روانشناسی موفقیت
چرا غرب در تولید محتوا موفق عمل میکند؟
تفاوت فلسفه غرب و فلسفه اسلام
یکی از مصادیق تولید علم
قدرت فوقالعاده غرب در خلق نماد جعلی
شاخصهای موفقیت
آیا ما اهلبیت علیهم السلام را به عنوان افراد موفق قبول داریم؟
تفسیر به رای سیره اهلبیت علیهم السلام
چه کسی موفق است؟
مثبتاندیشی حضرت زینب سلام الله علیها
ماجرای کربلا، نمونه بارز موفقیت
پیروزی با دو معنای متفاوت
ضعف جدی در ترجمه اهلبیت علیهم السلام
نبرد تسخیر اذهان
ریشه سکولاریسم
درخواستهای یزیدی از امام حسین علیه السلام
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد
اللهم صل علی محمد و آل محمد
الفعال الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل العقدة من لسانی یفقهوا قولی.
یکی از مباحث خیلی جذاب برای فضاهای امروزی ما که در دنیا الان مشتری و معتقدین زیادی دارد، مباحث مربوط به روانشناسی موفقیت است. این بحثها در زبانها و قالب فرهنگها و آهنگهای مختلف در حال تولید است. شاید بتوان گفت پرفروشترین کتابها در داخل کشور، کتابهایی با همین موضوع و بحث روانشناسی موفقیت است؛ تا جایی که باید بگوییم کتابهای ترامپ هم در اینجا ترجمه شده و در حال فروش است. اینها جزو کتابهای پرفروش ایران است. در فضای سیاست هم او را پشت و پناه میبیند. در فضای بیزینس و این حرفها، او را آدم موفقی میدانند و کتابهایش فروش میرود. راهکارهایی که برای ثروت، قدرت و... میدهد، مشتریان زیادی دارد. شما یک سَری بزنید به این کتابفروشیها، حتی کتابخانههای کتابفروشیهای متصل به حرم؛ کتابهای زرد، رازهای زیبایی، چگونه قدرتمند شویم، ۱۰۱ راهکار ثروتمند شدن، ۱۰ راهکار برای موفقیت و از این حرفها... روانشناسی موفقیت در لحظه خیلی در بورس است و تولیدات همینطور بالاست و پیوسته در این زمینه تولید میکنند و مطالبشان را به روزرسانی میکنند.
جالب و عجیب این است که از سمت ما واکنشی نیست؛ نه در تأیید، نه در رد. نگاه میکنیم کلاً رفته بود طوطی بخرد، بهش جغد انداخته بودند. بعد از یک سال گفتش که "این طوطی که خریدی چی شد؟ حرف زد؟" گفت: "حالا حرف که نمیزند، ولی وقتی من حرف میزنم خیلی دقت میکند." شده حکایت ما که ما حرف که نمیزنیم، ولی خیلی دقت میکنیم که در این میان و در این جنگ ایدئولوژیک، که اینهمه عطش برای شنیدن حرف ما در دنیا زیاد است، نگاه میکنیم این صحنه، صحنهای است که اصلاً اصل حرف را ما داریم.
اینجا البته در شعار و ادعا، الحمدلله خیلی قوی هستیم. «در دانشگاه از ما دارند و همه علوم از قرآن است.» «مهندسی شیمی در کدام آیه آمده است؟» «تبرک حاج قاسم کجاست؟ و آن را هم از ما گرفته.» این گندهگوییها خیلی باعث بیشتر فاصله گرفتن از ما میشود. ما باید روی طراحی جزئی کار کنیم. یکی از نقاط قوت غربیها و مطالبی که تولید میکنند، تولید محتوای جزئی و رسانهای و... است. اینها پیکسلپیکسل میکنند، میآورند، خُرد میکنند و مطالبشان را منتقل میکنند. ما همینطور میرویم بالا بالا! اساساً پیشرفت ساینس و دانش در غرب به همین خرد شدنش است. میآید پایین، سیرش، سیر جزئیات است. فلسفه ما و معارف ما، سیر کلیت است. ما اصلاً اینطور فلسفه را در غرب نداریم. فلسفه غرب فلسفه کلیت نیست، فلسفه جزئیات است. به همین خاطر هم گفتهاند شکاک، چون دانهدانه میخواهد اثبات کند و با دانهدانه کار دارد. نمیتواند یک رشته به هم پیوسته کشف کند. به همین خاطر میگوید اصلاً کلاً ما کلیت و جزمیت نداریم. کلاً همیشه همینطور میگوید نسبیت. گاهی بعضیها میگویند یک دانه دو دانه میدانم و آن یکی را نمیدانم. این هی به سمت جزئیات آمده و باعث شده که به سمت شکاکیت و نسبیت هم برود. ولی فلسفه ملاصدرا مثلاً نه، همان اول صاف میبردت آن بالا بالاها. همهش را به نحو کلی: «هر موجودی یک مجردی دارد، یک مادهای دارد.» «همه عالم اینجوری است.» «هر موجودی شعور دارد.» «هر موجودی علم دارد.» «هر موجودی ...»
«وجود مساوی علم است.» همینطور هی همش کلّکلّکلّکلّ... هی دارد میرود به سمت بالا. خب، این البته نقطه قوت کلیت دارد. نقطه ضعفش هم این است که این کلیت را نتوانسته در جزئیات بروز دهد و این کلیت تطبیق پیدا نکرده است. اینکه گفته میشود «امتداد اجتماعی و سیاسی فلسفه»، منظور این است که باید بیاید و نسبتش را در اتفاقات مختلف و فضاهای مختلف تعریف کند. ما کلیاتمان خوب است، جزئیات، جزئیات طرح دارند. کلیات چیزی در مشت ما نیست.
