شخصیت یعنی نیت…
!! توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تولید شده است !!
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و لعل عقدة من لسانی.
جلسات قبل محضر عزیزان عرض شد که مراتب اُخروی ما و مراتب «عنداللّهی» ما وابسته به درجات معرفت ما، درجات علم ما، درجات توجه ما و آن مرتبه صعود قلب ماست که چقدر قلب در مرتبه عالی باشد؛ که حالا در برخی روایات از آن تعبیر میکنند: «رفع قلب». چون قلب، «حالا چه» دارد؛ شریف و فوقالعاده است. که مرحوم آیتالله حاج آقا مجتبی تهرانی هم کتاب خوبی در شرح این روایت نوشتند که دل چهار تا اعراب دارد. کلمات اعراب دارد: رفع و نصب و جر و سکون. و دلها در این حالات مختلف، وضعیت مختلفی پیدا میکنند. که فرمود: «رفع قلب» به توجه، به ذکر قلب؛ وقتی توجه پیدا میکند، رفعت پیدا میکند، میرود بالا. «یرفع الله الذین آمنوا». و این هم که «فی بیوتٍ اذن الله ان تُرفَع»، یعنی خانههایی است که محل ذکر است، محل توجه است. خانه بالا و پایین ندارد. جا، جایی است که توش قلب متوجه میشود. چون «شرف المکان بالمکین». مکان که خودش شرافت ذاتی ندارد، شرافت طبعی پیدا میکند. جایی که باعث توجه به خدای متعال بشود، ارزش پیدا میکند. همانجور که خانه عالم را اگر کسی بهش نگاه بکند، ثواب بالا میبرد. سن اُخروی ما به میزان توجهات؛ یک ثانیه توجه اگر آمد، ما یک ثانیه عمر اُخروی کردیم. اگر توجهی نبود، انسان عمری ندارد، حیاتی. عمر اُخروی اصلاً زمانش با دنیا قابل قیاس نیست. چون حرکت برای دنیاست، آنجا اصلاً حرکتی نیست. هرچی که هست جزا و عسل. به هر حال، این حالات مختلف آدمهاست.
یکی از اساتید وقتی میفرمودند که از یکی از بزرگان نقل میکردند ـ فیلم مکاشفات به این نحو خیلی نمیخواهیم بابش باز بشود و اجرای مباحث ساده میشود؛ اینها مبانی قرآنی و مبانی فلسفیاش قرص است ـ از باب تأیید این مطالب گفته میشود نه از باب اینکه بخواهد استدلال و سند باشد. یکی از بزرگان را در عالم معنا دیده بودند ـ که اسم هم نیاوردند، خود آن کسی هم که کشف برایش صورت گرفته بود به اسم ـ : من در قرن فلان، سه قرن پیش، چهار قرن زندگی میکردم. در زمان خودم بزرگترین عارف بودم. و الآن در عالم برزخ، عمر برزخ. گفته بود که در بین عرفایی که طول تاریخ شیعه، عرفایی که در طول تاریخ شیعه آمدند، از بین مثلاً شاید غیر از اصحاب اهل بیت، شاید منظورش اینجا بیشترین سن و سال مال مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت است. گفته بود که اهل بیت ۴۰ ساله، انسان کامل ۴۰ ساله. این ۲ ساله و ۶ ساله که میگویم، از "چه" از ما سه نوع رتبهبندی برایش داریم. ممکن است کسی ۲۰ سال عمر بکند؛ بهش میگویند سن عقلیاش، مثلاً ۲۳ سال. سندرومهایی که پیدا میشود، محاسباتی هم هست، سن عقلی طرف را حساب میکند. این مثلاً تو زندگیاش یک سری دریافتها و ادراکهایی دارد، آن میشود سن عقلی. مثلاً بچه تو ۶ سالگی کاملاً دیگر سر در میآورد که فلانی بابای فلانی است؛ یعنی چه؟ فلانی بچه فلانی یعنی چه؟ که اگر آن شد باباش، همه فک و فامیل آن بابائه با این بچه نسبت دارند. طبعاً این الآن بابابزرگی دارد. بعد از اختلافات خانوادگی سر در میآورد. توهین یعنی چه؟ احترام یعنی چه؟ روز تولد یعنی چه؟ این عاشق آن یکی شده یعنی چه؟
بچه ۲ ساله چی؟ خیلی سطح فهمش پایینتر. بابا دارد، مامان دارد، بهش یک چیزی میدهند، میخورد. این جمله را آن عارف که اسمش را هم ما نفهمیدیم کیست و چیست، درون کشف آن بزرگ ـ که البته ما میشناسیمش کیست ـ این بزرگوار فرموده بود که تازه اگر انسان زاهد شد، از حب دنیا در آمد، عمر برزخیش میشود ۱۰ سال. ۱۰ روزگی میافتد. ناف دنیاش کنده از این تعلق دنیا. اکثر کسانی که از دنیا میروند، یک روز هم نیست. بچه یک روزه، پرده جلو چشمش است. هیچی! این فقط میفهمد که خودش را کثیف کرده. هنگام اذیت نمیفهمد کثیف کرده. نمیفهمد یک کاری کرده که کثیف شده. یک کم بزرگتر که میشود میفهمد که یک کاری کرده که الآن اذیت است. تعطیل است. دیگر هیچ ادراکی از هیچی ندارد. هر تصویری هم که میبینی، هیچ مطابقتی تو ذهنش.
