‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
دوم و سوم و اینا ازش پرسیدم، «تو که این همه عمر کردهای، خونت را به اندازهی نصف سخنرانی امروز هم عبادی بود، هم سیاسی» (شد). الان خدا خیرتان بدهد؛ عرض کنم خدمتتان که ۹۵۰ سال آدم کاری را بکند و خسته نشود، خیلی حرف است! آقا، پیغمبر خب این پیغمبر همینه دیگه؛ پیغامبَر است دیگر. قرار است این پیغام را ببرد. با این مدل روحیه و سبک و اینجور چیزهایی که معمولاً در ماها هست، هیچ چیزی منتقل نمیشود. بابا، اول تا میآییم حرکت کنیم، مردم ببینند، آقا مسخره میکنند، آقا «هو» میکنند تا شروع کردیم. همه دستگاه استفاده از تلفن و شبکههای اجتماعی در جیبشان است، مثلاً دلار شاباش میدهند (و) اینجوری نیست که به آنها توهین، اتهام و آزار دارد، زخم دارد.
حضرت امام خمینی (رحمتالله علیه) (همین جلد یک صحیفه که الان گذاشتند جلو ما، جلد یک و دو را بخوانید. حالا، این اجازه نامهها - آنها کلیشان اجازه نامه است، چیزهایی که مثلاً امام به یکی اجازه وجوهات و اینها داده - جدا از آنها، بیانات و گفتوگوهای امام خیلی خواندنی است). امام بحثی را آنجا دارد در مورد مراجعی که به امام میپریدند. در آن زمان امام اسم آن مراجع را نمیآورد برایتان. بعضی از این حضرات، امام در این صحیفه میگوید که: «این آقایان انگار اصلاً تفریح و موضوعی جز من ندارند. شبها که شبنشینی میکنند با نقل جلساتشان، پریدن به من است!» این عبارت صحیفه است. نوشته است «کیاها»! بامزگی اش به این است که در پاورقی نامهایشان را نوشته است. «این آقایان نهضت امام علیه امام بودند، همه ما را به باد میدهد، حوزه را دارد خراب میکند، مرجعیت را از چشم مردم میاندازد. این سیّد کلهاش داغ است، سرش را تنش زیادی کرده، شروع کرده با شاه درافتادن. بشناسید، به کار خودت باش، چیکار داری شاه اینطور، شاه آنطور، آمریکا، اسرائیل...»
اولین سخنرانی امام در مورد اسرائیل بود. زیباکلام تازگی گفته بود «کی شماها (آقای خمینی) تا قبل انقلاب حرف از اسرائیل نمیزنید؟» در حالی که وقتی انقلاب پیروز شد، امام حرف زد. سخنرانی امام در مورد اسرائیل یعنی در جلد یک صحیفه، مال اول دهه ۴۰ است. آقا، ول کن! تو به اسرائیل چیکار داری؟ تو به آمریکا چیکار داری؟ تو به شاه چیکار داری؟ درست را بده، وجوهاتت را بگیر، شهریهات را بده، درس خارجت را بگو، مطالعاتت را بکن. به تو چه؟ این حرف آن آقایان بود اول نهضت امام. این مراجع بزرگواری که این حرفها را میزدند پشت امام، انقلاب پیروز شد. اینها شدند مراجع حامی انقلاب. رزمندههای ما جبهه که میخواستند بروند، میخواستند قوت بگیرند، قم را دیدند، با همین علما دیدار میکردند. آخر هم به عنوان مراجع انقلابی از دنیا رفتند.
حضرت آقا سخنرانی ای دارم. میفرمایند که یکی از سختترین اطلاعات (امتحانات) امام مواجهه با همین علمایی بود که در دلشان خالی میکردند. مواجهه با اینها خیلی سخت است، خیلی سخت است. یک کسی با آیه و روایت میخواهد قانعت بکند که کارت اشتباه است. جواب این خانه را کی میدهد؟ این یتیم میشوند، اینها فلان میشوند، آسیب وارد میشود. این فشار اقتصادی فلان، این «اَل» (این)، این «بِل» (بل). چقدر یقین میخواهد؟ چقدر باور قلبی میخواهد؟ چقدر اعتماد میخواهد؟ چقدر دل قرص میخواهد؟ ما در زندگیمان خیلی با این چیزها مواجهیم.