در روانشناسی موفقیت هم همین است. در جزئیات خوب توانستهاند تولید بکنند، اما کلیاتشان حسابی میلنگد. و عجیب این است که خیلی اصراری ندارند برای اینکه یک مطلب به صورت کلی اثبات شود. همین که دو مورد صادق شد، میگویند: "ترجمه قاعده نباید نقض شود." (اذا جاء الاحتمال بَطَل الاستدلال) یعنی همین که احتمال میآید، وقتی کسی دارد استدلالی میکند، یک فرض دیگری در ذهن میآید. نه در عمل، نه در وقوع، در ذهن میآید. شاید آنجور باشد، استدلال باطل است. استدلال احتمال قطعیِ «إنبتن» باشد که باید به یقینِ قطعِ ج برسد. راهکار به موفقیت رسیده نمیشود. یک راهکار یا یک مسیر. چالشهای جدی پیدا میکند.
خوب است که ما آن بحثهای کلیمان با سیاق بحثهای جزئی غربی بیاید، تولید شود. درگیر شویم در این مباحث با اینها. و تولید علم یک بخشش همینهاست. بخشهای بحثهای بسیار جذابی هم هست، عطش هم برای شنیدنش زیاد است.
یکی از عرصههایی که ما خیلی دستمان پُر است برای بحث موفقیت و میتوانیم چهرههای شاخص را به عنوان چهرههای موفق معرفی کنیم، خود ماجرای کربلا و نهضت عاشورا است. آنها شخصیتهای موفقشان چه کسانی هستند؟ معمولاً آدمهایی که پولدارند. سهام فلان کارخانه ۸۰ درصدش مال آن عدد از واحدهای مثلاً بلوک اقتصادی در فلان شرکت سرمایهداری، فلان کارتل فلانجا مال این بنده خداست مثلاً. و این مثلاً به مرور هی دارد افزایش پیدا میکند. خودش دیگر شاخص موفقیت است و به نحو خیلی واضح که هزار واحد داشته و از پارسال تا امسال شده ۵۰۰۰ واحد! "چهکار کردی که اینجوری شده؟" ۱۰ تا کتاب. یک مربی. مربی موفق میشود. از الکس فرگوسن گرفته تا مربیهای دیگر، ایتالیایی، انگلیسی، تیم را قهرمان بکنند، فوراً شاخص موفقیت، اسطورهای میشود در مثلاً فوتبال، در مربیگری صاحب سبک میشود، صاحب مکتب میشود. این مکتب مربیگری فلان مربی، بعد میآید مکتب قبلی را رد میکند. حسابی سرمایهگذاری میکنند. آدمهای آن تجّار که صنعت نشر دستشان است، صنعت رسانه دستشان است، اینها را بولد میکنند. ۱۰ تا فیلم سینمایی، ۵۰ تا کتاب. اینها شخصیتهای موفق اینها هستند. یا مثلاً طرف زیبایی خاصی دارد؛ ۲۰ سال، ۳۰ سال هنوز این چهره مثلاً بسته و خودشو نینداخته به قول مشهدیها "از دست خودشو نمیندازد." این میشود بازیگر مشهور. فاکتورهایی که حالا باید در مورد شبهای بعدی بیشتر صحبت بکنیم و هیچ وقت هم اینها اصرار ندارند که یک آدمی مثلاً ۵۰ سال باید موفقیتش در عرصههای مختلف دیده شود یا اصلاً دوام و ماندگاری در موفقیت مثلاً لازم باشد. دائماً اینها میآیند و میروند. این چهرهها عوض میشود. الان این هست، این بازیگر ۲۰ سال بعد هیچکس او را نمیشناسد. بازیگر بعدی ۳۰ سال بعد، او یکی دیگر است. یک نفر خوشگلتر است دیگر.
حتی در سبکهای هنری، حتی در سبکهای فلسفیشان، هیچ اصراری ندارند که یک سبک فلسفی و یک اندیشمندی که یک فلسفه را دارد، این باید مانا باشد، فلسفهش. اساساً آنجا همهچیز در حال حرکت و تجدید و از دست رفتن است. همین که گفتید "گفته میشود تجدد و سنت"، اصلاً مدرنیته را معادل تجدد میدانند. این تجدد اتفاق یکباره نیست، این اتفاق همیشگی است. دائماً باید همهچیز در حال تجدد باشد. همانی که قدیمها میگفتند «فی کل جدید ...». این یکی از مبانی فلسفی و ایدئولوژیک غربی است. جدید شود. این جدید بودن اصلاً فلسفه قشنگ است که جدید باشد. بسیار وابستگی به این داریم که باید مانا باشد و در طول سالیان خودش را اثبات کرده باشد. این که توانسته ۵۰۰ سال بماند و حرف داشته باشد و ۵۰۰ سال کسی نتواند در آن خدشهای وارد کند، یک مطلب درستی است. مکتب فقهی شیخ انصاری و مکتب شیخ موفق بودیم چون ۲۰۰ سال است، مکتب ملاصدرا ۲۰۰ سال است، کسی نتوانسته این مکتب فلسفی را حذفش بکند. اشکالاتی هم که کردند با خود دستگاه فکری ملاصدرا پاسخ گرفته و حل کرده است. هر کس هم که بعد از او آمده، ادامه مکتب فکری او محسوب میشود. فلاسفه بزرگ امام، همه ادامه مکتب بودند. هیچکس فلسفه نوین را مطرح نکرد. این مانا بودن برای ما یک شاخصه است، که اینها در غرب همین که یک چیزی زیاد ماند، دیگر خیلی آکادمیک میشود.
