سیده نساءالعالمین؛ عنصر جهادی و جهانی بودن حضرت زهرا (س)
سردار شهید سلیمانی، عنصر جهادی و جهانی
مردم به چه افرادی رای میدهند؟!
تاثیر مزاجها بر رفتار غالب مردم
تفاوت و تاثیر مزاج ایرانیان و مقایسه آن با رفتارهای مردمان سایر کشورها
عنصر جهانی باید دو برابر عنصر جهادی باشد.
نتایج تک بعدی بودن یکی از عناصر
نمونه افراد شاخص جهانی و جهادی
جهانیِ جهادی یا جهادیِ جهانی؟!
روایت دفن شدن شهید سردار سلیمانی در کنار شهید محمدحسین یوسف الهی
رسالت جهانی پیامبر اکرم (ص)
چه انسانی به درد امام زمان (عج) میخورد؟
نگاه جهانی حضرت زهرا (س) به بلال حبشی و سلمانی فارسی
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهو...
یکی از القابی که برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) خیلی معروف و شناختهشده است، "سیدة نساء العالمین" یعنی سرور زنهای عالم، سرور زنهای جهان، بانوی جهانیان است. خب این تعبیر، تعبیر خاصی است. ما برای مریم (سلام الله علیها) هم همچین تعبیری داریم که ایشان هم سیدة نساءالعالمین هستند؛ البته برای عصر خودش. فقط در زمان خودش در همه عالم هیچ زنی همتراز او نیست؛ ولی حضرت زهرا (سلام الله علیها) برای همه اعصار و همه تاریخ منحصر به فرد است و هیچ بانویی مثل ایشان نیست. خب این تعبیر، تعبیر خاصی است. در واقع میخواهد نشان بدهد که حضرت زهرا (سلام الله علیها) در تراز جهانی یک زن منحصر به فرد است.
این عنوان «جهانی» به نظرم عنوان مهمی است و کمتر در موردش صحبت میکنیم. بانوی عالمیان است، بانوی همه جهان است، جهانی. حضرت زهرا (سلام الله علیها) شخصیتی جهانی و بینالمللی است و هیچکس احساس نمیکند که جغرافیا حضرت زهرا (سلام الله علیها) را محدود کرده است. حضرت زهرا نه تعلق به حجاز دارند، نه تعلق به عربزبانها، و نه تعلق خطاب به سادات دارند. گاهی ما بعضی چیزها را میآوریم و هی محدودش میکنیم که شاید خیلی هم جالب نباشد. مثلاً روز غدیر میرویم منزل سادات. من خیلی فکر کردم و هنوز به نتیجه نرسیدم که عید غدیر با سادات چیست و چرا باید این واقعه عظیم را ما محدودش بکنیم. روز عید غدیر، روز ارتباط همه مؤمنین، بلکه همه مسلمین، بلکه همه آزادگان و آزادیخواهان عالم است. چرا باید یک واقعه را ما محدودش بکنیم؟ یکی از ضعفها و چالشهای جدی ما، بخشینگری و محدودنگری است که باعث میشود خیلی محدود شود. حضرت زهرا (سلام الله علیها) نه تعلق به عربها دارند و نه تعلق به سادات؛ لذا تعبیر "مادر سادات" هم شاید تعبیر خیلی رسایی نباشد.
در بین ادعیه ما اتفاقاً تعابیر خیلی قشنگتر از این هم داریم. در یکی از ادعیه ما، عرض میکنیم: «خدایا حضرت زهرا ام احبائک.» خیلی تعبیر جالب و عجیبی است. چطور «ام ابیها»، مادر پدرش رسول اکرم است؟ «ام احباک» هم هست. خدایا! هر که تو را دوست دارد، فاطمه زهرا مادر اوست. هر که خدا را دوست دارد، فاطمه زهرا مادر اوست. اصلاً اهل بیت دوست دارند که هی این عناوین گسترده بشود، هی افراد بیشتری وارد این دایره بشوند. بعضی وقتها ما انگار دوست داریم که هی کمش کنیم؛ احساس میکنیم که مثلاً هرچه محدودش بکنیم، خاصتر میشود.
در مورد امام باقر (علیه السلام) روایت است که شخصی آمد صلوات بفرستد، بعد در آن تعبیر، کلمه «آل» را برداشت و بهجایش مثلاً «فرزندان پیامبر» را گفت. حضرت ناراحت شدند و فرمودند که این چه مدل صلوات فرستادنی است؟ "لقد ضیّقت واسعاً" (چرا آن را که وسیع است، تنگ میکنی؟) گفت: «آقا چطور بگویم؟» حضرت فرمودند: «تو آل بگو! کل تقی و نقی آلی.» هر کسی که اهل تقواست، میشود آل پیغمبر. همه شیعیان میشوند آل پیغمبر. هر صلواتی که ما میفرستیم، به همه کسانی که تعلقی به خدا و رسول و اهل بیت دارند، میرسد و بهرهاش به آنها میرسد. چرا میآییم تنگش میکنیم؟ فکر میکنیم مثلاً اگر فقط خدا و پیغمبر را لحاظ کردیم، این دیگر خیلی کار خاصی میشود. این نگاه وسیع داشتن و نگاه کلان داشتن، یکی از محاسنی است که انشاءالله میخواهیم یک چند شبی با هم صحبت بکنیم و یک نقش جدی هم هست توی وضعیت کشور ما.
