خاستگاه قانون جذب
نقد تعریف کائنات در قانون جذب
تحریف تعالی از منظر قانون جذب
قانون تنازع بقا فلسفه سیاسی اجتماعی طرفداران قانون جذب
دروغهای قانون جذب
اصلاحیهای برای قانون جذب
ترفند رسانه در تعریف موفقیت قانون جذبی
موفقیت از منظر قرآن
حضرت ابراهیم(ع) نماد شاخص موفقیت
شاه کلید قانون جذبه
رزق با قانون جذب عوض نمی شود!
برگشت رزق با قانون جذبه
خواستههای دنیوی با نگاه ابراهیمی
مصادیق قانون جذبه در قرآن
رابطه قانون جذبه و امام حسین علیه السلام
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد (اللهم صل علی محمد و آل محمد). و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
در جلسات قبل در مورد قانون جذب، بهعنوان یکی از مسائل روز و بحثهایی که خیلی مطرح است، مطالبی عرض شد. نکاتی را با هم مرور کردیم و نکته اصلی این بود که قانون جذب در واقع برآمده از نگاه اومانیستی به عالم است و انسان، "گل سرسبد خلقت" (به معنای غلطش)، "اشرف خلایق" (باز هم به معنای غلطش). و با این تفسیری که این حضرات دارند، انسان اصلاً اشرف خلایق نیست. انسان این است که در طبیعت و ماده خلاصه میشود. انسانی که زمانبندی و تاریخ مصرف دارد. انسانی که هفتاد سال سر و تهش است. انسانی که نه قبل دارد نه بعد دارد. نه این انسان، انسان است، نه کائناتی که پیرامون این انسان است، کائنات است. نه این انسان سوار بر این کائنات است، نه اشرف این خلایق است و اساساً تعریف مشکل دارد، چه برسد به اینکه حالا بخواهد بحث قانون جذب را به این نحو بکند که عرض کردیم خود غربیها زیرآب قانون جذب را پیش از ما زدند. اصلاً نیازی نیست که ما وارد بحث تکذیب غربیها بشویم در مورد قانون جذب، خودشان گفتند که این حرفها، حرفهای علمی نیست، اثبات پذیر نیست.
البته رویکرد خوبی دارند و ادبیات قشنگی توانستند تولید بکنند. در عالم، یک دریچهی خوبی برای گفتگو است. قانون جذب یک دریچهی خوبی برای شکافتن برخی معارف است، اینکه آنچه که من میخواهم نقشش در کائنات چیست و جذب این البته بحث قشنگی است و از معارف ناب ماست که کمتر هم بهش پرداخته شده. طباطبایی در تفسیر شریف المیزان بحثهای خیلی خوب و نابی دارند. لااقل ما ندیدیم جایی در طی عمر شریفمان هنوز جایی این بحثها مطرح شده باشد و هیچ منبری و جلسهای ندیدیم. یکی از بحثهایی که روی آن تاکید دارند در المیزان، بحث لسان استعداد، زبان استعداد، زبان شاکله، زبان استعداد ما، وضعیت درونیمان که باید شاکلهمان باشد، روش استعداد ما و نحوه قرار گرفتن در این عالم. خود این وضع درونی ما دائماً با کائنات گفتگو دارد، چیزهایی را جذب میکند که در جایجای قرآن بهش اشاره شده و از بحثهای عجیب است. یکی از آنها آیه معروف "الطیبات للطیبین و الخبیثات للخبیثین" است. آدم طیب، رزق طیب جذب میکند. آدم خبیث، رزق خبیث جذب میکند. طیبات همدیگر را و خبیثات، خبیثها و خبیثون و خبیثات جذب میکنند. طیبات مذکر، مونث هم همدیگر را جذب میکند. این یک قاعدهای است.
باید به بحث عجیبی بپردازیم و این تقریباً هیچ ربطی به قانون جذب ندارد. اساساً ما در نقطهی اول باید فلک را سقف بگشاییم و طرحی نو دراندازیم و قانون جذبیها اصرار دارند که ما فلک را سقف نگشاییم، بلکه سقف بسته را باید قائل بهش باشیم و نمیگذارند ما بیش از این سقف فلک، چیز دیگری ببینیم. "هرچه از همینجاست" و "همینجا باید باهم گفتگو بکنیم" و "بیش از متریال خبری نیست". همش افسانه و بازی و توهم و کلاهبرداری است. بیش از ماده، جایی بالاتر نیست، پایینتر نیست. خدایی هم نیست. حالا اوایل برای اینکه وجدان درد نداشته باشیم و اوایل رنسانس بالاخره یک خدایی را هم یکجورهایی قبول میکردیم که حالا خیلی ناراحت نشوی خدایت را میگیریم؛ ولی الان دیگر تو دورهی ساینس. دیگر حرف از این چیزها دیگر خندهدار است. دیگر خود خدا هم اگر باشد رویش نمیشود الان دیگر ادعای وقتی علم هست. و خود خدا میزند و دیگر اینها چی خلق کردند؟ البته کرونا کلاً کرک و پر کل ساینس همه را ریخته. ساینس عریان و تهی و لخت و بیبرگ و بار ایستاده و همینجور دارد نگاه میکند، میگوید: "لااقل به خدای ما رحم کن که این ماجراها چی شد؟" و میگوید: "من هی به اینها گفتم." مثل ماجرای فرعون که میگفت منم. "هی به اینها گفتم من خدایم، خدایی کردیم و خداییش هم خوب پیش آمدیم. انگشت به دهن ماندم چکار بکنم؟ هی روز به روز هم دارم جا میخورم و متحیر ماندم در برخورد با این کرونا چکار بکنم."
