افشاگری خط قرمز الهی است؛ مگر آنکه مظلومی در برابر ظلم فریاد برآورد. [03:55]
خداوند از برملا کردن عیب دیگران بیزار است؛ مگر آنکه پای ظلمی بزرگ در میان باشد.[08:50]
ظلم شخصی جای عفو دارد؛ اما در برابر ظلم به دین، فریاد زدن واجب و محبوب خداست.[20:57]
هشدار درباره تحول تدریجی علیه انقلاب؛ هر حرکتی در مسیر عادیسازی گناه، بالاترین ظلم است. [25:00]
مسئولی که در برابر تهاجم فرهنگی سکوت کند، حقوقش حرام است. [31:45]
وقاحت مدرن؛ آنان که به ناموس امام زمان لگد میزنند، طلبکارانه دم از مظلومیت میزنند. [35:28]
قیام فاطمه (س) برای فدک، بزرگترین مصداق «فریاد مظلوم» در تاریخ بود. [37:30]
روایت تکاندهنده حضرت زهرا(س) از هجوم: آتش آوردند تا خانه و اهلش را با هم بسوزانند.[50:18]
فریاد فاطمه(س) در وصیتنامه: امت پیغمبر بچه مرا کشتند و به صورتم سیلی زدند.[52:50]
وصیتنامه آتشین حضرت زهرا(س): امتی که حقّم را غصب کرد، بر پیکر من نماز نخواند. [55:28]
خداوند در قرآن کریم میفرماید: «لَا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَن ظُلِمَ». خدا افشاگری و بدگویی را دوست ندارد، مگر برای کسی که به او ظلم شده باشد. این آیه به ما میآموزد که در برابر ظلمهای شخصی، راه بهتر، عفو و گذشت است؛ اما وقتی ظلم به اساس دین، به حریم پیامبر و به امامت باشد، آنگاه سکوت جایز نیست. اینجا دیگر بزرگترین ظلم اتفاق افتاده است و فریادزدن علیه ظالم، نهتنها مجاز، بلکه واجب و محبوب خداوند است. و چه کسی مظلومتر از مادر ما، فاطمه زهرا(سلاماللهعلیها)؟ قیام ایشان برای فدک، دعوای ملک و زمین نبود؛ بلکه «جهر به سوء» بود برای رسواکردن غاصبان حق ولایت. صدیقهٔ طاهره، بزرگترین مظلوم تاریخ، با این کار ظالمان را افشا کرد. در وصیتنامهٔ جانسوزشان، خودشان روضهخوان مظلومیتشان میشوند. از هیزمآوردن پشت درِ خانه میگویند؛ از تازیانهای که بر بازویشان نشست و از لگدی که به در زدند، درحالیکه ایشان باردار بودند. فرمودند با صورت به زمین خوردم و آتش چهرهام را میسوزاند و محسنم سقط شد؛ اما دردناکتر از زخم پهلو و بازو، سکوت و بیوفایی امتی بود که این ظلم را دیدند و دم برنیاوردند.
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد الله صل علی محمد و آل محمد الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسّر لی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
آیهای در سوره مبارکه نساء که آیه ۱۴۸ این سوره میشود، از آیات بسیار مهم، کلیدی، کاربردی، راهبردی و در عین حال غریب است. کمی در مورد این آیه صحبت بکنیم. انشاءالله کمکم این آیه دست ما را بگیرد و پای ما را به روضهی حضرت زهرا سلاماللهعلیها باز کند. با این آیه انشاءالله وارد حریم حضرت زهرا سلاماللهعلیها میشویم. میفرماید: «لَا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلا مَنْ ظُلِمَ وَکَانَ اللَّهُ سَمِیعًا عَلِیمًا.»
خیلی آیه مهمی است، مخصوصاً علما و فقها بحثهای مفصلی در مورد این آیه دارند. خیلی هم کاربردی است در مباحث فقهی. خود رهبر عزیز انقلاب (برکت حالا خاطرم نیست یک جلسه یا چند جلسه خارجشان مکاسب محرمه بحث غیبت) آنجا به این آیه رسیدند و در مورد این آیه مباحثی را داشتند که آن بحثهایی هم که ایشان داشتند بحثهای خیلی مهمی از جهت بحثهای فقهی بود.
یکی از آیات کاربردی قرآن میفرماید که: «خدا جهر به سوء را خوشش نمیآید.» کلمه به کلمهاش را باید گفتگو بکنیم. مرحوم علامه طباطبایی رضواناللهعلیه مطالبی را دارند ذیل این آیه. این اولین آیه جزء ششم قرآن است؛ جزء ۶ قرآن با این آیه شروع میشود. نکات خیلی خوبی را دارند علامه طباطبایی؛ ولی حضرت استاد آیتالله جوادی آملی خیلی این بحث را پرورش دادهاند. جلد ۲۱ تفسیر تسنیم، یکی از مباحث واقعاً، میشود گفت، یکی از شاهکارهای تفسیری آیتالله جوادی آملی ذیل این آیه است که خیلی پرمایه است.
حالا ببینیم چقدر امشب نصیبمان میشود. اگر نشد کامل بحثش را ادا کنیم، انشاءالله شبهای بعد بیشتر بشود به این نصب بپردازیم چون خیلی نکته دارد. کلماتی دارد که باید رویش بحث کنیم. جهر به سوء یعنی افشا، افشا کردن، آشکار کردن. میگویند طرف متجاهر به فسق است، یعنی فسقش را علنی انجام میدهد، آشکار میکند. در نماز هم میگویند مثلاً این را باید نمازِ عرض کنم که نماز صبح و نماز مغرب و عشا را باید به جهر آدم بخواند؛ حمد و سوره نماز ظهر و عصر را به اِخفات. جهرش یعنی اینکه این جوهرهی صدا باشد، توی آن قرائت آدم بیرون بیاید، از این حلقوم صدا بیرون بیاید، آشکار. این را میگویند جهر. جهر یعنی افشا کردن، لو دادن، نشان دادن، بیرون ریختن.
جهر به سوء یعنی چه؟ یک وقت هست آدم یک بدی را، یک سوئی را میخواهد علنی کند، افشا کند، لو بدهد. این را میگویند جهر به سوء. حالا نکات تفسیری دارد، خیلی. چون نمیخواهم این جلسه روضه تبدیل به کلاس درس بشود، دیگر وارد آن ریزهکاریهایش نمیشوم که دیگر خیلی بحث تخصصی میشود و خستهکننده میشود و حوصلهها سر میرود. که یک جهر سوء داریم، یک جهر به سوء داریم. اینها تفاوتش چیست؟ نمیخواهم وارد آن شوم.
جهر به سوء یعنی یک سوئی را افشا کردن. "سوء" اینجا منظور یک رفتار زشت است، یک خُلق زشت است، یک کنش زشت است، یک چیزی است که بد است، زشت است. خب، این آیه را معمولاً در بحث غیبت ازش استفاده میشود که یکی از دلایلی که قرآن غیبت را حرام کرده، همین آیه است. خدا خوشش نمیآید از اینکه یک سوئی را افشا بکنند، مخصوصاً که وقتی در کسی باشد، مخفی باشد، طرف هم بنا ندارد که این را لو بدهد و علنی بکند. بقیه بردارند بیایند این را علنی کنند، این میشود جهر به سوء.
یک سوء فعلیه، یک سوء خُلقیه، یک کار زشتیه، یک خلق زشتی. این را افشا کردنش را خدا دوست ندارد. اینکه یک کسی بیاید زشتی و بدی یکی دیگر را لو بدهد، خدا خوشش نمیآید. البته اینجا "مِنَ الْقَوْل" فرموده، یعنی "بِسُوءٍ مِنَ الْقَوْل". اینکه حالا بیاید یک کلامی باشد که افشا بکند که حالا بیشتر به همین بحث غیبت و اینها مربوط است؛ یک حرفی بزند که بدی بقیه را لو بدهد. این "قول" لزوماً هم گفتار نیست. اگر کسی یک تصویری هم از یک کسی داشته باشد، فیلم و عکسی داشته باشد، به قول امروزیها اسکرینشاتی داشته باشد، منتشر بکند، همهی اینها میشود مصداق این آیه. خدا خوشش نمیآید.