چرا حاج قاسم سلیمانی منحصر به فرد میشود؟ رهبر انقلاب چند تا تعبیر در مورد ایشان بهکار بردند: یکی اینکه ایشان یک عنصر جهادی است که همه عمرش را در جهاد گذرانده، و یکی دیگر اینکه ایشان یک عنصر جهانی است. این دو تا، چالش جدی ماست الان. یکی از اساتید دانشگاه با بنده صحبت میکرد که تلفنی از اساتید خیلی خوب و منحصر به فرد مشهد، واقعاً در تراز درجه یک. من الان دو سه روز است که مغزم فقط به این فکر میکند که ما چه بکنیم در نبود حاج قاسم سلیمانی و اینی که میگوییم: «حاج قاسم باید تکثیر بشود»، یعنی باید دقیقاً چی بشود؟ آفرین! خیلی سؤال خوبی است. ما میخواهیم این چند شب در مورد همین سؤال صحبت بکنیم و پاسخ برایش پیدا کنیم.
دو تا کلیدواژه است که حاج قاسم سلیمانی را میکند حاج قاسم سلیمانی: او جهادیست. و ما معمولاً توی تربیتمان همچنین نقصی را داریم، بچههایمان را نه جهادی بار میآوریم و اگر هم جهادی بار آوردیم، جهانی بار نمیآوریم. طلبههایمان معمولاً، دانشجویانمان نه جهادی، نه جهانی. جهادی هم هستند، جهانی نیستند. رجالی سیاسیمان. پسفردا انتخابات مجلس داریم، نماینده را میفرستی مجلس، این بزرگوار بیشتر از روستای خودش اصلاً نمیتواند فکر بکند. شخصیت جهانی که هیچی، شخصیت کشوری هم که هیچی، شخصیت استانی هم ندارد. گاهی بنده خدا روستا را فقط چیکار بکند که رأیش را بیاورد؟ گاهی آن مردمیم که رأی میدهند، گاهی نه، عمدتاً همینطور است. همین باعث میشود که این آدمه بهجای «نخبه»، چیز دیگری رأی بیاورد. میخواستم بگویم شاید خوب نباشد مثلاً. خب، هموزن نخبه هم هست دیگر، مثلاً کلماتش خیلی نزدیک است، بهجای نُونش پِ بگذاریم و چی میشود؟ مثلاً اینجور چیزهایی که الحمدلله کم هم نداریم، خصوصاً در بین مسئولین، به حمدالله زیاد. خدا برکت بدهد بهجای نخبه.
برام جالب است مردم در انتخابهای ریاست جمهوری، یکی از ملاکهایی که معمولاً ما این را، ما چون نمینشینیم تحلیل بکنیم، رأی مردم و خواسته مردم را، امشب میخواهم یکم با همدیگر گفتوگو بکنیم در مورد این مسئله. یکی از دلایل پنهانی علاقه مردم به حاج قاسم سلیمانی، این شخصیت جهانی حاج قاسم است. من احساس میکنم توی دنیا به اینها اعتبار داده، توی دنیا ارزش آفریده. مردم معمولاً در انتخابات ریاست جمهوری به کسانی رأی میدهند که احساس میکنند اینها جهانیاند، احساس میکنند اینها زبان دنیا را بلدند. گاهی میبینی که نه، زبان دنیا در حد اینکه بروم آنجا، هرچه طرف گفت: «انگلیسی که بلد نیستم.» او هرچه انگلیسی میگوید، فقط میخندد؛ میشود زبان دنیا. و گاهی هم زبان مردمشان را هم حتی بلد نیستند. خودشان هم مثلاً یک صبح پا میشوند، تازه «چیه؟» و «مردم میخواستند چی؟». مردم به کسانی رأی میدهند که احساس میکنند اینها جهانیاند؛ البته توی مجلس نه. توی مجلس مردم همین خیلیا خیلی وقتها این نقص کار ماست، نقص کار تربیتی و فرهنگی ماست، کار رسانهای ماست. نتوانستیم این را خوب جا بیندازیم که طرف نگاه جهانی بکند. البته در مورد این انشاءالله یک شب صحبت میکنم. ما باید جمع اضداد بشویم، باید هم بتوانیم جهانی فکر کنیم هم همین جایی که الان هستیم، بتوانیم. بعضی یا اینجوریاند یا آنجوریاند. این خیلی بد است. یعنی من و شما الان اینجا نشستهایم با هم صحبت میکنیم، این صحبتهای بنده باید جهانی باشد، ولی توی یک جلسهای، در یک حسینیهای در مشهد خودمان، با یک تعدادی، یعنی این جمع محدود را هم بتوانم نظر کنم بهش کاری هم که دارم انجام میدهم. چون بعضیها دیگر خیلی جهانی که میشوند، باز یک مشکلات دیگر پیدا میشود که در موردش عرض میکنم. این هم یک مرضی است.
