🔹 در این جلسات با محوریت «قانون اساسی شیعه در عصر غیبت»، نامه تاریخی امام عسکری(ع) به ابنبابویه قمی بررسی شده است؛ نامهای که به عنوان مانیفست شیعه تا ظهور شناخته میشود.
🔹 موضوعات کلیدی همچون تقوا، نماز، زکات، صبر، کظم غیظ، صله رحم، وحدت اجتماعی، مواسات، خدمت به مؤمنین و ضرورت «تفقه در دین» بهصورت کاربردی برای امروز جامعه مطرح شدهاند.
🔹 حجة الاسلام امینی خواه با ذکر نمونههای تاریخی از اهلبیت(ع)، انقلاب اسلامی و بزرگان معاصر نشان میدهد که چگونه این اصول در سختترین شرایط تاریخ، جامعه شیعه را حفظ کرده است
*امام عسکری علیه السلام ، «قانون اساسی شیعه در عصر غیبت» را ابلاغ فرمودند. [03:30]
*امضای مرجعیت علمی علمای شیعه، با مهر «فقیه من» از سوی امام عسکری علیه السلام . [07:15]
*شیخ صدوق، ثمرۀ دعای امام عسکری علیه السلام برای داشتن «فرزندان صالح» است. [09:25]
*هشدار تکاندهنده امام: نمازِ مانعین زکات هرگز قبول نمیشود. [15:22]
*فرمان امام عسکری علیه السلام : گذشت از خطای شخصی آری؛ چشمپوشی از خیانت به امت هرگز! [25:15]
*کینۀ شخصی، شما را از سپاه امام زمان ارواحنافداه اخراج میکند؛ حتی اگر حق با شما باشد. [33:10]
*سیراب شدن امام عسکری علیه السلام به دست پسر خردسالشان، هنگام عطشِ احتضار. [39:06]
*روایتِ دلنگرانی حضرت قاسم علیه السلام : عموجان! مگر دست دشمن به زنان میرسد که طفل شیرخوار کشته شود؟ [49:20]
*روضه جانسوز امام حسین علیه السلام برای اصحاب: روحم از عطش خشک میشود، اما آب و شیری نمییابم... [50:07]
*پدر به دنبال رطوبتِ لبان طفل شیرخوار بود؛ ناگهان تیر، گلو را درید و خون به آسمان پاشید... [51:50]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
نامهای از امام عسکری (علیه السلام) به مرحوم ابن بابویه قمی، توی اسناد تاریخی و روایی ما موجود است. این جناب ابن بابویه، پدر شیخ صدوق است که همه اینها را البته به اسم ابن بابویه میشناسند. جد اینها ابن بابویه بوده، ولی خب خاندانشان به ابن بابویه معروفاند. ایشان پدر شیخ صدوق، علمای محدثین قم است؛ قم هم مدفوناند، ضریحی دارد. خیابان ارم، همان سر چهار مردان یا به قول قمیها چهارمندون، نزدیک چهار مردان، مقبره ایشان دارد. فضای خیلی باصفایی است. ما مدتی آنجا با رفقا مباحثه داشتیم، خیلی سال پیش، دوازده، سیزده سال پیش؛ حالا کمتر یا بیشتر. یک فضای خیلی خوبی است، فضای حرم خیلی کوچولو، حالت امامزادهای ضریحی دارد و مقبره خیلی باصفایی دارد که قبر شریف ایشان آنجاست.
این متنی که عرض میکنم، حالا شاید همهاش را اگر برسیم که بعید است، مقداریش را تو این جلسه عرض میکنم. این توی آن مقبره ابن بابویه موجود است، روی دیوار نقش بسته. مزار شیخ صدوق هم که پسر ایشان باشد، باز این روایت را روی کاشی ورودی قبر شریف ایشان نوشته، این روایت آنجا هم هست. خیلی روایت مهمی است. امام عسکری (علیه السلام) خطاب به جناب ابن بابویه میفرماید: آخر روایت میفرماید: «فَاعْمَلْ بِوَصِيَّتِي»؛ اینها که بهت گفتم، عمل کن. «وَ مُرْ شِیعَتِی حَتَّی یَعْمَلُوا عَلَیْهَا»؛ به شیعیان من هم دستور میدهی همه عمل کنند. این سفارشی است که امام عسکری (علیه السلام) کردند که به شیعیان برسد.
خب، خیلی مهم است؛ چون اینها دیگر آن آخرین بخشنامهها و آخرین دستورالعملهایی است که اهل بیت در زمان حضورشان به ما دادند. از این جهت خیلی این نامه و این روایات اهمیت دارد. کمتر هم مخصوصاً از امام عسکری (علیه السلام) در این فضا نامه داریم که «اینو بگو به همه منتقل کن»؛ یعنی یک بخشنامه عمومی، به قول امروزیها، مانیفست حضرت تا ظهور. دارند دستورالعمل لازم را میدهند. خیلی مهم است. دستورالعملی است که چند کار را دارند میگویند، آخریش هم مربوط به ظهور است. میفرمایند اینی که میگویم تا ظهور باید این را داشته باشید، تا روزی که فرزند من ظهور بکند. «حَتَّى یَظْهَرَ وَلَدِی»؛ تا وقتی فرزند من ظهور میکند، این کاری که دارم میگویم باید انجام شود. حالا اگر برسیم به آن بخش، اینجا عرض میکنیم، نرسیدیم، فردا ظهر باز جلسه دیگری که با دوستان داریم، آنجا. اگر هم تمام نشد، باز یک جا دیگر، حالا یا دو جلسه یا سه جلسه، این متن را انشاءالله میخوانیم.
یک بار اینجا میفرماید: «وَ مُرْ شِیعَتِی حَتَّى یَعْمَلُوا عَلَیْهَا»؛ به شیعیانم دستور بده به این نامه عمل کنند. دوباره خط آخر میفرماید که: «وَ مُرْ جَمِیعَ شِیعَتِی بِالصَّبْرِ»؛ همه شیعیان من را دستور بده که صبر بکنند که این صبر مرتبط به داستان ظهور است که در متن نامه درمیآید منظورشون چیست. معلوم میشود که مخاطب این نامه، همه شیعیاناند. آنی که نامه را دریافت کرده، جناب ابن بابویه، پدر شیخ صدوق است؛ ولی آنی که مخاطب نامه است، همه شیعیاناند. آخر خط آخر هم میفرماید: «وَ السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ عَلَی جَمِیعِ شِیعَتِی وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ». سلام به تو و سلام به همه شیعیان من و رحمت و برکات خدا بر آنها.
