی مهم است. روش را باید انسان دستش … آیاتی که باریکالله، معنای تدبر باز ارجاع مثلاً روایت قرآن یکی از استدلالات ماست. فکر کنم اهل بیت روایاتی در این ارجاع به این آیه هم دارند. اینجور تو ذهنم هست. دعوت میکنند که قرآن را بخوانیم. بله، ارجاع میدهند که خب قرآن حضرت میفرماید که «مگر قرآن اینقدر به شما نمیگوید تدبر کنید؟» خب پس چرا نمیشود؟ این قرآن را میخواند تدبر کنید. خود معصوم دارد تأیید میکند همین ظاهر را. یعنی میگوید شما که ظاهر را خواندی و فهمیدی. «ظاهر قرآن را خواندیم و فهمیدیم. چرا به این لوازم فهم شما از ظواهر ملتزم نیستید؟» توبیخ میکند از اینی که شما خواندید و فهمیدید. توبیخ میشود. شما عذر دارید. شما ظاهر قرآن را … ولی خب ظاهر که حجت نیست. خیلی مهم است این صورت بگیرد، متأسفانه نشده. این چه جور روایاتی بوده که این ضعفا ازش خبر داشتند؟ بعد آن فهول اصحاب ائمه که فقها و اینها بودند، اینها خبر نداشتند؟ مثل ابوبصیر و زراره و محمد بن مسلم و اینها خبر نداشتند، امام صادق در گوشی مثلاً فلان صوفی و فلان درویش و اینها گفته. روایتی کدام کتابها آمده؟ حالا عرض کنم که … اینجا که ذکر نکردند. تو «وسائل» هست. حالا اگر خواستید من «وسائل» را نگاه میکنم عرض میکنم. کسانی که اشتهار به صوفیمسلکی و اینها داشتند، هم تو دوره امام صادق بودند، هم مخصوصاً اینها تو دوره امام هادی (علیه السلام) خیلی ترویج پیدا کردند. یعنی شدت روایاتش کدام است؟ الان تو ذهنم نیست. همان «إِلَّا مَنْ خَلَقَ مِنِّي» به این از روایات معروف است. بیاورم کلش را انشاءالله یادم باشد. این اصحاب و فقهای درجه یک، اینها میرفتند أخذِ ظهورات میکردند، میآمدند سؤال میکردند، فتوا میدادند. یک وقتی بر اساس ظهورات، بعد حضرات به اینها نفرمودند چه جور چارت ضعیفی که درویشمسلک و اینها بودند.
این ایراد اول به طایفه دوم. پس چی شد؟ سه تا استدلال داریم برای اینکه أخذ به ظهورات قرآن نمیشود کرد. أخذِ ظهورات در مورد اجمال و نص هیچ بحثی نیست، هیچ اختلافی نیست. نص را حتماً میشود أخذ کرد. اجمال را حتماً نمیشود أخذ کرد. میماند ظهور. ظهور را میشود أخذ کرد یا نمیشود أخذ کرد؟ اصولیین میگویند که میشود أخذ کرد، اخباریها میگویند نمیشود أخذ کرد. بعد استدلال اینها چیست؟ قاطی شدهاند تو این دورههای جدید. استدلال اینها سه دسته است، استدلال دارند. یکیش به آیه بود که عرض کردیم، سه تا ایراد بر آن بود. دسته دوم روایات. روایات سه طایفه است. طایفه اول روایات «إِلَّا مَنْ خَلَقَ مِنِّي». این روایات دو تا ایراد دارد. ایراد اولش همین بود که اینها اصلاً ضعف سند دارد. ایراد دومش هم اینکه اصلاً معارض با کتاب و کتاب کریم است. چرا؟ چون قرآن میفرماید که: «نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَ هُدًى وَ رَحْمَةً وَ بُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ.» چیزی که تبیان لکل شیء است، این آمده بیان کند. دیگران را باید منتظر باشد که دیگران بیانش کنند؟ بیان کند؟ تبیان. تازه صیغه مبالغه است. شدت بیان. یعنی دیگر از این واضحتر و واضحکنندهتر ما چیزی سؤال هم نداریم. لذا امام سجاد (علیه السلام) فرمودند که: «تو همه فتنهها، فَلَيَلْزَمْ لِكَم الْقُرْآنَ.» از این دیگر چیزی روشنتر و شفافتر نیست. تو فتنهها باید قرآن بچسبیم. وقتی فضا غبارآلود میشود، گرگ و میش میشود، قره قاطی میشود، آنی که شفاف است، قرآن است. «أَصَابَتْ أَصَابَتْ كَمِ الْفِتَن مِثْلَ قِطَعِ اللَّيْلِ الْمُسْلِمِ.» همچین روایتی. وقتی مثل شب تاریک فتنهها فراگیر شد، «فَلَيْلْتَقِیَ بِالْقُرْآنَ.» قرآن، قرآن تو فتنهها نجات میدهد، شفاف میکند فضا را، روشن میکند دیگر چه بیانی شد. این روایت معارض با قرآن دارد میشود. بر فرض اینکه سندش هم ضعیف نباشد، وقتی با قرآن شد، «فَاضْرِبُوهُ عَلَى الْجِدَارِ.» حجیت ساقط میشود. حتی اگر از ثقه باشد. آنجا دیگر اصلاً به ضعف سند کاری نداریم. اگر ثقه کلامی بگوید، فرمودند «ما اگر از ما نیست، حتی اگر از زبان من شنیدی، شما بدان این غرض من نیست. این مال من نیست.» از من، از زبان من شنیدی، برو عرضه به قرآن کن. دیدی مخالف با قرآن است، بزن به دیوار. خیلی این حرف است. یعنی من غرضم این نیست. آن جنبهای که مخالفت با قرآن دارد، آن آنش نیست. آنش را ضعف سند دارد. و مخالفت با ظاهر قرآن دارد. مخالفت با ظاهر دارد. ایراد، اشکال است، آ! این حرف نهایی نیست. بحثهای سطح بالا. چون حلقه ثانیه مرحله متوسط است دیگر. تو حلقه ثالث بوحوث که بحث دیگر کاملاً تخصصی میشود. آنجا شهید صدر اینها پنبه را قشنگ میزند. بحثها خیلی عمیقتر از اینها میشود.