بعضیها دیگر خیلی حال و هوا میروند بالا. خیلی دیگر کلاننگر میشوند. دیگر جزئیات... یک مشکلی که از اینور به آنور، شاخه به شاخه زیاد میشوند. آدمهای نخبهمان، حالا آنور که آن یکی یکی اسم نیاوردم که مشکلات با آنها داریم، آن که هیچی. آدمهای نخبهمان هم معمولاً کارایی ندارند، بند نمیشوند. یکی از مشکلات آدمهای نخبه این است، اینهایی که نگاهش خیلی جهانی است، از یوگسلاوی میرود لندن، از لندن میرود شوروی، از شوروی... این همه به آنور و همش میرود. احساس میکنی که همیشه هم حقش را دارند میخورند و همه هم که از او پایینترند. یک دانشجو یکوقتی آمده بود برای مشاوره. با مزاجشناسی حل میشود. آنهایی که مزاج گرم دارند، مزاج گرم از آتش است. آتش هم جنسش این است که میرود بالا. این دمویها و صفراییها که مزاجشان گرم است، اینها معمولاً خیلی افکار بلند و خیلی دیگر میخواهند بروند بالا و به همه دنیا میخواهند خط بدهند. یک ویژگی که دارند، از یک طرف مشکل دیگری که دارند این است که قرار ندارند، آرام قرار ندارند، اینجا بند نمیشوند. اینها قدرت فرماندهی خیلی بالا دارند و هر کاری هم که میروند، احساس میکنند که یکروزه میتوانند به یک جایی برسند. این عرض من را داشته باشید، خیلی جالب است. یکروزه احساس میکنند به همهجا میتوانند برسند؛ لذا از روز دوم خسته میشوند.
دانشگاه خیلی خوب است. او آمده بود پیش ما برای مشاوره. بعد گفت: «حاجآقا! احساس میکنم دارم تلف میشوم.» این را شروع کردم همینجوری به مزاجش. مشخص بود دموی. و شروع کردم یکم تحلیل کردن و این همینجور به ما نگاه میکرد. «چشم برزخی» اینها. چشم برزخی نیست، این تست مزاج است. از شما کشف کردم. گفتم: «مثلاً شما فکر میکنم که احساس میکردی اگه وارد رشته گرافیک بشی، بهترین گرافیست میشی. اگر هم توی شعر وارد شی، بهترین شاعر میشی. وارد کار تشکیلاتی هم بشی، بهترین کار تشکیلاتی را انجام میدهی. و وارد شدی، احساس کردی که تو یکروزه میتونی به همهجا برسی؛ برای همین خیلی از خودت انرژی مصرف نکردی. گفتی: “هر وقت لازم شد.” و رفتی دوباره سراغ کار بعدی. اومدی تو گرافیک دیدی: “بابا اینها که نشستن که همه از تو پایینترند، تو که از همه اینها بهتری، فعلاً برم اون یکی کار را انجام بدهم. فردا میام انشاءالله یکروزه این را جمعش میکنم.” بعد چهار سال بعد برگشتی، این را یکروزه جمع کردی. دیدی همه آدم خالیذهنهایی که ته صف نشسته بودند، هر کدام دکتر و مهندس چیزی شدند.» دقیقاً همین است؛ مرض آدمهای خوشفکر و جهانیاندیش که نمیتوانند جلو پاشان را ببینند و نمیتوانند یک دقیقه بنشینند.
آدمهایی که میتوانند یک دقیقه بنشینند و حرف گوش بدهند، معمولاً جهانی فکر نمیکنند. خط بدهند. یکی ایده بدهد: «آقا من اینجا الان چیکار کنم؟ این آب را اینور بگذارم یا آنور؟» خیلی آدمهای کاری، حرفگوشکن، ساده، منضبط کشور. شبهای بعد توضیح میدهم که چه بلایی غربیها سر ما درآوردند با جهانیسازی غربی. انشاءالله مفصل با هم صحبت میکنیم.
امام زمان آدم جهانی میخواهد. عنصر جهادی جهانی میخواهد. اینها کماند. آدم خوب زیاد است. مالک کم است. مالک شخصیت جهانی بود. حاج قاسم سلیمانی شخصیت جهانی بود. پا میشود میرود. این بابا چی بود؟ رئیسجمهور روسیه، پوتین. با پوتین چند دقیقه صحبت میکند. ارتش روسیه را میآید به خط میکند توی منطقه. دو کلمه صحبت میکند با پوتین. میگوید: «ببین چچنیها برمیگردند اینجا، پدر تو را درمیآورندها! تا آنجا هستند، حساب تو حسابشان را صاف کن. یک پاشو نیرو به ما بده برویم آنجا. نزن چچنیها برگردند.» قشنگ بلد است این را با آن جفتوجور کند، آن را به جان این بیندازد، این را با آن صاف کند. یکی از اشتباهات ما هم این است. فکر میکنیم شخصیتهای جهانی الزاماً جهاندیدهاند، در غرب پرورش یافتهاند. مردم شخصیت جهانیاش را به خیلیهای دیگر هم سر همین رأی میدهند، برای دادن جهانی. جذابیتشان اینهاست. این را بدانیدها، کم رویش تحلیل میشود. مردم ما، این را هم به شما بگویم، چون مزاج قالب ایرانیان، مزاج گرم است.
