تحریف ماههای حرام توسط جاهلان با نسیئ
نقض حرمت محرم در عاشورا و مظلومیت اهل بیت (علیهمالسلام)
روایت دردناک حضور قاسم بن الحسن در کربلا
امام حسین (علیهالسلام) بهعنوان ذبح عظیم جایگزین اسماعیل
تفسیر باطنی آیه ۳۶ توبه و تطبیق با ۱۲ امام
علت ویژه بودن چهار امام علی (علیهمالسلام) در میان ائمه
هجرتهای تاریخی ائمه و تغییر معادلات شیعه
سفر امام رضا (علیهالسلام) و گسترش تشیع در ایران
خطبه امام سجاد (علیهالسلام) در شام و بیداری مردم
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی اَمری وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی یَفْقَهُوا قَوْلی.
در سوره مبارکه توبه، آیهای است درباره وضعیت مردم حجاز و معاملهای که اینها با ماههای حرام و ماههای الهی داشتند. چهار ماهی که اینها ماه حرام در نظر میگرفتند. بعد از اینکه این را حرام میدانستند، در این چهار ماه قتالی انجام نمیدادند. آیه ۳۶ سوره مبارکه توبه است: «إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللَّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا فِي كِتَابِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذَٰلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ فَلَا تَظْلِمُوا فِيهِنَّ أَنفُسَكُمْ.» [ماههای الهی، ماههایی که نزد خداست، دوازده ماه است؛ و در کتاب خدا اینها ثابت است، از روزی که خدا آسمانها و زمین را آفریده است. از این دوازده ماه، چهار ماهش ماه حرام است. آن است دین قیم؛ پس در آن به خود ستم نکنید.] اینها کاری که میکردند، خب در بین اعراب جاهلی، مردم عصر جاهلیت هم این چهار ماه حرام بود و بنا داشتند که در این چهار ماه نجنگند و جهادی قتالی صورت نگیرد.
کاری که میکردند این بود که یک وقتهایی میدیدند دیگر چارهای ندارند از اینکه باید بجنگند. میآمدند نسیئ انجام میدادند؛ ماهها را جابهجا میکردند. «فِی الْكُفْرِ» [در کفر]. ماهها را جابهجا میکردند. مثلاً اگر ماه محرم ماه حرام است و مجبورند در ماه محرم بجنگند، میگفتند که ما ماه محرم میجنگیم، بعداً یک ماه دیگر را از ماههای غیرحرام، آنجا صبر میکنیم، عقب و جلو میکنیم، تاریخ را جابهجا میکنیم. آیه قرآن نازل شد که این جابهجا کردن ماههای حرام، زیادهروی در کفر است؛ هم کفر است و هم زیاده روی در کفر. عملی است که در نظر نگرفتن ماهها و حرمت ماههاست و این دچار عقوبت میشود و خب آیات هم راجع به آن مفصل صحبت فرمود.
آیا ظاهرش همین ماههای حرام چهارگانه است؟ ماه رجب، محرم، ذیالقعده و ذیالحجه. این چهار ماه، ماههای حرام بود و الان هم ماه حرام است. حدش متفاوت است، حدش فرق میکند، مراعات خاصی دارد. بماند که صدر اسلام، در ماجرای امام حسین علیه السلام در عاشورا حرمت این ماه را نگه نداشتند. امام رضا علیه السلام فرمودند که اعراب جاهلی هم حرمت ماه محرم را نگه میداشتند، در ماه محرم نمیجنگیدند. اینها که امت پیغمبر بودند، در ماه حرام، نوه پیغمبر، آن هم با این وضعیت کسی که برای جنگ نیامده، مهمان دعوت شده است، تسلیحات جنگی ندارد. بارها عرض کردم در سپاه امام حسین علیه السلام یک نفر تیرانداز نبود. اصلاً ادوات جنگی نداشتند، اسب جنگی نداشتند، تجهیزات جنگی نداشتند. همان مقدار وسیلهای که برای دفاع از خودشان یک سپری، شمشیری، نیزهای وگرنه اصلاً نیرو، نیروی دفاعی و نظامی نبود. میدانید دیگر کار به کجا رسید که کسی مثل جناب قاسم بن الحسن وارد میدان شد که کمترین تجربه جنگی و نظامی نداشت. وقتی کسی نبود که دفاع بکند، یک همچین کسی وارد میدان شد که نه زره به اندازهاش پیدا کردند، نه کلاهخود برایش پیدا کردند، نه سپری. پایش به رکاب اسب نمیرسید.
لذا شب عاشورا هم که جناب قاسم بن الحسن نگران بود که من فردا کشته میشوم یا نه، نگرانی از این باب بود. وجه عقلی نگرانی ایشان این بود چون نیروی نظامی نبود، با خودش گفت: احتمالاً اینها فردا آدمهایی که تجربه نظامی دارند، فردا میروند میجنگند. من تجربه نظامی... خب شرح شرح غمانگیزی است که وقتی عرض کرد: «یا عَمَّا من فردا چه وضعی دارم؟ یا بنی کیف الموت عندک؟» [عموجان، مرگ نزد شما چطور است؟] عرضه داشت: «اَحلی مِنَ العَسَل.» [از عسل شیرینتر است.] که آنجا خب خیلی نقل دلخراش چیست، روضه سنگینی دارد اینجا که اباعبدالله فرمودند: عزیزم، نه تنها تو کشته میشوی، علیاصغر من هم کشته میشود؛ پسر شیرخواره. جناب قاسم تعجب کرد، گفت: عموجان، مگر قرار است دشمن پایش به خیمهها باز شود؟ مگر قرار است به خیمهها برسد؟ که حضرت اباعبدالله فرمودند: من این بچه را فردا سر دست خواهم گرفت.
