
جلسه پنج : فضایل بیپایان علی (ع)؛ جنت عدن تا حوض کوثر
در این جلسات مجموعهای از «صد منقبت امیرالمؤمنین (علیهالسلام)» از منابع اهل سنت مرور شد. با نقل روایات گوناگون، از معراج پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) تا جایگاه علی (علیهالسلام) در قیامت، به فضایل بینظیر آن حضرت پرداخته شد. روایتهای شنیدنی از ماجرای طوبی در بهشت، همنشینی علی (ع) با پیامبر در مقام نفس واحد، و حتی شهادت خورشید و ملائکه بر ولایت او، محور اصلی مباحث بود. این مجالس نشان داد که ولایت اهل بیت (علیهمالسلام) شرط نجات، ذکر علی (ع) عبادت، و محبت ایشان سرمایهای بالاتر از دنیا و آخرت است
روایت سلسلهالذهب؛ «علی خیر البشر»
امیرالمؤمنین (ع) نفس پیامبر (ص) و عِوَض او پس از رحلت
ذکر علی (ع) عبادت و نگاه به او عبادت است
آیه «طوبی» و درختی در بهشت در خانه علی (ع)
صراط علی (ع) در قرآن؛ «هذا صراط علی مستقیم»
ثقلین؛ قرآن و علی (ع) بهعنوان تفسیر حقیقی کتاب خدا
هفت نام امیرالمؤمنین (ع) در قیامت و ورود شیعیان به بهشت
فضیلت ابوطالب و نورانیت او پیش از خلقت آدم
جنت عدن آفریدهشده برای علی (ع) و شیعیانش
فضایل بیشمار علی (ع) فراتر از شمارش دریاها و درختان
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین، و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و آله الطیبین الطاهرین، و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین.
**منقبت شصت و ششم:**
خب، منقبت امیرالمؤمنین علیه السلام. ۶۵ منقبت را خواندیم. منقبت شصت و ششم: روایت امام رضا علیه السلام که با سلسلهالذهب از پدرشان، از پدرِ پدرِ پدرِ پدر، به امام حسین علیه السلام میرسد؛ که حضرت فرمودند: پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: «یا علی، أنت خیر البشر، لا یشک فیک إلا من کفر.» علی جان، تو بهترین بشری. کسی در این شک نمیکند، کسی در تو شک نمیکند مگر اینکه کافر باشد. هرکس در علی شک کند، در حقانیت امیرالمؤمنین، در عصمت امیرالمؤمنین، در عدالت امیرالمؤمنین [شک کرده است].
**منقبت شصت و هفتم:**
از ابن عباس، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به عبدالرحمن بن عوف فرمودند: «یا عبدالرحمن، أنتم أصحابی، و علی بن أبیطالب منی و أنا من علی.» (عبدالرحمن بن عوف – میخواهم بگویم البته خیلی هم رابطهاش با امیرالمؤمنین خوب نبود.) شماها اصحاب منید، ولی علی از من است و من از علی. این خیلی حرف غلطی است اگر بگویند امیرالمؤمنین جزو اصحاب بود. خیر، امیرالمؤمنین خود پیغمبر بود، نفس پیغمبر، وجود از پیغمبر. «فمن قاسه بغیره فقد جفانی.» هرکه علی را با دیگری قیاس بکند، به من جفا کرده است. «و من جفانی فقد آذانی.» هرکه به من جفا کند، مرا اذیت کرده است. «و من آذانی فعلیه لعنة ربی.» هرکه مرا اذیت کند، لعنت رب من بر او باد.
«یا عبدالرحمن، إن الله تعالی أنزل علیَّ کتاباً مبیناً.» ای عبدالرحمن، خدا بر من کتاب مبینی نازل کرد. «و أمرنی أن أبین للناس ما نزل إلیّ.» به من امر کرد که قرآن را برای مردم تبیین کنم. فرمود: «برای همه تبیین کن، غیر از علی؛ علی نیاز به تبیین ندارد. إنه یستغنی عن البیان.» او بینیاز است، بیان نمیخواهد. لازم نیست به علی تفسیر قرآن را، احکام قرآن را یاد بدهی؛ او خودش میفهمد. «إن الله تعالی جعل فصاحته کَفَصاحتی، و درایته کَدَرایتی.» خدا فصاحتش را مثل فصاحت من قرار داد و درایتش را مثل درایت من قرار داد.
«و لو کان الحلم رجلاً لکان علیاً.» اگر قرار بود حلم به شکل یک انسان، به شکل یک مرد دربیاید، میشد علی. اگر حلم قرار بود انسان بشود، حلم (ظرفیت تحمل) قرار بود انسان بشود، میشد علی بن ابیطالب. «و لو کان الفضل شخصاً لکان الحسن.» اگر فضل (فضل، فضل و عنایت الهی) قرار بود به شکل انسان دربیاید، میشد حسن (امام حسن مجتبی علیه السلام). «و لو کان الحیا صورةً لکان الحسین.» اگر حیا میخواست به شکل چهرهای دربیاید، [میشد] امام حسین علیه السلام. «و لو کان الحسن هیئةً لکانت فاطمة.» اگر زیبایی میخواست، حسن زیبایی اگر میخواست به چهرهای دربیاید، میشد فاطمه (فاطمه زهرا سلام الله علیها). «بل هی أعظم.» بلکه فاطمه بزرگتر است. چقدر این روایت دریایی است! «إن فاطمة ابنتی خیر أهل الأرض عنصراً و شرفاً و کرماً.» دختر من فاطمه بهترین اهل زمین است؛ هم از جهت عنصر، هم از جهت شرف، هم از جهت کرم. از جهت عنصر و شرف و کرم از همه مردم زمین بالاتر است، حتی از امیرالمؤمنین علیه السلام بالاتر است. چرا؟ چون پدر امیرالمؤمنین ابوطالب بود، ولی پدر فاطمه زهرا کی بود؟ پیغمبر صلی الله علیه و آله. از این جهات از امیرالمؤمنین بالاتر است؛ عنصرش. بعد وقتی میخواست نطفه فاطمه زهرا سلام الله علیها شکل بگیرد، پیغمبر اکرم چهل روز اعتکاف رفتند، با سیب از بهشت برگشتند. این ویژگیها مخصوص فاطمه زهراست. امیرالمؤمنین هم حتی اینها را نداریم. از این جهت فاطمه زهرا بالاتری است. حالا جهات دیگر را کار نداریم؛ به هر حال امیرالمؤمنین امام حضرت زهراست، در این بحثی نیست. مولای حضرت زهراست، در این بحثی نیست. ولی از جهت عنصر، عنصر فاطمه زهرا بهترین در زمین، معادل ندارد.
**منقبت شصت و هشتم:**
این [روایت] خیلی معروف است، خیلی شنیدهاید، شاید در منازلتان هم باشد: «ذکر علی بن أبیطالب عبادة.» پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله [فرمودند:] ذکر علی عبادت است. یاد کنی از امیرالمؤمنین، اسمش را ببری، حرف بزنی از علی، «یا علی» بگویی. از بچگی با [این] فرهنگ بار آوردن [خودمان]، «یا علی» عبادت است.
**منقبت شصت و نهم:**
امام حسین علیه السلام فرمودند: از پیغمبر صلی الله علیه و آله سؤال کردند درباره آیه ۲۹ سوره رعد: «طُوبیٰ لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ.» این آیه یعنی چه؟ حضرت فرمودند: «نزلت فی أمیرالمؤمنین علی علیه السلام.» این آیه درباره علی نازل شد. «و طوبی شجرة فی داره فی الجنة.» طوبی درختی است در خانه علی در بهشت. «و هی فی الفردوس.» خانه علی کجاست؟ در فردوس. (فردوس را در جلسه قبل توضیح دادم کجاست.) «لیس من أثمار دور الجنة شیء إلا و حسن منها فیها.» چقدر از میوههای خانههای بهشتی چیزی نیست، مگر اینکه یک شاخهای از آن میوه در این درخت طوبی و در خانه امیرالمؤمنین است. یعنی بهشتیان هم اگر درخت دارند، میوه دارند، همه از خانه امیرالمؤمنین گرفتهاند. یعنی چه؟ یعنی همه عالم سر سفره علی و فاطمه نشستهاند. هرچه که نعمت است، هرچه موهبت است، هرچه عنایت است، به واسطه این دو تاست. سلام الله علیهما.