در هر صورت قرآن «تبیان» است و «هدی» و «بلاغ». هرچه با قرآن مخالف باشد، حتی از اخبار آحاد باشد، آن دلیل حجیت خبر واحد شاملش نمیشود. ما آنی که حجیت میدادیم و خبر واحد به ما گفته بود، تا جایی خبر واحد را شما میتوانی أخذ بکنی که مخالفت با قرآن نداشته باشد. اینجا مخالفت با قرآن ما میگذاریمش. پس دو تا ایراد وارد کردیم به طایفه اول.
طایفه دوم روایاتی است که دلالت میکند بر عدم جواز استقلال در فهم قرآن، از حجت. طایفه اول میفرمود که قرآن غموض دارد به خاطر نیاز به حجت. طایفه دوم میفرماید که اصلاً شما وقتی بدون حجت فهمیدی، بگذارش کنار! یعنی شما دلالت نمیکند بر عدم جواز عمل به ظاهر کتاب بعد از فحص در کلمات ائمه و عدم ظفر به قرینه برخلاف ظاهر. به خاطر اینکه این نحو از عمل استقلال از حجت در مقام فهم قرآن کریم نیست. که این ردش… حرف اینها چیست؟ اینها میگویند که آقا، شما باید اول فحص از کلمات معصومین بکنیم، فحص از روایت بکنی، بعد به این روایت به آیه قرآن عمل بکنی. طایفه دوم که طایفه دوم خیلی سریع مرحوم شهید صدر همانجا تا مطرح کردند زیرش را زدند. فرمودند که ندارد که شما نمیتوانی عمل بکنی به ظواهر. یعنی شما بعد از فحص کلمات، ظواهر را عمل بکنی. دیگر آقا من رفتم فحص از کلمات کردم، چیزی در روایت پیدا نکردم. ما چی گفتیم؟ بعد برو به قرآن عمل کن. این یعنی که تا من اگر آمدم، شما چیزی نگفتید، دیگر به قرآن عمل نکنم؟ شما بیا سراغ ما، شاید یک چیزی ما بگوییم که این تو فهم ظهورات کمکت بکند. بالاجمال ظهور، اجمال است و اجمالی که همه معتقدند باید به روایت...
امروز من یک مثالی همین آیه اول سوره شورا را میریختم تو المیزان امروز میخواندم که فرموده بودند در مورد حروف مقطعه یک عده گفتند که اینها کلاً از اجمالات است، هیچ معنایی ندارد. یک عده گفتند خیر، ظهور دارد. مجمل است یا ظهور دارد. ظاهر مثلاً از مجملات قرآن این است که «یدالله فوق أیدیهم.» یعنی فهمش کاملاً پنجاه درصدی است. آن کسی که قائل به تجسیم است به این استناد میکند. آن کسی هم که ضد تجسیم است، آن هم قبول دارد. او میگوید که این معنای قدرت است. این میگوید نه، ید ید است دیگر. ظهور دست ظهور ندارد. این اجمال است، ۵۰ درصدی است. یعنی قشنگ بین ید معنوی و ید مادی قشنگ پنجاه پنجاه است. اینجا ما نیاز به محکمات قرآن داریم. تازه اجمال هم که میشود، نه اینکه اجمال خب ولش کنیم. بحث ول کردن نیست. ظهورات را ولش کن. ما میگوییم حتی شما تو اجمالات هم ولش نکن. برو سراغ محکمات. «لیس کمثله شیء.» وقتی شما داری… وقتی او بله. «لا تدرکه الأبصار و هو یدرک الأبصار.» «لا تدرکه الأبصار» را وقتی داری. «إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ.» «ناظره» روز قیامت همه به خدا نگاه میکنند. خب شما «لا تدرکه الأبصار» را داری. «إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ» را داری. اجمال است این. و «لا تدرکه الأبصار» را داری که نص است. همین است که وقتی دو طایفه کاملاً متضاد میتوانند از این استناد استفاده بکنند. ارجاع به محکمات، روشِ قرآن است. دیگر متشابهات را برگردان به محکمات. نه اصلاً ما همین اصل بحث این است که قرآن خودش بهتنهایی کفایت میکند از خودش. قرآن خودش از پس خودش برمیآید، نیاز به روایت ندارد. روایت کمکی در فهم ظهورات میتواند بکند ولی قرآن خودش محکماتی دارد که تمام متشابهات را شما جمع بکنید این محکمات از پس متشابهات برمیآید. چون «تبیان لکل شیء» است. الان مگر این مجمل، این یک شیء نیست؟ خب قرآن مگر «تبیان لکل شیء» نیست؟ پس خود قرآن این روش علامه است. نه اینکه قرآن الان یک چیزی دارد که خودش از پسش برنمیآید، برویم از روایت… ببینید، توی آن آیه که بحث آیه هفتم سوره آل عمران. بله، در نص و اجمال اختلاف نظری اگر اینجور گفتم که اشتباه گفتم. ارجاع به محکمات میدهند، حجاب روایات نمیدهند. حالا خود اهل بیت اینجا. اگر هم ما رجوع به روایات داشته باشیم، رجوع از باب کشف محکمات است. علامه اگر ضرورتی باشد، چرا در المیزان… ولی الان معمولاً از پس متشابهات با خود قرآن برمیآید دیگر. حالا چی بشود که نیاز باشد به اینکه شما ارجاع به یک روایت… سوره طه یادم است که بحث این شکلی دارند. بود که یک جاهاییاش متشابهات میشد. علامه به روایات… آقای جوادی هم خیلی اینجا تند میشد. توی این آیات تو درس کلاً دعوا شد. شاگردانشان در سوره مبارکه طه، آیه ۹۶: «قَالَ بَصَرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِّنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا.» میگوید سامری ملعون گفتش که گوسالهای که من درست کردم، این ماده اولیهش مال گلی بود. من یک چیزی دیدم که دیگران ندیدند: «مَا لَمْ يَبْصُرُوا». بعد من رسول را دیدم. از زیر پای رسول یک قبضهای برداشتم، گلی جمع کردم، با آن گل گوساله درست کردم. این گوساله یک نشئهای از حیات تو وجودش بود. مجسمه بود ولی مثلاً باد که میآمد حرف میزد و چی میکرد. بعد اینجا خیلی بحث بود. به چیه آن «قبضتُ مِن اثر الرسول»؟ چیست؟ متشابه است دیگر. یعنی الان اجمال است. «من اثر» یعنی موسی؟ «من اثر الرسول» یعنی جبرئیل؟ حالا این اثر رسول از فضای آیات و سیاق آیات که چیزی برنمیآید. مرحوم علامه سیاق را اینجور تو ذهنم است که به این سمت میبردند که سیاق بیشتر گرایش به حضرت موسی دارد. روایات میفرمایند که از زیر پای جبرئیل. حالا روایتی که خیلی دیگر شفاف اینجا دارد بحث میکند، میفرماید که جبرئیل آمد و دریا را باز کرد و روی اسب نشسته بود. سامری دید این جبرئیل را روی اسب. از زیر پای اسب یک مقدار وقتی که اسب رد شد، کف دریا رطوبت دارد دیگر، جای نعل اسب جبرئیل را رفت برداشت. این گل، یک گل خاصی بود حیاتبخش بود. با این گوساله خودش را درست کرد. روایت آیه قرآن متشابه است اینجا. «مِن اثر الرسول.» رسولی نبود، حرف از رسول نبود. الف و لامش چیست؟ الف و لام عهد؟ نام جنس موصول که نمیتواند باشد. یا عهد یا جنس. اگر عهد باشد، عهد ذکریه، عهد حضوریه، عهد ذهنیه. اگر جنس باشد، استغراق در صفات در چیا بود؟ در ماهیت. جنس باشد. اگر عهد باشد، عهدش هم باید عهد حضوری که نمیتواند باشد اینجا. یا باید ذهنی ذکری هم که قبل از این اصلاً حرفی از رسول نبوده. تو ذهنی باید باشد. خب تو ذهنی هم که برای ما ۱۰۰ تا رسول میآید. وقتی شما میگویی رسول، قرآن ملائکه را میگوید «رسول»، پیغمبران را میگوید «رسول». نمیفهمیم. حالا علامه با قرآن میشود جمع بشود. بعضی آقایان اصرار داشتند که خب روایت دارد میگوید روایت. روایت باید عرضه بشود اینجا به قرآن. بحث همین است. عرضه کنیم به قرآن. آیه فرموده. هزار تا شبهه بیفتد الان. نسبت این روایت با این آیه چی میشود؟ این روایت میتواند تفسیر بکند این آیه را.
وقتی ما میگوییم روایات باید ارجاع داده بشود به آیات، یعنی فقط ما همیشه روایت باید بیایند اینجا دست بسته بگویند که آقا شما آیه، من را تأیید میکنی یا نمیکنم برم یا نه؟ خودش میتواند بیاید پرده بزند کنار از این آیه. این از آن بحثهای خیلی اساسی است، حالا باید برسیم تو مبنای علامه ببینیم که ایشان نگاهش به روایات چیست. ولی اصل بحث حالا این فعلاً جا بیفتد که ما میگوییم قرآن بهتنهایی خودش از پس خودش برمیآید. ما باشیم و قرآن، میتوانیم ظواهر را بفهمیم و برداشت بکنیم و این قرآن را با خود قرآن تفسیر بکنیم. این نکته مهم.
حالا اینها که مخالفت داشتند یک چند دسته از روایات را آوردم. این طایفه دوم این بود دیگر که شما اول باید بروی ارجاع به… یعنی بروی نزد روایات، بعد شما اول برو سراغ روایات. خب حالا اگر روایت نبود، داریم میفرمایند نصب میکند. اگر روایت نبود دیگر نیا برنگرد سمت قرآن. نخیر! اگر روایت نبود، حالا بیا همین ظهور را عمل بکن.
