آثار انس با قرآن
روایت از پیامبر ص در مورد نماز اول وقت
آثار نماز اول وقت
توجه و تفکر بر بیحوصلگی
راهکار برای رهایی از گرفتاری و گرفتگی
نحوه نماز استغاثه به حضرت زهرا س
انواع بیحوصلگی
روایت در مورد کنترل خشم
وقتی با مانع روبرو میشویم حوصله کنیم!
                
             
            
                
                    ‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
 بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آل الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقدة من لسانی.
همانطور که در جلسات قبل به عرض عزیزان رسید، اگر انسان میخواهد با حوصله باشد، راه اصلی این است که باید از درون شکوفا باشد و قلب او وسعت پیدا کند تا حوصله آدم بالا برود. یک اتاق کوچک زود پر میشود، یک کاغذ کوچک زود پر میشود؛ اما وقتی وسعت پیدا کرد، به همین سادگیها پر نمیشود؛ ظرفیتش زیاد است.
عرض کردیم یکی از راههای رسیدن به این ظرفیت، در روایات ما به "شرح صدر" تعبیر شده است. ذکر خدا، یاد خدا، توجه به خدا، دل آدم را باز میکند. دیدید بعضیها اهل ذکرند، اهل توجهاند، نگاهشان که میکنی دلت باز میشود. بعضی علما، بعضی از همین نوجوانان و جوانهایی که تو همین مسجد و مساجد دیگر هم هستند، اهل ملکوتاند. در روایت داریم جوانی که با قرآن مأنوس است، نوجوانی که با قرآن؛ این قرآن با گوشت و پوست او آمیخته میشود. یک نوجوان قرآنی، یک جوان قرآنی را که میبینی، دلت باز میشود، غمهایش را فراموش میکند. اینها اثر ذکر خداست. یاد خدا ویژگیاش این است؛ همّ و غم را از بین میبرد، حوصله آدم را وسعت میدهد.
روایت زیبایی است که امیرالمؤمنین از پیغمبر اکرم نقل کردند: "ما من عبد..." این روایت یادگاری ما باشد و یادگاری این چند شبی که حالا امشب شب آخر است، این را بنا بگذاریم با هم داشته باشیم، انشاءالله از این جلسهها با خودمان ببریم. "... صلاته و مواضع الشمس". هر که جدیت داشته باشد نسبت به نماز اول وقت، که سر وقت، که اذان میگویند نمازش را بخواند، من پیغمبر ضامنش میشوم موقعی که از دنیا رفت، با آرامش از دنیا برود و نقطاع الهموم و الاحزان، غم و غصهاش تو همین دنیا برطرف بشود.
راهکار از بین رفتن افسردگی چیست؟ نماز اول وقت. مصداق ذکر خداست، یکی از بالاترین ذکرهاست. نماز، و بالاترین نماز، نماز اول وقت است. به محض اینکه اذان میگویند آدم مقید باشد نمازش را بخواند. این آرامش میآورد، غم و غصه را میبرد، حوصله... و النجاة من النار، از آتش آدم را نجات میدهد.
بعد پیغمبر اکرم فرمودند: "رعاة الإبل فصرنا الیوم رعاة الشمس." فرمود ما تا قبل از اینکه پیغمبر بشویم، چوپان بودیم و مراقب شترها بودیم؛ حالا که پیغمبر شدیم، تا قبلش هی حواسمان به شترها بود، هی شترها را میپاییدیم؛ حالا که پیغمبر شدیم، هی آسمان را میپاییم، خورشید را میپاییم ببینیم کی وقت اذان است. پیامبر اکرم وقتی که موقع اذان میشد، به بلال میفرمود که: "أرحنا یا بلال!" اذان بگو، ما را راحت کن. حوصلمون سر میره، کمی نماز را امام جماعت طول بدهد، حوصلمون سر میرود. پیغمبر اکرم با نماز حوصلهاش سر نمیرود، حوصلهاش جا میآید، حوصلهاش سرحال میآید. به بلال میفرمود: سرحالمون کن، "أرحنا یا بلال!" حوصلمون سر رفته، یه چند ساعت نماز نخوندیم، اذان بگو، نماز بخونیم، سرحال بشویم. خاصیت ذکر خدا این شکلی است.