پس دومین چیزی که غیر از نماز شب در سوره مزمل فرمود این است: «صبر کن و به نحوی پسندیده از آنان کنارهگیری نما». چون در این آیات یکی از مطالبی که اشاره میکند به «هجر جمیل» این است که «واهجرهم هجراً جمیلاً». از اینها خیلی زیبا فاصله بگیر که از آن بحثهای کلیدی است. ما الان یکی از هدفها در این جلسات این است که بخواهیم این بحث سوره مزمل و مدثر را با جزئیاتش وارد بشویم؛ قطعاً فرصتش نمیشود. این هر کدام از این سورههای ماه مبارک رمضان، نیاز به بحث تک تک دارند؛ تازه ماه رمضان (هم) شاید کفاف ندهد. فقط یک نقشه کلی از این دو تا سوره را الان میخواهیم، یک بخشش را قبل اذان، یک بخشش را هم بعد اذان انشاءالله مرور کنیم.
و در این آیات تهدید و انذاری هم به کفار شده است. یک دلگرمی هم دارد به پیغمبر میدهد به اینکه: «خیالت جمع باشد! اینها، اینها کارشان عاقبت ندارد، نتیجه ندارد». این هم یکی دیگر از چیزهایی است که در اندرونی قلب پیغمبر خدا دارد در او شکل میدهد تا او را راهی کند برای مأموریت سنگی. و حکم صبر را به همه مؤمنین تعمیم داده. بعد گفته: «آقا، این صبر را به همه برسان. اینهایی که میآیند در اردوگاه تو، در جبهه تو، سعی کن این را به آنها بدهی، این را منتقل کنی، این را بفهمانی که اینجا میآیی، باید صبر کنی. هر کی میخواهد با ما باشد، باید صبر کند. "تواصو بالحق و تواصو بالصبر"». شاخص این جبهه ما و جریان ما این است. آنی میتواند با ما بکشد (پیش برود) که اهل صبر باشد؛ به طمع اینکه آقا فردا همه چیز تمام میشود و پس فردا همه چیز درست میشود، و صد روزه همه چیز را درستش میکنم و صد روزه همه چیز حل میشود. با این توهمات کسی بیاید، باخته است. یک روز و دو روز نیست.
زخم دارد. هر چه هم کارت قویتر بیاید جلو، زخمها اتفاقاً بیشتر میشود. یک «طوفان الاقصی» راه میاندازی، میزنی در قلب اسرائیلیها را، آسفالت میکنی. بعدش میآیند ۱۵ هزار نفر را میکشند. هر جا هم که یک ضربه سفت و سختی بزنی، یک ضربه سفت و سختتر هم میخوری. ولی آخرش آنها هر چه هم دست و پا بزنند، قتل عام بکنند اینها، باز محکوم به شکست هستند. تو باید صبر کنی تا آرام آرام بشیند این پیروزی تو سر جایش. آثار کار ظاهر بشود. شکست به اعماق جبهه دشمن وارد بشود. این جز با صبر حاصل نمیشود.
مدار آخر «تخفیفی که برای رسول خدا و مؤمنین قائل شده، ذکر میکند.» میگوید: «من خیلی بیشتر از اینها میخواستم در آن اندرونی، کار را به شما سخت بگیرم، ولی سبک کردم». توی انس شما با قرآن و عبادت سحرتان، میخواستم بگویم آقا هر شب واجب است، همهتان قرآن بخوانید و کلاً نماز کل شب و اینها را دیگر تخفیف دادم. گفتم یک مقدارش را هم میتوانی بخوابی. "ما تیسر من القرآن" (هر آنچه که فراهم شد) قرآن بخوان. تخفیف دادم.