پس این سفارش از امام عسکری (علیه السلام) به همه شیعیان مربوط به همه دورانها، خصوصاً دوران غیبت، از یک جهت مهمتر دیده میشود. این روایت آن هم این است که امام عسکری در آستانه دوران غیبت است؛ یعنی دیگر ارتباط امام دارد قطع میشود، دیگر اواخر حضور فیزیکی امام بین مردم است، ارتباط فیزیکی البته. این اواخر هم از امام هادی و امام عسکری (علیهما السلام) رابطه خیلی ضعیف شده بود. امام دیگر در دسترس نیست. راحت نمیشد به امام رسید، ملاقات کرد، گفتگو کرد، حتی نامه داد. شرایط خیلی سخت شده بود. امام در محاصره است، امام در دسترس نیست. خود همین دارد زمینه غیبت را فراهم میکند. حالا تو همین شرایط دیگر امام، آن دستورهای اساسی و کلیدی را، در واقع به یک تعبیر باید گفت قانون اساسی شیعه در عصر غیبت را، بیان میکنند. عنوان این جلسه را باید این گذاشت: «قانون اساسی شیعه در عصر غیبت» که امام عسکری دارند این قانون اساسی را بیان میکنند.
اولی که نامه شروع میشود این جوری است. خب، اینها خیلی هم مهم است. ما یاد میگیریم. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین. شروع نامه این است: اول با نام خدا، بعد حمد خدا؛ یعنی هر چه که هست از کمالات و خوبیها تو عالم، مال خداست. «وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ»؛ عاقبت هم مال آدمهایی است که اهل تقوایند، وظایفشان را انجام میدهند. «وَ الْجَنَّةُ لِلْمُوَحِّدِینَ»؛ بهشت مال اونایی است که اهل توحیدند. «وَ النَّارُ لِلْمُلْحِدِینَ»؛ جهنم مال اونایی است که اهل الحادند، منکرند. «وَ لا عُدْوانَ إِلاّ عَلَى الظّالِمِينَ»؛ دشمنی نیست مگر با کسانی که ظالماند. «وَ لا إلهَ إِلّا اللهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ»؛ جز خدایی که احسن الخالقین است، الهی نیست. «وَ الصَّلاةُ عَلَی خَيْرِ خَلْقِهِ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عِتْرَتِهِ الطّاهِرِينَ». صلوات بر پیغمبر و اهل بیتش.
حالا متن نامه را ملاحظه بفرمایید، خیلی نکته دارد. «أَمَّا بَعْدُ»، از این سلام و صلوات و مقدمات نامه. «أُوصِیکَ یَا شَیْخِی وَ مُعْتَمَدِی وَ فَقِیهِی». سه تا کلمه در وصف ابن بابویه که آدم آرزویش است که هشتاد سال عمر کند که یکی از اینها را تو همه هشتاد سال از امام معصوم دریافت بکند. سه تا کلمه فوقالعاده؛ سنگ تمام گذاشتند امام عسکری (علیه السلام) برای جناب ابن بابویه. اینها همهاش توش نکته تربیتی است. شما وقتی دارید یک نفر را واسطه رساندن پیام میکنید، باید به یک آدم معتبر نامه را برسانید. باید به مردم بفهمانید که اینی که مخاطب نامه است، چقدر قابل اعتماد است، چقدر شخص مهمی است. بعد اعتمادتان را به خود او باید نشان بدهید؛ آن ارتباط عاطفی، آن علاقه. البته امام اغراق که نمیکند، تملق که نمیگوید، هندوانه زیر بغل طرف نمیگذارد؛ واقعیت را دارد. کلمات هم کلمات فوقالعادهای است.
جناب ابن بابویه پدر نمیشدند، بچهدار نمیشدند. با این نامه و با دعایی که امام عسکری (علیه السلام) تو این نامه میکنند برای او که خدا به بچههای خوب بدهد، ایشان پدر میشوند که یکی از آن بچههای خوبی هم که خدا بهش میدهد، کیست؟ شیخ صدوق. شیخ صدوق شخصیت فوقالعادهای است. بارها این را عرض کردم، خصوصاً مقبره شیخ صدوق که ما خوب مدت زیادی هفتگی جلسات داشتیم و احتمالاً باز هم جلسات برقرار باشد، این را آنجا زیاد گفتم. مرحوم آیتالله العظمی بهجت فرمودند که: «رأس علمای شیعه دو نفرند: شیخ مفید و شیخ صدوق.» اینها آن دو نفر اصلیاند که معارف اصلی به واسطه کتابهای این دو نفر به ما رسیده است. روح همهشان شاد باشد انشاءالله. به همه علما، خوبان، ابن بابویه، پسرشان شیخ صدوق، شیخ مفید، شاگردانشان، اساتیدشان، همه کسانی که به گردن ما حق دارند این معارف را، این روایات را، این کتابها را به ما رساندند، روح همهشان یک صلوات بفرستید. اللهم صل علی محمد و آل محمد.
«أُوصِیکَ یَا شَیْخِی». به تو وصیت میکنم ای شیخ من، پیر ما، مثلاً بزرگتر من. «وَ مُعْتَمَدِی». و شخص مورد اعتماد من. هر کدامش یک کارکردی دارد، یک وجههای میدهد به جناب ابن بابویه؛ یعنی شخصی که نامه را برای شما آورده، آدمی است که مورد اعتماد است، روی حرفش باید حساب کرد، امانتدار است، دست نبرده تو متن این روایت و روایات دیگر. اگر چیزی را منتقل میکند، همین است. درسته. تعبیر سوم چیست؟ «وَ فَقِیهِی». ای فقیه من. شیخ من، معتمد من، فقیه من. دارد از جهت علمی هم امضا میکند موقعیت علمی و مرجعیت علمی ابن بابویه را برای مردم. فقیه دینشناس. حالیش میشود دین؛ یعنی میفهمد ما اهل بیت حرفمان چیست، ما اهل بیت چی میخواهیم، چی میگوییم. اینها خیلی مهم است. تعبیر فقیه پس به کار رفته برای بعضیها. اهل بیت حکم اجتهاد بعضیها را امضا کردند، یکیش جناب ابن بابویه، ابوالحسن علی بن الحسین ابن بابویه قمی. حالا «قمی» را هم گاهی با تشدید میگویند، گاهی بدون تشدید میگویند که حالا بحث کدامش درست است. حاج آقا حسین قمی گاهی میگویند. حاج آقا حسین قمی، مثلاً. گاهی ماها را هیچ وقت «قمی» صدا نمیزنند، تو قم همه را قمی حساب میکنند. قمیهای محترم، قمیهای محترم، معمولاً به کسی...