از فرزند یکی از اساتید پرسیدم که شما با این استاد ما مسافرت که میروید، تو ماشین این استاد چکار میکنند؟ گفتم مثلاً سالی یکی دوبار از قم تا اردبیل میروید، راه هم زیاد است، یا مثلاً از قم تا مشهد میآییم، تو راه استاد چکار میکند؟ گفتم رادیو میگیرید؟ گفت: نه. گفتم نوار میگذارید؟ سیدی میگذارید؟ گفت: نه. مداحی میگذارید؟ گفت: نه. گفتم پس چی؟ ساکت... فکر... مداحی چیزی بگذارید؟ گفت: آره، استاد چکار کردن؟ گفتند: هیچی! استاد آدمی است که از درون سرحال است، نیاز ندارد از بیرون هی یک کاری برایش بکند. بعضیها تو حرم امام رضا هم که میروند، مداحی گوش میدهند، سرحال بیاید. مثل اینکه یک پسری به پدرش برسد بعد از روی کاغذ بخواند، کاغذ بخواند: بابا جان، میگویند کیف برای مدرسه لازم است. حرف زدن خودت، نیاز داری یا نداری؟ نیاز داری؟ خودت بگو، حرف خودتو بزن، درد دل خودتو بگو.
همش بعضیها میخواهند که از بیرون یک کسی بیاید، حوصلهای که از اینها سر رفته را جا بیاورند. از بیرون یک کسی یک جوکی بگوید، به قول امروزیها "استندآپ کمدی" کند، بخندیم، یک بازی بکنیم، پانتومیم بازی کنیم، نمیدانم ادا اطواری در بیاوریم، هی یک چیزی از بیرون من باشم، من سرگرم بشوم. ببخشید! اینکه ویژگی بچههاست. بچهها زود حوصلهشان سر میرود. جغجغه هی باید بگیری برای بچه تکان بدهی حوصلهاش سر نرود. آدمی که بزرگ شده، از درون خودش بزرگ شده باشد، این اهل تفکر است، اهل تعمق است، این عاشق سکوت است. ساعتها مینشیند، ساکت فکر میکند.
بعضیها لب دریا که میروند، جنگل که میروند، هی یک بزن بکوبی باید باشد. نبود. اولیا خدا به دریا و جنگل و کوه و اینها که میرسند، ساعتها مینشینند نگاه میکنند، فکر میکنند. علامه طباطبایی رضوانالله علیه نسبت به وقتش خیلی حساس بود. انقدری حساس بود، تفسیر المیزان را که ایشان مینوشت، این ۲۰ جلد تفسیر المیزان را که نوشت، میدیدند متن را که مینویسد، نقطه نمیگذارد. گفتن: آقا چرا نقطه نمیگذاری؟ ایشان فرمود: حساب کردم تو هر کاغذی، تو هر صفحهای نقطه بخواهم بگذارم، چند ثانیه وقت منو میگیرد. بدون نقطه مینویسم، موقع چاپ باید یک دور دیگر بازبینی کنم، نقطهها را آن موقع میگذارم، وقتم گرفته نشود. نسبت به ثانیهاش حساس بود.
درختی بوده، آقازاده ایشان میگوید که دیدم ایشان نشسته سه ساعته دارد به یک درخت نگاه میکند. سه ساعت! کسی که ثانیهها را حساس است. فرمود: عظمتش نمیگذارد من ازش توجهم را برگردانم. آدمی که اهل تحمل است، اهل تفکر است، آدم عمیق اینجوری است، اهل توجه است، اهل ذکر است. همه عالم دارد با ما حرف میزند. در و دیوار دارد با ما حرف میزند. آبی که میخوریم با ما حرف میزند. این چراغ و لامپ و ساعت و... مرحوم شیخ جعفر شوشتری بالا منبر بود. باری روی الاغ داشت، آورد جلوی در مسجد، بار را خالی کرد. ایشان به این الاغ نگاه کرد، بلند بلند زد زیر گریه. گفتن: آقا چرا گریه میکنی؟ الاغ دارد با من حرف میزند! گفتن: آقا دیگه الاغ که با آدم حرف نمیزند! آخه چی داره میگه این الاغ به شما؟ شیخ جعفر میگوید: من بار را به منزل رساندم، تو هم بار به منزل رساندی.