**منقبت هفتادم:**
عایشه، همسر پیامبر صلی الله علیه و آله، میگوید: شنیدم از پیغمبر صلی الله علیه و آله میفرمودند: «علی بن أبیطالب خیر البشر، من أبی فقد کفر.» علی بهترین بشر است؛ هرکه زیر بار نرود، کافر شده است. فقیل لها: «ولمَ حربتِهِ؟» [گفته شد به او:] خب، برای چی پس رفتی به جنگش؟ تو که داری این روایت را تعریف میکنی، چرا با علی جنگیدی؟ گفت: «به خدا قسم من از طرف خودم نرفتم به جنگ. طلحه و زبیر بودند، من را به جنگ کشیدند.» آدم یقین دارد کسی بر حق است، باز با او میجنگد. [این] خیلی حرف است. نمیتوانم قبول کنم. میدانم درست میگوید. نمیتوانم [بپذیرم]. میدانم فلانی سالم است، نمیتوانم زیر بار [بروم].
**منقبت هفتاد و یکم:**
«کان النبی کلما أصبح أقبل علی أصحابه بوجه طلق.» خیلی زیباست، خیلی زیباست، خیلی زیباست. هر وقت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله صبح میکردند، بعد از نماز صبح، اول طلوع آفتاب، رو میکردند به اصحابشان، با چهره گشادهشان، میفرمودند: «هل رأی منکم أحدٌ رویا؟» هر صبح پیغمبر صلی الله علیه و آله به اصحاب رو میکردند، میفرمودند: «کسی دیشب خواب ندیده؟ رؤیا ندیده؟» آنقدر مهم است دیدن خواب. بحث [مهم] این است [که] هر روز صبح میپرسیدند. «و إن النبی أصبح ذات یوم.» یک روز خود حضرت، کسی چیزی نگفت. خود حضرت فرمودند: «رأیتُ فی المنام حمزتی و جعفر ابن عمی.» من دیشب خواب دیدم – پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمودند: من دیشب خواب دیدم – عمویم حمزه و پسرعمویم جعفر را. حمزه سیدالشهدا و جعفر طیار، که شهید شده بودند. فرمودند: «من اینها را خواب دیدم در بهشت.» «جالسان و بین أیدیهما طبقٌ من نبق.» اینها نشستهاند، جلوی محضر این دو بزرگوار طبقی از انجیر است؛ انجیر بهشتی. همینکه برمیدارند، آن انجیر در میوه تبدیل شد به رطب (خرما). برمیدارند، تغییر پیدا میکند. میوههای بهشتی دیگر. بهشت است دیگر، شوخی که نیست، بهشت است. حالا پیغمبر اکرم خواب دیدهاند؛ نه منِ آدم معمولیِ شام زیاد خورده که خواب دیدهام. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله خواب دیدهاند. خود وحی است، عین حقیقت. فرمودند: «دیشب حمزه و جعفر را خواب دیدم. دیدم از میوههای بهشتی دارند اینطور میخورند.»
«فقلت لهما: ما وجدتما أفضل الأعمال فی الآخرة؟» بهشان گفتم: «الان که در آخرت هستید، بهترین اعمال در آخرت را چه میدانید؟» «قالا: الصلواتُ علی محمدٍ و حبُّ علی بن أبیطالب و إخفاء الصدقة.» صلوات [بر محمد و آل محمد]، محبت علی، صدقه مخفیانه. این سه تا. حمزه سیدالشهدا، جعفر طیار، میگویند: «ما دیدیم این سه تا خیلی به درد [میخورد].» صلات که فرمودند، هم به نماز گفته میشود، هم به صلوات. هر دو درست هم هست. هم نماز آن وقت اصل گرهگشاست. اصل ماجرا و نماز. البته صلوات بر پیغمبر و اهل بیت دعای مستجاب است. مطلبی به این شکل گفته میشود: اینها مازاد بر واجبات است دیگر. نه اینکه اینها بهرهای نداشته باشد. خب، مسلماً بهرهای هم ندارد از بهشت کسی که حالا تکالیفش را انجام نداده باشد. بین همه آنهایی که انجام داده، این سه تا خیلی قیمتی است.
**منقبت هفتاد و دوم:**
ابن عباس نقل میکند از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله که فرمودند: «علی بن أبیطالب منی کَجِلدی.» علی بن أبیطالب نسبتش با من، نسبت پوست من با من است. «علی منی کَلَحمی.» نسبت او با من، نسبت گوشت من با من است. «علی منی کَعَظمی.» نسبت او با من، نسبت استخوان من است. «علی منی کَدَمی فی عروقی.» نسبت او با من، نسبت خون من در رگهایم است. «علی أخی و وصیی فی أهلی و خلیفتی فی قومی، یَقضی دینی و یُنجزُ موعدی.» علی برادر من است، وصی من در اهل من است، خلیفه من در قوم من است. دین من را او ادا میکند، وعدههای من را او محقق میکند. علیِ [من] دنیا... خیلی حرف است. علی بعد از من، «عِوَضِ» من است. «عِوَضِ» من [مثل این است که] میگوید: شما مثلاً این کتاب را بگیر، در عوضش آن یکی کتاب را به من بده؛ تفاوتی ندارد. یک مهر را بگیر، در عوضش آن مهر را. تفاوت... هیچ تفاوتی بین اینها نیست، میشود «عِوَض». پیغمبر صلی الله علیه و آله میفرمایند: «بعد از من، علی عِوَضِ من است.» یعنی هیچ فرقی بین من و علی نیست.
**منقبت هفتاد و سوم:**
[پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله] یک سری دیون داشتند که موقع وفاتشان وصیت کردند که بعد از من، بدهیها را امیرالمؤمنین علیه السلام ادا کند. [امیرالمؤمنین] از طرف پیامبر ادا کرد.
**منقبت هفتاد و چهارم:**
عبدالله بن عثمان میگوید: «من خدمت پیغمبر صلی الله علیه و آله بودم در باغ عامر بن سعد در منطقه عقیق.» منطقه «عقیق». ما آنجا بودیم. باغ «عامل بن سعد» آنجا بود. «دقیق سفلی» – عقیق دو منطقه داشت، عقیق سفلی بودند. «فبینا نحن نخترق البستان»؛ ما داشتیم زمین را میشکافتیم توی این باغ. «صاحت نخلة»؛ یک درخت نخل صدای شیون داد. انگار یک نخلی را صدا زد. «فقال النبی: أتدرون ما قالت النخلة؟» پیغمبر فرمودند: «میدانید این نخل چه گفت؟» گفتیم: «خدا و رسول بهتر میدانند.» فرمود: «صاحت هذه النخلة.» این نخل فریاد زد، گفت: «محمد رسول الله و وصیه علی بن أبیطالب.» نخل شعور داشت. پیغمبر از کنارش رد شد، به بقیه نخلها اعلام کرد این پیغمبر است و وصیاش علی بن أبیطالب. پیغمبر اسم نخل را گذاشتند «نخل صیحانی»؛ چون صدا زده بود، از «صیحه».
**منقبت هفتاد و پنجم:**
خب، این روایت واقعاً اگر ما الان اینجا نخوانیم، هیچ وقت دیگر فرصت خواندن اینها پیش نیاید و واقعاً هم حیف است. دل انسان، قلب انسان، هر وقت احساس [کردید] این قلبتان چرک شده، کدورت گرفته، روایت ما را بخوانید، دلتان تازه میشود. «طرائف الحکمة»، «طرائف الکلمة» (مثل شمشیری که زنگ میزند، چطور جلا میدهند؟ میبرند جلا میدهند.) چیزی زنگ زده [است]، اما دلها زنگ میزند. این با روایات ما جلا پیدا میکند. این جور روایات واقعاً دل انسان را جلا میدهد، قلب انسان غبار برداشته.