ما یکوقتی در مورد این یک تحلیلی داشتیم. پارسال توی جمعی از نخبگان، صحبتی بود که آقا! مشکلات مملکت ما به چی برمیگردد؟ گفتم: «یک بخشیاش بحث مزاجشناسی است.» بحث مهمی است. الان بحث غریبی است. توی روایات ما خیلی بهش اعتنا کردهاند. امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه، نمیدانم خطبه ۱۸، خطبه ۲۸، یک بحثی دارند. شما این اصلاً حرفها را نمیشنوید. این حرفها خیلی غریب است، این حرفها خیلی عجیب است. حضرت در آن خطبه در مورد اینکه چرا طلحه و زبیر آمدند از مردم بصره سواری گرفتند. اینها آمدند از بصره راه انداختند دیگر جنگ را. حضرت تحلیل میکند، میفرمایند: «علتش این است که آب شهر بصره آب تلخ است. منطقه، منطقه ساحلی است.» این برمیگردد به مزاج مردم بصره. مردم بصره مزاجشان یکجوری است که حرفگوشکناند، تسلیماند. برای همین هر که میآید از اینها سواری بگیرد، سواری میدهند. حضرت وقتی میخواهند راهکار سیاسی بدهند، به مزاج غالب مردم نظر دارند. وقتی میخواهند تربیت بکنند، این خیلی بحث مهمی است.
بعد گفتم: «آقا! نظمپذیری و قانونپذیری در ایران با غرب کاملاً متفاوت است. مزاج قالب در ژاپن، مزاج سوداست. مزاج قالب در اروپا، مزاج بلغم است.» مزاجهای سرد تسلیماند، سادهاند. میخواهند فقط دعوا نشود، عجله ندارند، آراماند. بعد طرف میرود غرب را میبیند، میآید میگوید: «اینها چه آدمهای خوبیاند! توی مترو هیچ دعوا ندارد وقتی میخواهد پیاده شود.» اینجا نه. اینجا از یک ایستگاه قبل همه وایسادند، بیقرارند. «اونا دین دارند؟» نه عزیزم! «اونا دین ندارند، تو عقل نداری.» به کمسوادی تو برمیگردد.
آدم خوبی بود، نشستم بهحرفزدن. از آنجا که خدا دوست دارد وقت ما تلف نشود، این دو کلمه صحبت کردم، منم فهمیدم که دیگر نباید اعتنا کنم. همین نشست، چهل سال آمریکا بود و اینها. کار فرهنگی هم میکرده مثلاً اینها. نشست به توضیح دادن، گفت که: «بله، اونجا خیلی خوبه.» و بعد شروع کرد همین مثال زد و دیگر از چشم من کلاً محو شد. اینها رو وقتی نمیتوانی تشخیص بدهی، من دیگر روی هیچ حرف تو حساب نمیکنم. نمیفهمی واقعاً تفاوت آدمها را. مزاج اروپا، مزاج سرد. مخصوصاً این الکلی هم که میخورند، این آشغالها، بیشتر هم سرد میکند، بیشتر تسلیم میکند. بعد توی اروپایی که دما وقتی ۴۰ درجه میشود، ۵۰، ۶۰ نفر تلف میشوند. توی ایتالیا دمای ۴۰ درجه، ۵۰، ۶۰ نفر میمیرند. گرما، گرمازده میشوند. مقایسه کنی با قمی که اگه یک روزی حالا عزیزانمان از قم تشریف آوردند. آقا! قمی که یک روز هوایش ۴۰ درجه باشد، مردم جشن میگیرند. بعد طرف میآید میگوید: «آقا! اینم شهر مذهبی؟ شهر مثل قم ندیدم. یک چیز عجیب غریبی است. یک موتور دارد پرواز میکند از اینور بلوار دارد میرود آنور بلوار، با پرواز.» در قر. بعد میگوید که: «اینم شد دین و ایمان؟ مذهبیترین آدمها توی این شهرند. اینم قانونش؟» نه عزیزم! مزاج غالب در قم صفراست. مزاج غالب ایرانیان، مزاج گرم است. برای همین بلنداندیشی ایرانیها خیلی رایج است. ایرانیها یکی از ویژگیهای غالبشان این است که جهانی فکر میکنند. سرد، کارش را انجام میدهد. ایرانیها همش میخواهند دنیا را درست کنند. بله، روی این حساب کردهاند. حضرت فرمود: «نسل سلمان میخواهند دنیا را درست کنند.» بیایند دنیا را هم درست میکنند. البته یک مزاج گرمی مثل قاسم سلیمانی، این تقوا هم دارد، روی مزاجش هم کار میکند، نمیگذارد این مزاج گرم بالا بالاها بپرد. پرش را بدهد.
امروز با خودم فکر میکردم، میگفتم: «خداوکیلی توی این مملکت، حالا دیگر این را حرفهای شما خیلی جدی نگیرید.» این حرفها را... توی فشار بودیم. جمعیت منتظر بودیم. عجیبی هم بود امروز حرم. هرچه منتظر بودم، ظهر تا هفت نشستیم و آخرم که باران شد. این جماعت هنوز توی باران بودند. عجیبی بود. جمعیتی هم که بیرون آمده بود. جان! آخر حرم آوردن. بله. یک دور که ایشان را بردند، توی هواپیما سوار کردند، ایشان را میخواستند برگردانند، بردند توی هواپیما گذاشتند و برگشت حرم و توی باران. باران هم آمد دیگر. وقتی ایشان برگشت، جلسه برسم، زود پا شدند و جمعیت هم به نظرم که با دوستان صحبت میکردیم، در طول تاریخ انقلاب فکر میکنم که اینقدر جمعیتی تا حالا مشهد توی به خودش ندیده. بله. بیسابقه است. واقعاً این علاقه به این شخصیت. حالا انشاءالله میرود تهرانم میبینی چه خبر میشود، قم هم چه خبر، کرمان میرود، انشاءالله غوغا میکند.