خب، بریم سوره «مزمل»: «یا ایها المزمل» را یک مرور سریع بکنیم. «مزمل» در اصل «متزمل» بوده، از زمال، اسم فاعل از باب تفعل، تزمّل به معنای لفافه به خود پیچیده است. یک کسی یک لباسی را دور خودش، یک پارچهای را دور خودش دوشیده (پیچیده) و پیچیده. کسی که جامه یا چیزی به خود میپیچد تا بخوابد یا مثلاً سرما را دفع کند، پتو را دور خودش گرفته، یک روپوشی را دور خودش گرفته، عبا را دور خودش گرفته. این را بهش میگویند «مزمل». از ظاهر این جمله برمیآید، در آن ساعتی که این سوره نازل میشده، آن جناب جامهای را به خود پیچیده بوده. از این جهت به «مزمل» مورد خطاب قرار گرفته. بعد الان میفرمایند (این را گفتم از باب اینکه فکر نکنید این توبیخ بوده مثلاً به پیغمبر یا حتی تحسین بوده)، «ممکن است استفاده بشود که گویا آن جناب در مقابل دعوتش مورد استهزا و اذیت قرار گرفته». برای خاطر خدا اندوهناک شده. برای دفع غم و اندوه خود جامهای به خود پیچیده تا لحظهای استراحت کند.
و خیلی جالب استها. ناراحتی همان اول که آمده حرف را زده. دیده بابا اینها خیلی - به قول ما - «بیل مزن تعطیل» هستند. با یک حالی آمده و گفته: «حالا بریم یک کمی استراحت کنیم، بعد حالا بهش فکر میکنیم. بعداً چیکار کنیم؟» این تا آمده استراحت کند: «یا ایها المزمل»، جفت اینها قم (قم، فرمان «برخیز» است) دارد. بعدش در این سوره «قم اللیل الا قلیلا». در آن سوره «یا ایها المدثر قم فانذر» که هم برای آن حرکت اندرونی خلوتش گفته: «پاشو!» هم برای حرکت بیرونیاش گفته: «پاشو! قم اللیل الا قلیلا». پاشو! ببینم! پاشو! وقتی عبادت است، پاشو! ببینم! پاشو! وقت انذار است. خیلی جالب استها. یعنی پیغمبر تا آمده بنشیند، دو تا پایش را با هم آمده. یکی درسهای درونی، یکی درسهای بیرونی: «یا ایها المزمل قم اللیل الا قلیلا». پاشو! پاشو! سحر وقت خلوت است، وقت مناجات است. از آنور پاشو! وقت انذار است. بیدار نشستن او، خوابش هم در همین مأموریتش تعریف شده است. خوابش هم بخشی از قیامش است. استراحتش بخشی از قیامش است. تفریحش هم بخشی از قیامش است. ورزش هم میخواهد بکند، میرود شنا مثلاً، ورزش میکند. اسبسواری ورزش میکند. در این مفهوم کلان جهاد و قیام تعریف شده. تفریح او، استراحت او، روابط خانوادگی او، مسافرت او... فرمود: «امت من رهبانیت ندارند». اگر رهبانیتی هم باشد، خدا رهبانیت و عزلتنشینی امت من را در چی قرار داده؟ در مسجد. رهبانیت امت من، مسجد، اعتکاف.
بعد اعتکاف کجا باید بگیری شما؟ کدام مسجد؟ مسجد جامع. خیلی جالب است. مرکز شهر باید خلوت کنیم. در مسجدی که همه رفتوآمد میکنند، باید خلوت کنیم؟ نه اینکه بروی در بیابانها، آن سر کوه و بیغولهها. البته اینها هم ممکن است باشدها! حضرت موسی هم چهل روز بالای کوه رفت. خود پیغمبر هم غار حرا. اینها موسمی، مقطعی، موقتی بود. اتفاقاً پیغمبر، بنده وقتی محاسبه کردم از روایات، ۲۸ سال مداوم حضرت غار حرا میرفتند؛ از ۱۲ سالگی تا ۴۰ سالگی - ۲۸ سال. خیلی است. یک خلوتهای این شکلی هم لازم است. ولی ما دیگر خبر دقیقی برای بعد از پیغمبری پیامبر نداریم در مورد غار حرا رفتن. دیگر بعدش همین اعتکاف ایشان بوده و در مسجد. خود او ده روز اعتکاف میکرد در دهه آخر ماه رمضان. یک سال جنگ بود، نتوانست انجام بدهد. چیکار کرد؟ همراه با تفکر، سال بعد ۲۰ روز اعتکاف کرد.