ابن عباس میگوید: «قام إلیه رجلٌ، و قال: یا ابن عباس، أخبرنی عن آل محمد.» یک مردی پا شد [و] به ابن عباس گفت: «درباره اهل بیت به من خبری بده.» ابن عباس در جوابش گفت: «آل محمد، هم المعلمون التقی، الباذلون الجدی، التارکون الهوی، الناکبون الردی. لا کَشْأنِ لَمْزٍ، و لا تَمَهُّنٍ حَوْضٍ.» اهل بیت معلمند، با تقوایند، اهل بذل و بخششند، اهل عطایند، هوای نفس را رها کردهاند، از هلاکت نجات پیدا کردهاند. اینها مثل یک غذای جویده شده بیخاصیت نیستند و اهل بهرهبرداری از دنیا و هی روز به روز مال افزودن و هی روز به روز حال و روز دنیا را بهتر کردن نیستند. اینها آدمهای خشن، بد اخلاق و اینها نیستند، تند و تیز نیستند. «فی کل حینٍ أحلاسُ الخیرِ، و هُمُ الأنجُمُ الزاهرةُ، و بحرُ النیلِ، و بُعْدا المیلِ.» همیشه بیدار و هوشیارند، احلاسُ الخیر؛ همیشه آمادهاند برای اقدام، باهوشند، کلم [کنایه از عقل]. همیشه روزیاند، آمادهاند برای حرکت، برای رکب نمیخورند. ستارگان شبند، و دریای وسیع و بخشندهاند. همتشان خیلی بلند است، از هوا و هوس دورند. «هاماتُ الهاماتِ، و ساداتُ الساداتِ، و قُلُوسُ الجاراتِ، و أُسودُ الغاباتِ، المقیمون الصلاة، المؤتین الزکاة، المقربین الحسنات، و المُمیتون السیئات.» همتشان هر چقدر همت داشته باشد، همت آنها بالاتر. و سادات و سادات؛ هرکه سید باشد، شخصیت با شخصیت باشد، اینها باز از آن بالاتر. و به داد میرسند، دستگیر مردمند و شیران بیشهاند. نمازگزارند، زکات میدهند، حسنات را نزدیک میکنند و سیئات را دور.
**منقبت هفتاد و ششم:**
مجاهد میگوید: به ابن عباس گفته شد: «ما تقول فی علی بن أبیطالب؟» درباره علی بن أبیطالب چه میگویی؟ ابن عباس – خب عالم بود، دانشمند بود – گفت: «ذکرتَ والله أحد الثقلین.» به خدا قسم یکی از دو ثقلین را یاد کردی. «سبق إلی الشهادتین.» زودتر از همه شهادت داد به وحدانیت خدا، به رسالت پیغمبر. «و صلی القبلتین.» به هر دو قبله نماز خواند؛ هم مسجدالاقصی، هم کعبه. «و بایع البیعتین.» هر دو بیعت را با پیغمبر انجام داد؛ بیعت رضوان و بیعت شجره. «و أعطی بساطتین.» هر دو دستش را باز کرد در راه خدا. «و هو أبوالسبطین.» پدر دو سبط است، پدر دو نوه پیغمبر؛ حسن و حسین. «و من ردت علیه الشمس مرتین.» کسی بود که دو بار خورشید برای او برگشت – که ماجرای دو بار خورشید [برای او] رفته بود، به خاطر او برگشت. «و جرد سیفه مرتین.» دو بار خودش را در برابر شمشیر عریان قرار داد. «و هو صاحب الکرتین.» صاحب دو بازگشت است – و آن دو بار در جنگ بدر و حنین بود. «فمثله فی الأمة مثل ذیالقرنین.» مثل او در امت، مثل ذوالقرنین است. ذوالقرنین امت پیغمبر. حالا ذوالقرنین بهش میگفتند ذوالقرنین چون یک کلاهی داشت، دو طرف کلاه شیار داشت. امیرالمؤمنین را میگویند ذوالقرنین چون فرق سرش از دو طرف شکافته شد؛ یکی در جنگ بدر بود که فرق سرش را از جلو شکافتند، یکی در نماز موقع شهادت که فرق سر را از عقب شکافت. «ذاک مولای علی بن أبیطالب.» این مولای من است، علی.
**منقبت هفتاد و هفتم:**
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله عرضه داشتند: «اللهم اجعل لی وزیراً من أهل السماء، و وزیراً من أهل الأرض.» خدایا به من یک وزیری از آسمانیان بده و یک وزیری هم از زمینیها بده. الله تعالی وحی کرد به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله: «إنی قد جعلتُ وزیرک من أهل السماء جبرئیل، و وزیرک من أهل الأرض علی بن أبیطالب.» وزیری که از آسمانیها میخواستی، برایت جبرئیل را قرار دادم، و از زمینیها که وزیر میخواستی، وزیرش را علی بن أبیطالب قرار دادم.
**منقبت هفتاد و هشتم:**
(کوتاه سریعاً میخوانیم، ببینیم چقدر میرسیم. ان شاء الله اگر برسیم امروز همه را بخوانیم که خیلی خوب است، ولی بعید است، یک مقدارش برای فردا احتمالاً میماند.) پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «نزل علیَّ جبرائیل صبیحة یوم فرحاً مستبشراً.» یک روز صبح جبرئیل بر من نازل شد، خیلی شادمان، رویخوش، رویگشاده. «فقلت: حبیبی جبرائیل، مالی أراک فرحاً مستبشراً؟» گفتم: «جبرئیل، چیست [امروز]؟ حبیب من جبرئیل، میبینم امروز خیلی شادمانی.» «قال: یا محمد، و کیف لا أکون کذلک؟ و قرت عینی بما اکرم الله به أخاک و وصیّک و إمام أمتک.» عرض کرد: «ای پیامبر، چطور شادمان نباشم، در حالی که خدا چشم من را روشن کرد با چیزی که عنایت فرمود به برادر تو و وصی تو و امام امت تو؟» یعنی به علی بن أبیطالب، امام امت. پیامبر فرمودند: «با چی؟ مگر خدا اکرام کرده برادر من و امام امت من را که تو اینقدر خوشحال شدی امروز؟» «فقال: بِمُباهاتِ الله سبحانه و تعالی بعبادة البارحة ملائکته و حملة عرشه.» دیشب علی که عبادت میکرد، خدا به عبادت علی در برابر ملائکه آسمان مباهات کرد و در برابر حاملان عرش خدا به عبادت دیشب علی مباهات کرد. «و قال لملائکتی و حملة عرشی: یا ملائکتی و حملة عرشی، انظروا إلی حجتی فی الأرض بعد نبیّ محمدٍ، کیف یفترش وجهه علی التراب متواضعاً لعظمتی؟ و أشهدکم أنه إمام خلقی و مولی بریتی.» خدا دیشب به ملائکه آسمان و حاملان عرش فرمود: «ملائکه من، حاملان عرش من، ببینید حجت من را در زمین بعد از نبی محمد، حجت من بعد از پیامبر من. چگونه [او] گونه مبارکش را روی خاک میمالد؟» تواضع را ببینید، بندگی را ببینید، ادب را ببینید. تواضع عظمتی ببینید در برابر عظمت من. «چه تقاضایی دارد؟ شما را شاهد میگیرم که او امام خلق من است و مولای مخلوقات من.»
**منقبت هفتاد و نهم:**
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «العلم خمسة أجزاء.» علم ۵ جزو است. «أعطی علی بن أبیطالب من ذلک أربعة أجزاء و واحداً.» علی بن أبیطالب از این پنج جزو، چهار جزو را دارد و [مردم] یک جزو. یعنی چهار پنجم [علم نزد] امیرالمؤمنین است، یک پنجم با مردم. نسبت علم امیرالمؤمنین با مردم این است: نسبت یک پنجم به چهار پنجم. «و الذی بعثنی بالحق بشیراً و نذیراً.» قسم به کسی که مرا بشیر و نذیر [خلق کرد]، تو همان یک جزوی هم که مردم میدانند، علی با همان [علم] از خود مردم به آن علم آگاهتر است. چهار پنجم دست علی است که هیچکس ندارد، یک پنجم دست مردم است. در همان یک پنجم، علی باز بهتر [میداند]. جانها به فدای [او].
