ضررورت انسان سازی
نقطه تمایز انسان وحیوان
خلاصه عرفان در آین آیه
تعبیر بلند امام حسین برای دعوت
شاخص انسانیت
چه کسانی مانند حیوانات بلکه گم تر ند؟
عیب مردم کوفه
مسئول بی وطن اصل اشکال
آرزوی امیر المومنین(ع)
شاخص حکومت امام عصر
پنجاه ویژگی آدم وطن دار در خطبه 87
شمول یاد مرگ،در خطبه های امیر المومنین
معنای وطن
خاصیت ماه رجب
مشکل منافقین
کسی باید مسئول باشد که شهید است
وطن داری و وطن خواهی، مسئله اصلی انسان
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین.
رب اشرح لی صدری و یسر لی امری، و احلل عقدة من لسانی، یفقهوا قولی.
جلسات قبل عرض کردیم که مسئله اصلی و دغدغه جدی امیرالمؤمنین علیه السلام، آدم ساختن بود. حکومت اسلامی مهمترین نیازش داشتن آدم است، آدم میخواهد، نیروی انسانی میخواهد. آقازاده مرحوم آقای صفایی حائری برای خود بنده تعریف میکرد که مرحوم شهید بهشتی، اول انقلاب آمد و تقاضا کرد از مرحوم آقای صفایی حائری که شما وارد سیستم شو، در دستگاه فعالیت داشته باش، مسئولیتی داشته باش. درخواست ایشان هم این بود که در حزب جمهوری عضو باشید. صفایی قبول نکرده بود؛ گفته بود: «نه، من معذورم.»
گفته بودند: «چرا؟ بالاخره این سیستم آدم میخواهد.»
ایشان فرموده بودند: «همین که این سیستم آدم میخواهد [مهم است]. هرچی که داریم که الان نباید بیاوریم به کار بگیریم. آینده قرار است چه کسانی کار دستشان باشد؟ یک تعدادی باید بروند آدم بسازند، نیرو بسازند.»
ایشان (آقای صفایی حائری) خود را موظف دانسته بود به اینکه نیروسازی بکند. تا حدی هم موفق بودند. بعضی از شخصیتهای بسیار معتبر و محترم به نحوی محصول ایشان به حساب میآید. غرض اینکه هیچ انقلابی بدون داشتن آن نیروی انسانی تراز خودش کارش پیش نمیرود.
مشکل جدی امیرالمؤمنین این بود که آدم کم داشت؛ نیرویی که او را خوب بفهمد، همافق باشد با او، بداند علی چه میخواهد، دغدغهها مشترک باشد، مسائلشان مشترک باشد. اینها کم بودند، یا اگر هم بودند بسیاریشان شهید شدند؛ آن خوبِ خوبها زود رفتند.
عرض کردیم که مسئله حتی این نیست که یک سری کمالات پیدا بشود؛ مثلاً امانتداری، مثلاً عدالت. عدالت خوب است ولی نقطه نهایی ما نیست. هرجور عدالتی را دیدیم، سریع آب از دهانمان راه نیفتد: «آخ جون عدالت! آخ جون نظم! ای آخ جون پیشرفت! آخ جون امانتداری! آخ جون صداقت!»
اینها آن نقطه شاخص نیست برای اینکه بخواهیم انسان را از غیر انسان تفاوت ببینیم. آن نقطه اصلی که نقطه شاخص و نقطه تمایز انسان با غیر انسان است، چیست؟ چون آخر بحثمان است، میخواهیم جمعبندی بکنیم. امشب وارد این بحث بشویم و مقداری نهجالبلاغه بخوانیم.
نقطه اصلی چیست؟ شاید کمتر شنیدهایم. تفاوت جدی انسان و حیوان کجاست؟ انسان از کی انسان میشود؟ آنی که ما میخواهیم بسازیم، آنی که هدف جامعه اسلامی است، چیست؟ چه چیزی را داشته باشد بهش میگوییم انسان؟ تا قبلش هرچه از کمالات داشت جدی نمیگیریم.
من استفاده میکنم؛ اگر دوستان نظری دارند، بفرمایند. نبود؟ یک نقطه اصلی تفاوت انسان و غیر انسان را در یک کلمه، با رسم شکل – نه بی رسم شکل – توضیح دهید.
بله، رشد. بله، دیگر عقل. احسنتم! دیگر؟
خب حالا عقلی که فعال بشود، چه ویژگیای دارد؟ چون عقل و قوهاش را دارد و همه قوه عقل را دارند ولی ما به همه نمیگوییم انسان. آن عقل وقتی فعال میشود چه اتفاقی میافتد که از آن موقع بهش میگوییم انسان؟ سخت سوالم.
اختیار. دیگر اختیار. قادر به شناخت. بله، تفکر.
همه اینها درست است ها، ولی همهاش در حد قوه است. یعنی وقتی میخواهد [بالفعل] بشود، یک اتفاقی میافتد. ما با آن کار داریم؛ یعنی اراده، تفکر، تعقل، همه اینها یک جهش [دارد]. علامت جهشش یک چیز است.
