‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسمالله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین. صلیالله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آلطه احمد و آل محمد من الان الی قیام یومالدین.
در مورد کلمات این سوره، کمی یک جمعبندی ولو در حد یک نگاه ماهوارهای به سوره داشته باشیم. قطعاً میفرماید که: «بگو پناه میبرم به رب الناس، ملک الناس، اله الناس». از چی پناه میبرم؟ «از شر وسواس خناس». وسواس را بعضی اشتباه ترجمه میکنند؛ مثلاً میگویند: «کتاب علی، کتاب حسن، کتاب حسین، کتاب زیبا، کتاب بزرگ، کتاب کوچک». درختِ مضاف و مضافالیه. یک وقت صفت و موصوف است. اگر گفتیم «کتاب زید» و «کتاب علی»، مضاف و مضافالیه است؛ یعنی مالکش علی است و مال علی است. اگر گفتیم «کتاب زیبا»، یعنی صفتش کتابی است که زیباست. اگر بخواهد مضاف مضافالیه باشد، "وسواس" دیگر نباید الف و لام داشته باشد: «من شرِ وسواسِ الخناس».
وسواس مضافِ مضافالیه نیست، بلکه صفت و موصوف است. یعنی خود این وسواس، خناس (خنده) است. گفتن شیطان خناس است؛ یعنی «از شرِ وسواسِ شیطان». نه از شر وسواسی که خود وسواس، خناس است. بله، آن خناس اسم یک موجودی نیست که بگویی آن خناس است. خناسها آدمهای بدی نیستیم که بگوییم خناسِ طناز. نه، این خناس اینجا وصف خود وسواس است. وسواسی که وسواس، همان دعوت مرموزی است که در باطن انسان شکل میگیرد. در واقع، خواهشهایی در وجود من هست، تقاضاها و تمناهایی هست، پچپچ مرموزی در درون انسان. این میشود وسواس. به آن کسی که عقب نشسته و مخفی است، هیچوقت عرصه را آشکار نمیکند، تأثیرگذار ولی پشت پرده، آن شخصیت پشت پرده، «اَلجَوّارُ الخُنّس» که در قرآن هم داریم. ستارهها و اینها گفته شده «خنس»؛ ستارههایی که مخفیاند، دیده نمیشوند یا عقبند، در تیررس نیستند، در دسترس نیستند، در دیدرس نیستند. وسواسی که در دیدرس است، جلوی چشمت نیست. وسواسی که خناس است. از این پناه ببر به رب الناس.
خب این وسواس خناس چهکار میکند؟ «اّلَذی یُوَسوسُ فی صُدورِ النّاسِ». این وسواس خناس در سینه ناس وسوسه میکند. پس این وسواس خناس کجا اتفاق میافتد؟ «در صدور ناس». پس وسواس خناس یک فرایندی است «من الناس الی الناس». کنشی است که بخشی از مردم را بخش دیگری از مردم دارند. اثرگذاری مرموز و ناپیدا کنان بر روی یکدیگر دارد. اینجا باید به رب الناس پناه برد. هم به رب الناس، هم ملک الناس، هم اله. خب، پس در صدور ناس هم هست. در قلوب نیست. در صدر. تفاوتش با قلب این است که قلب عقایدی است که ریشه دوانده در انسان و انسان گرفته و پذیرفته. صدر یک کانال است، یک دالان برای ورود به قلب. توی صدر رفتوآمد زیاد است، ولی انسان بعضی از آنها را میگیرد و میبرد در اندرونی دل. «ایمان فی قلوب». ایمان هنوز آن جایی است که علقههای انسان شکل میگیرد. تلاطم دارد، رفتوآمد دارد. این درسِ فلسفه است، نه فلسفه. در قلب، این قلب مثلاً کجا؟ مثلاً مسخره میکرد سر کلاس. خیلی دور از جان شما. به یک بار اگر بگویم که مثلاً حالا چه حسی داری از ادراک و از فهم؟ بنده خدا نباید اذیت شود. دوپامین کجا ترشح میشود؟ ابزار مادی میخواهد کشف بکند یک حقیقت فرمانده را که نمیعرض کنم که امور مجرد اصلاً همین است. یک وقت افتخارش دست بزن. یعنی کجا؟ الان این من میگوید الان من حالم خوب نیست، من حوصله ندارم. حوصلهات یعنی دقیقاً کجا نداری؟ یعنی دقیقاً چه؟ حوصلهام سر آمده. تعلقاتی که ریشه میدواند و میماند و ماندگار میشود، رخنه میکند. این میشود. و تعلقاتی که هنوز رفتوآمد دارد، در سیلاب میرود و میآید، این صدر است. تثبیت نشده بعضی علاقهها اینجوری است؛ در صدر. علاقهها در قلب.