**منقبت هشتادم:**
ایوب سختیانی میگوید: «کنت أطوف بالبیت.» داشتم دور کعبه طواف میکردم. «فاستقبلنی فی الطواف أنس بن مالک.» انس بن مالک در طواف آمد پیش من. به من گفت: «میخواهی یک چیزی بهت بگویم شاد شوی؟» گفتم: «بگو!» گفت: «من یک وقتی در محضر پیامبر صلی الله علیه و آله بودم در مسجد مدینه. پیغمبر در روضه نشسته بود.» (روضه را آنهایی که مدینه [رفتهاند میشناسند]. پیغمبر در روضه مدینه نشسته بود، در روضه مسجد نشسته بود.) به من فرمود: «ائتنی بعلی بن أبیطالب.» بدو، برو علی را بردار برای من بیار. من رفتم دیدم علی و فاطمه با همند. به [آنها] گفتم: «پیغمبر شما را خواسته، علی جان.» همانجا امیرالمؤمنین راه افتادند. من هم همراه او بودم. آمد [و] رسید به پیغمبر صلی الله علیه و آله. «فسلّم علی النبی.» سلام کرد بر پیغمبر. پیغمبر فرمودند: «یا علی، سلم علی جبرائیل.» علی به جبرئیل سلام کن. امیرالمؤمنین فرمود: «السلام علیک یا جبرائیل.» سلام داد به جبرئیل. جبرئیل جواب او را داد. پیغمبر فرمودند: «جبرئیل میگوید خدا تبارک و تعالی به تو سلام رسانده، علی جان.» و فرمود: «خوش به حال تو، علی، و شیعیانت و محبانت. و وای، بل الویل ثم الویل، وای دو مرتبه وای بر کسانی که بغض تو را دارند. إذا کان یوم القیامة، نادی منادٍ من بطنان العرش: أین محمدٌ و علی؟» وقتی قیامت میشود، منادی از باطن عرش صدا میزند: «محمد کجاست؟ علی کجاست؟» «فیُرفع بکما إلی السماء السابعة.» جبرئیل گفت: «شما دو نفر را – یا رسول الله، یا امیرالمؤمنین – شما دو نفر را میآورند به آسمان هفتم.» «فأوحی إلیهما من بطنان العرش: أدخلا الجنة بغیر حساب.» از باطن عرش کسی صدا زد: «کجایند این دو نفر؟ شما را میآورند آسمان هفتم، حتی تقفا یدالله.» شما را در محضر خدا میآورند. خدا به نبیاش میفرماید: «یا رسول الله، أدخل علیاً الحوض.» یا رسول الله، علی را وارد حوض کن. (کدام حوض؟ حوض کوثر.) «و أعطه هذه الجامة.» این جام را هم بده به او. «حتی یسقی مُحِبِّیه.» از این جام به او بده؛ او در کنار حوض کوثر، در داخل حوض کوثر، به محبان خودش از این جام پر کند، از این شراب کوثر پر کند، به محبان خودش بده. (علامه امینی فرموده بود در خواب دیدم وقتی وارد صحرای محشر شدم دیدم امیرالمؤمنین داخل در حوض کوثر. تا به من رسید از این آب به صورت من پاشید، فرمود: «روی مرا سفید کردی، امینی. خدا روی تو را سفید کند.» دیدم از این جام زد در داخل حوض کوثر به من. از این جام بهشتی محبانش را سیراب کند، شیعیانش را سیراب کند.) «و لا یسقی أحداً من مُبغضیه.» و هیچ یک از دشمنانش را سیراب نکند از این آب. «و یأمر لمحبّیه: ایها الصالحون، حساب یسیرا.» امر میکند علی درباره محبان خودش که به اینها حسابرسی سادهای شود. سختگیری نکنند برای محبان علی بن أبیطالب. «یُؤمَرُ بهم إلی الجنة.» امر کند اینها را بفرست [به بهشت]. یا امیرالمؤمنین!
**منقبت هشتاد و یکم:**
ابوبکر بن أبیقحافه میگوید از پیغمبر صلی الله علیه و آله شنیدم میفرمود: «إن الله تبارک و تعالی خلق من نور وجه علی بن أبیطالب ملائکةً یُسبّحون و یُقدّسون و یکتبون ثواب ذلک لمحبّی علی و محبّی أولاده.» جانم به این آقا! خدا از نور صورت علی بن أبیطالب ملائکهای آفریده است که این ملائکه تسبیح میکنند و تقدیس میکنند و ثواب تسبیح و تقدیسشان برای محبان علی نوشته میشود و برای محبان فرزندان علی. از روی او ملک خلق، از نور صورت، ملک خلق کرده. تسبیح میکند، ثوابش مال محبان.
**منقبت هشتاد و دوم:**
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «ستکون بعدی فتنة مظلمة.» بعد از من فتنهای تاریک خواهد شد. «الناجی منها من تمسّک بالعروة الوثقی.» کسی نجات پیدا میکند از این فتنه که به ریسمان محکم الهی چنگ بزند. گفته شد: «یا رسول الله، این ریسمان محکم کیست؟ چیست؟» فرمود: «ولایة دلبستهاش، این ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام، ولایت سیدالوصیین است.» گفتند: «سیدالوصیین کیست یا رسول الله؟» فرمودند: «امیرالمؤمنین.» گفتند: «امیرالمؤمنین کیست یا رسول الله؟» فرمودند: «مولای مسلمین و امامشان بعد از من.» گفتند: «مولای مسلمین و امامشان بعد از شما؟» [فرمودند:] «أخی علی بن أبیطالب، برادرم علی.»
**منقبت هشتاد و سوم:**
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «لما عرج بی إلی السماء، انتهی بی المسیر مع جبرائیل إلی السماء الرابعة.» روزی که مرا به معراج بردند، شبی که مرا به معراج بردند، به پایان مسیر رسیدیم. من را برد بالا جبرئیل؛ با جبرئیل رفتیم. به پایان آسمان چهارم رسیدیم. «فرأیتُ بیتاً من یاقوت أحمر.» من یک خانهای از یاقوت سرخ دیدم. جبرئیل به من فرمود: «یا محمد، هذا هو البیت المعمور.» بیت المعمور را لابد اسمش را شنیدهاید؛ کعبه چهار گوشه دارد، چون در آسمان چهارم خانهای شبیه کعبه چهار گوشه دارد. ملائکه آنجا طواف میکنند، انسانها روی زمین دور کعبه، ملائکه در آسمان چهارم دور بیت المعمور. فرمود: جبرئیل به من گفت: «این بیت المعمور را خدا تعالی قبل از خلق سماوات و الأرضین به خمسین ألف عام آفریده است.» خدا قبل از خلق آسمانها و زمین، ۵۰ هزار سال قبل از خلقت آسمانها و زمین، بیت المعمور را در آسمان چهارم آفریده. «یا محمد، فصلِّ إلیه.» پاشو یا رسول الله کنارش نماز بخوان. «قال النبی: ثم أمر الله تعالی بجمع جمیع الرسل و الأنبیاء.» پیغمبر که آمدند نماز بخوانند، خدا امر کرد همه انبیا و رسل آمدند. «فصفّهم جبرائیل خلفی.» جبرئیل همه را پشت پیغمبر به صف کرد که نماز جماعت بخوانند کنار بیت المعمور به امامت پیغمبر اکرم. بله، انبیا پشت پیغمبر اکرم. (حالا در روایت دارد، حالا ما نمیتوانیم نماز پشت پیغمبر بخوانیم، ما چه بکنیم؟) فرمود: «نماز پشت مهدی فاطمه علیها السلام معادل است با نماز خواندن پشت پیغمبر.» خدا نصیب بکند، ان شاء الله ببینیم این روز نماز بخوانیم پشت حضرت بقیةالله الأعظم. آن مثل وقتی است که پشت رسول الله نماز [میخوانی]. حالا همه انبیا ایستادند پشت پیغمبر اکرم در صف به نماز. «فصلیت بهم.» من نماز را خواندم. همه اقتدا کردند. «فلما فرغت من الصلاة، أتانی آتٍ من عند ربی.» نمازم که تمام شد، کسی نزد پروردگار آمد پیش من. حالا بعد از نماز پیغمبر، کسی آمده. «فقال: یا محمد، ربّک یُقرِئُک السلام و یأمرک أن تسأل من أرسلناه من قبلک من الرسل: علی ماذا بعثتکم؟» به من گفت: «ای پیامبر، رب تو به تو سلام میرساند، [و] میفرماید: برگرد از این پیغمبرانی که پشت تو به نماز ایستادهاند بپرس من اینها را پیغمبر کردم که چه چیزی را به مردم برسانم؟» «فقلت: معاشر الرسل، علی ماذا بعثتکم ربی؟» پیغمبر رو کردند به انبیا، گفتند: «ای رسل، ای انبیا قبل از من، خدا شما را برای چه چیزی فرستاد؟» «فقالت الرسل: علی ولایتک و ولایة علی بن أبیطالب.» ما اگر قبل از تو آمدیم، آمدیم تبلیغ ولایت تو و ولایت علی بن أبیطالب [بکنیم]. «و ما أرسلنا من قبلک من رسول إلا نوحی إلیه أنه لا إله إلا أنا فاعبدون.» این همان آیه ۴۵ سوره زخرف است که فرمود: «از مرسلین سؤال کن، مرسلینی که قبل از تو بودند بپرس که برای چی آمدند؟»
