تشبیه امت و جامعه به بدن انسان
مفهوم اجل مسمّا و اجل معلق برای افراد و امتها
نقش امام حسین (علیهالسلام) در دفع اجل معلق امت اسلام
سلامت، بیماری و کما در جامعه انسانی
اصلاح جامعه در برابر فساد گسترده امت
نقد اهل بیت (علیهمالسلام) از انحراف امت اسلام
ویروس ابوسفیان و نفوذ بنیامیه در خلافت
عاشورا بهعنوان شوک تاریخی برای بیداری جامعه
تمایز اصلاح جامعه از اصلاح تکتک افراد
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
جامعه متحول کند، مبنایی که ایشان از قرآن استخراج بفرمایند، برای نگاه قرآن به جامعه، یک حیثیتی شبیه حیثیت بدن است. جامعه خیلی شبیه انسان است، از حیثیتهای مختلف. ایشان این حیثیتهای مختلف را بحث میکنند. در تفسیر شریف المیزان، جامعه اَجل دارد، مثل انسان. چطور هر انسانی اَجلی دارد؟ کل امت اَجل دارد. هر اَجلی مشخص است. امت کی شکل میگیرد و چقدر خواهد بود؟ تا کی خواهد بود؟ کی از بین خواهد رفت؟ و چطور اَجل معلق داریم، اَجل مُسمّا داریم؟ دو جور اَجل داریم. یک انسان یک اَجل مُسمّا دارد، اَجل ثابت دارد؛ برایش نوشتهاند ۹۰ سال عمر کند. یک اَجل معلق دارد؛ ۹۰ سال عمر کند، مشروط به اینکه فلانجا، فلان موادی که به کبدش ضرر میزند، اگر استفاده بشود، گاهی عوامل معنوی است: صله رحم عمر زیاد میکند، قطع رحم عمر را... برای این آقا نوشتهاند ۹۰ سال، مشروط به اینکه فلانجا فلان صدقه را بدهد، فلان قربانی. یک انسان اَجل مُسمّا دارد، اَجل معلق دارد. یک جامعه، یک امت، اَجل مُسمّا دارد، اَجل معلق دارد. برای امتی نوشتهاند این امت تا ابد خواهد بود، مشروط به اینکه فلان کار، فلان مسئله، فلان مانع را یا انجام دهد یا برطرف کند. وگرنه این امت دچار اَجل مُسمّا، دچار اَجل معلق میشود. زودتر از موعدش از بین میرود، از بین میرود، در حالی که برایش از بین رفتنی ننوشتهاند.
امت پیامبر اکرم، امتی است که اَجل مُسمّایش تا قیامت است. این امت خواهد ماند، به وعده الهی؛ ولی مشروط به چیزهایی است، مشروط به مراعات چیزهایی است. اگر اینها مراعات نشود، امت پیامبر دچار اَجل معلق خواهد شد. چیزی که در دوره اباعبدالله الحسین علیه السلام رخ داد. امام حسین علیه السلام قربانی دفع این اَجل معلق، اَجل معلق را از سر امت اسلام فرداش دفع کرد. صدقهای بود که باید داده میشد تا این اَجل مُعلّق برطرف بشود.
جامعه با انسان شباهتهای زیادی دارد. از حیثیتهای مختلف میشود اینها را مطالعه کرد. حالا خوب، عزیزان ما معمولاً رشتههایشان رشتههای پزشکی است. فکر نمیکنم خیلی رشته پزشکی داشته باشیم، درست است؟ حالا اگر علوم انسانی و اینها بودند، ما در همین فضای جامعهشناسی بحث میکردیم، ولی خب باید بیاییم یکم برویم به سمت فضای طب و صحت و سلامت و اینها. دانش اساتید. حالا نکتهای که هست این است: ما شباهتهای دیگر جامعه و بدن را میخواهیم. انشاءالله بحث مفیدی باشد. یکی از شباهتهای جامعه و بدن، صحت، سلامتی، مرض، بیماری، آفت، هوشیاری، کماست. اینها شباهتهایی است که یک بدن با یک جامعه دارد. چطور یک جامعه دچار میکروب میشود، دچار ویروس میشود؟ چطور یک بدن دچار میکروب و ویروس میشود؟ چطور یک بدن اعضایی دارد، قطعاتی دارد؟ فعل و انفعال [و] هر کنشی به دوش یک عضوی است. این اعضا تقسیم وظایف شده بینشان. هر عضوی مسئولیت خودش را دارد. شش کار روده را انجام نمیدهد، روده کار معده را انجام نمیدهد، معده رگ را انجام نمیدهد. این کلیت که اسمش را میگذاریم بدن، سلامتش منوط به این است که هر جزئی کار [خود را انجام دهد]. اگر روده، معده، کبد، شش، هر چیزی، کار خودش را انجام ندهد، به این کُل آسیب وارد میشود. وقتی کُل آسیب ببیند، سایر اجزا هم آسیب میبینند. ما باید استفاده بکنیم. شما عزیزان [این] طرح هم از باب یادآوری است، برای اینکه نکات دیگری مطرح [شود]. دوست دارم عزیزان نظرشان را نسبت به بحث بفرمایند. انتقادی، پیشنهادی، نکته [ای] اگر هست، بعد [از] جلسه، ادامه بحث، انشاءالله.