یکی از بحثهای مهم در بحث موفقیت، نمادهای موفقیت ماست. اگر بخواهیم از لحاظ خودمان، از نگاه خودمان، چهره معرفی کنیم، چهرههای موفق، قطعاً مبانی فکری ما اجازه نمیدهد که ما لزوماً مثلاً فلان خواننده و فلان بازیگر و اینها را معرفی بکنیم. چون که رو دست اینها زیاد است. آن خواننده، آن رقاص قبل انقلاب، تا حالا ۵۰ تا بهتر از آن آمده. آن خواننده، آن مطرب، آن نوازنده، نقاش، هی دوره به دوره بهترش میآید. آن موفقیتش هم موفقیت در حد خودش و در روزگار خودش، موفقیت نسبی است. این شکلی که در زمان خودش، در حد خودش، آدم موفقی بوده، ولی مانع به عنوان شاخص. خود آن شخص که بخواهیم کلاً بیاییم تحلیلش بکنیم که هر چه دارد ما بگیریم، خیر. اینها را بهترش کن. و اساساً با فکر و ایده ما اینها خیلی موفقیتی نیست. البته این از جهت فکری است، از جهت عملی، ساعت زندگی.
آنچه زندگی ما را گرفته، آخرش ما تحت تأثیر رسانهها هستیم. آخرش سلبریتیها آدمهای موفق زندگی ما هستند. از لحاظ ایدئولوژی خودت، مبنای فکری خودت، اسم بیاید، ما سلبریتی هستیم. ولی آخرش آنهایی که به آنها دلبستهایم، دنبالشان میکنیم و برایمان جذابند، حرفهایشان مهم است. روزی یک بار لااقل در پیج اینها میرویم. من و شما هم چه بسا آخرش همان سلبریتیها را معرفی میکنیم.
این یک ضعف جدی است که ما نتوانستیم این آدمها و نمادهای موفق را در جامعه تعریف بکنیم و ترجمه بکنیم. یک نهضتی است، "نهضت ترجمه"، که مبانی مقابل را برداری، بیایی به زبان خود ترجمه کنی. ما این شکلی نهضت ترجمه نداریم. نهضت ترجمه یعنی مبانیات را بتوانی به زبان نسل نو ترجمه کنی. نمادسازی کنیم. حرفهایت را بتوانی در قالب یک کارتون ترجمه کنی، بازی ترجمه کنی. این نهضت ترجمه در ما خیلی ضعیف است.
شخصیتهایی که سال به سال برایشان مینشینیم و بهشان افتخار میکنیم، گریه میکنیم، نتوانستیم آنها را در فضای زندگیمان با سبک زندگی ترجمه کنیم. حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) کجای زندگی ماست؟ بله، حرمش را باید برویم دفاع کنیم. مدافعان حرم. حرمش نماد است. در زندگی من، کرونا، عباس و یا زینب و از این حرفها...
حرمِ حضرت زینب تنها بخش ترجمهشده است برای ما. حرم ایشان را ترجمه کنیم. کلاً از اهل بیت، حرمها را خوب ترجمه کردیم، معادلهسازی شده است. این حرم شده معادل امام رضا (ع)، حرم شده معادل امام حسین (ع). این امام حسین (ع) صدها المان دیگر در زندگی ما باید داشته باشد. تنها المان حاضر در زندگی ما، حرم اوست، گنبد اوست. در مدرسه دیگر امام حسین (ع) در مدرسه که نیست، در کلاس، در کتاب درسی نیست. کتاب درسی باشد، آن عکس قرآنی که برداشتند، جاهای دیگرش نیست.
امام حسین (ع) مثلاً. این بچه که دارد با باباش بد حرف میزند -این در سریالی که مثلاً دارد، پرمخاطبترین سریال طول تاریخ جمهوری اسلامی است که در روزگاری که مردم همه در خانه نشستند، شب نوروز دارد پخش میکند- این با مادرش بد صحبت میکند، با پدرش بد صحبت میکند. بعد روی پدرش دست بلند میکند، مثل اینکه در خواب مثلاً بچهدار شده است. توهین به حرم که نکرده، آبدهن انداخته به سمت ضریح. مبنا حساب بکنید، قطعاً این کار بدتر است... از کارِ آبدهن به سمت ضریح انداختن.
این اندازه که اینجا این امام رضاست، آن امام رضا ضریح امام رضا نیست. المانهای تعریف شده ترجمه شده در قالبهای بستهبندی شده نباید تکثیرش کرد. این میشود دین سکولار و زندگی سکولار. ریشه سکولاریسم آنجاست. امام رضا در حرم است. امام رضا در اقتصاد، امام رضا در ترازو نیست. امام رضا در آن میلههای ضریح امامزاده. در این میلههای ترازو نیست: "اوفوا الوزن و لا تخسروا المیزان." شبکههای پنجره امام رضا (ع) دیگر در عدل اجتماعی نیست. اینها ضعف کار ما و مشکلات جدی ماست. ترجمهمان ضعیف بود از اهل بیت در ساحتهای مختلف، یکیش در ساحت موفقیت.