**منقبت هشتاد و چهارم:**
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «إذا کان یوم القیامة، ینادی علی بن أبیطالب بسبعة أسماء.» واقعاً این را من خودم واقعاً قبل این کتاب ندیده بودم، بسیاری از این روایات را. خیلی این روایت واقعاً جذاب است، جان [فدایش]. حضرت فرمودند: پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «وقتی روز قیامت میشود، علی را با هفت اسم صدا میزنند.» اول آنها: «یا صدّیق!» (آهنگ زیبا) اولین اسمی که او را صدا میزنند، «یا صدّیق». دومین اسم: «یا دالّ!» (ای دلالتکننده). سومین اسم: «یا عابد!» (عبادت که علی انجام داد.) امام سجاد علیه السلام با آن همه عبادت، این همه نماز خواند، بعد فرمود: «بیاورید کتابی که درباره عبادت پدرم امیرالمؤمنین نوشته شده را بیاورید.» آوردند، خواند. امام سجاد علیه السلام از شدت ناراحتی و افسوس، دفتر از دست ایشان افتاد. دست گذاشتند به پیشانی مبارک، فرمودند: «مَن یَقویٰ علی عبادة علی بن أبیطالب؟» کی قدرت دارد مثل علی عبادت کند؟ امام سجاد علیه السلام فرمود: «او میفهمید عبادت علی چه بوده.» روز قیامت صدا میزنند: «یا زاهد!» (اینجا آبه نوشته شده بود، «یا زاهد» مناسبتر است برای این سیاق) یا «یا هادی!» (ای هدایتکننده). یا «یا مهدی!» (روز قیامت امام امیرالمؤمنین به اسم یا مهدی – یا مهدی – ای هدایتشده). یا «یا فتّا!» (ای جوانمرد. «لا فَتیٰ إلا علیّ.» اصلاً جوانمرد غیر از علی نیست.) «یا علی!» هفتمین خطاب. «یا علی!» حالا این هفت تا خطاب میزنند که بعدش چی [بگویند]؟ به او میگویند: «یا صدیق، یا دالّ، یا عابد، یا زاهد، یا هادی، یا مهدی، یا فتّا، یا علی، ادخل أنت و شیعتک الجنة بغیر حساب.» حساب خودت [و] با شیعیانت از این پل صراط عبور کن، بدون حساب برید به بهشت. خدا کند جزء این شیعیان باشی. در قیامت وقتی میگویند رد شو علی، با شیعیانت رد شو، ما را جا نگذارد آنجا. (نکند تو که شیعه نبودی دست بارندگی بب... آرزو از این بزرگتر داریم؟ اصلاً لطفی از این بزرگتر اگر محقق بشود، چیست؟ چه حاجتی بالاتر از این؟) در این مورد خیلی وقتها «شیعه» که گفته میشود، در این تعابیر «مُحِبّین» را هم در بر میگیرد. خب.
**منقبت هشتاد و پنجم:**
(چیزی از کتاب نمانده. اگر خواهران موافق باشند تا اذان میتوانیم بخوانیم، تمامش بکنیم.) امام سجاد علیه السلام فرمودند: عمر بن خطاب ایستاد در برابر پیغمبر صلی الله علیه و آله و گفت: «علی، أنت منی بمنزلة هارون من موسی.» عمر بن خطاب گفت که به پیغمبر گفت: «شما همش هی میگویی نسبت علی با من نسبت هارون به موسی است. در قرآن است، از هارون اسم آمده، از علی نیامده.» «فقال النبی: یا غلیظ، یا أعرابی! أما تسمع قول الله تعالی: ﴿هَذَا صِرَاطُ عَلِیٍّ مُسْتَقِیمٌ﴾؟» پیغمبر فرمودند: «ای غلیظ، (غلیظ یعنی عصبانی، بدخو)، ای اعرابی! مگر نمیشنوی قول خدا را که فرمود: «این راه علی مستقیم است؟» این آیه قرآن را: «صراط علی مستقیم» – آیه ۴۱ سوره حجر. «صراط علی مستقیم.» پیغمبر این را این جوری خواندند: «هذا صراط علی مستقیم.» صراط علی مستقیم. صراط علی مستقیم. در قرآن نوشته: «صراط علی است که مستقیم است.»
**منقبت هشتاد و ششم:**
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: (این دیگر خیلی معروف است، همه شنیدهاید.) «إنی تارک فیکم الثقلین: کتاب الله و علی بن أبیطالب.» ادامهاش را فرمود: «بین شما دو چیز گرانبها میگذارم بعد از خودم: قرآن و علی بن أبیطالب. و اعلموا أن علیاً لکم أفضل من کتاب الله، فإنه یفسّره لکم.» بدانید علی برای شما از قرآن بهتر است، چون قرآن را او برای شما تفسیر میکند. او شرح میدهد. همه حقیقت قرآن را دارد، شرح قرآن را هم دارد.
**منقبت هشتاد و هفتم:**
سلمان میگوید: «یک روزی من خدمت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله رسیدم. به پیغمبر سلام دادم. بر فاطمه زهرا سلام الله علیها وارد شدم، به ایشان هم سلام دادم.» فاطمه زهرا سلام الله علیها به من فرمودند: «یا أباعبدالله، (لقب سلمان، ابوعبدالله بود.) این حسن و حسین گرسنهاند و گریه میکنند. دست اینها را بگیر، برو بیرون ببرشان پیش جدشان.» سلمان میگوید: «من دست این دو آقازاده را گرفتم، آوردم خدمت پیغمبر صلی الله علیه و آله، تحویل پیغمبر دادم.» «ما لکما یا حبیب؟» پیغمبر به این آقازادهها فرمودند: «چطور شدهاید ای دو حبیب من؟» «قala: نَشتَهی طعاماً یا رسول الله.» [گفتند:] «غذا میخواهیم یا رسول الله.» پیغمبر فرمود: «اللهم أطعمْهما.» سه بار فرمودند: «خدایا به این دو بچه غذا بده.» «و نظرتُ فإذا سِفَرْجَلَةٌ فی ید رسول الله، شبیهةٌ بقلّةٍ مِنْ قَلالِ هَجَر.» دیدم یک «بهی» در دست پیغمبر آمد، شبیه یک ظرف بزرگی از ظرفهای بزرگ عربی است. «أشدُّ بیاضاً من اللبن، و أحلی من العسل، و ألین من الزُبد.» از شیر سفیدتر، از عسل شیرینتر، از کف نرمتر. «ففرکها بإبهامه.» پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله انگشت مبارک را گذاشتند و این را بازش کردند. «فصیرها نصفین.» دو نیمش کردند؛ نصف دادند به حسن، نصف دادند به حسین. من نگاه کردم به این دو نصفی که در دست این دو آقازاده بود، من هم هوس کردم. (سلمان از بهشت آمده، «به» آوردند برای حسن و حسین.) [سلمان] عرض کردم: «یا رسول الله، عطشتُها.» سلمان، تو هم هوس کردی؟ من هم هوس کردم. «قال: یا سلمان، هذا طعامٌ من الجنة، لا یأکله أحدٌ حتی ینجو من النار و الحساب.» الله اکبر! سلمان، این غذا را به کسی میدهند که وقتی برود به بهشت، از حساب و کتاب رها بشود، آن موقع از اینها میدهند. نگاه نکن به حسن و حسین در دنیا دارند به اینها میدهند. «فإنک لَعلی خیرٍ.» تو سلمانی، بر خیری، ولی از اینها به تو اینجا نمیدهند. بعد از اینکه... واقعاً چه مقاماتی! اگر بفهمد کسی... جاهل باشند این حرفها را شوخی بگیرند، مسخره کنند. الحمدلله اهل درک [هستید]. آدم نادان زیاد است. فضایل اهل بیت را گفتم، یک نادانی برگشت [و گفت]: «این حرفها به چی گیر من میآید؟» نفهمی... نفهمیده. نمیدانند او که دارد [یعنی ما هم داریم]. یعنی ما هم که شیعه او هستیم، ما هم گیرمان میآید. دست مولای ما پر است. باورمان باید بشود. عبدیم، فقیر، بیچاره، هیچی نداریم. امروز بیشتر و بیشتر بگوید: «بله، بله، بله.» هرکه دوست دارد امام خودش را با تمطراق بیشتری معرفی کند، افتخار میکند. هرچه رئیس ما بهتر باشد، امام ما بهتر باشد، مولای ما بهتر باشد. نادانی و بدبختی است که یک کسی با فضایل اهل بیت روبرو بشود، بگوید: «خب، به من چی؟ گیر من میآید؟» گیر ما میآید. همین! چی بالاتر از اینکه این علی بن أبیطالب گیر ما آمده؟ اگر کسی شعور داشته باشد بفهمد... خدا رحمت کند مرحوم آیت الله کوهستانی میفرمود: «خدا یک علی داشت، الحمدلله آن هم امام ما شد!» چی بالاتر از اینکه این آقا گیر ما آمد؟ بالاتر از اینکه این آقا امام ما شد؟ مولای ما شد؟ چی واقعاً بالاتر از این؟ کی میفهمد این را؟ یکی بگوید: «من خورشید دارم.» الان یک نفر بگوید: «من صاحب خورشیدم.» اگر واقعاً راست بگوید، این چقدر ثروت دارد؟ یکی بگوید: «من صاحب ماهم.» اگر راست بگوید، چقدر ثروت دارد؟ حالا کسی بگوید: «من صاحب ولایت امیرالمؤمنین.» ولایت امیرالمؤمنین نه با خورشید قابل مقایسه است، نه با ماه قابل [مقایسه است]. نه با بهشت قابل مقایسه است، نه با دنیا قابل [مقایسه است]. [این] آخرت از همه اینها گرانبهاتر است. آمد به امام صادق علیه السلام گفت: «آقا من خیلی فقیرم.» حضرت فرمود: «تو خیلی ثروتمندی.» (غریبه به این عب...) گفت: «آقا من نان خوردن ندارم.» حضرت فرمود: «تو چیزی داری که با همه عالم عوضش نمیکنی؛ آن هم محبت و ولایت ما اهل بیت است.» درست است یا نه؟ گفت: «بله آقا جان.» حضرت فرمودند: «وقتی تو همه دنیا را در ازای ولایت ما نمیدهی، یعنی ولایت ما بیشتر قیمت دارد، ارزشمندتر است. کسی که ولایت ما را دارد چطور میگوید من فقیرم؟ فقیر اونی که ولایت نداره.» کف دست گلوله خاک میخوابد. (بچهها، زن و همسایه و اینها میآید.) اونی که گیر آدم میآید، ولایت. اونی که مال من است، محبت امیرالمؤمنین، ایمان است. ولایت ایمان به امیرالمؤمنین، ایمان به خدا، بندگی، عبودیت. اینها سرمایه ماست. ما با اینها میرویم. در حقیقت، یک عدد را به همراه علی [داریم].