آدمها رو علم آدمها، محفوظات ذهنی، البته ارزش دارد. از باب اینکه راه کنار رفتن حجاب از قلب، بخشش همین مفروضات ذهنی است. آدم باید اول یاد بگیرد این احکام قرآن و دستور خدا را یاد بگیرد، عمل بکند، حجاب از قلبش کنار برود. مشکل اینجاست که اینها بشود حجاب. اینها بشود غایت ارزش فضیلت، که این چون محفوظات بیشتری دارد اعلم است. چون محفوظات کمتری...
لذا در قرآن کسی که بالاتر از حیات دنیا را نمیبیند، اصلاً علم برایش صدق نمیکند. سوره مبارکه نجم، آیه ۲۷ از این تعلقات ما فهمیده میشود سطحمان. گاهی مثلاً به یکی میگویند آقا فلان برنامه را شرکت کن ـ شوخی جدی، حالا بخش اولش جدی، بخش دوم شوخی ـ مثلاً میگویند که مدرک دارد یا مثلاً هیئتی میگوید چی دارد؟ میگویند شام. شام ندارد. مدرک هم ندارد. ثواب دارد. یک حالت جهل آدم که قلب ثواب را تصدیق. یعنی وقتی بهش میگویی شام، میگوید آها! خب پس یک چیزی دارد. علامت این است که این هنوز در عالم برزخ متولد نشده. البته نه اینکه بهش نمیدهندها، یک صورتی برای اعمالش هست، یک چیزی به آدم میدهند بالاخره. کبیره در حدی که حالا بیچاره بکند اینها نباشد. همینقدر که یک ابراز ارادتی گاهی به امام حسین کرده و به این دم و دستگاه محبتی دارد و اینها برزخ بشود.
آن ماجرایی که مرحوم آیتالله الهی قمشهای فرموده بود که من آرزویم این است. از آیتالله جوادی. آرزوی بنده این است که در بهشت، در برزخ، از امیرالمومنین درس نهجالبلاغه بگیریم. پیش آمده. ایشان فرموده بود که ما هر روز محضر امام حسین درس توحید داریم. شهید مطهری را یکی از اساتید ما میفرمود که حرفهای سنگین زیرخاکی. برخی شماها اهلیدها، چون حرفها گاهی میرود تا یک جاهایی، بعد یک واکنشهای آدم میبیند. حتی روایت، روایت معنای عرفانی داشته. مثلاً در سیمای اباعبدالله، مثلاً نحوه بیان امام حسین علیه السلام چه شکلی؟ پیغمبر. قرآن اشاره بهش دارد که کلام ایشان این شکلی بوده. معنا کن روایت را با یک اطمینان خاصی. گویش امام حسین ـ امروزیاش لکنت ـ نه به معنای نقصش بیان، یک توقفها و یک ملاحظاتی است که هی کلام را میخورد، هی کلام را میکَنَد، حرف بزند. عقده داشتن. انبیا همگی نمیتوانستند بگویند. حرف روایت امام حسین علیه السلام از امام حسن عسکری هم کمتر. بعد عالم و امام حسین طرفدار شناخته شده نیست. کلامش کم نیست. بچهکم داشت. تعجب است. تو پدر ما غیر از عبادت مشغول کاری نبود. ملاحظات. آدم معرفتی هم که طرف دارد با این انکاری که میکند از دست میدهد. خب آدم نگه، بهتر است. احتمالاً دوباره برخی از دوستان، اینهایی که ایمان به آخرت ندارند، ملائکه را بهشون اسم دختر میگذارند. هیچ علمی ندارد. آنی که ایمان، آنی که باور به آخرت ندارد، هیچ بهرهای از علم ندارد. این قلب خالی از علم است. دنیا از کسی که از ذکر ما را برگردانده و غیر از دنیا چیزی را نمیخواهد. «اعراض ذالک مبلغه من العلم». سطحشان از علم. آدرسش را ننوشتم. ذیل همین آیه نکته خیلی زیبایی را مطرح میفرمایند. کل آن بحث را آوردم. چون وقت نمیشود، فقط دو سه خطش را برایتان بخوانم. «مبلغ» از علم. مبلغ یعنی چه؟ یعنی آنچه که بهش رسیدهاند. بلوغ رسیدهاند. چرا «مبلغ من العلم»؟ ایشان میفرمایند که این است مقدار رسایی علم آنان. تعبیری است استعارهای، گویا علم به سوی معلوم میرود تا به آن برسد. و علم مشرکین در مسیر خود به دنیا میرسد و همانجا از حرکت باز میماند و دیگر از آنجا به طرف آخرت نمیرود. لازمه این توقف علم آن است که تنها دنیا هدف نهایی اراده و طلب آنان باشد و تکسّم همشان تا همانجا پیش برود و دیگر دل به غیر دنیا نبندند و جز به سوی آن روی نیاورند.
