آیا باید توقع محبت داشته باشیم؟
حرف دین چیست؟
شان نزول آیه "وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً"
حضرت زهرا (س) محبت ندیده محبت میکرد!
لحن نامه امام خمینی (ره) به همسرشان
شرم حضرت زهرا (س)از حضرت علی (ع)
دو تعبیر یکسان اما متفاوت از خواب هارون الرشید
توقع زیاد و حوصله کم
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم مصطفی محمد و فعال طیبین الطاهرین و لعنت الله علی ظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری.
گاهی در مدت باحوصله بودن و باحوصله داشتن، وقتی صحبت میشود، ما دچار یک اشتباه میشویم. دنبال این میافتیم که خودش را درست کند، خودش را اصلاح کند. یکی از تبعات بدی که معمولاً دارد، این است که از دیگران هم توقع پیدا میکند. "سعی میکنم باحوصله باشم، از بقیه هم توقع دارم که باحوصله باشند. از خودم حوصله نشان میدهم، از دیگران توقع دارم حوصله نشان دهم."
ما بعضی وقتها یک روایت و یک قاعدهای را بد داریم میفهمیم، بد داریم عمل میکنیم. روایت داریم که: «هرچه برای خود میپسندی، برای دیگران بپسند.» درست است، خوشت میآید برایت، برای بقیه هم خوشت بیاید. هرچیزی برای خودت بدت میآید، برای بقیه هم بدت بیاید. این یک جاهایی کارایی ندارد. آن هم کجاست؟
اگر من نسبت به شما خوشاخلاقم، نباید از شما توقع خوشاخلاقی داشته باشم. اگر من نسبت به شما مهربانم، نباید از شما توقع مهربانی داشته باشم. توقعش بد است ها! بالاخره همه باید مهربان باشند، همه باید خوشاخلاق باشند. توقع داشتن بد است. اگر من به شما کمک میکنم، نباید از شما… درست است که من برای خودم میپسندم، میپسندم که به شما کمک کنم. میپسندم به شما مهربانی، میپسندم با شما خوشاخلاقی کنم؛ ولی دیگر نباید از شما توقع داشته باشم. «برای خود میپسندی، از دیگران هم توقع داشته باش.»
محبت میکنی، محبت نمیبینی؟ باز هم محبت میکنی. اهل بیت محبت میکردند، محبت نمیدیدند. باز هم محبت میکردند. پس اگر ما در این شبها، در این جلسات میخواهیم بگوییم باحوصله باشیم، یعنی خودمان به فکر این باشیم که باحوصله باشیم، نه اینکه از بقیه توقع داشته باشیم.
آخر بعضیها میروند پای منبر و سخنرانی و اینها، حرفها را یاد میگیرند که مچ بقیه را بگیرند. دیدید بعضی وقتها اینجوری میشود دیگر. در خانهها، مثلاً سخنرانی دارد پخش میشود، نشستهاند نگاه میکنند، هر دو کلمه که سخنران میگوید، بابا یک نگاه به بچه میکند، یک چشمک میزند، میگوید: «گوش بده، برات خوبه!» برای اینکه با این بشود مچ چه کسی را گرفت.
بزرگوارید و اهل این جلسه، اهل این ماجراها نیستید. روایت را یاد میگیرد. از منزل آمده بودم بیرون، داشتم میرفتم سر کوچه سوار تاکسی شوم، مسجد نشسته، تند تند داشتم میرفتم. سلامم کجا رفته؟ گفتم: «حاج آقا ببخشید حواسم نبود، سلام علیکم.» گفت: «دیشب منبر حاج آقا فلانی اینجا نبودی؟ داشت در مورد آدم متکبر میگفت: کسی سلام نمیکند.»
حوصله اگر بخواهیم صحبت بکنیم، یکی از خطراتش این است. امشب این حرفها را قرار نیست ما برویم روی کسی پیاده بکنیم. قرار است فقط خودمان پیاده بکنیم. قرار نیست از کسی توقع داشته باشیم. این حرفها را یاد بگیریم برویم ببینیم آقا، «حوصله داشته باش!» میدانی، «باحوصله باشی!» کسی را موعظه کنیم. قرار است خودمان پیاده بکنیم این حرفها را. پس برای خودمان است این حرفها.