**منقبت هشتاد و هشتم:**
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «خدا در آسمان چهارم صد هزار ملک آفرید.» (اینها را دیگر عربیاش را ترجمه میکنم، تا زودتر تمام شود.) «خدا در آسمان پنجم سیصد هزار ملک آفرید.» در آسمان پنجم، سیصد [هزار] ملک آفرید. در آسمان هفتم یک ملک آفرید. هرچه بالاتر میرود، کمتر میشود. (رشته دانشگاهی هم همینطور. هرچه رشتهها بالاتر میرود، هرچه دورهها بالاتر میرود، اول کاردانی، کارشناسی، کارشناسی ارشد، دکترا، هرچه بالاتر میروند، کلاس خلوتتر میشود. در مراتببندی هم همینطور است. مراتب ایمان، مرتبه اول شلوغ است، پله دوم خلوتتر، سوم خلوت است. دیگر میرود پله دهم، تک و توک کسی پیدا بشود.) در آسمان هم همینطور است. آسمانهای پایین ملائکه بیشتر. هرچه میرود بالاتر، ملائکه کمتر میشود. «در آسمان هفتم زیر عرش یک ملکه است که پاهای آن روی زمین، زیر زمین است.» این زمین کجا، آسمان کجا؟ آسمان اول کجا، دوم، سوم، عرش کجا؟ شانههای او زیر عرش، پاهای او زیر زمین است. الله اکبر! همین بزرگی [اش بس]. «منه یک ملک و ملائکهای زیاد هستند که از ربیعه و مُضر بیشترند.» (دو قبیله بودند در عرب، جمعیت میلیونی داشتند، جمعیت مثل اینکه الان بگوییم از مردم چین جمعیتشان بیشتر است، از چین و هندوستان جمعیتشان بیشتر.) تعداد ملائکه اینقدر زیاد است. «لیس لهم طعام و لا شراب.» اینها غذا ندارند، نه غذا دارند، نه نوشیدنی. غیر از چی؟ غذای ملائکه در آسمان چیست؟ نوشیدنی ملائکه چیست؟ «الصلاة علی أمیرالمؤمنین.» صلوات بر امیرالمؤمنین. صلوات بر علی و محبان علی و استغفار برای شیعیان گناهکار علی. «لشیعته المذنبین و موالیه.» شیعیان گناهکار علی و موالی برای دوستداران، برای شیعیان علی. اصلاً غذایشان استغفار [است]. [اگر] نکنم، میمیرم. نمیتوانند بدون این زنده بمانند. نمیتواند. این زندهبودنش به این است که از علی تعریف کند، هی قربان صدقه امیرالمؤمنین [و] شیعیان امیرالمؤمنین برود.
**منقبت هشتاد و نهم:**
انس بن مالک میگوید: «پیغمبر صلی الله علیه و آله را در خواب دیدم.» پیغمبر به من فرمود: «انس، چه چیزی تو را واداشت انجام ندهی آنچه را که از من درباره علی شنیدی، تا اینکه عقوبت تو را فرا گیرد؟ و اگر استغفار علی برای تو نباشد، بوی بهشت را ابداً نخواهی شنید.» خب، اوایل زیر بار نرفته بود انس، با اینکه خادم پیغمبر بود، زیر بار امامت امیرالمؤمنین نرفت. «چرا زیر بار نرفتی؟ بدبخت کردی خودت را. عقوبت تو را گرفت. تو ایام باقی مانده از عمرت برو این را پخش کن، این را بگو که کفاره بشود برایت. برو بگو علی و ذریه علی و محبان علی، اولین کسانی هستند که میروند به بهشت. علی و ذریه علی و محبان، اول اینها. بعد بقیه. و همسایگان اولیاالله.» اینها همسایگان اولیای خدا هستند. اولیای خدا کیستند؟ حمزه، جعفر، حسن و حسین. محبان علی همسایه [آنان] در بهشت. «و أما علی، فهو الصدّیق الأکبر.» علی صدیق اکبر است. «لا یخشی یوم القیامة من أحب علیاً.» کسی که محب علی است، روز قیامت ترسی [ندارد]. (برو! زیاد امید بکنیدها. بیپروا نشویم! نه، معلوم نیست ما بتوانیم با محبت و ولایت امیرالمؤمنین از دنیا برویم، تا آخر بخواهیم حفظ بکنیم. گاهی یک گناه، آدم [را ساقط میکند]. ابلیس یک گناه کرد، سقوط کرد. خیلی عمر [خود را] محبت گذاشتند، یک جا در امتحان قرار گرفتند، سقوط کردند. یک عمر باید بندگی بکنیم که... و البته خب، اگر عاقبت به خیر شدیم، آنور دیگر محبت امیرالمؤمنین غوغا میکند. بله، وگرنه جدا میشوند.)
**منقبت نودم:**
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «خدا وقتی جنت عدن را آفرید، (آن بهشت خیلی عمیق، عمق بهشت)، به این بهشت عمیق فرمود: «تَزَیَّنی!» زینت بگیر، آراسته شو. آن هم زینت گرفت و «وَ مَاسَتْ.» یک خورده به خودش خوشگل شد، یک خورده باد افتاد توی سرش (زمین بهشت). خدای متعال بهش فرمود: «قِرّی فی مکانک! وَ عزتی و جلالی، ما خلقتک إلا للمؤمنین.» سر جایت بنشین، هوا برت ندارد! به عزت و جلالم قسم من تو را نیافریدم مگر برای مؤمنین. فکر نکن [که] من تو را برای مؤمنین آفریدم. «فَطُوبَیٰ لَکِ و لِساکنیکِ.» خوش به حال تو و ساکنانت. بعد فرمود: «یا علی، ما خلقت جنة عدن إلا لَکَ و لشیعتک.» بعد فرمود: «علی جان، من جنت عدن را نیافریدم مگر برای تو و شیعیانت.» یک پدری خانه درست بکند و یک جای ویژه برای خانه درست کند، یک اتاق ویژه درست بکند و به پسرش بگوید: «پسرم، من این خانه را درست نکردم مگر برای اینکه آن اتاق ویژه را درست کنم. اتاق ویژه را هم درست نکردم مگر برایت.» غرض از خلق همه عالم، امیرالمؤمنین [و اهل بیتند]. همه عالم را به عشق این پنج تن آفریده، به خاطر [ایشان].