میگوید علم میرود به سمت معلوم. آنی که باورش داری، همانی که رات میاندازد برایش کار میکنی، این میشود علم. بیشتر صحبت میکنیم و میشود تعبیر دیگری بهش گفت: نیت. سطح علمش پایین. این دریافت، این تصدیقش از علم، همین همین توهمات و اعتباریات دنیاست. قبول دارد. پیش میبرد. آن تصدیق قلب است. آن باوری است که یوسف زلیخا گفتش که تو چرا اینقدر فتنه کردی؟ کلاً تو بحث روایات در مورد انبیا و اینها اختلافات جدی هست. این کتابهای خیلی حرف و حدیث است. خوب و قشنگ، قابل تأیید، زیبا بود. گفتش که تو زیبایی! یعنی آن جبروت و آن دلربایی چهره را اگر در پیغمبر آخرالزمان میدیدی چه میکردی؟ عاشق آنم! اینجا تو روایت دارد که وحی نازل شده به حضرت یوسف: این دلش راست میگوید. و چون به حبیب من علاقه دارد، ببین چی میخواهد؟ یعنی در فرع این علاقه من حاجتش را میدهم. همسر تو بشوم و یکی اینکه همنشین تو تو بهشت باشد. که این اصلاً به واسطه محبت پیغمبر، باب این رحمت، قلبش راست میگفت. این قلب اگر راست بگوید، دیگر موقعیت جغرافیایی و تاریخی آدم مهم نیست.
به امیرالمومنین گفتند: آقا برادر من بیمار بود. خیلی دوست داشت تو این جنگ شرکت میکرد. ظاهراً جنگ نهروان بوده. فتح مهمی هم. هر چند جنگهای امیرالمومنین پول توش نبود. پیغمبر با غریبهها میجنگید. هم دیگرکشی بود هم پول توش بود. امیرالمومنین برادرکشی بیپول بود. «قیمةُ بَرآدِرُ مَن هَوا اَخیٰکَ» معنا... دلش با ما در تمام تیرهایی که زدیم، زخمهایی که برداشتیم، قدمهایی که برداشتیم، برادر. تا ابد هر کسی که بیاید دلش با ما باشد. تا ابد هرکی بیاید دلش با ما باشد، دوست میداشته که با ما باشد. این مجاهد صفین، نهروان، مجاهد بدر. تو همه اینها. ملاک حضور فیزیکیاش نیست. ممکن است کسی آنجا باشد، در برود. اینقدر بودند تو جنگها. قلبی که میکشانَد، میآورد برای دفاع از پیغمبر. حالا که قلبش هست، ملحق میشود.
دفاع مقدس. اینها همانهایی بودند که اگر ظهر عاشورا ندای اباعبدالله را میشنیدند، کشته میشدند. ماجرای سقیفه مدینه بودند، از امیرالمومنین دفاع میکردند. همه تاریخ میشود اینها را توشان لحاظ کرد. آنهایی هم که الآن پدر این ملت را در آوردند، خون ملت را تو شیشه کردند، ظهر عاشورا اگر بودند، خونه اباعبدالله، دل مهمه. «تواضع علیه من با اَحَدَه آخرنا». زیارت اربعین که پیاده میرویم آخر میرسیم چی میگوییم؟ یک صفحه روایت. اصل جان مداح همین یک تکه است که توی زیارتی نیست. این همه راه میرویم. کسانی حسین را کشتند که دل بسته بودند به دنیا. تمام. من دل کَندم، آمدم زیارت. علامت اینکه من اگر بودم، انشاءالله دل چی تصدیق میکند؟ وعده مُلکِ ری عبیدالله را تصدیق میکند. وعده بهشت اباعبدالله را تصدیق نمیکند. وعده نقد خدا و اولیای خدا را باور نمیکند. وعده نسیه کشک دشمن را باور میکند. سینه سپر میکرد، مذاکره میگیرد. بخشی و برشی نبینیم. تاریخ حقیقت زنده جاری است. سریال. یک باطن، یک روح بر کل تاریخ حاکم است و دارد میرود. جنس آدمها مشخص است. «تشابهت قلوبهم». قرآن کولاک کرده. اینجا میفرماید: اینهایی که اینجا ایستادند، فکر نکنید حرف جدید است. قوم لوط و قوم هود و قوم صالح و... تفاوتی ندارد. مفاسدشان با هم فرق میکند، دوز کثافاتکاری بالا و پایین است. «قلوبهم» همه دلها یکی است. فرعون یکی میشود، قوم بنیاسرائیل قوم جدیدی شد، همونه دوباره جلوه میکند. خط انبیا. همانهایی که تو سفینه با حضرت نوح بودند، ۸۳ تا. «ما آمن الا قلیل». ۹۵۰ سال کار کرد، ۸۰، ۸۳ نفر ایمان آورد. صد سالی چقدر هیئت بگیرید؟ صد سال ۱۰ نفر اضافه بشوند. سفینه نجات اباعبدالله. کره زمین! آن جمعیت در مورد اصحاب امام حسین فرمودند که روی زمین غیر از شهدای کربلا و اسرای کربلا مسلمانی پیدا نمیشود.
