سکوت خواص و شهادت حسینبنعلی (علیهالسلام)
وحدت بر محور کفر؛ نقد آرامش فریبنده جامعه
طعمه یا تکلیف؟ مسئولیت در نگاه علوی
ژن خوب؛ مکانیزم معیوب نخبگی در جامعه دینی
عهد الهی و پیمانشکنی نخبگان
خدمات اجتماعی؛ ملاک اصیل نخبگی در فرهنگ اهل بیت
قمر بنیهاشم (علیهالسلام): علمدار سقّا یا الگوی نخبه اجتماعی؟
محرومان، معلولان و جایگاهشان در خطبه سیدالشهدا
چرا امام حسین (علیهالسلام) از نخبگان جامعه آغاز کرد؟
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ.
الْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِين. وَصَلَّى اللَّهُ عَلَى سَيِّدِنَا وَنَبِيِّنَا أَبِي الْقَاسِمِ الْمُصْطَفَى مُحَمَّدٍ. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ. وَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ مِنَ الْآنَ إِلَى قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ. رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِی يَفْقَهُوا قَوْلِی.
سخنان سیدالشهدا، علیهالسلام، خطاب به نخبگان جامعه را با هم مرور میکردیم. در این جلسات، حضرت گلایههایی از نخبگان داشتند و وضعیت جامعه را محصول اهمالکاری نخبگان میدانستند؛ نخبگانی که وظیفهشان را انجام نداده و کسانی که باید شرایط را رصد میکردند، باید میگفتند و باید حرف میزدند، کار خود را انجام ندادند. امام حسین، علیهالسلام، از این گروه گلهمند است.
خب، وقتی هیچکس حرفی نمیزند و همه عافیتطلب میشوند، یک نفر مانند حسینبنعلی وقتی سخنرانی میکند، حرف میزند و موضع میگیرد، تندرو میشود. این قاعده بوده و با همین حرفها، حسینبنعلی را کشتند. «حسین تندرو است، خیلی تند میخواهد جامعه را آنارشیستی پیش ببرد. این اصلاً «تن» نمیده به قانون. قانونپذیر نیست.» اینها چیزهایی است که در مورد امام حسین، علیهالسلام، گفته شده است؛ تحلیل بنده نیست، گفته شده. در مورد امام حسین، علیهالسلام، با این جمله اباعبدالله را کشتند؛ گفتند: «او میخواهد شق عصای مؤمنین کند.» یعنی پایه های جامعه را دونیمه کند. «مردم را میخواهد دو قسمت کند. او اصلاً مردم را به دو گروه تقسیم کرده است. چرا بین مردم اختلاف میاندازی؟» این حرفی بود که به اباعبدالله الحسین میزدند.
میگفتند: «جامعه یکپارچه شده است.» حضرت حرفشان این بود که جامعه یکپارچه «بر کفر»، این وحدت و یکپارچگی که مزیتی ندارد، افتخاری ندارد. اینکه همه یکپارچه باشند برای اینکه پیغمبر به فراموشی سپرده شود، همه در پشت کردن به پیغمبر یکپارچه باشند... یک جامعه آرام و متحد؟ نه این آرامش به درد میخورد و نه این اتحاد به درد میخورد. «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً.» اگر قرار است جمع شویم، زیر سایه «حبلالله» باید باشد. دستمان به این ریسمان باید باشد، به این ریسمان باید متصل باشیم؛ نه اینکه همه در رها کردن ریسمان اتحاد!
این حرف اباعبدالله الحسین، به گمانم، اول از عوام و عموم مردم نبود. حضرت از خواص و نخبگان توقع داشتند. در این خطبه ملاحظه فرمودید، در جلسات قبل حضرت بیش از همه از علما گله میکند؛ از کسانی که مسائل را میفهمند، تحلیل دارند، میتوانند بسنجند ولی سکوت میکنند. میدانند کی بر حق است، میدانند کی درست میگوید، میدانند کی غلط است، میدانند کی یزید است و یزید را میشناسند. کلمات پیغمبر را در مورد حسینبنعلی شنیدهاند، کلمات پیغمبر را در مورد بنیامیه شنیدهاند.
عبارات پیغمبر اکرم در مورد معاویه، عبارات عجیبی بود. نسایی که صاحب یکی از کتابهای «سُنَن» برای اهل سنت بود، او رفته بود در مصر، ظاهراً کشور مصر، و بهش گفتند که خب تو فضایل اصحاب را زیاد بلدی، تو کتابات نوشتی. در مورد معاویه چه فضیلتی از پیغمبر نقل شده؟ این را برای ما بگو ما افتخار کنیم. گفت: «حقیقتش من هر چه گشتم فضیلتی در کلمات پیغمبر نسبت به معاویه پیدا نکردم. یک جمله فقط پیغمبر در مورد معاویه دارند، اونو براتون میگم.» چیه؟ پیغمبر اکرم آمد پشت حجره معاویه، صدایش زد، گفت: «بیا، کارت دارم.» معاویه گفت: «دارم غذا میخورم.» پیغمبر دوباره صدا زدند. معاویه دوباره گفت: «دارم غذا میخورم.» پیغمبر سهباره صدا زدند. معاویه گفت: «غذا میخورم.» حضرت این جمله را درباره معاویه فرمودند: «فرمودند لا أشبع الله بطنک!» الهی این شکمت سیر نشود. «گفت در مورد معاویه من فقط همینقدر شنیدم از پیغمبر اکرم.» گفتند: «تو جعالی!» «جعالی» از خودت درآوردی.