**منقبت نود و یکم:**
ابن عباس گفت که پیغمبر صلی الله علیه و آله درباره علی علیه السلام کلمهای فرمود که اگر آن را درباره من میفرمود، از شتران سرخموی عرب برای من ارزشمندتر بود. (گرانبهاترین سرمایه عرب شتر سرخمو بود، [مثل] ماشین شاسیبلند الان، ماشین خیلی قیمتی، بر کشتی تجاری مثلاً. گرانبهاترین، شتر سرخمو بود.) ابن عباس گفت: «پیغمبر درباره امیرالمؤمنین علیه السلام کلمهای گفت که من دوست دارم به جای شتران سرخمو این کلمه را پیغمبر درباره من میگفت، برایم ارزشمندتر بود.» گفتند: «چه گفت پیغمبر درباره علی؟» گفت: «پیغمبر درباره علی فرمود: «أنتَ یا علی منی و أنا منک، و ذریتک منی، و نحن منهم، و شیعتک منا، ادخلون الجنة قبل الأمم بخمسمئة عام.» تو از منی و من از توام. و ذریه تو از ماست. و ما از آنهاییم. و شیعه تو از ماست. [شیعیان شما] ۵۰۰ سال قبل از سایر امتها وارد بهشت میشوند. ۵۰۰ سال زودتر.
**منقبت نود و دوم:**
بلال میگوید که: «یک روزی پیغمبر صلی الله علیه و آله بالا سر ما آمدند.» چهرهشان میدرخشید مثل قرص ماه. عبدالرحمن بن عوف گفت: «یا رسول الله، این چه نوری است؟» فرمود: «بشارتی است که از جانب رب من درباره برادر و پسرعموی من و درباره دختر من به من داده شده که خدای متعال علی را همسر فاطمه قرار داد و به رضوان، (کلیددار بهشت اسم کلیددار بهشت رضوان است)، به رضوان کلیددار بهشت امر کرد که درخت طوبی (یعنی سُکّاکَة) را به عدد محبان علی بن أبیطالب و اهل بیت [از میوهاش بیافکند].» رضوان درخت طوبی را [به جنبش آورد و] از این درخت چیزهایی ریخت، به تعداد کی؟ اینها ریخت به تعداد محبان اهل بیت. (ده میلیارد ازش، از این درخت چیز ریخته.) ده میلیارد محب امیرالمؤمنین. از زیر این درخت ملائکهای از نور آفرید و به هر ملکی یک تکه [از آن میوهها] را داد. وقتی روز قیامت میشود، ملائکه در بین خلایق صدا میزنند: «ای محبان علی بن أبیطالب، بیایید و گنجینههای خود را، امانتیهای خود را بگیرید!» باقی نمیماند محبی برای ما اهل بیت، مگر اینکه ملائکه آن سهمشان که از آن درخت طوبی افتاده را میگذارند کف دستشان و همین باعث میشود که از آتش نجات پیدا کنند، چه مرد باشند چه زن. «به عوض حب علی بن أبیطالب و فاطمة ابنتی و أولادهما.» در عوض حب علی و فاطمه و فرزندان [من].
**منقبت نود و سوم:**
(نه دیگر، سریع بخوانیم.) پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «شبی که معراج رفتم، به خدای متعال نزدیک شدم. خدا بین دو کوه عقیق با من سخن گفت.» یعنی من بین دو کوه عقیق بودم. به من فرمود: «احمد، من تو و علی را از نور خودم آفریدم و این دو کوه را از نور صورت علی آفریدم. به عزت و جلالم قسم، این دو کوه عقیق را آفریدم به عنوان علامت بین مخلوقات خودم که مؤمنین با اینها شناخته میشوند. برای همین علامت ولایت امیرالمؤمنین. و قسم خوردم به عزتم، بر خودم قسم خوردم که آتش را حرام میکنم بر کسی که عقیق در دست داشته باشد و ولایت علی بن أبیطالب را داشته باشد.» (وصیت کنیم وقتی از دنیا رفتیم عقیقمان را بگذارند توی دهانمان، توی قبر. روز قیامت با عقیق محشور [شویم].) عقیق نماد ولایت امیرالمؤمنین.
**منقبت نود و چهارم:**
ابوسعید خدری میگوید از پیغمبر صلی الله علیه و آله شنیدم میفرمود: «علی بن أبیطالب سید عرب است.» گفته شد: «یا رسول الله، مگر تو سید عرب نیستی؟» فرمود: «من سید فرزندان آدمم و علی سید عرب است. هرکه علی را دوست بدارد و ولایت او را داشته باشد، خدا او را دوست میدارد و هدایتش میکند. هرکه بغض علی را داشته باشد و دشمن او باشد، خدا او را کر میکند و کور میکند. علی حق علی [را] بر مانند حق من است. طاعت او مانند طاعت من است، با این تفاوت که او بعد از من نبی نیست. هرکه از او جدا شود از من جدا شده، هرکه از من جدا شود از خدا [جدا شده است]. أنا مدینة الحکمة، و علی بابها.» من شهر حکمتم – (که شهر حکمت همان بهشت است) – و علی در آن است. چگونه کسی وارد بهشت میشود، راه به بهشت مییابد، مگر از در آن؟ «علی خیر البشر، فمن أبی فقد کفر.» علی بهترین بشر است. هر کس ابا کند از این، کافر است.
**منقبت نود و پنجم:**
پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: «هر کس علی را دوست داشته باشد، خدا از او نمازش را میپذیرد، روزهاش را میپذیرد، قیامش را میپذیرد و دعایش را مستجاب میکند. هر کس علی را دوست داشته باشد، خدا در ازای هر رگی در بدن او، شهری در بهشت به او میدهد.» [یعنی] هرکه علی را دوست داشته باشد، به تعداد رگهای بدنش شهر در بهشت بهش میدهد. «هر کس آل محمد را دوست بدارد، از حساب ایمن خواهد بود، از میزان و صراط ایمن خواهد بود. هرکه با حب آل محمد بمیرد، با این حب از دنیا برود، منِ پیغمبر روز قیامت کفیل او هستم که او را ببرم به بهشت. من و سایر انبیا کفیل اوییم. هرکه بغض آل محمد داشته باشد، روز قیامت در حالی وارد میشود که بین دو چشم او نوشته است: «از بهرهای از رحمت خدا ندارد.»
**منقبت نود و ششم:**
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «وقتی داخل بهشت شدم در شب معراج، دیدم در بهشت درختی است که زیورآلات بر این درخت آویزان است. پایین این درخت اسبهایی هستند که دورنگند. وسط [درخت] – حالا در این بهشت – حورالعین است و در بالاترین درجاتش رضوان است.» گفتم: «ای جبرئیل، (البته این درخت بله، وسط درخت یعنی درخت خیلی بزرگ بود، زیر درخت اسبهای دورنگ بودند، وسطش حورالعین، بالایش رضوان.) گفتم: «ای جبرئیل، این درخت مال کیست؟» گفت: «عرض کرد به من: «این درخت مال پسرعموی تو، امیرالمؤمنین است. وقتی خدا امر میکند مخلوقات را که وارد بهشت شوند، شیعه علی را میآورند تا کنار این درخت بگذارند و از این زیورآلاتی که بر این درخت آویزان است به او بدهند. زیورآلات را بگیرد، سوار این اسبهای دورنگ بشود و منادی صدا میزند: «اینها شیعیان علی هستند. در دنیا بر اذیتها صبر کردند، امروز اکرامشان کنید.» (صبروا فی الدنیا علی العذاب.) در دنیا اذیت زیاد دیدند، صبر کردند، اینجا اکرام [میشوند].