این خوشش نمیآید هم اینجا در فضایی است که دارد کراهتش را، خدا نفرتش را نشان میدهد. وقتی که خدا کراهت و نفرتش را نشان میدهد، دیگر میرود توی زمرهی افعال حرام و افعال مکروه.
نکته اول میفرماید که: «خدا از این کاری که میآید یک کسی با کلامش یک بدی دیگری را علنی میکند، منتشر میکند، جلو چشم بقیه میآورد، خدا از این خوشش نمیآید.» "الا مَن ظُلم" مگر اینکه مظلوم باشد، مگر اینکه بهش ظلم شده باشد. خب یعنی چه؟ اگر بهش ظلم شده باشد، این دیگر مصداق اونی که خدا فرمود "خوشش نمیآید"، دیگر مصداق آن نیست. معنا دارد.
یک معنایش این است که: «آقا، این اشکالی ندارد.» حالا اگر کسی آقا، پولش را دزدیدند، آبرویش را بردند، بهش تهمت زدند، این میخواهد برود دادگاه. حضرت امام در کتاب مکاسب محرمهشان این مثال را میزنند. کسی که یک کس دیگری مخفیانه یک ظلمی به این کرده، مالش را دزدیده، کلاهبردار بوده، شریکش بوده، خیانت کرده. خب این باید برود دادگاه. دادگاه که میرود، دادخواست باید بدهد. بعد باید همه چیز را بگوید. اسناد و مدارکی منتشر بکند.
خب، این که الآن اینجا نشسته، دارد مینویسد، این میفهمد. ممکن است ۱۰ نفر دیگر هم متوجه بشوند. اگر اینها متوجه نشوند که کسی پیگیر کار این نمیشود. یک دادیاری دارد، یک قاضی دارد، یک چه میدانم وکیل دارد. همهی اینها از این قضیه باخبر میشوند. اگر قرار باشد که این بابا هیچی نگوید که به حقش نمیرسد. بگوید آقا غیبت میشود! مخصوصاً آنجایی که دارد آبرویش میرود، دارد به مالش آسیب وارد میشود. اینها گفتهاند که: «آقا، دادگاه که میخواهد برود، وقتی مظلوم واقع شده، اشکالی ندارد که لو بدهد که آقا نسبت به من یک سوئی انجام شده، یک تهمتی زدند، یک رفتار بدی با من کردند یا یک نسبت بدی به من دادند. از خودم میخواهم دفاع کنم.»
اینجا جهر به سوء میشود، ولی اشکال ندارد. جای دیگر اگر جهر به سوء بشود، خدا خوشش نمیآید. این خوشش نمیآید هم از این خوشش نمیآیدهای معمولی نیست، از آن خوشش نمیآیدهای خیلی سنگین است. یعنی بدش میآید. آخر خودش خوشش نمیآید. خب، یک وقتی ممکن است یک چیزی باشد که مثلاً خیلی آنچنان هم اهمیت نداشته باشد. مثل اینکه مثلاً به من بگویند که آقا بنشین روی آن صندلی. بگویم: «نه، مثلاً روی آن صندلی خوشم نمیآید. اینجا مجلس خوشم نمیآید. آنجا مجلس بیشتر خوشم میآید.»
این خوشم نمیآید که الآن حالا به اینجا مجلس که حالا آسیبی وارد نشد که. این را خوشم نمیآید. خوشم نمیآید. این خوشم نمیآید با آن خوشم نمیآید خیلی فرق میکند. عیبی در این هست، یک نقصی در این است، یک چیزی هست که نفرتبرانگیز است. آن آدمی که این رفتار را دارد، یک چیزی دارد که خدا از این بدش میآید. اونی که اهل لو دادن عیب و ایراد بقیه است، جلو چشم میآورد، برملا میکند، افشا میکند، خدا از افشاگری خوشش نمیآید. آبروی کسی این وسط آسیب ببیند. حالا شخصیت حقیقی، شخصیت حقوقی. به یک مجموعهای بخواهد آسیب بزند، خدا خوشش نمیآید. مگر اینکه مظلوم باشد. اگر مظلوم بود، اشکال ندارد.
خب، اینجا گفتند که این نفی این چی میشود؟ خب دل فرمود خدا خوشش نمیآید، مگر اینکه مظلوم بشود. یعنی اگر مظلوم باشد، خدا خوشش میآید که افشا کند؟ بعضی مفسرین مثل علامه طباطبایی و آیتالله جوادی معنای اولش به این نیست که خدا خوشش میآید. معنای اولش به این است که اشکال ندارد، اجازه داده؛ ولی بستگی دارد به آن ظلمی که بهش شده.
خوب دل بدهید، خیلی مطلب دارد. این آیه را کمی که بشکافیم، آیات قرآن این شکلی است دیگر. یک غربتی هم در این آیات هست. حتی آن آیاتی که همه بلدیم و فکر میکنیم که یک آیهای را امروز سر کلاس خواندم. حالا نمیدانم حوصلهاش را دارید برای شماها بگویم. بعد یکی از این طلبهها گفت: «من این آیه را فکر کنم ۴۰۰۰ بار خوانده بودم ولی فکر نمیکردم معنایش این باشد.»
محمد عبده که از حالا این در پرانتز، این در پرانتز داشته باشید، نمیخواستم این را بگویم دیگر، حالا روزیاش به ایام ربط دارد. البته شب ۱۳ آبان هم هست. این ایام هم مبارک. محمد عبده از علما و شخصیتهای برجستهی مصر است. یک تعلیقهای به نهجالبلاغه هم دارد، اگر دیده باشید، تصحیح نهجالبلاغه، محمد عبده، معروف. ظاهراً شیعه نبوده. رهبر انقلاب بیداری اسلامی سال ۸۹ که برای مصریها پیام عربی نماز جمعه فرستادند، چند نفر را اسم آوردند از شخصیتهای مطرح مصر، یکیش محمد عبده.
محمد عبده یک مطلبی دارد. این تقریباً مال صد سال پیش است. ۲۰ سال قبل از شکلگیری این رژیم خبیث صهیون. تقریباً مال صد سال پیش. ایشان میگوید که: «آقا، من دارم احساس خطر میکنم.» آدم زیرکی بوده، خدا رحمتش کند. محب امیرالمؤمنین بوده، انشاءالله با امیرالمؤمنین محشور بشود. میگوید: «من دارم احساس خطر میکنم. میبینم اینجا در این فلسطین، نجار آمده، نجار یهودی آمده، دارد نصف قیمت کار میکند به نسبت نجار فلسطینی. یهودی مگر از پول بدش میآید؟ یهودی مگر ارزان کار میکند؟ یهودی مگر به پول نه میگوید؟»
میگوید: «اینها چه مرگشان آمده؟ بازار را دست گرفتند. نصف قیمت کار میکنند. اینها را یکی دارد تأمین بودجه میکند اینجا نگه دارد. بعداً با اینها کار دارد.» این حرف را ۲۰ سال قبل از تشکیل رژیم صهیونیستی میگوید. میگوید: «معلوم میشود با اینها کار دارند. تأمین بودجه میکنند که پس فردا اینها مملکت را دست بگیرند و فلسطینیها را بیرون کنند.» بعد میگوید: «من از الآن به شما گفته باشم حواستان باشد. این یهودیها، این صهیونیستها اینجا پا گرفتند، میشود داستان آن آیهی قرآن در همین سورهی مبارکهی نساء هم هست، فکر میکنم آیهی ۵۴ سورهی نساء باشد. "أَمْ لَهُمْ نَصِیبٌ مِنَ الْمُلْكِ."»