پس این جناب علی بن الحسین، اسمش علی بن الحسین ابن بابویه است؛ یعنی در واقع پدر ایشان ابن بابویه بوده، پسر را هم ابن بابویه میگویند، پسر ایشان شیخ صدوق را هم ابن بابویه. حضرت یک خط دعا میکنند برایش. خوش به حال اونی که مشمول دعای امام بشود. تو بعضی کتابها دیدم جمع کردند. البته یکی که میدیدم تو این کتاب دعا از مرحوم آقای ریشهری، دعاهای اهل بیت را به نظرم نیاورده، نفرینهای اهل بیت را آورده. دعا را حالا یادم نیست. آنجا دعاها خیلی زیاد میشود. نفرینهای چهارده معصوم دانه به دانه آورده که برای چه کسانی نفرین کردند، سه چهار تا هم از امام عسکری (علیه السلام) نقل میکند که حضرت فلانی را به فلان دلیل نفرین کردند، آن یکی به فلان دلیل. موضوع جالبی است. آنهایی که مورد لعن امام واقع شدند، چه کسانی بودند، کجا بودند، به چه دلیل مورد لعن واقع شدند. اگر کسی هم بتواند آن ورش را جمع بکند، کسانی که مورد دعای امام واقع شدند که حتماً خیلی بیشتر است، چه کسانی بودند، کجا بودند، چه کار کردند، چه شخصیتی بودند، خیلی مهم است.
خدا کند ما هم جزء آنهایی باشیم که مورد دعای امام زمان (ارواحنا فداه) واقع بشویم. خصوصاً آنهایی که تو نماز شب حضرت، قنوت وتر حضرت با اسم، امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) یاد بکنند. دیگر خیلی برده دیگر. رهبر انقلاب به شهید ابومهدی میفرمود: «من هر شب تو را تو نماز شب با اسم دعا میکنم، ابومهدی المهندس.» آقا به ایشان یک فضیلتی است دیگر. معلوم است آقا هر کسی را با اسم که دعا نمیکند. یک فضیلتی است. معلوم میشود آن آدمه آدم خاصی است که ایشان یک کار بزرگی دارد میکند که ایشان هر سحر با نام، اسمش را میآورد برایش دعا میکند. خب حالا یک کسی یک جوری باشد که امام زمان بهش بفهمد: «من هر سحر با نام برای تو دعا میکنم.» خوش به حالش! خدا کند ما این طور باشیم. مورد دعای اهل بیت باشیم، لااقل مورد دعا نیستیم، مورد نفرین نباشیم. از آنهایی که اهل بیت نشان کردند، نباشیم.
حضرت دعا میکنند برای ابن بابویه: «وَ وَفَّقَکَ اللهُ لِمَرْضاتِهِ». خدا تو را توفیق بدهد برای کارهایی که مورد رضایت خداست. یک دعا برای خودش. یک دعا هم برای بچههایش. «وَ جَعَلَ مِنْ صُلْبِکَ أَوْلاداً صَالِحِینَ بِرَحْمَتِهِ». و در صلب تو افرادی را قرار بدهد که اینها صالح باشند به رحمت خودش این کار را بکند. که خب البته خدا آن کار را کرد، در نسل ایشان قرار داد، امثال شیخ صدوق. ولی بقیهاش دیگر دستور عمومی است، مال همه است.
اولین سفارش: «وَ أُوصِیکُمْ بِتَقْوَى اللهِ». همه سفارش اهل بیت تو چه چیزی خلاصه میشود؟ تو تقوا. زیارت جامعه کبیره: «وَ وَصِیَّتِی لَكُمْ بِتَقْوَى اللهِ». یک توصیه بیشتر ندارند اهل بیت؛ یک کلمه است: تقوا. تقوا یعنی عمل به وظیفه، کاری که حضرت خواستهاند انجام شود، دستور تکلیف؛ که حالا باز به زبان دیگر میشود عمل به واجبات، ترک محرمات. این سفارش اهل بیت است. همهاش دیگر از تو دل این درمیآید، بقیهاش دیگر توضیح همین یک دانه است.
یک چیز میفرماید: «بِتَقْوَى اللهِ وَ إِقَامِ الصَّلَاةِ». تو تقوا آنی که از همه مهمتر است، در رأس پایه تقوا، ستون دین است، چیست؟ نماز. اقام الصلات.
«وَ إِيتَاءِ الزَّکَاةِ». دومیش چیست؟ زکات. تقوا مهمترین ارکانش نماز و زکات است. بعد حضرت یک جملهای میگویند. این جمله خیلی مهم است، مضمون چندین روایت ماست. فرمودند: «فَإِنَّهُ لا تُقْبَلُ الصَّلاةُ مِمَّنْ مَنَعَ الزَّکَاةَ». کسی که زکات ندهد، نمازش هم قبول نمیشود. این هم نکته مهم. زکات یک بخشیش واجبات است که آن هم البته نمیدهند. تقریباً گاو و گوسفند و اینها تا طلا و نقره. کد طلا هم زکات دارد. کیلویی طلا جمع میکنند و ذخیره میکنند و اینها، آن هم بهش زکات تعلق میگیرد. زکات واجب، البته خمس را هم معمولاً ذیل همین زکات تعریف میکنند؛ خمس که باید بدهیم و اینها، زکات فطره و فطریه، این هم مثلاً جزء همین زکات است. یک بخشی از زکات هم که زکات مستحب است. ما مفصل امسال یک دهه، شاید هم بیشتر، بحث زکات را مطرح میکردیم که زکات چیست، جایگاهش چیست، خاصیتش چیست.
آن اصل توصیه شد: تقوا، کنار تقوا نماز و زکات. فرمود زکات نباشد، نماز هم قبول نیست. نماز اگر قبول نشود، ستون دین میریزد. ستون دین بریزد، دیگر اصلاً تقوا جایگاهی ندارد؛ یعنی عملاً ابدیت آدم به فنا رفته است. این جمله اصلی. حالا بریم ادامهاش.
«وَ أُوصِیکَ بِالْمَغْفِرَةِ». اولین سفارشم چیست؟ از گناه بگذر. از کدام گناه بگذر؟ یعنی چی؟ یعنی هر کی هر غلطی کرد، تو هم به رو نیار؟ این است؟ خب بعداً جلوتر در مورد امر به معروف و نهی از منکر حرف میزند. پس معنایش این نیست. مغفرت الذنب که اول حضرت میفرمایند، چیست؟ اینها را عرض کردم، قانون اساسی شیعه است در عصر غیبت. شیعه را میخواهند نگه دارند. چیزی از شیعه بماند. شیعه روز به روز قدرت پیدا کند، قوت پیدا کند، رشد پیدا کند، امتداد پیدا کند، کثرت پیدا کند، بیشتر بشود. «یُعْجِبُ الزُّرّاعَ». که آیا آخر سوره فتح، برخی مفسرین گفتند، علامه طباطبایی هم میفرماید، میفرماید قرآن بشارت داده که روز به روز امت پیغمبر بیشتر خواهند شد. عددشان یک جوری میشود که همه را شگفتزده میکند. خیلی عجیب است. به اندازه مسلمان تا حالا تو عالم هیچ از هیچ دینی نکشتند. تو مسلمانها به اندازه شیعه هیچ کس را نکشتند. هیچ کس هم امروز تو عالم منطقش مثل شیعه این قدر استوار و محکم و فراگیر نیست. خیلی حرف است توش. این به چی برمیگردد؟ به همین ساز و کاری برمیگردد که اهل بیت به ما دادند.