میخواهید اذیتتان نکنم بیشتر از این؟ میخواهید از گزینه پنجاه-پنجاه استفاده کنید؟
یک کلمه اگر بخواهیم بگوییم تفاوت انسان و حیوان در چیست؟ این را دقت [کنید]، روش کار شدهها، حرف الکی نیست. یک کلمه اگر بخواهیم بگوییم باید بگوییم: «وطندار بودن».
وطنداری و وطنخواهی. انسانی انسان است که وطن دارد. وطنی دارد. تعقلی که به وطنداری نرسد...
وطن نه یعنی مملکت و میهن و اینها. یک جایی میخواهد برود، یک وطنی دارد، یک افقی دارد. این احساس میکند مال یک جایی است، از یک جایی دور افتاده.
«من ملک بودم و فردوس برین جایم بود.» آدم [در این بیت به انسان اشاره دارد] آورد [مرا] در این دیر خرابآباد. «من ملک بودم و فردوس برین جایم بود، من وطن داشتم.»
«إنا لله و إنا إلیه راجعون» که مرحوم علامه میفرماید همه عرفان و اخلاق و معنویت قرآن در این یک آیه خلاصه شده: «إنا لله و إنا إلیه راجعون».
دعوت میکنم دوستانم را، عزیزانم را، این بخش از تفسیر المیزان را حتماً مطالعه بفرمایید. یکی از دوستان میگفت: «من این سه صفحه تفسیر المیزان را با همه کتابهای اخلاقی طاق نمیزنم، عوض نمیکنم.» یعنی این سه صفحه به همه کتابهای اخلاقی میارزد. یک بحث عجیبوغریبی دارد مرحوم علامه طباطبایی. مقدمه بحثشان است، جاهای دیگر بحث جدیتر دنبال میکنند که مکتب "احراق" ایشان میفرماید مکتب پیغمبر مکتب احراق است.
وطنداری. تعبیری که اباعبدالله به کار بردند چی بود؟ وقتی کاروان را میخواستند راه بیندازند، بروند سمت کربلا، فرمودند: «وَ أَمَّا مَنْ کَانَ مُوَطِّناً نَفْسَهُ عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ، فَلْیَرْحَلْ مَعَنَا.» هرکی وطن دارد، بیاید با هم برویم آنجا.
کیا خودشان را نشان میدهند؟ انسانهایی که پای رکاب اباعبدالله چه ویژگیهایی دارند؟ چه کسانی هستند که انساناند؟ وطن دارند. وطن دارند و وطنخواهند، وطن میخواهند. نه فقط بداند که وطنی هست، در طلب آن وطن [باشد].
این نقطه اصلیای است که محک میخورد، ریزشها شکل میگیرد. روی شاخص تقریباً همینجا شکل میگیرد. از کی میشود به کسی گفت انسان؟ از وقتی احساس میکند وطن دارد. وگرنه هرچه کمال داشته باشد، هرچه آدم خوب باشد، سربهراه باشد، اهل کثافتکاری [نباشد]، دزدی نکند...
خوب، مگر حیوانات دزدی میکنند؟ از این حیوانات آنقدر در این کارهای مختلف استفاده میکنند! وجدان کاری دارد. خوب مایه میگذارند.
دیدی با این بعضی از این میمونها – میخواستم محترمانه بگویم دیدم جور در نمیآید. میمون عزیز و محترم را میبرند وسط میدان – دیگر این را باید محترمانه بگویی – میدان میبرند آنجا. بعد طرف سینی پاره میکند و نمیدانم حرکات ژانگولر و فلان و اینها. میمون هم پول جمع میکند. میمون، یا در این مسیر غار حرا در مکه، آنجا میمونها را گذاشتهاند. میمون چی بود؟ جیب حاجیها را میزند، میآورد برای صاحبش. هیچ خیانتی در دزدی که کرده [نمیکند]. سالم و شستهرفته میآید تحویل میدهد.
خب، اگر کسی وجدان کاری داشت... اینکه تازه همین است! مگر مسئله ما وجدان کاری است؟ مگر مسئله ما این است که کسی از کار ندزدد؟ اینکه بابا، حیوانها هم دارند! کسی در این حد باشد دیگر خیلی درِپیتی است، خیلی وضعش خراب است؛ یعنی همین هم ندارد، دیگر خیلی عجیبوغریب است.
هیچ حیوانی دروغ نمیگوید. این یعنی دیگر دروغ هم میگوید؟ دیگر از همه حیوانها بدتر است. حالا دروغ نگفتن یعنی اینقدر شاهکار است؟! کدام حیوانی دروغ میگوید؟ فیلمبازی میکند؟ کلاه میگذارد سر کسی؟ همین است. به تعبیر شهید مطهری، ما هیچ حیوان منافقی نداریم. نفاق فقط مال انسان است. همه میمونها، همه میمونند. همه گرگها، گرگند. بره درآوردن فقط مال شنگول و منگول بود؛ دستش را از زیر آورده بود بیرون، دست مامانبزرگ را نشان داد. مال آنجا بود. آن هم زاییده ذهن بیمار نویسنده بوده، طراحی کرده. گرگها همه گرگند. تعارف هم ندارند. همین است. فیلم هم بازی نمیکند کسی. دیگر این هم نداشته باشد که از آن بدتر است.