پیغمبر! اصلاً خود سازوکار اعتکاف یک چیز عجیبغریبی است. شما در مسجد جامع هستی ولی خرید و فروش نمیکنی. اصلاً خود مسجد خیلی جالب است. همه دور هم جمع میشویم، با هم صحبت میکنیم ولی حرف دنیایی نباید بزنیم. خرید و فروش نباید بکنیم. خود مسجد حسن (حس) سازوکار عجیبی دارد. نام مهندسیهای فرهنگیها. آن زمینههای تأثیرگذاری که عرض کردم، یکیش مثلاً خود قضیه مسجد. آن ساختاری که برای مسجد در نظر گرفته شده است چقدر با آن چیزی که ما در مورد مسجد درست کردیم، متفاوت است. عروسی امیرالمؤمنین و حضرت زهرا در مسجد برگزار شد. شما تا حالا چند تا عروسی دیدهاید در مسجد برگزار بشود؟ چند تا ختم دیدهاید؟ هر روز زمان پیغمبر چند تا ختم در مسجد میگرفت؟ گزارشی نداریم. برای اینکه ختمی در مسجد برگزار شود؟ مسجد که جای ختم نیست. بنشینیم برای مرده گریه کنیم. در مسجد ساعت ۲ ظهر به یکی زنگ بزنید، بگوید دارم میروم مسجد! کی مرده؟ «مسجد». یکی در ماشین قرآن گذاشته بودم، یکی زنگ زد گفت: «حاج آقا، در مجلس ختم هستیم، ببخشید تماس گرفتم.» خالی خالی بشنود. بدون مرده. چرا واقعاً؟ برای چی؟ آخه یکی باید به اینجا برسد که بنشیند قرآن بشنود. مفهومپردازیهای ماست نسبت به این واژهها، نسبت به این مفاهیم که حجاب ایجاد میکند. دشمن هم که به شدت دارد در این زمینهها کار میکند. خود ما هم که قویتر از دشمن داریم کار میکنیم در خراب کردن این مفاهیم.
کلاس قرآن دیدید چیکار کردند دیگر؟ با کلاس قرآن، سر قضیه قاری مشهدی. او استفاده میکند از این فرصت. اصلاً یک چیزی که هیچکس هم خبر ندارد چی شده و اصلاً چی هست قضیه. ولی بعدش میگویند یکپنجم، یکششم شد. کلاسهای فضای عمومی، آن تلقی عمومی خراب میشود نسبت به مدیر ارشاد، نسبت به آخوند و مثلاً باجناق، نسبت به نمیدانم چیچی. مفهومسازیهایی که صورت میگیرد. عرضه برگرداندن مفاهیم و یک زایش جدید، یک تحول جدید، مفهومپردازی جدید، نیست. لااقل احیای همینها. مسجد را لااقل در جوانمان احیا کنیم. ذهنیتش را نسبت به مسجد عوض کنیم. چیکارها میشود کرد برای این قضیه؟ چند نفر به این فکر میکنند؟
بعد میفرماید که: «در این هنگام خطاب شده که ای جامه خود پیچیده، برخیز نماز شب بخوان و در برابر آنچه به تو میگویند صبر کن». قبل از «صبر کن»، چی را گفته؟ آقا «قم اللیل الا قلیلاً». بعد گفته: «واصبر علی ما یقولون». ببینید آقا، اول میگوید «قم اللیل الا قلیلاً». شب را که باید ایستاده باشی مگر یک مقدار کمی. شب وقت خلوت و عبادت، مگر یک کوچولو. آن همان تخفیف است که خدا داده. یک کوچولو حالا جا برای استراحت گذاشتم. بالاخره آدمیزادی! استراحت میخواهید. نصفه، قلیل، یک مقدارش را تخفیف او زده (داده). تازه بیشتر هم میتوانی استراحت کنی. این تخفیفی که دادم، میتوانی خودت کمش کنی. «ورتل القرآن ترتیلاً». بر دو تا مفهوم تأکید جدی دارد: قیام در لیل، عبادت شب، انس با قرآن. به کی دارد میگوید؟ به کسی که خودش واسطه قرآن است. مثل اینکه شما به یک نفری که مثلاً انتشارات دارد، ۵۰۰ تا کتاب در مورد شهید چاپ کرده، بهش بگویی آقا در مورد شهدا زیاد مطالعه کن. خندهات نمیگیرد؟ شما، شما روزی ۱۰ ساعت باید در مورد شهدا مطالعه کنی. آنچه را که تو روز مینویسی، شبها مینشینی ۱۰ ساعت مطالعه میکنی.