آیه قرآن میفرماید، اینها، این کفار که حالا در رأسشان یهودیان، اینها اگر یک حکومت دستشان برسد، «لا یؤتون الناس نقیراً». تعابیر عجیبی در این آیه به عنوان شاهد مثال امروز در کلاس داشتیم. به عنوان یکی از آیات اعجاز قرآن، هم از فصاحت و بلاغتش اعجاز، هم از اخبار غیبیش اعجاز، هم از آیندهنگریش اعجاز، هم از سیاستیش اعجاز، از همهی جهاتش اعجاز. آیه را نداشت، بس بود برای اینکه ما به قرآن ایمان بیاوریم. برای اینکه همهی وجوه اعجاز را در همین آیه دارد.
میگوید که: «اینها اگر حکومت دستشان بیفتد، نقیر، نقیر، نقیر یعنی چه؟» منقار شنیدهاید آن آبی که پرنده در منقارش جمع میکند. منقار پرنده چقدر جا دارد؟ شما بگو یک قطره، دو قطره. آن مقدار آبی که در منقار پرنده جمع میشود، عرب بهش میگوید نقیر. فرمود: «این یهودیها اگر حکومت دستشان بیفتد به اندازهی یک نقیر دیگر جا برای یهود در این عالَم نمیگذارد.» «فَإِذًا لا یُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِیرًا.»
محمد عبده ۲۰ سال قبل از تشکیل رژیم صهیونیستی میگوید: «اینها اگر این منطقه را دست گرفتند، به اندازه نقیر دور خودشان نمیگذارند کسی زندگی کند.» بعد صد سال بعد حرف محمد عبده. شما امروز نگاه میکنید، میبینید به فلسطین راضی نیست. میگویند: «مرزمان ندارد.» دیگر یعنی کشوری که مرز برای خودش معلوم نکرد. از اول گفته من مرزم معلوم نیست. از اینور به سوریه نگاه دارد، از آنور به لبنان نگاه دارد، از آنور به مصر نگاه دارد. این روزها هم که داستان سودان را میبینید. به عراق نظر دارد، به خود ایران نظر دارد.
از نیل تا فراتش که به اشتباه گفته میشود که اینها دنبال از نیل تا فراتند. نخیر! اینها دنبال از نیل تا فرات نیستند. یک بار ما حکومت از نیل تا فرات داشتیم. اولاً که آن حکومت ما را برگردانده. مال ما بوده، از این آپارات. بعدشم کل زمین را یهوه به ما بخشیده. یهوه خدای یهود. ژن برتریم، نژاد برتریم. خدا این را داده به جدمان ابراهیم. ما فرزندان آنیم. کل زمین مال ماست. «فَإِذًا لا یُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِیرًا.» یک آیهی قرآن.
این پرانتزی که کمی طولانی شد، مربوط به اینکه این آیات قرآن به این مثال، میخواستم عرض بکنم که این دوست طلبه گفت: «من فکر کنم ۴۰۰۰ بار این آیه را خواندم، ولی فکر نمیکردم معنایش این باشد.» این آیه هم از همان آیاتی است که خیلی آیه آشنایی به نظر میرسد، ولی وقتی که در کنهش میروید، میبینید که نه، آقا، انگار اصلاً ما این را بلد نبودیم.
البته یک رازی هم دارد. حالا این هم "الکلام یجر الکلام". یک وقتی امام صادق علیهالسلام سر سفره نشسته بودند. یک آقایی هم کنار امام صادق بود، حالا نمیدانم اسمش را بیاورم، نیاورم؛ آقای ابوحنیفه کنار امام صادق علیهالسلام. حضرت غذا را خوردند، آخر غذا خدایا شکرت. حضرت که آمدند شکر گفتند: «اللهم هذا منک و من رسول». حالا پیش چه کسی هم حضرت، میشود بسیجی دوآتشه همین حرفها را زد. آن طرف برنمیتابد. حالا پیش ابوحنیفه حضرت فرمودند: «خدایا شکرت، این لطفی بود از جانب تو و از جانب پیغمبرت.»
برگشت گفت: «چی؟ لَقد اشرکت یا اباعبدالله! مشرک شدی؟» اینها دست چرکشان خوب است دیگر. امام صادق هم زود میافتند توش. «مشرک شدی؟ از خدا و از پیغمبر، نعمت خدا، نعمت پیغمبر؟ غذا روزی خداست دیگر.» یعنی چه روزی خدا، روزی پیغمبر؟ «ازت دو تا آیه آوردن که البته بیشتر از اینهاست: "وَأَغْنَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَرَسُولُهُ"، "سَیُؤْتِينَنَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَرَسُولُهُ."»
فرمود: «خدا از فضلش اینها را بینیاز کرد، خدا و پیغمبر اینها را بینیاز کردند. به زودی خدا از فضلش به اینها عطا خواهد کرد، خدا و پیغمبرش عطا خواهند کرد.» «آیات را نخواندی؟ کأنّی ما قد...» «تو اصلاً انگار تو عمرم این آیات را نشنیدی؟» «مرا چرا، خیلی شنیدی.» «ولیکن قد قال الله فیک و فی أشباهک: خدا در مورد تو و امثال تو این آیه را فرموده: "كَلا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِمْ مَا کَانوا يَكْسِبُونَ."»
دلهایشان بابت گناههایشان چرک دارد، فهمشان بسته است. مشکلت هم این است که آن آیات دیگر را خواندی، نفهمیدی. این یکی آیه گفته چرا آیات را خواندی، نمیفهمی. آن یکی به تو گفته بود، نفهمیده بودی. این هم در مورد تو گفته، باز هم نمیفهمی. این نشان میدهد که این آیات یک طهارتی میخواهد. خدا انشاءالله نصیب ما بکند. انشاءالله این آیه ما را به خودش راه بدهد. کمی برویم در بُرش به جاهای فوقالعادهای میرسیم از این آیه.
پس آقا، مطلب اولی که از این آیه برداشت شد این بود؛ فرمود: «خدا خوشش نمیآید کسی افشاگری بکند نسبت به یک سوئی، مگر اینکه مظلوم باشد.» اگر مظلوم باشد، اشکال ندارد، یعنی از دایره اینکه خدا فرموده: «و بدم میآید» بیرون است. ولی معنایش این نیست که خدا خوشش میآید. یعنی حالا پولت را برده، فلانی دزد است، فلانی در امانت خیانت کرده، فلانی شریکت بوده. جار بزنی همه جا؟ نه آقا. برو دادگاه بگو، به قاضی بگو. به بقیه چه ربطی دارد؟ هر جا برسی، به هر کسی بگویی.
حالا یک طنزی هم یادم آمد. حالا شب شهادت است ولی به بحثمان مربوط است. گفتش که: «یا جاهایی بود، یک بابایی در ۲۰ سال عربخوری، گناه و فحشا و اینها کرده بود و توبه کرده بود. یک حاجآقایی بود این را برمیداشت، از این مسجد به آن مسجد میبرد. این صحبت میکرد که آقا مردم من گناهکار بودم، توبه کردم.» و برده بود. حاجآقا صدایش کرد، گفت: «بیا شما صحبت کن برای مردم. بگو توبه کردی.» گفت: «۲۰ سال گناه کردیم خدا پوشاند، دو سال توبه کردیم، حاجآقا آبرو برای ما نگذاشت.» هر جا صحبت ایثار، گناه!
حالا یک کسی یک گناهی کرده، شما لازم است که افشایی بشود؟ حالا این نیست که برداری توی مسجد، برداری نشانش بدهی و همه ببینند و این فلان گناه کرده است. نه، خدا خوشش نمیآید. مگر اینکه مظلوم باشد. داستان مظلوم عوض میشود بسته به اینکه آن، چه ظلمی بوده، به چه کسی بوده، کی مظلوم بوده، کی ظالم بوده، چطور ظلم کرده، چقدر ظلم کرده. اینها دیگر داستان را عوض میکند.