آدمی که اهل فکر است، حوصلهاش دیگر سر نمیرود. همه عالم دارد باهاش حرف میزند. این مینشیند به یک الاغ هم که نگاه میکند، به یک باربری هم که نگاه میکند، توجه به خدا پیدا میکند. آدم غافل است که حوصلهاش زود سر می رود، یکی از بیرون باید یک کاری بکند که من یک کمی تنوع برایم باشد، جالب باشد، خستگیام دربرود. اونی که اهل ذکر است، با ذکر حال خودش را جا میآورد.
چقدر روایت داریم، در روایت فرمودند: اگر دیدید حالتان، حال خوبی نیست، گرفتهاید... آخه بعضی وقتا آدم گرفتاری دارد، بعضی وقتا آدم گرفتگی دارد. دو تا گرفتاری از بیرون، گرفتگی از درون. وقتی آدم از تو، از بیرون هم گرفتاری ندارد ها، از تو گرفته است. گفتند اگر احساس گرفتگی کردید، روایت است در مفاتیح از شیخ عباس قمی نقل کرده، نماز استغاثه به حضرت زهرا بخوانید. اگر احساس کردید همه عالم بهت تنگ شده، هیچ راه برون رفتی نداری، گرفتاری و گرفتهای، نماز استغاثه به حضرت زهرا که دو رکعت نماز بخوانیم. این ایام حالا امشب هم شام شهادت حضرت زهراست. این ایام اگر کسی دوست داشت بخواند، مخصوصاً حرم اگر مشرف شدیم، بالای سر حرم، بالاسر امام رضا علیهالسلام، نماز را بخوانیم. آثار عجیب و غریبی دارد. برای گرفتاریهای اقتصادی، جوونای دم بختی که مشکل ازدواج هست، عقد کردن، میخواهند سر خونه زندگی بروند، مشکلات دارند، یا بعد از عقد و بعد از سر خونه زندگی رفتن، زهرا غوغا میکند، غوغا میکند.
دو رکعت نماز ساده، مثل نماز صبح. نماز که تمام میشود، سه بار "الله اکبر". یک تسبیح تسبیحات حضرت زهرا. آدم میرود سجده، صد بار این ذکر را میگوید: "یا مولاتی یا فاطمة أغیثینی" با پیشونی سجده میکند. بعد سمت راست گونه راست را میگذارد، دوباره صد بار این ذکر را میگوید. دوباره پیشونی را میگذارد، ۱۰۰ بار این ذکر را میگوید. گونه چپ را میگذارد، ۱۰۰ بار این ذکر را میگوید. آخر دوباره پیشونی را میگذارد، ۱۱۰ بار میگوید. مجموعاً میشود ۵۱۰. از جا بلند نمیشود مگر اینکه حاجتش را بگیرد. دیگری مصلحت نیست، شرایطش نیست. یا حدیث کسا، که این هم باز توسل به حضرت زهراست. تو متن حدیث کسا این است که هر کی این حدیث را بخواند، اگر مهموم باشد، همّ و غم دارد، گرفتگی دارد، "فرج الله همومه"، "فرج الله همه"، خدا غم و غصهاش را برطرف میکند، گرفتگیاش را باز میکند. ذکر آدم را سرحال می آورد.
چند مدل بیحوصلگی داریم. من خیلی سریع جمع و جور بگویم، شب آخر است، بحثم را تموم کنم. یک وقت بیحوصلگی، بیحوصلگی قبل کار است. یک وقت بیحوصلگی، بیحوصلگی موقع کار است. بیحوصلگی در ارتباط با همکار، بیحوصلگی درباره مزاحم کار. چهار مدل بیحوصلگی. خیلی جمع و جور بگویم، تا این منبر مفصلی بشود، حالا دیگه ما امشب خیلی مختصر میگوییم.