با خودم فکر میکردم که انصافاً حاج قاسم سلیمانی جز معدود شخصیتهای درجه یک نظام است که عاقبتبهخیر شد. عجایب! یکی از وجوهش همین است و مردم واقعاً از شهادت و مرگ او غصهدار شدند و یک قلم نقطهای که مردم دلچرکین از او باشند، نداشت. ما کم داشتیم، شاید هم نداشتیم. نمیدانم. توی این شخصیتهای توی این تراز که آخر عاقبتبهخیر بشوند، مردم با یک خاطره شیرین و واقعاً درد بیاید. دل مردم داغدار بشود اینجور. بعد شهید رجایی فکر میکنم که دیگر ما شاید تجربه نکردیم در این سطح، همچین تجربهای را و این خودش خیلی ویژه است. ازش تعریف میکنند. خب، یک کسی که قدرت فرماندهی بسیار بالایی دارد، جهانی فکر میکند، افقهای جهانی را میبیند. یک کلمه ازش تعریف میکنم. ببین چه روحیه تقوا چه میکند. البته خب، اینها اگر کسی میخواهد جهانی فکر بکند، جهانی تقوا داشته باشد، دو برابر باید جهاد بکند. عنصر جهانی باید دو برابر جهادی باشد. بعضیها هم جهادیاند، میگوید: «فقط آقا! به من بگو این را کجا بگذارم؟» جهانی نیستند. اینها کار راه نمیاندازند. به درد امام زمان نمیخورد. به درد امیرالمؤمنین نمیخورد. وقت ندارم که فکر کنی. یکی از مشکلات است. دیگر پس اینجوری نیستم.
وارد بیت رهبری شد حاج قاسم سلیمانی. مردم مالک اشتر علی. حاج قاسم سلیمانی ناراحت میشود. ازش تعریف میکردند، روی آنتن زنده تلویزیون داشت تعریف میکرد، گفت: «آقا! ول کن این حرفها را.» مراسم ختم پدرش، این فیلمها منتشر شد، دیدید دیگر. فیلم هم که بازی نمیکرد. شخصیت جهانی، تیتر نیوزویک و تایمز و اینها میشد. عکسش را میانداختند. عمو سام که نماد آمریکاست، نشسته روی تخت. بعد مثلاً حاج قاسم سلیمانی. طرحی که خود آمریکاییها کشیده بودند. حاج قاسم سلیمانی از زیر پتو درآمده. قاسم سلیمانی از زیر پتو درآمده که آن یکی از این مسئولین درجه یک ما، تعجب نکنید تا اینقدر نفوذ دارد، تا اینجا اشراف. عکس بنده را روزنامه دُقوزآباد چاپ میکند. تا یک هفته جواب تلفن نمیدهم. حاج قاسم سلیمانی برای سرش قیمت میگذارند، قیمت را بالا میبرند. عکسش را تیتر روزنامهها میکند. هی این بیشتر پیش خودش خورد میشود. هی بیشتر پایین میآید، هی بیشتر پایین میآید، بیشتر پایین.
ختم پدرش وایساده جلو در. یکی از این عکاسها را صدا میزند. این میآید جلو و دهن عکاس نقل میکند، میگوید که حاج قاسم به من گفتش که: «من خجالت میکشم شماها پا شدید اومدید اینجا از من عکس میگیرید.» اول اینکه از همتون تشکر میکنم. من اگر باشم، اول زنگ میزنم هماهنگ میکنم همه روزنامهها بزنند: «پدر شخصیت خیلی مهمی از دنیا رفته.» دیدم اینها را. خیلی آدم احساس میکند خیلی آدم مهمی است. چه خبر است؟ اینی که نمیبیند هیچی نیست به آن متن و آن نامه و قبل شهادت. آنجور نوشتهاند. دو سه ساعت قبل شهادت نوشته که: «خدایا! سینه من دیگه تنگ شده. من نمیتونم تحمل بکنم. میدانی چقدر مشتاق ملاقات روی تو هستم. دیگه شهادتت را نصیب من.» افقش چیست؟ کجا را دارد میبیند؟ کجا را دارد رصد میکند؟ اینکه این اسمم را فقط چیزی خراب نشود. این یکجوری برویم که این وصیت میکند روی قبر من: «سردار، مردار اینها نمینویسیدا. سرباز مینویسم.» کنار کیم دفنش میکند؟ کنار حسین یوسف. یوسفاللهیها. یوسفاللهی. خیلی جالب بود. ببین این روحیات عجیب است ها. قاسم سلیمانی مثلاً باید بگوید که خب من که سردارم دیگر. خودشون باید بفهمن دیگر. من میگویم گلزار شهدای کرمان دارم توازن میکنند. بالا مالهها. یک ویژه درست کنم. اینها بعضیها دارند اینها را واقعاً. شخصیت جهانی باشد. میخواهند بعداً علم و کتل و دم و دستگاه چیزی راهبیندازند. جهادی، جهانی. جهانی، جهادی. جفتش با هم. جفتش با هم. یکیش که میآید، آن یکی نیست، خراب میکند.