ما حیثیت ماه حرام را نگه داشتیم با این وضع! مهمان، نواده رسول الله! هزاران مرتبه، چه پیغمبر، چه اصحاب پیغمبر، چه امیرالمؤمنین، چه فاطمه زهرا، بارها و بارها هشدار دادند نسبت به کشته شدن اباعبدالله، نسبت به قاتل اباعبدالله، نسبت به مردمی که روبروی اباعبدالله در میآیند. این یکی و دو تا نیست، کار عظیمی کردند. پیغمبر از جهت فرهنگسازی هیچی مثل این در لسان پیغمبر نبود در مورد محبت اباعبدالله، وضعیت امت. داریم در نقل که نشد پیغمبر اباعبدالله رو ببینند الا و بَکَی. [مگر اینکه گریه کردند.] هر وقت پیغمبر چشمشان به امام حسین میافتاد، گریه میکردند. از آن طرف داریم که هر وقت چشمشان به حضرت زهرا افتاد، خندیدند. دو تا حال برای پیغمبر بود. بوی بهشت، رایحه بهشت را از سینه فاطمه احساس میکنم و هر وقت که حسین را میبینم، اَذْکُرُ مَصَارِعَه. [قتلگاهش را به یاد میآورم.] وضعیت شهادت، گودی قتلگاه و ماجراها، خب ماجرایی است که یکی و دو تا نیست. بارها و بارها پیغمبر این زقن را میگرفتند، گردن را میگرفتند، بالا میآوردند، لب و دندان را میبوسیدند. سینه بارها و بارها این گلو را میبوسیدند. عمد[ی]، دفعی، یک بار، دو باری نبود. به کرّات پیغمبر جلوی چشم مردم فرهنگسازی کردند محبت اباعبدالله را و هشدار میدادند که قاتل حسین در آتش، ملعون کشته خواهد شد.
حدیث کساء ملاحظه فرمودید، عزیز دلم! قرائت کردند. شفیع امت بناست که او شفاعت بکند. بناست که او شهید باشد. بناست که او ذبیح باشد. عظیم! از ازل مشخص شده است به جای اسماعیل ذبیحالله قرار است که نوه پیغمبر ذبح شود. آن ذبح عظیم اینجا صورت بگیرد. حدّ امامت حضرت ابراهیم تا یک حدی بود، دیگر به مرحله به مرحله ذبح کشیده نشد، در مرحله فدیه نگه داشته شد. چون بُرد امامت او قرار نبود که شعارش تا این… دیگر مرحله ذبح کشیده نشد و فدیه داده شد و اتفاقاً ذبح هم قرار شد بابت همین فدیه هم مناسک ذبح صورت بگیرد. ذبح نکرد، قرار داده شد. حالا یک ذبح ظاهری، یک ذبح باطنی. ذبح ظاهری همین قوچی بود که آمد، شد جزء مناسک حج قرار گرفت. تا ابد هم کسی بیاید اینجا ذبح میکند. و ذبح باطنی که آن دیگر مال پیغمبر، مال مقام امامت پیغمبر بود که آن ذبح اباعبدالله. خود پیغمبرم فرمودند که: «أنا اِبْنُ ذَبیحَین» [من پسر دو ذبیح هستم.]، پسر دو تا ذبیح. یکی پدرشان جناب عبدالله بودند که قرار بود پدر پیغمبر، جناب عبدالله را قرار بود پدرش سر ببرد در ماجرایی که نذر کرده بود و خب شتر را خدا در ازای او قرار داد که از آنجا دیه هم شتر [شد]. در ماجرای اسماعیلم که خدا قوچ را قرار داد به جای اسماعیل پیغمبر. حالا من پسر دو تا ذبیحم: یکی عبدالله، یکی اسماعیل. و پدر سیدالشهدا ماجراش و این دستگاه شفاعت و مقام شفاعت را برای پیغمبر تأمین میکرد. لذا شفیع امت اباعبدالله.
غرض بنده چیست؟ ظاهر این آیه ۳۶ سوره مبارکه توبه این است که ۱۲ تا ماه، ۴ تایش ماه حرام. این ظاهر. در روایات ما، از جمله در تفسیر المیزان هم مرحوم علامه طباطبایی به این آیه اشاره میفرمایند و این روایت را نقل میکنند. یک تفسیر باطنی کردند برای این آیه. فرمودند این ۱۲ تا ماه، ۱۲ امام. آن چهار ماه حرام، چهار تا علی از ائمه ما. ۱۲ تا امام داریم، چهار تا علی. و فرمود: از سنت رسول الله، پیغمبر. سال پیغمبر! تعبیر عجیبی است. ۱۲ تا ماه، اینها روی همدیگر میشود یک سال. آن سال پیغمبر است. یعنی کأنه شما سال، چیزی به اسم سال نداری. شما ماه را رؤیت میکنی. آنچه که بروز دارد ماه است. آنیهم که باهاش میسنجی ماه است. با سال که حسابوکتاب نمیکنی. اعتبار میکنی این مجموعه گردش اینها را به یک سال. از اول ماه محرم تا آخر ماه ذیالحجه، اینها گردشی دارد، حرکتی دارد، مداری برای خودش دارد. حرکت اینها، طلوع اینها، غروب اینها. ماه میآید ۲۹ روز، ۲۸ روز، ۳۰ روز طی میکند. این گردش همه با هم میشود سال. این ۱۲ امام، ۱۲ تجلّی پیغمبر، ظهور و بروز پیغمبر. هر کدام یک ساعتی از پیغمبر... چندین جلسه بحث. و این ۱۲ امام، ۴ تایش حرام است. ۴ تایش حرمت ویژه دارد. ویژه دارند. کیانند؟ علی بن ابیطالب، علی بن الحسین، علی بن موسی و علی بن محمد. امیرالمؤمنین، امام سجاد، امام رضا و امام هادی علیهمالسلام. این چهار تا چهار ماه حرامند. در وجه اینکه چرا این چهار امام چهار ماه حرامند، صحبت زیاد است. جای تأمل زیاد است. جا دارد بحث بشود چرا ۱۲ از بین این ۱۲ تا، این چهار تا ویژه... [حرمت دارند.] در ۱۲ ماه، این چهار ماه حرام چه ویژگی داشت؟ ویژگیاش به این بود که در این چهار ماه، حرمت اینها را حفظ میکردند. قتال در اینها نمیکردند و خود اینها را نباید جابهجا [کرد].