طایفه سوم چیست؟ این خیلی مهم است. این طایفه سوم خیلی مهم است. طایفه سوم بحث تفسیر به رأی است. که اینجا دیگر من حتی طلبههایم یا تفسیر که ما نمیتوانیم مردم تفسیر… نمیگویی بالا منبر بحث تفسیر. آقا تفسیر که همهاش تفسیر به رأی است! عجیبش این است که مثلاً یکی هم که میآید میرود یک بحث تفسیر میکند، میگوید اینها همهاش تفسیر آقای قرائتی است. اینها که همهاش تفسیر… تفسیر قرائتی هم که قرآن از سفرهٔ مردم جمع کردن. این چه خیانتی بالاتر از… آقا میدانی کسی تفسیر به رأی بکند یعنی چی؟ میدانی، فلان است. بحث خیلی خوبی است. اینها خیلی به درد ما میخورد. هم بحثهای اعتقادی، هم بحث اصولی فقهی، همه جا کاربرد دارد. میفرماید که کسی تفسیر قرآن را به رأیش تفسیر بکند، کافر است. ببینید: «مَن فَسَّرَ القُرآنَ بِرَأیِهِ اِن اَصَبَ لَم یُوجَر وَ اِن اَخطَا خَرَجَ اَبْعَدَ مِنَ السَّماءِ.» کسی تفسیر به رأی بکند، درستم که باشد اجر ندارد، غلطم که باشد انگار از آسمان… حاشیه کتابم نوشتم. خیلی مهم است. اینجا آن بحث مراجعه به اهل بیت اینجاست خودش را نشان میدهد. یک بحثی دارند چند خط خیلی قشنگ جواب. الان قصه شبهه جا افتاده دیگر. تفسیر به رأی این کفر است. ارتباط با مقعده من النار، جایش را آماده کند برای اینکه جایش تو جهنم باشد، تو آتش.
جواب دادن به این استدلال به اینکه حمل لفظ بر معنای ظاهرش تفسیر نیست. این اصلاً این اصلاً تخصصاً خارج است. اصلاً تفسیر نیست. حمل به ظاهر که تفسیر نیست. تفسیر به رأی ما اصلاً تفسیر نمیکنیم. آیه ظهورش این است. ظهور غیر از تفسیر است. چون تفسیر کشف قنا، پردهبرداری است. شما در ظهور که اصلاً پرده نداری. «وَلَا قِنَا عَلَى الْمُنْهَوَ الظَّاهِرِ.» وقتی یک چیزی معنای ظاهر است، پردهای ندارد که شما بخواهی بی پردهبرداری کنی. خودش ظاهر است. تفسیر وقتی است که شما میخواهی پردهبرداری کنی. پس این اصلاً تخصصاً خارج است.
حالا ببینید، یک گیری ما اینجا داریم. این گیر پدرمان را در میآورد. گاهی گفته میشود که این جواب منطبق بر بعض حالات نیست. خداوکیلی یک وقتهایی تو استظهار از کلام ما پردهبرداری داریم. یعنی تو همین فهم ظهور باید یک کسی بیاید پرده را بزند کنار. نمیشود به همین سادگی فهمید. یعنی یک کسی از همین ظهورات یک چیزی به شما میگوید، برداشتی از یک روایتی میکند، من بودم و این روایت تا حالا ۱۰۰ بار خوانده بودم. فهمیده بودم. اینی که این میگوید، میگویم خداوکیلی درست است من چرا تا حالا نفهمیده بودم. از آن خیلی پیش آمده دیگر. بله، یک وقتی ما یک روایت را یک جوری توضیح دادیم، بعد یکی از اساتید فرمود که من ۲۰-۳۰ سال است که این روایت را باهاش مواجهم، تا حالا این جوری برداشت نکردم، یک چیز دیگر میفهمیدم. «لِلدُّنْيَا وَاعْمَلْ لِآخِرَتِكَ أَنَّكَ تَمُوتُ قَدْ.» برای دنیات یک جوری کار کن که انگار تا ابد هستی، برای آخرتت یک جوری کار کن که انگار فردا میمیری. بعد ما برداشتمان این بود که ظهور دیگر. برداشتمان این بود که یعنی شما نسبت به دنیا هیچ عجله و تلاش و جدیتی، نداشته. تکیه این را بگو، جدیت بگو. حالا ۱۰۰۰ سال وقت دارم. تا ابد وقت دارم. ماشینم خراب است. تا ابد وقت دارم. فلانجای خونهم خراب است. تا ابد وقت دارم. حالا این فلانجای لباسم پاره است. تا ابد وقت دارم. با این رویکرد ولی نسبت به امر آخرتت، من فردا میمیرم. الان من یک روزه غذا دارم از ماه رمضان فردا میمیرم، این باید غذا بیاورم. دو رکعت نماز صبح غذا دارم فردا میمیرم، باید به جا بیاورم. خوانده بودم. هیچ وقت این جوری ورزش نمیکردم. نوعی از کشف قنا تویش هست دیگر. ابداً یعنی که حالا تو دنیا حالا حالا هستی و از اینها زیاد استفاده کنی و اینها یعنی نمیخواهد بگوید که یعنی به جدیت و اینها نظر ندارد نسبت به اینکه حالا این دنیا را حالا بهرهها خواهی برد. آخرت وقت نداری. در حالی که این برعکس است. میخواهد بفهماند که این را وقت داری. حالا حالا خیلی دیرش نگیر. این را وقت… خب پس ما همیشه تو بحث ظهور این جوری نیستش که ظهور هیچ پردهای ندارد، کشف قنا نمیخواهد. ما تو ظهورات هم یک نحو تفسیر داریم. یعنی همینی که همه میفهمند. یک وقت میآید یک کسی تفسیر میکند، یک پردهبرداری میکند که همین را من تا حالا میفهمیدم ولی چرا این جوری نمیفهمیدم؟ چرا این جوری نگاه نمیکردم؟ گیر اصلی اینجاست. خیلی نکته مهم است. همهاش یاد این دعاهایی که با دیگران کردم سر این مباحث میافتم. خودم لذت این حلقات وقتی درس دادم با یک عشق و شور و حرارتی درس دادم. آنقدر شیرین است واقعاً. خداوکیلی خدا رحمت کند شهید را. هیچ جا هم ندیدم اینقدر مرتب و منظم این نکته را بحث کرده باشد. فوقالعاده است. آنقدر گیرهای ذهنی را حل میکند. چون دلیل یک وقتی مشتمل بر ظواهر اقتضائیه عدیده است. یعنی لفظ میتواند مقتضی این ظهور باشد، میتواند مقتضی آن ظهور باشد. میبینی این آقا دارد یک جور برداشت میکند. روایت: «فِی الْحَادِثَةِ الْوَاقِعَةِ فَرَجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاةِ أَحَادِیثِنَا.» دو تا فقیه من میشناسم. حالا یکی حضرت امام است، یکی از آقایان، هر دو با استناد به این روایت، یکی ولایت فقیه را اثبات کرده، یکی با استناد رد کرده. خیلی عجیب است، ها! من که گفته این دلالت ندارد، نداریم ولایت کلیه مطلقه. امام برداشت میکند: «فی الْحَادِثَةِ الْوَاقِعَةِ» مجموعه حوادث؛ یعنی شما تو هر مسئلهای ابتلا برایت پیش میآید. حوادث اجتماعی، سیاسی، فردی. «إِلَى رُوَاةِ أَحَادِیثِنَا.» آن کسی که مخالفت دارد میگوید که: «عَامُلُ الْحَوَادِثِ الْوَاقِعَةِ إِلَّا حَوَادِثُ الْوَاقِعَةِ.» طرف آمده از یک سری واقعهها، حوادثی پیش آمده. تو اینجور حوادثی که برایت پیش میآید، برو سراغ روات قضایا. قضیه، قضیه شخصی جزئیه است. همیشه ولایت حسبی، مسائل جزئی است. اینها مراجعه به یک سری روات هستند تو مسائل جزئی. ما قبول نداریم. یک وقت ظواهر اقتضائیه است. یعنی این هم تکیه میکند به یک سری مستندات روی همین ظهور، او هم تکیه میکند به یک سری مستندات روی «حوادث الواقعه.» میگوید الف و لامش الف و لام جنس است و عموم هم دارد، هم اطلاق دارد، هم عموم. هیچی دیگر اصلاً تمام شد. آن آقا میآید میگوید این الف و لامش الف و لام عهد است. عهد ذکری یا ذهنی هم است یا ذکری. الف و لامش الف و لام عهد ذکری است. نه عموم دارد نه اطلاق. هر دو هم ظاهراً تکیه به ظاهر میکنند. یعنی این دارد میگوید ظاهر، میگوید ظاهر.
این را خوب. پس ما یک وقتهایی ظواهر اقتضائیه داریم. اینجا باید چیکار کرد؟ به نحوی که احتیاج دارد به اینکه شما ظهور فعلی را در تقدیر بگیری. اینجا از بین این ظواهر اقتضائی یکی باید مستقر بشود با دقت و موازنه. بالاخره جفتش، یکی از این دو تا نظر درست است. ما بخواهیم این ظهور را مستقر کنیم، چی میخواهیم؟ الان این آقا میگوید این را، آن ظهوری دارد. این آقا میگوید این را، آن ظهوری دارد. یکیش را من مستقر بشوم. استقرار این چه میخواهد؟ تفسیر میخواهد. تفسیرش را از کجا میخواهی بیاوری؟ تفسیر به رأی کنی؟ دقیقترین جاهای این مبحث. میگوید این ظهور شما بخواهد ظهور این ظهورت فعلی بشود، مستقر بشود، باید تفسیر کنی که ظهورت مستقر بشود. تفسیرت را از کجا میخواهی بیاوری؟ و برگردی به روایت. لذا نتیجه نهایی میشود که أخذ ظهورات قرآن نمیشود کرد. شما بالاخره ناچاری که یک واسطهای به اسم روایت بگذاری بین خودت و ظاهر قرآن. دیدی چه جوری دارد اثبات میکند. علی ای حال یک پرده، یک مانع، یک حائلی ما به اسم روایت داریم بین ما و ظهورات. چون بالاخره این ظهورات اقتضائیه یکیش بخواهد فعلی بشود، تفسیر میخواهد. تفسیرت را هم نمیتوانی تفسیر به رأی باشد. فعلاً حرف این است. باید تکیه کنی به روایت.