ترم نسایی از بزرگان علما بود. «سُنَن» کتب اصلی اهل سنت. گرفتندش، تو نمد پیچیدند، آن قدر با لگد کوبیدند تا کشتندش؛ که این فضیلت را تو چرا این جمله پیغمبر در مورد معاویه را داری میگویی؟ ببینید وزن چطور میشود گاهی. آنجا یک نخبه و یک آدمی که جزو خواص است، بخواهد حرف بزند، خیلی هزینه دارد برایش. جمله پیغمبر در مورد معاویه را دارد میگوید، کسی که حرفش... اینجور باهاش برخورد میکند. خب معلوم است که همه سکوت میکنند. وقتی هم که همه سکوت کردند، یک نفر که داد بزند، این میشود تُند. غیر از این است؟ «همه ساکتن، تو چرا داد میزنی؟ تو چرا جوش آوردی؟ تو چرا بهت برخورده؟ نکن، تو کاسبی، کاسبیت بهم خورده.» امام حسین هم میگفت: «کاسبیت بهم خورده. ما آمدیم کاسبیتو بهم زدیم.» «همه ساکتن. ببین همه، همه ما رو میخوان، همه سکوت کردن. تو چرا حرف میزنی؟» این بود که توانستند فضا را دست بگیرند علیه اباعبدالله الحسین. و حضرت را خیلی راحت، مثل آب خوردن، بدون هیچ مانعی [کشتند].
گیر اصلی اباعبدالله الحسین، نخبگان، به جامعه نخبگانی. حضرت اینگونه صحبت کردند، بگذارید من عبارات را بخوانم. جلسه آخر، خیلی هم نمیخواهیم عزیزان را معطل کنیم. تعابیر امام حسین، علیهالسلام، خیلی عجیب است. میفرمایند: «وَ بِالْأَمْوَاهِ فِی أَنْفُسِ النَّاسُ مَحَبَّةٌ شَرِفٌ وَ یَکْرِمُکُمْ ضَعِیفٌ.» شما در جامعه آبرو دارید، خطاب به نخبگان است. آدمهای شریف از شما در دل خودشان هیبت دارند، آدمهای ضعیف هم شما را اکرام میکنند. برابرند، باز شما را ترجیح میدهند نسبت به خودشان. شما یک جایگاهی در جامعه دارید. «إِلَى طَلَبِهَا»، مردم وقتی کارشان گیر میافتد، میآیند شما پناه میآورند. خوبی موقعیت نخبگان را حضرت دارند تشریح میکنند. بعد بگوید من چه توقعی از شما داشتم که اجابت نکردید.
یک کسی وام میخواهد، یک کسی کارش گیر افتاده، یا کسی مجوز شهرداری میخواهد میآید از شما میگیرد. آبرو داری. امضای طلایی دارید. خانه خوب، جنِ خوب، [نمیدانم] چی از اینها دارید. آبرویی، موقعیتی، چیزی دارید، حرفتان پیش میرود. «و تُمَشُّون»، شما مثل بزرگمنشها در خیابان راه میروی. «اسپرت» داری. جماعتی پشتتاناند، جماعتی جلویتاناند، جماعتی دورتان را میگیرند. اینها همه را به برکت انقلاب دارید. شما نخبگان یک جامعه دینی هستید. مردم به خاطر اینکه شما را مسلمان میدانند، توی این جامعه دینی مؤثر میدانند، به شما احترام میگذارند به خاطر آن حیثیتی که دارید، تو این جامعه دینی. «وَ أَنْ کُنْتُمْ أَنْ أَکْثَرُ الْحُجُجِ تَقْصِیرُونَ»، ولی شما اکثر حقوقی [که] نخبه جامعه دینی باید به جا بیاورد را به جا نمیآوری. «فَاسْتَغْفَفَتُمْ بِحَقِّ الْأَيِّمَةِ.» حق امامتان را سبک شمردید.