تو وصیتی که به حضرت زینب فرمود، لحظات آخر حالا: میبینم دخترم روزی که تو را با دست بسته وارد کوفه میکنند، آن روز غیر از تو و سایر اسرا مسلمانی روی کره زمین نیست. یعنی ۸۰ نفر تو این سفینه اباعبدالله. همیشه تاریخ. حکایت، حکایت قلب. حکایت باور دل. حکایت تعلقات. در مورد قلب و نسبتش با عمل، یک سری نکات دیگر را عرض بکنم و دیگر بحث را تمام بکنیم. ما عملی که انجام میدهیم، خاصیت عمل به این است که قلب و باور درش ایجاد میکند. آخر اونی که با ما هست و ماییم و خود خودمانیم، همان قلبمان. حتی عمل ما هم خاصیت عمل اینه که قلب میسازد، قلب را جلا میدهد، قلب شفاف میکند، به قلب جهت میدهد. سخنرانی داشته مرحوم مفید در «اختصاص»، صفحه ۴۲. خیلی مهمی را نقل میکند. یک جای دیگر نداریم. خیلی بکر و نایاب. یکیاش همین است که بعداً اسمش شد عبدالله ابن سلام. این از بزرگان یهود بود. اسمش چیز دیگری بود. وقتی که خبر پیغمبر منتشر شد، گفتش که من میخواهم بروم چک بکنم این آقا واقعاً پیغمبر است یا نه. یک سری سوالاتی که جوابش را میدانست از منطق یهود و انبیای سابق آماده کردن. از پیغمبر پرسید که همه را جواب گرفت و مسلمان شد و تو رکاب پیغمبر بوده. یکی از فرماندهها هم شد.
یکی از سؤالهایی که پرسید این بود: این ملائکهای که اعمال ما را مینویسند، «عین مقعد الملکین؟» و «ما قلمهما؟» و «ما دواتهما؟» و «ما لوحما؟» این ملائکه کجا مینشینند؟ با چی مینویسند؟ رو چی مینویسند؟ این خیلی مهم است. توضیحات دارد و قلمشان زبان آدم. دواتشان حلق آدم است. جوهرشان آب دهان آدم. توضیحات مفصل است. بخش آخرش را کار دارم. «لوحهما فؤاده». دفتر کتابی که توش اعمال را مینویسند، قلب آدم است. جدیدیها وردش کردند و PDFش کردند و اینها نیست که. صفحه دلت را بهت نشان میدهم. بعد میگویند: «اقرا کتابک. کفا به نفسک الیوم علیک حسیبا». کتابت را بخوان. این کتاب، همه آنچه که نوشتیم با اعضا و جوارحمان رو قلب نوشتیم. اعمال دارد لوح دل را. حالا چشم ما دارد مینویسد، زبان، گوشمان دارد مینویسد، خطرات ذهنیمان دارد مینویسد. همهاش مفاد ما قلب ما این نامه اعمال، پرونده ما این است. پس عمل خاصیتش این است که قلب را میسازد. این یک نکته. نسبت قلب با اعمال و جوارح فوقالعاده است. مطالب، مطالب عالی. نسبت قلب با عمل، نسبت امام است. خیلی مطلب، مطلب جالبی، عجیب است.
