نیاز انسان به تنوع
روایات برای تنوع چشم
اثر رنگها
نقل آیت الله بهجت از کتاب مستر همفر
اثر رنگ سفید لباس علما
راهکارهای رفع بیحوصلگی
عوامل بیحوصلگی
اهمیت نشاط در روایات
غصههای حضرت زهرا (س) به چه خاطر بود؟
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقدة من لسانی.
درباره حوصله و بیحوصلگی دو شبی با هم صحبت کردیم. یکی از بیماریهای رایج، یکی از مشکلات عمومی ماست. خیلیا بیحوصلهاند، حوصله ندارند، حوصلهها کم شده، حوصلهها پایین آمده. مشکل از کجاست؟ چه شکلی مداوا میشود؟ چکار کنیم با حوصله باشیم؟ حوصلهمان را چطور زیاد کنیم؟ چون خیلی کارها حوصله میخواهد دیگر. اصلاً نه خیلی کارها، همه کارها حوصله میخواهد.
من اگر بخواهم خطم خوب بشود، خطاطی کار بکنم، (خوب!) اگر توقع داشته باشم همان روز اولی که میروم، یک سرمشقی میدهند، همانجا بنویسم، خب، در خیالاتم باید کار بکنم. زحمت بکشم. این زحمت کشیدن و کار کردن که خطم خوب بشود، نیاز به حوصله دارد. باید حوصله کنم، حوصله داشته باشم.
یک شوخی هست، یک طنزی است. طرف رفت باشگاه ورزشی، گفت: "آقا، ما میخواهیم بیاییم اینجا مثلاً حالا ورزش بدنسازی، این هیکل ما را تو بسازی." اشکال ندارد، شما از فردا بیا. "فقط بدون هفته اول خیلی اذیت میشوی ها!" نه، "هر هفته که بیایی، هفته اولش اذیت میشوی." انجام دهد تا به نتیجه برسد، حوصله میخواهد.
حوصله! شما یک مغازهای راه بندازی، کمکم بخواهی کسب و کارت داشته باشی، ضرر ببینی، به منفعت برسی. آدم میخواهد درس یاد بگیرد، باسواد بشود، باید حوصله کند. آدم میخواهد پولدار بشود، باید حوصله کند. آدم میخواهد سالم باشد، باید حوصله کند.
تکنولوژی زندگی مدرن خیلی حوصلهها را پایین آورده است. برای سلامتی همین یه آمپول را بزن، "حله." پیوند بزن. سیستم خدا پیغمبری و طبیعیاش اینجوری نیست دیگر. همهچی تدریجی، حوصله میخواهد. سلامتی یکچیزی است که آدم اگر میخواهد داشته باشد، آرامآرام. برای، به قول مشهدیها، بعضیها "تا کیش از کشمیش میشه" ها! اینجوری شنیدم. درسته؟ درست گفتم دکتر؟ روایت داریم که تا سه روز اگر بیماری، "دکتر نرو." اجازه بده خود بدنت مبارزه کند با مریضی. بدنت قوی بار بیاید.
حالا بعضیها به محض اینکه این آب از بینی راه افتاد: "دکتر! خشککن به ما بده! بسوزان! یک پنیسیلین بزن درست بشود." برای دفع بیماری باید حوصله کنی. یک کمی تحمل کن. یک چند روزی بگذار بدن باید قوی بشود. بدن باید بتواند بیماری را دور کند. بدن بتواند میکروب را دفع کند. حوصله میخواهد. یکم گلویت درد میکند، حوصله کن. اشکال ندارد. آرامآرام خوب میشود. بدنت قوی میشود.
