‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد و سؤال الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن إلی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدة من لسانی.
در جلسات قبلی که با هم داشتیم، در مورد فتنههای آخرالزمان صحبت کردیم. حالا بحث این است: راه نجات از این فتنههای آخرالزمان چیست؟ اول از همه باید مطرح کنیم که چگونه انسان میتواند از فتنه نجات پیدا کند. چیز عجیبی در مورد فتنههای آخرالزمان داریم و آن این است که اولاً راه نجات در آخرالزمان از این فتنهها، این است که آدم خودش را به علما متصل کند. روایات فراوانی در این زمینه وجود دارد.
نکته دومی که خیلی عجیب است، این است که اصلاً خود فتنههای آخرالزمان، بخش اصلیاش از طرف خود علماست. یعنی علما در آخرالزمان فتنه میکنند. اینجاست که معضل به وجود میآید: هم برای اینکه از این فتنهها نجات پیدا کنی، باید بروی به کی پناه ببری؟ ماجرا این است که دو سرِ طیف، هم خودشان میشوند سران فتنه و هم خودشان میشوند مایه نجات از فتنه. در فتنه باید چکار کرد؟ منظورم فتنههایی که میگوییم (مثل انتخابات و فتنههای سیاسی) نیست. یک روز با هم صحبت کردیم، انسان در معرض خطر است، شرایط سخت است. حق و باطل را آدم نمیتواند تشخیص دهد. کار سخت میشود، آدم در شبهه میافتد. فتنهای که میگوییم یعنی چه؟ فتنه یعنی اینکه آدم در شک میماند، گیر میافتد، نمیداند چه کار کند. مسئله برایش مبهم میماند.
این چه فتنهای است؟ کار سخت است! شما ببینید، الان یک فرقهای روی کار آمده: فرقه یمانی. در این فضای مجازی، احمد الحسن خیلی فعال است. عجیب اینجاست که چند وقت پیش دوستانم از دزفول خبر دادند و گفتند که مثلاً فلان روحانی در اینجا که خودش یکی از منبریهای معروف دزفول بوده و کلی مرید و پای منبری داشته، خودش طرفدار یمانی شده است! دارد برای یمانی آدم جمع میکند، منبر میرود و آدم جمع میکند، تبلیغ میکند. (این شخص یک کذاب است). آدم حالا نمیداند او کی هست، کجا هست و چی هست و چگونه است. چندین سال است که از او عکس یا فیلمی منتشر نشده. یک صوتی از او هست که آن هم معلوم نیست مال او هست یا نه.
بعد حرفهای اینها هم حرفهای با مزهای است. در مسیر پیادهروی اربعین، یک موکبی دیدم مال اینها بود، عمامه را تحتالحنک (زیر چانه) باز میکنند. اینها میگویند که شما اگر میخواهید با امام زمان بیعت کنید، باید بیایید برای یمانی بیعت کنید، وگرنه به امام زمان اعتقاد ندارید و چه میدانم امام زمان مشکل دارد و این حرفها! جوانان خام و بندگان خدایی که اطلاعات زیادی ندارند، جذب اینها شدهاند. یک وقتی تلگرام به ما عضوشان کرده بودند، با آنها بحث میکردم. گفتیم خب از کجا تشخیص میدهید شما که این بابا بر حق است؟
خب حالا تا اینجا آدم حرف که میزند، خیلی کاری ندارد، راحت است. یک بابایی ادعایی کرد. از اینجا به بعد کار سخت میشود. گفتند که: "ببینید شما ما خیلی اعتقاد به خواب دیدن داریم. هر کس خواب این بابا را ببیند، یعنی هر کس که بخواهد این بابا را ببیند، یقین میکند که این آقا بر حق است." بعد خود اینهایی که آنجا بودند، همه خوابش را دیده بودند! باورت نمیشود! گفت: "خیلی خوب! در این مجلس، همینهایی که نشستیم، همه به نیت اینکه ببینید این آقا بر حق است یا بر حق نیست، قرآن را باز کنید (حتی شماهایی که قبولش ندارید!)" بعد جالب است، هر جا این کار را کردند، همین هم شده است!