ما اینها را یک روایت میخوانیم، همین جور میخوانیم، کیف میکنیم و میرویم. یک سخنرانی کردند حضرت آقا روز شهادت امام رضا (علیه السلام)، خیلی برای بنده جالب بود. این روایت ریان بن شبیب که ما میخوانیم، حالا گریز روضهمان هم میشود و اینها، اهل بیت، حالا صد تا روایت دارند، حالا این هم یکیاش است. حالا مثلاً من سخنران هر مناسبتی، مثلاً حالا یک جمله از امام عسکری (علیه السلام) میخوانم، سال بعد دوباره شهادت ایشان، یک جمله دیگر میخوانم، امسال کدام جمله حضرت را بخوانم. مثل ما، روایت این شکلی است دیگر. مثلاً پنجاه تا روایت داریم، همین جور دور هم جمع میشویم، دیگر مجلس روضه، یک دانهاش را بخوانیم.
روایت این نیست. آقا فرمود: «این روایت ریان بن شبیب باعث شد که مردم با داستان عاشورا آشنا بشوند.» یک دانه روایت امام رضا (علیه السلام)، داستان شیعه و کربلا، فهم قضیه کربلا، عظمت کربلا، مجلس روضه برای امام حسین (علیه السلام)، گریه، عزاداری، تو همین روایت. یک دانه روایت این داستان را علم کرده. خیلی چیز قشنگی است برای روضههایمان خوب است. نه بابا! این بنیانگذار شکلگیری مجالس روضه بود، یک دانه روایت. خب چند تا روایت دیگر به این مضمون داریم.
قشنگ فهمیده میشود که طرف روز عاشورا آمده خدمت امام، میگوید: «آقا چرا این قدر حالتان؟» آقا! ماها الان خیلی برایمان عجیب است یکی پاشد روز عاشورا نه پیش امام معصوم، پیش یک عالم که چه عرض بکنم، پیش کفاشی که به اهل بیت علاقه دارد، روز عاشورا برود. قیافهاش میفهمد این عزادار است، مصیبت زده است. همه دیگر الان بینشان قضیه هست، روز عاشورا کی کار میکند؟ درست است؟ یک سالی من پرواز داشتم عصر عاشورا از تهران به مشهد، سخنرانی انجام دادم. تو محاسبه این بود که خب، مثلاً از فلان محله تا فرودگاه مثلاً نیم ساعت راه است. گفتم خب، مثلاً حالا من پنجاه دقیقه حالا حساب میکنم، میآیم. مثلاً تاکسی اینترنتی میگیرم. حالا روز عاشورا بود، تو حساب من این نبود. مثلاً ساعت چهار پرواز داشتم، گفتم که آقا ساعت دو و نیم مثلاً راه میافتم فرودگاه. آقا! ما هر چی نشستیم بیست دقیقه، نیم ساعت، چهل دقیقه، نمیدانم پنجاه دقیقه، چقدر شد. هر چی این اسنپ، تاکسی اینترنتی، هر چی زدیم، هیچی ماشین نیامد. همه از کار افتاده بودند، هیچ کس کار نمیکرد عاشورا. خیلی عجیب بود. آخر من هم یک موتور با چه بدبختی، با التماس، آن هم کرایه نگرفت. یعنی اصلاً بابا کرایه نبود. دید یک آخوندی، فهمید یک روضهخوانی ظهر عاشورا هچل مانده اینجا سر خیابان. میبرم آنجا پیادهات میکنم، یک ماشین سوار شو. برد، دید آقا ماشین هم نیست. بنده خدا تا فرودگاه ما را برد. راهم زیاد بود، از جنوب شرقی تهران، میدان غیاثی، همان سمت آب محله ابراهیم هادی، از آنجا تا فرودگاه، ما پرت غرب تهران. خیلی برایم عجیب بود که آقا تو تهران این همه تاکسی اینترنتی، ظهر عاشورا یک نفر کار نکند. یا ابوالفضل! این چه مرامی است؟
بعد شما میبینی طرف رفته پیش امام رضا (علیه السلام). حضرت میفرمایند که: «یک وقت عاشورا کار نکنید ها!» کراهت دارد. ما که الان میشنویم: «آخه این هم گفتن دارد؟» خیلی معلوم است. بله، معلوم است؛ چون گفتن. اینها زحمت کشیدند به شما رسیده که این قدر معلوم است. عجیبی نیست که خب معلوم است که آدم ظهر عاشورا نباید کسبی بکند. بابا! این معلوم نبوده، همه کاسبی میکردند. این روایت امام رضا (علیه السلام) ورق را برگردانده. روز عاشورا کاسبی نکنید، روزه نگیرید، در عین حال غذا هم نخورید، گریه کنید، عزاداری کنید، دهه اول عزاداری کنید، شعر بگویید، روضه بخوانید، ماتم برپا کنید، سیاهی بزنید. آرام، آرام، آرام، چند قرن آمده جلو، شده این الان که نگاه میکنیم، خیلی به چشممان نمیآید و عجیبی باشد. این قدر روایتهای ناب دیگر داریم. هیچ کس نشنیده، تخصص دارند، تولید روایت میکنند؛ یعنی هر سال یک روضه جدید اصلاً ایجاد میکند. بنده خدا! «خیلی تکراری است، امسال جدید آوردم براتون.» نه آقا! همین روایتی که برای شما تکراری شده، همین همه جا را گرفته، این جور غوغا کرده. این روایت امام عسکری (علیه السلام)، جملاتش ساده است. من و شما که میشنویم، خیلی احساس نمیکنیم یک جمله بترکان، تا حالا نشنیده باشیم. نه، همینهاست. اونی که شیعه را نگه داشته، همینهاست. اونی که شیعه را جلو برده، همینهاست. اونی که شیعه را تقویت کرده، همینهاست. اونی هم که ضربه میزند، عمل نکردن به همین است.