"تا دعواشون میشه بین زن و شوهر، اختلافی میشه، طلاق." کلمه اول و دوم است. حوصله همدیگر را ندارند. به خاطر چیست؟ یکی از دلایل بیحوصلگی، درجا زدن است. درجا زدن. آدم یک موجودی است، نیاز به حرکت دارد. ذاتاً اینجوری است ها! یک جا نمیتواند بماند. مثل آب. آب اگر یک جا بماند، میگویند آب هی باید حرکت کند. اگر آب میخواهد سالم باشد، حرکت داشته باشد، یا به قول امروزیها، این مولکولهایش حرکت داشته باشد، وگرنه میگندد. آدم این شکلی است. آدم نیاز دارد هی حرکت کند. اگر حرکت نداشته باشد، ساکن بشود، ثابت بشود، خسته میشود، بیحوصله میشود، کلافه میشود. آدم هی احتیاج به حرکت دارد. احتیاج به رشد دارد. احتیاج به تنوع دارد. ثابت بماند، آدم حوصلهاش سر میرود.
یک فیلمی ساختند، جشنوارهها پخش شد. یک فیلم ۱۰۰ ثانیهای. ۹۵ ثانیه اول فیلم این است: دوربین را گذاشتند، دارد سقف را نشان میدهد. از فیلم ۱۰۰ ثانیهای، ۹۵ ثانیهاش این است! بعد آن ۱۰ ثانیه آخر میآید پایین، نشان میدهد یک جانباز قطع نخاع. حالا امشب شنیدیم مسجد، از خدا انشاءالله شفا بدهد همه جانبازان، همه بیماران. انشاءالله حضرت زهرا شفای عاجل انشاءالله عنایت کند. نشان میدهد که جانباز قطع نخاعی نشسته دارد سقف را نگاه میکند. هیچ جای دیگر را نمیتواند نگاه بکند. بعد توی آخر فیلم نوشته که "شما ۹۰ ثانیه سقف را نگاه کردی، حوصلهات سر رفت، خسته شدی. ۳۰ ساله دارد اینجور زندگی میکند."
زندگی یکنواخت آدم را بیحوصله میکند. حوصله آدم را سر میبرد. آدم تو زندگی نیاز به تنوع دارد. اگر آدم همیشه یک غذا بخورد، همیشه یک لباس بپوشد، کلافه میشود. آدم نیاز به تنوع دارد. تو زندگی تنوع. یک سری تنوع مربوط به جسم است، یک سری تنوع مربوط به روح است. اگر تنوع جسم نباشد، آدم بیحوصلگی پیدا میکند در جسمش. اگر تنوع روح نباشد، آدم بیحوصلگی پیدا میکند در روحش. تنوع تو زندگی لازم است.
حالا من میخواهم تنوع جسم را اول بگویم. یک بخش از جسم را امشب بگویم، فردا شب و پسفردا شب. یکی از تنوعهایی که تو جسم است، تنوع برای چشم است. چشم وقتی یکچیزی را هی زیاد میبیند، تکراری بشود برایش، خسته میشود، حوصلهاش سر میرود. روایت، روایتهای مختلف زیاد داریم در مورد اینکه تو زندگی تنوع داشته باشید. به چشمتان تنوع بدهید. به چشمتان تنوع بدهید. چقدر روایت داریم "به دریا نگاه کنید." چقدر روایت داریم "به رنگ سبز نگاه کنید." چقدر روایت داریم "به چهره علما، بزرگان، سادات نگاه کنید." روایت داریم "به کعبه نگاه کنید." اینها نشاط میآورد برای آدم. مخصوصاً رنگ سبز. رنگ سفید.
رنگ سبز، برعکس رنگ مشکی، رنگهای تیره آدم را کرخت میکند. توی آلمان، توی کارخانهای دیده بودند که اکثر کارمندان و کارگرهای کارخانه افسردگی دارند. علتش چیست؟ به روانشناس گفته بودند، این گفته بود: "این کارتونهایی که اینها دستشان میگیرند، جابهجا میکنند، مسائل را باهاش میبرند میآورند، این رنگش سبز تیره است." رنگ این را عوض کردند. بعد چند هفته دوباره تست گرفتند از اینها. دیدند همه اینها روحیشان عوض شد، از افسردگی در آمدند. رنگها خیلی اثر دارد.