این جهانیهای غیرجهادیمان مثل بنیصدر، پدر مملکت را درآوردند. جهادیهای غیرجهانیمان هم همینطور. آدم خوبیها، کار پیش نمیبرند. احمد کاظمی ویژگیاش این بود، جهادی جهانی بود. امام رضواناللهعلیه، او که دیگر در قله بود، جهادی جهانی بود. یک کلمه حرف میزد، محاسبه میکردیم توی کل دنیا چه بازتابی دارد. رهبر عزیز انقلابمان، سلاله طیبه فاطمه زهرا که ایشان که دیگر بینظیر است. حاج قاسم میآید وصیت میکند: «حسین یوسفالهی کیست که حاج قاسم میگوید مرا کنار او دفن کن؟» من اینها را وقتی مینشینم، یعنی نمیدانی چه عظمتی پیدا میکند حاج قاسم سلیمانی. در شهید را مثلاً میخواهیم بهرهبرداری سیاسی بکنیم. خدا شاهد است اینها نیست. نمیشود همکاری کرد؟ این همه آدم از دنیا میرود، اصلاً نمیشود رویش مانور بدهی. فکر میکردم، میگفتم: «خدایا! من این آدم را اگر توی خیابان میدیدم، میخواستم نهی از منکرش کنم.» سروکله میزند برای قاسم سلیمانی. او چیکار کرده؟ چه دلی برده؟ یک چیزهای عجیب. پنج ساعت روی پا توی این سرما. آخه نمیرود زیر باران هم نشسته. این چیست؟ خدا چیکار میکند؟ آدم چی میشود که اینجوری میشود؟
توی روسیه میآیند گل میگذارند جلو عکسش. توی آذربایجان پیرزن میآید عکسش را نگاه میکند، خودش را میاندازد روی عکس. خودش که فارسی مثلاً بلد نیست حرف بزند. «هر روز صدقه میدادم برای تو. تو ما را گذاشتی رفتیها! ما بیوفا نبودیم.» او به قاسم سلیمانی میگوید: «چیست؟ چیکار دارد میکند؟» حسین یوسفالهی کیست؟ خود حاج قاسم تعریف میکرد که، منتشر شد توی همان مستند، مصاحبهای که با ایشان گرفتند، میگوید که من اصلاً حالم متغیر شد وقتی اون تیکه را گوش کردم. عظمت آدمها را یک جاهایی میشود فهمید. امیرالمؤمنین فرمود: «هر که هرچه را پنهان میکند، ته کلامش میشود درآورد.» ته کلام هر کسی میشود آن که تواضع دارد، آن که تکبر دارد، آن که جهانی فکر میکند، آن که خالص است، از ته حرفش میشود درآورد. گفتم با خودم گفتم: «حاجی! یعنی سی سال این خاطره یادش نرفته؟» این خیلی عظمت است. توی این همه رَجَل سیاسی دیدی، این همه با گردنکلفتها پریدی، باز میخواهی کنار این پسر ۱۴، ۱۵ ساله دفن شوی. خیلی تو عظمت داری.
حسین یوسفالهی. حاج قاسم میفرمود که این پسر ۱۴، ۱۶ ساله بود. دانشآموز بود. چشم بصیرت داشت. از بچههای کرمان. پدر و مادرش معلم بودند. فرمود: «دو تا از بچهها را شب عملیات فرستادیم جلو برای شناسایی. رفتند و برنگشتند. من خیلی عصبانی شدم. گفتم عملیات لو رفت.» رفتم خط و حسین یوسفالهی با من تماس گرفت. با این بیسیمها. جواب این بچه ۱۴، ۱۵ ساله را میدهد. ببین! همش عظمت استها. فرمانده این بچه ۱۴ ساله تماس میگرفته. گفت: «به من تماس گرفت. گفت بیا کارت دارم.» از خط برگشت. حسین آقا، او هم همین بود. بچه ۱۴، ۱۵ ساله. فرمود: «به مراتبی از معنویت رسیده بود که بعضیها بعد از ۸۰ سال سلوک نمیرسند. چیزهایی میدید و میفهمید. واسه همین خیلی همه رویش حساب میکرد.» گفتش که: «فلانی، دو نفر بودند، نمیدانم شهید صادقی و شهید چی، اسمشان یادم نمانده. گفت که شهید فلانی فردا برمیگردد. شهید فلانی هم پسفردا برمیگردد. شما بمان عملیات را راهبینداز.» گفتم: «از کجا میگویی؟» گفت: «گوش بده.» گفت: «نمیشود که روی حرف تو بگویم.» گفت: «حسین، فرزند غلامحسین، دارد بهت میگوید. گوش بده.» امیرحسین، فرزند غلامحسین. کسی که حاج قاسم وصیت کرده. آن که هرجای دنیا میخواست حرم امام رضا و چه میدانم حرم امام و حرم حضرت معصومه. اصلاً برایش بارگاه. توی روسیه میگفت یکی از دوستان فرزند شهید بابانظر به من میگفت، میگفت که: «جنرالی را میگفتند که این تا ورودی خط آمده بوده، کشته شده.» میگفت: «آنجا یکبار برایش یک بارگاه.» فرزند شهید بابانظر به من میگفتش که: «ما بچه بودیم با داداشمان بازی میکردیم، میآمدیم روی بدن بابام آهنربا میگذاشتیم. هرجای بدنش که میگذاشتیم، میچسبید. چون ۲۰۰ تا گلوله توی تنش بود.» حالا قاسم سلیمانی که فرمانده اینها بود، صد سال اخیر ما همچین جنرالی نداشتیم دیگر. در ایران رتبه نظامی از همه بالاتر. کنار یک بچه ۱۵ ساله دفن. گفت: «فردا جنازه این آمد روی آب و جنازه اولی را بچهها گرفتند. پسفردا جنازه دومی آمد، گرفتند.» ازش پرسیدم: «حسین! تو از کجا فهمیدی؟» گفت: «پریشب خواب دیدم.» آن نفر اول را به من گفتش که: «من فردا برمیگردم.» آن یکی هم: «پسفردا برمیگردم.» حسین، فرزند غلامحسین.