حالا ما جواب میدهیم از شهید صدر. دو تا جواب خیلی زیبا میدهند که استفاده میکنم، تکمیلش بکنم از مجموع آن ظواهر بعد از موازنه و کسر و انکسار به نظر و پس اینجا یک نوعی از کشف قنا ما داریم. یک نحو تفسیر انگار تو کلام هست برای مستقر شدن یکی از این ظهورات. برای همین میبینیم که فقها اختلاف در فهم دلیل دارند. به شکلی یک فقیهی به یک شکلی فهم دارد از این ظهور، یک چیزی میفهمد. دیگری از همین عبارت با یک ظهور دیگر، با یک تکیه به یک استناد، یک چیز دیگر میفهمد. نکتههای دیگر، یک قراینهایی، او یک چیز دیگر قشنگ میفهمد. خب بر اساس آن چیزی که اقتضا دارد، آن نکته از ظهور، بهترین جواب، أحسن جواب. دو تا چیز طولانی است، حالا اگر حوصله بکنیم بحث امروز را تمام بکنیم خیلی خوب میشود. من حالا سعی میکنم با سرعت بیشتری بگویم. میفهمم که ما دو تا جواب.
اول اینکه کلمه «رأی»، تفسیر به رأی. تکیه روی آنجا گذاشتیم روی تفسیر. گفتم آقا تفسیر که یعنی کشف قنا، ظهور هم که کشف قنا ندارد. رأی تفسیر به رأی. این «رأی» یعنی چه؟ «رأی» یعنی هر وقت من بخواهم به ذهنم مراجعه بکنم، به آن اطلاعاتی که دارم. این میشود تفسیر به رأی یا رأی به معنای دیگر دارد. رأی انصراف دارد. واژهای که انصراف دارد، ببینید، یک سری واژهها انصراف، الان من سر کوچه بایستم بگویم «حرم مستقیم». الان انصراف به چی دارد؟ حرم حضرت معصومه. میشود راننده من را برداری ببرد مستقیم حرم امام رضا پیاده کند؟ «حرم» که اطلاق عمل به اطلاقات ۲۰۰ هزار تومان بده، ببینم گفتی «حرم مستقیم ببر دادگاه»؟ «حرم آقا اطلاق دارد.» ولی یک چیزی به اسم انصراف ما داریم این وسط. انصراف نمیزند چیزی اطلاق داشته باشد، انصراف اطلاق را به هم میزند. «حرم» اطلاق دارد، شما میگویی «حرم»، همه حرمها را در بر میگیرد. ولی یک چیزی ما داریم تو قم به اسم انصراف. برای اهل قم، قمیها وقتی میگویند «حرم»، یعنی حرم حضرت معصومه. اینجا انصراف دارد. انصراف دیگر نمیگذارد اطلاق شکل بگیرد.
واژه «رأی» اطلاق دارد. تمام افکار و آراء همه کس را در بر میگیرد. هر کسی هر جا بخواهد هر چی بگوید میشود تفسیر به رأی. ولی این «رأی» انصراف ندارد مگر اینکه بخواهد مانع از اطلاق بشود. رأی انصراف دارد. انصراف به چی دارد؟ ما یک ملابسات عصر نص داریم. در دوران معصوم فضاهایی بوده، افکاری بوده، زمینههایی بوده، اینها را بهش میگفتند تفسیر به رأی. رأی آراء کسانی بودند که خودشان مینشستند از پهنای شکم میبافتند مانند عرض کنم که ابوحنیفه و دیگران. تفسیر به رأی ناظر به اینها است. مردم وقتی «رأی» میشنیدند میفهمیدند یعنی چه؟ یعنی چه مدلی؟ اصلاً تفسیر به رأی روشناخته شده بود، یعنی چه؟ یعنی کی؟ برای آنها اطلاق نداشته. میفهمیدند که معصوم دارد کی را میزند. پس واژه «رأی» انصراف دارد. این خیلی این بحث به درد میخورد. خیلی قشنگ است. خدا رحمتش کند. و «ظهور» این کلمه مثل مصطلح و شعار برای اتخاذ فقهی واصل به حدس و استحسان و وهم. وقتی میگفتند مردم آن دوره حدس و استحسان میفهمیدند، قیاس میفهمیدند. کسی از پهنای شکم بگوید بنشیند ببافد، هرچی که خوشش آمد. همین که آقا فرمودند، فرمودند که: «هرکس هرچی دوست دارد به امام نسبت ندهد». انصراف دارد دیگر. اینکه اطلاق ندارد که کیها را میگوید. «تحریف امام» مردم میفهمند یعنی کی؟ عمل به اطلاقات کنیم، هیچکس حق ندارد دیگر در مورد امام حرف بزند. هیچکس حق ندارد خاطره بگوید. حالا یک کاسبی سر کوچه امام خمینی، کاسب سر کوچه ما اتفاقاً یک وقت برای من تعریف میکرد. حالا جمع کرده رفته. «من بودم و امام.» خلاصه: «بردم خمسم را بدهم امام.» خاطراتی داشت از رهبری. فرمودند که: «هرکس هرچه دوست دارد به امام نسبت ندهد.» شما حق نداری در مورد امام حرف بزنید. این است. اطلاق دارد. انصراف دیگر نمیماند. انصراف دارد به کیها؟ معلوم است داری به کیها؟ تفسیر به رأی یعنی تفسیر به استحسان، تفسیر به حدس، تفسیر به قیاس. با این مدل فکری که آن دوران خیلی رایج بوده، نیایند شما تفسیر بکنید.