یک جامعه مثل یک انسان دچار بیماری [میشود]. ممکن است یک جامعه مثل یک انسان در تکاپو باشد، فعال باشد، شاداب باشد، با نشاط باشد، یا بیحال باشد، متورم باشد، خسته باشد، کسل باشد. جامعهای که گفته میشود، آن حیثیت دیگر همین جمع ما منظوره است. الان این جمع ما، تکتک افراد برای خودشان زندگی دارند، وضعیتی دارند. هر کسی، حالا این جمع ما الان ممکن است از این مثلاً چند ده نفر، ۵۰ نفر مثلاً بیماری کبد داشته باشند، کبد چرب مثلاً. چند نفر، نمیدانم مثلاً دریچه آئورت، [به] اینها چی میگویند؟ آن مثلاً مشکل داشته باشد و مانند این. ولی کُل را در نظر میگیریم، میگوییم این جمع سالم است. ولو ممکن است هر فردی یک دانه بیماری، دو تا بیماری داشته باشد. سرجمع را که حساب میکنی، میگوییم جمعی که ما الان خدمتش هستیم، جمع انسانهای سالم [اند]. آدم سالم، آدم صالح، آدم خوشفکر، آدم متفکر باشد، ولی فضای کلی آن جامعه را جهل و غفلت [و] تحیّر [فراگرفته باشد]. جامعه [ممکن است] معوّج [باشد]. جامعه [ممکن است] منحرف باشد، در حالی که آدمهای سالم هم دارد. ممکن است یک جامعه آدمهای فاسد هم داشته باشد. کما اینکه در دوره امام زمان اینطور خواهد بود. تصورشان اشتباه است. فکر میکنند امام زمان که میآیند، جامعه را اصلاح میکنند، یعنی همه افراد اصلاح میشوند. جامعه یک چیز [است]. تکتک افراد یک چیز دیگر است. جامعه اصلاح میشود، تکتک افراد لزوماً اصلاح نمیشوند. ما بینماز هم خواهیم داشت در دوره امام زمان. چیزی که قرآن فرمود. در سوره مبارکه نور فرمود: بعد از اینکه غلبه بکند دین بر کل عالم، باز هم ما آدم فاسد، فاسق خواهیم داشت، مشرک خواهیم داشت، ولی جامعه سالم است. جامعه سالم چطور [است]؟ اباعبدالله الحسین [آمد]. این بدن، این کُل دچار بیماری شده بود. اعضا سر جای خودشان نبودند. اعضا کار خودشان را انجام نمیدادند، ولو اجزای خوبی هم در این جامعه بود، مثل خود همین شهدای کربلا. شهدای کربلا را [بعضیها] من تربیت کردم [میگویند]. شنید [بودم] فرح [پهلوی] گفته بوده که شهدایی که در دفاع مقدس، اینهایی که شهدا بهشان افتخار میکنند، اینها تربیتشده پدرم معاویه [اند]. معاویه تربیت کرد. در دوره معاویه رشد [کردند]. مغالطه که معنا ندارد. که [بگوید] اجزای ممکن سالم باشد، [ولی] این کُل وقتی خراب است، کُل، خراب است. در یک کُل سالم هم چهار تا جزء فاسد پیدا میشود. شهدای کربلا هم بودند. این مؤمنین و صالحین هم بودند. فضای کلی جامعه، جامعه خراب است. نه تنها بیمار [است]. تعبیر اباعبدالله الحسین چیز دیگری است: «انما خرجت لطلب الاصلاح فی امت جدی». این امت، امت فاسد شده است. من دارم میروم اصلاح کنم. من طبیبم، طبیب جامعهام. جامعه میآیم من دیگر با افراد کار ندارم. در این ده سالی که در دوره معاویه فعالیت داشتم، من، اباعبدالله الحسین، با افراد کار داشتم. تربیت میکردم، منبر میرفتم، سخنرانی میکردم، موعظه میکردم، ارتباط داشتم. الان دیگر [اصلاح] جدی. اصلاح فرع بر چیست؟ کی گفته میشود اصلاح؟ وقتی که یک چیزی فاسد شده باشد، میخواهند اصلاحش کنند. خیلی جالب است. بعضی تعابیر خیلی عجیب است. ببینید، یک جوری اهل بیت گاهی امت اسلام را نقد کردند، خیلی عجیب. اگر بخواهیم صحبت کنیم [از] برخی مفاسد در امت اسلام، متهم به بیدینی میشوی. ببین اباعبدالله الحسین از همه تندتر این حرفها را زده: جدی، امت جدم فاسد است! به تعبیر الان اگر گفته شود، کسی نمیگوید آقا خودت داری میزنی زیر آب [و] همه چیز را داری از بیخ میزنی. اصلاً مشکل همین است، چون ارتباط این امت با جدم قطع شده. این شریانهای حیاتی بریده شده، گرفته. این رگها گرفته. رگهایی که باید به قلب برسد، گرفته. از این قلب پمپاژ نمیشود. ارتباط با قلب قطع شده. ارتباط با مغز قطع شده. اصلاً این جامعه، جامعهای که در کماست، در اغما رفته. دستگاه شوک دارم. در زمین کربلا میخواهم به این جامعه یک شوکی وارد کنم، هوشیارش کنم، بیدار [کنم].