روایت مرحوم صدوق تو کتاب شریف «علل» نقل کرده. «علل و شرایع» آثار همهاش خواندنی است. یعنی حالا بحمدالله ترجمه (و) بدون استثنا آثار عالی، خصوصاً به جوانترهایی که میخواهند مطالعات روایی داشته باشند، وارد محیط روایات بشم، اینها را بنده توصیه میکنم. کتاب «ثواب الاعمال» از آثاری است که همه باید بخوانند. کتاب «معانی الاخبار» همینطور. کتاب «خصال» همینطور. بعد ثواب الاعمال، خصال، آدم بخواهد منتشر خواهد شد. عرض کنم خدمتتون که دیگر کتاب «توحید» ایشان که دیگر در قله است. کتاب «علل الشرایع» ایشان. این آثار، آثار فوقالعادهای است. محروم نمانند از آثار شیخ صدوق. بدون استثنا آثار قابل استفاده است. از امام صادق علیه السلام ـ که محمد بن سنان نقل میکند (ببخشید) وثن کسی نقل میکند ـ : «منزلت القلب من الجسد به جایگاه قلب و تَن، جایگاه امام و مردم الوجب طاعة علیه امام». واجب الطاعه است دیگر. همه باید حرف امام را گوش بدهند. همه اعضای جسد، شرده قلبند. پلیسند، پاسبانند و تراجمت له. کارگزار او وقتی که اراده میکند نگاه بکند، چشم نگاه میکند. وقتی که قلب اراده میکند بشنود، گوش فعال میشود. وقتی اراده میکند بو کند، بینی فعال میشود. وقتی اراده میکند حرف بزند و همینجور اعضای دیگر. امام لذا چون امام در ماه قلبمان است، قلب ما امام میسازد و با امام ارتباط برقرار میکند. ارتباط ما با اباعبدالله به واسطه کدام بخش شکل میگیرد؟ امام ما به امام عالم متصل میشود. امام ما، امام وجودمان. امام عالم را باهاش کجاست؟ البته قلب را چی میسازد؟ عمل. لقمه حرام. خورده میشود کلام اباعبدالله که فرمود شما هنوز سخنی من را میشنوید. نگاه حرام، کلام حرام.
توی روایتی از امیرالمومنین هست به «نافع مِکالی»، عجیب غریبی است. ما شب عاشورا که حضرت فرمودند که: «کذبه من زعم انه ولد من حلال و هو یأکل لحوم الناس بِالقِین». دروغ میگوید کسی که میگوید من حلالزادهام. چون این گوشت حرامی که به واسطه غیبت به روحش میدهد، کم کم وجودش را حرام میکند. به واسطه نطفه حرام به دنیا آمده ابتدائاً حلالزاده بوده، در ادامه حرام شده. وجودش، نطفهاش، همه ساختارش. لقمه حرام. چه لقمه بطن، چه لقمه باطن. لقمه فکری. طرف آدم خوبی بوده، سالم بوده. بحث خوراک نمیدانم برنج و نان و اینها که نیست که. خوراک فکری که بدتر از خوراک شکم است. عقیده و تصدیق از کی میآید؟ قلب آدم را نجس میکند. امامت را آن وقت امام نجس انتخاب آدم. کسی را انتخاب میکند که همجنس وجودیش باشد. ابن ابی الحدید مگر میشد مردم علی را رها کنند بروند سراغ یکی دیگر؟ «الحمدلله الذی تقدم المفضول علی الفاضل». شکر خدایا که آنی که با فضیلتتر نبود را مقدم کرد به نسبت آن که با فضیلتتر بود. خود او میگوید که من گفتم: خب برای چی مردم علی را قبول نکردند؟ اعلم مردم بود، اقوی بالحق بود، سابقه جهادش چقدر بود؟ استاد من برگشت گفتش که جنس مردم از جنس علی نبود. دلهایت همسو باشد با هم. معیت با امام بودن شرطش چیست؟ امام ما قلب ماست.
یک نکتهای که تو سؤالها زیاد میآید و چه حضوری چه غیر حضوری و مجازی جواب بدهم. بعضی از مطالب چون دیگر فرصت دیگری نمیشود مطرح بشود که آقا چشمش باز باشد یا اینکه ما مثلاً چکار بکنیم که چشممان باز بشود؟ کش رفته بودیم. توسلات کرده بود که ببند خیابان که میرود اذیت میشود. تازه میخواهد آدم بشود. اینکه بعد باز بعدش توسل بکند خوب. پس ملاک اینکه ما داریم رشد میکنیم چیست؟ و ملاک در استادی که باید ازش استفاده بکنیم چیست؟ ملاک، ملاک قلبی است که در اوج الهی. قلبی است که متوجه. قلبی است که از دنیا کَنده. قلب فرق میکند با چشم. ممکن است یک کسی تو حرم امام رضا باشد. به معماری حرم یا معماری خیلی فاخری است. تو حرم امام رضا بودن، اتصال به حرم داشتن مهمتر است یا آمار در و دیوار و لوستر و معماری حرم را داشتن؟ ماجرای چشم برزخی و قلب برزخی تفاوتش این است. قلبش حرم خداست. مصلحتی هست. ظرفیتی دارد. این اگر ببیند نابود میشود، متوقف میشود. قطار یا ماشینی میخواهد از یک گردنه خیلی زیبا، گردنه حیران، از آنجا برود به شهری که منتظرشند و باید برود آنجا مقیم بشود. خب این آن کسی که ماشین را راه میاندازد میداند این آدم اگر تو این جاده راه بیفتد، سرسبزیها را ببیند، زود جاده را ببیند، بیاید. جادهای که آمدی این زیباییها را داشت، نمیخواستم. اساتید خریت و حرفهای، اساتید که به محض اینکه آن سالک استعدادی دارد و چیزهایی دارد میبیند، همچین پدرش را در میآورند. جذابیتهای برزخ خیلی مرد میخواهد. کسی از اینها بکَند، برود. این جذابیت نگیردش. استاد اگر استاد باشد، اگر از این چیزها داشته باشم رو نمیکند. شنیده باشید عرض میکنم. میگوید حضور و اعمال در عوالم ولایی، سلب توفیق میآورد. میآورد از عوالم توحیدی. این قاعده فنی مفصل، کشکی است. بعد از اینکه این ماجراها اصل نیست، ماجرا این است که آقا دل این بابا اینجا نیست، دلش جای دیگر است. این را باید ازش استفاده کرد. البته خواب فرق میکند. به محض اینکه آدم راه میافتد، یک کم قوی میشود، خوابهایش عوض میشود. «هپروت» و توهمات که گاهی ما از این پیامها کم نداریم، یک صدایی شنیدم یکی از اون لای دیوار آمد و یکی اینجوری کرد و راه راه توحید اضافه کنند. چشم برزخی هتل توهمی. اینها هم دوتا بهش اضافه کنیم. این سامری است که قرآن میگوید. چشم برزخی قلب. قلب منیر، قلب سلیم، قلبی که متذکره، قلبی که خاشعه، خوب. راهش چیست؟ این هم دیگر قاعده مهم و کلیدی که این اصل ماجراست و مختصر عرض بکنم، بحث را تمام.
کنش عمل یک، مداومت بر عمل. از عمل نباید البته عمل را نباید خسته شد. با برنامه باشد. تنظیم شده باشد. روز اول میگوید: آقا سه بار دعای جوشن کبیر با صدای بلند. خیلی ملایم، قدم به قدم. حتی از اساتید میپرسند: آقا خوابمان را کم بکنیم؟ میفرمودند: هفته نیم ساعت خواب آدم کم میشود. چقدر قشنگ! ملایم، قدم به قدم. اصلاً اساتید ما یک دانه در سجده و غیر سجده. اصل ماجرا چیست؟ بودیم. حالا خیلی هم در نیامدیم ولی لااقل یک کم توهممان معتدل شد. علامه در حرم چه ذکری را میفرمودند که بگوییم امام را ببینیم؟ حالات توجه. تفاوت توجه. توجه به اینکه الآن در محضر کی بخوابی هم هست. سر کلاس هم هست، سر سفره هم هست. توجه نیت. نیت به تعبیر روایت همان شاکله ماست که من یک باب مفصلی از روایات آوردم که نشد بخوانیم. باشه. ببینیم کی میشود. محرم، ماه رمضانی بحث نیت انشاءالله داشته باشیم. فقط یکی دوتا نکته را در مورد نیت عرض بکنم و دیگر عرضمان تمام کنیم. نیت همان شاکله ماست. شاکله یعنی شخصیت. با شخصیتی این شخصیتش بالاتر از این حرفهاست. چه شخصیت آدم را بالا و پایین میکند؟ نیت آدم. نیت یعنی منو قصدی که دارم. اولاً نیت چیز ذهنی نیست. نیت کار قلب است. این هم باز خیلی خلط میشود. قلب است. قلب تصدیق کند. الآن میگوید که من که اینجا نشستم کار را دارم به نیت ثواب انجام میدهم. بر فرض که این قدم اولش است. قدم اول، انجام عمل به نیت ثواب. آخرت. توجه به آخرت. برخی اساتید ما میفرمودند: اگر کسی این مرتبه از مراقبت، اگر کسی این مرتبه اول از مراقبه برایش مَلِکِه بشود، قطعاً عاقبت بخیر میشود. قطعاً.