لباس تیره نپوشید. لباس کراهت دارد. لباس تیره کراهت دارد. روایت داریم "لباس مشکی، لباس فرعون است." ما تو عزای اهل بیت استثنا اجازه بهمون دادند. مشکی رنگ عشق؟ "لباس مشکی! طرفدار من است. لباس مشکی بپوشد. کنسرتهای من اگر میآید با لباس مشکی بیاید. مشکی رنگ عشق، مشکی رنگ عشق نیست عزیزم. مشکی رنگ لباس فرعون است." مشکی رنگ لباس جهنمیهاست. آدمهایی که زندگیشان تیره و تاریک و افسرده و کدرند، مشکی رنگ اینهاست. روشن باشد.
مستر همفر جاسوس انگلیسی بود. یک کتابی دارد. این کتابش خاطراتش است. مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت تو درسشان خیلی از خاطرات مستر همفر نقل میکردند. یکی از اساتید، از شاگردان مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت بودم. میفرمودند: "آنقدر آیتالله بهجت توی درس خاطرات مستر همفر را گفتند که من وقتی رفتم کتاب خاطرات را خواندم، دیدم کتاب برای من هیچچیز جدیدی نداشت. همهاش را از ایشان شنیدهام." انگار همه کتاب را تو درس گفته بودند.
مستر همفر که جاسوس انگلیسی بود، تو کشورهای اسلامی یکی از راهکارهایی که داده بود برای اینکه اسلام را از بین ببرند و زمینگیرش کنند این بود که باید بین جوانها و علما فاصله بیندازیم. یکچیزی جالبی که گفته بود این بود. گفته بود: "مثلاً جوانها اگر از بهداشت و نظافت علما باخبر بشوند..." بعد چی گفته بود؟ گفته بود: "علما، علمای شیعه، رنگی که خیلی ازش استفاده میکنند، رنگ سفید است." دیدید اکثر علما، روحانیون و علما، غیر از لباس سفید چیزی نمیپوشند. مگر ایام عزای اهل بیت که پیراهن مشکی تنشان است. رنگهای دیگر استفاده نمیشود. آبی و زرد و اینها نمیپوشند، فقط رنگ سفید است. پیراهنی که میپوشند، رنگ سفید. رنگ سفید رنگی است که زود چرکتاب میشود دیگر. زود آلودگی و کثیفی را نشان میدهد.
"اگر جوانهای شیعه باخبر بشوند علمایشان همیشه پیراهن سفید میپوشند، پیراهن سفید هم زود چرک میشود، زود باید تمیزش کنی، عوضش کنی، جذب اینها میشوند. میگویند چقدر... چقدر با نظافتن، چقدر تمیزند. ما باید کاری بکنیم تصویری که جوانها از علما دارند یک همچین تصویر کثیفی باشد." تصویر... تصویر کثیفی باشد. حمام نمیروند و نظافت نمیکنند و تر و تمیز نمیکنند.
اهل بیت ما چقدر به این مسائل مقید بودند؟! امیرالمومنین فرمود: "اگر کسی پول ندارد غسل جمعه کند، برود قرض بگیرد، من ضامنشم. قرض بگیرد غسل جمعه کند." امام حسین علیه السلام تو کربلا! بعضی چیزها عجیب است. اینها تو مقاتل ماست. امام حسین کربلا قبل عاشورا از داروی نظافت استفاده کرده است! اهمیت دارد. زندگی مادیمان است دیگر. رنگهایی که استفاده میکنیم. رنگهای روشن استفاده میکردند. رنگهایی که جلو چشممان است. محیط کارمان. میز، مو، چرا میزها، صندلیها مثلاً مشکی است؟ رنگش را عوض کن. رنگی که به خانه زدیم، چرا تیره است؟ حالا بعضی جاها، بعضی فیگورها باب شده. چراغها را مثلاً به سمت سقف میزنند و بعد میگویند شاعرانه است! فضای... فضای تاریک تو خانه! نه، روشن! حالا اسراف هم نشود، روشنی باشد. خیلی وقتها افسردگی همین است، دل آدم میگیرد. رنگها را عوض کنیم، تنوع دیگر.