حتی یکی از اساتید یکی از مدارس علمیه و طلاب گفته بود: "آقا چه کار کنیم؟ امام زمان مهدی دوازدهم است، این مثلاً مهدی است. باید به این ایمان بیاوری تا برسی به امام زمان. اگر به این ایمان نیاوری..." خلاصه علما و مراجع تقلید اینها میگویند: "نه، علما را باید بگذاری کنار. علما خودشان رأس فتنه هستند. ما با علما کار نداریم. امام زمان که میآید، گردن علما را میزند." خوابت! خواب دیدی! قرآن هم باز کردی! من هر چه دعا میکنم، از خدا خواستم یک دامادی بهم بدهد، خِرپول (صاحب مال و ثروت) پولدار! (اینها اصلاً وسط حرف خودشان شوخی هم میکنند). نصفش را بلدم.
اول ماجرا را به علما نسبت میدهند. بعضی از علما در آخرالزمان، خودشان مرکز فتنه هستند. این درست است. بعضی از علما هستند که باید به اینها پناه بیاوری. حرف خدا و پیغمبر را از آنها بگیری. جفتش را با هم باید ببینی. نصفه نمیشود. شرایط و ویژگیهای اینها چیست؟ خیلی شسته و رفته و جمع و جور و مختصر صحبت کنیم. از کجا بفهمیم یک عالم چگونه است؟ ببینید عالم؛ هر عالمی که بگوییم، دیگر در یکی از این دو حالت است؛ از دو حالت خارج نیست: یا کسی است که شما را از فتنه نجات میدهد یا کسی است که شما را به فتنه میاندازد. یکی دو تا نیست! آقا سخت نیست. ذهنیت ما خراب نمیشود نسبت به علما.
ذهنیت خوبی داریم. بعضی از اینها (نمیدانم) مثلاً خودشان مبدأ فتنه و این حرفها هستند، یا از فتنه نجات میدهند. رهبر معظم انقلاب چند سال پیش، در یک جمعی فرمودند: "مواظب باشیم، فتنههای سختی در راه است و فلان و اینها. چه کار بکنیم از این فتنهها نجات پیدا کنیم؟ ایشان گفته بودند: بروید سراغ علمایی که مثل... (بروید) سراغ آیتالله خوشوقت." سراغ ایشان (آیتالله خوشوقت) که سالگرد ایشان هم نزدیک است. یک آدم عجیب و غریب حسابی، مثل شهدای کشور، مرحوم علامه طباطبایی. خود ایشان، ایشان (آیتالله خوشوقت) از انسانهای فوقالعاده و عارف بود.
(من) داماد آیتالله خوشوقت را (میشناختم). من چند تا خاطره دست اول برای شما نقل بکنم که احتمالاً خاطراتی از داماد آیتالله خوشوقت (است). باید به ایشان پناه ببریم تا نجات پیدا کنیم. بعضی از کرامات آیتالله خوشوقت را (برایتان میگویم) که ایشان چه جور آدمی بود. ببینید، آیتالله خوشوقت وقتی میخواست تشریف ببرد مکه، در مکه ایشان مشکل تنفسی پیدا میکند، بستری میشود. پنجاه روز در بیمارستان بستری میشود و در مکه از دنیا میرود. راننده ایشان میگوید: "من ایشان را که رساندم فرودگاه، آیتالله خوشوقت تو فرودگاه به من گفت که آقا من چه تاریخی اینجا باشم که بیایم دنبال شما؟ شما برمیگردید از مکه، برمیگردید. من چه روزی بیایم دنبال شما؟ به کجا بیایم دنبالتان؟ چه ساعتی و کجا بیایم دنبال شما؟" ایشان گفته بود که: "اعلام میکنند، اعلام میکنند. شما خودت میفهمی."
