هدف امام حسین (علیهالسلام): بازگرداندن پیامبر به جامعه اسلامی
تبیین امام سجاد (علیهالسلام) از پیروزی عاشورا در اذان
طرح درازمدت بنیامیه برای حذف نام و رسالت پیامبر
تغییر هویت امت به «شهروند مسلمان» در نظام معاویه
نقش علمای سوء در فساد و سکوت در برابر ظلم
هشدارهای قرآن درباره علماى ملعون
رغبت و رهبت؛ دو دام اصلی برای انحراف انسانها
ماجرای وسوسه ملک ری و سقوط عمر سعد
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد، اللهم صل علی محمد و آل محمد، و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقده من لسانی یفقهوا قولی.
جلسات قبل عرض شد: حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام با جامعهای مواجه بودند که دچار اختلالات جدی در ارتباط با مرکزیت جامعه، یعنی مقام اکرم [پیامبر اکرم]، شده بود. این جامعه دچار اختلال و نقصان شده بود. رابطه با مرکز قطع شده بود. از پیامبر فقط اسمی باقی مانده بود.
حضرت اباعبدالله الحسین فرمود: «من خروج کردم و لم اسیره بسیرت جدی و ابی علی بن ابی. میخواهم به سیره جدم عمل کنم. میخواهم پیغمبر را بین مردم برگردانم. میخواهم پیغمبر را زنده کنم بین مردم.»
خب، این خیلی برای ما جای سؤال است. در فاصله پنجاه سال، مردمی که همه مسلماناند، از دین که خروج نکردند؟ مگر مردم رفتند مسیحی شدند که شما میخواهی پیغمبر را به اینها برگردانی، آن هم بعد پنجاه سال که بخواهی قیام بکنی؟ چه اتفاقی دارد میافتد؟
حالا من خیلی نمیخواهم وارد فضای تحلیلی تاریخی بشوم؛ بیشتر میخواهم از حیث جامعهشناختی موضوع را با هم بررسی کنیم، ولی خب یک سری فکتهای تاریخی این وسط گاهی لازمه باید مرور بشود.
در شام وقتی به امام سجاد علیه السلام عرض کردند که: «آقا شما که راه افتادید و آمدید و این قیام پدرتان و اینها، شما پیروز شدید یا غالب شدید یا مغلوب؟ شکست خوردید یا پیروز شدید؟» امام سجاد عبارت عجیبی فرمودند. حضرت استاد، آیت الله جوادی آملی، خیلی بر این عبارت تأکید میفرمودند که این یک شاهرگ اساسی است برای فهم واقعه کربلا.
حضرت فرمودند که: «وقتی موقع نماز شد، ببین از سر مؤذنه چه اسمی را صدا میزنند، میفهمی ما شکست خوردیم و پیروز شدیم.»
منظور حضرت چه بود؟ در اذان اسم پیامبر برده میشود. خیلی عجیب است! این قیام با این شکوه و عظمت، بعد یک دفعه خروجی را امام سجاد این را بفرمایند، که: «ببین، سر اذان اسم پیامبر هست. یعنی شما برای این قیام کردید، برای اینکه اسم پیامبر از اذان نیفتد. این همه حرکت و این همه ماجرا برای این بود؟»
بله! چون این پیامبری که در اذان عنوان میشود، پیامبرِ «رسول اللهی» است. آنها همه کار را کردند که پیامبر باشد، ولی «رسول الله» نباشد. ما پیغمبر را در حیثیت رسالتش نگه داشتیم، تمام! ما پیروز شدیم. ما یک شخصیت کاریزماتیک نگذاشتیم بشود پیغمبر. یک شخصیت سمبولیک تاریخی نگذاشتیم بشود. نگذاشتیم میراث فرهنگی کنید پیغمبر را. نگذاشتیم آثار باستانی کنید پیغمبر را. ما پیغمبر را پیغمبر نگه داشتیم. کاری که معاویه نمیخواست بشود، دارد در تاریخ رد میشود. اذان میگفتند، رسید به اسم پیامبر اکرم. عصبانی شد، سرخ شد. گفت: «من کوتاه نمیآیم تا این اسم را از تو اذان دربیاورم.»