بعد حضرت میآید تو حقوق اجتماعی. خیلی جالب است. بگذارید من این را بخوانم، بعد کمکم یکم با هم اختلاط کنیم سر این بخش. بخش نهایی بحث این چند روز ما کلی جوالدوز به خودمان زدیم. دیگه از روز اولم گفتم میزنیم. حالا چند تا سوزن داریم آخر کار، اون را انشاءالله دوستان خودشون را آماده کنند برای اون سوزن. «مردم سوزن!» زیاد میزنید، یا مینویسید یا میزنید. خلاصه یک چند تا سوزن بخورید جلسه آخر. «غُرْبَةً إِلَى اللَّهِ وَ مَا حَقُّکُمْ بِزَعْمِکُمْ فَتَلا فَتَلْتُمْ»، شما نخبگان جامعه دینی فقط فکرِ بخور بخورید. دستِ بخشنده نداریم تو جامعه دینی. وقتی کسی نخبه میشود، یعنی هی باید ببخشد، یعنی هی مردم پشت در خانهاش جمع میشوند، این هی باید امضا بزند برای اینکه کار مردم راه بیفتد.
نامه امام رضا به امام جواد، علیهالسلام، را خواندید؟ امام جواد ۶ ساله، تقریباً در مدینه. امام رضا، علیهالسلام، در مرو نامهای دارند. حضرت خیلی عجیب است. نامه نوشتهاند به پسرشان. مرحوم صدوق نقل کرده، دیگران هم نقل کردهاند. «نامه نوشتهاند: پسرم به من خبر رسیده تو را که از منزل میخواهم بیرون بیاورم، فقرای مدینه پشت در خانه جمع میشوند از تو کمک بگیرند. این محافظ که بعضاً دور و برت هستند، کسانی که دلسوزی میکنند برایت، تو را از در کوچک پشتی میبرند که مردم باخبر نشوند. مردم پشت در بزرگ جمع میشوند. به حقی که بر تو دارم، از در بزرگ برو همیشه.» این مقدار پول تو جیبت میگذاری، اینقدر کمک میکند. حضرت تعیین کردهاند. به سادات اینقدر میدهی، به فقرای معمولی اینقدر میدهی.
به حقی که من [به گردنم هست]. من كه مسئول میخواهم بشوم، یک سال باید بروم بیایم، تازه رئیس دفترش را از ته کوچه یک دید بزنم. خواستگاری که نیامدی طعمه نیست به گردنت. امیرالمؤمنین فرمود: «ریاست موقعیت طعمه نیست، بروی عشق و حال کنی.» این حال و روز پسفردای ماهاست. مگر مسئول فعلی کجا درآمده است؟ از کجا آمدهاند؟ از همین حوزه و دانشگاه دیگر. از همین جاها آمدهاند دیگر. از کجا؟ برو تو دانشگاه، تربیت میکنند برای اینکه اینجور نخبگانی بشویم بعداً. یا نه، اصلاً میگویند برو دانشگاه، این اگه میخواهی اینقدر حقوق داشته باشی، اون دانشگاه برو. اینقدر حقوق داشته باشی این دانشگاه اینقدر. بعداً وزرا تو اون دانشگاه، این دانشگاه بروی بدن، فلان جاها را بهت میدهند. آن یکی اصلاً از اول تقسیم طعمه میکند.
اینجور نخبگانی! میگوید چرا تو جمهوری اسلامی هیچوقت مسئول خوب نداریم؟ مردم شنیدند، میگویند: «میگویند آقا فلانی را که میگویید آنجور، این یکی را میگویید اینجور، این را میگویید آنجور.» این چه جامعه دینیه که هر کی مسئولش [اینجوریه]؟ مکانیستم نخبگی تو جامعه ما مشکل دارد. عبارت «ژن خوب»، این تهش اینه. خروجی مکانیزم نخبگی تو جامعه ما اینه: «ژنم خوب بود.» خیلی عذر میخواهم، یعنی به من دارد میگوید خاک تو سرت که ژنت خوب نیست! ما از اول دیگر تو این سیستم بار آمدیم دیگر. ژنمون خوب میشود. تو هم یکخرده دمپَرِ وزرا و رؤسا و اینها باشی، اصلاً ژنت اتوماتیک خوب میشود.
امیرالمؤمنین وقتی حکومت ازش گرفتند، رفت تو خانه نشست. حکومت دستش بود، صف اول بود. برعکس اینها. ریاست میگیرند، همش تو خیابانهاییم دیده بشویم، رأی بیاوریم. بهمحض اینکه رأی آوردیم، دوباره عشق و حال و کیف و ویلا. تحلیل میکنم شرایط دورهی اباعبدالله الحسین. اینها عبارات حضرتاند دیگر، من که از خودم که درنمیآورم که. «فَلَا مَالٌ تُنْفِقُونَ»، شما بذل مال ندارید. «وَلَا نَفْسٌ قَد خُطرَتُم بِهَا لِذِی خَلَقَهَا.» شما از کسی، خودتان را به خطر نمیاندازید برای کسی. دیشب به من تماس گرفتند دوستان از اراک. کارگر شرکت «هپکو» آذر... چی بود؟ «آذرآب». این بنده خدا این از سوریه آمده، جزو مدافعان حرم بوده، آمده اینجا، گفته حقوق ما را بدهید. گرفتند سر و صورتش را خونی کردند، اینقدر زدندش! کار ندارم حالا از سوریه هم نیامده بود، کسی حق ندارد یک همچین غلطی بکند. صدایش درنمیآید. بابا، لااقل صدامون در بیاید.