که بعداً اعلام کردند که مثلاً آیتالله خوشوقت و جسد ایشان را کی میخواهند وارد فرودگاه کنند. و برخی از علما خداحافظی کرده بودند با مرحوم آیتالله خوشوقت. یکی از علما (آیتالله) کاشانی، امام جمعه کاشان، امام جمعه کرمانشاه گفته بود: "مکه، حلالمون کن! در تشییع جنازه شرکت بفرمایید، التماس دعا." (همچنین) گفته بود: "در هتلی که بودیم در مکه، یک عکسی بیندازیم. عکس قشنگی شد. بعد از این هم هر وقت دیدی، یک خاطره برایش بخوان." و برای برخی از کسانی که با ایشان خیلی خاص بودند، ایشان گفته بود: "من در جوانی یک شب خواب دیدم امیرالمؤمنین علیهالسلام را. حضرت یک جامی از شراب زعفران (به من دادند)." این جام شرابی که خوردم، با همه ذرات وجود خودم، خدا را احساس کردم.
یکی دیگر از علما گفته بود: "در حرم امام رضا (علیهالسلام) که میروی، چه کار میکنی؟ یک امینالله میخوانم." من خودم از ایشان چیزهایی دیدهام. انسان فوقالعاده، انسان بیبدیل. ولی یک سری از علما هم هستند که جز خدا هیچکسی را نمیخواهند، دلبستگی به غیر خدا ندارند، وارسته هستند. آنها گیر پول و مال و موقعیت و بچه و ثروت و ریاست و اینها نیستند. (یک عالم فاسد) اول خودش دارد میرود جهنم. (پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله) فرمود: "از گرگ درنده چهشکلی فرار میکنی، از علمایی که اینشکلیاند بیشتر فرار کنید." خیلی اینها ضررشان برای دین شما (است). برای ریاست خودش همه کار میکند. هر حرفی را میزند. هر کاری را میکند. (نیکنامی یک عالم فاسد) خراب نمیشود. نباید بشود.
عزیز من، باید تشخیص بدهیم. من و شما باید نگاه کنیم، ببینیم سلامت (روحی) این آقا در چه حدی است؟ چه جور آدمی است؟ تحقیق کنید. یک دختر جوان قبل از ازدواج تحقیق میکند. زندگی ابدی که میخواهد شکل دهد، (نباید) دنبال هر ننه قمری راه بیفتد. هر کسی در هر کانال تلگرامی عضو بشود و هر سخنرانی را بنشیند و هر کتابی را بخواند، آنطور نمیشود که! خطرناک است. به آخرت آدم بازی میشود، با اعتقادات آدم بازی میشود. بعد یک مدت آنوقت میبینی طرف چپ کرد (منحرف شد) در همه چیز.
من از اینها دیدهام. در همین مشهد دیدهام. بلوار پیروزی. کسی من را سوار کرد، گفت: "من مرید فلان آقا بودم، این آقا را بعداً دستگیرش کردند. او چه پروندههایی دارد! الان دیگر به وجود خودم هم شک دارم." بعداً یک چیزی میبینی؛ آدم سالمی (پیدا میکنی)، ولی خدا (میپسندد که او) وارسته است. دنبال این حرفها نیست. ما از اینها هم زیاد دیدهایم. این جور آدمهای خالص و خوب فراوانند. خدا را شکر میکنیم که خدا (چنین انسانهایی را آفریده است).
کسی اسم از ایشان (آیتالله خوشوقت) نمیآورد. تا این اواخر عمرشان اصلاً کسی ایشان را نمیشناخت. مراسم روضه ایشان که جمعهها در مسجد برگزار میشد. کسی که در نجف شاگرد چه بزرگانی بوده! مجتهد است! چقدر عالم است! تک و تنها از خانه راه میافتاد، تک و تنها میآمد، میرفت. (کسی به ایشان گفت:) "محافظ هم شما لازم دارید. خطر ترور هست. ممکن است شما را ترور کنند." ایشان فرموده بودند که: "خب، محافظ محافظها کیست؟ کنار از محافظان، محافظت کند." (یعنی) "محافظ محافظان، خدا است. خدا محافظت میکند از من و من محافظ ندارم." تک و تنها میآمد، تک و تنها میرفت. در مسجدشان مجلس روضه میگرفتند. خب ایشان یک شخصیت علمی بود. (ایشان میگفت:) "کسی حق ندارد اسمی از من بیاورد. اگر هم خواستید چیزی پشت بلندگو بگویید، بگویید این مجلس از طرف امام جماعت مسجد برگزار میشود."