اگر یک ظلمی بوده که حیثیت فردی دارد، حیثیت فردی این دیگر حالا افشا و سروصدا و داد و بیداد و اینها ندارد. اهل بیت هم خیلی وقتها خیلیها در حقشان ظلمی کردند، اصلاً عفو میکردند. اینجا قاعدهاش هم همین است. آیهی بعدی هم اتفاقاً همین را میگوید. هم علامه در "المیزان" این را اشاره میکنند، هم جوادی آملی که آیهی بعدی این آیه که خواندم، آیهی ۱۴۹، میفرماید که: «آقا، تا راه دارد ببخشید، عفو کنید.» همین جاست، یک گناهی کرده، یک اشتباهی کرده در حق شخص شما بوده. نه بابت ایمان شما، چون حزباللهی هستی، چون انقلابی هستی، خواسته زهر بهت بریزد. نه، برنامهریزی و طراحی داشته، نه سناریو پشتش بوده، نه یک جریانی پشتش بوده، نه بعدش یک جریانی را دارد دنبال میکند. عصبانی شده، زده توی گوشت، طمع کرده، دست انداخته به پولت. تو هم فهمیدی، حالا الان هم شاید اصلاً پشیمان است.
«الا من ظلم» را بیفتیم، برویم این را دیگر میشود همه جا افشا کرد؟ عفو کرد، ندید گرفت. چقدر اهل بیت در اینجور موارد عفو میکردند، ندید میگرفتند، اینجور ظلمهایی که طرف انجام داده بود. امام سجاد علیهالسلام خادمشان را صدا زدند، جواب نداد. دوباره صدا زدند. دفعه سوم فرمود: «من دیدم که نشسته پشت در، حال به قول ما حمام آفتاب گرفته، دارد برنزه میکند. مثلاً شما اینجایی صدای من را میشنوی. من سه بار صدا زدم شما را، چرا جواب نمیدهی؟» گفتش که: «من میدانم شما آنقدر کریم هستی جواب جانم نده، کار نداری.» حالا این خودش تجری است دیگر، پرروگری.
امام سجاد علیهالسلام اول یک سجده شکر کردند: «خدایا شکرت، من از کسانی قرار دادی که ازم نمیترسد.» بعداً طرف را آزاد کردند. اگر میفهمید، میفهمید که این آزاد کردن از صد تا چوب بدتر است. از خانه امام سجاد بیرون رفت. حضرت آزادش کردند. خب، یک ظلم شخصی است. بله، به امام است ولی بابت امامت، به جریان امامت امام که نمیخواهد آسیب بزند. از تنبلیش دارد نافرمانی میکند. این هم ظلم. این ظلم را باید باهاش چهکار کرد؟ باید فرض بفرمایید یک مراودهی اقتصادی با امام داشته، مثلاً طمع کرده، سهلانگاری کرده، از پول امام، مثلاً پول شخصی امام یک چیزی کم شده، به مال شخصی امام یک آسیبی وارد شده. «به مال امام زمان آسیب زدی، بابا مال امام زمان مال شخصی حضرت است. خود حضرت میبخشد، شام میبخشد، وزیر نمیبخشند.» اینجا محل عفو است.
ولی یک وقتی هستش که طرف مرض دارد. این بابت خود امام است، بابت امامت امام است، آسیب به جریان امامت امام است. این خیلی فرق میکند. این یک ظلم دیگری است. «وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَىٰ عَلَى اللَّهِ كَذِبًا؟» قرآن میفرماید: «ظالمترین آدم، «وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَسَاجِدَ اللَّهِ أَنْ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ». کسی اگر مانع از این بشود که در مسجدها ذکر خدا باشد، این ظالمترین موجود کرهی زمین است.»
آقا، ظالمترین اونی که بمب اتم میزند، این از بمب اتم بدتر است. بمب اتم دارد جان مردم را میگیرد. آدمهایی که ۵ سال دیگر، ۱۰ سال دیگر باید تلف بشوند، بروند زیر خاک. زودتر میافتد مرگشان. اونی که در مسجد را میبندد، این دارد روح مردم را نابود میکند. مسجد آسیب میزند، دانش غلط تولید میکند، اعتقاد غلط تولید میکند، تولیدات مسموم فرهنگی دارد. مثل خیلی از این فیلمهایی که در این جمهوری اسلامی دارد متأسفانه منتشر میشود. اول خوب منتشر میکنند، فروش میلیاردی خودشان را دارند. بعد که همه رفتند و دیدند، بعد تازه ممنوعش میکنند. آدم میماند، اینها جاسوسند؟ خائنند؟ یعنی آن ممنوع کردنشان با برنامه است.
یک جوری ممنوع میکنند که باز خودش ویو بخورد، بیشتر فیلم مطرح بشود. خیلی از این فیلم مصداق همین است. «إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا». قرآن وعده داده، در سوره مبارکه نور فرمود: «آنهایی که میخواهند شیوع فاحشه کنند، گناه را بین مردم شیوع بدهند، شایع بکنند، خدا اینها را وعده عذاب علیم داده، هم در دنیا هم در آخرت. نابودت میکنه، آبروت را میبره.»
قبحشکنی، تابوشکنی تو فیلم آمده دیگر. من نمیتوانم اشاره کنم. بدبختی این است که روی منبر نمیشود اشاره کرد، ولی روی پرده میبینند. از عجایب که نمیتوانم بگویم در این فیلم پیر فلان در فلان سکانسش مثلاً چه صحنهای را دارد نشان میدهد که نمیشود اینجا گفت. ولی شما بروید در سینما ببینید. با منبر نیست ولی شهر سینما. ۵۰ نفر پای منبر نباید بشنوند، ولی ۵ میلیون از سینما ببینند. اینها حماقتهای روزگار ما از عجایب است. عجایب هشتگانهی زمانه. ماشین مسائل عجیب این تولیدات سمی، تابوشکنی میکند، قبح گناه را میریزد، عادیش میکند، راحتش میکند، بیهزینهاش میکند، ترس گناهکار را میریزد، اضطراب گناهکار را میریزد از بازخواست اجتماعی، از مؤاخذه، از جریمه، از نگاه مردم، از فکر مردم.
برید ببینید توی این مصاحبههای اینترنتی هم که ماشاءالله راه افتاده، مخصوصاً توی یوتیوب و اینها. یکی میآید همجنسگرایی را تابوشکنی میکند. یکی دیگر میآید میگوید: «از بچگی بهم تجاوز شده.» که این حرفهایی که من روم نمیشود اینجا بالای منبر بزنم، از همانهایی است که اینجا قوانین ما اجازه نمیدهد ولی خب چند هزار نفر دارند میبینند، چند میلیون نفر اینها را میبینند.
خیلی عجیب است. اینها به مراتب از آدمکشی، از بمب، از موشک، از کروز، از اف ۳۵، به مراتب اینها بدتر است. شبهای بعد انشاءالله در مورد این صحبت میکنم. ما یک انقلاب داریم، یک تحول داریم. یک دو سه شب دیگر انشاءالله به این بحث خواهم پرداخت. بله، خیلی از این حرکاتی که در جامعهمان داریم میبینیم، انقلاب نیست؛ علیه انقلابمان. ولی شیب آرامی است که تحول علیه انقلاب است. هر کسی این را درک نمیکند، نمیفهمد. با یک شیب آرامی همه چیز دارد عوض میشود، همه چیز دارد عادی میشود، همه چیز دارد راحت میشود.
یک وقت انقلاب از جنس سال ۴۰۱. یکهو میآیند میگویند: «روسری نمیخواهیم.» یکهو میآیند میگویند: «استخرها باید مختلط باشد.» این میشود انقلاب. پس میخواهند یکهو نیست. مینشینند برنامهریزی میکنند، در ۵ ثانیه اتفاق بیفتد. کسی هم حساسیت نشان نمیدهد. تحول، تدریجی. انقلاب، دفعی. جفتش هم یکی است، ولی هر کسی نمیفهمد. هر چیزی که از جنس انقلاب علیه دین باشد یا از جنس تحولسازی علیه دین باشد، این بالاترین ظلم است. افشا کرد. «لایحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم».