این جمله کلیدی که مربوط به این بحث است، اولیش چیست؟ مغفرت الذنب. خیلی جالب است، دستورات اجتماعی که امام عسکری (علیه السلام) دارند میدهند تو تعامل ماها با همدیگر، اولیش این است که از اشتباهات همدیگر بگذرید. کدام اشتباهات؟ کدام اشتباهات؟ اشتباهی که کسی در حق من انجام داده، وظیفهای که نسبت به من داشته انجام نداده، نه این که یک خطای سنگینی کرده، مملکت را آسیب زده، زبانم باز بشود به حرف. یا نه، شما تصور بفرمایید من بیایم بگویم که مثلاً این پسرمان را که بردیم دفترخانه، دفترخانه محضر که بردیم این دختره را عقد کردیم برایش، این صد و چهارده تا سکه مهریه کردیم. اینها. الان جمله از من بشنوید: «دانلود مغفرت الذنب»! با این جمله اول این است که بگذرید از گناه. آره، ما پسرمان آقا بردیم دفترخانه و این دفتر ازدواج، بردیم آنجا و خلاصه این دختره را برایش عقد کردیم و صد و چهارده تا سکه. بعد آمدیم آقا! بعد چند وقت دیدیم که عجب! این عقد دائم را کرده بودند عقد موقت دو ساعته. بعد گفتم این را کی این جوری کرد؟ گفتم یک فرانچسکو نامی بود. این یهو کلمه را، من هم حواسم پرت بود، خیلی شلوغ بود، یک چند روزی بود سرم شلوغ بود، مراسم عقد و عروسی و... یک فرانچسکو این را کرده بود. قبل از ازدواج دختر و پسر اتفاق خاصی نمیافتد، نهایتاً دو ساعت مهریه که حالا چهارده تا کراوات دو ساعت دادیم. میشود مثل وقتی که هنوز عقد نکرده. اینجا از دو حال خارج نیست: یا من گوشم دراز است یا تو، یا هر دو سه حالت.
این داستان کاملاً جعلی بود، ولی واقعیش این است که یک کسی رفت مملکت را فروخت و بعد آمد گفتش که فرانچسکو نامی یک کلمه را جابجا کرده بود، دو سال مذاکره میکردند، یک فرانچسکو شب آخر یک کلمه را جابجا کرد. این شد تعلیق از لغو، شد تعلیق. چیز خاصی هم نشده، تهش میشود مثل وقتی که هنوز تحریمها بود. غصه خیلی نخورید. به این آدم میگویند «سفیه». کمترینش این است. حالا مجازات که باید بشود، دادگاه باید برود، شاید حکمش اعدام باشد. من نمیخواهم فتوا بدهم. یک جنبهاش خیانت است، یک جنبهاش افساد فی الارض است، به تاراج دادن اموال ملت است. این که کلاً طرف خلع ید بشود، هیچ جا هیچ مسئولیتی پیدا نکند، در حد راننده اتوبوس شرکت واحد نباید بهش جایگاه بدهند. حالا بماند که باز ما کسانی داریم که میخواهند بروند خارج با بقیه حرف بزنند. به این میگویند: «تو متن بنویس من برم از روش بخونم.» به آن باز برای چی باید بگوییم؟ باید بگوییم داور دقت کن! برای اینکه بزنم تو استادیوم دوباره شرکت کنیم. به داور که نمیشود. داور دقت کن. این را نمیگویند مغفرت الذنب. حالا یک چیزی شده، وفاق را به هم نزنیم، خیلی سر و صدا نکنیم. این آقا! وفاق را سر چی؟ الان بگویم بابا بگوید: «حالا یک چیزی شده.» کیان خانواده را به باد دادی. تو صد و چهارده سکه برای عقد دو ساعته. هر چی خانواده سرمایه داشت، دارایی داشت، این مال همه بود، این با زحمت همه حاصل شده بود. خوردند و بردند و پدرمان را درآوردند و به ریشمان هم خندیدند و فشار را بیشتر کردند و اموالمان را گرفتند، موقعیتمان را تضعیف کردند و هزار و یک بدبختی دیگر. «مهم این است که ما با هم خوبیم، تنت سالم باشه.» تو را بیندازیم کنج زندان، سالمتر هم هستیم. تو سلامت او را داری به باد میدهی. تو داری بدبختمان میکنی. این چیزی نیست که قابل بخشش باشد.
گناه مسئولین، گناهی که بیت المال توش به غارت میرود، یک سال و دو سال هم نیست. شما ببینید ده سال از قضیه گذشته، هنوز داریم آسیب میبینیم. تا ده سال دیگر و پنجاه سال دیگر هم هنوز ادامه دارد. بدبختی چند نسل آسیب دیده. نمیخواهم وارد این بحث بشوم به صورت مفصل. جای بحث مفصل هم دارد البته. این خیلی حق الناس سنگینی است. هر کی هم که به هر نحو مشارکت داشته تو این داستان، آن هم حق الناسش سنگین است. هر کس هم که راضی بوده... دیگر توسعه بدهم، یقه خیلیها را بعد بگیریم. این چیزی نیست که قابل بخشش باشد. اونی که قابل بخشش است این است که به من یک چیزی گفتند، به من یک بدی کردند، حرمت من یک جایی لکهدار شده، احترام من را نگه نداشتند. حقی که من شخص من داشتم، رعایت نشده. از یک دوست مؤمنی که بدخواه نیست، ظالم نیست، خائن نیست، فاسد نیست، تعمد ندارد، از دستش در رفته، اشتباه کرده، حواسش نبوده یا هر چی دیگر. آدم خوبی است، مؤمن است. حالا یک اشتباهی کرده، یک آسیبی. این را باید گذشت. اولین چیزی که امام عسکری (علیه السلام) بعد از نماز و زکات و تقوا میفرمایند، گذشت است، مغفرت الذنب. این خیلی ساختار روابط اجتماعی، بدون این اصلاً شکل نمیگیرد. تا این گذشت نباشد. ولی گذشت از کی؟ کدام گناه؟ این خیلی مهم است.
یک وقت پس معنایش این نیستش که بگذر؛ یعنی اساساً هیچ واکنشی نسبت به گناه نداشته باش، حساسیتی نداشته باش. این که با نهی از منکر جور درنمیآید. «بگذر»؟ اگر یک مسئولی احمقانه و خائنانه پدر تو و مملکت تو را درآورده، ازش بگذر؟ این هم معنا ندارد. کدام گذشت منظوره؟ حالا جالب است که آنجاها میگذریم، اینجاها نمیگذریم؛ چون آنجا زورمان نمیرسد که بخواهیم واکنش نشان بدهیم. به کی زورمان میرسد؟ به شاگردمان، به مغازه بغلی، به راننده اسنپ، به مسافری که سوار ماشین شده، حواسش نبوده، بچهاش مثلاً بستنی را ریخته روی صندلی. «بگذرم؟ پدرتو درمیآرم فلان فلان شده!» آقا! حواسش نبوده، نمیدانسته، غافل بوده یا هر چی.
یک خاطرهای را گفتم برای رفقا. وقتمان هم فکر کنم تمام شد دیگر، نه؟ یا اصلاً از اولی که شروع کردیم، وقت تمام شده بود؟ تا ده و نیم وقت دارم. ده و نیم صبح فردا. یکی زیاد صحبت کرده بود، گفت: «من ساعت ندارم.» یکی گفت: «تقویم پشتت است حاج آقا! کار از ساعت گذشته.» خاطره میخواستم بگویم، بگذریم، ولش کن، وقت گرفته میشود.