حضرت که اینجا میفرماید خودتو به خطر بنداز، یعنی مسئول باید بیاید آنجا وایستد. یعنی رئیس اینها باید برود آن اول باشد. کتکه را رئیسه باید بخورد، حرف بزنند، اقرار کنند وضع مردم چطور است. حالیمونه که درد دارید؟ میفهمیم. نمردیم، میفهمیم. مشکل هست. گاهی حرفزدن برخی مسئولین آدم میشنود، من عقلم کم است، نمیفهمم. تو بهشتاند این آقایون. بهشتی که درست کردند. البته ما تو نعمتیم، فراوان الحمدلله، باید شکر بکنیم نعمتهایی که داریم. ولی کاستی فراوان داریم، آن هم عموماً به خاطر بیعرضگی مسئولینمان است. اینور اونور هم ندارد، همه رقم بیعرضه داریم الحمدلله! دیگر ما روزهای قبل همه طیفی را زدیم دیگر. تا ائمه جمعه هم رفتیم دیگر، که امروز بتونیم یکم دردودل کنیم.
من کجا میام؟ مگر ماهاییم دیگر. شما مسئولین فردا هستید یا نیستید؟ فردا بالاخره یک جایی، یک کاری، یک موقعیتی دارید دیگر. دوست داریم یک جایی برویم، موقعیتی پیدا کنیم که آیندهمان تأمین بشود، پامون سفت بشود. من آنجا که برم دیگر بعداً دیگر ۱۰ تا هیئتمدیره عضوم و دیگر حله. دیگر طعمه نیست به گردنت. طعمه نیست که فکر کنی ورداشتی، داری میبلعی. تکلیفی باید ادا کنیم. یک ذره کم بگذاری. مسئولین درصد انحرافش مثل ماشینی که سرعت دارد. دیگر، ماشینی که با ۵۰ کیلومتر بر ساعت دارد سرعت میرود، این خطر انحراف به چپ و لغزش و چپ کردنش مثلاً ۲۰ درصد است. ماشینی که با ۸۰ [کیلومتر بر ساعت] با ۸۰ تا دارد میرود مثلاً ۴۰ درصد. ماشینی که با ۱۶۰ تا دارد میرود چهقدر؟ یک دانه، یک لحظه فقط فرمان را کج کند، ۱۰ تا ملق خورده است. تفاوت مسئولین با مردم عادی اینه. برای همین هم زود ماشاءالله چپی زیاد داریم. ریزشهامون زیاد است. نخبگان! عموم مردم صحیح و سالم دارند میروند، آرومآروم. نخبگانه هی از اینور چپ میکند، از اونور چپ میکند. باز یکی دیگر را میآورد، باز اینوری چپ میکند آن یکی را میآورد، چپ میکند. خیلی سخت است تو جامعه دینی نخبه بودن. این با بقیه دنیا فرق میکند.
توقعات امام حسین من بخوانم اینها را. لااقل یک بار گفتی. لااقل یک بار حدیثش خوانده شده باشد. فرمود: «وَلَا عَشِیرَةً أَدَّيتُمُوهَا فِی ذَاتِ اللهِ.» شما با هیچکس به خاطر خدا دشمنی نمیکنید. خیلی جالب است. الان من و شما با چند نفر به خاطر خدا دشمنی داریم؟ بفرمایید. داریم؟ دشمن به خاطر خدا داریم؟ با کسی به هم زدیم؟ به قول امروزیها کات کردیم؟ به خاطر خدا؟ فقط به خاطر خدا؟ اینها اگر نباشد، بعد آدم در معرض انحراف و لغزش و ریزش است. فرمود: «أنتُمْ تَتَمَنُّونَ عَلَی اللَّهِ جَنَّتَهُ وَ مُجَاوَرَةَ رَسُولِهِ وَ أمَاناً مِنْ عَذَابِهِ.» با این حال، اِدِعاتون هم میشود، میگویید که ما که الحمدلله وضع خوبه و آسان، جز اصحاب رسولالله. «لَقَدْ خَشِیتُ عَلَیْکُمْ أیُّهَا المُتَمَنِّينَ عَلَی اللَّهِ.» من میترسم خدا عذابش بیاید شما را بگیرد. «چرا؟ لِأَنَّكُمْ بَلَغْتُمْ مِنْ کَرَامَةِ اللَّهِ مَنْزِلَةً فَضَلْتَ بِهَا.» چون شما تو جامعه دینی موقعیت ویژه دارید، حرف امام حسین [این است]. چون شما تو جامعه دینی موقعیت ویژه داری، من میترسم زودتر از همه به این جهنم برسید. «وَمَن يُعرفُ يُعبُدُ بِاللهِ لَا يُكْرَمُ.» شما حزباللهیها را قبول ندارم. همین که به قدرت رسیدی، از این پابرهنههای کف خیابان دیگر کسری شأنت میشود دفاع کنی و با اینها باشی. بالا بالاها بپر، کاخ الیزه و اینور و آنور.