الآن این کار خاصیتش چیست؟ این نور دارد یا نار؟ گرفتار میکند یا نه؟ برایم سودی دارد؟ این قصد و اول کار تزریق کنم به کار. این میشود نیت. ارتفاع درجه. این میشود رشد. قدم اولش خیلی ساده است. مثال ساده. نگاه میکنیم که ببینیم مرتب بودن ثواب دارد. ثواب آدم لحاظ. به شدت آدم رشد میدهد. روایات فراوانی هست که دیگر فرصت نمیشود. فقط یک روایت برایتان بخوانم از پیغمبر. نیت را باید بگوییم آقا سوخت عمل است. نیت تعیین کند عمل چقدر بُرد داشته باشد. تا کجا برود عمل؟ را لازم نیست خیلی سختش کنیم. آقا یک دانه روزی سه بار «صلی الله علیک یا اباعبدالله» با توجه. تمام آثارش را میبینی. آثار این هزار برابر زیارت عاشورایی که روزی ۱۴ بار بخوانید، توجه توش نباشد. موشکی برداریم درست کنیم سوخت نداشته باشد. توجه به عمل تزریق کن. فلانی با هم رفیقیم، نریم ناراحت میشود. اینها خونه ما آمدند روضه. ما باید بریم. اینها همهاش نیت این کار را کاملاً بدون سوخت میکند. کار بدون خاصیت. تمام این قدم به قدم که آمدی رشد کرد. درس میخواند با نیت برای ثواب. میخوابد برای ثواب. «انما الاعمال بالنیات». عمل به نیت بنده. و «انما لکل امرئ ما نَوی». سهمش آن نیتش است. «فمن کانت هجرته الی الله ورسوله و هجرته الی...» از این عمل هجرت به کجاست؟ سوختت را برای کجا تعیین میکنی؟ اگر هجرت به خدا و رسول است، عمل تا خدا و رسول میبردت. اگر هجرت برای پسر به دنیا و زن است، درس بده که به عنوان عالم بشناسند، شخصیت تاریخی ارزشمند بشناسند، سالها کف بزنند، یک دقیقه سکوت کنند. گمنام. هجرتش به خدا و رسول. غرض ما از کار چیست؟ اگر میخواهد با اباعبدالله باشد، با اباعبدالله روضه بخواند، بنرش را بزنند و کم کم منبری معروف بشود تو شهر و معروف بشود رسانهای بشود، تلویزیون. حساب شماره حساب است دیگر. هی چاقتر بشود. تمام بهره از اباعبدالله به همان فیش حقوقی مشاور حساب و اینها نخواسته. حالا یک کسی هم کاری علیالظاهر انجام نمیدهد. نیتش را شما جز شهدای کربلا ذهن و زبان است. ای کاش منم بودم. تمام باد منزل نبود در سفر روحانی. اینجا دیگر حجابی ندارد. حجاب تاریخ ندارد. بگذار روزی یک بار اصلاً آدم نیت بکند بگوید: ای کاش من امروز کربلا، مشهد و قم هر وقت از خونه خارج میشوید نیت کنید که بروید حرم. ولو میدانی آن روز حرم نمیروی. امروز من صبح باید بروم دانشگاه، بعدش هم کار دارم تا شب نمیتوانم بیایم. شب باید بیایم بخوابم. کل این مسیر شهرستان میخواهیم برگردیم مشهد. نیت کنیم که به خاطر امام رضا میرویم مشهد. دیگر نه میخواهم به خاطر زن و بچهام دارم میروم. خونم آنجاست، محل کار. دو نفر آمدند پیش امام رضا علیه السلام گفتند: آقا ما با هم راه افتادیم، با هم آمدیم، با هم رسیدیم، با هم هستیم، با هم برمیگردیم. نمازمان چه شکلی است؟ این سفر حرام است. عمل فلج میشود. با نیت عمل بسیار کم فرمود. یک آه بکشد. «نفس المهموم لظلمنا». یک آه از دل... بهشت واجب شد. تباکی میکند. دل وادارش میکند که حالت حزن به خودش بگیرد. مایع قلبی. لذا هر روز مثل امام زمان در زیارت ناحیه که تأسف دارند بابت اینکه چرا من کربلا نبودم تو را کمک کنم. هر روز دارم بابت این گریه میکنم. امام زمان هر روز گریه نمیکنیم. حسرت نداریم. لااقل شبهای جمعه داشته باشیم. بگیر بخواب که ای کاش من امشب یک زیارت رودخانه حال ندارم. یک بار به دل عرضه کند. او چیست؟ بهش بگویم امشب اگر فراهم بود میرفتی کربلا زیارت. شاید کربلا این از خیلیها که رفتند.