پس نکته اصلی در مورد قانون جذب، این نگاه اومانیستیش است و تعریف غلطش از انسان و کائنات. انسان را "گل سرسبد خلقت" میداند. این غلط است. انسان "خلقت" نیست. انسان را خلاصه میکند در ماده. انسان خلاصه در ماده نیست. انسان یک موجود مرکب است. مادی، الاغش مادی است. هر انسانی یک الاغی دارد که آن تنش است. یک ماده، آن راکب مجرد، آن راکب ملکوتیه. آن راکب اگر این مرکب را راه انداخت به تعالی رسید، این میشود گل سرسبد خلقت. این دعوای اصلی با این قانون جذبیهاست. و این کائنات هم نوکر این نیستند. بلکه از این بالاتر، لعن هم میکند. همان لعن دشمن اباعبدالله میکند. این انسان سرسبد خلقت نیست و کائنات همه ازش بیزارند. این انسان مگر مثلاً چه تخم دو زردهای دارد که حالا این کائنات مثلاً دست به دامن، مثلاً دست به سینه ایستادند که هرچه این میگوید گوش بدهند؟ مگر کی هست که همه بخواهند اوکی؟ چه ویژگیای دارد؟ صرف انسان بودن، آدمیزاد به دنیا آمدن شما که ما را ادامه میمون میدانید. آخر ما نفهمیدیم اینکه تکاملیافته میمون هستیم. اگر اینجوری میمون هم باید این وسط یک نقشی داشته باشد. بدبخت آن که قاب تکاملیافته اونیم. بعد اصلاً خود همانیم، یک نسخهی پیشرفته مثلاً فول ورژناشیم. الان این که همان است. این را دیگر مثلاً چه ویژگی منحصر به فردی دارد که آن یکی را ندارد؟ خودتانم که همهتان هی صبح تا شب میگویید گونهای از حیوان هستیم. امتیازی ما با حیوانات نداریم غیر از همین به قول خودتان ذهن خلاق و نمیدانم فلان و اینها. این ذهن خلاق مگر لزوماً چه ابزاری است که باید انسان بهخاطر داشتن این، اینقدر ویژه باشد؟ بعد این همه آدمهای مختلف! این کائنات الان در واقع دقیقاً نوکر کداماند؟ نوکر ما؟ نوکر آمریکاییاند؟ با حزباللهیها خوباند؟ با بسیجیها خوباند؟ با بسیجیها خوب نیستند؟ الان کی دقیقاً وقتی یک چیزی را بخواهد، کائنات همه در تلاش قرار میگیرند که بهش برسانند؟ شما که میگویید اینها کلاً نوکر و دست به سینهاند برای انسان. این انسانش دقیقاً کیه؟
سوالات جدی است که ابداً هم جواب نمیدهند. فقط بازی درمیآورند با شامورتیبازی، هی میروند سراغ بستهی جدیدی و مشغولتان میکنند به محتوای جدیدی. "این سوال اصلی حالَت که خوب میشه؟ حالت خوب نمیشه؟ مهم اینه که حال تو خوبه. ولش کنید" دیگر. بامزهترش این است که اینها شریعت را بر مبنای همین اومانیستی ساختهاند. انسان اول میخواهد. انسان از چیزهایی لذت میبرد. بر اساس خواستههایش، بر اساس آنچه میخواهد و لذت میبرد. حالا مینشینیم قانونگذاری میکنیم. "قانون راه مسیر هرچی میخوای بگی از اونجا شروع میشه". راه و اساساً ما تعالی و رشد و تکامل و حرکت و پویایی نداریم. با همین لذتها باید را نگه داریم. پویایی، تکامل، تعالی به این است که "یک چیزی بیاد بیشتر حال کنی". این لذتها را ارتقا بدهید. راحتتر کنید. تو مسیر این لذتها، رنجها، سختیها، اینها را برطرف کنید. تعالی انسان و رشد و حرکت و بالا، نسخهی کاملتری بشود. گوسفندها کار میکنم که بیشتر شیر بدهند، چیزهای زائد بدنشان کمتر باشد، کمتر بخورند، فایدهشان بیشتر باشد، بیشتر کار کنند. روی اینها کار میکنند. رشد گوسفند در همین حد است. نگاه مصرفگرایانه و کارکرد مادیاش است. رشد آدم در همین مدار است. آدمیزاد باید کمتر بخورد، کمتر محیط زیست و منابع زیرزمینی را مصرف بکند، محیط زیست را آلوده بکند، بیشتر میخورند. "شما همه آدمیزاد؟ نه! همه یک مشت حیواناند در اختیار ما و همه را باید استعمار کرد." چهار تا قدرتمند زوردار سوار بر مردم داریم. آنها دیگر در نهایت میکنند که کی باید کجا قرار بگیرد. "کی باید از این که هستی همین که من اعدامت نمیکنم بسه دیگر." در حکومت فرعون همین که اعدام نمیشدند باعث لذت بود. فرعون گفت: "بنیاسرائیل را آزاد کن." چقدر این آیات قرآن فوقالعاده است. موسی ده سال فراری است میگوید موسی فراری است، دقیقاً تعبیر فرار را استفاده میکند. میگوید "آدم کشتم، در رفتم." ده ساله در رفته از دست این قبطیها، رفته مدینه. بعد ده سال برگشته، پیغمبر شدی، صاف برو کاخ فرعون. رفته کاخ فرعون. ده سال فراری، آدمکش، وانتد زدند، عکسش را زدند با قیمت دلار. الان آمده آنجا. رفته تو کاخ، میگوید: "بنیاسرائیل را آزاد کن." «بِبینم، متوجه شدی، آدم کشتی، در رفتی، آمدی اینجا طلبکار، کی تو را بزرگ کرد؟ کی به تو نان داد؟ کجا بزرگ شدی؟ کجا آدم کشتی؟ تو کاخ من بزرگ شدی، واسه من شاخ و شانه میکشی؟ کاخ من آدم کشتی؟» جواب حضرت موسی خیلی بُهتآور و شگفتانگیز است. برگشت گفت: «تِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَیَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِی إِسْرَائِیلَ؟» ننه بابا نداشتم، همه را کشتی، از پیش مامانم برداشتی، بعد مِنَتِ دفاع از خودم را به قتل که میآوری؟ "یک ساختار فاسد و کلاً نشستی طراحی کردی، بعد یک سری قطعات جالب توش چپوندی، بعد من را با همان فریب میدهی؟" کلاً آن ساختار فاسد تو رو گلوی ماها سوار شده است. این جملهی آمریکایی که الان شده شعار بعد جورج فلوید. یک شعار تبلیغاتی دست و پا بسته نیست. "پایتو بردار، نفس بکش." حکایت از یک واقعیت از یک ساخت اجتماعی از یک شالودهی تمدنی حکایت دارد. جنبش نود و نه درصدی یکیش است. این ماجرا یکیش است. اینها هی دارند داد میزنند. یک نفر گاوگُل (بیخرد) اینجا نمیفهمد، نفهمی عجایب. آنجا که میروند میفهمند. میفهمند ماها هیچی به حساب نمیآییم تو این ساختار. ما هیچ وقت دارا نمیشویم. به این گاوگُل اینجا میگویند که آنجا کسی اصلاً ماشین آخرین سیستم نمیخواهد، "شما ماشین را بخواهید حساب میشود". کسی مالک بشود. مالکیت مال یک طبقهی خاص است. بهترین خانهها ارزان، بهترین ماشینها ارزان. اینجا بهترین ماشینها سوار میشوند. کرایه میکنند. تولید دست یک عده است. مجامع نخبگانی خودمان طرح میکنیم. نخبگانی که همهشان گفتم کجای دنیا، کدام سیستم اقتصادی و سیاسی را سراغ دارید که به مردمش بگوید شماها بیاین تولید کنین، بیاین پولدار شین؟ گفتم کجا سراغ داریم؟ کجا اجازه میدهند همه مردم بیایند تولید کنند؟ بلکه درخواست و التماس میکنند. همه باید نظام کاپیتالیستی، یعنی من سرمایه از من، حمالی از تو. یک چیزی باید بهت میدهم نمیمیری. دقیقاً این قانون جذب و فلان اینها از تو همین ساختار درآمده. از ساختاری که به اسم انسان ولی انسان نمیآید. دارم به اسم جذب و کائنات و اینها برمیدارد میآورد نوکرت میکند بر اساس آن لذت، آن خواستهی این انسان. هیچ وقت قرار نیست تعالی پیدا بکند. انسان هیچ وقت رشد نمیکند. انسان فقط قرار است در مسیر خودش توسعه امکانات پیدا کند. توسع؛ توسعه که میگویند کشورها را طبقهبندی میکند، "جهان اول، جهان دوم، جهان سوم، جهان پنجم". اینها میگویند. میگوید از اینها نمیشه، اینها خیلی بارکشی کردند. آنجا خوب است. امتحان اولیه توسعه دارد تو حمالی. رشتههای مهندسی. "مهندسی ما مهندس کمتر داریم اینجا، حمال میخواهیم". آقای خاورمیانه، چین، البته آقای هند، پاکستان، ایران، مالزی، اندونزی، کشور عربی هم خیلی به حساب نمیآید، دوشید. "مهندس من باش، من بهت میگویم چکار کن، تو فقط عملگی کن." ای کاش من یک مهندس بودم و این حرفها. مهندسی زندگی کردم چند سال ولی ساختار اینم شد. تحویل گرفتن. مهندسش میکنی، بعد عملهش میکنی، بعد اینم شد افتخار؟ پس این انسانش، انسان نیست. این انسانش یک گاو شیرده است که خودشان دارن دیگر. حالا همان حیوان ناطقی که اینها تعابیر فلسفیشان است. و اساساً آدمیزاد برای عملگی هر که قشنگ تنازع بقا را اینها به وضوح قبول دارند توی فضاهای فلسفه تاریخی و فلسفه اجتماعی. هرکی قویتره میماند، هرکی ضعیفتره میرود. کرونا را اصلاً روی این فلسفه تعریف کردند. الان تو خانه سالمندان رها کردند. "هرکه قویتر میماند، این قاعده طبیعته. مگر تو جنگل حیوان تنازع بقا همین د." دیگر "خیلی خوبی دارد اراذل بقا". فلسفه اجتماعی و سیاسی اینها است. منطق قدرت. "هرکه قویتره میماند، هرکی ضعیفتر محکوم به حذف." آن نگاه قانون جذب و اینها این پیوستهای فکری و معرفتی اینها را نمیگویم. عمله تربیت میکند اسم قانون جذب، کائنات فلان اینها. یک مشت نوچهی ذلیل بدبخت حقیر زیر دست و پا تولید میکند. ورزش افتخارش هم این است که نوکری کند تو این ساختار، تو این سیستم به طمع و هوس اینکه یک روزی گنده بشود. از کجایش؟ ما میگوییم تحقیق میکند. از آنجا که تعریف این آدمیزاد را عوض کرده. سقف فلک را روی سر این پوشانده. نمیگذارد این به بالاتر از این سقف فلک فکر کند. "بس است!" چه دروغی بالاتر از این؟ وقتی به یکی بگویی تو کلاً هفتاد سال بیشتر حیات نداری، این چه دروغی از این بالاتر است دیگر! اصلاً لازم نیست هیچ دروغ دیگری بگویی. "حاج آقای فلانی مثلاً این لباس تنت و اینا، شما یک کلمی تو این دنیا. نقش کلم بودن خودت فروبری." اینم دیالوگهای تو است. صبح به صبح باید بگویی من کلمم. "هرکی بهت رسید، بعد بگه آقا من ترشی بیندازم. دنبال مثلاً ترشی اینها بگردی. دنبال قیمت خوب بگردی. تو را بخرم." دروغ نمیگوید. حکایت دارد. ولی بر فرض این صداقت، این صداقت تو سرش بخورد. چه صداقتی است؟! "کلاً من و هویتم را دروغی تعریف کردی. به من گفتی کلم راستگو." انسانی که در حد دنیاست، انسانی که در حد ماده است، انسانی که به ملکوت کار ندارد، اینها همش دروغهایی است که گفته میشود. و این تزاحمها. به من نمیگویند دنیا دارد تزاحم دارد، محدودیت دارد. میگویند "تو بخواه. تو چکار داری؟" عرض کردم آخر قرار است تو این وسط این دعوا "آخه آقا، این بالاشهر کلاً دو هکتار که بیشتر نیست. این دو هکتار هم میشود پانصد واحد. این پانصد واحد به پانصد نفر میرسد. این پانصد واحد به پانصد نفر میرسد. این پانصد نفری که پانصد واحد بهشون برسد، وقتی پنج میلیون آدم بنشینند هی با قانون جذب فکر کنند، پانصد تا بهشون برسد، آخر به کدامشان میرسد؟" فکر نکن تو. "به این فکر کن که باید به تو برسد." آدم خوب! شعور داشته باشد. "آخه این پانصد واحد بیشتر نیست. به پانصد نفر میرسد. کائنات دیگر. کائنات حال تو را بد میکنند. انرژی مسخرگی قانون جذب." بعداً اگر به نتیجه نرسیدی، میگویند "چند ثانیهای که موج منفی ایجاد کردی همان آمد، همان را گرفت." آخه من الان باید مزایده بیندازم این پانصد واحد را تو پاچه پنج میلیون نفر! مسابقههایی که راه میافتد. "آقا بیا نمیدانم خرگوش بخر، نمیدانم دم خر بخر، چیچی بخر، یک ماشین فلان است." میدهند "همه رفتند از این دوما مثلاً دارند تو بیابان میکنند. ارسال میکنند." مدیریت طمع است دیگر. چه سودی میکند آن سرمایهدار از این حماقت بنیبشر و طمع خشک و الکی که نمیخواهد کسی کار کند. سکه و همش مدیریت طمع است. طمع مردم. در نهایت سوءاستفاده را میکند. قانون جذب ریشهی روانی نفسانی تو همهی ما دارد. بالاخره تنبلی توشه، طمع توشه، مفتخوری توشه، توهم آرزواندیشی با خیالات و توهمات. همهی ما خوشمان میآید از این چیزها. "کار کنی! الان قانون کارما آمده." بعد از قانون جذب که مثلاً واسه بانکهای قانون جذب را بگیرد. "تجسّم کردی؟ فکر عمل باش. بهای آنهایی که فکرش را کردی هم بده." بامزهاش این است که الان تو مملکت ما یک عده الان این کارماییها دارند میزنند منفی است دیگر. "همه را از قانون جذب خارج میکنی." فکر کنیم تا بیاید شعاع خواستن و اراده و کشیدن و جذب و اینها دارد خارج میکند، دارد میآورد تو مسیر بیرون که باید یک چهار تا عمل انجام بدهی.