نخبگان فاسد جامعه دینی، هر وقت حسینبنعلیها کشته میشوند، متهم ردیف اول قتل اباعبدالله اینها هستند. و اینها آنقدر قدرت دارند که میتوانند حسینبنعلیها را تکهتکه کنند. ما که دستمان به نخبگان فعلی که نمیرسد. (نخبگان بعدی را که دستمان رسیده دیگر، شماهایید!) انشاءالله حداقل ۶ ماه حبس میبرند برایم! کدام مجمع نخبگانی الان من میتوانم بروم این را بخوانم، من را نزنند بیرونم نکنند، فحشم ندهند؟ بابا، شما که بعداً میخواهید مسئول بشوید، کارهایی بشوید، با شما میشود. «و ِإِنْتُمْ بِاللَّهِ فِی عِبَادٍ تُکْرِمُونَ.» «وَ قَد تَرَونَ عَهدَ اللَّهِ مَنْقُوضاً فَلَا تَفْزِعُونَ.» عهدِ الهی دارد نقض میشود، صدایتان درنمیآید. عهد خودت را نقض کنند، داد میزنی. عهد خدا را نقض میکنند، صدایت درنمیآید. به یک مسئول بگویی بالای چشمت ابرو است، ۱۰ بار دادگاه میکشَدت. سخت نگیر. ناحق به تو توهین بشود، کوتاه نمیآیی. به امام حسین توهین شده.
حضرت امام، رضواناللهعلیه [فرمودند]. من دو برِش از تاریخ برایتان بخوانم، که این دو برِش کاملاً افراطی است. بخوانم این را؟ «خدایا تو شاهد باش من وسط این دانشگاه، تو این شهر، تو این تهران، تو این منطقه، تو این موقعیت دارم این حرفها را میزنم.» دو برش از تاریخ خودمونه. اینها اتفاق افتاده. یک آقایی رادیو اول انقلاب، بزرگترهای جلسه یادشون میآید، مجری رفت تو خیابان به مناسبت میلاد حضرت زهرا. بزرگترین یادشون میآید دیگر. ماجرایی که دارم میگویم. چه سوالی پرسید؟ «الگو تو زندگی کیه؟» بعد یک خانمی چی گفت؟ «اوشین!» بعد این آقای مجری گفتش که: «شما خب حضرت زهرا الگوتون یعنی نیستن؟» «من خیلی کار ندارم، من از اوشین الگو میگیرم.» امام چی فرمودند؟ «تأمین حکم این خانم اعدامه. حکم اونیم که پخش کرده، ناظر پخش رادیو هم اعدامه.» برنامه زنده که نبوده، تولیدی بوده. آوردند، دادند، نگاه کردی، چک کردی، پخش کردی.
بحث زهرا. تحمل چند تا داریم تو مملکت؟ اینجوری. تو عمرتون این شکلی چقدر؟ خلوص میخواهد. چقدر باید یک آدم از خود گذشته باشد تو جامعه دینی؟ کسی یک ذره هوای نفس داشته باشد، نخبه، آنقدر خطر گذشته باشد! عهد منو نقض کردند، به درک! از حق مردم کوتاه [نمی آییم]. مسئول جمهوری اسلامی چی میگوید؟ «حق مردم به درک!» حرف دلش اینه. [...]. خودم فلان چیزی که در مورد من گفته [بود]. «وقتی زهرم را برداشتی سیاسی بکنید، ربطی به هیچ جناح و هیچ فرد و اینهایی را ندارد. حرفها کلی است. این حرفها را شما ۵۰ سال بعدم هم میتوانید بنشینید دوباره گوش بدهید، بدون اینکه [بدانید] همیشه هستند اینجور آدمها. بحث من که ایکس و ایگرگ نیست. تو وقتی که انشاءالله آنقدر رشد بکنیم که نخبگان جامعهمان را از خواص عندالله، از آنها انتخاب کنیم.»