طرح درازمدتشان هم این بود دیگر. یک برنامه درازمدت داشتند. اصلاً همیشه ما شاء الله دشمنانمان برنامههای درازمدت داشتند. ماییم که یک دفعهای دو هفته قیام میکنیم، بعد میرویم میخوابیم. کلاً مال ماست؛ برنامههای ماست. ده روزه، یک و نیم هفته قیامهای یک هفتهای، ده روزه، دو هفتهای، اینها قیامهای ماست. سراغ زندگیام میروم. برنامههای درازمدت دارد. فازبندی میکند: فاز یک، فاز دو، فاز سه. بعد فاز یک اگر شکست خورد، جایگزینش چیست؟
ببینید برای کردستان امروز، همهپرسی، چه برنامههای درازمدت قشنگ و تمیزی دارند. برنامههای درازمدت پنجاه ساله دارند برای تجزیه خاورمیانه و تجزیه کشورها. حتی طرح درازمدت یک روستا باید دو قسمت بشود. یک روستا را دو قسمت بشود. روستای یکپارچه نداریم. برنامه قدیمیشان را دوباره فازبندی کردند، با شیوههای جدید آوردند. این است الان وضعیت کردستان. خب، این قطعاً برای خاورمیانه و منطقه سم است، فاجعه است. حالا در درازمدت کم کم فهمیده میشود دیگر. این تجزیه بعداً به تجزیههای دیگر در عراق منجر خواهد شد و ایران و جاهای دیگر.
برنامه این است. امام حسین علیه السلام فرمود: «این جامعه دچار اختلال شده. نسبتش را با پیغمبر از دست داده. اصلاً یادش رفته چه نسبتی دارد با پیغمبر.» بابا، تو امت رسول اللهی! عناوین عوض میشود دیگر. خیلی کار خاصی صورت نمیگیرد. ما روی عناوین حساسیت نداریم. نظام استراتژیک، آنی که نقش کلیدی را ایفا میکند، عناوین است، اصطلاحات.
رهبر معظم انقلاب فرمودند: «من نمیگویم خاورمیانه. خاورمیانه در یک نظام طراحی شده این عنوان جعل شده. من میگویم غرب آسیا. من نمیگویم توسعه، من میگویم پیشرفت. من نمیگویم تندرو و کندرو. من میگویم انقلابی و غیر انقلابی.»
اصطلاحاتی که پشتش فلسفه دارد، ایدئولوژی دارد، منبعث از مبانی فکری عمیق و اصیل. ما نمیدانیم، مصرف کننده میشویم. یک وقت در آن پازل قرار میگیریم. همین عنوان را که استفاده میکنیم، یکی از این عناوین این است: امت و شهروند. شهروند بگذاری، همه آن حیثیت از بین میرود. مردم را تبدیل کردند به مسلمان در دوران معاویه. تو نسبتی با پیغمبر نداری، تو یک شهروندی و یک عنوانی داری به اسم مسلمان. آن مسلمان هم "بَند" به کسی نیست. هر جور باشی حله.
بعد به اسم خلیفه پیغمبر، آقای معاویه، صادرات بت راه انداخته بود. «من الان بازاریابی کردم، دیدم کشورهای منطقه بازار خوبی دارد برای بت. چرا ما خودمان تولید نکنیم؟ ما تولید میکنیم، میبرم که شام. شام هم که بغل مدیترانه است. آن ور [مدیترانه] هم که اروپا و روم است. کدام [بت] با کشتی تولید میکنی میفرستیم بازارمان هم رونق پیدا میکند. تو مگر شهروند مسلمان نیستی؟ تو مگر نمیخواهی اقتصادت خوب باشد؟ تو مگر نان نمیخواهی؟ بیا، دیگر چیکار داری از کجا دارد میآید؟ تو یک شهروند مسلمانی. با یک پایه حقوق، با یک درآمد، با یک زندگی کارمندی. چیکار داری چه خبر است؟ چی به چی است؟ کی به کی است؟ تو به نظامهای طراحی شده چیکار داری؟ تو کار خودت را بکن.»