اینها که هیچکدام شاخص برای انسانیت نیست. شاخص انسانیت چیست؟ وطندار بودن. کجا میخواهی؟
کسی که اصلاً نمیداند یک جایی باید برود، خب این هم که همه حیوانات همیناند. این طرح مسئلهاش این است که آقا صبح به صبح مرا ببرند چرا، یک علف تر و تمیز، تازه، مرتب و خوب بهم بدهند، سیر بشوم. شیرم را وقتی میدوشند اذیتم نکنند. همین سهم شیر و سهم علف و اینها را تناسبی داشته باشد. مصرف و تولید، مقداری که ازم میگیرند به همان مقدار به من بدهند. حقم را ضایع نکنند. همینقدر راضی است. گیر چیز دیگری نیست. جایی نمیخواهد برود. جایی رفتن، فراری [است]. اصلاً بهش بگویی جایی باید بروی، جفت پا میآید در صورتت. بنا ندارد جایی برود.
قرآن دقیقاً تعبیرش همین است: «أولَئک کَالأنعَامِ». خیلی این تعبیر لطیف است. «أولَئک کَالأنعَامِ»، بعدش چیست؟ بله، «بَل هُمْ أضَلّ». نمیگوید «بَل هُمْ أسوَأ»، «بَل هُمْ أَخْسَر». یکی از شاهکلیدهای تدبر در قرآن همین است: واژههایی که قرآن میتوانست بگوید و نگفته. خیلی موضوع خوبی است برای تدبر. نمیگوید اینها از حیوانها زشتترند، اینها از حیوانها بدترند، اینها از حیوانات بیشتر ضرر میکنند. نه، «بَل هُمْ أضَلّ»، اینها از حیوانها گمترند. گمند. حیوان چقدر بیوطن است؟ اینها از حیوان بیوطنترند. انسانی انسان است که وطن دارد، جایی میخواهد برود.
این آدم به درد امیرالمؤمنین میخورد. امیرالمؤمنین هم اینجور آدمهایی میسازد. مشکلشان با مردم کوفه این بود. مردم کوفه آباء و اجدادی دزد نبودند. اصلاً به شما بگویم، خیلی از مفاسد اخلاقی و اجتماعی، حتی مفاسد شرعی در مردم کوفه نبود، این را بدانید ها! شاید برای بعضیها مثلاً بیبندوباری در کوفه نبود، عرقخوری در کوفه رایج نبود؛ یعنی یکی عرقخوری میکرد، قشنگ سریع شناخته میشد. خیلی محرز بودند، خیلی بارز بودند، اینهایی که عرقخوری میکردند. فحشا نبود.
امیرالمؤمنین شنید در بازار کوفه مردها و زنها در بازار که رد میشوند، عبای مردم میخورد به چادر زنها. آمد سخنرانی آتشینی کرد: «غیرت ندارید؟ خبر به من رسیده در بازار مراعات نمیکنند.» یک عده سریع جمع شدند: «مردم خوبی، حجاب دارند.»
مشکل ما مگر حجاب است؟ چرا بعضیها سطح معارف را میآورند پایین؟ نگاه صفر و یکی. مشکل هست یا نیست؟ که مشکل هست یا نیست؟ بحث این است که سطحش کجاست. همانجور که عدالت هم سطحش [مهم است]، بعد ببینیم کجاست. آخه بعضیها دوگانهای که میگذارند بین حجاب و عدالت... خب مگر تهش عدالت است؟ رقص کمر این و لغزش - نمیدانم - کمر و لغزش قلم آن و این برقصد بدتر است یا آن بلغزد؟ دوگانگیهای اینها کشته من را! یعنی ته سقف همین است که عدالت یعنی دزدی نکنیم. دیگر این بزرگوار راضی است، ساکت است. مشکل دزدی نکنند.
مثل امیرالمؤمنین دزدی بود؟ عدالت بود؟ خیلی بحث جدی است. تحمل بیشتری بفرمایید و «صحیفه امام» را مطالعه کنید. یک شب عرض کردم در این جلسات، [امام خمینی] امام زمان [فرمودند] که ما برای عدالت قیام نکردیم. خیلی جالب است. حالا ما قطعاً دنبال عدالت هستیم ولی هدف از انقلاب، عدالت نبود. انبیا برای عدالت نیامدند. آقا «لِیَقومَ النَّاسُ بِالقِسطِ» چی میشود؟ یک بخشی از کار، عدالت است. یک بخشی از وسیله. عدالت، وسیله است، هدف نیست.
تعبیر امام خیلی قشنگ است. امام میفرماید: «انبیا همه را مثل خودشان کنند.» تعبیر عجیبی! این خودش قله انسانیت است. یا به تعبیر امام در قله شهود آمده، همه را ببرد آنجا. یعنی از امیرالمؤمنین بپرسی آقا برنامهات چیست؟ حضرت میفرماید: «میخواهم تولید انبوه علیبنابی [طالب] بسازم.»