حالا اگر آن قلب گداخته بشود، دیگر تبدیل به «فؤاد». «ما کذب الفؤاد ما رآی» یا افعالی که در قرآن: «فلما اصبه فؤاد ام موسی فارغها». نمیگوید دل مادر موسی فارغ شد، میگوید فؤاد. گداخته است. نه تنها آن علاقه ریشه دوانده، آن علاقه شعله گرفته. یک لایه عمیقتری. پس یک دالانی است؛ از صدر میآید به قلب میرسد، قلب نسبت به این علاقه مادر به فرزند. یا آیات دیگری که در مورد فؤاد که بله، حالا اینجا فؤاد آن آتشی که آیات دیگری هم هستند «شغف» را هم به کار برده در مورد زلیخا. که علاقهای که زلیخا به یوسف داشت، «شغف» پرده دل. عشقی که دل را احاطه کرده. همه دل را گرفته، همه توجه انسان را به یک طرف معطوف کرده. این صدر دالان. همانجور که ناس نوسان دارد، صدر هم نوسان دارد. والناس، صدر، اثرگذاری دالانی که میآید و میرود در درون انسان. موجی که تلاطمهایی که میآید و از درون انسان طوفان میشود، به یک طرف انگیخته میشود، به یک طرف برده میشود، یکهو میرود انسان. این صدر جلوه بیرونیش میشود ناس. جلوه درونیش میشود صدر. آدمهایی که در مرتبه صدر و این عقاید حقه به قلوبشان رخنه نکرده، نوسان دارند بین حق و باطل. در واقع، حق و باطل در صدرشان نوسان دارد. نه حق در این قلب نفوذ کرده، نه باطل نفوذ. عموم مردم نه حقمحورند، نه باطلمحور. باور قلبی دارد، میشود ایمان. تصدیق توی صدر هست. لذا عموم مردم جامعه مسلمان هستند. یک علاقههایی هم دارند، ولی آن علاقهها در آن حدی نیست که اینها را بخواهد وادار به یک سری واکنشهای هزینهزا بکند. در قلب نیست. آن اعتقادی که شهید حججی دارد نسبت به حضرت زینب کجا؟ در مرتبه صدر من. در صدور. صدر در درون صدر اتفاق میافتد. به قلب هنوز وسواس اینجاست. آن موج ناپیدا و مرموز اینجا دارد کار میکند. از جن و انس دارند این وسوسه را میاندازند که وسوسه را حالا ملک و اله و نکات المیزان. در این موقعی که انسان احساس شر میکند، این هم شر. جلسه قبل توضیح دادیم که اصلاً شر یعنی چه؟ و چرا اینجا با ساختار وجود من تناسب ندارد. مشکلم از خود اوست. خدا نیست. عامل بیشتر یعنی نوع محدوده وجودی من با محدوده وجودی اوست که با هم نمیخواند. مثال مار که در ساختار وجودی او چیز کاملاً حقی. من در بانک مواجه میشوم، آنی که در ساختار وجودی منتقل بشود، این موجب آسیب به من. «من شر وسواس خناس».