همه شده بودند یک شهروند مسلمان. نماز هم اتفاقاً میخواندند، خوب هم میخواندند. وضعیت نماز و حجاب و اینها، آنقدری که من بررسی کردم در دوران صدر اسلام، معاویه، شام، کوفه، اینها همه خوب بوده. مشکل بیحجابی و اینها خیلی نداشتیم. اصلاً اینها مشکل چون نیستند، مشکل نیست. قالب میکنند بهمان دیگر. مشکل بهمان قالب میکنند. بعد وقتی قرار است که یک حرکتی انجام بدهیم، بهمان میگویند: «آقا آتش به اختیار باش، یک کاری بکن.»
خیلی خب، من بروم حجاب، بیحجابها را ... چه خبر است دور و برت؟ نمیدانی چی به چی است؟ آتش به اختیار باش یعنی اول از همه نظامها را برو طراحی کن. آنهایی که باید نظامها را طراحی کنند، رفتند سیزده بدر. تو برو نظام طراحی کن. پنجاه سال ما در این مملکت میخواهیم نظام اقتصادی. هنوز بانک بانک [نظام بانکی] را هنوز طراحی نکردیم. چیکار کنیم؟
یک چند سالی است یک گفتمانی شده "طب اسلامی". حالا من کار ندارم درست، غلط، خوب؟ حتماً نقطه ضعفهایی دارد. نظام است دیگر. باید یک کاریش کرد بالاخره. جمهوری اسلامی چیست؟ نظام سلامت. یک چیزی هست دیگر. تو یک شهروند مسلمانی. حالا دارو میخواهی، میروی میگیری. تو چیکار داری پشت این چه سیستمی خوابیده؟ چه طرح درازمدتی خوابیده؟
بعد میرویم مطالعه میکنیم. دانشوران صهیون برای نظام سلامت طراحی دارند، برنامه دارند. برای نظام آموزش برنامه دارند. تو یک دانشجویی، برو درست را بخوان، سر کلاست بنشین. پاشو برو. نظام داری. تو چیکار به تولید علم داری؟ کار خودت را بکن.
حرفهای آشنایی نیست برایتان؟ من دارم تاریخ میگویم یا دارم حرف روز میزنم؟ جفتش است. نه، دارم تاریخی میگویم که همین الان است. دارم از ویژگیهای یک جامعه فاسد میگویم که خیلیهایش را بهش مبتلاییم. دچار اختلالیم. نظامهای آن مغز عوض شده. یکی دیگر دارد طراحی میکند. نظامی که پیغمبر اکرم میخواهد، نیست. اسمش هست نظام.
رهبر معظم انقلاب تعبیر قشنگی به کار بردند. فرمودند که: «دشمن میخواهد که یک آخوند در رأس این مملکت باشد. قالب نظام، نظام شاهنشاهی باشد.» این مطلوبترین الگوی غربی است. همان کاری که در آل سعود دارند میکنند. اصلاً مفتیان وهابی. مملکت دست مفتیان وهابی باشد. دست شما [مفتیان]، نظام من [غربی] طراحی کنم، تو [مفتی] اداره کن. مطلوبترین الگو؛ چون هیچ کس صدایش در نمیآید. میگوید: «بابا آخوند است، بابا مفتی ماست.»
دیروز چقدر زدیم علمای سوء را. علمای سوء بزرگترین خطرشان چیست؟ بزرگترین خطرشان این است که در این پازل قرار بگیرند. شکل و آخوندی، علمایی. حرف، حرف آنها. نظام، نظام آنها. پروژه نفوذی که هی فرمودند، همین است دیگر. «من بگویم که بیآبرویم. تو بگو حرف من را.» «من بگویم که بگویند بَند به ام.آی.سیکس [سازمان اطلاعات بریتانیا]. من بگویم که بگویم بَند به موساد [سازمان اطلاعات اسرائیل].»
«امام جمعه است، مجتهد است. چرا من بگویم؟ من طراحی میکنم، تو اجرا کن.» شیرینترین مدلی که شیطان میتواند در این عالم حکومت بکند.