شهید حججی از خدام دارد کار میکند برای من. جامعه نخبگانیام این شکلی است. آقا، این شهید حججی شهید شده، فرمانده یک سرباز جز بوده. دو بار کلاً اعزام شده سوریه. میلیونر دیدید دیگر؟ دیروز و امروز و حالا عصر هم انشاءالله در اصفهان. این همه شهید مدافع حرم داشتیم. حضرت آقا امروز فرمودند دیگر. پیکر شهید حججی را فرمودند [...]. «شهید زیاد بوده. این کارهای خدا بیحکمت نیست. این یک ویژگی داشته، خدا خواسته دیده بشود.» شهید یک ویژگی دارد، ویژگیاش چیست؟ این امام زمان برجسته کرده، میگوید: «من اینجوری ۳۱۳ تا اینجوری [دارم].» اسم و رسم ندارند. معلوم است. امام زمان اینجور آدمهایی [هست]. ظهور که میشود، یک دفعه محسن حججیها میآیند. «تو کجا بودی؟ داشتم آنجا کتاب میفروختم. نجفآباد اصفهان.» مسئول داریم تو مملکت؟ بابا، اینها که خروارخروار نمیارزند برای امام زمان. بعد از ظهور، محسن حججیها باید بیایند بالا. همان که میگوید: «از آخر مجلس شهدا را چیدند.» همینه. آن پشت پشت دارند کار میکنند. صداشونم درنمیآید. به درد میخورد. اصلاً نمیبیند خودش را، اصلاً برای خودش چیزی نمیخواهد. میرود کار میکند، زحمت میکشد. هر چه درمیآورد، کتاب توزیع میکند تا وقت خالی پیدا میکند، میرود اردوی جهادی.
من اردوی جهادیام بین فقرا وقتی میروم که یک تیم خبرنگار بغلمان باشند، چهار تا عکس بیندازند که کپر ما بودیم. بعداً تو انتخابات بالاخره عکسها درمیآید. آدمی هست دارد کار میکند؟ باید بگیرم، قطعش کنم. مثل شیشه عطری که محکم به دیوار میکوبند، تازه بوی عطرش درمیآید. این شهید حججیها اینجوریاند. اینجور وقتهایی تازه بوشون به مشام میرسد.
اباعبدالله الحسین اینجا خیلی تعبیر عجیبی دارد. این جمله خیلی برای من عجیب بود. حضرت از چی دارند گله میکنند؟ این دیگر خداوکیلی به همه ما میخورد. به خود من از همه بیشتر. فرمود: «وَ الْعَمْیَةُ و الْبُکْمُ وَ زَمَنٌ فِی الْمَدَائِنِ مُحَمَّلٌ.» لا اله الا الله. فرمود: «آدمهای نابینا، آدمهای گنگ، آدمهای زمینگیر تو شهر شما هیچ جایگاهی ندارند.» آقای نخبگان، خدمات اجتماعی معلولین، محرومین، خیلی حرف است، خیلی سنگین است. آسایشگاه روبروتون است، خبر دارید؟ خیابان شریعتی وارد بشوید، آن آن طرف خیابان آسایشگاه [معلولین]. چند بار رفتید؟ این دانشگاه چند بار رفتن؟ بچههاش اردو چند بار بردید؟ آقا بریم [آسایشگاه] رعد. بعضی از این روشنفکران نیستم بگویم هر چی پول داری مکه نرو، بده اینور. آدم باید خیلی بیعقل باشد که هر چی پول دادی پولدار، پولاتو نده نون بخر. همه را آب بخر! چه ربطی دارد نون میخوریم، آب میخوریم؟ [آسایشگاه] بریم. رعد و نور میرین. آسایشگاه معلولین روبرومونه، بریم بابا. شما اطبای بعدی دیگر، طبیبان نسل بعد. شما وقتی دلتون برای بیمار نسوزه، وضعیتی که الان داریم: طبیب، بیمار را میبیند، بیمار به شکل اسکناس میبیند.
آیه ۲۳ آمد تو [سخنم]. غلط است. من جوالدوزامو زدمها! کیا جلسات قبل نبودن؟ آنها که نبودند از حرف من شاکی میشوند. سوزنهای آخر بحثه. رسیدگی میکنیم. مرحوم آیتالله میرزا جواد آقای تهرانی در مشهد، آخر هفتهها شاگردهاشو جمع میکرد. قبل انقلاب شاگردهاشو جمع میکرد، میرفتند آسایشگاه معلولین. یک روز در هفته با این شاگردهای طلبه، لباس معلولین رو میشستند. زیرشونو میشستند، پوشک و کهنهشونو عوض میکردند. یک استحمامی به اینها میکردند. خدمات اجتماعی. یک نخبه فرهنگی احساس میکند من برم یک پیج تو اینستا بزنم ۲۰۰کا بگیرم، کار کنم. برو تو خیابان، برو تو آسایشگاه محرومین. امیرالمؤمنین همش تو خانه یتیمها و آرامل [بودند]. آرامل: زنهای بیوه. رسیدگی میکرد. ماجرای معروف شنیدید دیگر. همسر شهید بود. همسر شهید بود. غلط ترجمه میکنند روایت را. «میگویند جز خوارج [بود]، زنش شوهرش امیرالمؤمنین کشته شده بود.»