حالا این شوک در چه حدی بود؟ بیداری در چه حدی بود؟ در این حد بود که مردم برگردند، حکومت را تحویل اهل بیت بدهند. تحلیل دقیق، کم گفته [شده]. جلساتی که قشنگ واقعه کربلا را تحلیل بکنند. من چند سال پیش، محرم در مشهد یک جلسه ۱۳ شب فقط تاریخ [گفتم]. ۱۳ شب فقط تاریخ گفتم: از پیغمبر و ابوسفیان شروع کردم تا ماجرای شام و ورود اهل بیت به شام. بچه هیئتیهایی که ۲۰ سال هیئت گرفته بودند، بعد [از] جلسه، شب آخر تازه فهمیدند که اولاً چه اتفاقی افتاده. ماجرا این بود. امام صادق فرمودند: «درگیری ما پیغمبر و ابوسفیان بود. ادامه پیدا میکند تا مهدی ما و سفیانی. بنیامیه از آن موقع درگیریم تا این موقع.» بعد فرمود: «پیغمبر با ابوسفیان درگیر بود. علی با معاویه درگیر بود. حسین با یزید درگیر. مهدی ما با سفیانی درگیر خواهد بود.» ما فقط امام حسین و یزید [را] گرفتیم. آن هم در چه دورهای؟ امام حسین با بنیامیه درگیر بود، در مدینه، در مکه، در کربلا، در شام. ما فقط در کربلا. در کربلا چقدرش را؟ فقط روز عاشورا. فیلم ۱۸۰ دقیقهای را دو دقیقه از وسطش درآوردن [و] یک آنونس درست کردن [و] هر سال همان را پخش کردن [و] بنشین جلوی [آن] نگاه کن. عجایبی که همین دو دقیقه را هر سال درمیآوریم [و] مرور میکنیم این همه عالم را به هم ریختیم. با همین دو دقیقه مرور کنیم، چی میشود در عالم؟ چرا این جامعه دچار فساد شده؟ خیلی جالب است، چون پیغمبر جد من با ابوسفیان جنگیده. او یک میکروبی بوده که نباید در این جامعه رسوخ میکرد. افکارش [نباید] رسوب میکرد. پیغمبر با ابوسفیان جنگیده [تا] این تفکر رسوخ نکند در این تن. یک ویروس است. نباید رسوخ کند. بعد در دو دوره بعد، ابوسفیان در قالب خلافت رسولالله دست گرفته. در قالب معاویه. خیلی عجیب است اینها. عجیب نیست آقا جان؟ ویروس اصلاً خودش آمده، آن مرکز را فتح کرده. میگوید: «من خلیفه رسولالله هستم. حرف پیغمبر را از من بشنو.» آقای معاویه، شما در جنگ بدر پرچمدار بودی. پرچمدار قریش بودی، پرچمدار کفار بودی. حالا این ویروس رسوخ کرده، به اسم خلافت رسولالله. دیگر رسیده به یزید. او اصلاً ادعای خلافت هم دیگر ندارد. بحث، بحث امپراتوری اسلامی [است]. خلافت چیست؟ مکتبی [بودن] یک حرفی داشته، طرفدارانی داشته. یک شاخه فرهنگی، علمی، تئوریک دارد. یک شاخه نظامی دارد. یک شاخه اقتصادی دارد. قشنگ تفکیک میکنند از هم. جنبههای علمی و آکادمیکش باشد دست شماها. [ما در] امپراتوری اسلامی مسلمانیم. یک سری عقایدی داریم. یک سری تعاملاتی داریم با دیگران. از یک سری چیزها کوتاه میآییم. یک سری چیزها را میپذیریم. [تا] بگذرد امورات حکومت بگذرد. ویروسی که اباعبدالله الحسین باهاش مواجه شد، ویروسی که اباعبدالله الحسین باهاش...