وجوهی به ذهن میرسد. از بعضی اساتید هم سؤال کردیم چه وجهی به ذهنشان میرسد. برخی اساتید فرمودند: مظلومیت ویژهای داشتند. مثلاً مطلب بیش از این است. حرف بیش از این است. یک مطلب جدیدی به ذهن میآید که شاید بابی بشود برای یک سری مسائل. باب خوبی هم باشد. نقطه مشترک این چهار مظلومیت بخواهیم حساب بکنیم، مظلومیت اباعبدالله بعد از امیرالمؤمنین از همه بالاتر است. اولین مظلوم امیرالمؤمنین، بعد اباعبدالله، شهید المظلوم. به حسب مظلومیت اگر باشد، آن سعلیه دیگر. امتیاز ویژهای نسبت به امام حسین ندارند که شما بخواهی بگویی که این سه تا مظلومیت ویژهای دارد. به حسب ماه ولادت یا شهادتشان بخواهیم در نظر بگیریم، اینها در ماههای حرام بودهاند. امیرالمؤمنین ماه رجب به دنیا آمد، ماه حرام. امام هادی ماه رجب به دنیا آمد، ماه حرام. سجاد علیه السلام ماه حرام به شهادت رسید، محرم. و امام رضا علیه السلام هم ماه ذیالقعده به دنیا آمد، ماه حرام. به این حساب میشود یک چیزی تراشید، در نظر گرفت ولی باز هم به نظر میرسد این هم نیست.
یک نکته مهمی که به ذهن میرسد این است. این نکته را دقت بفرمایید: نقطه مشترک این چهار امام، این فعلاً به ذهن رسیده. شاید ۱۰ سال رویش فکر بکنید، باز چیز جدیدی به ذهن میرسد. نقطه مشترک این چهار امام، هجرتی بود که کردند. هجرتی که تاریخ را عوض کرد. چهار هجرتی که چهار مبدأ تاریخ شد. جدای از هجرت پیغمبر. امیرالمؤمنین هجرت کرد از مدینه به کوفه. سرفصل جدیدی برای تاریخ. اگر امیرالمؤمنین نمیآمد کوفه، در معادلات تاریخی اصلاً ورودی نداشت. شهر تازه تأسیس بود. در دوران خلیفه دوم منطقه نظامی بود. یک شهرک نظامی بود. خانههای سازمانی بود. نظامیهایی که میرفتند جنگ و اینها، آنجا بهشان جا داده بودند. هر وقت میخواستند خبرشان میکردند. بین اینها، موالیان و محبّان امیرالمؤمنین زیاد بودند. حضرت مدینه را ول کرد، آمد کوفه ساکن شد. خیلی جای تحلیل دارد چرا کلّاً غریبه؟ چرا امیرالمؤمنین هجرت کرد از مدینه به کوفه و چه اتفاقاتی افتاد؟
امام دوم که محل بحث ماست، این سه شب انشاءالله صحبت بکنیم. امام سجاد علیه السلام، هجرت ایشان که البته هجرت اجباری هم بود، مثل بقیه معصومین. هجرت ایشان هم تاریخ را عوض کرد. هجرت از مدینه به مکه، از مکه به کربلا، از کربلا به شام، از شام به مدینه. این سفر بلندمدت امام سجاد علیه السلام که چیزی حدود یک سال... این سفر درازمدت یا کمتر از یک سال. این سفر درازمدت برکات عجیبی داشت که انشاءالله عرض خواهم کرد. دوره جدیدی را در تاریخ رقم زد.
سفر سوم، سفر امام رضا علیه السلام. حضرت آقا در این کتاب "انسان ۲۵۰ ساله" میفرمایند که مبدأ تاریخ شیعه را باید سفر امام رضا [دانست]. سفر امام رضا شیعه را متحول کرد. شیعه را سَرِ دست گرفت. چون امام رضا مناطقی که از عجایب این بود... ببین اصلاً یکی از خطاهای راهبردی که این دشمنان میکردند و همین باعث شد که این سه تا امام غیر از امیرالمؤمنین بتوانند مسیر را عوض بکنند، این بود که اینها میبردند جاهایی که معصومین دسترسی برای تبلیغ نداشتند. جاهایی ببرید که دشمنان اینها زیادند، شیعه نیست. از عجایب این است. حالا در مورد شام که از همه اینها بدتر است که عرض خواهم کرد. شام جایی بود که اصلاً خبری از اهل بیت نرسیده بود و نمیخواست، نمیخواست برسد. یعنی زمینهاش نبود که برسد. شام جایی بود که تا ابد اگر امام حسین کشته نمیشد، هیچ راه ورود، هیچ منفذی نبود. منطقه بسته، حصار کشیدهای که ۸۰ سال در آن کار فرهنگی کردند تا این مردم اینجور اهل بیت را دست گرفتند، در دل گرفتند و اینجور نسبت به اهل بیت کینه داشتند که مثل امروز این ماجرای ورود اهل بیت به شام اتفاق افتاد. بعد این نادان، این احمق، یزید برگشت امام سجاد را آورد توی شهر، منبر داد، رسانه داد، تریبون داد. مردم شام را شیعه امام سجاد کرد.