امام فرمود: «منافقین از کفار بدترند.» کارکردش چیست؟ به ظاهرش نمیتوانی ایراد بگیری. همه چیزش حله. همه چیزش اوکی است. ولی نرمافزار را یکی دیگر طراحی کرده. جای دیگر است. «أیبتغون عندهم العزة؟» تعریف قرآن در مورد منافقین چیست؟ «ایبتغون عندهم العزة و لله العزة جمیعاً ولکن المنافقین ینازع سیما شیک، هیچی ترتمیز، تسبیح در دست، محاسن نامهای که سه هزار میلیارد خورده بود جایزه امر به معروف و نهی از منکر بانک را گرفته بود. نماد امر به معروف و نهی از منکر است.»
نرمافزارش جای دیگر است. خود این امر به معروف نهی از منکر است؟ این را ننش شیر داده که بشود امر به معروف و نهی از منکر؟ اصلاً در خانه نهی از منکر صدایش میکردند. دل کجاست؟ جای دیگر است.
فکر کجاست؟ فکر کی [چه کسی] طراحی کرده؟ یکی دیگر. نرمافزارش را کی [چه کسی] طراحی کرده؟ مغزش کیست؟ به کجا مرتبطه [مرتبط است]؟ از کجا فرمان میگیرد؟ میگوید ویژگی منافقین این است که دلبسته به کفارند. «یبتغون عندهم العزة.» عزت را پیش اینها میخواهند. میخواهد از او آبرو بگیرد. «من بروم یک سلفی با این بگیرم، حیثیت پیدا کنم.»
نرمافزار ظاهر اصلاً نگاه میکنی مهتابی قورت داده، یک گوله نور. دل با ناز قرآن میخوانم. قرآن نخوانم که یک کسی یک برداشت سیاسی نکند. چیکار کنم؟ من تطبیق که نمیدهم. بگویید به کجا دارد میخورد؟ من دارم آیه را ترجمه میکنم: «یبتغون عندهم العزة یرتقون طلب میکنند عندهم نزد کفار العزة آبرو را.»
ترجمه: «نزد کفار آبرو طلب میکنند.» این ویژگی منافقین است. به کی میخورد؟ به هر کی بخورد. نرمافزار دل او و گرایش میگوید: «تو بده من اجرا کنم.» سند برای آموزش چی داری؟ بیست است دارم. من ظاهر را اجرا ...
(پایان قسمت اول ترجمه. پاراگراف بندی درخواستی در ادامه رعایت میشود.)
بقیه کلام امام حسین را بخوانیم. حضرت فرمود: «انما آب الله ذلک علیهم.» خدا اصلاً حدیث را، حضرت اول شروع کرد با طعنه به علما. دیروز گفتیم دیگر. اصلاً یک ضرب گرفتن برای اینکه علما را زیر کند. علمای سوء. ویژگیها را میگویند. عرض کردم جامعه وقتی خراب میشود، این محصول علمای خراب است. تعارف که نداریم. حالا نه اینکه علما خوب بشوند، لزوماً جامعه درست میشود، ولی علما خراب باشند، قطعاً جامعه خراب میشود. گاهی ممکن است علما هم خوب باشند، زحمت بکشند و مظلوم واقع بشوند، مثل شیخ فضل الله نوری رضوان الله علیه. نتوانست اثر بگذارد در پیرامون خودش، ولی کارش را کرد. خب، بالاخره اگر عالم خوبی هستی باید مظلوم واقع بشوی دیگر. فوشت [فحشت] بدهند یا ندهند؟ اگر عالم خوبی هستی از دو حال خارج نیست: یا دیگران را تأثیر گذاشتی، خوب شدند؛ یا تأثیر نگذاشتی. نهضت آزادی چی و چی و مجاهدین خلق و کی و اینها همه پیام تسلیت بده.