یک دفعهای سال ۷۴ اعلام شد که ایشان صلاحیت مرجعیت دارد. یک عده مردم اصلاً ماندند! "این آقا کیست؟" ایشان مرجع تقلید است. قاضی بوده. از ۱۸ سالگی در نماز غش میکرده. تشرفات داشته خدمت امام زمان (عجلاللهتعالیفرجهالشریف). ۸۰ سال در نماز گریه کرده. در تمام عمرش گناه که هیچی، مکروه انجام نداده. یک سر سوزن دنبال این نبوده که خودش را معروف کند و اسم و رسمی و سر و صدایی ایجاد کند. رساله میخواست چاپ بکند. چقدر اصرار کردند! "آقا رساله شما، مقلد داری، مرجع تقلید شدی، رساله میخواهم." (ایشان گفت:) "پول از من؟ من به شما نمیدهم. از شهریه من هم که (مرجعیت) ندارد." "آیتالله العظمی" چیست؟ مینویسی: "العبد محمدتقی بهجت". آقا کلاس فیگورش، اسم و رسم آخرالزمان، احمد نادون (منظور احمدالحسن)، میگوید که من خواب دیدم! بس است دیگر! "علما را گردن میزنید!"
مثل آقای بهجت! "خواب دیدم!" خوابم میتواند برود! فتنههای آخرالزمان اینهاست. ببین، سخت است کار. یک کارهایی میکند. شب جمعهای که شب قدر است (یک شب از شبهای قدر)، یک ملکی در آسمان صدا میزند (در ماه رجب، در ماه مبارک رمضان، ببخشید). در ماه رمضان، شب جمعهای که شب قدر است، ملکی صدا میزند، میگوید در این سال که الان شب قدرش است و سال بعدی که دارد میآید، امام زمان (عج) در این سال ظهور خواهند کرد. در شب جمعه، شب قدر، ملکی روایت میکند، ملکی میگوید: "امام زمان (عج) در این سال ظهور میکند." در روایت دارد شیطان هم همان شب در آسمان یک جوری صدا میدهد (که) همه بشنوند، میگوید: "عزیزان من، امام زمان (عج) در این سال ظهور کرد!" امام زمان (عج) شش ماه بعد، که حالا بین رجب و محرم میشود (شش ماه) گمانهزنیها اینجوری است. فردا صبح دیگر دانلود نکنیم دیگر. تا محرم، آقا میآید. (شیطان) میگوید: "در ماه رمضان شب قدرش صدا میزند، میگوید که سفیانی، امام زمان شماست!"
ندای آسمانی هم دیگر خوب نکن منتظری بشنویم دیگر. هر چی اینور خدا میفرستد برای اینکه امام زمان (عج) را به مردم بفهماند کیست، آنور هم شیطان یک چیزی میفرستد. سختی کار به محل شمشیر آقا امام زمان! اینجا (میخواهم بگویم که) تب لکه سازمانی (فساد دارد). خلاصه، اینور که هستم، آنور (با) کیا و دست به دامنشان انداخت. سالها (مثلاً) مسئولیت و ریاست و اینها بودند. یک سر سوزن لکه سیاه در پرونده اینها پیدا نمیشود.
یکی از علما، یکی از عرفای مذهب (پیرو مکتب اهل بیت)، شما چند سال پیش، شاید بیش از ۱۰ سال پیش، آدم انقلابی هم نیست، این آقایی که دارم میگویم، آدم انقلابی. آقا، زهد واقعی را، زهد دل کندن از دنیا را، اگر کسی میخواهد بداند زهد واقعی کی دارد، ایشان گفت: "من به شما میگویم. همین آقای خامنهای." مجلس خبرگان که میخواستند ایشان را انتخاب کنند، فیلم تازگی درآمد دیگر. دیدید دیگر، همه این مجلس خبرگان پاشدند گفتند: "شما صلاحیت رهبری داری." یک نفر پاشد علیه (انتخاب ایشان) سخنرانی کرد. (ایشان گفت:) "کی بود؟ بالاترین مقام کشور را میخواهم به دو دستی تقدیم کنم!" به زور (باید) خون گریست به آن حال آن جامعهای که احتمال رهبر شدن من توش بیاید. خب، یک عده احمق ضد انقلاب این جمله را دست گرفتند. محبوبتر میشود بین مردم. او خودش دارد اقرار میکند صلاحیت ندارد. صلاحیت دارد! سلامت نفس و تقوا (دارد.) این را میگویند طهارت.