مقدمه روضه و ذکر مصیبتمان هم باشد. شب آخر مجلسمان است. این روایت تقدیم به همه کسانی که میهمان اباعبدالله خواهند بود. ایام اربعین در کربلا. ماجرا، ماجرای زائر اربعینی امام حسین علیه السلام. جابر بن... یادش باشی تو مسیر پیادهروی ایشان اولین زائر امام حسین علیه السلام و جایگاه ویژهای هم دارد. روایت را عطیه عوفی نقل میکند در کتاب شریف بشارت المصطفی. این روایت آمده. مگر خرج تو مع جابر بن عبدالله الانصاری. «زائرین قبر الحسین بن من و جماعه». با هم راه افتادیم بریم زیارت قبر اباعبدالله. «فلما وردنا کربلا»، دلها، همین که به کربلا رسیدیم، جابر رفت کنار آب فرات. «غسل و لباس تمیزی به تن کرد». «جامعه روح» یک کیسهای داشت که توش ساده کوفی داشت و «فنفرها علی بدنه». به خودش پاشید. «الا ذکر الله ادب زی» یک قدمی برنداشت تو مسیر زیارت اربعین مگر اینکه خدا را یاد کرد. خوب. جواب. نابینا توی گودی. دو تا قبر. قبر شهدا که حتی قبر محسوس و معلوم نبود. تبر کنار هم زمین وسیع دفن کردند. امام حسین علیه السلام و قمر بنی هاشم قبلشان جدا. جابر به آنجا که رسید گفت: «المثنی دست من را برسان». «فلمستو» دستش را رساندند به قبر. «فخر و علی القبر مغشیاً». همین که دستش به قبر رسید غش کرد روی قبر افتاد. «فرششت علیه شیء من الماء». یک مقدار آب بهش پاشیدند. وقتی به هوش آمد اولین چیزی که گفت جابر این زیارت اباعبدالله این شکلی است. سه مرتبه گفت: «یا حسین! یا حسین! یا حسین!» خوب. جواب. رفاقت قدیمی داشته باشم. اباعبدالله الحسین اینجا دارد که برگشت گفت: «حبیب لا عجیب و حبیبه». میشود رفیق جواب رفیقش را ندهد. جواب فقط «ودعاك علي اوادجاك» چطور میخواهد جواب بدهد کسی که رگ گردنش را برید؟ «اشهد انک ابن خاتم النبیین». شهادت میدهم تو پسر رسول الله و سید فاطمه «سیدة النساء». همین جور در وصف امام حسین تعابیری به کار برد. گفت: «مالک لا تکونها کذا». چطور این جور نباشد؟ فقط غفلت کردند که کف. سید امام حسین علیه السلام انگشت مبارک را تو دهان امام حسین میگذاشتند و امام حسین از انگشت پیغمبر تغذیه میکرد. جابر اشاره میکند تو کسی هستی که با کف با انگشت سید المرسلین تغذیه کردی. من میدانم تو خیلی جای خوبی داری. فقط یک نکته. یک درد است. «غیر ان قلوب المومنین» دل مومنین طاقت دوری تو را ندارد. طاقت جدایی. شهادت میدهم تو بر همان رفتی که برادرت یحیی بن زکریا رفت.
نگاهش را که به چشمش بینا نبود، چشم گرداند به کنار قبر اباعبدالله که قبر اصحاب حضرت بود. صدا زد: «السلام علیکم». سلام دادم. یاداینها کرد. آخر گفت: «لقد شارکناکم فی ما دخل». این هم روضه ما باشد. گفت: ما شریک بودیم در هرچه که شما درش داخل شدید. شهدای کربلا. زمین نیامدی ما شمشیر نزدیم. اینها. این همه مصیبت دیدم. ما با اینها شریک باشیم. حبیبی! رسول الله از پیغمبر اکرم شنیدم. کنار قومی را دوست داشته باشد در قسم به کسی که پیامبر را به حق پیغمبر کرد. «اصحاب الحسین و اصح». نیت من با نیت حسین و اصحابش یکی بود. منم جز شهدای کربلا به حساب میآیم. جملاتی را گفت عالی است و دیگر فرصت نیست، عرض نمیکنم. شب جمعه است و شب آخر این مجلس است. ما زخمی برنداشتیم ولی در تمام این مظلومیت شریک بودیم. چرا؟ "چون نیتش" را فرمود: نیت داشته باشی، ثوابش را بهت میدهد. من یک آقایی را میشناسم از کودکی نیتی را تو دلش داشته. لباس مینوشتند. میگفتند: «میرویم تا انتقام سیلی زهرا بگیریم». عشق بزرگ شده که انتقام سیلی از بچگی. هر وقت بهش گفتند که مادر ما را تو کوچهها زدند، به آنم قم. غیرت الله. خیلی دلش میخواست کربلا انتقام بگیرد. انتقام سیلی مادر. عباس جان! اشکال ندارد. شما نیتش را داری. اجرم برات. انتقام سیلی را که نتوانستی بگیری. آن که حالا سرت بر روی نیزهها باید برود قدم.
یک گاهی میدیدیم از گوشه برخی از این سرها اشک جاریست. بعضی وقتها میدیدیم بستگی به مصیبت داشت. آمادهاید این شب آخر برای روضه بسیار غریبی است. بسیار روضه. شب جمعه است و شب آخر مجلس. حق روضه را ادا کنیم. این ایام پشت در دروازه ساعات. سرها را که بر نیزه. اینجا متن مقتل این است: زینب کبری سرش، سر اباعبدالله را جلوی چشم دید. یا صاحب الزمان میگوید: به محض اینکه سرش چشمش به سر اباعبدالله افتاد، چشمش خیس شد. صدا کرد. اشک تو چشماش جمع شد. به محض اینکه اشک تو چشم. نگاه کردم دیدم داره خون گریه میکند.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه اول
با حسین از دنیا تا عقبی
جلسه دوم
با حسین از دنیا تا عقبی
جلسه سوم
با حسین از دنیا تا عقبی
جلسه چهارم
با حسین از دنیا تا عقبی
جلسه ششم
با حسین از دنیا تا عقبی
در حال بارگذاری نظرات...