قریحه عرفیه عامه. وقتی همه عوام، همه مردم یک چیزی از این میفهمند، این دیگر تفسیر به رأی نیست. به زور بچپانی به این و بچپانی به این کلمات. حالا از اینها مثالش هم زیاد است. حالا خواستیم یک جلسه واقعاً خندهدار است که بعضیها چه جور تفسیر میکردند از آیات. یک ماجرای معروفی که هستش که شنیدید دیگر. ماجرای «یا واو یا مرگ». شنیدید؟ ماجرای ابوذر (رضوان الله علیه). ابوذر یک ماجرا دارد. یک نهضتی راه انداخت به اسم نهضت «یا واو یا مرگ». بنی امیه آن آیه «یَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ» سوره توبه است. اگر اشتباه نکنم، این آیه را آمدند دست گرفتند. حالا برای اینکه یک خرده خستگیتان هم برطرف بشود، یک آیه هم تبرکاً بخوانیم: «الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ.» آیا «کنز» مربوط به آیه کنز است؟ این آیه را آمدند گفتند که آیه ۳۴ سوره مبارکه توبه، صفحه ۱۹۲. خود این خیلی میتواند استشهاد خوبی باشد برای ظهورات. آیه ۳۴ سوره مبارکه توبه: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ كَثِيرًا مِّنَ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ.» أحبار بزرگان یهود، رهبان بزرگان مسیحیت. ای مؤمنان، أحبار و أحبار و رهبان میآیند اموال مردم را میخورند، راه خدا را میبندند. دو دسته از کسانی که اموال میخورند و راه خدا را میبندند. «وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذهب و الفضة.» کسانی که ذهب و فضه را ازش گنج درست میکنند و اینها «وَلَا يُنفِقُونَهَا». واو ملحق میشوند. معاویه دستور بردارد. دید که اصلاً ابوذر همه شعارش این بود تو دوره عثمان مخصوصاً که گفت آقا این آیه کنز است این حکومت اشرافی همان طایفه سومی که قرآن دارد میگوید، دارد میگوید أحبار و رهبان و کسانی که کنز ذهب و فضه دارند ملحق میکند به آنها. ابوذر آمد نهضت راه انداخت گفت «یا واو یا مرگ». نهضت «یا وا» چقدر عمل به ظهورات معصوم گرفته باشد. ابوذر خودش از قرآن فهمیده بود. این خیلی نکته مهمی است ها! خودش از قرآن فرموده و تطبیق داده بوده که این حکومت اشرافی این است. بعد آنها هم دیده بودند که این واو دارد اینجا کار میکند. این خیلی مهم است. یعنی برای بنی امیه، برای آنها هم این تو ظهور داشت که راست میگوید این واو دارد کار میکند. این تو ذهنم آمد همین الان که بدو بگویم. حالا خستگیتان در برود. سوره مبارکه که در آن «فَأَبَوْا أَن يُضَيِّفُوهُمَا» آیه آمده است. بله، درخواست غذا میکنند و اینها، کسی حاضر نمیشود که به اینها غذا بدهد. آیه اح… آیه صفحه ۳۰۲، آیه ۷۷: «فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا أَتَيَا أَهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَمَا أَهْلَهَا فَأَبَوْا أَن يُضَيِّفُوهُمَا.» نباید از مردم درخواست غذا کردند. این قریهای که مسابقه رفته بودند درخواست غذا کردند، اینها ابا کردند که اینها را مهمان کنند. کرمانی بحث مهمانی داشتیم. ۳۰ جلسه در مورد مهمانی صحبت کردیم. در مورد همین آیه داشتیم. خیلی جالب بود. ما تو روایت من ندیدم. فقط همین نکته که خود اطعام را هم تضعیف میداند آیه قرآن. اینها ابا کردند که اینها را مهمان کنند. اینها دم در غذا خواستند. یعنی ثواب مهمانی دادن با یک غذا دادن تو خیابان آدم سُفره مهمانی دادن را میبرد. با اینکه هیچ روایتی من پیرامون این ندیدم. این فقط از این آیه قرآن برداشت این مردم قریه. جمع شدند چیکار کردن؟ آمدند پول دادند به آن کاتب وحی و اینها. گفتند که شما نقطه را بیاور بالا. ما یک طایفه گدایی بودیم که دو تا پیغمبر آمدند اینجا، یک لقمه. بگو خوب پذیرایی کردند. بهپا کرد دیگر در طول تاریخ که آخرش هم عملی نشد. خواستگاری منطقه از آیات قبلیش هم برمیآمد. حالا تو ذهنم بود که کجا بوده. تو تفاسیر ذکر کردن، کجا بوده. این هم از حالا خستگیتان در رفت. با قدرت ادامه بدهیم.