بیحوصلگی قبل کار چیست؟ آدم کاری را میخواهد انجام بدهد، حوصله ندارد، نگاه بکند، ببیند این طرف آن طرفش چیست. بعضیها عجولند، آدمای عجول بیحوصلهاند. میخواهد خانه بخرد، همون اولین خانهای که میرود میبیند را میخرد. ماشین بخرد، ماشین بفروشد، جنسی بخرد... البته بعضیها هم وسواس دارند، آن هم نمیگویم، بشقاب میخواهد بخرد، ۶۰ بار این بازار بالا پایین میکند. این هم نه. اولین جا، اولین حرفی که میشنود. عجله خیلی بد است، آدم زود شکست میخورد، این بدن تو گرفتاری میافتد.
جوونا برای مشاوره میآیند. اولین دختری که پیدا شده، یک کمی بررسی کرده، احساس کرده به دردش بخورد، خوب است، رفته گرفته، بعد افتاده تو گرفتاری. اولین خواستگاری که آمده، خواستگاری دختر. جواب دادن... البته روایت هم داریم: اگر دختر خواستگار برایش آمد، پسر مؤمنی بود، از اخلاقش راضی بودیم، ردش نکنید. اگر رد کنید برود، گناهی انجام بدهد، گردن شماست. آن بحثش یک بحث دیگر است. بررسی اخلاق این پسره چطور است؟ دینش چطور است؟ یکی آمده، فلانی هم معرفی کرده، این که نمیشود که. آدم تحقیق میکند، بررسی میکند. عجله خیلی بد است. عجله میکند، حوصله نمیکند خوب همه مسئله را دقت بکند ببیند.
یک وقتی بیحوصلگی موقع انجام دادن کار؛ کارو همینجوری سرهم میکند، این هم بیحوصلگی بدی است. حوصله ندارد مثل ما ایرانیها، الحمدلله اینجوری زیاد داریم، کارها را به هم ورمیکنیم، تمیز کار را انجام نمیدهیم، سرهم میکنیم. پیغمبر اکرم یکی از اصحابشان به اسم سعد را آمدند دفن کنند. این حدیث رو داشته باشید، یادگاری خیلی قشنگ است. مخصوصاً این کوچیکترها بشنوند این احادیث را، ببینند چه خبره، کجای دنیا از این معارف گیرشان میآید.
پیامبر اکرم آمدند سعد را دفن بکنند. دیدید دیگه عزیزان، وقتی جنازه را تو قبر میگذارند، اول لحد میگذارند، بعد خاک میریزند، درست است؟ زیر خاک دیگه دیده نمیشود. پیغمبر اکرم لحد را که گذاشتند، به اصحاب فرمودند: گل بیاورید. گفتند: برای چی میخواهید یا رسولالله؟ فرمودند: میخواهم بند بیاندازم، این سنگها بالا پایینی دارد، میخواهم بینش را پر کنم. یا رسولالله این میرود زیر خاک، کسی نمیبیند. من به خاک کار ندارم، خدا دوست دارد بنده وقتی کاری را انجام میدهد، درست انجام بدهد، تمیز. زیر خاک میخواهد لحد بچیند، اینقدر مرتب.
حالا منی که مثلاً خیاطم، تحویل میدهم. اونی که ماشین دارد میسازد، همینجور به هم ورمیکند. اونی که منی که طلبهام، میخواهم منبر بروم، تو راه میآیم ببینم تو تاکسی کی با کی حرف میزند، دعوایش میشود، برای خودم یک منبری درست بکنم بیایم. شهید مطهری فرمود: منبر نمیروم مگر اینکه ۲۰ ساعت مطالعه کنم قبلش. مطالعه کند، قبلش بررسی کند، کارو تمیز انجام بدهد. این هم حوصله.