نقل مرحوم ابن شهرآشوب در مناقب این است، میگوید: «شوهر این خانم پای رکاب امیرالمؤمنین کشته شده بود.» حضرت آمدند. رفتند داشتند، آن هم بدون بادیگارد و سیستم و اینها. البته خب آن موقع شرایط امنیتی با الان فرق میکند. (کف امنیت که میشود یک مسئول باهاش برود.) حضرت اینجور رسیدگی میکردند و اینها. ماجرای معروف که سطل آبی را خانم برداشت. حضرت سطل را گرفتند و گفتند: «خب خانم تو چرا آمدی؟» گفتش که: «شوهرم پای رکاب علی بوده تو جنگ کشته شده. خدا الهی از علی نگذره.» «نفرین نکن خانم.» [برای] هدایت است. آیا خون ضدانقلاب هم برو پدرشون دربیاد. آب را گذاشت تو خانه و اینها. دیدیم بچه کوچک دارد. بچهها دارند گریه میکنند. اینها گفتند: «ببین دو تا کار میشود کرد. یا تو نون بپزی، من بچهها را نگه دارم. یا تو بچهها را نگه داری، من نون...» بچهها برایم آتش تنور را شعلهور کردند. یک حرارت زد تو صورت امیرالمؤمنین. یا علی! بچش! ببین کم بگذاری از حقوق آتشت [میگیری]. علی قسیم الجنه و النار است. من و تو دیگر بریم. خودش احساس میکند من کم گذاشتم. برای [کار] محرومین. حالا همسر [شهید]، نمیخواهم خیلی حزباللهیاش کنم. [برای] محرومین چیکار کرد؟ پایین شهر برید، کارتنخوابها را ببینیم. ما حزباللهیایم. کارتنخوابها هستند. وقتمان هم ظاهراً دیگر تمام. جلسه آخر هم هست. خیلی نباید [کسی را] اذیت [کنیم]. حرف که زیاد است. حضرت فرمود: «شما چهجور نخبگانی هستین که هیچوقت شما را توی آسایشگاه معلولین من شما را نمیبینم؟»
شما نخبه هر وقت هم بیایی، برای این است که عکسی بیندازی و یک برنامهای دارد دیگر. یک چیزی، موقعیتی. من یک مثال برایتان بزنم. ببینید آدمهای ویژه نخبه پیش اهلبیت چقدر فرق میکنند با نخبههایی که ما فکر میکنیم. چه نخبههای ما آدمهای معروفین. اتوکشیدن خوب بلدند. حرفزدن خوب بلدند. مناظره کردن خوب بلدند. به لجن طرف مقابل تو مناظره [کشیدن]. نخبگان برنامه تلویزیون اینها میآیند. دانشگاههامون ۱۶ آذر اینها میآیند. نخبگانی که ما دعوت میکنیم، [کسانی] که خوب بلدند به لجن [بکشند]. یکی از اینور بیاریم این را به لجن بکشد. یکی از [آنور] لجن بکشد. ما بنشینیم کف بزنیم، سوت بزنیم. بریم. نخبگان جامعه اباعبدالله حرف میزنند. البته پوینت حتماً باید یک نقطه بتواند حرف بزند. حرف مستدل. مستدل با استدلال، با برهان. ولی ویژگیها را ببینید. یک خرده با ذهن ما فرق میکند.
مثلاً شما تو کربلا خدمات اجتماعی یک بخش لاینفک برای نخبه بودن. تو چقدر اهل خدمات اجتماعی [هستی]؟ چقدر حاضری از خودت برای مردم مایه بگذاری؟ خیلی مهم است. تو کربلا من از شما سوال میکنم. این روضه را احتمالاً تا حالا از این زاویه ندیدیم. تو کربلا واقعاً کس دیگری نبود تو این مراتب پایینتر برود آب بیاورد؟ آب آوردن دیگر شغل ویژهای [نیست]. آب آوردن دیگر کاری دارد؟ سقّا بودن کاری دارد؟ سقّا بودن پُست ویژه است. علمداری پُست ویژه است. مشک بلد باشد بزند تو خط دشمن و برود سریع بیاید. یعنی واقعاً تو لشکر اباعبدالله هیچکس دیگر نبود که فرمانده لشکر، علمدار لشکر و سقّا بشود؟ چقدر خدمات اجتماعی مهم است. آب میآورد. یک پُست است تو نخبگان جامعه ۷۰ نفره اباعبدالله الحسین. اونی که میتواند آب بیاورد. این یک «غایة الحاج» است. اصلاً تو قرآن جزو پُستهای ویژه است. «أجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الْحَاجِّ»؟ سقایة الحاج، آبدادن به حاجیها یک پُست ویژه است. آب میدهد، دسته امام حسین [است]. مداح است. آن علمکش است.