ما معمولاً آدم موفق وقتی میخواهیم معرفی بکنیم و در مورد موفقیت میخواهیم صحبت بکنیم، اهل یاوران اهل بیت اینها در ذهنمان نمیآید. حتی علما ممکن است در ذهنمان بیایند، ولی شهدای کربلا نمیآیند. مثلاً ۱۰۰ جلد کتاب نوشته، دانشگاه به اسمش کردند، معروف بوده، کلی شاگرد داشته، اسمش روی دیوار و بزرگراههاست. با این شاخصه شهید مطهری موفق است. فرقی بین مطهری و حسابی و بازرگان و اینها هم خیلی نیست دیگر. همهشان موفقند. دانشمندان و جملات بزرگان مثلاً آدم موفقی، دیگر همهشان موفقند. حالا چند تا از اینها خودکشی کردند و الکلی بودند و چقدر طلاق گرفتند؟! اکثر اینهایی که مردم پیگیری میکنند به عنوان اینکه ببینند این چهکار میکند که اینقدر مثلاً جذاب است، پولدار است، مشهور است، این بزرگوار خودش مثلاً دو سال یک بار ماشینش را عوض میکند، سه سال یک بار زنش را عوض میکند. خودشان شوخی میکنند دیگر. میگوید که مثلاً "خانواده را عوض کنی." یعنی این نمادی از موفقیت در بین ماست.
این به خاطر این است که موفقیت ترجمه نشده در بین ما. بعد ما از جاهای دیگر میخواهیم دین را بیاوریم تحویل ملت بدهیم. از جاهای دور دورش شروع میکند، از جاهای سخت سختش شروع میکند. هر سال همه میآیند برای امام حسین (ع) گریه میکنند، از امام حسین (ع) چیزی در جامعه نمیبرند. امام حسین (ع) همینجا در هیئتها به هیئتیها میسپارند و برمیگردند. میروند کربلا، امام حسین (ع) را به ضریح میسپارند و برمیگردند. کربلا اربعین. امام حسین (ع) را برداری بیاوری، المانهایی که اضافه شد به "چی بود؟" قدرت خلق المان ندارد. ما خیلی ضعیفیم.
ببینید غربیها از هیچ، واقعیت ندارد. ۱۱ سپتامبر که خودشان زدند، ۲۰۰ تا فیلم میسازد، ۱۰۰ تا المان میسازد. بعد بنلادن میشود نماد تروریست. بعد بنلادن را بعداً یکجوری زیر آب میکند. بعد اینها میشوند نماد. اصلاً معلوم نیست که اینها کشتند یا نکشتند بنلادن را. بعد این تصویر آنجا منتشر شده که اینها دارند مثلاً در مانیتور میبینند که بنلادن را دارند میزنند. بعد اینها میشوند "مبارزه با تروریست". بعد اینها میشوند قهرمان. چقدر اینها حرفهای کار میکنند. بعد ما داعش را نابود میکنیم با دست خالی، میآییم به ملت میگوییم "داعش را نابود کردیم." "خوب به من چه؟ سوریه را رها کن، فکری به حال ما کن!" خیلی تعطیلیم، خیلی عقب افتادهایم. جنگ، جنگ رسانه و جنگ فکر و جنگ ذهن است. عرضه ذهن کلاً خالی است.
بعد سختترین جا که عرصه قلب و ذهن است، که از طریق ذهن قلب را بگیرند. ما قلوب را داریم میگیریم. یعنی آخر همان که میگوید "سوریه را رها کن، فکری به حال ما کن"، حاج قاسم را میکشم، میآید کف خیابان گریه میکند. ایران و عراق هم قلوب را دارند کنترل میکنند. اذهانمان هم که رو هواست. همه جای دنیا اذهان را میگیرند، قلوب را نمیتوانند بگیرند. دایناسورها اگر ما را میدیدند، ۵۰۰ سال زودتر منقرض میشدند.
ما المان موفقیت نتوانستیم تولید بکنیم. شاخص موفقیت چیست؟ ارزشگذاری بکنیم. چون باید این بحث اول خوب طرح شود، بعد برویم سمت اینکه تأیید بکنیم. یک فیلم را ساخته میشود، بعد میخواهد تکنیک بدهد برای موفقیت. میگوید قانون... "قانون تراشیدن در عالم و کائنات کار فوقالعاده سختی است." قانون...
بعد اول حرفش خوب میافتد. این کتاب سال میشود و بعد نمیدانم میگویند که "این شخصیت نویسنده کتاب، ۱۰ شخصیت تأثیرگذار سال و نمیدانم قرن و فلان". و از این حرفها، خوب موجش ایجاد میشود. پرفروشترین کتاب دنیا میشود، به همه زبانها ترجمه میشود، مستند پخش میشود. در همه مدارس از همه دیدند. در خود غرب نقد علمی شده، بعضی حتی زیر آبش را زدند. کمپانیها آمدند پشت کار، به صد زبان این را، به صد بیان، کتابش را تولید کردند. از زوایای مختلف هی تکثیر، تکثیر. المانسازی شده. در مدرسه ما با همه آن مبانی فکری این دارد تدریس میشود به عنوان شاخص موفقیت. منِ طلبه میخواهم بروم در مدرسه، حرفهایم را بشنوم، باید بیایم این را به زبان خودم، به زبان آخوندی ترجمه کنم، بگویم. به قول لرها (و لرهای بری میگویند بول)، "یک بری کتاب داریم، قانون جذب را از روایات درآورده." این دیگر خیلی معرکه است. یعنی رفته او را به زبان اهل بیت ترجمه کرده. دوباره از ما خریده بودند، چیزی که ساخته بودیم، دوباره ساختیم. ماشین جدید پخش کنیم. سانسور کرده بودیم. امام صادق را از دهان امام صادق (ع) کلمات را برای جذب شده کشیده بیرون. نه تنها نتوانستیم حرف خودمان را به زبان روز ترجمه کنیم، حرف روزی که دیگران تولید کردهاند و در ذهنها همه رسوخ کرده، برای چی؟ به زبان اهل بیت، به زبان قرآن ترجمه کردیم.