شکمها را سیر کنم؟ همین کندوی زنبور عسل میشود. گاوداری منظم و عادلانه. کسی سهم کسی را نخورد. از تو آخور خودت بخور. همین! تمام تعابیر امیرالمؤمنین در نامه ۴۵، بعضیهایش را خواندم برایتان. همین! ما فقط مثل گوسفندها [نباشیم]! همه ماها علفها! فقط دغدغهمان این باشد همهمهی علفها! دغدغه مسئله، مسئله و علف باشد. مسئله و اختلاس باشد. کسی علف کسی را نخورد. کسی علف کسی را نبرد. همین!
آقا همین هم خیلی راه داریم ها! بله، میدانی چرا کُند میشویم در رسیدن به همین هم؟ چرا به همین هم نمیرسیم؟ برای اینکه آن آف ما، در مدرسه برای بچههایمان غایتگذاری که میکنیم چیست؟ بچهمان احساس میکند آدم مفید و خوب کیست؟ در دانشگاه یک دانشجوی تراز؟ یک وقتی با رفقای دانشجو برای بچههای امیرکبیر یک سالی یک بحثی داشتیم: «دانشجوی موفق کیست؟» شاید سه ساعت بحث ساکت بودم، بچهها، رفقا صحبت میکردند. هر کسی یک شاخصی داشت. میگفت در مورد اینکه دانشجوی موفق کیست: پروژه را برداریم، نمیدانم صنعت را وارد بشویم... هرکی یک چیزی میگفت.
گفتم که این اصلاً مشکل دارد. سؤال «دانشجوی موفق کیست؟» [غلط است.] «موفقِ دانشجو کیست؟» سؤال را برعکس کن. یعنی همه عناوین باید ذیل موفقیت بیاید نه اینکه موفقیت اضافه بشود. یک موفقیت بیشتر نداریم. آن موفقیت من را پیدا بکند. هرجا باشی میفهمی چهکارهای.
موفقیت چیست؟ آفرین! حالا سؤال شد: «خب، حالا موفقیت چیست؟» دوباره سه ساعت بحث کنیم. موفقیت چیست؟ نماز میخواهی بخوانی، در اذان گفتن چی بگو؟ «حَیَّ عَلَى الفَلَاحِ». بدو بیا موفقیت! این موفقیت خیلی جالب است ها! «حَیَّ عَلَى الفَلَاحِ». بدو بیا موفقیت! مؤذن میرود بالای مأذنه، داد میزند هرکی موفقیت میخواهد... موفقیت قبله موفقیت است. آره، یادت بیاید وطنت کجاست. نماز خاصیتش این است؛ یادت میآورد وطن داری. نماز یاد آدم میآورد وطن دارد. همه خاصیت نماز [این است] و انسانی موفق است که وطن دارد.
آدمی که وطن دارد دیگر فرقی نمیکند کجا باشد. میثم تمار هم که باشد، خرمافروش هم که باشد، در اعلی علیین [است]. شریح قاضی هم که باشد، شاخ قضاوت باشد و قاضیالقضات باشد، وطن ندارد، از حیوان پستتر است.
مدل طراحی امیرالمؤمنین، حکومتداریاش اینجوری است. پست و رتبه و [ایشان] فرمود: «این حکومت شما مثل این است که استخوان جذامی [در] بدن [است یا] دست من، استخوان [و] استخوان خوک در دست جذامی است. خودمان [میدانیم] خوک چیست. بعد استخوانش، بعد در دست جذامی... رغبت نمیکنی نگاه کنی.»
رئیس شدم دیگر. با همه خوشم [میآید]. موفقیت یعنی اینکه علی مثلاً الان حس موفقیت دارد؟ بیستوپنج سال صبر [کرد]. ماها آخه بعضی از ماها در تحلیل تاریخ اهلبیت چیزهای عجیبوغریبی میگوییم. میگوید بیستوپنج سال صبر امیرالمؤمنین جواب داد، بالاخره آقا حاکم شد. این موفقیت امیرالمؤمنین است. حاکم شد، رئیس شدن، موفقیت! وطنشون کجاست؟ نمیتوانم حالیتان کنم. اتفاقاً من موفق نبودم. خیلی عجیب شد! گل تاریخ اهلبیت را داریم زیر آبش را میزنیم. چرا؟ موفق [نبودی]!
موفق نبودی؟ برای اینکه آدم وطندار نداشتم.
آقا چرا اینجوری میشود؟ حالا اینکه چرا اینجوری میشود یک بحث دیگر است، باید مفصل در موردش صحبت بکنیم ولی آدم وطندار کلاً سخت است. کلاً اصلاً کسی اهل وطن بخواهد باشد سخت است.
کم از این تعابیر امیرالمؤمنین خیلی دارد. آن ابن جندب، جندب آمد به امیرالمؤمنین گفت: «آقا یک خلیفه سوم از دنیا رفته، شما چرا قیام نمیکنی؟» حضرت [فرمودند:] «برای چه قیام کنم؟» این جمله را داشته باشید، خیلی عجیب است. حضرت [در حالت] کَئیباً مَحزوناً. خیلی در خودشاناند. «در همهجا ناراحت نشستهای شما. خلیفه سوم رأی آورده بود، نه اینکه از دنیا رفته بود. خلیفه سوم خلیفه شده.»