حاج قاسم گفته بود که: «میدونی چرا من خواب این را دیدم؟» چنین دو تا فضیلت داشت. «چرا من این را دیدم، آن یکی را ندیدم؟» این دو تا فضیلت داشت: یکی اینکه ازدواج کرده بود. یکی دیگر اینکه نماز شبش، همان شبی هم که کشته شد توی آب، نماز شبش ترک نشد. این پسر فهمیده به حاج قاسم وصیت کرد. کنار این دفن شد. عظمت آقا! نجف دفن کن، کربلا. ما دیگر بالاخره شخصیتی هستیم. سامرا. سی سال است اینها مرا بردند. سی سال است اینها یادم نرفته. اینها نور است، اینها صفاست. آدم جهانی اینجوری نداریم. جهانی جهادی اینجوری نداریم که تو با پوتین هم میروی مینشینی مذاکره میکنی و پوتین ارتش میفرستد. یادت نره تو رفیق حسین، فرزند غلامحسینیها! قاسم! یادت باشد تو با نور اینها داری کار میکنیها! برکت اینهاست تو شدهای قاسم سلیمانی.
دو تا تعریف میکنند، طرف آب میشود، میپوکد، میسوزد. سیده نساء العالمین. آن عناوینی که پیغمبر اکرم برای او بهکار برده، ذرهای غبار نشد برای اینکه بخواهد فاطمه زهرا کار جهادی جهانی خودش را یادش برود. پیغمبر اکرم دست کسی را ببوسد هر روز. یعنی چی؟ میآمدند یک سلام به پیغمبر میکردند، جواب میگرفتند، میشد رزومه. میرفتند باهاش دعوا میکردند: «ما سلام کردیم با پیغمبر، جواب گرفتیم.» بعد پیغمبر هر روز دست او را ببوسد. هیچ، هیچ غباری نشود. امیرالمؤمنین یک دانه اینجور جهادی، جهانی داشت. آدم غصهاش این است که ایکاش قاسم سلیمانیها برای امیرالمؤمنین بودهاند. از اینها داشت. اینجور غریب. ایکاش ابیعبدالله از اینها داشت. امام مجتبی از اینها داشت. و به نظرم غصهای بود بر قلب نازنین امام زمان، این ماتم. مگر امام زمان چند تا اینجور جهادی جهانی داشتن که یکیشان با مظلومیت ایشان و شهید ابومهدی مهندس. او هم خیلی خاص است. او هم خیلی خاص است. او هم خیلی شهید ویژه. او هم جهادی و جهانی است.
یک جملهای از او مدتها پیش دیدم و خیلی عاشقش شدم. ازش میپرسند که شما اینجور فارسی اینقدر خوب بلد حرف میزنی، چطور بوده و اینها؟ مگر زبان عربی زبان قرآن نیست؟ میگوید که: «زبان عربی زبان قرآن، زبان فارسی زبان انقلاب.» نگاه! ببینید این روح خمینی در اینها دمیده شده. امام رضواناللهعلیه، رگش توش خون فاطمه زهراست. او هم از خودش نیست. فاطمه زهرا (سلام الله علیها) است. جهانی فاطمه زهرا میخواست همه جهان بیدار بشود. انشاءالله فردا شب نکاتی را عرض میکنم. اصلاً رسالت پیغمبر جهانی است. «و ما ارسلناک الا کافة للناس نذیراً للعالمین.» پیغمبر رسالت زنش، بچهاش، خانوادهاش، اینها به کار امام زمان نمیآیند. جهانی فکر میکند، جهانی کار میکند، جهادی کار میکند. لیوان را میخواهد جابهجا بکند، توی کل محاسبات عالم که چه اتفاقاتی میافتد را لحاظ میکند. مالک اینجوری بود. تو امینه، میسپارد به مالک که مصر باشد دست من از هرجای دنیا. چون واقعاً خیالمان راحت بود ما توی این سالها که هرجای جبهه مقاومت نیاز به کمک داشته باشد، حاج قاسم سلیمانی هست. یمن، بحرین، کجا بود این کشورهای آسیای شرقی که این بوداییها حمله کرده بودند. یکی از این مناطق که حسنی. بله، آنها که دیگر سر جای خودش. این یکی از مناطقی که تازگی میانمار. آفرین! یعنی میگفتند آقا! اگر فردا لازم باشد ما نیرو بفرستیم میانمار، حاج قاسم هست. برای بعضیها طرف از مشهد نیشابور بخواهی بفرستی، غصهات میشود. مشهد میتواند کار بکند، نیشابور میرود خراب میکند. بحرین باشد، یمن باشد، سوریه باشد، پشت مرز فلسطین باشد، لبنان.