خدا از این علما عیب گرفت، «لعنهم کانو یرون من الظلمه الذین بین اظهرهم المنکر والفساد فلاینهونهم عن ذالک.» علمایی که در قرآن لعن شدهاند، علمای ملعون داریم. «لعن الذین کفروا من بنی اسرائیل» آیه قرآن. حضرت خواندند. فرمودند: «این علمای بد که جامعه را به فساد میکشانند، ویژگیشان این است: از ظالمین ظلم و فساد میبینند، فساد جامعه فاسد را پمپاژ میکند. تو باید فیلتر باشی. نباید بگذاریم این پمپاژ صورت بگیرد.» نقش فیلتری خودش را اجرا نمیکند. این داد نمیزند. آن مانع نمیشود. نهی نمیکند. «رغبت فی ما کان.» خیلی روانشناسی است. چون با این ظلمه، با این ظالمین زد و بند دارد. آلودش کردند. یک لقمه که میخوری و یک شام که میروی و یک پیام تسلیت که میدهند و اینها جذبت میکنند. خیلی مرد میخواهد آدم جذب نشود. یک پیام تسلیت بفرستند آدم مثلاً مادرش از دنیا برود برایت پیام تسلیت بفرستند، جذب نشوی؟ بابا، همه که قمر بنی هاشم نیستند که پاشند بروند. او بیاید بگوید: «عزیز برادرم، عزیز دلم.» شمر پاشود بیاید بگوید: «ما با هم فامیلیم، من و تو که با هم دعوا نداریم، ما با حسین مشکل داریم.»
تو که فامیل مایی با شدیدترین تعبیر این را بیرون کند. کی این جوری است؟ در باغ سبز به آدم نشان بدهند، آدم دلش میرود. دو تا سفر ببرند آدم را بگردانند این اطراف، جذب میکند. اصلاً آنقدر جذبشان قوی است ماشاءالله. مثل ما نیستند که دنبال یک بهانه میگردیم تیپا بزنیم پرت کنیم بیرون. یک نقطه پیدا میکند. برای عراق باید برویم روی فلان رهبر سید جوانشان. این سرمایه خوبی است. رویش سرمایه گذاری کنیم. سرمایه گذاری کردند، جذبش کردند تا حدودی. فعلاً ادامه دارد. سردمدار مبارزه با آمریکا بود. خُرد خُرد، آرام آرام، تا حالا فعلاً یک سفر مکه بیا، میخواهم یک طوافت بدهم اینجا. بیا یک دوری بزن. سخت است. بعد رفیق که میشود آدم دیگر نمیتواند که دیگر.
«من الان میخواهم حرف بزنم. آخه سفر سوئیس دارم من آخر هفته. [اگر] من بگویم، آن سفر سوئیس، سفارت سوئیس اینها کنسل میکند.» علمای ملعون را دارم معرفی میکنم برایتان. ما ذهنیت نسبت به علما خراب نمیشود ها. قاطبه علما، عموم علما الحمدلله سالماند، خوباند. ولی یکی ناتو در میآید، میفرستد هوا همه را. این جوری ناتو ها. این شکلی.
بعد حضرت میفرمایند که: «رحمت من ما یحضر...»
آقا، عمر سعد میدانستید جزء علما بوده؟ عمر سعد جزء صحابه بود. خب، پدرش که سعد بن ابی وقاص، حالا بماند که اینها پیغمبر را نفرین کردند، ولی خب اعتبار داشتند بین مردم و حیثیت علمی. عمر سعد جایگاه علمی داشت. شریح قاضی این طور بود. عمر سعد این طور بود. بسیاری از اینها این شکلی بودند، معتبر بودند. کدام حوزه علمیه پرونده داری؟ تعبیر علما تعریف علما نیستش که. حتی با تعریف علما دقیقتر بخواهیم حساب بکنیم، شماها همه جزء علمایید ها. کسی که حالیش میشود چه خبر است دور و برش، اطلاع دارد، آگاه است، سرش به مسائل این میشود تعریف عالم. عالمی که ما کار داریم، در جریان است سر رغبت و رهبت.
وقتی آسیب به من نزنند. عمر سعد رغبت و رهبتش را دوتایی با هم فعال کردند. رغبتش را چه شکلی فعال کردند؟ عمر سعد فرماندار بود در طالقان دیلم. بهش گفتند که: «ببین، تو که طالقانی. منطقه کوچکی دستت است. همین جایی که ظهر عاشورا درختی که حالا معروف شده خون میدهد که خب ظاهراً هم حقیقت دارد، تست کردند همه رقم. این همان منطقهای بوده که عمر سعد حکومت میکرده در طالقان.»
این وقتی که بهش پیشنهاد دادند، گفتند: «ببین، تو که طالقانی. روستای کوچک، شهر کوچکی داری. اینها. بیا ری بهت بدهیم.» یک چیز عجیب و غریبی بود. تا نزدیک همدان و اینها میرفت.