اگر از این جنس است، به تعبیر مفسرین ما، خصوصاً آیتالله جوادی آملی، ایشان میفرمایند این از آن قبیل مسائلی است که هم افشایش واجب است، هم افشایی که خدا دوست دارد. اونی که داد میزند، افشا میکند، لو میدهد، این را خدا دوست دارد. ولی نه آنجور داد زدن و لو دادن که خودش کمک کند به شیوع فاحشه. من یک جوری بیایم از یک سری پاساژهای تهران عکسی، فیلمی منتشر بکنم که هیچ خاصیتی نداشته باشد، هیچ برخوردی با اینها نشود، فقط دامن بزنم به آن ویویی که این میخورد، بازتابش بیشتر میشود، افراد بیشتری میبینند. آن میخواست قفهشکنی بکند. اصلاً یک حرفی زده برای قفه شکنی، برای اینکه دیده بشود. یک احمقی آمد به فردوسی مثلاً توهین کرد. خب، حالا مگر چند نفر مثلاً پخش زنده او بودند که بفهمند این را؟ وقتی منتشر میشود و سریع برخوردی باهاش میشود، از قبیل این کاری است که برای این پیرمرد خبیث آبادانی این اخیراً که دستور پدرش بلند کرده بود داشت میزد، دیدید دیگر صحنههای دلخراش. واقعاً این فضای مجازی از هر جهتش روح و روان آدم را دچار فرسایش میکند. در حیاط خانه، چوب و چماق. مشکل روانی داشتیم. پیر. فیلمش منتشر شد. افکار عمومی جریحهدار شد. احساسات عمومی برانگیخته شد. یک زن غیور خوزستانی رفت در خانه را وا کرد، سر این داد و بیداد کرد و گفت: «من بابات را میبرم خانه سالمندان.» یک خیزشی شکل گرفت و پلیس آبادان هم برخورد کرد و این بابا را بردند زندان و پدرش را بردند خانه سالمندان.
یک وقت این شکلی است. بله، یک چیزی که منتشر میشود، یک همچین برخوردی باهاش میشود. یک وقت هم مثل خیلی از این فیلمهایی که از این مالههای مالهای مختلف تهران که هم به این پاساژها میگویند مال، هم به یک چیزهای دیگر، قدیم میگفتند مال بهترین راه مالرو. مثلاً آن مال هم این مال. منتشر میکنند که آقا اینها همه چه میدانم بالا لخت، با این لخت، نمیدانم آن تعبیری که رحیمپور ازغدی تکرار بکنم، اینجور صحنهها انتشار پیدا میکند. پلیس که برخورد نمیکند، مؤمن هم که زورشان نمیرسد. این فقط بازتاب میدهد به همان کاری که آنها میخواستند اتفاقاً دیده بشود، قبحش شکسته بشود. این فقط شیوع میدهد فاحشه را. فاحشه به معنای گناه. یعنی این قبحش شکسته میشود، راحت میشود. از بعد انتشار این، راحت میشود. اینها را نباید ترویج داد، نباید نشان داد.
بین دو تا خیلی تفاوت است. یک وقت شما یک چیزی را منتشر میکنی، احساسات جامعه جریحهدار میشود، برخورد میکند. یک وقت ضریب میدهی بهش. احساسات جامعه اتفاقاً با این قضیه به نحو عادی برخورد میکند. خودش را میبازد. میگوید: «دیگر ولش کن. دیگر باختیم.» حالا یک نادانی هم پیدا میشود ـ من دیگر نمیدانم امشب دیگر ما هم زدیم به آن سیم آخرش دیگر ـ شهادت صدیقه طاهره سلاماللهعلیها برمیگردد میآید میگوید که: «آقا، نظام از قضیه حجاب عبور کرده.» حالا خودش مسئولیت دارد، دارد حقوق این نظام را بنده یک مقالهای را این چند وقت کار کردم. حالا انشاءالله چند وقت دیگر منتشر بشود. در مورد این حقوقی که این افراد میگیرند، قاعده قانون، الزام به قانون اساسی و الزام به اسلام، که جزء شروط ضمن عقد برای کسی است که در جمهوری اسلامی کارمند میشود که اگر کسی الزام به اسلام نداشت، حقوقی که میگیرد حرام است.
چند درصد از مسئولین ما حرامخوارند؟ حرامکاری فقط به اختلاس نیست. نه. هر کی هر جایی هست و تو آن کار خودش الزام به اسلام را در آن حوزهی خودش ندارد، حقوقی که دارد میگیرد حرام است. «جایی نشسته که باید تشخیص بدهد مصلحت نظام را.» برادر شهیدِ تمام شد. «نظام قضیه حجاب را مذکور، تمام.» بعد میبینی چه موجی بعدش راه میافتد. اینها شیوع فاحشه است. اینها جهر به سوء است. جهر به سوئیم هستش که اتفاقاً در روند ظلم است، نه روندی که مظلوم علیه ظالم باشد. دامن زدن به ظلم ظالم است.
یک سیاست خبیث طراحی شده بیرون از این کشور برای آسیب زدن به این فرهنگ شکل گرفته. خصوصاً تمرکز کرده روی زن، خصوصاً هم تمرکز کرده روی حجاب. یک برنامه بلندمدت میبینیم دیگر، جلو چشم است دیگر. دارید میبینید که اصلاً قضیه، قضیه حجاب نیست. راحت شدن اینها در پوشش نیست. یک فرایندی است که قدم اولش حجاب است. با یک سرعت بالایی هم دارند میروند سمت قدمهای بعد. بعد دیگر محکوم کردن محجبه است، منزوی کردن محجبه، سرکوب کردن محجبه است، ترساندن هر کسی که میخواهد با حجاب بیاید بیرون. یک جبری نسبت به نفی حجاب. «کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون.» یک جمله امام صادق خیلی کاربرد دارد. از جنس ابوحنیفه زیاد داریم.
داستان چیست؟ یا با ترک فعلشان دامن میزنند به این ظلم که باید جهر به سوء را اینجا داشته باشند، باید داد بزنند، نمیزنند. یا بلکه اصلاً داد میزنند و دامن میزنند به این. همین قدر که داد نزنی، آنجایی که یک ظلمی دارد میشود، این خودش مصداق «لا یحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم». «الا من ظلم» معلوم میشود اگر آنجایی که مظلوم است و باید به نفع مظلوم داد بزنی، نمیزنی، دوباره میرود مصداق «لا یحب الله» میشود. نکته را گرفتید دیگر.
با خارجیها مصاحبه کرده که اوضاع خیلی خوب است. «پارسال اگر آنطور میشد، فکر میکردیم چه میشد؟ الآن خیابانهای ایران را نگاه کنید چطور شده؟» ما این راست راستم میچرخیم. توییت کرده: «امام حسین فرمودند: ظلم نکن به آن کسی که یار ندارد.» وقاحت از سرو روی بعضیها میبارد. کسی که صبح تا شب دارد ظلم میکند. اینها ظلم به دین و ظلم به قرآن و ظلم به ناموس پیغمبر است. ناموس پیغمبر قرآن است. ظلم به ناموس امام زمان. شما لگد وقتی میزنی به آیه قرآن، به دستور قرآن، این مثل لگد زدن به ناموس امام زمان است. چه فرقی؟ صبح تا شب دارند لگد میزنند. طلبکار هم هستند. دو قِرطونی هم میخورند! هم شاکیاند. اگر صدایش بلند بشود، از ۷۰ جا نابودش میکنند. از جنس داستان مدینه است. داستان مدینه هر چه آن ظلم بزرگتر، اینجا این فریاد باید بلندتر باشد. و اونی که این فریاد را میزند، خدا بیشتر دوست دارد. هر چه آن مظلوم بزرگتر و مهمتر. مهمتر از پیغمبر ما چه داریم؟ مهمتر از دین چه داریم؟ مهمتر از معارف دین چه داریم؟ این بزرگترین است دیگر. وقتی کسی به این ظلم بکند، «فمن أظلم ممن افترى على الله كذبا؟»
این نکته که علامه طباطبایی هم ذیل همین آیه بهش اشاره میکند، برخی دیگر از مفسرین اشاره میکنند، چرا اینجا قرآن میفرماید: «ظالمترین کس اونی است که به خدا افترا ببندد.» بابا، ظالمترین کسی این است که بمب اتم میزند! هر چه مظلوم مهمتر، ظلم مهمتر. اینجا مظلوم خداست، حرف خداست، دین خداست، انبیای خدا. این ظلمش از همه شدیدتر است. اینجا باید داد زد، باید افشا کرد. اینجا ظالم را باید در واقع بیآبرو کرد. خیلی نکته مهمی است.