میگوید: «گفتم آقا چرا اینقدر پُکرید شما؟»
حضرت فرمودند: «ببین چه شد. غصه ندارد؟ شما پاشو یک داد بزن جمعیت میآید.»
به نظرت چقدر میآید؟
گفت: «لااقل بیست درصد میآید. از هر صدتایی بیست تا میآید.»
حضرت فرمودند: «از هر صدتایی بیست تا! از هر صد تا اگر دو تا میآمد من در خانه نمینشستم. از هر صد تا اگر دو درصد اگر من رأی داشتم در خانه نمینشستم.»
تعبیر امیرالمؤمنین است. «بین کی و کی؟»
فرمود: «[مرا] نَزَّلَنی ثم نَزَّلَنی ثم نَزَّلَنی حتّی یُقالَ عَلی [در انتخابات با] معاویه [مقایسه شود].» از این بدتر میشود؟ درد از این بدتر؟ دو تا کاندیدایی که علی یکی [است و] معاویه [دیگری]. بعد معاویه رأی بیاورد! آن هم ولش کن. همین که ما دو تا کاندیداییم این اصل بدبختی است. بعد بیایند بقیه اینهایی که دوروبر این بنیامیه میخوردند، اینها بیایند رأی بیاورند، علی خانهنشین بشود. چرا اینجوری میشود؟ برای اینکه آدمها وطندار کماند.
سخت است. کم آدمی توجیه میشود. شکمم سیر بشود، میگوید: «بیا بریم جهاد و بریم بجنگیم و بریم مظلومین و حمایت از مستضعفین.» «ولمان کن تو را قرآن! مستضعفین کیست؟ مصدومینها؟ نمیدانم آرمانهای امام و انقلاب؟ شکم من را سیر کن.» ماجرا این است. اصل دعوا اینجاست. وطندار شدن سخت است.
هیچی، چهکار باید بکنم؟ صبر، حلوای شجاعت از خون دل بخورد. که چی بشود؟ که بفهمند اگر کسی دنبال وطندار کردن آنها نبود، استخوانهایشان را درسته میخورد. مسئولی که وطندار نیست همه را نابود میکند.
و تجربه بشود. البته بعضیها یکم تجربه میکنند، باز زود برمیگردند ها! یعنی یک اتفاقی میافتد باز برمیگردند نقطه اول. رأی دادیم. خیلی جالب شد این سیستم، این سبک. آدم از تویش چیزی در نمیآید. به این کار ندارد. نمیگوید آدم بیوطن، آدم شارلاتان، حقهباز میشود، شیاد میشود، دروغ میگوید، ملت را به باد میدهد. به اینها کار ندارد. میگوید کلاً اشتباه کردیم. اصلاً کلاً عوضی آمدیم.
زمان امیرالمؤمنین همین مسئله بود. پیغمبر هم که آمد دیگر دین و شریعت و کلاً از بیخ مشکل داشت. اشتباه کرد. بعد دیدند حالا دیگر چارهای نداریم. یکی اگر اهل بخوربخور نباشد، آن هم علی. رفتند در خانه امیرالمؤمنین گفتند: «آقا، بخوربخور! بیا نجاتمان بده.» حضرت فرمودند: «من فعلاً با بخوربخورها کار ندارم. اول جنگ. جنگ میخواهیم چهکار؟ بیتالمال را درست تقسیم کن.»
تا معاویه باشد! خیلی تعبیر عجیبی است. حضرت فرمودند: «علی از این دنیا یک آرزو بیشتر ندارد؛ آن هم این است که دنیا را از شر وجود معاویه، از وجود معاویه پاک کند.» این تعبیر در نهجالبلاغه است.
مسئله چند نفر از مردم است. من میگویم آقا از سرچشمه کفر زیر آبش زده بشود، تو میگویی نه، همین فقط پولها درست تقسیم بشود دیگر. بابا چهکار داری؟ حالا مردم شادی میخواهند، رفاه. معاویه هم خوب است. حالا تعطیلات نوروز را میخواهیم برویم آنجا یک کمی لب سواحل شام عشق و حال کنیم دیگر. آقا گیر نده دیگر. ساحل خوبی دارد شام، سواحل مدیترانه. میخواهی بیایی ببندی، نگذاری کسی برود، دیوار بکشی، از این کارها کنی؟ پول را بیار.
ببین، تا آدمهای بیوطن... ببین جمله را داشته باش: تا وقتی آدمهای بیوطن بیاعتبار نشوند، هیچ مشکلی حل نمیشود. تا وقتی آدمهای بیوطن بیاعتبار نشوند، هیچ مشکلی حل نمیشود.
اللهم إنا نرغب الیک فی دولت کریمة تعز بها الإسلام و أهله و تذل بها النفاق و أهله.