اصل وسواس تو عالم. تو وسواس را خدا ایجاد کرده و خدا اجازه داده شکل بگیرد. خدا رب کل شیء. دیگر همین وسواس هم ربش خداست. وسواس فی حد ذاته شر نیست. وسواس از آن جهت که انسان، ببینید هر کدام از ما بهشت که میرویم، در اثر وسوسه است. چون وسواس و دعوت اگر نباشد، انتخابی نیست. انتخاب من کی سلامتی معنا دارد؟ مریضی معنا داشته باشد. وقتی من میگویم من خودم را پنجاه سال سالم نگه داشتم، یعنی چه؟ یعنی میتوانستم مریض بشوم. یعنی دعوتی نسبت به بیماری بود. زمینهای نسبت به بیماری بود. مراقبت کردم به بیماری نیفتم. راز سالم ماندن من چیست؟ بیماری خیلی چیز حقی است. اینجا فی حد ذاته خیر است. وقتی من ادراکی از او ندارم، مبتلا حالت تضاد است. دیگر میگویند تضاد. این تضاد تفکر هم عقیده تک صدایی، قبل از پذیرش تک صدایی که به جبر بفهمند و بروند، این قطعاً بد است. تو رشد، مانع رشد. اگر تک صدایی بعد از پذیرش است، این چیزی که در زمان ظهور اتفاق میافتد. پایان عالم. همه عالم مطیع من. این تک صدایی که همه عالم در مسیر عبودیت، همه انسانها در مسیر «بحبل الله جمیعاً ولاتفرغ».
اینجا پس چه شد؟ احساس خطر عظیم. احساس خطر از بیماری. بیماری که جهنم حق است. ملائکه جهنم همه معصومند. خود جهنم معصوم است. وقتی من حیطه وجودی او را ادراک نکردم، کاربرد او را ندانستم، در غیر مسیر کاربردش استفاده کردم این میشود شر. وسواس برای این نیست که تبعیت کنی. وسواس برای این است که مخالفت کنیم. وسواس خناس برای مخالفت نه برای تبعیت. این را میگویم که سمتش نروید. یکی از رفقا گفتم که فلان کمپانی مثلاً دارد فلان محصولات را میسازد. بعد پیام داد که: خدا بگم چقدرارت کنه، تو اسم این را گفتی من رفتم تو اینستاگرام عکس این را دیدم و فلان اینها. گفتم که: اگر من در مورد کراک مثلاً بهت توضیحات میدادم، میرفتی امشب میکشیدی؟ چه استدلالی؟ نگفتم که بروی دنبالش. گفتم که نروی دنبالش. گفتم بدانی که یک همچین چیزی هست که نروی. اطلاعات میدهد برای نرفتن. خیلی از اطلاعاتی که ما میشنویم برای نرفتن است. برای مبتلا نشدن. فلان جا، بعدش فلان جاست. دو تا در است. در اولی سفید است، در دومی آبی است. آبیه را نزنی که خونه فلانی است. یعنی شما وقتی که میشنوی، یک سطر دیگر که میکشد، چراغی انگار روشن شده. آنجا که دارد دعوتت میکند، ببینیم شیطان، شیطان وسوسه کرد.
که وقتی بهش میگی «این رو نخور»، وسوسه میشه، گرگ میخوره، از این ماجرا. به چی پناه برد؟ «رب و ملک و اله». مدبر امرش است، مربی تو همه حوائج از کوچک و بزرگ، بهش رجوع میکنه، پناهنده میشه تا اون شر رو دفع کنه، بقا رو تضمین کنه.
دومین پناه، «ملک». ملک، سلطنت، قوت است. کسی است که سلطنت با او. اختیار، صاحب اختیار. ملک رو مردم میدونیم به خدا. ملک خدا. تو اقتصاد، اختیار، صاحب اختیار کیه؟ خداست. تو اختیار تو دست کی سپردی؟ اختیار تو دست کی؟ اگر اهل تقوا و مراقبه نباشی، خودت رو ول کنی، اختیارت میفته دست. حکم نافذی دارد به طوری که هر کسی از هر شهری باید به او پناه بیاره. او بتونه با اعمال قدرت، دفع کنه. مثل پادشاهان و امثال اینها که این سبب مستقلی است و تام.
سومی داریم، اونم «الوهیت». الوهیت گفتیم «دلبری». یعنی فلانی، فلانی رو میپرسته، با تشدید. نمیپرستم. میپر.. خیلی قبولش داره. در فلانی محوه. فلانی در فلانی ذوبه. این رو میگن «الوهیت». صاحب اختیار که هیچی. اصلاً حرف نداره در برابر این. هر چی این بگه. یهوقت هست میگه آقا من حرف دارم ولی سکوت. حالا گاهی هم مردم میشن «الهی هوا». هوا در برابر هوا. هر طرفی که هوا بگه میره. هوای فردیه. یهوقت هوای اجتماعی. معبود واقعی. چون لازمه معبودیت اله و مخصوصاً اگر الهی واحد و بیشریک باشد، خودش خالص کنه. یعنی جز او کسی را نخواند و در هیچ یک از حوائجش جز به او مراجعه نکند. من فانی میشم، ارادمو فانی میکنم. اصلاً از خودم فکر ندارم، اصلاً از خودم حرف ندارم. بعضی نسبت به ناس اینطوری. حرفی نمیمونه. مهمترین استدلال برای من اینه که مردم این کار رو انجام بدن.