بله، ما یک قران از جیبمان اگر برود، اعتبار شخصیمان اگر آسیب ببیند، صدایمان بلند میشود، او داد و بیداد و هیاهو. ولی به این چیزها وقتی که آسیب وارد میشود، نکته مهمی است. فاطمه زهرا سلاماللهعلیها وقتی قضیه فدک را مطرح میکند، یک شاهدی برای اینکه قضیه فاطمه زهرا قضیه شخصی نیست. داستان این است که مالش را میخواهد پس بگیرد. داستان اینکه ظالم را میخواهد افشا کند. این جهر به سوء نسبت به ظالم، آن هم ظالمی که بدترین ظلم را به بالاترین شخصیت عالم، پیغمبر، ارزشمندترین گوهر این عالم، دین، به پیغمبر تهمت زدهاند. دین پیغمبر را آسیب زدهاند. خانواده پیغمبر را لگدمال کردهاند.
بالاترین ظلم. جهر به سوء که میخواهد بکند، یک چیزی را دست میگیرد که برای همه قابل فهم باشد. این داستان فدک را میکشد کاملاً بپردازد. داستان فدک داستان ارث اصلاً نبود. این مال شخصی حضرت زهرا سلاماللهعلیها بود. نحله بود، هدیه بود که پیغمبر در زمان حیاتشان داده بودند. در زمان حیات پیغمبر فاطمه زهرا بهرهمند بود از فدک. همین که پیغمبر از دنیا رفتند، سقیفه را تشکیل دادند، سریع مأمور فرستادند. کارگرهای حضرت زهرا را از سربازان فدک بیرون کردند. آنجا را دست اول که خب بحث مالکیت مطرح شد، اینها گفتند: «نه، سند بانک شاهد نداشتیم.» حضرت: «ملک من نبوده، ملک پدرم بوده، ارث است که باید به من برسد.» گفتند: «نه، ما یک روایت شنیدیم. یک وقتی پدر شما در گوش ما گفتش که ما انبیا از مال و اموال به جا نمیگذاریم.»
پس چطور قرآن فرموده که انبیا ارث به جا میگذارند؟ سلیمان ارث برد از داوود. همه مسلمانها از مسلمانان ارث میبرند. چطور اینجا تخصیص نزده، فرموده همه مسلمانان ارث میبرند، نگفته غیر از پیغمبر و بچههایش؟ جملاتی دارد فاطمه زهرا. نمیخواهم بهش اشاره بکنم. روضهی عجیبی است. شبهای بعد اشاره انشاءالله بهش خواهم کرد. فقط خیلی آرام از کنارش رد بشوم. فرمود: «ما چند تا قاعده داریم برای کسی که ارث نبرد طبق بیان قرآن. یکیش این است که اگر یک پدر مسلمانی از دنیا برود که بچهاش کافر باشد. نکند من را مصداق این آیه، من از اسلام خارج میدانید که میگویند تو ارث...» قاعده اینهاست: «مسلمان از مسلمان ارث میبرد. طبق چه قاعدهای شما از قرآن دارید به من ارث نمیدهید؟»
«یک حدیثی که هیچکسی هم نشنیده. فقط شماها شنیدید. بابای من به شماها گفت، به من نگفت. منی که قرار بود ازش ارث ببرم، به من گفت تو ارث نداری؟ به شماها گفت: «من ارث ندارم؟» منی که بارهای بارها در مورد من گفته: «صدیقه» دارم دروغ میگویم؟»
بعد جملاتی فرمود که من دیگر تنم میلرزد. فرمود: «اگر چهار نفر بیایند علیه من شهادت بدهند که من فلان گناه را انجام دادم، تو بر من حد جاری میکنی؟» گفت: «بله، چه حد جاری؟ پس قبول نداری پدرم به "سیدة نساء العالمین، سیدة نساء اهل الجنه" گفت؟ من چه جور بهشتی میخواهم باشم که اهل این گناه باشم؟ چهار نفر هم علیهم شهادت بدهند. بعد سیدهی زنهای عالَم نباشم!» مظلومیت را جهر کردن.
حالا داستان چیست؟ آمده اینها را افشا کند. نشد. بعدها امیرالمومنین به قدرت رسید. فدک را میتوانست دست بگیرد. گرفت امیرالمومنین فدک را؟ نه. چرا؟ چون داستان ملک شخصی نبود که دنبال اموال خودش باشد. داستان افشای ظالم. آن روزی که میشد با این ظالم را افشا کرد، ازش استفاده کرد. بعد دید نه، دارند میبینند. به فاطمه زهرا ظلم شده. همه دیدند، همه شنیدند. دیدند استدلال فاطمه زهرا را. دیدند جوابهای اینها را. هیچکدام اعتنا. «من دیگر فدک میخواهم چهکار؟» امیرالمومنین در خطبه نهجالبلاغه یک اشارهای میکنند به فدک. «یک زمانی ما یک زمینی داشتیم زیر این آسمان به نام فدک. تحمل نکردند این در دست ما باشد. گذشت، «نعم الحَکمُ الله». کدام حکم خوب است؟ باشد، قیامت حساب میکنیم.» امیرالمومنین وقتی که این حرف را زد، خودش خلیفه بود. کافی بود یک امضا بکند، فدک را پس بگیرد. پس نگرفت. تا تاریخ ثابت کند ما داستانمان داستان شخصی نبود. فکر نکن که دنبال باغمان بودیم. دنبال این بودیم که ظالم نه تنها ظالم را وقتی افشا کرد، محکومش نکردند، بلکه با سکوتشان تأیید همه شدند. حالا میخواهد این همهی که ظالمند را افشا بکند برای تاریخ. چقدر «لا یحب الله الجهر بالسوء من القول». میخواهد جهر به سوء داشته باشد. آن روزی که میتوانست حرف بزند، حرف در خانهها برود در خانهها. روزی هم که نتوانست دیگر هیچ کاری بکند، گفت: «من از این عالم یک تکه خاک دارم، یک قبر دارم، یک پیکر بیجان دارم. میخواهم با همین پیامم را به تاریخ بدهم. همه با همیم. بفهم که من از اینها ناراحت بودم. اینها ظالم.»
امشب شب شهادت صدیقه طاهره است. کمی بیشتر میخواهم روضه بخوانم. متن را که متن طولانی است، شاید همه روضههایی که در فاطمیه میخوانیم توی این عبارات باشد. این وصیت فاطمه زهرا است. و در این وصیت اغلب ظلمهایی که به ایشان شده را ایشان بیان کرده. تعابیر عجیبی دارد. سلیم بن قیس این را نقل کرده. مرحوم مجلسی هم در جلد سیام بحار این روایت را نقل میکند. من کاملش را برایتان بخوانم. این شب شهادت، توی این حسینیهای که حسینیهی سادات است، با بچههای حضرت زهرا سلاماللهعلیها عزاداری کنیم برای این مادر مظلومه، حَسَن مظلومهی واقعی فاطمه زهراست.