شاخص موفقیت دوران امام عصر و حکومت امام عصر چیست؟ آدمهای وطندار و آدمهای بیوطن ذلیلاند. بیوطن میخواهد کافر باشد یا منافق که منافق بدتر است. منافق، وطندارنمایی در واقع بیوطن است. این از همه بدتر.
میگوید: «آخور با عبا و عمامه...» تا این ذلیل نشود، مسئله حل نمیشود.
آدم وطندار یک ویژگی دارد دیگر. حالا من این خطبه ۸۷ را فقط پیشنهاد میدهم دوستان مطالعه کنند. دو سه جمله شاید بیشتر نتوانم بخوانم برایتان در این وقت اندک.
آدمهای وطندار را امیرالمؤمنین در این خطبه معرفی میکنند. بیش از پنجاه تا تقریباً ویژگی برای اینها میگویند که عزیزان ما انشاءالله مطالعه میکنند. من دو سه تایش را فقط برایتان بگویم.
حضرت میفرمایند: «قَد خَلَعَ سَرابیلَ الشَّهَواتِ، و تَخَلّى مِنَ الهُمومِ، إلّا هَمّاً واحِداً.» خیلی این قشنگ است. «تخلی من الهموم إلّا هَمّاً واحِداً». یک دغدغه بیشتر ندارد. از همه دغدغهها درآمده، فقط یک دغدغه دارد: «همٌّ واحد»، آن هم این است: وطنم، وطن، وطن.
همه حُزنش هم بابت دور افتادن از وطن است. همه غصهاش بابت دور افتادن از وطن است. همین. ترسش بابت دور افتادن از وطن است. همه فکر و ذکرش وطن است.
شوخی نیست. امیرالمؤمنین حاکم، بعد هی میآید آه میکشد. همه خطبههای امیرالمؤمنین در مورد چیست؟ شما نهجالبلاغه را ببینید. نهجالبلاغه هشتاد درصدش خطبههای دوران حکومت امیرالمؤمنین [است]. سخنرانیها چه میگفتند؟
گفتم: «این صداوسیما افتاد دست امیرالمؤمنین، حضرت چهکار کرد؟» صداوسیما افتاد دست امیرالمؤمنین چهکار کرد؟
میگوید: «قَلَّمَا خَطَبَ أمیرُالمؤمنینَ إلّا وَ ذَکَرَ المَوتَ.» نمیشد علی خطبه بخواند [و] یاد مرگ نکند. همه خطبههای امیرالمؤمنین در مورد مرگ [است]. خوب یعنی چه آقا؟ شبکه چهارم که مشتری پیدا نمیکند که اینجور خطبه خواندنی!
نه، ببین داری اشتباه میکنی. برای آدمهای وطندار خیلی جذاب است. آدم وطندار وقتی مسئول بشود با یک انرژی میشود راهش انداخت. آن هم به یاد وطن است. آن آدمهای درِپیتیاند که تا اسم وطن میآید کلاً میخوابد. همه انرژیشان میریزد.
تو از یاد مرگ و از مرگ و قبر و قیامت... بودجه جدید از یک جا تزریق شده، میخواهم تقسیم کنم. بازنشسته میگوید: «میمیرید و قیامت در پیش است.» و بعد خودش اسم مرگ میآمد غش میکرد.
حالات امیرالمؤمنین را ببینید، فریاد میزد: «آهِ مِنْ قِلَّةِ الزّادِ وَ طُولِ الطَّریقِ!» خیلی راه است، خیلی هم بار من کم است.
کسی نمیفهمید این وطنی که علی ازش دارد میگوید یعنی چی. یعنی کجا؟ نمیفهمی من چه میگویم آقا. بت من در پیش [نیست].
علامه حسنزاده میفرمودند: مرحوم علامه طباطبایی گاهی سر درس با یک حال ویژه و خاصی درس را قطع میکردند. یک جمله را با یک حال عجیبی میگفتند. گاهی علامه وسط درس این را میفرمودند: «آقا ابد در پیش داریم. ابد در پیش.»
این آدم وطن دارد. آدم وطندار چقدر خوب است! علامه طباطبایی چقدر خوب بود! چقدر راحت توانست خرج کند از خودش! آمد قم. در سطح مراجع بود، قطعاً از بسیاری از مراجع دوره خودش بالاتر بود از جهت علم. بهشان گفتند: «آقا، بزن تو خط فقه و اصول، نان اینجاست. مرجع میشوی.» [گفتند:] «نیاز فلسفه و تفسیر [نیست].» گفتم: «این سمت فلسفه بروی به رگبار میبندنت مرد حسابی! برو اصول.» [گفت:] «جواب پس بدهم.» وارد فلسفه شد.
گونیگونی نامه بود که توهین مینوشتند برای ایشان میفرستادند؛ هم بابت فلسفهاش، هم بابت تفسیر المیزانش. که ایشان گفته بود: «نامهها را بدهید خودم باز کنم، کسی نخواند. ممکن است فحشهای بد گفته باشند. [میخواهم] خودم بخوانم.» الان بعد پنجاه سال تازه یکم فهمیده میشود چهکار کرد. [ایشان] فرمود: «بعد ۱۵۰ سال فهمیده میشود علامه چهکار کرد.» آدم وطندار اینجوری است.