تنوع برای چشم. خود رسیدگی به سر و صورت، سر و وضع آدم. خیلی جالب است. آیه قرآن داریم: "خُذُوا زِینَتَکُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ" (هنگام رفتن به هر مسجد زینتهای خود را برگیرید.) "مسجد که میآیی زینتتان را بیاورید." روایت از امام باقر علیه السلام داریم. حضرت میفرمایند: "اینی که گفته مسجد میروی زینتت را ببر، یعنی قبل اینکه مسجد بروی موهایت و محاسنت را شانه کن. شانهات را با خودت ببر مسجد، بین دو نماز هم باز شانه کن." مسجد خودمان باب کنیم شانه بفروشیم. نمیدانم حالا چکار میخواهید بکنید یا مثلاً تذکر بدهید: "شانهات را جا نگذاشتی؟"
مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت، بنده دیده بودم تو مسجد ایشان، نماز ایشان. یک بقچهای داشت برای نماز. نماز میخواند. تو این بقچه، حالا دقیقش یادم نیست، سه چهار تا شاید بود. دو سه تا دیگر لااقل بود. شانه سر، شانه محاسن. فیلمهای حضرت امام را ببینید. توی بیمارستان، لحظات آخر. دیدید آینه میآورند؟ حالا یک کسی که روزهای آخرش است، بیمار، بستری بیمارستان، آینه میآورد، محاسنش را امام شانه میکند. چقدر بزرگان مقید بودند! همین شانه سر و صورت چقدر غم و غصه را برطرف میکند! خیلی روایت داریم برطرف میشود. البته آداب دارد ها! مثلاً شانه خوب است که چوبی باشد. موقع شانه کردن خوب است آدم بنشیند. بعد کلی ذکر دارد، دعا دارد، آداب دارد. اول کجا را شانه کند؟ مثلاً اول سر باشد بعد محاسن باشد، محاسن وسطش باشد، بعد بغلها باشد. ابروهایش را شانه کند. روایت داریم: "ابروهایت را شانه کن." بعد شانه که کردی، مرتب کردی، گفتند "گلاب بزن به صورتت." گلاب ضد افسردگی است. شما مراسمهای ختم که میروید چرا گلاب پخش میکنند؟ دیدید از قدیم باب بوده، یک مقداری گلاب میآورند، هرکی به سر و صورتش میزند. گلاب ضد افسردگی است. غم و غصه را از بین میبرد.
روایت هم داریم مثلاً تو خانههای ماها معمولاً بخاری روشن است. الان که فصل سرماست ما معمولاً بخاری مصرف میکنیم. "بخاری افسردگی میآورد عزیزان." بخاری، افسردگی. چرا؟ به خاطر اینکه بخاری اکسیژن هوا را میسوزاند. برعکس شوفاژ. شوفاژ اکسیژن... بخاری وقتی میخواهد آتش بدهد، باید اکسیژن بگیرد که آتش بدهد. اکسیژنی که میگیرد، اکسیژن هوا را که میگیرد، هوا خشک میشود. کدر میشود. تنفس میکنی، بیحوصله میشود.
اثر دارد. وضعیتهای زندگی و وضعیتهای اقتصادی و اینها پای منبر باشد و میروم خانه و میروی همه را برمیداری شوفاژ میکنی. دیگر هیچی دیگر. به روح اجداد ما کلی هدیه میرسانند بعداً: "آقایون! اینها چی بود گفتی تو منبر؟" میخواهم بگویم خیلی مسائل به این چیزها برمیگردد. مثلاً مصرف زیاد آب ماست، بیحوصلگی میآورد. بدن را کدر میکند. خسته میکند. غذاهایی که رطوبت دارد، خوردن زیاد اینها یا بعد از اینها آب خوردن، مثل لوبیا عدس. بعد اینها آب خوردن، تنبلی میآورد، بیحوصلگی میآورد. کم خوابی بیحوصلگی میآورد. کار مداوم و بیاستراحت بیحوصلگی میآورد.