احمق بعدی مأمون، که خیلی هم ادعای زرنگیاش میشد، اتفاقاً از همهشان زرنگتر بود در بنیعباس. این نادان علی بن موسی را بیاورید پیش من، از مسیری بیاورید که سنینشین باشد، بلکه ناصبینشین باشد. از مناطقی که اصلاً حرفی از اهل بیت نرفته بود. بر بیابانها و روستاها. یعنی جاهایی که میدانیم کسی حرفی از ما نشنیده، حرفی از دین نشنیده، آخوند ندیده، کسی اصطلاحاً جایی که آخوند ندیده بودند، بعد آخوند که هیچ، امام شیعه دارد میرود آنجا. چه خطایی کرد مأمون! شهر به شهر رفت. امام رضا شهری شد... ریخت به هم. برنامهای که آقا میخواهند بسازند، چیز خوبی است. انشاءالله مسیر سفر امام رضا از مدینه به مرو. این شهر به شهر بریم ببینیم از جهت تاریخی چه موقعیتی داشته و امام رضا چکار کرد. مثلاً تهران را امام رضا... ری بعد از این ماجرا. کلینی از ری بلند شد. کلینیها، صدوقها، اینها همه محصول سفر امام رضا بودند از این مسیر که رد شدند. حالا دقیقاً مشخص نیست خود ری حضرت آمدند یا نه. نسیم امام رضا که پیچید در این سمت، خبرش رفت. بادی آمد از امام رضا، آن شهر را شیعه کرد. ابن بابویه پدر و پسر آمدند. ری شد مرکز تشیع. ری که به خاطرش امام حسین را کشتند.
حساب و کتاب بکنیم چه اتفاقاتی افتاده در تاریخ. ۱۲ روز از کل تاریخ شیعه. ۱۰، ۱۲ روز بلد [هستیم]. روز عاشورا تا حدی خبر داریم. پشت در خانه حضرت زهرا... سرجمع حساب بکنیم ۱۰، ۱۲ روز تاریخ اسلام بلد [هستیم]. این همه ۲۵۰ سال اتفاقات عجیب و غریب افتاده و خطای... حالا مأمون که خب اینطور شد، امام رضا را آورد. یکی از آنها نیشابور بود که حضرت رفتند. شهر سنینشینی که آن وقت در این شهر، برند این شهر شد بی بی شطیطه و بی بی پسنده. یک پیرزن شیعی شد برند شیعه. چه پایگاه تشیعی که امام رضا شب رفتند در خانه یک در دو خوابیدند. من رفتم منزل را دیدم. نیشابور یک خانه بسیار کوچک که من ماندم چطور حضرت جا شدند اینجا بخوابند! که قبر بی بی پسنده آن وسط، رضوان الله علیها. اینجا شد برند تشیع.
این سفر و سفر آخر. سفر امام هادی علیه السلام از مدینه به سامرا. خطاهای بزرگ متوکل بود. منطقه نظامی زدم. همه نیروهای خودم را هم... همه هم ترک. ترک و فارس. ترک به معنای نه ترک ترکیه و آذربایجان و اینها. ترک درون اصطلاح ترک روسیه و اینها را میگویند. ترک توی متون قدیمی مغول را میگویند ترک. حافظ وقتی میگوید ترک، در اشعارش میگوید: «اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را». ترک شیرازی یعنی چه؟ این از آذربایجان رفته مقیم شیراز شده. مغولی که در شیراز است. ترک منظور قوم مغول آسیای شرقی. یک عده از مردم را در پادگان نظامی گذاشته بود از آسیای شرقی و دیلم و خزر و ایران. توی پادگان نظامی گفت: «علی بن محمد را ببرید آنجا ساکن کنید.» شروع کرد زبان مادری به اینها یاد دادن. بخش عظیمی از تاریخ امام هادی، کلماتی که حضرت یا فارسی گفتند یا ترکی گفتند. یا خیلی عجیب است. سران سپاه ۸ ساعته خادمش بود، محاصره. کار نمیتوانست بکند. به حسب ظاهر ساعت [شنی] آورده بود. ساعت شنی آورده بود برای دربار. اتاقی مثلاً توی روسیه [که] در رویت قفل کنند، ۴ تا نوکر روسی را هم بگذارند آنجا و بیایند فقط ببندند و غذا بیاورند و ببرند و بیاورند. بعد شما با زبان [مادری] جذب بکنی پادگان نظامی را بکنید محل تشیع. که وقتی امام هادی از دنیا رفت، آنجا تشییع جنازه راه انداختند، قیام کردند. خیلی عجیب است! سربازها تقیه میکردند، محبت امام هادی را. سپاه تشکیل داده امام هادی توی سامرا، توی آن عسکری که حضرت را محصور کرده بودند. خیلی عجیب است! ببین اینها خیلی واقعاً ساده نیست. خیلی ماجرا عجیب است.