مد شلوار کنیم. محدوده ملکیت هنوز ناس رو قبول داره. حرفاشون درست نیست. یه وقت اونه شدیدتره. مخالفت نکنم، موافقت کنم. ملکیت، موافقت که هیچی. اصلا تو باید فانی بشی. نه تویی باشه، اونم باشه. خودت رو موافقت. موافقت بده، باید باهاش یکی بشی. تو و ناس یکی. وسواس ملکیت. یه مرتبه سمت وسواس خناس و مستقر میشی در. دیگه در صدر تو اتفاقی. جایگاه اله. خدای سبحان رب به مردم و ملک آنان و اله ایشان است. همچنان که در کلام خودش، این سه صفت خود را جمع کرده. زمر آیه 6: «ذالکم الله ربکم» اون الله که رب شماست، «له الملک». اللهی که رب ملک فقط مال اوست. «لا اله الا فَاینَ تُصرَفونَ؟». یعنی چی؟ صرف کردن. کجا مصرف میشید؟ باید کجا مصرف بشی؟ چون ما تو سه حوزه داریم مصرف میشیم. در حوزه الوهیت، ملکیت فعل ما، صفات ما، و ذات ما که ربوبیت. تو این سه تا مصرف میشه. تو ذاتمون. الله. الله ربیه که ملک اینجا مصرف کن.
یعنی به این بسپار. مصرف یک جایی سوزاندن. یک جایی غبار را از بین بردن. حالا ما داریم از بین. اگر به او بسپاریم و فعال بکنیم، این بخاری وقتی تو این محدوده روشن میشه، گرما میاره. چرا؟ چون داره جایی مصرف میشه که تناسبی با ساختار وجودی نداره. فقط ازش میگیره. ولی اینجا وقتی مصرف میشه، گرفتنی است که در جایگاه داره مصرف میشه. در بدن من ایجاد گرما میکنه. اون گرما دیگه نمیگه سوخت. این گرما اومد تو. این گرما گرمای بدن من که حالا عرفانی اگه بخوایم نگاه بکنیم میشه گرمای بدن شما. و بدن همچون تجلی روح است. جنگ روح است. جسم با روح نسبت لفظ و معناست. بعد در واقع ابزاری میشه برای سیر ملکوتی این روح و نفس. ملاقات خدا. قرص. همه این عالم آمده. گرما آمده اینجا مصرف شده. این آتش الان مصرف شد. در جایی که براش آمده بود که قرب الی الله. قرب همه عالم مصرف واقعیش توسط عبودیت. لذا همه عالم در حال عبودیت. الرحمن. همه عالم چو ربوبیت خدای متعال تکوینیه. هر جا اعمال ربوبیت میشه درباره خدا. نسبت به همه یک موجوده که فقط باید قبول بکنه. اونم نفس منه. نه بدن من. تو بدن منم پذی. نفس منه که باید بپذیره که این بدن رو با خودش این مفسر.
اگر عبد شد، همه عالم پشت او در حرکت است. داوود وقتی که عبادت میکرد «آری کوهها توبه کنید، داشته باشید همراه داوود». یعنی داوود کوه میرساند. همه عالم را. همه عالم و از کانال اگر اینجا مصرف شدی، هدر خسران است. «ان الانسان». مصرف سو بخاری وسط بیابون روشن. خاصیت مزمل آیه «رب المشرق والمغرب لا اله الا». «رب مشرق و محرم الهی و ک». یک آیه در سوره مبارکه حدید، آیه «ملک آسمان». بله، اون همه امور هم به اون وجود داره. خب پس آدم باید در هنگام خطر به کی پناه بیاره؟ به ربی که الله است. الله تنها رب آدم است به جز او ربی نیست. پادشاهی نیرومند. پناه ببرید. الله پادشاه عالم است. و اگر قراره که به یک معبود پناه بیاره، الله معبود واقعی است که همه معبود قلابی و ادعایی. خداست. به اینکه به خدا پناه ببرد از این جهت که خدا رب همه انسانهاست. جناب هم یکی از انسانهاست. خدای تعالی ملک و اله همه است. و آنجناب هم یکی. چرا بین همه صفات خدا سه تا صفت ربوبیت، مالکیت و الوهیت. ربوبیت نزدیکترین صفات خدا به انسان است. ولایت درش اخص است. چون عنایتی که خدای تعالی در تربیت دارد، در تربیت انسان دارد، بیش از سایر مخلوقات. عنایتی که در تربیت انسان، ببین گل و گیاه و اینها را که اینجوری تربیت میکنه.