"قبل و بعد از این سوءتفاهم است." بعد اهل بیت هم اگر موفق باشند، با همین شاخصهای قانون جذب و اینها باید جور در بیاید. پارامتر دیگری تولید کردهاند اینها برای موفقیت.
دیگر میخواستم بگویم الان موفقیت اهل بیت کجاست؟ مثلاً حضرت زینب (س) را شما آدم موفقی میدانید؟ بله، به اثر اعتقاد با قلبتان میگویید یا با ذهنتان میگویید؟ قلبی را میگویید، ولی ذهنی را خیلی نمیشود آدم سفته بیندیت؟. قبول دارید؟ کدام شاخص موفقیت را برای حضرت زینب (س) دارید؟ ذهن شما را گرفته. مثلاً هر روز فکر میکنی من باید به این شاخصها نزدیک شوم. این همه بلا و ابتلا. الان که در فرهنگ ما، من یک سری حرفها را نمیدانم به شما بزنم یا نزنم. «زینب نذاریها.» این اسم بلا زیاد دارد. «خدیجه نذاریها.» تا فاطمه و علی و اینها. رفتهاند.
لایههایی از جامعه دارد کار میکند. یک موجی از افرادی که این اسمها را عوض میکنند. میگوید: "این اسم موج منفی دارد. بر اساس قانون جذب این بلا جذب میکند." اسمش. جنگ را باختیم اینجا: "فدات بشوم، اثر عشقی که دارم میخواهم اسمم را عوض کنم مثل تو نشوم." "آدم خوبی بودی، موفقم بودی، ولی من یک سر سوزن از این موفقیتها را نمیخواهم. اصلاً سمت من نیاید این موفقیت."
«امام حسین (ع) خیلی آدم موفقی بودند، ولی من اینجور موفقیتی که بخواهم تکهتکه بشوم، کشته بشوم، نمیخواهم.» موفقیت من را، موفقیتهایی که میخواهم. «خدا لعنتش کند یزید پدر سوخته. هر چه من از موفقیت میخواهم بیصاحب، دارد خانه و قدرت و شهوت و همه چیز، لامصب.» "تو را خدا الهی لعنتش کند." مثلاً میگویند: "امسال یک دهه روضه میگیرم برات. دو تا از آن موفقیتهایی که یزید داشت نصیب من بشود به واسطه شما." "تو آبرو داری پیش خدا." ایام انتخابات میافتد. مثلاً دفتر روحانی میگفتند: "آقای رئیسی، تو سیدی، پاکی، که الان امامزاده، دعا کن روحانی رأی بیاورد." یا امام حسین (ع) تو خیلی خوبی، خیلی پیش خدا احترام داری، آبرو داری. دعا کن من هم کمی یزید بشوم. قشنگ در دلهاست این. قشنگ در دلهاست. خرج امام حسین (ع) میکند. بعد دوست دارد یک شرایط بهتر، حال بهتری، اتفاق خوب برایش بیفتد.
آن خیلی بدبختیایم. مشکل اصلیمان این است که اقرار نداریم به این بدبختی. امام خمینی برای موزه خوب است. هر ملتی نیاز دارد شخصیتهایی در موزه داشته باشد که بعداً مثلاً اصلاحات را توجیه کند. "روز کربلا اثر خشونتهای پدرش بود." "رنگِ اُحُد و اینها بالاخره خونریزی و خونریزی." ترجمه کنیم به زبان روز. حالا امام حسین (ع) یعنی کی؟ یعنی چه؟ امام حسین (ع) ماشین خوب. امام حسین (ع) در ماشین بیاید، در خانه بیاید، در مغازهات بیاید. امام حسین (ع) میشود چی؟ کتیبه. "دادم زده یا اباعزیزم." سکولاریسم یعنی مادربزرگ سکولاریسم. امام حسین (ع) شده کتیبه. مملکت امام حسینی مملکتی نیست که محرم و صفرش پر کتیبه باشد که باید باشد. معلم صفر تمام، پیغمبر، محرم و صفر تمام بشود. همه بیایند، اربعینیها، بر بچهها بیایند، برویم دیگر، یا علی. قشنگ دو هفته بعد محرم و صفر، همه چیز خوابیده است. صفر نمیشود کاری کرد. امام حسین (ع) در ماه ربیعالاول دیگر تعریف نشده. امام حسین (ع) محرم و صفر، نهایتاً سوم شعبان. تازه آن هم ما باز از امام حسین (ع) شادی تعریفی نداریم که امام حسین (ع) در عرصه شادی تعریفش چیست؟ ترجمه نشده. بعد ما میگوییم اهل بیت همه خوبیهایند و دشمنانشان همه بدیها. امام حسین (ع) همه خوبی این خوبی، یعنی چی؟ در عید اطعام کن. این "ادخال سرور" ترجمه شده مکتب اهل بیت است. این است: "اطعام کن." یعنی از گرسنگی در بیاور. یعنی گرسنگی را بسوزان. "گفت نان بده." روایت گفته بود "عید غدیر غذا بده." دیگر نگفته بود که کاری کن که از گرسنگی نجات یابد. این را از کجا درآوردی؟ "امسال نمیخواهد اصلاً غذا بدهیم، چلوکباب ندهیم، بیاییم در هر جایی یک واحد صنعتی." "در روایت نیامده، گفته سفره." "حرف نزن، سیاسی کردید شماها." امت امیرالمؤمنین نباید گرسنه، بدبخت، ذلیل، توسریخور باشد. میتوانم حرفم را برسانم یا نه؟ وقتی ترجمه نمیشود، بعد دیگران در عرصه سیاسی برای تو ترجمه میکنند. بعد تو در نماز جمعهات میروی مینشینی. بعد میروی در مسجدت، نماز مال تو، مسجد مال توست. عرصه صنعت هم مال آنهاست. از امام حسین (ع) هم از هیچچیز در صنعت در نمیآید. ماشین خوب شاخص موفقیت ماشینی است. بعد میآید به من میگوید که: "طلبه معمم من اینها را کلم را مثل کله به دیوار نمیتوانم سرم بگذارم. یکی بیاید کله من را ببر." طلبه معمم داشتیم. کار رسانهای میکردیم. یکی از شبکههای مهم غیررسمی، این آقای مسئولیتی داشت. آمدیم حرف زدن در مورد شاخصهای موفقیت. "ما برای بچهها موفقیت را موفق نشان بدهیم. مثلاً در برنامه چهکار؟" "استیو جابز را از اکثر مراجع تقلید و علما مسلمانتر میدانم." "مسلمانی یعنی جن و دست مردم دادن سر من را ببر." یعنی آنقدر معکوس میشود. نتوانستیم خدا، اهل بیت، اینها را هیچ ترجمه بکنیم. "او اصلاً میشود این، اصلاً او شاخص مسلمانی است." "کار خوب." کار خوبش هم با تعریف خودمان. سیستمی که دارد، در آن استعمار میکند، آدمها را به بردگی گرفته. صنعتی که دارد اینها را چپاول میکند. صد درصد توانشان را میگیرد، یک درصد حقوقشان را به آنها میدهد. این یک درصد توانش کار میکند، ۱۰۰ برابر دیگران حقوق میگیرد. این نظام کاپیتالیستی، نظام سرمایهداری، چرخدندههایی که روی کمر مردم است. سیستم فرعونی است. "فرعون، حضرت فرعون علیه السلام بودی، باید این موسی ننهمرده را میگفتی من فرعون از تو مسلمانتر میدانم." ببین مسلمانی ساخت اهرام ثلاثه در استخر من پرورش قزلآلا نمیتوانی درست بسازی. حساب یارانی که داشت. خیلی هوسی خدا گوسالهای گردیم. ممنوعالسلو بودن دیگر خیلی تکراری شده. دو تا آپشن جدید عدس پیاز بیاور، سیر بیاور.
شاخصهای موفقیت "حضرت فرعون دامت برکاته" موفقیت را دارد. این خیلی دیگر خندهدار است. عربستان سعودی میرفته مثلاً همه با صوت قرآن داشتند. علی الکار بخنده گریه کند. جشنواره عبدالله. ملک عبدالله را انداخت. در جشنواره حفظ قرآن، صوت، لحن و فلان و اینها. همان است دیگر. شاخص موفقیت دلواپسان: "شیعه را از یهودیها بدتر."
ما مشکلمان، چالش جدی در شاخصها و المانهای موفقیت در مورد قانون جذب و جلسات بعدی بیشتر صحبت میکنیم که این اصلاً اول تعریفش چیست، المانهایش چیست، مبانیاش چیست، مهندسی معکوس بکنیم، باید چهکار بکنیم، چی باید در جامعه جا بیندازیم. اصلاً اهل بیت را به عنوان آدمهای موفقی قبول نداریم. این الان یعنی بر اساس رو موفقیت یکجوری جوان ما وقتی دو واحد وقتی نیم ساعت مینشیند پای این بحثها، روانشناسی موفقیت که آنها برایش میگویند، وقتی مینشیند، تو نمیتوانی این را قانع کنی که امام ایشون از شهدای کربلا، هیچکدام از شهدای ما آدم موفقی نبودند. قاسم سلیمانی از اینکه معروف بود و اینها، تجهیزات خیلی شلوغ شد آدم موفقی دانست وگرنه آدمی که اینجوری تکهتکه میشود، موفقیت است؟ مثلاً "خودت نه کیف و حالی کردی، نه در خانهای، نه ماشینی، نه ویلا." "تشییعجنازه میلیونی." خب این خداییش این را میشود موفقیت؟ مسیر موفقیتش تضمینی است؟
جان لذت موفقیت اهل بیت را در چی میدانید؟ تمام کنم. یکی از ارکان موفقیت مثبتاندیشی است. ما در مورد تکتک اینها بحث داریم. اینکه میگویم ترجمه باید بشود و ما آمدیم به زبان اهل بیت مطلبی که او دارد میگوید، "مثبتاندیشی" است، از غربیها میگیرد، بعد روایتش را میآورد از امام صادق (ع) زیرش نقل میکند. از این خیانت دیگر بدتر؟ بابا این مثبت اندیشی اینها با آنها فرق میکند. اندیشیدنش با آنها فرق میکند. مثبتاندیشی اصلاً مثبت، یک مثبتاندیشی و یک اندیشه دیگر میداند. خدای خدا دیگر روایت داریم که: "نگاهت را به همهچیز زیبا کن." "نگاه زیبایی روزی را زیاد میکند." این همان قانون جذب است. ببین چقدر قشنگ است.