مطرح اینجا تو بحث قانون جذب یک آیه، چند تا آیه داریم خیلی کمکمون میکند. آیا توی این چند دقیقه باقیمانده این آیات را عرض بکنم؟ یک بحثی که داریم در مورد اینکه "آقا انسان شما را محدود تعریف کردید. این جذب را شما محدودش کردی به همین عمر 70 ساله. به ماده و اینجا هم که دارد تزاحم و محدودیت. اصلاً اینجا طبعش به این نیست که به همه برسد. نمیشود برسد. محدود است. اینجا امکانات محدود است. سر محدودیتش ابتلا پیش میآید. کسری پیش میآید. یکی دارا میشود، یکی نادار میشود." یک شاخص قرآنی که قرآن "آتیناه و رشدهو" میگوید. یک شخصیت قرآنی به تعالی رسیده فوقالعاده آن چنانی. شخصیتهای تراز هم خیلی معرفی نمیکند. شخصیت ترازشان همه پولدار است. ترفند رسانه بامزه است. یک کلیپ یک وقت ساخته بودم. کار رسانهای توی سببسازی و علتنمایی برای موفقیت. یک کار قشنگی کردند. یک کلیپی است، چند نفر ایستادهاند میخواهند ماهی بگیرند. ماهی، یک بابایی میآید قلاب را میاندازد. این شروع میکند قر دادن و رقصیدن. به قلابش ماهی میافتد، میرود. علتنمایی میکند از موفقیت. اول تعریف میکند موفقیت را توی کارکرد محدود و جزئی. "از کجا معلوم اینکه ماهی الان گیرش آمد موفق است؟ تو که گیرت نیامده موفق، شاید جای دیگر. نه، موفقیت یعنی ماهی به دست آورد." بعد که ماهی به دست آوردن را موفقیت تعریف کرد، علتنمایی میکند این چرا به موفقیت رسید؟ غربی چرا اول پیشرفت میکند؟ "میشه تکنولوژی. حلال و حرام را عبور کردند، پیشرفت کردند." علتنمایی برای رسانهای. اینها حرف اول را میزنند. علتنمایی اول تعریف موفقیت این دو تا با همدیگر همراه است. قرآن دقیقاً هم موفقیت را نشان داده هم علت موفقیت که ما تو کار رسانه ضعیفیم. نماد موفقیت در قرآن، یکی از نمادهای موفقیت، در مورد موفقیت بحث کردیم توی سورهی مبارکهی مومنون اگر دوستان خواستند. آنجا در مورد موفقیت: "أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ" (مومنان رستگار شدند.) موفقیت رسیدن. کل سورهی مبارکهی مومنون تو این فضا، فضایی موفقیت، بحث "فلاح" است. اینجا عالم خاک است. تو هم جوانه ای، تو هم یک هستهای. باید از این عالم خاک سر درآوری. فلاح از این عالم خاک درآمده، شکوفاییش تو عالم بعد است. از همینجا متنعم است. این تعریف از موفقیت و این موفقیت مال مومنون است و ویژگیهایی که مطرح میکند و کل فضای آیات هم تو فضای دل کندن از دنیا و فهمیدن اینجا مادهی غذای مرگ است. آنهایی که به موفقیت نرسیدند بعد از مرگ درخواست برگرد ند، "ما بریم دوباره تو خاک شکوفه بزنیم، رشد کنیم." دیگر اجازه این فضای سورهی مبارکهی مومنون که فضای فوقالعادهای است. یکی از شاخصهای بزرگ فلاح همین قد است. "آتَیْنَا وَ رُشْدَهُ" در مورد کیست؟ حضرت ابراهیم علیهالسلام. نماد موفقیت و رشد در قرآن که دقیقاً این تعبیر برایش به کار رفته. از ابراهیم. حالا علتنمایی که حالا علتنمایی اش علت واقعی برای موفقیت او معرفی میکند چیست؟ یکی دیگر تکیهکلامی دارد. حضرت ابراهیم یک کلیدواژهای دارد. عصاره عمر حضرت ابراهیم. این ابراهیم را کرده ابراهیم. "ابراهیم با این ابراهیم." جمله طلایی قرآن را بگویید از زبان حضرت ابراهیم. «نَه، باز هم بالاتر.» "حنیف". این جمله معروفش: "إِنِّي لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ". یک جمله، عصاره عمر ابراهیم. عصاره مکتب آن حنیف. "مکتب ابراهیم که همه باید دنبالش راه بیفتند." چرا ابراهیم شده حنیف و مکتب، مکتب حنیف؟ این ویژگیهایی که دارد به یقین رسیده، آن امکاناتش، آن توانمندیهایش ابراهیم را این شکلی کرده. این باوری. جمله این است که در برابر قانون جذب است. "این قانون جذب است. این شاهکلید قانون جذب است." تمرکز میخواهد، مثبتاندیشی میخواهد، نگرش، تغییر نگرش میخواهد، تجسم خلاق میخواهد، ولی تو چه فضایی؟ «مَن أُفول کننده دوست ندارم.» افول کننده نمیخواهم. کل قانون جذب، اومانیسم غرب همه خلاصه شده در «من فقط آفرین این را دوست دارم. نمیخواهم.» خورشید، بعد ماه، ستاره و ماه و خورشید. و این میرفت، آن یکی میآمد. "اکبر اکبر" میآید "اکبر ماشین اکبر". کل این خلایق، خلقالله را جدیدتر، یکم با این حال میکند. "جدیدتر هذا ربی، هذا اکبر". و میپاشد الان بهتر تو فضای آفلین متمرکز، افول است. اکبری میآید. آن قاعده اصلیاش، علت موفقیت این است: "إِنِّي لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ". من افولکننده دوست ندارم. من آنچه تمامشدنی است دوست ندارم. چقدر این فطری است. چی دوست دارد؟ تمام. همان طمع هم دقیقاً همین است. تمام نشود. «بعدش نیاید.» این فلک را سقف نگشاییم همین میشود. "عوض بشود، عوض نمیشود. بعد تو ماده. من هرچقدر عوض بشود، من حالم عوض نمیشود." سر ببر. ناراحتم نمیکند که قانون جذب، قانون جذبه، قانون عشق است. عشق به آن بهترین، عشق به آن کاملترین، عشق به آن خوشگل همیشه هست. "عشقم که همهجا با تو است." بعد این "آفلین" را یکییکی میدهی که آن یکی را بگیری. "آفلین مزاحمت است." از خودش میگیری. آفلین را بهش میدهی. بعد یک دانه غیر افولکننده بهت میدهد. بعد آنی که میدهد آن دیگر ابدی است. یک دور همه را چنج کرده. یک دور همه را معامله. "إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَمْوَالَهُمْ وَأَنفُسَهُم" (خداوند از مؤمنان جانها و مالهایشان را خریده.) یکی یکی داده. اینجا هم گرفته. ولی اینجایی که گرفته دیگر جزء آفلینین نیست. بچه را میدهد به خدا. بعد هم اسماعیل برمیگردد، هم یک نسل طیب و طاهر از اسماعیل. نسل امامت، ذریه امامت عظیم، ولی خاندان رسالت، خاندان پیغمبر. چقدر عاقلانه است. چقدر بالا است. «عمر مگر من چاقو بگذارم نگذارم فرق میکند؟» تو که عجله داری، اسماعیل هر وقت باید بمیرد، میمیرد دیگر. تاریخ مصرف دارد. تمام میشود. «روغن ریختن نذر امامزاده میکند.» آفلین را میدهد. این هم که مقدار عمر خودش عمر میکند، ابدی میشود. ابدیتش هم تو دنیا ماندگار میشود. همان که از جلسه اول گفتیم، موفقیت رکن اصلیش ماندگاری است. ماندگاری. چون زود رفتنی است. موفقیت قطعاً ماندگاری برای آن است که همیشه اول باشیم، همیشه بهترین باشیم، همیشه خوشگل باشیم. «همیشه میاندازی برگردد، میگویند چی بین بانکی؟» امروز یاد گرفتیم. ما چک بین بانکی داریم. «چک بین بانکی. اینجا پول نداریم بهت بدهیم. میرود فلان بانک که بیاید تو حسابت.» مثلاً بچه خودت را داشتی. حالا بچهای که من بهت دادم را داری. این دیگر فرق دارد. هرچی زور بزنی رزقت عوض نمیشود. ولی تو قانون جذب، یک کاری میتوانی بکنی. همان رزق مفنگی، خورده و الکی و بیخود دنیایی. تو میتوانی وصل به ملکوت و ابد شوی. از آنجا برگردد برایت. "آقا تو که گندم ری نمیخوری؟ تو که نمیمانی؟" اصلاً یک شاخص خیلی خوب. دیشب یک نفر معرفی کردم در مورد نق شخصیت. یک نفر دیگر که حالا ایشان هم خیلی عمر سعد به این فکر کرد. قویتر، دیگر هیچیش را نخورد. بدبخت عبیدالله بهش گفت: "یعنی مردم مسلمان قبول میکنند کسی که نوهی پیغمبر را کشته بیا اینجا ری بشود؟ مسلمانها قبول میکنند؟" بعد یک مدت عمر سعد گفت کوفه حکومت ری را نخوردنت را ابدی کن. "تو که آخرین تایم میمیری. تو که آخر عجلت همین است. تو که آخر همین قدر از دنیا میخوری." تا ابد بمان. «بچه بچه هم که نمرد.» جذب کرد این را در عالم ملک. سربریدن را نشان داد. بریدن بشود. شما بخواهی نخواهی آخر همین است. زرنگی آدم به این است که میگوید: "خدایا! این را بده. میخواهم باهاش یک کار ابدی کنم." زکریا بچه میخواست. چی بود به خدا؟ یعقوب. «من یکی را میخواهم که وارث باشد، حکیم باشد. و لِکَ یا خیرالوارثین باشد. حَب لِی (هدیه کن به من).» تو روایت تو از ما ولی خواستی. "ولی باید گریه کنی." قانون جذب اینها را ببین. همان که گفته: "خدایا! من زندان برم برام بهتره." گفت: "باشه. پس زندان." "من زندون برم بهتره." دقیقاً خودت گفتی. «انقدر دیگر جذب دیگر. بابا پیری، کوری، فلان اینها. من تا ابد.» توی شاهکلید برای حل مشکلات دنیایی، یک بار بفرستش بالا. "نَذَرْیَ لِکَ مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّرًا". مادر حضرت مریم گفت: "من نذر تو کردم. ملکوتش کن." بعد آن یک اتفاق دیگری میافتد. برگردد. «چرا نون معمولی میخواهی؟» جذبه است. یک لگد بزنی به دنیا، جمعش کنی. ابراهیم جالب است. خیلی اینهایش محشر است. بخوان. خیلی جالب. بعد یک چیزهایی از دنیا میخواهد. "بابا! مگر تو نمیگفتی: لا أحب الآفلین. این همه میخواستی دنیایی پس چی شد؟" آفلین نمیخواهم دیگر. «من اینها را تو دنیا، تو دنیا میخواهم ولی دنیایی نیست. من غیر آفلین را تو دنیا میخواهم.» "بابا آدم میماند." به من بخورد ابدی است. باقی است. ابراهیم خودش را گذاشت کنار. «من آمدم وسط.» «خلیل در خلال وجودی او رخنه کرد و ابراهیمی نیست.» هرچه از ابراهیم بیرون بیاید ابدی. دنیا هم میخواهد بهش میدهم. ابدی بهش میدهم. دعایش را ببین. سوره ابراهیم: "بَلَدَا آمِنًا" (کشوری امن). خدایا! مکه را امنیت بده. "خدایا! ثمرات زمینی که نه درخت دارد نه آب دارد نه کشاورزی دارد. هیچی ندارد. همیشه میوه دارد. میوه همه جا هم دارد." هیچ جای عالم این شکلی نیست. «این گلاب ماست که با عشق التماس میفرستند.» بقیه چیزها هم با تماس می.. دعای حضرت ابراهیم. ابراهیم بخواهد نشود؟ میوه خواسته عزیز دلم. گفته: "اینجا همیشه سبد میوه و پر باشد." «آفلین خوب نیست برات مهمان میآید اینجا سبد میوهات خالی باشد.» دیگر چی خواست؟ گفت: "وَاجْعَلْ لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الآخِرِينَ" (و برای من در آیندگان نام نیکی قرار ده). «من یک نام نیک میخواهم.» یهودیها دوستش دارند. مسیحیها دوستش دارند. مسلمانها. همه خوششان میآید. ذبیحاللهش کرده. اسماعیل را فرستاده بالا. مرگ طبیعی رفت. ذبیحالله. یکی از اسمهای اسماعیل ذبیحالله است. تو همه زیارتنامهها میگوید. تو زیارت امام رضا میگوید: "السلام علیک یا وارث اسماعیل ذبیح الله". اسماعیل خودش برید. هم باباش برید. دوتایی با هم بریدند. دوتایی هم ابدی.
در شماره اسرا که این را دیگر به فردا شب با هم بحث بکنیم. خیلی مهم است. در رد قانون جذب و در اثبات قانون جذب. اثبات قانون جذب. این روایت هم روایت خیلی مهمی است. شب آخر میشود مراقبه و اینها که حالا دیگر اگر خدا توفیق بدهد. عمری باشد، انشاءالله خدمتتون باشیم. پیش برویم. "اینم میشود قانون جذب." هرچی را بدهی، "آقا! یک دانه، یعنی میدهی به خدا، یک دانه ابدیش را بهت میدهد." اصلاً خدا شرمنده کسی میشود؟ مگر خدا از کسی کم میآورد؟ "میگوید بابا وظایف تو را هو له تو را صدا زده بیا بده من چند برابر بهت برگردانم." خودم میخواهم. "بده من." بچه دیدی بهش میگویی: "بابا! این از این یک قطعهای از آن صد تا اسباببازی رفیقت است." "این را بده شرمنده بشوی بهم بدهی." آدم باشعور میگوید: "بفهم. همین که تو به من توجه کردی گفتی که از من بخواه من واست میگیرم، بس است دیگر." همین که تو فهمیدی من یک لجاجت کن. دقیقاً آیه قرآن: شورش را در بیاورم. با لگد: "عجّلنا له" در مورد قانون جذبیها میگوید: "همین بهش میدهم." خفه شوید. اباعبدالله فرمود: "که در ازای هر چیزی". امام حسین هم که باشی، چیزی به خدا پر و بال میدهد. شهادتش را بهش داد. دعا زیر قبه مستجاب است. خاک او شفاست. زائرین او ایام زیارت جز عمرشان به حساب نمیآید. جز اجل نیست. "سه و هفتاد سال نوشتم. سه و هفتاد سال بدون محاسبه زیارت کربلا. هرچی دوست داری برو." اصل امامت. امشب دلمان خون است از اینکه از این زیارت محروم شدیم. این فیلمها را آدم میبیند. عراقیها از الان کم کم دیگر بساط راه انداختند. امروز یک کلیپی دیدم. جاده ایستادهاند. دوربین مخفیانه با امکانات ضعیف خودشان کار میکنند. نه دوربین دارند، نه میکروفون. در گوشی دست گرفتند، صدا ضبط میکند. ماشینها را نگه میداریم. یکی: "این دو تا مریضاند. کرونا دارد." میبرید پذیرایی کنید. "زائر حسین کرونا داشته باشد رو سر من." شده آهنگ. "کرونا دارد. میگوید که این کرونا دارد. فقط از اینجا ببند. من از خانهام میخواهم دور کنم. بابا بزرگم با بابام مریض است. میبرم خانهمان." بعد ون میگیرم. "میبرم میفرستمش بیمارستان." خسته. زیارت ارباب. صفا و سوز و محبت کردن. نشان میدهد. "خوش به حال شما که میزبانید و هم میهمانید." ابی عبدالله فقط از شما پذیرایی میکند. زیارت اربعین امسال ماها بسته. "ببینیم چه ناله محروم شدیم از این زیارت اربعین امسال." غصهمان میشود یا نمیشود؟ دردمان هست یا نیست؟ یک جورهایی کلاس بود. یک جورهایی فیگور بود برای بعضیهامان. چهار نفری جمع بکنیم. کاروان راه بندازیم. "سر و صدا از پول تو جیبیشان را میدیدی." خانههایشان. "آن پولی که داشت خرج زائران پیاده میکرد. میتوانست فرش بخرد، امکانات تو خانهاش بخرد." یک پتو پهن کرده کف خانه. زنان بچه گوشواره و النگو میفروختند. خرج نمیکردند که امشب جوجهکباب بخورند. موقع هیچی هم جزء عشق نیست. باید سهم اینها بشود. زیارت اباعبدالله. "اینجا مسیر جذب است. هرکی از خود میگذرد. فدا میکند به او میرسد. به او جواب میدهد. به او نظر میکند." ما امسال محروم بودیم. نمیدانیم سال بعد زندهایم. "از آرزو کنم کربلا. بیا سال آخرمان است." دربمان بسته شد. "درب رو بسته شد." آقا! اگر مشتاق باشی از خود بگذری، حسین میبری.
برایتان بگویم. این روضهی امشبمان باشد. یادگاری باشد. تو مجلس یزید سفیر خارجی آورده بودند. سفیر پادشاه روم بود. نصرانی بود. طبق برخی نقلها یهودی بود. مانور بینالمللی بود که "من اینجام فتح کردم." سفیر رومی برگشت به یزید گفت تو مجلس یزید تو آن غوغا و معرکه و آن اوضاعی که این دیگر بدجور بدمستی میکرد با این سر بریده، سر نازنین امام حسین. لباس پیروزی و ظفر و فتح و اینها میکرد. مسیحی این رومی برگشت گفتش که: «من به شما تبریک میگویم. شما فتح کردی. دشمنت را کشتی. سرش را اینجا آوردی. فقط یک سوال دارم. من میخواهم برگردم کشور خودم. میخواهم بگویم تو این مجلس حاضر شدم. بگویم مجلسی بود که سر کی را آورده بودند؟ میشود معرفی کنی این آقا را؟» گفت: «این حسین. حسین بن علی بن ابیطالب. مادرش فاطمه است. دختر رسول الله.» مسیحی رومی گفت: «یعنی این نوهی پیغمبر شماست؟» گفت: «آره.» گفت: «من نسل با داوود پیغمبر فاصله دارم. مردم تو خیابان من را میبینند کف پا نشانم میدهند. تو این نوهی پیغمبرت را گرفتی کشتی. این جور سرش را آوردی اینجا گذاشتی. شراب میخوری. نوهی پیغمبرت را کشتی. پیغمبر میدانی؟» یزید گفت: «بگیرید. سرش را بزنید. این فلان فلانشده برگردد مملکت خودش ما را نابود میکند. این نماینده روم.» "ببین اباعبدالله چه میکند." قانون جذب. این نماینده روم برگشت گفت: «گردن من را بزن. من دیشب خواب دیدم پیغمبر شما دیشب من را در آغوش گرفت. رسول الله. من نفهمیدم این خواب چیست. گفتم احتمالاً آمدم مملکت مسلمین توهم برم داشته. من به پیغمبر مسلمانها چکار دارم؟ به من چه؟ پیغمبرم آنها. نمیدانستم ماجرایش چیست. بزن گردن من را.» «من امروز میهمان پیغمبر شما. من را گردنش را زدند.» یک کلمه از ابی عبدالله حمایت کرد. خودش را انداخت جلو. رو خودش پا گذاشت. ابی عبدالله تو یزید، نماینده روم مسیحی را خرید. برد. ببین قاعده چیست. ببین قاعده چیست. البته تو این بزم با این قانون جذبه هم آن قدر که بعضیها را میکشند به عشق. بعضیها را هم میکشند به عشق. بعضیها هم سهمشان فراق است. وزیرا را میکشند به عشق. بعضیها را میکشند بهش. تو این قانون جذبه این نصرانی رومی را کشیدند به عشق. ولی زینب کبری را به عشق کشتندش. او را کشتند به عشق. او را کشتند بهش. اینجا گفتند: "هی زینب سر میکشید. کشتند." این بچهها به عشق. انقدر کشتند دیگر یکیشان دیگر تا مرز کشتن رفت. انقدر داد زد: "من آن هم را کشتند بهش." قانون جذب شامل این سه ساله. جان داده. تمام کرده.
السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک. سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل والنهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم. السلام.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه اول
قانون جذب قانون جذبه
جلسه دوم
قانون جذب قانون جذبه
جلسه چهارم
قانون جذب قانون جذبه
جلسه پنجم
قانون جذب قانون جذبه
در حال بارگذاری نظرات...