حالا مهم نیست، چون یک دو کلمه دیگرش هم بخوانم و انشاءالله بقیهاش فردا.
«وَ کَظْمُ الْغَيْظِ». اول گذشتن از گناه. دومیش حالا گاهی میآید شخصی، من فراوان داشتم این جور موارد را. میگوید: «مثلاً پدرم در حقم فلان کار را کرده، ازش نمیگذرم.» «مادرم فلان کار را کرده، نمیگذرم.» «با مادرم ده سال قهرم.» «با پدرم بیست سال است حرف نزدم.» یعنی چی؟ ظلم کرده. خب، دیگر ظلم کرده، چه کارَت کرده؟ مثلاً هر چی بوده کمتر از قتل بوده دیگر. بابا! وقتی بچهاش را بکشد، قصاص نمیکنند. بابا! برو قصاص نمیشود کرد پدر را بابت قتل فرزند. این که نکشتت، یعنی تو قصاص میدم. معادل نیست که بشود این را بابت آن کشت. بعد تو کمتر از قتل، تو داری این جور باهاش رفتار میکنی. هر چقدر هم ظالم، هر چقدر جنایتکار. نمیگویم حالا آدم بالاخره دلش صاف باشد، عاشق باشد، عشقی. به هر حال زورکی که نیست، دستوری که نیست. ولی احترام که میشود نگه داشت، رابطه را که میشود برقرار کرد. نمیگذرد. این وقتی نگذرد، خدا هم ازش نمیگذرد. این قاعده است. فرمود: «بگذرانید! اَلا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ؟» مگر دوست ندارید خدا از شما بگذرد؟ این یکی گذشت.
دومیش کظم غیظ. همون جای خشمی تو وجودت میآید، بگذر. بگذر! من که حالا عصبانی هستی، این عصبانیت را یکهو خاموشش کن. خب نمیشود که! ولی دیگر نگذار به اینجا برسد که یک ظلمی بکنی، یک تجاوزی، یک اشتباهی، فحشی بدهی، غیبتی بکنی، تو گوشش بزنی. اینها خیلی مهم است. این دستورات خیلی ساده است آقا! ولی آنقدر که شیعه به من و شما رسیده، بابت عمل به همین دستورات است. چهار نفر بودند، یک روزی همینها را مراعات کردند که یک چیزی به نام شیعه، جمعیت شیعه شکل گرفته که آرام آرام از تو، شیخ صدوقها به دنیا آمدند، متولد شدند، کتاب نوشتند، کتابها را پخش کردند. اینها را داشته باشید، خیلی مهم است.
دیگر چی؟ «وَ صِلَةُ الرَّحِمِ». این سه تا فعلاً باشد تا بقیهاش را بعداً برسیم. صله رحم کنیم. آنهایی که رابطه رحمی با همدیگر دارند، ارحام همدیگر باید یک جوری باشند که نه خودشان بین خودشان این احساس را بکنند، نه کسی که بیرون از اینهاست که اینها از هم گسستهاند، بین اینها فاصله است. این زنجیر ارتباط اینها نباید از هم گسسته باشد. هر کدام از این کلماتی که گفتم، چندین جلسه بحث در مورد خود صله رحم، سی جلسه، چهل جلسه، چقدر صحبت کردیم. آن برگشتم، هر کدام جلسات مفصلی بحث میخواهد تا انشاءالله بقیهاش را بعداً باز بخوانیم. هر چقدرش را که برسیم، خدا توفیق بدهد بتوانیم به اینها عمل بکنیم. عرضم تمام. بریم تو روضه.
خب، خیلی هم جالب شد. گفتند که اگر میشود روضه حضرت علی اصغر بخوانید. جالب این است که ما همینقدر سود داشتیم، خودمان بنا داشتیم همین روضه را انشاءالله بخوانم. روضه کمتر شنیده شده البته نه از آن روضههایی که جعلی باشد و گفتیم یهویی تولید شده، جدید است و اینها. یک شش سالگی حضرت علی اصغر. متن دیگری است از مرحوم سید هاشم بحرانی، یک نقل دیگری است در کتاب «مدینة المعاجز». یک جور دیگر گزارش کرده داستان حضرت علی اصغر را که یک قضیه متفاوتی است. عرض میکنم.
اول بریم سامرا و این لحظات آخر امام عسکری (علیه السلام). دقایق آخر وقتی که پیکر مطهر امام عسکری در اثر سم دچار اختلال شده، سم اثر کرده بر پیکر مطهر امام عسکری. در کتاب «غیبت شیخ طوسی»، در جلد ۱، صفحه ۲۷۲، اسماعیل بن علی میگوید که: من آن بیماری آخری که امام عسکری تو آن بیماری از دنیا رفتند، آمدم خدمت امام عسکری. حضرت به عقید که خادم خودشان بود، امام عسکری فرمودند که: «یَا عَقِیدُ، اِعْمَلْ لِی مَاءً بِمِسْکٍ». که البته حالا «مستکا» عربیش ما فارسی میگوییم مستکی. حضرت فرمود که: «یک مقدار آب جوش بیار، مستکی توش بریز به عنوان دارو برای من بیار.» رفت و این درست کرد. حضرت نرجس خاتون که نام دیگرشان ثقیله (با صاد و قاف) است، ایشان این ظرف آب را، آب و مستکی را آورد برای امام عسکری (علیه السلام). «فَلَمَّا صَارَ الْقَدَحُ فِی یَدِهِ». امام عسکری آب را تو دست گرفتند، خواستند بنوشند. همه به شبه بنا داشتند که از این آب یکم بخورند. «فَجَعَلَتْ یَدَهُ تَرْتَعِدُ». دست مبارکشان هی شروع کرد لرزیدن. مرد ۲۸ ساله، سن و سالی ندارد. چی بوده این احوال امام عسکری؟ دست به شدت میلرزید. «حَتَّی ضَرَبَ الْقَدَحُ ثَنَایَا الْحَسَنِ». این ظرف هی به این دندانهای امام عسکری خورد. «فَتَرَکَهُ مِنْ یَدِهِ». حضرت دیدند نمیتوانند بخورند، با شدت هی میخورد به دندانشان این ظرف. دستشان به شدت دارد میلرزد، ظرف را گذاشتند، نخوردند؛ یعنی دیدند خودشان نمیتوانند بخورند.