اصلاً ری و تهران جزو روستاهای قدیم هم این طور. ری شهر بود، بقیهاش روستاها. مثلاً قلهک و اینها روستاهای بالای ری و اینها محسوب میشود. الان برعکس شده. الان ری یک روستایی زیر قلهک محسوب میشود. بهش گفت: «که ببین ری گندمهای خوبی دارد. موقعیت خوبی دارد. مرکزیت دارد. درآمد سالیانهاش بسیار بالاست. وضعیت امنیتی موقعیت خوبی است. مردم ایران، مردم سر به راهی بودند. خیلی حکومت بنیها کار سختی نبوده در طول تاریخ. اهل شورش و اینها نبوده. برعکس برخی از این کشورهای دیگر یلخی قیام میکردند. مردم ایران معمولاً همه دوست داشتند اینجا حکومت بکنند. چون مردم، مردم خوبی بودند. سعیشان به کار خودشان، اذیت و آزار خیلی موقعیت ویژهای بود ری.»
بهش پیشنهاد دادند. گفتند: «ری را میخواهی؟» ببین، رغبت و رهبت. این را بگوییم. فردا انشاءالله رغبت و رهبت. میخواهی این را عبیدالله بهش پیشنهاد [داد]. گفت: «من یک شب باید فکر کنم.» تا صبح قدم زد. خدا رحمت کند آیت الله العظمی بهجت میفرمود: «فکر نکنید اینها از جهنم آمده بودند. ما از بهشت آمده بودیم.»
پیشنهاد به من و شما بدهند، ما رد میکنیم. برای پنجاه هزار تومان آدم میکشد مملکت. تا صبح قدم زد. گفت: «من از پیغمبر شنیدم که کسی حسین من را بکشد، جهنمی است. ملک ری هم نمیتوانم جمع کنم. میروم راه را ببندم. حسین را نکشم، تسلیمش کنم، ملک ری را بگیرم. اگر بخواهد کار به کشتن بکشد چی؟»
صبح آمد به عبیدالله گفتش که: «ببین، من حقیقتش سخت است برایم بخواهم حسین را بکشم. من از پیغمبر این طور شنیدم.»
جمله پدر آدم را در نمیآورد. فلانی، آدم حاضر است جهنم برود دست فلانی نرسد. من چشم ندارم او را ببینم حاکم بشود. بعد گفت: «ببین، وسط کار بری برگردی، زن و بچهات را در خانهات میکشم. سقف را روی سرشان.» رغبت و رهبت.
این دیگر عرض آخر. ما در کربلا، مذاکره امام حسین با عمر سعد این بود. مذاکره حضرت فرمودند که خیلی تند، از اسبم پیاده نشدم. اباعبدالله الحسین. حضرت فرمودند که: «نوه پیغمبرم.» گفت: «آقا، من جلو فرستادم. من نمیخواهم کاری بکنم، من فقط شما را تحویل دهم.» حضرت فرمودند: «برای چه؟» گفت: «ملک ری را میخواهم.» حضرت فرمودند: «من خودم بهت خانه میدهم در مدینه. خانهات را خراب میکنی؟ تضمین میکنم خانهات را خراب نکنند.» گفت: «من را میکشند.» «زودتر از اجلت از دنیا نمیروی. خیلی عمری هم نداری.»
تو کربلا امام حسین به دو نفر گفتند: «خیلی عمری زنده نیستی.»
«کجا من را میخواهی ببری تحویل دهی؟» خیلی قشنگ.
«اجلت عاشوراست. برنامه ریختهای، گندم ری میخواهم بخورم.» حضرت فرمودند: «گندم نمیتوانی بخوری.» گفت: «جا میخورم.» رغبت و رهبت. رسید کار به کجا؟
این رغبت و رهبت. اباعبدالله الحسین این طفل شیرخواره را دست بگیرم. حالا اول از همه در این جنگ تیر را دست گرفت. عمر سعد من کراهت، قرار شد آنها جنگ را شروع کنند. عمر سعد این را گذاشت در چله کمان. به همه گفت: «وایستید ببینید.» پرتاب کرد سمت خیمه امام حسین. گفت: «بروید به عبیدالله و به یزید شهادت بدهید من اولین تیر را انداختم. من جنگ را شروع کردم. باید سهم من را بیشتر [بدهند].»