این چهار تا علی، چهار تا سفر کردند. شد مبدأ تاریخ. چهار جایی که شیعه دسترسی نداشت را چهار تا پاتوق شیعه کردند. چهار تا شهر را فتح کردند. خراسان و ایران را به این واسطه، جنوب عراق را بلکه به این سمت. چون سامرا به سمت ترکیه و عرض کنم خدمت شما که ترکیه که نیست البته، به سمت سوریه و سامرا به سمت کدام ور میشود؟ به سمت ترکیه. و ترکیه از محلهایی بود که در دسترس اهل بیت نبود. کشور این را عملاً روابط را برقرار کردند با... با همین خطای استراتژیکی که کردند. این طرف هم که امام رضا آمدند، مرو و اینها را همه را گرفتند. این مسیر را همه را شیعه کردند. آن طرف هم که شام را امام سجاد مرکز تشیع کردند. پس این چهار تا حرام، ماه حرام، چهار تا علی، ماه حرامند.
وجهی که به نظر رسید چی بود؟ جابهجا نکنید. نصیح یعنی جابهجایی، عقب و جلو کردن، تأخیر انداختن. اینها آمدند این چهار تا امام را جابهجا کردند. این جابهجا کردن تاریخ یعنی چهار تا امام بحث چیست، عرض کردم، ولی آن سر دیگر را [کور خواندند]. با اجبار، کت بسته، برداشتند آوردند که قدرتنمایی بکنند. چی شد؟ نصیح کردند، جابهجا کردند ماه حرام را، ولی چه اتفاقی افتاد؟ این ماه منور درخشید. رفت در جایی که دیده نمیشد.
این ماه امام رضا که خیلی ظرایف عجیب و غریبی است. این مردم یک دفعه مواجه شدند با امام. به قول خودشان رافضیها. چون میدانید که چیست؟ در دوره موسی بن جعفر به شدت در معرض اضمحلال بود. دیگر تقریباً داشت نابود میشد. بعضی از سران تشیع خیانت کردند از وکلای امام. یعنی امام موسی بن جعفر زندانی شدند. امر را واگذار کردند. برخی وکلا در نبود اینها گرفتند و خوردند و بردند. آنی که مانده بود دست شیعه، چند تا از فرزندان موسی بن جعفر بود که خب تکثیر نسل کرد حضرت. و این خیلی مایه... زمینه را چید برای اینکه قدم به قدم استراتژیک بوده حرکت اهل بیت. حساب و کتاب بکنیم. زندانی بود. اگر نبود چکار میکرد؟ حساب و کتابهای ۶ تایی خودمان طراحی کردهایم. موسی بن جعفر برای حفظ تشیع تکثیر نسل کرده. پول دستم میآید، هدایایی که دشمن میدهد من میبرم میدهم شیعه را ازدواج [بدهم]. من خرج [میکنم]. وجوهات میدهم برای ازدواج. موسی بن جعفر دورهای است که تقویت نسل، تکثیر نسل مثل الان. خیلی الان خیلی حالیمان نیست وقتی که نگاه استراتژیک رهبر انقلاب این است که شیعه باید تکثیر نسل بکند. حالا ایشان شیعه نمیگوید، میگوید ایرانیان. امنیت، دفاع. فرزندان موسی بن جعفر آمدند. یکیشان شاهچراغ شیراز، فاطمه معصومه قم. یک گوشهای. و این سفر مایه... سفر امام رضا. حالا سفر امام هادی هم باز به نحو [خود] در مورد امام سجاد علیه السلام.
مقدمه یک خورده طولانی شد ولی انشاءالله که نکات خوبی داشت. نمیدانم داشت؟ نداشت؟ چطور بود؟ این را عرض بکنم. فرصت دیگر نمیرسد. میخواستم خطبه امام سجاد در شام را بخوانم که انشاءالله فردا شب اگر فرصت بشود، انشاءالله خواهم خواند. سفر امام سجاد علیه السلام از چه جهت ویژگی خاص دارد؟ ببینید اینها معمولاً کاری که میکردند، دست کم میگرفتند اهل [بیت را]. هر وقت هم که دست کم گرفتند، یک رودستی خوردند که یک سیلی خوردند که تا یک چند ده سالی نتوانستند از جا بلند [شوند]. از عجایب هم بوده استها. لطف خدا بوده. لطف خدا بود که اینها اهل بیت را دست کم میگرفتند. آقای نحیف، لاغر، بیمار. امام سجاد ۱۷ سالشان هم بود. یک پسر بچه نوجوان، لاغر و بیمار. حالا جالب است که پسر ۱۷ یا ۱۸ ساله پسر بچه ۴ ساله داشت. امام باقر علیه السلام. الغ...
اینها امام سجاد را دست کم گرفتند. همان موقع هم برای کشتنش گاهی [قدَر] میاندازند. این نصرت الهی! ببین چه شکلی است! گاهی ترس میاندازد در دل دشمن. در خیمه وقتی که شمر آمد امام سجاد را بکشد، حالا زینب کبری آنجور واسطه شدند. حمید بن مسلم بود. کی بود. خودش دارد میمیرد. امام سجاد را دست کم گرفتند. نمیدانستند حامل تمام حقایق و تشیع تا قیامت همین آقایی است. همه مباحث انبیاء دست اوست. همه حقایق دست اوست. نسل سادات، علما و تشیع، این همه امام خمینی و خامنهای و همه را آنجا داشت حمل میکرد در خیمه امام سجاد علیه السلام. بعداً بیاید تاریخ را عوض بکند همین آقایی که میگویند نکشتند او حامل یک همچین نسلی است. در ماجرای موسی هم همینطور شد. دست کم گرفتند. محبت هم انداخت در دل فرعون. این حالا یا محبت انداختند اینجا در دل این فراعنه یا دست کم گرفتن. در ماجرای شام هم همینطور شد.