به یک همچین عالمی باید دست بندازی، در آخرالزمان نجات پیدا کنی. این را چقدر حرف ایشان را گوش کردند در این سالها؟ میتوانم قسم بخورم (فیلم) برای منبر ۱۰٪ هم حرف ایشان تا حالا (به آن) عمل نشده. استاد ما از استاد خودش، استاد ایشان مرحوم آیتالله حجتی میانجی. اسم ایشان هم (ناشناخته) است. استاد ما شاگرد ایشان بود. ایشان برای یک عده خواص ماجرا را تعریف کرده، یک ماجرایی بوده. یک دستورالعملی را مرحوم آیتالله حجتی میانجی انجام میدهد. تشرف به محضر امام زمان (عج) پیدا میکند. از امام زمان (عج) عرضه میدارد، میگوید: "آقا جان، نظر شما در مورد آقای خامنهای چیست؟" با دو تا واسطه (آقای خامنهای) از ما اهل بیت (عصمت و طهارت) هستند.
اگر (خدا) نعمت را بگیرد، یکی مثل ملک سلمان میشود رهبر. یکی دو تا از این فتنههای آخرالزمان، (شخص را) چپ میکند (منحرف میکند). علمایی که پاکند (را) غیر از علما توسل، آدم واقعاً باید دست بندازد به دامن اهل بیت (علیهم السلام). امام حسین (علیهالسلام) است که دست (شما را) میگیرد. فاصله بگیر از امام مجلس امام حسین (علیهالسلام). عشق امام حسین (علیهالسلام)، (ممکن است شخص را) گُم و گ (یعنی گمراه) کند! از کجاها که در نیاورد! از کجا شروع شد؟ وقتی از هیئت جدا (شد)، از امام حسین (علیهالسلام) و روضه کناره گرفت. دیگر عشق امام حسین (علیهالسلام) این است که آدم عشق کربلا (دارد). این زیارت امام حسین (علیهالسلام)، زیارت کربلا برود. "ان کان من کتب من السعداء" (اگر از سعادتمندان نوشته شده باشد)، (و) اگر تو پرونده این بابا نوشتند که باید عاقبتبهشر بشود، به برکت زیارت ابیعبدالله (علیهالسلام) عاقبت بخیر (میشود) – پروندهاش را عوض میکنند. عاقبت در کربلا درس (آموختم).
مرحوم آیتالله وحید بهبهانی که ما شرکت میکردیم، یک روز صبح دیدیم یک آقایی آمده، یک چهره خیلی خاصی دارد. یک کمی قفقازی بهش میخورد. یک کیسهای هم دستش است، پر از النگو و جواهرات و طلا و اینها. ماجرایی دارم میخواهم برای شما بگویم. ماجرا چیست؟ جمع و جور، خیلی شسته و رفته برایتان بگویم. "جوانی بودم اهل شیروان قفقاز. آنجا کاسبی کنم. قفقاز کجا میشود؟ شوروی (سابق) روسیه. وضعیت اقتصادی بهتر است. رفتیم یک مدت یک حجره پیدا کردیم، کاسبی کردیم. یک روز یک خانمی آمد از ما خرید کند. من دیدمش و دلم رفت. عاشقش شدم. اهل کجاست و کجا مینشیند و اینها. خانهاش را پیدا کردم. رفتم خواستگاری. خیلی هم عاشقش شده بودم. پدر و مادر دختر موافقت کردند. گفتم: فقط یک شرط دارد. ما مسیحی هستیم. اگر تو مسلمون باشی، ما (اجازه نمیدهیم) این دختر (با تو ازدواج کند). منم مسلمون بودم. اول یک خورده تو فکر رفتم. رفتم فکرامو کردم. دیدم من نمیتوانم (شرطشان را بپذیرم.) گفتم زود برگردم. دیدم از اسلام هیچی یادم نمانده؛ نه نماز یادم مانده، نه روزه یادم مانده، هیچی یادم (نمانده)."