این خود شیرینیها از سر آن رغبت و رهبت به کجا رسید. آرام آرام آدم میرود جلو. اول یک خرده طمع میکند و یک خرده میترسد، بعد دیگر میرود. تا یک جایی رفت عمر سعد. یزید گفت: «کار به کجا رسید؟ اباعبدالله الحسین؟» طفل را دست گرفت. فرمود: «با من دشمنی دارید؟ با من جنگ دارید؟ بچه چه گناهی کرده؟»
عمر سعد ملعون [گفت] به حرمله: «چرا آرامش نمیکنی؟» تو چقدر نامرد شدی تو؟ تو کجاها رفتی؟ تکتیراندازت میگویی سهشعبه دست بگیرد؟ چی گیرت میآید؟ «اگر رغبت و رهبتی هم هست، با کمتر از اینها حاصل میشود.» از چی میترسی؟ «بکشی خانهات را خراب نمیکنند دیگر. شیرخواره حسین را بکشی بیشتر میدهند، بهتر میدهند. تا کجا داری میروی؟ لا ال...»
آقا جان! عزیزان، تیر سهشعبه را در جنگ مرد جنگی کجا استفاده میکرد؟ تیر سهشعبه سلاح شکاری بوده. آهوی در حرکت وقتی میخواستند بزنند، چون سرعتش بالا بود، صدای تیر را که میشنید حرکت میکرد، تیر سهشعبه میکردند سه تا شاخه داشت که هر طرف رفت بگیرتش. تیر سهشعبه گذاشت. این بچه را دست اباعبدالله در حرکت بود. تکان میداد اباعبدالله بچه را. هر طرف حرکت کرد بهش بخورد. به هر جا بخورد تمام. حالا بیاید صاف بخورد به گلو که روی نازنین آقازاده.
السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت علیک منی سلام الله اب مابقی تو و بقیه و لا جعل الله آخر العهد منی لزیارتکم. السلام سلام علی الحسین و علی حسین و علی لالا.
آه از نهاد پدر در وقتی سر از گلوی پسر در بیاورم. بیشک برای بردن زیر گلوی تو حق دارد اینکه سپر در بیاورم. هستیم به کرار ایران آنجا که از گلویت سر در بیاورم. اما کار ارباب است، باید که تیر را به هنر، ای حرم بنشیند. مگر این تیر را به تیر دگر در بیاورم. آن که سهشعبه است. همین که سهشعبه است یعنی دمار از سه نفر در میآورد آن سه نفر کیاند؟ اول اصغر است. لا اله الا الله.
کربلا دو نفر ذبح شدند. شدند ذبح یعنی زنده زنده سر از تن جدا بشود. فرق میکند. اول بکشند. همه شهدای کربلا اول کشته شدند جدا شد. دو نفر زنده زنده سر جدا شد. دو نفر در کربلا: اول خود ابی عبدالله، دومی آقازاده. من هنوز سر جدا شد ... اولین نفر بود که با این تیر از پا در آمد. نفر دوم ابی عبدالله بود. ایستاد به گریه کردن. بچه را دست [گرفت] یک وقت صدا کم، بشارت دادند کربلا به ابی عبدالله. این جور تسلی داده باشم. حسین ندیدم جای دیگر این جور تسلی داده باشیم. همین که شروع کرد گریه کردن. ملکی از بین زمین و آسمان صدا زد: «حسین، این بچه را رها کن. دارند در بهشت شیرش میدهند.»
نفر سوم کی بود؟ آی، دیگر خودش رفت کنار گهواره. تکان داد یا صاحب الزمان. غروب عاشورا دیدم گهواره نشسته، نه ببخشید، گهوارهای نمانده. گهواره را غارت بردند. یک گوشهای برای خودش نشسته زار زار گریه. چی شده؟ رباب عرضه داشت: «خانم، دقایقی پیش به من آب دادند خوردم. جاری شد تا صبح علی داشتم. ولی شیر... حالا شیر دارم اصغر ندارد.»