حالا کوفه که حسابش معلوم است. مردم کوفه مردم شام تربیتشده معاویه! ببینید تنها شهری که هیچ خبری از پیغمبر نرسید در حوزه حکومتی بلاد اسلامی بود، شام. شام تنها شهری بود که پلاک اسلامی بود، مالیات اسلامی میداد، ذیل حکومت اسلامی بود. تربیت و فرهنگش رومی بود. هیچ خبری از پیغمبر نداشتند. اینها فکر میکردند بنیامیه تنها فک و فامیل پیغمبرند. کتابهایی که میبینید اینها همه اسنادش است. مرحوم علامه امینی در الغدیر که مفصل یک جلد در مورد معاویه بحث میکند. چه مباحثی را میآورد! فوق تواریخ! بحثهای خیلی دقیقی را میآورد. عرض کنم خدمت شما که مسعودی در مروج الذهب چیزهای عجیبی را نقل میکند در مورد نحوه معاشرت معاویه با مردم شام. چون معاویه به شدت در مدینه بدنام بود. به شدت. پسر کیست؟ پسر ابوسفیان. ابوسفیان کیست؟ هر فتنهای که شد قبل از فتح مکه در قریش، سردمدار درگیری با پیغمبر ابوسفیان. جنگ بدر ابوسفیان، احد را ابوسفیان. معاویه پرچمدار سپاه بود. یعنی حمزه را سپاهی که معاویه فرماندهش بود [کشت]. خب این اسمی دارد بین مردم مدینه. بعد پیغمبرم حیثیت نداشت برایش در باب لعنهایی که پیغمبر درباره معاویه کرد بالای منبر: «لَعَنَ اللهُ السائِقَ وَ الْقائِدَ وَ الرَّاكِبَ» [خداوند لعنت کند راننده و رهبر و سواره را]. ابوسفیان روی شتر نشسته بود. معاویه زمام شتر را گرفته بود میبرد. یزید هم از پشت هل میداد. خدا لعنت کند اونی که نشسته، اونی که جلو [است]، اونی که... پیغمبر تعارف نداشت. بله پیغمبر بخشید اینها را بعد از فتح مکه. هند جگرخوار که اصلاً پیغمبر مَهدورالدّمِش کردند. با بحث حمزه. هند مادر معاویه بود. کسی که مادرش اینقدر بدنام. معروف به آکلة الاکباد. شکم پاره کرده. شکم سیدالشهدا را [نه] بینی حمزه سیدالشهدا را، پاره پاره کرده در نخ کرده به گردن انداخته. قلاده گردن[بند]. گردنبند مال غضروف گوش و بینی و اینهای شهید سیدالشهداست. از ذوات الاعلام عطیه بن حکم بود. چی بود. خادم ابوسفیان. حامله شدم. این هندیه که معروف است بین عرب، این مادر معاویه است. سرشناساند اینها. مردم میشناسند اینها را. چکار کردند؟
طراحی خلیفه دوم چی بود؟ فردا شام را سپرد به اینها. اینها قوم عشیرهای جمع کردند، رفتند شام را دست گرفتند. هر چی اینجا بدنام بودند مردم شام، یک مردم ببعیوار، مردم مفتخواری که در فرهنگ رومی بزرگ شدند. رومیها، غربیها، اینها را استعمار کردند. میریختند جمع میکردند، پول میدادند. آدمهای نوکرصفت، برده صفت. وضعیت شخصیتی خیلی فرق میکرد با مردم کوفه. مردم کوفه مردم زرنگی بودند. نفت دستشان بود. حساب و کتاب دستشان بود. اقوام و ملل و اینها مقایسه [بکنید] چقدر نفوذ، نفوذ پذیری حاکمیت درشان بالاست. برخی از این دوستانی که در کشورهای آفریقایی، بعضی جاها اینها مثلاً صحبت میکنند رئیس باشد نوکرش است. کشور سوریه حتی ترکیه. قرار نیست اینها کاری بکنند. اینها فقط یکی رئیس میخواهند که بهشان پول بدهد و تأمین بکند و بچرخاند. بنیامیه خوب زیاد... دارم تحلیل شخصیتی میکنم. تعریف تعریف کردن مردم قم. ببینید چقدر تعریف کردند در قم! دیگر چیزی مانده که نگفته باشند! برخی شهرها را چقدر بد گفتند از مردمش! چقدر بد گفتند! مثلاً مصر از آن کشورهاست که به شدت در موردش بد گفته [شده]. تکه تکه شده. رود نیلش هم که خاصیتش این است که میزنی فلان میشوی. اینقدر این منطقه، منطقه بدی است. با اینکه منطقه پیغمبرنشین [بوده]. حکومت یوسف آنجا بود. حالا کاری نداریم. بحث بلدان یکی از بحثهای سخت است در روایات.