سقّا به عنوان پُست ویژه خیلی بین ماها نیست. یک برند باشد بینمان، طراحی بکنیم. سقّاها را به عنوان پُست ویژه. خیلی افتخار [است]. بعضی شغلها را اصلاً خیلی جدی نگرفتیم. اینهایی که خدمات اجتماعی تو لشکر اباعبدالله، مهمترین جنگاور لشکر اباعبدالله، سقّا بود. به شما میگویم. کسی که ۲۰ سال تربیتش کرده بودند برای جنگیدن در روز عاشورا، [شمشیر] اصلاً شمشیر حمل نکرد. قمر بنی هاشم روز عاشورا یک دست مشک، یک دست پرچم. اینجوری صاف کنم. نگاهی که ما نسبت به یک نخبه داریم، نمیشنوی صدای «العطش» بچهها را؟ ارزش دارد.
نمیخواهد آقا، یک خرده بیاییم بر ضد آمریکا موضع نگیریم؟ میشود خواهش کنم؟ میشود خواهش؟ یک خدا [شاهد است] ما بچهحزباللهیها یک چند روزی در مورد برجام و آمریکا و این اصلاً این مسائل کلاً صحبت نکنیم. یک خرده بریم بین مردم کار کنیم. میشود؟ قمر بنی هاشم هیچی. مشک را دست گرفت، حالا دیگر مسئولیتش اینه. حالا ببین کسی که این چقدر حالا این پُست اهمیت دارد؟ حالا میشود روضهها را عمق بیشتری [داد]. این دیگر یک پُست ویژه است. آب رساندن تو لشکر اباعبدالله. باید آب [برسد]. نرسیدن آب به خیمه مثل قتل عام [است]. همینقدر برای قمر بنی هاشم حساس است. حالا تصور کنید اگر تیر به مشک بخورد، چه حسی پیدا [میکند]؟ چه جگری سوخته میشود از غم اگر نتواند این مشک را به خیمه برساند؟ چه حالی پیدا میکند؟ بگذار لحظات آخر.
ابیعبدالله وقتی به قمر بنی هاشم رسید، برخی گفتند، برخی مقاتل گفتند فقط در حد یک جمله توانست قمر بنی هاشم به امام حسین چیزی بگوید و بعد تمام کرد. فقط: «لَا تَرْجِعْنِي إلَى الْحُرَمِ.» «حسین جان، من را به خیمه برنگردان. طاقت ندارم با چشم این بچهها مواجه بشوم. من از این بچهها خجالت میکشم.»
السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت به فنا. علیک منی سلام الله ابداً ما بَقیْتُ وَ بَقِیَ اللیلُ وَ النّهار. ولا جعله الله آخر العهد منی زیارَتَکم. سلام بر حسین و علیابنالحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.
عمود خُوردی و سرو و صنوبرم؛ صدا زدی که بیا، کاسه سرم پاشید.
اینکه جا برسم، قطعهقطعه کردند قد بلند امیر دلا. پاشید، کنار علقمه لشکر [است].
کمانداران تو را به [نقل] که بست، لشگرم پاشید.
جانم به تو، برای عباس ویژه گریه کرد. ۴۰۰۰ کماندار، پیش چشمانت چه کرد؟
به جسم برادرت فاشیستی! دم وداع رفتی ز خیمه پشت سرم.
دو کاسه گریه، افسوس، دخترم پاشید.
همین که تو بر روی خاکها به دست حرمله حلقوم اصغرم پاشید.
رقیه فاتحه گوشوارهاش را خواند. خبر رسید که افتادهای، حرم پاشید.
علیاکبر، قاسم، ابوالفضل ... برای حفظ النگوی خواهرم.
پس از تو امنیت یک قبیله در کفیل [زینب] کبری، عقیله، در خطر دیدی؟ امروز جسم پارهپاره محسن از اون قد و قامت چقدر «آمد»!
لا اله الا الله. نه سری برگشت، نه دستی برگشت. یک قطعه بدن برگشت. لا اله الا الله. نمیدانم همسرش، برادر، پدرش دیدن بدن یا نه. آن قد و قامت اینجور ریزهریزه. تا رسید به بدن عباسش، یک نگاهی [کرد]. مرحوم مازندرانی میگوید: یا صاحبالزمان، حمد و دست عباس را بریده بودند. حم [؟] که به رکاب اسب بود، بریده بودند. جای نگاه کرد، صدا زد: «زهری، کمرم شکست. لشگرم از هم پاشید. دشمنم!”” زبانش”” متن مقتل این است: تا بدن عباس را دید، اول حمله کرد به لشکر دشمن. از هم پراکنده شدند. پخش اشک ابیعبدالله همینجور جاری بود. لا اله الا الله. مقتل با سرآستین اشکاشو پاک میکردم. ابیعبدالله: «نامردها، کجا فرار میکنید؟ بازوهای من را برید.» »