خب، امام زمان چند تا آدم وطندار دارد بین طلبههایش؟ چند تا وطندار؟
«آقا این کار را نکن.» «خب، نان تویش است. اسم و رسم تویش است.»
خب شما وطن داری؟ الان همین [فکر] انرژی بهت نمیدهد؟ خوابیدهای؟ آب نخور. راحت باش.
«آقا این کار را نکن.» «چرا؟ وطن داری؟ وطن چیست؟ هیچی. راحت باش.»
مشکل امیرالمؤمنین بود. چرا وطن داریم؟ وطن؟ پول کجاست؟ رئیس میشویم یا نمیشویم؟ فتوحات اضافه میشود یا نمیشود؟ وطن داریم. مشکل امام حسین [علیه السلام]: «آقا وطن داریم.»
«هرکی موطن [است] بیاید برویم. هرکی وطن دارد بیاید برویم.»
هفتاد تا وطن بیشتر پیدا نشد! هفتاد تا وطندار پیدا میشود. بعد میگوید: «من هزار بار تکهتکه بشوم، بسوزانند، به باد دهند، دوباره زنده کنند، دوباره برمیگردم.» وطن هم «واحد» دارد. همه غصهاش هر کاری دارد میکند دنبال همان وطن است. الان این وطن من چهکار میکند؟ نزدیک میشوم؟ دور میشوم؟ چند تا اینجوری پیدا میکنید؟
خاصیت ماه رجب چیست؟ ماه رجب وطن را یاد ما میاندازد. ببین، این اعتکاف خاصیتش این است. این دعا، توسل، زیارت، اینها خاصیتش این است؛ وطندار میکند آدم را.
چقدر حضرت امام عنایت و تأکید داشتند نسبت به این توسلات و عبادات و... آنی که میخواهد عنصر انقلابی باشد، عنصر فرهنگی باشد، کار کند، کارآمد باشد، خاصیت داشته باشد. آخه نمیشود کسی [نباشد].
فرمود: «شیعه ما را میخواهی بشناسی از نماز اول وقتش بشناس.» آقا موضوع سیاسی باید بشناسیم؟ نه، نماز اول وقت داشته باشیم. موضع وطندار نیست که موضع سیاسیاش خراب میشود. یک نمازی به کمر میزند، بعد نماینده مجلس میشود، بعد همه به کمر کل دین میزند. وطن ندارد.
مشکل منافقین چیست؟ مشکل منافقین این است که بیوطناند. تعبیر قرآن خیلی در این جهت قشنگ است. بروید مطالعه کنید. هر طرف باد بیاید، آنوری میرود. تمامش کنم، وقتمان تمام است.
بعد فرمود: «فَظَهَرَ مِصبَاحُ الهُدی فی قَلبِهِ وَ اَعَدَّ القِری لِیَومِهِ النّازِلِ بِهِ.» این دارد برای روزی که میرود بار جمع میکند. آدم حسابی دو دسته [میکنم]. میفهمند. یک دسته اینها را داریم. یک دسته روبهروی اینها داریم که صورتش صورت انسان، قلبش قلب حیوان است. هرکی اینجوری نیست، آدم نیست. خیلی جالب شد. هرکی فقط یک دغدغه ندارد، این دیگر از انسانیت دور است. آدمی که من میخواهم، اینجوری [است]: یک غصه دارد، یک انگیزه دارد، فقط با یک چیز راه میافتد، فقط هم یک چیز میتواند مهارش کند.
اینکه آقا در حکم رئیس جدید قوه قضائیه فرمودند: «ملاحظه این و آن را نکنید.» چهجوری این و آن را نکند وقتی فقط ملاحظه آن را بکند؟
پیغمبر گفتند: «آقا، علی خیلی خشن است!» حضرت [فرمودند:] «در مورد علی بد نگویید. إِنَّهُ مَمْصُوصٌ فِی ذَاتِ اللَّهِ.» او در ذات خداست. «مَمْصُوصٌ فِی ذَاتِ اللَّهِ.»
وطندار میخواهد برود ملاقات. تعابیر قرآن را ببینید چقدر قشنگ است. ملاقات دارید. بعد در مورد کفار میگوید اینها ملاقات را قبول ندارند. مشکلشان این است. ملاقات این قبول ندارد. وطن دارد. بیوطنی پدر آدم را در میآورد. بیوطنی پدربزرگ کفر است.
ما کار فرهنگیمان را کجا باید سرمایهگذاری کنیم؟ روی چی؟ الان ما کار فرهنگیمان چقدر [است]؟ شاخص موفقیت کار فرهنگی چیست؟ دو دقیقه بگویم، تمام.
اگر جای کار فرهنگی میکنیم، از کجا بفهمیم چقدر رشد کردیم؟ شاخصش چیست؟ یکی که داریم رویش کار فرهنگی میکنیم از کجا میفهمیم که این رشد کرده؟ خودمان از ماه رجب پارسال تا امسال چقدر رشد کردیم؟ از کجا میفهمیم؟
یکی از ملاکهای بسیار دقیق و عالی همین است: چقدر وطندار شدم؟ چقدر وطنخواه شدم؟ این علامت رشد است. نسبت به پارسال که نگاه میکنم من وطن را اینقدر جدی نگرفته بودم. الان جدی گرفتم. در کارهایم اینقدر لحاظ نمیکردم، الان لحاظ میکنم. قبلش وطن نداشت، الان وطن دارد.