غرض اینکه کشور شام، شهر شام، حکومت دمشق. رئیس باشد نوکر. مثل معاویه. مثل معاویه. فنان است در این ماجرا. بلد است آدمها را چجوری جمع بکند. بلد است چجوری تربیت بکند. خرج بکند. این را فرستاده، شام را دست گرفته، حکومت را انداخته. در این ۸۰ سالی که بنیامیه دستشان بود، دمشق غوغا کردند. این گزاره را به شما عرض بکنم. چیزهای دقیق در روایات ما پیدا میشود. حضرت فرمودند که در ماجرای امام حسن مجتبی، مرد شامی آمده بود. حالا یکیش را فقط بگویم. شنیدید دیگر. وقتی که خبر شهادت امیرالمؤمنین آمد، کدام مردم بودند که علی نماز میخوانده! کجا بودند؟ مردم شام! به اینها خوراندند که یک علی بن ابیطالبی هست که هیچ نسبتی با پیغمبر ندارد. یک آدم شمشیرکش، همه اقوام ما را او کشته در جنگ بدر و احد و فلان و اینها. اگر در رأس حکومت باشد بدبختیم، میزند، میبرد، فلان میکند! قشنگ کار فرهنگی کردند. به تعبیر برخی مورخین سرفصل درسی، ماده درسی نوشته بودند. مکتب تربیت میکردند با بغض اهل بیت. در مسجد، در مکتب. من فکتهای تاریخیش هم دارم که چطور معاویه آدم تربیت میکرد در شام. بچهها را چطور با بغض علی تربیت [میکرد]. گوسفندان را... بغض علی میرود در دل [شان]. منتظر بودند که وقتی انتقام از این آل علی بگیرند [و] حالا اینها بزرگ شدند. بماند که قرار است که حالا این اسرا وارد شام بشوند. قرار است چه بکنند دیگر. این را مد نظر داشته باشید.
در ماجرای امام امام حسن علیه السلام در مسجد بودند. آن مرد شامی آمد. گرفت. یک لحظه یک برقی ازش گرفت، حسابی لعن و نفرین بکنم. قضایش را به جا میآورم. میروم به پسر [معاویه] میگویم. آمد شروع بدوبیراه گفتن. حضرت فرمودند که: «إنّی أَراکَ غَریباً» [من تو را غریبه میبینم.] تا حالا ندیدمت این طرف را. ناشناسی [و] اهل شامی. طرف به گریه افتاد و [گفت]: تا این لحظه احدی روی کره زمین به اندازه شما اهل بیت نفرت نداشتم. الان به کسی اندازه شما اهل بیت علاقه... ظرفیت تحولشان هم بالا. عرض کردم: ظرفیت نوکری در این مردم شام بالا بود. نوکرصفت بودند. آمادگی برای نوکری داشتند. مثل مردم کوفه آمادگی ریاست نداشتند. شهرک کوچولو درآمده. شهر استراتژیک، مدیرپرور. من یک روستایی که هرکی بیاید همه نوکرشاند. و از این قبیل ماجراها زیاد داریم در مورد مردم.
حالا تنها کسایی هم که در ماجرای غدیر نبودند، شامیها بودند. مدیریت شدند، نشنیدند ماجرای غدیر را. نبودند، ندیدند، نشنیدند. بعدش هیچ خبری نشنیدند. در ماجرا داریم که یک مرد کوفی آمده بود در شام. یکی از این طرفداران معاویه گفت: من اینجا آوردم. دیگر فرصت نشد از رو بخوانم. یکی از طرفدارهای معاویه گفتش که: این شتر ماده مال من است. این را ازت گرفتم. گفتش که: نه مال من است. گفت: من ۵۰ تا شاهد میآورم. رفت ۵۰ تا شاهد آورد. گفت: بیاید همه شهادت بدین. این ۵۰ نفر شهادت دادند. این بابا برگشت گفت: آخه آخه این شتر من ماده نیست. شتر من نر است. بعد معاویه بهش گفتش که: برو به آقایت علی بن ابیطالب بگو رفتم شام با کسایی مواجه شدم که یک فرمانده رده پایین معاویه بهشان گفت قسم بخوریم. ۵۰ نفر قسم خوردند این شتر...
درگیر شام! یک دست نوکر معاویه! شام میدانی چه منطقه بکر و دستنخوردهای بود؟ ولی دو نفر شام را ریختند به هم. دوشنبه بعد مسیر را در شام عوض کردند. امام سجاد علیه السلام، امام سجاد علیه السلام. زینب کبری سلام الله علیها. رقیه بنت [الحسین]. این سه تایی شام را عوض کردند. هر کدام. امام سجاد علیه السلام با خطابه. حالا خود خطابه را فردا شب انشاءالله میخوانم. شما ببینید چطور سخنرانی آخر خطبه میفرماید که این جذابیت داشته باشد فردا شب بیاییم. خواهید دید قسمت بعدی را نشان میدهد. حضرت سخنرانی آتشین که کردند: امیرالمؤمنین، علی کیست. شما نگاه کنید قیام سیدالشهدا. این جمله را از بنده یادگاری داشته باشید. چطور شد که امام حسین خون بر شمشیر پیروز [شد]؟ کجا پیروز شد؟ همین که کشتند، پیروز شد؟ چه پیروزی دارد؟ چرخاندند، تحقیر کردند، توهین کردند. این چه سیدالشهدا [است]! در گودی قتلگاه رفت. دوتایی با هم کار کردند. بله البته شهادت و مظلومیت در اوج است ولی میوه [اش را چید] امام سجاد. چی؟ در شام آنجا مسیر عوض شد. او کشته شد که این خبر به مردم شام برسد. شام فتح بشود و فتح هم شد. بالاتر از اینکه یزید در کاخ مجلس روضه اباعبدالله راه انداخت بعد سخنرانی امام. میشود فرض کرد؟ یعنی چی؟ قابل درک است؟ قابل تصور است؟ از متن لهوف سید بن طاووس ببینید چه برخوردی کرد بعد از آن. یزید اول شراب میخورد. چی میخوای؟ چکار کنم؟ در خدمتم. پیشنهاد اقامت دائم در شام به امام سجاد. خیلی عجیب است! یک سخنرانی. امیرالمؤمنین! این همه زد و بند برای اینکه اسم علی در این شهر نیاید. این خانواده را آوردند با دست بسته. این آقایی که کسی هیچی حساب نمیکند رفته صحبت [کرده]. علی کی بود؟ یزید گفت اذان بگیر نماز بخوانیم. موذن شروع کرد اذان گفتن. تا به اسم پیغمبر رسید. امام سجاد فرمودند که: بابا! یک چیزی به اسم اهل بیت وجود داشته. ما خبر نداشتیم! خب من نمیدانستم ولی بغض دارند از این اهل بیت با این جهالت [شان]. الله [جل جلاله].