به عقید، خادمشان فرمودند: «برو داخل خانه، یک پسر بچه است تو سجده است، بهش بگو بیاد.» عقید رفت. میگوید که: «رفتم دیدم یک پسر بچه است در سجده است. انگشتش رو به سمت آسمان تو سجده که هست، انگشتش را بالا گرفته به سمت آسمان دارد دعا میکند.» انگشت حالت اضطرار است دیگر. تو بعضی روایات هم داری موقع دعا انگشت را تکان بدهید، مثل دعای ماه رجب. یعنی پدرش دارد به شهادت میرسد، امام زمان این جور رفته سجده، دارد دعا میکند برای امام، پنج ساله، تو سن کم، امام زمان (ارواحنا فداه). عقید میگوید سلام دادم به حضرت. نمازش را مختصر کرد، فهمید من کارش دارم. نماز را تمام کرد. گفتم: «إِنَّ سَیِّدِی یَأْمُرُکَ بِالْخُرُوجِ إِلَیَّ». من دستور دادهام شما بروید محضرش. این قدر کم سن و سال. امام زمان (عج). مادرش نرجس خاتون آمد دست ایشان را گرفت. «جاءت أُمُّهُ فَأَخَذَتْ بِیَدِهِ، أَخْرَجَتْهُ إِلَى أَبِیهِ الْحَسَنِ (علیه السلام)». ایشان را آورد خدمت امام عسکری. ابوسهل میگوید: همین که این کودک در محضر پدرش قرار گرفت، بعد چهره را توصیف میکند، «دُرِّیٌّ وَ لَوْنٌ»؛ میدرخشید صورت امام زمان. موهای بلندی داشت که از بغل ریخته بود. دندان وسطش هم فاصله داشت با همدیگر. فدای آن چهره نازنین. انشاءالله چشممان روشن بشود به این جمال دل.
«فَلَمَّا رَآهُ الْحَسَنُ (علیه السلام) بَکَی». همین که چشم امام حسن عسکری به این بچه افتاد، زد زیر گریه. فرمود: «یَا سَیِّدَ أَهْلِ بَیْتِهِ، اِسْقِنِی الْمَاءَ، فَإِنِّی ذَاهِبٌ إِلَى رَبِّی». ای آقای خانواده، به من آب بده! من رفتنیم. به من آب بده. خیلی عجیب است، نمیتوانست امام عسکری خودش آب بنوشد. لحظات آخر به امام زمان (عج) فرمود. حالا این بچه کوچک با آن سن و سال کم که مادر دستش را گرفت آورد. «أَخَذَ الصَّبِیُّ الْقَدَحَ الْمُغَلَّبَ بِالْمِسْکِ بِیَدِهِ». ظرف آبی که توش مستکی بود، امام زمان دست گرفتند، آوردند جلوی لب پدر. پدر لبش را تکان داد، از این آب کمی خورد. فرمود: «هَیِّئُونِی لِلصَّلَاةِ». من را برای نماز آماده کنید. یک حولهای آوردند، انداختند. «فَوَضَّأَهُ الصَّبِیُّ وَاحِدَةً وَاحِدَةً». امام زمان خردسال شروع کرد بابا را و آب میریخت و وضو میداد و «مَسَحَ عَلَى رَأْسِهِ وَ قَدَمِهِ». مسح پدر را انجام داد، مسح پای پدر را انجام داد. آنجا امام عسکری بهشان فرمود: «أَبْشِرْ يَا بُنَيَّ، فَأَنْتَ صَاحِبُ الزَّمَانِ وَ أَنْتَ الْمَهْدِیُّ، أَنْتَ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى أَرْضِهِ». بشارت بهت میدهم پسرم، تو صاحب الزمانی، تو مهدی هستی، تو حجت خدا بر روی زمین هستی. هر جا هستید آقا جان، عرض تسلیت ما را از جوار قبر پدرتان امام رضا (علیه السلام) با عرض ارادت داریم، عرض تسلیت داریم یا صاحب الزمان. جملاتی فرمود امام عسکری و همان دقایق از دنیا رفتند امام عسکری.
اینو تا اینجا داشته باشید. برم کربلا. روضهای که هم به دل ما افتاده امشب بخوانیم، هم عزیزانمان سفارش کردند، این روضه است. در «مدینة المعاجز» مرحوم سید هاشم بحرانی، جلد ۴، صفحه ۲۱۵، یک نقلی دارد، یک گزارشی دارد. این خیلی عجیب است. خب سید هاشم بحرانی عالم بزرگ شیعه است، کتب چند مورد اعتبار، مورد اعتماد. یک نقل متفاوتی از داستان حضرت علی اصغر (علیه السلام) دارد. خیلی جانسوز است، خیلی جگر را آتش میزند.
شب عاشورا روایت از امام سجاد (علیه السلام) که شب عاشورا امام حسین (علیه السلام) اصحاب را جمع کردند، فرمودند که: «همه آزادید برید، بیعتم را برداشتم.» اینها پا شدند، همه گفتند که: «وَاللهِ یَا سَیِّدَنَا یَا أَبَا عَبْدِاللهِ لَا خَذَلْنَاکَ أَبَدًا». به خدا ما تو را رهایت نمیکنیم یا اباعبدالله. دانه به دانه حرفهایی زدند. امام حسین (علیه السلام) فرمود: «إِنِّي غَدًا أُقْتَلُ». من فردا کشته میشوم. «وَ تُقْتَلُونَ كُلُّكُم مَعِي». و همهتان هم با من کشته میشوید. «وَ لا يَبْقَى مِنْكُمْ وَاحِدٌ». حتی یک دانهتان زنده نمیمانید. اینها گفتند: «اَلْحَمْدُلِلهِ الَّذِی أَکْرَمَنَا بِنَصْرِكَ». خدا را شکر میتوانیم کمکَت کنیم، با تو کشته میشویم. به راضی نباشیم که تو بهشت کنار تو باشیم یا اباعبدالله. فرمود: «جَزَاکُمُ اللهُ خَیْرًا». خدا به شما جزای خیر بدهد. برای همهشان دعا کرد.
اینجا دیگر از اینجا یک بخشهایش را شنیدید، ولی شاید کاملش را نشنیده باشید. تعبیر عجیبی است. «فَقَالَ لَهُ الْقَاسِمُ بْنُ الْحَسَنِ». حضرت قاسم (علیه السلام) پاشد سؤال کرد، گفت: «وَ أَنَا فِی مَنْ يُقْتَلُ؟» من هم جزء کسانی هستم که فردا کشته میشوم؟ «فَأَشْفَقَ عَلَيْهِ». امام حسین (علیه السلام) دلش سوخت. کم سن و سال است حضرت قاسم. دلسوزی کرد، محبت کرد. فرمود: «يَا بُنَيَّ، کَیْفَ الْمَوْتُ عِنْدَكَ؟» پسرم، نگاهت نسبت به مرگ چیست؟ گفت: «یَا عَمِّ، أَحْلَى مِنَ الْعَسَلِ». عمو جان، از عسل شیرینتر است. امام حسین (علیه السلام) فرمود: «إِی وَاللهِ». آره. «إِی وَاللهِ». آره به خدا. «فِدَاكَ عَمُّكَ». عمویت فدایت بشود. «إِنَّکَ لَمِنْ مَنْ یُقْتَلُ مِنَ الرِّجَالِ مَعِی». آره، تو هم فردا کشته میشوی. «بَعْدَ أَنْ تُبْلَوْا بِبَلاءٍ عَظِیمٍ». البته یک بلای سنگینی فردا داری، بعد از آن کشته میشوی. «هُمْ تُقْتَلُونَ وَ بَنِیَّ عَبْدُاللهِ». هم تو کشته میشوی و پسر کوچکم، پسر شیرخوارهام، عبدالله.