حوصله سوم: تو ارتباط با همکار. حوصله میخواهد. آدم زندگی اجتماعی که میخواهد بکند، حوصله لازم دارد. یکی کند است، یکی تند است، یکی گرم است، یکی سرد است، یکی مهربان است، یکی خشن است. زندگی با اینها خیلی کم و خم دارد. اینها را اگر از بچگی، از نوجوونی یاد بدهند، اون وقت این وضع طلاق... وضع طلاق، بیحوصلگیها، حوصله ندارند با هم زندگی کنند. الان که باب شده، تو تهران یک آماری منتشر کرده بودند نمیدانم یک میلیون چقدر جوانی که تو خونه تنهایی زندگی میکند. فاجعه است! بعد طلاق میگیرند، هر کی برای خودش یک خانهای تنها. این همه مفاسد و این همه ماجرا بعدش درست. کسی با کسی نمیتواند زندگی بکند. فضای مجازی خوبیش اینه که طرفو نمیبینی، هر وقت دلت خواست پیام میدهی. مهمونی که میآید، شش عصر میآید تا ۱۰ شب مینشینند، همینجور باید هی پذیرایی کنی، حرف بزنی، بشینی. فضای مجازی پیام میخوانی، خوشت نیامد بلاک میکنی، تموم شد. فضای مجازی راحت. آدم حقیقی، هیشکی حوصله ندارد کسی را ببیند. خیلی بد است.
ارتباط حقیقی خوب است، برای اینکه آدما ساخته میشوند، رو نفسشون پا میگذارند. ارتباط با بزرگترها مخصوصاً. تو روایت داریم ارتباط با این پیرمردها و پیرزنها که بعضی وقتا حوصله خیلی ندارم، خیلی آدمو میسازد. آدم تحمل میکند. این تحملات نورانیت میآورد. روایت فرمود: هر کی یک جمله بدی بشنود و خشمش را کنترل کند، "ملأ الله قلبه من الایمان" خدا همه دل را... بعد گرفتاریهای خیلی گرفتاری دیگرش حل میشود، برطرف میگردد.
حوصله آخر بود، حوصله در برابر مزاحم. انجام بدهد، مانع پیش میآید، حوصله کند، خسته نشود. ماجرای مورچه را شنیدید دیگه. ابن خلکان بوده ظاهراً، ازش پرسیدند از کجا به این موفقیت رسیدی؟ تو پیری رفته بود شروع کرده بود درس خوندن. گفت: دیدم یک مورچه یک دانهای را خواست بیاورد از دیوار ببرد بالا، چهل ۵۰ بار خورد زمین، دوباره برگشت. تموم شد دیگه؟ ولش کن. حوصله نداریم. اگر یک کاریه که درست است، آدم باید اصرار کند توش، هر چقدر هم مزاحم پیش آمد، هر چقدر مانع پیش آمد، کارش را انجام بدهد. درس زندگی بود.
حضرت زهرا سلامالله علیها که صبور باشیم، با حوصله باشیم، کارها با حوصله پیش میرود. چقدر حوصله کرد فاطمه زهرا با این مردم مماشات کرد، مدارا کرد و غریب واقع شد. چقدر ظلم دید. فرمود: "علی مصائب لسرنا لیادیا." فاطمه زهرا فرمود: مشکلات و مصائبی سر من ریخت، که لا اله الا الله، مشکلات و مصائبی سر من ریخت که اگر سر روزها میریخت، همه روزها شب میشد. فاطمه زهرا انقدر مصیبت این ایام دیدید لابد باخبر شدی در مدینه یک بچه پنج شش سالهای با مادرش شیعه بودن، نمیدانم با خبر شدید یا نه. تو ماشین نشسته بودن، راننده وهابی بود که خدا انشاءالله به آبروی حضرت زهرا ریشه اینها را بکند.
این بچه کوچک تو ماشین داشته حرف میزده، لابلای حرفش صلوات میفرستد. حالا این نعمت امنیت ما را ببینید اینجا راحت صلوات میفرستید. این بچه تو ماشین صلوات را که میفرستد، راننده ماشین میزند کنار، شیشه ماشین را میشکوند، یک تیکه شیشه را ورمیداره، سر بچه را جلو چشم مادرش میبرد که مادر الان تو کماست. بچه ۶ ساله به جرم شیعه بودن. اینها غصههای فاطمه زهرا تا قیامت بهش خبر دادن، شیعیان و فرزندان او چه مصیبتهایی. چقدر حوصله میخواهد آدم اینها را باخبر بشود، جان ندهد. همه را با خبر شد فاطمه زهرا. ۷۵ روز یا ۹۵ روز، تک تک اینها را جبرئیل به او گفت تا قیامت چه ها خواهد شد. چه دردیه اینها. درد مظلومیت.