«حرف دین» چیست؟ میگوید که خودت خوب باش. خیلی جالب است، «به پدر و مادر احسان کن، ولی از بچهات توقع احسان نداشته باش.» خیلی سخت است.
محبت کن؛ سوره مبارکه انسان در شأن اهل بیت نازل شده است، در شأن حضرت زهرا سلام الله علیها. روزه گرفتند. امام حسن و امام حسین علیه السلام مریض شده بودند. حضرت زهرا و امیرالمومنین نذر کردند: «اگه این دو تا آقازاده خوب بشن، روزه بگیرند.» فضه هم که خادمشان بود، ایشان هم نذر کرد. خود این بچهها وقتی خوب شدند، عمل بکنند. خود این دو بزرگوار هم روزه گرفتند.
هر روزه بودند. روز اول دم افطار آمدند افطار بکنند، یک فقیری. افطار دادند. دم افطار روز سوم، اسیر یک اسیر بود. اسیر که نمیدانی چیه؟ اسیر یعنی چی آقا؟ یعنی در جنگ بوده، با مسلمانها دستگیرش کردند، آوردندش. مسلمان هم نیست. اسیر، یعنی دیگر روز سوم. غذایشان را دادند به اسیر. «با آب خانواده لوجه الله لا نرید منکم جزا و لا شکورا.» ما به خاطر خدا اطعام کردیم. توقع نداریم حتی در حد تشکر هم توقع نداریم. تشکر خشک و خالی هم نکرد. حتی توقع تشکر هم ندارد. «اینهایی که اطعام کردند توقع نداشتم شکورا، من خدا ازتون تشکر میکنم.» اطعام کرده، محبت کرده.
زن و شوهر چقدر این شکلیاند. «همیشه توقع داریم او محبت کند تا من جواب دهم.» خیلی وقتها اینجوری است دیگر. در مشاورههایی که زیاد میبیند، همیشه منتظر آن طرف مقابل یا محبتی بکند، او یک احترامی بگذارد. آدم تا وقتی محبت نبیند که نمیتواند محبت کند. مدل محبت ندیده محبت کنی.
زن و شوهرها چقدر پیش میآید، خانم بیحوصله است، مرد بیحوصله است. گرانیها، وضعیت اشتغال، با این وضعیت بیکاری. بعضیها کار گیرشان نمیآید. بعضیها همان کاری که دارند هم دارند از دست میدهند.
امیرالمومنین با خستگی میآمد در خانه از بیرون. رنج دیده، تحت فشار بوده. فرمود: «هر وقت به فاطمه زهرا نگاه کردم، خستگی و همه غمهای دنیا از دلم برداشته شد.» مرد میآید خانه، خانم بیحوصله است. خانمها بعضی از ایام، ترشحات هورمونی دارند، ۵۰ سال و اینها، در بعضی از ایام هر ماه، شرایطشان سخت است. بیحوصله میشوند، کلافهاند، خستهاند، حساساند، عصبانیاند. آقا باید درک کند این شرایط را. فرهنگ بشود.
حالا من خودم دارم میگویم، برای خودم هم انشاءالله موعظه باشد. «بچهها را من نگه میدارم شما حرم میخواهی بروی.» «با دوستات بیرون میخواهی بروی، هوا خوب است، باران نمیآید، برفی (نیست). یک چیزی با همدیگر برویم بیرون، قدم بزنیم.» قشنگ است زندگی.
با بعضی از دوستان شوخی میکردم. میگفتم: «در عقد بودم هی پیام میدادم، زن و شوهر به همدیگر پیام میدادند: حرف بزنیم در کلمه ۲۰ کلمه هم آخر گفتم که: ببین الانها یکی دو سال دیگر سر خانه زندگی که رفتی، خانم هفته به هفته بهت پیام: "۵ کیلو گوجه میخری عشقم؟"» و عزیزم و نفسم و بدون تو نمیتوانم رم تمام میشود. آدم هرچی زندگی میکند، بیشتر بشود. اول زندگی اگر دو کلمه میخواست حرف بزند، دوباره میگفته: «عاشقتم.» بیشتر بشود.