ادامه دهیم بحث را. مغز، تعریف کما چیست؟ «اعضا فرمانبری از مغز ندارند.» شما بفرمایید، شما اطبا [و] پزشکان بفرمایید. تعریف کما چیزی غیر از این است؟ فرمانبری از مغز ندارند. رابطه مغز با اعضا مرتب و [ناپایدار]. پرورش اندام کار کرده. این بدن عضلات زده بیرون. چهره جذاب شغل امروزیها، سیکسپک، اندام، اندام برآمده، جذاب. ولی ارتباط با مغز قطع شده. در فیلم جامعهای که اباعبدالله الحسین باهاش [درگیر است]، اختلال دارد نسبت مغز متفکر که پیغمبر اکرم باشد. لذا فرمود: «من میخواهم جامعه را کجا برگردانم؟ [به اینکه] حکومت دست [اهل بیت] بگیرم؟» مردم در دوره امام سجاد علیه السلام نیامدند حکومت را واگذار کنند به امام سجاد. مردم هوشیار شدند، بیدار شدند. اتفاق دیگری افتاد. آن اتفاق چی بود؟ این ارتباط با آن مغز برقرار [شد]. یک شوکی وارد شد. مردم این عقبه خودشان را به یاد آوردند. «بابا، ما امت پیغمبریم.» رسولالله، شخصیت کاریزماتیکی که قدرت داشت. قدرت به عنوان یک امپراتور حاکم، یک قدرتمند. حیثیت نبوت، رسالت. شوکی بود که وارد کرد. امروز اباعبدالله الحسین وارد کربلا شد. [با] قیمت پیغمبر دعوت میکنم. از اباعبدالله الحسین سر سازگاری نداریم. فاصله یک ماه. اتفاقی میافتد، همین جمع میشود. راه را میبندند، کت بسته.
وقتی رسید کربلا، اباعبدالله الحسین اول از همه دستور دادند: «فوراً نامهها را بیاورند.» حضرت غربت [و] مظلومیت، محاصره اباعبدالله الحسین. کربلا مثل امروز [است]. محاسبه کردند، اباعبدالله الحسین راه پیش ندارد. اسم دیگری دارد. تکتک گفتم اسامی را. بازم اسمی دارد. گفتم آقا به اینجا کربلا. السلام علیک یا اباعبدالله، سلام الله. ولا جعله الله. السلام علی الحسین و علی علی ابن [الحسین] و علی اولاد الحسین و علی [اصحاب الحسین]. ای مرا دلبر و دلدار بیا برگردیم. حسین جانم. ای مرا دلبر و دلدار بیا برگرد. خیمه برپا مکن. انگار بیا. دم به دم دشمن تازهنفسی میآید. تو که فرصت بود، ای یار بیا برگرد. باغبان تکتک گلهایت [را] حسن. کار گلزار شود. زار بیا برگردیم. حسین جان. از نگاه همه زنهای حرم، غمبارم. تا نگشتیم عزادار، بیا برگردیم. حسین جانم. تو نداری سر بازار یوسف من. شمشیر خریدار [میآید]. بیا برگردیم. دشمن از دیدن عباس دلش میلرزد. دشمن از دیدن عباس دل میلرزد. تا روی پا [ایستادهای و] علم [داری] بیا برگردیم.
همین که خیمهها را زدند، زینب کبرا میخواهد نزول از مرکب [کند]. مردان بنی هاشم جمع شدند. مرکب زینب، لا اله الا الله. مبارک روی رکاب [گذاشت]. علیاکبر ایستاده. برادران زینب. زینبها مبارک. روی کجا بگذارند؟ مردان زینب را بگیرند، دور زینب را بگیرند [تا] نامحرم نکند نگاه نامحرمی باشد. دختر امیرالمؤمنین باید با شکوه باشد. مردان دور لا اله الا الله. چند روز دیگر رفتی. آنوقت از کربلا خارج بشود با رخت اسیری. «یا صاحب [الزمان]!» نگاه کرد دید مرد محرمی دورش نمانده، نامحرم که بوی خون حسین را [استشمام کرده بود] دور زینب را گرفتند.
در حال بارگذاری نظرات...