**منقبت نود و هفتم:**
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «شبی که به معراج رفتم، پدرم نوح علیه السلام را ملاقات کردم.» به من فرمود: «ای محمد، بر امت خودت چه کسی را جایگزین خودت گذاشتی؟» گفتم: «علی بن أبیطالب.» فرمود: «چه خلیفه خوبی!» «برادرم موسی علیه السلام را ملاقات کردم.» گفت: «محمد، بر امت خودت چه کسی را جای خودت گذاشتی؟» گفتم: «خلیفه خوبی!» «برادرم عیسی علیه السلام را دیدم.» هم او را پرسید. گفتم: «علی.» گفت: «چه خلیفه خوبی!» به جبرئیل گفتم: «ای جبرئیل، مالی لا أری أبی إبراهیم؟» چرا پدرم ابراهیم را نمیبینم؟ گفت: «او رفته کنار حظیرة القدس.» (حظیرة القدس مکان ویژهای است که آنجا درختی است. آن درخت پستانهایی دارد مثل پستان گوسفند. از این درخت چیزی شبیه پستان گوسفند آویزان است. آنجا اطفالند. اطفال در بهشت با حضرت ابراهیمند. تربیتشان [بر عهده] حضرت ابراهیم است.) هر وقت دهان یکی از اینها باز میشود، حضرت ابراهیم پستان را در دهان او میگذارد. به من فرمود: (حالا رفت حضرت پیامبر رفت کنار ابراهیم.) او گفت که: «ای محمد، چه کسی را برای خودت جایگزین گذاشتی بر امتت؟» گفتم: «علی را.» فرمود: «چه خلیفه خوبی را جای [خودت گذاشتی]! و ای محمد، من از خدا میخواهم [به من ولایت دهد]، مرا سرپرست کند که در دهان اطفال شیعه علی غذا بگذارد.» ابراهیم خلیل این دعا را [کرد]. «فأنا أغذّیهم إلی یوم القیامة.» هر بچه شیعهای که از دنیا میرود، من تا قیامت به او غذا میدهم در عالم برزخ.
**منقبت نود و هشتم:**
(از آن [ساعت] که نشده هنوز، [حدود] نه، داریم. یا ۵ دقیقه، ۷ دقیقه. این سه تا را سریع بخوانیم، تمام شود.) امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «روزی امیرالمؤمنین در حیاط، در آن فضای حیات مسجد و اینها که هست، نشسته بودند. مردم دورش بودند.» یکی پا شد [و] گفت: «یا امیرالمؤمنین، إنک بالمکان الذی أنزلک الله فیه و أبوک معذّب.» خیلی حرف سنگینی زد. گفت: «علی، تو اینجا نشستی و پدرت ابوطالب در آتش است، در عذاب.» حضرت فرمود: «ساکت باش، خدا دهانت را بشکافد.» قسم [به خدا]. امیرالمؤمنین فرمود: «قسم به کسی که محمد را بالحق نبی قرار داد، اگر پدر من درباره هر گناهکاری شفاعت کند، هر گناهکاری که روی زمین است، خدا شفاعت او را میپذیرد.» این جمله را داشته باشید، خیلی زیباست. فرمود: «أبی مُعَذَّبٌ و أنا قسیمُ الجنةِ و النارِ؟» پدر من در آتش بیفتد، در حالی که من بهشتی و جهنمی را معلوم میکنم؟ کلید بهشت دست من است؟ جهنم را من تعیین میکنم؟ منی که پسرشم، جهنم را تنگ میکنم [بر کی بروم جهنم؟] «قسم به کسی که محمد را به حق نبی برگزید، نور پدر من ابوطالب روز قیامت تمام نور خلایق را خاموش میکند، مگر نور پنج تن؛ نور محمد و نور من و نور فاطمه و نور حسن و حسین و نور اولادش از ائمه. همانا نور او از نور ماست. نور ابوطالب [از ماست]. ابوطالب چقدر مقام دارد! خدا او را آفرید قبل از اینکه آدم را بیافریند، ۲۰۰۰ سال قبل از خلقت آدم خدا ابوطالب را آفرید.» (توسل پیدا کن به حضرت ابوطالب. استاد ما میفرمود: زیارت میروید، به نیابت حضرت ابوطالب [بروید]. خیلی گشایش در مال میآورد. وضع اقتصادی، خیلی برکات مالی و مادی و اینها دارد. توسل کنیم به حضرت ابوطالب، نماز بخوانیم برایش، صلوات هدیه کنیم بهش، زیارت برویم به نیابتش، روزه بگیریم هدیه کنیم، ارتباط برقرار [کنیم]. ببین چه مقامی دارد حضرت ابوطالب! پدر امیرالمؤمنین! شوخی نیست. پدر ۱۲ امام است.)
**منقبت نود و نهم:**
پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: «لو أن الأشجار أقلامٌ، و البحارَ مدادٌ، و الجنَّ حُسَّابٌ، و الإنسَ کتابٌ، ما أحصوا فضائل علی بن أبیطالب.» (اگر همه درختها را قلم کنند، همه دریاها را مداد کنند، همه جن به حساب بنشینند، همه انس به [نوشتن] بنشینند, نمیتوانند فضایل علی را شماره بیاورند.) همه دریاها، همه درختها قلم، همه دریاها مداد و جوهر، همه جن حساب کنند، همه انس بنویسند، نمیتوانند فضایل [او را] حساب کنند.
**منقبت صدم (پایان):**
در فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام، پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: «خدا برای برادر من علی فضائلی قرار داده که از بس که بیشمار است، به شماره نمیآید. هر کس فضیلتی از فضائل علی را ذکر کند و اقرار به آن داشته باشد، (یعنی باور داشته باشد)، خدا گناهان قدیم و اخیرش را میبخشد. هر کس فضیلتی از فضائل علی را بنویسد، (مثل شما که این جلسات را نوشتید، فضایل امیرالمؤمنین را)، تا وقتی این فضایل، تا وقتی این مکتوبات روی این کاغذ نوشته شده است، ملائکه برای شما استغفار میکنند تا وقتی پاک نشده [و] اینها هست؛ تا وقتی اینها روی کاغذ از بین نرفته. و هر کس به فضیلتی از فضائل علی گوش دهد، خدا همه گناهانی که با گوشش انجام داده میبخشد. و هر کس در کتابی به فضایل علی نگاه کند، [و] فضیلتی از فضایل علی را بخواند، خدا همه گناهانی که او با چشمش انجام داده را میبخشد.» بعد فرمود: «نظر به علی بن أبیطالب عبادت است و ذکر او عبادت است. و خدا ایمان بندهای را نمیپذیرد مگر به [ولایت] علی و برائت از دشمنان علی.» جانها به قربان امیرالمؤمنین! همه عالم به فدای امیرالمؤمنین! ان شاء الله دست ما را بگیرد. آقایمان، مولایمان. مُحبّ هم نمیتوانیم خودمان را به حساب بیاوریم، شیعه که هیچ. ولی خب، این آقا خیلی کریم است، خیلی دستش پر است. امیرالمؤمنین جانها به فدای او! خدا ما را از برکات او محروم نکند. سایه امیرالمؤمنین در دنیا و قیامت بالا سر ما باشد. ان شاء الله همیشه نوکر او باشیم، شیعه او باشیم، خادم او باشیم، تحت عنایت امیرالمؤمنین باشیم.
ان شاء الله خدایا فرج آقایمان امام زمان را برسان. قلب نازنینش را از ما راضی بفرما. عمرمان را نوکری حضرتش قرار بده. نسل ما را نوکران حضرتش قرار [دهد]. اموات، علما، شهدا، فقها، امام راحل را سر سفره امیرالمؤمنین مهمان بفرما. شب اول قبر امیرالمؤمنین به فریادمان برسان. خدایا در دنیا زیارت، در آخرت شفاعت اهل بیت را نصیب ما بفرما. مرزهای اسلام را شفا [ده]. حاجتمندان، شیعیان امیرالمؤمنین را حاجتروا بفرما. شر ظالمین را به خودشان برگردان. دشمنان دین و قرآن و عترت اگر قابل هدایت نیستند، نیست و نابود بفرما. رهبر عزیزمان را حفظ و نصرت عنایت بفرما. هرچه گفتیم صلاح ما بود، هرچه نگفتیم صلاح ما میدانی [باشد] برای ما.
جلسات مرتبط

جلسه یک : برتری ولایت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بر عبادتهای طولانی
صد منقبت امیرالمومنین در منابع اهل سنت

جلسه دو : معراج پیامبر (ص) و تجلی نام امیرالمؤمنین (ع)
صد منقبت امیرالمومنین در منابع اهل سنت

جلسه سه : تأویل قرآن در کلام امیرالمؤمنین (ع)
صد منقبت امیرالمومنین در منابع اهل سنت

جلسه چهار : علی (ع)؛ صدیق اکبر، وصی محبوب خدا و امام متقین
صد منقبت امیرالمومنین در منابع اهل سنت