حضرت امام رضوان الله علیه، در نامهای که به همسرشان دادند، نامه را در مسیری بوده که داشتند میرفتند. در دریا بودند، روی کشتی بودند. آنجا نامهای نوشته بودند برای همسرشان. منتشر شده، بعد از رحلت امام. یک صفحه امام نامه نوشتن. خواستند، حالا خانمشان را بپرسند. ۳۰ ۴۰ بار: «قربان قربانت شوم، تصدقت کردم. اینجا همه چیز خوب است، غیر از دوری تو. هرچه را میبینم به یاد تو هستم. بعد آخرش هم میگوید: «مال کی بوده؟» مال دوران نامزدی نبوده. «آخرش میگویند که دلم برای مصطفایت هم تنگ است.» مصطفی یزدی بچهام؛ «چطوره مصطفی یزدی؟» یعنی به خاطر تو بچهی توئه. به خاطر تو هم دلم براش تنگ شده. بیشتر میکند ها! این دلها رو پر میکند ها!
از جایی کلافه است. «عزیزم چیزی شده؟ چرا من وارد شدم بلند نشدی برای من چایی نیاوردی؟» حوصله کنیم، محبت کنیم.
حضرت زهرا سلام الله علیها، براتون یک روایتی بخوانم چقدر زیباست. داشته باشیم. وضع زندگیهامون این باشه. وضع طلاق در مملکتمون این باشه، خیلی درد است. یک ملت همه عاشق امیرالمومنین، همه عاشق فاطمه زهرا. در این مشهد ما بعضی روزها طلاق و ازدواج یکیه. بعضی وقتها طلاق از ازدواج بیشتر است. یعنی در دفترخانه در یک روز، مثلاً ۲۰ تا طلاق مینویسند، ۱۰ تا ازدواج. این فاجعه نیست؟ حوصله همدیگر رو نداریم. دو کلمه حرفها رفت و برگشت میکند، همه چی به هم میریزد. حوصله نداریم، توقعات، توقع.
ببینید حضرت زهرا سلام الله علیها روایت: «اصبح علی ابن ابیطالب علیه السلام ذات یوم ساقبا.» یک روز امیرالمومنین گرسنه بودند. «یا فاطمه هل عندک شیء تقدمی؟» غذایی داریم در خانه من بخورم؟ اصلاً به کسی که «پدرم رو نبوت داد، به شما شوهر وسیع پیغمبر کرد.» چیزی در خانه؟ نه! خشک و خالی هم نگفتها. «نه گفتن هم هنر میخواهد.» آدم یک چیزی هم که ندارد و نمیتواند. «عزیزم، قربونت بشم، فدات بشم، میدانی که الان نمیتوانم؟»
دیگر بله، خواب دیده بود. تک تک اقوامش افتادند، مردند. این هم افتاد، مرد. تعبیر خواب کند. یکی آوردم: «اعلا حضرتا، خبر تلخی برایتان دارم. به زودی همه اقوامتان میمیرند.» اعلا حضرت گفت: «خبر خوشی برایم گفته است. خدا اینقدر به شما عمر میدهد که مرگ همه اقوام را میبینید.» یکی بودا، مدلش فرق میکرد.
«حوصله توضیح دادن نداریم، حوصله فک زدن نداریم.» در بنگاهی مش حسن که مینشینیم ۴ ساعت حرف میزنیمها! خانه که میآید، حوصله نداریم. اخبار میبینیم، سریال میبینیم. «فاطمه جان غذا داریم؟» فرمود: «قسم به پیغمبر! قسم به خدایی که پدرم را پیغمبر کرد! قسم به خدایی که شما را امیرالمومنین، فرمودند که امروز نه تنها چیزی نداریم، دو روز است خانه غذا نداریم. هرچی هم که به این بچهها دادم و به شما دادم، غذای خودم بوده که نخوردم، دادم.» «شیون کنت و ارک بهی علی نفسی.» تو را به خودم ترجیح دادم. علی جان امیرالمومنین. «یا فاطمه علی کنت اعلم تنی شی جواب.»