انسان: «همه عالم خلقت اشیاء لجلک و خلق». همه عالم را به خاطر تو آفریدم. به خاطر خودم آفرین. خب، همه عالمی که به خاطر تو آفریدم، چی آفریدم؟ مناطق شمالی الان زمستان است و شب. حالا بهار باشد و روز باشد. این دارو درخت و شکوفه و جنگل و کوه و دریا و آب و آبشار. غوغای اعلا درجه زیبایی است. اینها هیچکدامشان مقصود به ذات نبودند اینجور غوغا کردن. تویی که مقصود به ذاتی برای چه کار میکنم؟ تویی که برایت «احسن الخالقین» گفتم «فتبارک الله». آنجا چه غوغایی میکنند در ابراز ربوبیت؟ «ربک انقدر ربت بهت بده». آنجا پیغمبر ناز کن. مدل که حقش را داری. جایگاه ربوبیتت اقضا دارد که بزنی. تو یک دونه حرف گوش بده. ببین من چقدر ناز از تو میکشم. فقط بگو من عبدم. این باباهایی که بچهها باهاشون خوب نیستند، چقدر هزینه؟ تو اگر یک هدیه هم برایش بخری، چه کار میکنی؟ الان که داد و بیداد میکنه، توپ و تشرش میکنی که این ابر فرار من که تویی که پشت کردی. «انا ربی لغفور رحیم». ربه دیگر. رب اینهاست. رب مصرف آسان است و به مضطربین. به خاطر این است. نسبت به خاطر اینکه این است. نسبت به خوبها چی؟ نزدیکترین صفت او به ما صفت بعدش چیست؟ ولایت یک امر خصوصیه. مثل پدر که فرزندش را زیر پر و بالش میگیرد. ملک دورتر از ربوبیت و ولایت. همانجور که در مثل فرزندی که پدر دارد، پادشاه نمیرسد. بله، اگر بیسرپرست شد، به اداره آن پادشاه مراجعه میکند. تازه باز دستش به خود شاه نمیرسد. ولایت خودش میگیرد. رب خواستن، ملک. اله مرحلهای است که در آن بنده عابد دیگر در هوائجش به معبود مراجعه نمیکند و کاری به ولایت خاص و عام ندارد.
چون ناشی از اخلاص درونی، نه طبیعت مادی. به همین جهت در سوره مورد بحث نخست از ربوبیت خدا، بعد از سلطنتش و در عالیترین رابطه بین انسان و خدا، رابطه بندگی رو از خواست آن داریم. ولی در حالی که نه از خواست به اخص داریم، میریم از آخر. عبارت ایشون فهمیده میشه که در ارتباط اولیه است که رب به ما نزدیکه. من که رب بالاتره. رب اصلاً یعنی ادراک ربوبیت از همه اینا راحتتر و سریعتره. ادراک الوهیت. گل آورده. «الذی اَطعَمَهُم من جوعٍ و آمَنَهُم من خوف». دیشب عرض کردم. گرفته اسپرمو، گرفته، چهکار کرده؟ شخصیت آن کسی که اگر بدانی کیه، درش محو میشی. یک ادراک قویتر و بالاتری میخوام. درجات معنوی بالاتری میخواد. سهم الوهیت مرتبهاش بالاتره. لذا از ربوبیت شروع میکنه که این وادی کمی که رب رو فهمیدی، اومدی بالاتر، میفهمی که بابا ملک هم هست. لطافت بیشتر شد. بابا شکلات میخره، ملک بابات رو از دست ندی. نمیفهمی. یک زمانی شبا زیر آسمون میخوابیدیم، سرمو میذاشتم رو دست بابا. به ستارهها نگاه میکردم. آرزوهامو یکی یکی میگفتم. رود از این یک چیزی میخواد خارج از خود. بابا رو میخوام به خاطر اینکه نون میده، ملک. خودش ذاتش اون ذات است که من شیفته اون ذاتم. اینا سیده. هر چقدر از این وسواس خناس فاصله بگیریم، وسواس اولیه ربوبیت نمیذاره توجه پیدا کنی به ربوبیت خدا.