«السلام علیک ایها المظلوم.» فرمود: «مظلوم تویی.» کی از فاطمه بزرگتر در این عالم؟ یک بار پیغمبر آمدند دیدند فاطمه زهرا دارد آسیا میکند. دارد گندم آسیا میکند، آرد میکند. دیدند که خیلی سر و صورت فاطمه عرق نشسته، لباس مندرسی دارد. پیغمبر اکرم زدند زیر گریه. با اشک آمدند بیرون. جبرئیل نازل شد. «فَسَیُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَىٰ.» «غصه نخور، انقدر خدا عطا خواهد کرد، راضی خواهی شد.» تسلیت داد به پیغمبر. یعنی پیغمبر از دیدن همین اوضاع فاطمه زهرا داغدار میشود. بشریت با دیدن همین صحنه از فاطمه زهرا باید از غصه بمیرد که این بانوی دو عالم این طور عرق بریزد برای اینکه یک نانی تهیه بکند. دارد به ما سطح را نشان میدهد که آقا شما باید برای این چیزها گریه کنید.
اگر فاطمه زهرا به مرگ طبیعی از دنیا رفته بود، با جلالت و شوکت و شکوه دفن شده بود، ما باید الان فاطمیه میگرفتیم و فقط برای همین گریه میکردیم که فاطمه زهرا گندم آسیاب میکرد و عرق میریخت. همین باید به عنوان روضه میشنیدیم و گریه میکردیم. کما اینکه پیغمبر با همین گریه کرد. ولی ببینید چه کردند! شب شهادت باید چه حرفهایی بزنیم؟ از چه چیزهایی باید بگوییم؟ حتی اگر فقط سکوت میکردند، بیاعتنایی میکردند، همین بزرگترین ظلم بود به فاطمه زهرا. همین تهمتی که بهش زدند و گفتند که: «این ارث تو نیست، سهم تو نیست.» یعنی انگار داری یک ادعایی داری نسبت به مال دیگری، مال حکومت. برای همین جا داشت ما بمیریم. همین بزرگترین ظلم بود ولی به اینها اکتفا نکردند. به این آسیبها و این ظلمهای روحی و معنوی اکتفا نکردند. در آن ظلمهای ظاهری و جسمانی هم کار را به اوج خودش رساندند، به اوج خودش رساندند.
بله، صحنه کربلا صحنه وحشتناکی است از ظلمی که شده به امام حسین. ولی امام حسین مرد. یک گزینه حکومت. طرفدارانی دارد. دعوتش کرده بودند برود حکومت تشکیل بدهد. دارد میرود پایتخت حکومت. اینها همه زمینهای ایجاد میکند. بله، ظلم کردند ولی به هر حال یک نیمچهای میشود تسامح کرد با آن کسی که به او دارد ظلم میکند. به هر حال یک زمینهای برای اینکه بگوییم گول خورده. ولی این فاطمه زهرا چه کرده؟
خدا رحمت کند مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت. در یکی از این زندگینامههایی که برای ایشان نوشتند، دفتر ایشان منتشر کرده. میگوید: «دیدم آقای بهجت داشت وضو میگرفت، گریه میکرد.» «الله اکبر.» گفتم نماز مستحبی بخواند. دیدیم در نماز شروع کرد هایهای گریه کردن. بعد نماز نشست، دوباره گریه کرد. من گفتم: «چه شده؟ حال آقا آنقدر منقلب است؟» میخواستم بفهمم ایشان سر چه دارد آنقدر گریه میکند. میگفت: «یکهو به من رو کرد، فرمود: «چه کردند اینها با دختر پیغمبر؟ چه کردند با دختر پیغمبر؟» چه ظلمی! چه جنایتی! این خانمی که اینطور اهل گذشت و اهل مغفرت بود. امشب که شب آخر بود و در تاریخ بماند این متنی است که امشب میخواهم برایتان بخوانم. «اوصت فاطمه سلاماللهعلیها و قالت». وصیت کرد فاطمه زهرا به امیرالمؤمنین این طور فرمود: «لا تصلی علیّ امة نقضت عهد الله». آماده باشید امشب روضه داریم. روضه مفصلی است. روضهی امشب از زبان خود فاطمه زهرا است. شاید تا حالا کمتر این شکلی فاطمیه گریه کرده باشید. امشب روضهخوان خودش، خودش است. خودش دارد از ظلمی که بهش شده میگوید.
فرمود: «علی جان، یک وقت نکند یکی از اینها در نماز بر جنازهی من شرکت بکند. از این امتی که عهد خدا را نقض کردند و عهد ابی رسول الله فی امیرالمؤمنین علی علیه السلام و عهد پدرم پیغمبر در مورد علی را نقض کردند و ظلمونی حقی و حقم را به من ظلم کردند و اخذوا ارثی و ارثم را بالا کشیدند و خرقوا صحیفتی التی كتبها لی ابی بملک فدک» — سندی که پدرم بهم داده بود، دال بر اینکه من ملک فدک را دارم، این سندم را گرفتند و پاره کردند — «و کذبوا شهودی» — شاهدای من را تکذیب کردند. — «وهم والله جبرئیل و میکائیل و امیرالمؤمنین.» شاهدای من کیا بودند؟ میکائیل و جبرئیل بود، امیرالمؤمنین بود، اُمّ ایمن بود. دیگر از اینجا شروع میشود نالههای مادرم.
«و تطفت علیهم فی بیوتهم.» چقدر من رفتم در خانه اینها، با اینها حرف زدم. «و امیرالمؤمنین یحملونی» — علی من را سوار بر شتر کرد، جلوی خانه اینها — «و معی الحسن و الحسین» — حسن و حسین باهام بودند. — «و نهارا.» هم شب رفتم با اینها صحبت کردم، امروز رفتم با اینها صحبت کردم. اعلام، خودم رفتم در خانههایشان، در زدم. «اذکّرهم بالله و برسوله.» یادآوری کردم اینها را خدا را، پیغمبر را، بهشان یادآوری کردم. «الله تظلمونا.» گفتم به خاطر خدا و پیغمبر به ما ظلم نکنید. «و لا تغصبونا حقنا.» حق ما را غصب نکنید، «الذی جعله الله لنا.» حقی که خدا برای ما قرار داده بود. «فأجیبوا اللیل و یقعدون عن نصرتنا نهارا.» شبها به ما گفتند: «باشد.» روزها میدیدیم هیچکدامشان نمیآیند کمک. «لا اله الا الله.» این چرا؟ کمتر کنید، راحتتر ناله بزنیم. از اینجا دیگر اصل داستان شروع میشود.
یک وقت هست روضه را از زبان امام حسن میخوانی، آن یک چیز دیگر است. اینجا روضه دیگر از زبان خود فاطمه زهرا است. میفرماید: «ینفقون الی دارنا قنفذ» — فرستادند در خانه ما — «مع او فلانی بود.» نفر دوم را حس میآورد. «و خالد بن ولید.» خالِد بن ولید بود. «لیخرجو ابن عمی علیّاً الی سقیفه بنی ساعده.» آمدند پسر عمویم علی را با خودشان ببرند سقیفه بنی ساعده. «لبیعتهم الخاصرة.» که علی باهاشان بیعت کند. «فلا یخرج الیهم متشاقلا.» علی هم خودش را مشغول کرد، نرفت. «بما اوصاه به رسول الله.» بابت وصیتی که پیغمبر بهش کرده بود. «و بإنکح ازواجه و بتالیف القرآن.» پیغمبر سفارش کرده بود بعد از من تو مراقب همسران تو باش، مشغول تالیف قرآن باش و «۸۰ هزار درهم قرضی» که پیغمبر بدهی داشتند را امیرالمومنین ادا بکند. به خاطر همینها بود که علی وارد تنش با اینها نشد که بماند این مأموریتهایی که بعد پیغمبر دارد را انجام بدهد.