نکته را گرفتید دوستان؟ در روز مثلاً برای شهدا کار میکنیم. همان کار را با شهداست دیگر. پیغمبر دارد در روز چند ساعت قرآن برای مردم میخواند. سرریز سحرت باید باشد. سرریز سحرت باید باشد. خیلی عجیب استها. من خودم خجالت میکشم اینها را میگویم. خیلی فاصله داریم با این افقی که قرآن برای ماها تعیین کرده. هر کدام هم اندازه خودمان دیگر. یکی معلم است، یکی رسانهای است، یکی استاد است، یکی نویسنده، یکی فعال فضای مجازی، بلاگر، بلاگر. هر کی یک مجموعه. یکی با دو نفر کار میکند، یکی با ۲۰۰ نفر، یکی با ۲۰۰۰ نفر. این بدون آن خلوت، بدون آن قم لیل، بدون «رتل القرآن ترتیلاً» در نمیآید. این روزش از توش چیزی در نمیآید. نه در روزش چیزی تولید میشود، نه در درگیریهای روز چیزی برایش میماند.
دو تا چیز قرآن دارد میگوید، دقت کنید، حواستان جمع باشد. یکی اینکه تو در روز میخواهی انتقال بدهی، باید داشته باشی که انتقال بدهی. یکی دیگر هم اینکه در روز درگیری، چیکار کنی که وقتی درگیر شدی، نگیرند ازت، ندزدند ازت. خیلی مهم است. آسیب نبینی. خلوت را میخواهد. آن انس را میخواهد. آن سحر را میخواهد. آن قیام لیل را میخواهد. آن ترتیل قرآن را میخواهد. حضرت امام خمینی (رحمتالله علیه)، مطالعه کنید، سیره امام را. خیلی از این جهت فوقالعاده بود. در زندگینامه ایشان گفتند که گاهی ۱۱ نوبت امام در شبانهروز قرآن میخواند. ۱۱ نوبت.
یک خاطره بنده خودم از آیتالله مصباح شنیدم. رحمتالله علیه! شاید دو سه بار هم شنیدم. ایشان میفرمود که به نظرم خود ایشان مستقیم از حاج احمد آقا نقل میکرد. واسطه یادم نیست. یادم است که ایشان میفرمود حاج احمد آقا فرموده بود. حالا دیگر یادم نیست از کی نقل کرده. فرمود که خبر شهادت شهید بهشتی را که خواستند به امام بگویند... خیلی اتفاق مهمی بود دیگر. سران مملکت همه به شهادت رسیده بودند. روز قبل ۶ تیر آقای خامنهای ترور شده بود. فردا که هفت تیر شهید بهشتی با هفتاد، هشتاد نفر آدمهای اصلی نظام. فردا شب ظاهراً کی را ترور کردند؟ شش تیر، هفت تیر، هشت تیر هم یک ترور به نظرم. هشت تیر هم یک ترور داشت. بعدش هم که شهریور شهید رجایی.