موفقیت هیچی نمیتوانی اثبات کنی که الان اهل بیت کجای کارند. در شهادت امام سجاد (ع) مثلاً و خصوصاً خود قانون جذب که سمت خود چیزی را جذب میکند. کائنات به تو جواب مثبت میدهد. چی جذب کردند به خودشان؟ نه تو با خودت فکر کن. "من وارد شام که میشوم همه برای من کف بزنند." خودت بگو نداشتند این را یا داشتند؟ مثلاً جور نشده؟ الان کجای داستان موفقیت هستیم که اثبات بکنی؟
"امام حسین (ع) پیروز شد." "پیروز شد." "خون بر شمشیر پیروز است." یعنی دقیقاً چی؟ موفقیت چیز دیگر است. عهدالحسنین را وقتی میگوید، یک تعریف دیگری از موفقیت دارد. تکه بکشی، چه کشته بشوی پیروزی. یک تعریف دیگر از موفقیت، یک تعریف دیگر از عالم دارد. بعد از نصفه شروع میکند از وسط اما موفقیت. ببین حالا باید اینجوری باشد. بعد چهار تا روایت هم بغلش مهم نیست. اصل اینکه یکی دیگر بخواهد برای تو معین بکند کی موفق است و بچهموفق کیست. "من این خط قرمزمه. ما را بکشی زیر بار این نمیروم."
عزاداری میکنی. کدام امام حسین (ع)؟ حسین شخصیت تاریخی سال ۶۱ هجری؟ تو بهشت. امام حسینی که زنده است. با این المانها باید در جامعه زندهاش نگهداری و سرایتش بدهی و تکثیرش کنی.
کدامش موفق نیست؟ یک آدم شکستخورده است. جنگ را که شکست خورد، همه اصحابش هم که شهید شدند، خانوادهاش هم که اسارت رفتند. بعد هم که یزید سر جایش بود تا وقتی خودش مُرد. موفقیت تو؟ امام سجاد (ع) گفتند: "در خطاب به یزید گفتند که کی پیروز شد در این جنگ؟" یکی از مردم به زبان روانشناسی موفقیت گفت "لمن الغلبه؟"کی غلبه کرد؟ امام سجاد (ع) فرمودند: "وقت اذان که شد، ببین اسم بابابزرگ ما را در اذان میگویند یا اسم بابابزرگ یزید را؟" "آها." یعنی همان اسم بماند. نه، نه، ببین باز قاطی نکن. بیشتر صحبت همین که شنیده شود، دیده شود، بیلبوردهایش باشد. نه، این نیست.
اینکه یک شخصیتی مثل پیغمبر (ص) را شما نه به خاطر پولش، نه به خاطر ثروتش، نه به خاطر جذابیتهای ظاهریش، به خاطر رسالتش، هنوز پیغمبر سلطان الله سلطان رئیس بود. رسول الله میشود رسالت. بعد خسارت ظالمین در قیامت چیست؟ آدمهای غیر موفقی که قرآن معرفی میکند. آدمهایی که از رسول بریدند. شاخص موفقیت رسول، تو در ارتباط با ابدیت داری. شاخص کلانت موفقیت است. تو در ارتباط با ابدیتت وصل یا قطع؟ تو به این تونل متصل به ابدیت وصلی یا قطعی؟ اگر قطع هستید چرا این خانواده موفق بودیم؟ اینها در هر بلایی که رفتند آن اتصال ابدیشان قطع نشد. پیغمبر قطع نشد. آن هویت الهیشان قطع نشد!
مثبتاندیشی که حضرت زینب کبری (س) فرمود اینجاست: "ساعت ابدیت میبینم." "با این ضرباتی که میخورم اسم او را زنده نگه میدارم." "او زنده میماند، اسمش زنده میماند." به همین دلیل وقتی وارد شام شدند با همه سختی فتح با این خانواده بود. کُلِ خطبهای که امام سجاد (ع) خواند چی بود؟ همهش تعریف از پیغمبر (ص) و امیرالمؤمنین (ع) بود: "بچه پیغمبر، پیغمبر خوب بود، علی هم خوب بود." تمام. یزید گفت: "پاشید اذان بگید که این بیشتر از این صحبت نکند." موذن پا شد، اذان گفتن به اسم پیغمبر (ص) که یزید جدی گرفت.
روضهها را غلیظ میخوانیم. ترجمه کرد به عنوان موفقیت. بسوزانیم. جگر کباب بکنیم. باید خیلی دیگر داغش بکنیم. واقعیت هم هست. همهاش ترجمانی که در ذهن جوان نسل امروزی دارد. این همهاش بدبختی و فلاکت است. نام شاخص فلاکت این است که اسیر که بودند. که افتخارش این است: "این شهدا رفتند گفتند آقا ما میخواهیم اسم زینب کبری (س) بماند، حرم زینب بماند." حضرت زینب (س) چی فرمودند به یزید؟ در مجلس یزید مثل فردا که وارد شده: «یا یزید والله لن تمحو ذکرنا.» "به خدا تو نمیتوانی یاد ما را محو کنی. تو میروی ما میمانیم." دلها، لباس دل است.
به امام سجاد (ع) هم کنار گودی کربلا، کنار گودی قتلگاه، وقتی امام سجاد (ع) داشت قالب تهی میکرد از دیدن این صحنهها، "غصه نخور اینجا یک حرم باشکوهی میشود در این بیابان. گنبدی میزنند. دستهای راه میافتد. پرچمی بالا میرود. علمی بالا میرود. دستههایی میآید برای عزاداری، برای زیارت." الا کرور الایام و اللیالی. "شب و روز اینجا شلوغ است. دارد زائر میآید. الان را نگاه نکنید تا ابد میآید." اینجا میشود محل مناجات. اینجا یک اسم اینجا زنده میکند. خلایقی میروند به ملاقات خدا به عشق دیدن کربلا به عشق امام سجاد (ع).