لذا امام سجاد کسی که کربلا [بود]. کسی که در گودی قتلگاه. منزل به منزل در مسیر آمده. فرمود: این مسیری که ما را میآوردند، فرمود: در مسیر مثل الان بوده دیگر. شما هوای الان را نگاه بکنید. تاریخ شمسی واقعه عاشورا الان امسال دقیقاً مصادف شد ۲۱ مهر با روز عاشورا. هوای الان را نگاه بکنید. [روز] آفتابی، شب چه اتفاقی. امام سجاد فرمودند: روزها ما را در گرما میبردند، آفتاب به پوست صورتمان میخورد. شبها در سرما میآوردند. پوست صورت ما مثل تخم مرغ ترک [میخورد]. پوست صورت ما ترَک ترَک [میشد]. فرمود: هر وقت من در این مسیر کربلا تا شام نگاه کردم به فرزندان فاطمه، نگاهم به فرزندان فاطمه، چشمانم پر از [غم] مظلومیت. امام سجاد [بود]. که مظلومیت از کربلا تا شام، همه رقم. کجا از همه بیشتر از همه به شما سخت گذشت؟ فرمود: الشام. هنوز شهر آماده نشده تا شما [السلام علیک یا اباعبدالله].
السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابداً ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعل الله آخر العهد منی لزیارتکم. السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.
سهل بن ساعدی نقل میکند، پیرمردی از صحابه پیغمبر، ساکن مدینه است. سالیان در مدینه زندگی کرده. برای مسافرت کرده به شام. میگوید: روز اول ماه صفر وارد شهر شام شدم. دیدم شهر سراسر [غرق در شادی است]. خسته شدیم. یک جشنی [برپاست]. همه هلهله [میکنند]. شیرینی و شربت پخش میکنند. لباس نو به تن [دارند]. خودشان را آراسته کردهاند. میگوید: آمدم دیدم چند تا جوان نشستهاند. پرسیدم: آی جوانها چه خبر است امروز؟ گفتند: خبر نداری؟ قرار است خارجی [ها بیایند]. رفتم ببینم این خارجیهایی که میگویند کیند. گفتم: لابد از ترک و دیلم قرار است اسیر بیاورند. بیاورند در سرحدات، از آنجا دارند اسیر میآورند. گفتم: از کجا وارد [میشوند]؟ گفتند: دروازه ساعات. رفتم پشت دروازه. یک وقت دیدم زن و بچه سوار بر شتر با رخت اسارت وارد شدند. نگاه به چهرهها کردم، آشنا به نظر میرسیدند. میگوید: از این چهرهها پاکتر ندیده بودم. زل زدم به یک دختر. در این شدت تعجب و تحیر. تا این دختر رسید کنار من. با فرمود: حیا نمیکنی داری به ما نگاه میکنی؟ گفتم: مگر شما [کی هستید]؟ فرمود: من سکینه دختر حسینم. با خاندان پیغمبرم. اسم پیغمبر آمد، تنم لرزید. صحابه پیغمبر. میگوید: نگاه کردم دیدم یک مردی عقبتر. فهمیدم امام سجاد. خودم را رساندم. سلام کردم. خودم را به امام سجاد رساندم. مرا شناخت. فرمود: سهل ابن [ساعدی]! به من بگو ببینم دستمالی همراه داری یا نه؟ دست کردم، دستمال بیرون آوردم. عرض کردم: آقاجان آمدم تقدیم [کنم]. مگر نمیبینی دستانم بسته است؟ فرمود: سهل ابن ساعده! این روی شانه من خیلی دارد اذیت میکند. پوست شانه برداشته شده. زیر زنجیر پر از خون است. این دستمال را بین زنجیر و [شانه] من بگذار. آمدم زنجیر را برداشتم. دست [م را] ... بگو ببینم پولی همراه داری؟ آقاجان دست کردم، درهم درآوردم. خواستم تقدیم کنم. فرمود: آن ساربان را میبینی؟ نیزهها، نیزهدار [ها]. او دستور میدهد نیزهها بروند. این پول را ببر به آن ساربان بده. بهش بگو یک کمی سرها را جلوتر بفرستد. لااقل مردم شام یکم به لا اله الا الله [فکر بکنند]. سرها را فرستاد. الله اکبر! مردم یک عمر است منتظر [انتقام] از خانه دار علی اکبر [هستند]. تسویه حساب بغضشان را نشان بدهند اینجا. مقاتل. اول سری که وارد شام شد، رأس العباس بن علی بن [ابیطالب]. سر عباس بود. وارد شام شد. لبخند روی لبهای عباس است. سر روی نیزه است. قربون غیرتت بروم روی نیزه هم دارد دشمن [را] ... لا اله الا الله. راوی دوم که وارد شد، سر ابی عبدالله بود. باد به باد به محاسن میخورد. محاسن یمیناً و چپ و راست حسین است. همه شروع کردند. یک پیرزن قد خمیده دیدم بیرون از خیمه ایستاده بود. تا سرها وارد شد، یک دندانهای افتاده. خیلی نحیف و قد کمان. الله اکبر! تا سرها [را دید]. گفت: فقط به من سر حسین را نشان بدهید! سر را نشان دادند. خم شد. سنگ برداشت. شروع سنگ انداختن [کرد].