با خودم فکر میکردم، میگفتم مثلاً رفیق صمیمیها، رفیق فابریکهای قاسم سلیمانی کیان؟ مثلاً عماد مغنیه، احمد کاظمی. بعد مثلاً ابوحامد. بعد کی؟ کی؟ اون یکی پاکستانیه، اون یکی هندی، اون یکی افغانستانی، اون یکی لبنانی، اون یکی سوری، اون یکی عراقی. اون یکی آخر هم که با عراقی، با شهید ابومهدی مهندس، بدنشان توی هم یکی شده. یعنی نتوانستند قطعات را از هم تجزیه کنند. این نماد آدم جهانی را ببین. این دو تا را، ایرانی و عراقی که نمیشود بدنها را از هم تفکیک کرد. خیلی اتفاق عجیبی استها. خدا دارد چی به ما نشان میدهد؟ این کاری که فاطمه زهرا میکند. سلمان از فارس میآید. آنقدر نزدیک میشود که خیلی از اینها که دور و بر پیغمبرند و به ظاهر و اهل مدینهاند و اینها، آنقدر نزدیک نمیشوند به حضرت زهرا. حضرت زهرا پیام میفرستم به سلمان: «بگید من دلم تنگ شده. سر نمیزنی؟ نمیآیی؟» آن چه افتخاری برای سلمان است؟ بعد میآیم خدمت حضرت، میفرمایند که: «من یک دعایی بهتازگی نصیبم شده. گفتم برای تو کنار بگذارم.» همین دعای بسمالله نوری که خیلی دعای فوقالعادهای هم هست. نگاه جهانی حضرت زهرا. آن ایرانی است، آن کجایی است. بعد به بلال میفرمایند که: «پاشو اذان بگو.» عرب، بگید اذان بگه. «پدرم رسولالله اذان بلال را دوست داشت.» نگاه جهانی حضرت زهرا عجیب است.
انشاءالله توی خطبه فدکیه، نکاتی از نگاه جهانی حضرت زهرا برایتان میخوانم. ببینید چه افقی را تا قیامت دارد رصد میکند. کل دنیا را. حضرت امام فرمودند: «در این دوران ۷۵ روز یا ۹۵ روز، همه اتفاقات عالم تا قیامت عرضه شد به حضرت زهرا (سلام الله علیها).» نگاه جهانی و جهادی را ببینید. وقتی توی بستر افتاده، ملائکه میآیند بهش میگویند: «خانم جان! در جهان این اتفاقات تا قیامت رخ میدهد.» دغدغه دارد. نگاه جهانی حضرت زهرا. (سلام الله علیها) میفرمایند به بلال: «بگید اذان بگه.» چون بلال قهر کرده بود بعد از رسولالله، اذان نمیگفت. گفت: «من نمیتونم اسم پیغمبر را بالای مأذنه بیاورم.» گفتند بهش: «خانم فاطمه زهرا فرمودهاند من دلم برای اذان بلال تنگ شده. برای پدرم رسولالله اذان میگفت. بهیاد اون اذانهایی که توی مسجد پدرم گفت. به بلال بگید اذان بگه.» فرمود: «بستر من را بیاورید توی حیاط پهن بکنید.» اینکه اذان میگوید من بشنوم صدای اذان. توی بستر بودند بیبی. میگوید: «شروع کرد اذان گفتن. الله اکبر» و گفت. دیدند به پهنای صورت دارد گریه میکند فاطمه. اشهد ان لا اله الا الله. به اسم پیغمبر اکرم که رسید، این بچهها دویدند توی مسجد، حسن و حسین: «بلال! بس کن. مادرمان از دنیا رفت.» اسم رسولالله را که طاقت نیاورد. ای مادر! جهادی جهانی!
شما یک شخصیت قاسم سلیمانی را وقتی از دست میدهی، چه حالی پیدا میکنی؟ کی جای او را پر بکند؟ آن عظمت، آن نگاه حاج قاسم سلیمانی که توی عکس نگاه میکنی، افتخار میکنی، دلت گرم میشود. چه سلامتی است توی این نگاه! چه ابهتی است توی این چهره! چه عظمتی است در پس این چشمها! من خودم خواب بودم. خانواده تلویزیون روشن کرده بود، داشت اخبار نگاه میکرد. یکهو داد زد بنده خدا، خبر نداشت، فکر میکرد من میدانم. گفت: «حاج قاسم ترکمن!» دیگر نفهمیدم. پاشدم فقط خودمو میزدم. سخت است. خیلی مصیبت بر قلب ما وارد شد. امشب آماده هستم شب اول روضه بخوانم؟ با این روضه وارد فاطمیه امسال بشویم. پارسال فرموده بود حاج قاسم که: «فاطمیه سال بعد خاص است.» گفته بودند: «چرا؟» گفته بود: «سال بعد من فاطمیه نیستم.» شما امسال صبح جمعه وقتی یکهو با خبر شدید ماجرای شهادت حاج قاسم را، چه حالی پیدا کردید؟ چطور قلبتان پریشان شد؟ این شخصیت ممتاز را از ما اینجور گرفتند.
در حال بارگذاری نظرات...