الان میگویند آقا تو رانندگی "هر یک ساعتی که رانندگی میکنی..." درست میگویم؟ "هر یک ساعت یک ربع استراحت کن." ما روایت داریم. روایت داریم –حالا الان که رانندگی است، رانندگی خیلی بیشتر خسته میکند– روایت داریم با شتر که داری شما رفت و آمد میکنی، حالا مثلاً هر ۲۰ کیلومتر، حالا یک تعداد، یک محدودهای را گفتند، "هر ۲۰ کیلومتر بزن کنار استراحت کن." آقا میگوید "چشم خسته نمیشود، بدنم خسته...". کلافگی میآید، بیحوصلگی میآورد. چقدر به نشاط ما اهمیت دادند. گفتند "وضویت را با نشاط بگیر." "نمازت را با نشاط بخوان." تو زندگیت نشاط داشته باش. اگر آدم اینجا نشاط نداشته باشد، "من کَسِلَ فی امر دنیا، امر آخرته اکْسل." آدمی که تو امر دنیایش بیحوصله است، کسل است، تو امر آخرتش بیشتر کسل است. آدمی که حوصله دو دقیقه غذا خوردن ندارد، حوصله کتاب خواندن پیدا میکند؟ حوصله دو دقیقه حرف زدن با خانمش ندارد، حوصله حرف زدن با بچهاش ندارد، حوصله حرف زدن با مشتری ندارد. مغازه خرید کنی ببینی حوصله ندارد جواب مشتری را بدهد. قرآن یاد بگیرد؟ روایت یاد بگیرد؟ مسجد برود؟ پای منبر بنشیند؟ تو دنیایش بیحوصله است، تو آخرتش خیلی بیشتر بیحوصله است.
چقدر روایت داریم آقا "سفر بروید. سافروا تَصِحّوا." روایت میدانم وضعیتهای اقتصادی ما مثل بقیه وضعیت همه خراب است دیگر. الان واقعاً مسافرت رفتن دارد آرزو میشود کمکم برای آدم. حالا آدم مسافرت نمیتواند برود، دوری آدم دیگر. پیادهروی که دیگر میتواند بکند. پیاده حرم. حالا شما الحمدلله اینجا نزدیک حرم است. ضد افسردگی است پیادهروی. پیادهروی نشاط میآورد، سرحال میکند. ضد بیحوصلگی است.
پس خستگی، کمخوابی بیحوصلگی میآورد. پرخوری بیحوصلگی میآورد. رطوبت بالای بدن بیحوصلگی میآورد. گرمای زیاد بدن بیحوصلگی میآورد. حالا بحثهای طبی زیاد دارد، من دیگر امشب واردش نشدم. راهکار هم زیاد دارد. چیزهای مختلفی که باعث حوصله و نشاط میشود. آدمهایی که آدم را سرحال میآورند و با آنها انس بگیریم. مجالس اهل بیت. مجالس ذکر اهل بیت. انشاءالله فردا شب بیشتر صحبت میکنم. آدم را بانشاط میکند. خود حرم امام رضا، رفتید دیدید دیگر چقدر آدم سرحال میشود؟ خستگی آدم در میرود. یک جمع چند نفر آدم باصفا و مومن، جایی که حرفی از خدا و اهل بیت است.
امیرالمومنین بخوانم و عرضم را کمکم تمام کنم. امیرالمومنین در نهجالبلاغه میفرمایند: "ان هذه القلوب تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الابدان." همانطور که جسم خسته میشود، روح هم خسته میشود. خستگی دارد، بیحوصلگی دارد، کلافگی دارد. چکار کنیم؟ "فَابتَغُوا لَهَا طَرائِفَ الحِکَمِ." روح وقتی خسته میشود، حرفهای حکمتآمیز بهش بزنند، حرفهای قشنگ و تر و تمیز و مرتب و حکمتآمیز بزنند. انس بگیر. این کتابهایی که حکمتآمیز است مطالعه کن. خود نهجالبلاغه امیرالمومنین، روایات اهل بیت، خستگی آدم را در میآورد.