عرض کنم خدمتتان که حاج احمد آقا فرموده بود که ما آمدیم به امام خبر بدهیم. خیلی حادثه بزرگی بود. امام هم قلبش را عمل کرده بود. امام مثلاً از ۵۸ در برههای نصف قلبش از کار افتاده بود. یعنی دکتر ایشان را از هر کاری معاف کرده بود. بعد امام دیگر نشسته بود تفریحی رهبری میکرد. تفریحی رهبری میکرد. کاری بکند. در آن وضعیتش رهبری میکرد. با نصف، با یک قلب نصفه از کار افتاده. منزلش را هم به جماران برد که چسبیده به بیمارستان قلب باشد. چک میکردند، رصد میکردند که یک کمی عقب بماند. ذرهای استرس نباید بهش وارد میشد. خوراکش باید کامل کنترل میشد. یک ذره استرس مساوی سکته. ایشان اینها مانده بودند. حالا قضیه بهشتی را چه شکلی بهش بگوید؟ آمدیم یک کمی تتهپته کردیم و اینها. گفتیم ترسیدیم که به امام بگوییم که بهشتی را ترور کردند. یک کمی منومن کردیم. گفتیم خب، بریم، ولش کن. نمیخواهد اصلاً. مهمان گفتند: «چیه؟ صدای بهشتی را میخواهی بگویی؟» گفتم: «شما از رادیو گوش دادید.» گفت: «الان داشتم رادیو گوش میدادم. رادیو گفت.» حاج احمد آقا خیلی نگران میشود. حاج احمد آقا از اتاق میآید بیرون. هی دارد میآید از آن لابهلا چک کند که امام یک وقتی قلبش نگیرد، حالش بد نشود. دکمه گذاشته بودند آن جلو که هر وقت خیلی کار اضطراری داشتند، امام همان دکمه را زده بود، از حال رفته بود. امام را سریع منتقل کرده بودند بیمارستان. با این حال بازیشان میآمد. هی چک میکرد که امام یک وقتی حالش بد نشود.
آیتالله مصباح میفرمود که حاج احمد آقا فرموده بود که من آمدم نگاه کنم ببینم امام دارد چیکار میکند بعد از شنیدن شهادت شهید بهشتی. عبارت این است: «دیدم مثل یک پیرزن نشسته قرآن میخواند». پیرزن کنایه از اینکه اصلاً انگار هیچ کاری در این عالم ندارد. از سر بیکاری دارد قرآن میخواند. چون بعضی پیرزنها به خاطر ثواب، از سر بیکاری قرآن میخوانند. یعنی این مدل قرآن خواندن. نه با استرس و گریه و حال آنجوری. مثل یک پیرزن نشسته بود قرآن میخواند. خیلی در این حرف. این به تعبیر یکی از بزرگان میفرمود که: «این آقا امام، یک کوه یخی بود که سه چهار مترش از دریا زده بود بیرون. همه میدیدند. سی چهل مترش هم پایین بود.» آن متری (بخشی) که پایین بود، همین خلوت و همین ارتباط با قرآن و نماز شب و آن توسل و زیارت جامعه کبیره هر شب حرم امیرالمؤمنین خواندن، زیارت امینالله هر روز. این، آن سی چهل متر این کوه یخ، آن پایین است. آفتاب میزند، کوه یخ آب نمیشود، آب میشود؟! ولی یخ دو کیلویی را آب باشد، آفتاب سریع آب میشود. کوه یخ که آب نمیشود که. به این برمیگردد: «ورتل القرآن ترتیلاً». آنی که میخواهد در جامعه کنشی داشته باشد، اثری داشته باشد. در این تظاهرها، در این شیاطین هجوم میآورند. شیاطین جنی، شیاطین انسی.