چرا اینقدر این کتابهای شهدا قشنگ است؟ جذاب است؟ آدم تربیت میکند. خاصیت کتاب شهدا چیست؟ شهدا وطندار بودهاند. اصلاً کسی عاشق شهادت میشود که وطندار باشد. آدم وطندار، دیدنش وطندارت میکند. البته اگر اتفاقی نیفتاد...
داستان را بگویم، تمام. پیغمبر آمدند در مسجد. ببین آدم وطندار این است. آدم وطندار این است. آمدند در مسجد. زید بن حارثه را دیدند رنگش پریده. محمود کلینی در کافی نقل کرده.
«کَیفَ أصبَحتَ؟»
گفت: «یا رسولالله، أصبَحتُ مُوقِناً.» در حال یقینم، به یقین رسیدم.
فرمودند: «یقین علامت دارد. علامت یقینت چیست؟»
گفت: «آقا، همینجا که نشستم دارم بهشت را با اهلش میبینم. جهنم را با اهلش میبینم.»
قاضی ملقبازی پیش پیغمبر؟ کسی ادعا بکند خیلی سنگین است. پیغمبر [بگوید:] «من اینجا نشستم دارم بهشت و جهنم را میبینم.»
حضرت فرمودند: «صَدَقتَ.» راست میگویی. آدم وطندار، یک مدت آدم به وطن زیاد فکر بکند کمکم میبیندش. وطن اینجوری است.
«کَلّا! لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ * ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ.»
خیلی قشنگ است این ترتیب آیات. [سوره] تکاثر شروع میکند میگوید بیوطن نباشید. اهل تکاثر میشوی: «حَتَّیٰ زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ.»
با وطن باشی، جهنم را همینجا میبینی. تکاثر. آخرش پیغمبر فرمودند: «خیلی خوب، راست میگویی، داری میبینی. چی میخواهی؟»
آدم وطندار چی میخواهد؟ چه بود مسئلهاش؟ حالا چیست آدمی که وطن دارد؟ بعدش چی میخواهد؟
زید ابن حارثه گفت: «من چی میخواهم الان؟»
گفت: «آقا از خدا بخواه، فَاسأَلِ اللهَ الشَّهادَةَ فی سَبیلِکَ.» برای من شهادت میخواهم، میخواهم شهید بشوم.
حضرت دعا کردند، فرمودند: «اللَّهُمَّ ارْزُقْهُ الشَّهادَةَ فی سَبیلِکَ.»
میگوید: اولین جنگی که شد نفر دهم بود که به شهادت رسید. یادتان هست جلسه قبل گفتم ما مشکلمان این است: مسئولینمان نمردند؟ گفتم خوبی حاج قاسم سلیمانی این است که مرده است. مردهای است که دارد کار میکند. دلش اینجا نیست. جای [آن] «همٌّ واحد» دارد. وطن دارد.
چرا ما در عرصه نظامی قویتر [هستیم]؟ اینکه عرصه نظامی دست کسانی است که وطن دارند. شهید بشود. تا کسی نخواهد شهید بشود، آدم نمیشود. تا کسی هم آدم نشود، کاری نمیکند. شهید بشود، رئیس بشود. تعابیر خیلی تندی داشتم، [ولی] آماده [نبودم]، دیگر رحم کردم. کسی باید مسئول بشود که بخواهد شهید بشود. اینجا نیست، وطن دارد، وطندار است.
خدایا در این ماه رجب ما را اهل وطن بفرما.
[ترسیدید خدا مستجاب کند؟] خیلی آرام جواب دادی! گفتم مستجاب میشود، شهید میشویم، میرویم.
خدایا در این ماه رجب ما را وطندار بفرما. خدایا ما را با عشق امیرالمؤمنین وطنخواه و طالب ملاقات [یوم]المؤمنین قرار بده. به آبروی امام باقر علیه السلام که ایام میلادشان هست - روز میلادشان بود فکر کنم، درست است؟ امروز میلاد امام باقر بود - به آبروی امام باقر علیه السلام قلب ما را تطهیر بفرما. خدایا برکات خاصه امام رضا علیه السلام در این ماه رجب شامل حال ما بفرما. ادعیه خاصه امام عصر را مشمولش بفرما. رهبر عزیزمان را حفظ و نصرت و عنایت بفرما.
خدایا هرکی که دارد خیانت میکند، هرکی که وطندار نیست و بهخاطر همین بیوطنی دارد خیانت میکند، هر مسئولی که میخواهد مردم را بیوطن کند، هر مسئولی که مسئولیت گرفته و بیوطن [است]، اگر قابل هدایت نیست، نیست و نابود بفرما.
در فرج امام عصر تعجیل بفرما و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
در حال بارگذاری نظرات...