شاخصهای موفقیت در اینهاست: اتصال به ابدیت. پس در مورد شام یکجور دیگر روضه میخواند. سرافرازانه روضه بخوانیم. هرچند این مصیبت به صورت فوقالعاده بود. امام سجاد (ع) فرمود این مصیبت به نسبت کربلا سختتر است. وقتی فرمود: «الشام الشام الشام» مصیبت شام از کربلا سختتر بود. ولی باشکوه. ببین کارشان را کردند این خانواده. ببین هنوز که هنوز است شام مال کیست؟ سوریه مال کیست؟ حرم این دختر سهساله ماند. کاخ یزید نابود شد. قبری مانده؟ نه. اسم قبر این دختربچه که در خرابه بود، خراب شد. این شده حرم. آخرش با کی بود؟ آخر اسم کی ماند؟ اینهایی که متصل به ابدیت. البته این مصیبت، مصیبت سخت بود. آدمیم که میخواهد اینجا هزینه بدهد باید هزینه بدهد. بهای سنگینی هم دادند این خانواده.
سه روز اینها را پشت دروازه شهر ساغر نام شهری است که در زمان عبور این کاروان، محل توقف آنها بود. نگه داشتند این ایام. گفتند: "هنوز شهر شام آماده پذیرایی از شما نیست." "بریم شهرها را آماده میکنیم، آذین میبندیم. همه لباس نو بپوشند، عطر بزنند، معطر کنند، مزین کنند. شیرینی بپزیم، شهرداری را آماده میکنیم." سه روز این خانواده را نگه داشتند. حالا شما فرض کن سه روز جمعیت هی دارد آماده میشود داخل شهر. نگه داشتند ورود اینها به چه وضعیتی پیدا خواهد کرد. سه روز مردم هی آمدند: "آقا آماده نیست، وایسا، صبر کن اینها بیایند. هنوز این بخش را درست نکردیم، آنجا را آماده نکردیم."
"مجلس یزید را مرتب بشود. کاخ آماده نیست. سفرای خارجی هم هنوز نرسیدند." سوز و گداز مردم پیچیدند که کی پس این خارجیها را وارد شهر میکنیم. در باز شد. این دروازه ساعات. این زن و بچه وارد شدند. (عمر کینه از این خانواده). یهو معاویه کار کرده در ذهن اینها. یزید کار کرده. بنیامیه در این شهر کار کردند. همینها بودند. گفتند: "مگه علی نماز میخوانده؟" حالا دختر علی دارد وارد این شهر میشود. خانواده علی دارد وارد این شهر میشود. چه دروغها که نگفتند برای مردم. قتل عام میکرده، مردم را میکشته، خانوادهها را به اسارت میبرده. اینها میخواهند انتقام همه آنچه شنیدهاند را از این زن و بچه بگیرند. همه جیبها پر از سنگ کردند. روی پشت بام انتقام بگیرند. بیبی با دست بسته وارد شد. این بچهها را وارد شهر کردند. نامردی. این بچه ۵ ساله و ۷ ساله و سهساله و اینها مگر انتقام دارد؟ انتقام همون سری که روی نیزه برایش میبینه بسه دیگه. لا اله الا الله.
خیلی فردا روز سختی بود برای اهل بیت. روز اول سفر که این خانواده وارد شام شدند. روضههای متعددی دارد اینجا. سهل بن سعد ساعدی که مفصل روضه میخواند. بیرون آوردن این سرها روی نیزه زدن اینها. روضه سنگ باران، روضه ورود به مجلس یزید. کدامش یک روضه سوزناکی است؟ زیاد خواندیم. خیلی از رف رفتهایم. این روضه را نخواندم. این شبها بخوانم.
خانواده وارد شدند. دیگر اینها با همه آن دشمنی. یک تعداد که وایسا دف میزنند، زنجیر شادی میزنند. این که به کنار، توهین میکند. یا صاحبالزمان، دخترهای جوان را دید میزنند. علی زینب دلواپس همه فکر و ذکر و هوش و گوش زینب. یکی حواس زینب به این بچههاست که اینقدر نامحرم نگاه نکند. آن تعبیری که فرمود: "ما را خوار کردند." یکی این بود. یکی هم این سر نازنین قلم دین شعیره الهیه. این همه سنگباران کردند. لا اله الا الله.
این را یک تکه از مقتل سوزناک است. اکثر مقاتل هم این را نقل کردهاند. میگویند: یک پیرزن منحنی بود. تعبیر مقتل این است، یعنی قدش خم بود، نمیتوانست بایستد. جان به قربان مظلومیت تو حسین جان (ع)، یا اباعبدالله (ع). پیرزن هشتاد و خوردهای ساله. یک دندان فقط در دهانش بود. چهره کریهای داشت. پیر بود. یک خیمهای بغل خیابان زده بودند. در آن نشسته بودند تعدادی از این زنها. این پیرزن شنید این کاروان وارد شده. ای پیرزن از جا بلند شد، گفت: "سر خارجی را وارد کردند؟" این حسین بن علی (ع) را. گفتند: "بله مادر." گفتند که... این پیرزن رفت یک گوشه از روی زمین، دولا شد، یک سنگ درشتی برداشت. "این سر را به من نشان بده ببینم کدامش است." این خونه پیش. السلام علیک یا اباعبدالله. فلعنة الله علی قوم الظالمین.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه دوم
قانون جذب قانون جذبه
جلسه سوم
قانون جذب قانون جذبه
جلسه چهارم
قانون جذب قانون جذبه
جلسه پنجم
قانون جذب قانون جذبه
در حال بارگذاری نظرات...