بعضیها وارد این فعالیتهای فرهنگی میشوند، این را بگویم حالا صدای قرآن هم دارید میشنوید. یکی از گرفتاریهای جدی فعالان فرهنگی، درگیری با شیاطین جنی هم تجربه شده است، هم تجربه کردهاند. از این آسیبهای شیاطین جنی. شیطون پس کله این تیزر است. آره، این را دارم میگویم که بعد نماز بیاییم، راهکارش همین قوت است و این ارتباط با قرآن و آن توسل و آن خلوت. آره، هم قوت میدهد برای دفع شیاطین. بله، حالا آن ابزارهای ظاهری مثل حرز، مثل حالا انگشتر حدید در دست چپ کردن، بله. «الا اهل بصیره و صبر و علم به حق». یکی از آن سه تا این است. این علم را کسی میتواند بردارد که اول چشم باز داشته باشد، بعد یک شانه سفت داشته باشد، یک کمر محکم داشته باشد. صرف اینکه چشم بازی دارد، خوب میبیند و خوب تحلیل میکند کفاف نمیدهد. پوست کلفت میخواهد. آقا، یکی از اساتید سر یک قضیه به بنده پیام داده بود، گفته بود: «ببین، اینجا میخواهی با ما باشی، پوست کلفت باید داشته باشی.» یادم نمیرود کلمه ایشان را. «با همراهی با من، پوست کلفت میخواهد.» بله، عرض کنم که مسیر حق این شکلی است. صراط مستقیم این شکلی است.
«لهم صراط المستقیم». از قول شیطان قرآن نقل کرده است و گفته: «میروم سر صراط مستقیم. اصلاً مگر من میگذارم کسی به صراط مستقیم برسد؟ تکهپارهاش میکنم. دستم به خودش برسد، خودش را میزنم. نشد، همسرش را میزنم. نشد، بچهاش را میزنم. صد نفر را اجیر میکنم. ده میلیون نفر را اجیر میکنم. همه را میاندازم به ناسزاگویی به این. همه را مشغول به این میکنم. انسش را یک جور مشغول به این میکنم. میاندازم به جان این. مشغول میکنم، میاندازم به جان این. همه عالم را بسیج میکنم. این، این نرسد به صراط مستقیم.» این صبر میخواهد. خیلی هم صبر میخواهد. بعضی آیات میفرماید که: «لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ». دیگر با صبر معمولی هم کفاف نمیدهد. این دیگر باید صبردار باشد، صبار هم باشی کفاف نمیدهد. «و صبار بشود!» صبار خیلی تحمل میخواهد. خیلی حوصله میخواهد. جهاد ابتدایی ظاهری دم دستیمان، گاهی ماندیم دیگر. میگوییم بابا، مملکت آدم ندارد. یک زاد و ولدی لازم دارد. بچه بیاوریم. تکثیر جمعیت. بهانههایی، حرف، چیزهای معمولی که شیرینیهای خودش را دارد. اینکه دیگر اصلاً آنقدری بله. حالا یک زحمتی، یک اذیتی ولی شیرینیاش غالب است نسبت به زحمتهایش. آزار دیگر چه برسد به آن چیزهایی که خیلی شیرینی هم ندارد. همهاش سختی است. همهاش تلخی است. دوری، هجرت، تک و تنها بودن. خب، تا این جایش را پس داشتیم.
«انا سنلقی علیک قولاً ثقیلاً». ما داریم به تو یک گفتار سنگینی را القا میکنیم. باید استخوانبندیات محکم باشد. بتوانی بگیری این را. دریافت چی آقا؟ دریافت، دریافت آن ساعت قبلی عرض کردم. موانع در آن کسی که آقا، شکننده است، بهش بار سنگین نمیدهند. بارهای سنگین روی شانههای شکننده قرار نمیدهند. خدا حکیم است دیگر. «الله اعلم حیث یجعل رسالته». خدا خوب میداند این بار، این تکلیف را کجا قرار بدهد، روی دوش کی قرار بدهد. این شانهها، بعضیها هارت و پورت سر و صدا زیاد استها. بعد یکهو در گرفتاری، یک چیزهایی از خودمان نشان میدهیم. در عادیترین، در معمولیترین، اول انقلاب بعضیها فکر میکردند آقا فلانی رهبر آینده است. این، بچهاش مثلاً فلان جا دستگیر شد. سر و صدا، جیغ و داد، همه دوخته بود.
در حال بارگذاری نظرات...