"گفتم: خدایا من چه کار کنم؟ دیدم فقط یک چیزی از اسلام یادم مانده: آن هم امام حسین (علیهالسلام) است. شنیدم خلوتی پیدا میکردم. در را میبستم، مینشستم روضه علی اصغری شنیده بودم، علی اکبر (علیهالسلام را شنیده بودم). پشیمانم. الآنم نشستم." یک (شخصیت) امام حسین (علیهالسلام) قبلش کجاست؟ گفتم: "کربلا، کربلا زندگی کنیم. آنجا اسلام از علمای کربلا یاد میگیریم. با همدیگه مسلمون زندگی میکنیم." دیدم پیشنهاد خوبی است. شروع کردیم زندگی را. آرام آرام (خواستیم) بفروشیم که پولش را جمع کنیم برویم کربلا. زنم سرطان گرفت، مرد. برادرانش جمع شدند، به آیین مسیحیت با طلا و جواهرات و لباس خوب، اینها (او را) دفنش کردند. خیلی (میخواستیم در) کربلا زندگی کنیم. هدایت میشد، سر به راه میشد، میخواست بیاید تو خط شما. این وسط مرد. قبرش را بشکافم؟ جنازه را بردارم با مرکب راه بیفتم؟ (آیا) جنازه را (بیرون بیاوریم؟)". شب شد. رفتم بالای قبر. کلنگ را زدم. (آن) چهره خیلی خشن، سبیلهای عجیب (آن شخص قفقازی).
آیتالله هزار جریبی ماجرا را تعریف میکند (و میگوید): "کرده بودم (یعنی از من سؤال کردند) خانمم را دیدم (در خواب). گمرکی بیرون نجف. (کسی) پول زور میگرفت از مردم. حرم امام حسین (علیهالسلام) دفن کرده بودند. همان ساعتی که من را اینجا دفن کردند، جنازه ما دو تا را با هم (دفن کردند). جنازه من الآن آوردند تو صحن. ساعت فلان جا کربلا (بود). گفتم: آقا فلان روز، فلان ساعت گمرکی فلان جای نجف، (و) اینجا دفن کردند. گفتند: آره، اطلاعاتو دارم." ماجرا اینه! خیلی به اینها زور کردم، آخر قبول کردند. امام حسین (علیهالسلام) اینه! اینجوری!
السّلام علیک یا اباعبدالله، علی الارواح التی (حلّت) بفنائه، علیک منی سلام الله ابداً ما (بقیت) و بقی اللّیل و النّهار.
السّلام علیک و علی اصحاب الحسین.
عمری است که گریان ابوالفضل (و) یا حسین، دنیا مسلمان ابوالفضل.
تا اینکه شود این دل پرمادر (پرخون)، پی درمان هر دل که پریشان شده، دلداده صد شکر حسین.
با یک نگه مادرتان در همه اوقات ابوالفضل (و) حسینی در مشهد سلطان همه در زوار خراسان ابوالفضل.
حسینی ای کاش، ای کاش ببین که در یک شب جمعه با سینه لطمه زنان بوی کربلا. (یعنی بریم کربلا).
سلام حسین، زمین، سلام حسین، سلام تو ماه حسین.
چقدر دور سرم گشت ستارهها همه محو تو. (ای حسینی که) سرت به نیزه بلند (شد) در برابر (زینب سلاماللهعلیها)، چنان بلند که شد رشک حسین.
سر و داغش فرا از طرفی اسارت، سر و داغ از طرفی غم.
حالت از کجای شاد حسین؟ دلم تو را از دست مردمان (بیرحم) شکسته، مثل حسین، حسین.
خدا اگر بپذیرد، قشنگ خواهد شد. خدا اگر قشنگ (باشی)، آنچه بر سرم آمد در آبروی آبرو (ی تو) میگیرم. غریبی.
خیلی نغمه میخورد به نغمه زینب (سلاماللهعلیها) انگار. وقتی غریبی، صبوری. چه جوری؟ عباس (علیهالسلام) بود، حسین (علیهالسلام) بود. با خیال راحت سر میکردم (یعنی زندگی میکردم، در رفاه بودم).
در حال بارگذاری نظرات...