ببینید به جرم شیعه بودن یک بچه مگه چقدر خطر دارد؟ چه گناهی دارد؟ گناه پاک این بچه. این حرامیها انشاءالله زودتر گورشان را گم خواهند کرد، نابود خواهند شد. انشاءالله مثل حضرت این بچه، مثل محسن امیرالمؤمنین مظلوم. محسن امیرالمؤمنین هم همین بود. بچه چه گناهی کرده بود؟ مظلومانه کشته شد.
دیدید بعضی خانهها وقتی مادر خانه باردار است، از چند وقت قبل از زایمان، اتاقی درست میکنند برای بچه، لباسی میگیرند برای بچه، وسایلی فراهم میکنند، به بچههای دیگه آمادگی میدهند، خوشحالشون میکنند. چند وقت دیگه برادرت میخواهد به دنیا بیاید، خواهرت میخواهد به دنیا بیاید. فضای خونه، فضای شادی میشود. همه منتظرن این بچه به دنیا بیاید. فضای خونه امیرالمؤمنین اینطور بود. حسن و حسین و زینب منتظرن این داداش کوچیکشون به دنیا بیاید. ولی چه کردند این جماعت؟ بین در و دیوار این بچه کوچیک با اون فشار که فاطمه زهرا صدا بزنند: "فضه! بیا بچهام را کشتند." چه مظلومیتهایی تحمل کردهانداین خانواده.
مثل امشب امیرالمؤمنین آمد فاطمه را غسل بدهد. راوی میگوید: از امام صادق علیهالسلام پرسیدم: آقا جان، نماز خواندن کنار آتیش چه حکمی دارد؟ جایز است؟ جایز نیست؟ حالا سوال، سوال معمولی: نماز در کنار آتش چه حکمی دارد؟ راوی میگوید: دیدم امام صادق شروع کرد مثل ابر بهار گریه کردن. گفتم: آقا سوال بدی پرسیدم؟ ناراحتتون کردم؟ فرمود: نه، یاد شبی افتادم که پدرم امیرالمؤمنین مادرم فاطمه زهرا را غسل میدادند. آتشی روشن کرد امیرالمؤمنین، آبی گرم کند مادر من را غسل بدهد. کنار آتش ایستاد، شروع کرد نماز خواندن. امام صادق فرمود: این نماز، نماز صبر بود. یعنی خدایا میدانی کمر علی دارد میشکند؟ خدایا میدانی دیگه طاقتم طاق شده؟ یا رسول الله صبری دیگه طاقت برام نمانده. یا رسولالله رکن داشت امیرالمؤمنین. دو تا ستون داشت. یکی پیغمبر. امیرالمؤمنین تو فاصله سه ماه این دو تا را از دست داد. الهی بسوزم به غربت امیرالمؤمنین. امشب میخواهد این بدن را تو قبر بگذارد. لابد عزیزی دفن کردی دیدی یکی میرود تو قبر میایستد، یکی از بالا قبر را کنار قبر جنازه را سرازیر میکند، از پایین تحویل میگیرند. امیرالمؤمنین چه کند؟ یک جنازه؟ کسی نیست کمک کند. تنها بدن نازنین فاطمهاش را سرازیر کرد، دید دو تا دست رسول الله آمد بیرون: "علی جان! امانتم را تحویل بده." یا رسول الله این امانت را بهت تحویل میده ولی یا رسول الله میدانم امانت را اونطوری که گرفتم تحویل ندادم. من سالم تحویل گرفتم. امانتی که من تحویل گرفتم کبود نبود بازوش، ورم نداشت. استخوان سینهاش نشکسته بود. پهلوش نشکسته بود. بچه از دست نداد. یا رسول الله خودت ازش سوال کن، بپرسین امت چه کردند با دخترت. فحش از سوال، سوال پیچش کن. ازش بپرس: بگو فاطمه جان چه کردند با تو؟ "یا فاطمة الزهرا، یا بنت محمد، یا قرة عین، یا سیدتنا و مولانا، توجهنا استشفعنا و توسلنا و قدمنا حا ؟ یا وجیهتاً..."
                
             
            
        
در حال بارگذاری نظرات...