حالا تصور حضرت قاسم را ببینید، غیرت قاسم را ببینید. سؤال کرد: «یَا عَمِّ، أَیَصِلُونَ إِلَى النِّسَاءِ؟» مگر دست اینها به زنها میرسد که این بچه شیرخواره را میکشند؟ این بچه که شیرخواره است، چطور میخواهد کشته بشود؟ یعنی پای دشمن به خیمه باز میشود. امام حسین (علیه السلام) شب عاشورا به بهانه سؤال قاسم، روضه این بچه شیرخواره را خواند برای اصحابش. چقدر عجیب است! چی گفت؟ این گزارش را نداریم، هیچ جای این گزارش نیامده؛ چون دیگران چیزی که از بیرون دیدند و گفتند، ولی این کلام، کلام خود امام حسین (علیه السلام) است. خیلی عجیب است. شاید امشب نتوانید با عمق این روضه ارتباط برقرار کنید و بسوزید و ناله بزنید، ولی روضه را تو وجودت نگه دار تا ابدها میسوزاند آدم را. این را با خودت داشته باش، ببین چه میکند این روضه.
فرمود: «فِدَاكَ عَمُّكَ، یُقْتَلُ عَبْدُاللهِ». عموت فدایت بشود، عبدالله، پسر شیرخواره من هم کشته میشود. کی؟ جملات را داشته باشید. «لَا وَاللهِ إِلَّا إِذَا جَفَّ رُوحِي عَطَشًا». وقتش نیست دانه به دانه جملات را شرح بدهم. «جَفَّ رُوحِي عَطَشًا». از شدت عطش روحم... جملات را داشته باشید. فرمود: «فردا ظهر عاشورا همه وجودم خشک میشود از شدت عطش. وَ سَأَمُرُّ إِلَى خِیَامِنَا». میام جلوی خیمه. «فَأَطْلُبُ مَاءً وَ لَبَنًا». اول آب میخواهم، بعد شیر میخواهم. میگویم یک مقدار شیر پیدا شود، شیری که خوراکی باشد، قابل استفاده باشد، از شیر شتری چیزی. آب میخواهم، شیر میخواهم. «فَلَا أَجِدُ قَطْرَةً». هیچی آب و شیر پیدا نمیشود. ادامه جملات را من نمیفهمم، ولی شماها آتش بگیرید با این جملات. فرمود: «فَأَقُولُ نَاوِلُونِي اِبْنِي». اینجا اوضاع که این میشود، از شدت عطش دارم هلاک میشوم، آبی پیدا نمیشود، شیری پیدا نمیشود، مایعاتی پیدا نمیشود تو خیمه. به این زن و بچه میگویم این بچه شیرخوارهام را بدهید. «لِأَشْرَبَ مِنْ فِیهِ». شاید یک دهان این بچه مرطوب باشد، از رطوبت دهان این بچه من هم کامم را تر کنم. این یک چیز دیگر است. آن روضههایی که ما شنیدیم این است که امام حسین (علیه السلام) بچه را برد سیراب کند. اینجای نقل سید هاشم بحرانی این است که امام حسین (علیه السلام) آمد یک قطره آب تو دهن این بچه باشد، از این قطره سیراب بشود که از شدت عطش هلاک نشود.
حالا ادامهاش: «فَیَأْتُونَنِی بِهِ». بچه را میآورند. «فَیَضَعُونَهُ عَلَى یَدِی». بچه را تو بغلم میگذارند. «فَأَحْمِلُهُ لِأُدْنِیَ مِنْ فِیهِ». بچه را میآورم جلو که دهانم را بهش نزدیک کنم، به دهانش نزدیک کنم اگر رطوبتی از دهانش پیدا بشود دهانم را تر کنم. سر میآید، یک فاسقی با تیر. «فَیَنْحَرُهُ وَ هُوَ یُنَاغِی». اینجاست که یک فاسقی تیری میاندازد، سر از تن بچه جدا میشود، بچه بال بال میزند. «فَیَفِیضُ الدَّمُ فِی کَفِّی». دستم از خونش پر میشود. «إِلَى السَّمَاءِ». خونش را به آسمان میپاشم. صدا میزنم: «اَللَّهُمَّ صَبْرًا وَاحْتِسَابًا». خدایا! من این را به پای تو میگذارم، برای تو صبر میکنم، برای تو تحمل میکنم. این روضه علی اصغر بود. حرفم تمام.
امام زمان (عج) دقایق آخر کنار امام عسکری، این بچه خردسال آمد به بابا آب بدهد، آمد به بابا آب بدهد، پدر را سیراب کرد. امام حسین (علیه السلام) هم دقایق آخر خواست از این بچه خردسالش سیراب شود. کار به کجا رسیده بود؟ دلش خوش بود شاید دهن این [بچه مرطوب باشد]، ولی به همین هم رحم نکردند. گلوی بچه پر از خون شد. «عَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ وَ سَیَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ».
خدایا، در فرج آقا امام زمان (عج) تعجیل بفرما. قلب نازنینش را از ما راضی بفرما. عمر ما را نوکری حضرتش قرار بده. نسل ما را نوکران حضرتش قرار بده. اموات علما، شهدا، فقها، امام راحل، ضمن حقوق، ذوی الایمانی، ملتزمین، سالکین را سر سفره با برکت امام عسکری مهمان بفرما. شب اول قبر امام عسکری، فریادمان را برسان. شر ظالمین را به خودشان برگردان. آمریکا و اسرائیل جنایتکار را نیست و نابود بفرما. خدایا، رزمندگان اسلام را غلبه و فتح و نصرت عنایت بفرما. رهبر عزیزمان را حفظ و طول عمر و نصرت عنایت بفرما. بیماران اسلام را شفای عاجل و کامل عنایت بفرما. هر چه گفتیم و صلاح ما بود، هر چه نگفتیم و صلاح ما میدانی برای ما رقم بزن. بانبی و آله رحم الله من الفاتحة مع الصلوات.
در حال بارگذاری نظرات...