عرض کرد: «یا ابوالفضل!» یا ابوالفضل! به یکی بگی مش حسن، به یکی بگی مهندس. یا ابوالفضل: «انی لاستحی من الهی ان اکلف نفسک مالا.» من از خدا خجالت میکشم ازت چیزی بخواهم. نکنه یک وقت نتوانم. آنجا ایثار کرده، غذای خودش رو داده. محبت میکند، توقع محبت. توقع ایثار میکند، توقع ایثار. دستش خالی باشد، دستش تنگ باشد، سخت باشد. من از خوراک خودم میزنم. چیست این زندگی؟
یک همچین همسری را اگر آدم داشته باشد، همه عالم اگر روبرویش باشند، این آدم این همسر: «دلم آرام قلب امیرالمومنین فاطمه.» ای شیعیان امیرالمومنین، شما بگویید از دست دادن یک همچین همسری چقدر (بزرگ است). اگر آدم یک همچین همسری داشته باشد، اگر آدم یک همچین مادری داشته باشد، از دست دادن یک همچین مادری چقدر سخت است! قوت قلب امیرالمومنین، تکیهگاه امیرالمومنین، پشت و پناه اباعبدالله الحسین. در کربلا وقتی مواجه شد با بدن پاره پاره برادرش قمر بنیهاشم، فرمود: «الان کمرم شکست.»
حالا امیرالمومنین وقتی با این بدن مجروح و بیجان مواجه بشود، او باید چی؟ «نفسی علی زعفراتها محبوسه.» خدایا میبینی علی داره جون میدهد کنار زدن فاطمهاش. جونی دیگه برای علی نمانده. طاقتی دیگه... رو کرد به مزار پیغمبر اکرم، امیرالمومنین: «یا رسول الله! یا رسول الله! از دست دادن دخترت صبر منو برد، طاقت منو برد، جون منو گرفت. و اما لیلی فمصحد و زنای. دیگه شبها علی خواب به چشماش نمیاد. بعد فاطمه دیگه غصههای علی آروم نمیشه تو این عالم. دیگه تنهایی علی با کسی پر نمیشه. هیشکی جای فاطمه رو برای من پر نمیکنه.»
فاطمه ام البنین هم وقتی وارد خونه امیرالمومنین شد، اول از همه دور این بچهها چرخید. گفت: «فکر نکنید من اومدم جای مادرتون رو پر کنم. کسی جای مادر شما رو تو این خونه پر نمیکنه. منم فاطمه نگیر، به من ام البنین بگید. من لیاقت ندارم هم نام فاطمه باشم.» هیشکی جای فاطمه را برای امیرالمومنین پر نمیکنه. لا اله الا الله! چقدر این خانم نجیبه. چقدر این خانم نمیخواهد علی شرمنده بشود.
دردهاش را از امیرالمومنین مخفی کرده. «زخم هیچ وقت جلو امیرالمومنین آه نمیکشید.» هیچ وقت جلوی امیرالمومنین ناله نمیکرد. «علی من ناراحت نشم، من خجالتزده نظام (نشوم).» وصیت کرد: «علی جانم اگر خواستی منو غسل بدی، من پیراهن تمیز شما اذیت نشی در غسل دادن من، به زحمت نیفتید منو از روی (پیرهن).» الله اکبر! میخواست این جراحت امیرالمومنین ریش نشود. اما ناگهان امیرالمومنین، داره غسل میدهد، دستش رسیده به بازو. ناله زدند، فریاد زدند: «این بازو چرا اینطور ورم کرده فاطمه؟»
یا فاطمه الزهرا، یا بنت (رسول الله)، یا قره عین الرسول، یا مولانا. توصلنا و استشفعنا و توسلنا بک الی الله و قدمناک بین یدی حاجاتنا یا وجیه.
در حال بارگذاری نظرات...