و دومین جوابی که دادند. پس تفسیر به رأی، رأی انصراف دارد به حدس و استحسان و... و دوم جواب هم این است که اطلاق این روایات برای ظاهر صلاحیت ندارد که راّده باشد از سیره بر عمل به ظواهر به اسم سیرهٔ عقلا و سیرهٔ متشرعه. دو تا سیره. سیرهٔ عقلا یعنی همهٔ عقلا بما هو عاقل کارها را انجام بدهند. سیرهٔ متشرعه یعنی از جهت وابستگیشان به شرع. همهٔ کسانی که وابستگی شرعی دارند یک چیزی را اهمیت بدهند یا انجام بدهند. مثلاً بحث پاکی نجاست. خب شما بین عموم مردم وقتی زندگی کنی تو همه جای دنیا بروی، یک چیزی به اسم پاکی و نجاست و این همه اهتمام به نجاست که نمیبینی. بین متشرعه وقت زندگی میکنی این را میبینی. ولی بین همه افراد عالم وقتی زندگی بکنی، میبینی که همه افراد عالم وقتی یک متنی، یک پیامی برایشان میآید، میخوانند همان کلمات را. همان معنایی که دارد برداشت میکند. چون یک پیام را که مثلاً: «منزل شما در معرض آتش سوزی است»، این را به همه زبانهای دنیا ترجمه کن، برای همه افراد دنیا پیامک کن. چکار میکند؟ سریع واکنش نشان میدهند. چرا؟ برای اینکه عمل به ظواهر را حجت میدانند. یعنی به ظهور کار دارند. أخذ میکنند. وقتی به خود شما مثال زدم، گفتم پیام بدهم که الان خانه ما شام میدهند، خاطرتان پیام بدهم که آقا شب منزل ما شام است ساعت فلان آدرس فلان. حالا مثلاً بر فرض محال بعد این شما دیگر حتی به من زنگ نمیزنی. حتی احتمال اینکه این عدد آدرس جابجا شده باشد. وقتی من یک گوشی داشتم این خراب بود مشهد. یکی از رفقا میخواستم بگویم یک جایی بیاید دنبالم بعد عدد را جابجا میفرستادم. پلاک ۳۶ بود این ۶۳، اعداد همه را جابجا میفرستاد. پلاک ۶۳: «من کندم این در را، چرا نمی…» «پیامت این اومده پلاک ۶۳.» ظواهر است دیگر. این سیرهٔ عقلا است. ملامت کرد، بلکه من را ملامت میکند میگوید: «شما غلط نوشتی.» عمل کردم. گفتی کوچه فلان من این آدرس را آمدم. همه عقلای عالم، به ما هم عقلا أخذ ظواهر میکنند، درست است. برای سیرهٔ عقلا اگر ببینید، سیرهٔ عقلا بهتنهایی حجت است. ببخشید! سیرهٔ متشرعه بهتنهایی حجت است. سیرهٔ عقلا امضای شارع میخواهد، درست شد؟ سیرهٔ عقلا امضای شارع میخواهد. اگر شارع آمد نهی کرد، رد کرد، امضا نکرد، تأیید نکرد. همهٔ عقلا اینجور عمل میکنند. همهٔ عقلا سه انگشت که میشود، میشود نصف انگشت دوم. سه انگشت که میشود نصف انگشت دوم، نصف دستم. این اندازه است. این میشود نصف. دیگر نمیشود به ترتیب برود بالا بگویی یک انگشت. این پس پنج انگشت است. این خوب. همهٔ عقلا میآیند اینجوری برداشت میکنند دیگر. شما یک انگشت این است. دو انگشت است. همه میگویند انگشت سوم این است. ولی میگوید: «نه، شما حق نداری.» غلط میکند. مال اینجاست. بهش رسید. همهٔ عقلا این را میگویند. پس دینم هم میگوید این نیست. سکوت کرد، شارع امضا فرمود این درست است.
پس ما در سیره عقلا چی میخواهیم؟ رد شارع را میخواهیم، نهی شارع را میخواهیم، من شارع را میخواهیم. حالا این روایات میتواند منع از سیرهٔ عقلا بکند. روایت تفسیر این استدلال دوممان. بر فرض که این استدلال درست باشد، این روایت اطلاق داشته باشد. این اصلاً این تفسیر به رأی انصراف درست. بحث تفسیر به رأی میتواند این روایات باشد. از آن همه سیرهٔ عقلا همان بحثی بود که گفتیم باید موازنه داشته باشد. چه در سیرهٔ عقلا، چه در سیرهٔ متشرعه، ما موازنه لازم داریم و متناظر باشد با دو تا سه تا روایت. این همه عمل. بحث قیاس دیگر. ببین چقدر روایت داریم در رد قیاس. متناظر. آنقدر گفتند، گفتند، گفتند، همه جا گفتند. اینور گفتند، آنور گفتند. «اول من قاس إبلیس.» عبارات سنگین، سهمگین، کار فرهنگی کردند. به شاگردهای رده اول گفتند، به عوام مردم گفتند. آنقدر کار کردند که جا انداختند شارع با این سیره موافق نیست. اگر میخواهد مخالفت کند باید متناظر باشد این دو تا روایت، سه تا روایت این شکلی، آن شکلی که شما میخواهی اطلاقگیری کنی. اینورش را درست کنی. اینها متناظر نیستند. تهش عقلا، چه در سیرهٔ متشرعه، برای ما رادهای درست نمیشود. نهایتاً میتواند مقید باشد. قید بزند. یک نکاتی دارد، توضیحاتی دارد. خودم دیگر نفس کم آوردم خسته شدم. انشاءالله جلسه بعد عرض خواهم کرد.
و الحمدلله رب العالمین.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
در حال بارگذاری نظرات...