«فجمعوا الحطب الجزل علی بابنا.» رفتند هیزم جمع کردند پشت در خانه ما. «و اتوه بإنّا لیحرقوه.» — تو را خدا به این عبارتها دقت داشته باش. — فرمود: «آتش انداختند.» «لیحرِقوه.» من دیگر باید توضیح بدهم؟ فرمود: «آتش انداختند خانهام را آتش بزنند؟» تمام شد؟ نه. «و یحرِقونا.» «آتش انداختند من را آتش بزنند.» هم خانه را. «فاشد وراء الباب.» رفتم پشت در ایستادم. «و ناشدتهم بالله.» آنها را به خدا قسم دادم. «و بأبی.» به پدرم قسم دادم. «یکفوا عنّا.» که از ما دست بردارند. «و ینصرونا.» به ما کمک کنند. «لا اله الا الله. فأخذ عمر السوط من ید قنفذ.» — دومی تازیانه را از دست قنفذ گرفت. — «فضربه به ازدی.» — با تازیانه بازویم را زد. — «فافلطع السوط علی عددی.» — تازیانه دور بازویم چرخ خورد. — «حتی بازوهایم ورم کرد.» تمام شد؟ نه. «و رکل الباب برجله.» — پایش را محکم روی در گذاشت، در را فشار داد. — «علیّ و انا حاملون.» — من باردار بودم. یا زهرا. — «فسقطت لوجهی.» — با صورت خوردم زمین. — «و النار توسعه.» — آتش بالا گرفت. — «و وجهی شعله آتیش.» — شعله آتش در صورتم خورد. — «فضربی یا صاحب الزمان.» من چهکار کنم؟ این عبارتها را نمیشود نخواند. زمین بود، پشت در، پهلو را شکستند، آتش شعله دارد، به صورتش گرفته. فرمود: «اینجا بود که با سیلی به صورتم زد.» «حتی انتصر قرطی منی.» گوشوارهام از گوشم افتاد. «و بَعد عن المخاز.» اینجا درد زایمان. «فسقطت محسنا.» اینجا محسن را سقط کردم. «قتیلا بغیر جرمه.» — این بچه چه جرمی داشت؟ کشتندش. — «فازئی امة تصلی علیّ.» من همه روضه را امشب خواندم.
اگر میبینید ول نکردم وسط روضه، برای این بود که این جمله آخر را بخوانم. فرمود: «همچین امتی که با من این کار را کردند، میخواهند بیایند روی پیکر من نماز…» نماز بخوانم، تمام کنم. برگردم به این جمله. «فبرئت الله و رسوله منهم.» خدا و پیغمبر از اینها بیزارند. «و برئت من هم.» من هم از اینها بیزارم.
یک جوری، یک حرفی را در این وصیت فاطمه زهرا زد. بگذارید بگویم. امشب زیاد گریه کردید برای این روضهای هم که کمتر براش گریه کردیم؛ امشب ناله بزنیم. چرا همه اینها را فاطمه زهرا با جزئیات فرمود؟ اصلاً نخواست بیندازد تقصیر اولی و دومی و آن چند تا اراذل و اوباشی که آمدند خانه را آتش زدند، تازیانه زدند. فرمود: «امت پیغمبر با من این کار را کردند. امت پیغمبر بچه مرا کشتند. امت پیغمبر به من سیلی زدند.» یعنی چه؟ یعنی من دیگر ببخشید دیگر عیان دارم روضه میخوانم. یعنی آن وقتی که سیلی خورد تو صورتش. آنقدری که از این مطلب سوخت. از این سیلی. از چه سوخت؟ از این مردم بیوفای نامرد که دیدند ولی هیچکس هیچچی نگفت. هیچ کاری نکردند. یک جوری میخواهد بگوید: «من از جلاد توقع داشتم تازیانه بلند کند. ولی از شماها توقع نداشتم وایستید نگاه کنید.» آی مادرم.
-------------------------------------------------
منابع
[آیه قرآن] سوره نساء، آیه ۱۴۸ — «لَا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ ۚ وَكَانَ اللَّهُ سَمِيعًا عَلِيمًا»
[آیه قرآن] سوره نساء، آیه ۵۴ — «أَمْ لَهُمْ نَصِيبٌ مِّنَ الْمُلْكِ فَإِذًا لَّا يُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِيرًا»
[آیه قرآن] سوره توبه، آیه ۷۴ — «...وَمَا نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ...»
[آیه قرآن] سوره توبه، آیه ۵۹ — «وَلَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا مَا آتَاهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَيُؤْتِينَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَرَسُولُهُ...»
[آیه قرآن] سوره مطففین، آیه ۱۴ — «كَلَّا ۖ بَلْ ۜ رَانَ عَلَىٰ قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ»
[آیه قرآن] سوره انعام، آیه ۲۱ — «وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَىٰ عَلَى اللَّهِ كَذِبًا...»
[آیه قرآن] سوره بقره، آیه ۱۱۴ — «وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَسَاجِدَ اللَّهِ أَنْ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ...»
[آیه قرآن] سوره نور، آیه ۱۹ — «إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ...»
[آیه قرآن] سوره مطففین، آیه ۱۴ — «كَلَّا ۖ بَلْ ۜ رَانَ عَلَىٰ قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ»
[آیه قرآن] سوره انعام، آیه ۲۱ — «وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَىٰ عَلَى اللَّهِ كَذِبًا...»
[داستان/حکایت تاریخی] آیتالله جوادی آملی معتقد است که «قول» در آیه ۱۴۸ سوره نساء فقط گفتار نیست، بلکه شامل انتشار تصویر، فیلم و اسکرینشات نیز میشود. تفسیر تسنیم، ج۲۱.
[داستان/حکایت تاریخی] امام صادق (ع) در حضور ابوحنیفه، پس از غذا فرمودند: «خدایا این [نعمت] از جانب تو و پیامبر توست». ابوحنیفه به ایشان اتهام شرک زد. کنزالفواید، ج۲، ص۳۶.
[داستان/حکایت تاریخی] امام سجاد (ع) خادم خود را چند بار صدا زدند و او پاسخ نداد. وقتی خادم علت را این دانست که به کرم امام اطمینان داشته، امام خدا را شکر کرد و او را آزاد نمود. عوالم العلوم، ج ۱۸، ص ۱۱۴.
[حدیث/روایت] امام حسین (ع): «ظلم نکن به آن کسی که یار ندارد.» بحارالانوار، ج۷۵، ص۳۰۸.
[حدیث/روایت] امیرالمؤمنین (ع): «یک زمانی هم ما یک زمینی داشتیم زیر این آسمان به نام فدک. تحمل نکردند این توی دست ما باشد... نعم الحکم الله.» نامه ۴۵ نهج البلاغه.
[داستان/حکایت تاریخی] راوی نقل میکند که آیتالله بهجت را در حال گریه شدید هنگام وضو و نماز دید و وقتی علت را جویا شد، ایشان رو به او کرده و فرمودند: «چه کردند اینها با دختر پیغمبر؟ چه کردند با دختر پیغمبر؟»
https://bahjat.ir/fa/content/10593
[حدیث/روایت] حضرت فاطمه (س): در وصیت خود به امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: «امتی که عهد خدا و پدرم را درباره علی (ع) شکستند، بر من نماز نخوانند؛ کسانی که به من ظلم کردند، ارثم را گرفتند، نوشته پدرم درباره فدک را پاره کردند و شاهدانم را که به خدا قسم جبرئیل، میکائیل، امیرالمؤمنین و امایمن بودند، تکذیب نمودند... شب و روز همراه حسنین به در خانه آنها رفتم و خدا و رسولش را یادآوری کردم که به ما ظلم نکنند، اما شبها قول [همراهی] میدادند و روزها ما را یاری نمیکردند... هیزم بر در خانه ما جمع کردند و آتش آوردند تا خانه و ما را بسوزانند... عمر تازیانه را گرفت و بر بازویم زد... با پا به در لگد زد در حالی که من باردار بودم، با صورت به زمین افتادم در حالی که آتش شعله میکشید و به صورتم میخورد... محسن را سقط کردم... پس چگونه چنین امتی بر من نماز بخواند؟ خدا و رسولش و من از آنها بیزاریم.»
بیت الأحزان، ص113.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات دوست داشتنی ترین فریاد
جلسه چهارم
دوست داشتنی ترین فریاد
جلسه اول
دوست داشتنی ترین فریاد
در حال بارگذاری نظرات...