اگه از این رد شدی، قلب ربوبیت را پذیرفت. صدر تلاطم داشت، اومد به قلب رسید. ربوبیت خدا رو قلب ادراک. وارد چی میشه؟ حالا نوبت ادراک ملکیت: «الحمدلله رب العالمین، مالک یوم الدین». یا که الحمدلله که یا رب العالمین خطاب نبود، هم مال رب العالمین است. از ربوبیت شروع کردم، رفتم بالا، به ملکیت رسیدم. «ایا تورو ترب» نه «الله رآمیتول». «لا اله الا». «لا اله». حضور دارم میبینمت. دارم با خودت حرف. خدای حاضر. خدایی که دیده میشه. پس از ربوبیت شروع شد، وارد حوزه ملکیت شد. بعد رسید به که میگن دلالت هویت ذات خدای متعال دارد. قرآن را هم خیلی نباید تو فضای تخصصی و عرفانی به معنای عرفان هفت خاص. ولی با زبان عام نباید با زبان خاص اشاره. الوهیت و سلطنت سبب مستقل در دفع شر رب الناس، شر ملک الناس، شر اله.
تو هر حوزه یه شر دیگه. یه وسواس دیگهای. چه انسان رد بشه از یعنی در عالم الوهیت اگر مستقر شد و قلب اله رو پذیرفت، اونجا دیگه جز مخلصین نجات تا قبل اینکه یعنی تا وقتی که حالا اول ربوبیت در صدر بعد به قلب میآد. خب اینجا وارد عالم ملکیت میشه. بعد ملک در صدر به قلب میآد. وارد عالم الوهیت میشه. الوهیت تا وقتی در صدره یا وصف صوفی «صدور الن». اینا هنوز از جنس خودش وسوسه داره. اگه الوهیت در قلب آمد، دیگه جز مخلصین میشی. با این نگاه یک دور بخونید که مخلص میگه میفرماید کیان حساب کتابم روز قیامت ندارن؟ مخلصین. سبحان الله. مخ مستقل دفع شر بدین جهت که ربه. ولی که ملکه و سبب مستند که الهه. پس او از هر جهت که اراده بشه، سبب مستقله. «الله احد، الله الصمد». تفسیرش گذشته. به تنهایی ممکنه پناه. پناهنده دیگر. ناس در عالم ربوبیت و ناس عالم ملکیت. عالم الوهیت متفاوته. هنوز نوسان. کسی که یقین حالت سقوط دیگه نوسان نداره.
آب وقتی ثابته، دیگه نوسان نداره. ما دیگه تو عالم مخلصین، ناس نداریم. عباد داریم. «الا عبادک منهم المخلصین». در عالم مخلصین، همه اول در نوسانند. خب، بخوانید. وسواس خناس رو هم نکاتی رو اشاره کردند در مورد وسواس، در مورد نوع وسوسه، در مورد جن و ناس. اصل نکاتی که لازم بود از این بخش از وسواس خناس بگیم، رو کلیتش رو عرض کردیم. روایاتی هم دارد. روایت شب قدر تموم شده. عرض کنم که خود ناس جمع. حالا بحثی که اناس جمع انسه که شده و خود ناس جمع چی؟ ناس اسم جمع، مفرد نداره. قم، مفرد ناس، همون اوناس بوده. اوناس جمع انس بوده. چند تا بحث. ی تعدادی از انسانها و گفتن اوناس و ناس یکیه. ناس باز دوباره جمع خود اوناست. متفاوت شد. انسان از انس گرفته شد. ناس از نو. اون مجموعهای که به هم دیگه مرتبطن و انس دارند با هم، بهشون میگیم انس. اون مجموعه که مرتبطن و نوسان دارند. مجموعهای که قیام، مجموعهای که نوسان. معنا کردیم. خیلی سریع بخونم. پیامبر بیمار بودند. «اعوذ». دو تا محافظتی و ذکری را تعلیم کرد و پیامبر گفتند: نه، خوب شدم. چرا؟ ی بخشه وسوسه خیلی بحث مفصلی نشد. اصلا وسواس چیه؟ وسوسه چیه؟ شیطان چه شکلی وسوسه میکنه؟ راههای فرار از وسوسه چیه؟ مدلهای وسوسه چیه؟ مثلاً امام صادق یکی از اصحابشون فرمودند که: دندونام ریخته. منم یکی از دندونام افتاد. شیطان اومد وسوسم کرد، گفت که: اگه بقیه دندونات بریزه چیکار میکنه؟ با چی میخوای غذا؟ «مَن تأکل؟» با چی غذا میخوری اگه دندونای دیگهت؟ منم دیدم که گفتن ذکر فرار از وسوسه «لا حول...» اون حسنی که اونجا هیچ دخالتی نداره، همون حسیه که درش توجه به عالم الوهیت. دعوت به یک امر شرعی میشید، این ذکر زیاد. خود این ذکر توجه میاره به عالم الوهیت. عالم الوهیت هم عالم اونجا ایمانی که هیچ ظلمی توش نباشه، هیچ ظلمی همراهش نباشه. ظلم به نفس. استقلال در امنیت نسبت به شیطان. شیطان نفوذی نداره.
نه شیطان، نه نفس امّاره. نفوذی اینجا نیست. دعوتی. چون دعوت مال مرحله اوله. بلند شدن از زمین. تو مرحله اول برای تیکآف هواپیما رشد. اولین مرتبه رشوه که از زمین کنده بشه. مستقر نگهداری. ذره کج نشه. خط خطیههای اونی که از جنس اینا نیست آدم انجام داد. مسیحیتی که موسی انجام داد. اینا که قرآن میگه اصلاً جنس دیگری است. «حسنات الابرار سیآت المقربین». یعنی ما کارهای خوبی که انجام میدهیم ما اگه تونستیم از روی زمین بکنیم افتخاره. جهنم اون خلبانها رو میگیرن اعدامش میکنند. تو روایت توضیح دادند که این وسوسه چیست؟ تو قلب مؤمن مفصلی دارد و کار شیطان چیست؟ خنّاس را تو برخی روایات توضیح دادم که اصلاً یک فرد است. یک دستی از شیطان است. خنّاس این نیست که فقط یک دستی از شیاطین خنّاس باشد و دیگر خنّاس دیگری نداریم. خنّاسهایی از جنس انسان هم داریم. بله، در طوایفی از شیاطین ممکن است که چون اینها کارکردهاشون تعریف شده است. یک طایفه خنّاس. اجنّه دیگری جن. اجنّه تو شکم مادرتون. اجنّه جمع جنین. جمع جن یا جان؟ «و الجانّ خَلَقناهُم مِن نارٍ السّموم». یا جان یا جنّه یا اجانین. جان برایمان اجانین هم بسیاری از انسانها خنّاسند. فلان تیره خنّاسند. دوره بروز تاریخی داشته. خیلِ بارز ولی هر طایفه، هر جایی، هر روزی، هر وقتی، هر زمینی، هر زمانی، هر مکانی انسانی که داره دعوت میکنه به سمت ربوبیت غیر خدا، عبودیت غیر خدا. حالا تو عالم ملکیت چیه؟ تو رو از ملکیت میخواد بیاره به ربوبیت. گفتیم ربوبیت پایینتر از ملکیت بود دیگر. خنّاس هر مرتبهای به حسب روایت. این باب را هم با این نگاه کراوات مفصلی است. یعنی هفت، هشت، ده جلسه این بخش امروز که بحث کردیم، این هفت، هشت، ده جلسه توضیح و گفتگو مهمونش بودیم. این هم رزق ما بود امشب آخر بحث تفسیر اینجا محضر ایشون باشیم. امامزاده سلطان محمّدطاهر. انشاءالله هم سلام ما رو برسونه. دعاگو باشه. ازشون بخواد که نور قرآن و نور معارف رو در قلب ما. و ما رو از این وسواس خنّاس نجات پیدا بکنیم و مشهور بشیم با اهل بیت به نور اهل بیت. و صلّی الله علی سیدنا محمّد.
در حال بارگذاری نظرات...