اهل بیت آمدند دنیای ما را هم آباد کنند دیگر آقا جان. بله غیر از این است؟ ما الان ایام فاطمیه است. برای فاطمه زهرا داریم گریه میکنیم. روضه غصههای فاطمه زهرا چی بود؟ فاطمه زهرا برای چیا گریه میکرد؟ برای چی ناراحت بود؟ یکی از غصههای فاطمه زهرا این بود: "این مردم به علی پشت کردند." دنیای خودشان را خراب کردند. امیرالمومنین وقتی به حکومت رسید بعد از این خلفا، فرمود: "اگر اول کار حکومت را از چنگ من در نیاورده بودند، از من نگرفته بودند، من یکجوری جامعه را اداره میکردم هیچ جوان مجردی پیدا نشود. هیچکسی دامنش آلوده نشود. آنقدر ازدواج راحت، تهیه مسکن راحت، شغل." فاطمه زهرا برای اینها گریه میکرد. "اینها با این ندانمکاریها، زندگی مردم را نابود کردند، دنیای مردم را نابود کردند."
گریههای فاطمه زهرا برای اینها. شب تا صبح مشغول دعا بود. امام حسن مجتبی میفرمایند که دیدم مادرم از سر شب تا سحر مشغول دعاست. هرچی دقت کردم، گوش دادم، دیدم برای همه دعا کرد غیر از خودش. گفتم: "مادر شما برای خودت دعا نکردی. همهاش برای این و اون." فرمود: "یا بنی! الجار ثم الدار." پسرم! اول همسایه. (همسایهها! یک همچین همسایههای نامرد!) ندای غربت فاطمه را شنیدند به روی خودشان نیاوردند. برای دنیای مردم، بچههای خودش ناراحت بود. برای مردم، برای بچههای خودش هم گریه میکرد فاطمه زهرا.
لذا شبهای آخر رو کرد به امیرالمومنین، وصیت: "یا اباالفضل علی! بعد از من هم برای من گریه کن. به یاد من باش، برایم گریه کن. هم برای یتیمهای من گریه کن. برای بچههای من." شب جمعه است، دلها هوایی کربلاست. ایام فاطمیه. "بریم کربلا." سفارش کرد: "علی جان! هوای این بچههای من را بعد از من داشته باش. علی جان! میدانم بیهمسری سخت است. بعد از من همسر بگیر." معرفی هم کرد فاطمه زهرا: "بعد از من فلانی را بگیر. ولی وقتی همسر گرفتی یک روز نصف برای همسرت بگذار، یک روزت را برای بچههای من." "علی! وقتی من رفتم بچههای من را یادت نرود. بچههای من را فراموش نکن." میدانم امیرالمومنین خودش همه اینها را بلد است، مقید است. مادر است دیگر، سخت است. عرض کرد: "علی جان! وقتی من رفتم، لا تَصِخْ فی وجوهِهِما. یک وقت نبینم سر بچههای من داد بزنی. این بچهها بعد از من یتیم میشوند. اینها تازگی پیغمبر را از دست دادند، یتیم شدند. چند روزی بیشتر نیست که پیغمبر را از دست دادند. پدر را از دست دادند. پیغمبر را که از دست دادند، فردا مادر را از دست میدهند. غریبتر میشوند، یتیمتر میشوند. تو این شهر! تو به آه دل اینها باش. تو به اینها برس. تو هوایشان را داشته باش."
بعد یک کسی را ویژه فاطمه زهرا سفارش کرد: "العراق! من بچههایم را به تو میسپارم. هوای بچههای من را داشته باش. یکی را ویژه بهت میسپارم. آن پسری که بعداً کربلا... این را به تو میسپارم. آن کشته کربلا را به تو میسپارم. حواست بهش باشد." السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک، علیک منی سلام الله ابداً ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم. السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.
در حال بارگذاری نظرات...