نظام نوین جهانی خوب است یا بد؟!
جهان با عقل اداره میشود نه شمشیر و زور
غرب با بهانهی نظام نوین جهانی چه خوابی برای ما دیده است؟
بهشت بردن مردم به چه قیمتی؟
جهانی دیگر در حال شکلگیری است.
داستان بیعت گرفتن از امام علی ع
امام علی ع، چرا مظلوم شد؟!
ما مرز نداریم!
ماجرای مرز چیست و از کجا شروع شده است؟
تاثیر رسانهها برای مرزبندیهای بهوجود آمده
فتنه دشمن با ساختن مرزها برای ما
جدا شدن مرزها در چه صورت میسر است؟
مثال حقیقت جمهوری اسلامی با یک خاطره
فرمایشات امام خمینی ره برای عدم وجود مرزها
سخت بودن فتنه مرزها و ضرورت اهمیت به آن
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
این حس تقریباً در هر انسانی هست که دوست دارد با همۀ کرۀ زمین، با همۀ آدمهای کرۀ زمین، با همۀ اختلافاتی که در زبانها، لهجهها و چهرهها هست، ارتباطی داشته باشد. این گرایش در باطن هر کسی هست. آدم دوست دارد همه جای دنیا برود، ببیند، بگردد. این میل در باطن انسان هست. ما آن حس جهانیبودن و جهانیشدن را همهمان داریم. این غریزه انگار در ما هست، این تمایل در ما هست و دوست داریم یک روزی بشود که کرۀ زمین برای همۀ ما باشد؛ همۀ ما راحت زندگی کنیم، بدون دغدغه، بدون جنگ، بدون دعوا.
این یک حس طبیعی برای آدمهاست؛ و چون حس طبیعی است، هر وقت که انسان به چیزی علاقه دارد، شیطان هم میآید، شیاطین میآیند، شروع میکنند به سوءاستفاده، بازیدرآوردن و کلاه سر آدم گذاشتن. این شیاطین انس و جن برای این میل طبیعی ما برنامهریزی کردند. آمدند گفتند: «ما نظم نوین جهانی راه میاندازیم، جهانیسازی میکنیم، دهکدۀ جهانی؛ همه مال یک دهکده میشوید. همه مال یک خانه میشوید. همخانه میشویم. با هم یک جا زندگی میکنیم؛ خوب و خوش و راحت.» خیلی هم بهظاهر شیرین است، بهظاهر خیلی قشنگ است؛ ولی باطنش را که نگاه میکنی، میبینی این نظم نوین جهانی یکجورهایی «بو میدهد»، کمی بودار است.
نظم نوین جهانی، اگر قرار است همۀ ما انسان باشیم، با هم زندگی کنیم؛ ولی آنی که الان غربیها به ما میگویند این نیست. غربیها میگویند: «ببین! من انسان، پول مال من، منابع مال من، زندگی مال من؛ کار از تو، عملگی از تو، بیگاری از تو. سرمایه از تو، منابع زیرزمینی از تو. لگدش هم از من به تو. بعد بیا با هم بسازیم. دیگر قشنگ زندگی کنیم.» میشود نظم نوین جهانی. «تو نفت داری، به من بفروش. من نفت ندارم.» غربیها که نفت ندارند، یک کمی در کانادا و اینها فقط کوچولو نفت میبینیم. اروپا که اصلاً کلاً خبری از نفت نیست. تکوتوکی حالا بعضی کشورهای اسکاندیناوی مقدار اندکی دارند. خبری از نفت نیست. منابع زیرزمینی آنجا نیست. همهاش آب است. آنجا جنگل است و خبری از این حرفها نیست. البته منابع رویزمینیاش خوب است؛ دیگر، درخت و از این حرفها زیاد. «من که نفت ندارم؛ گاز هم تقریباً خبری آنجا خیلی نیست. من منابع زیرزمینی ندارم. منابع زیرزمینی از تو. من ازت میخرم. بعد صنعت و تکنولوژی از من. من میبرم کشور خودم، روش کار میکنم. سهبرابر قیمت میآیم به تو میفروشم. همه با هم زندگی کنیم. خوب و خوش! چقدر خوب است! تو را هم بیعرضه نگهت میدارم. فقط بلد باشی خامفروشی کنی، نفت بفروشی. نمیری مثل سعودیها، مثل مملکت ما تا چهل سال پیش، مثل الجزایر. الان الجزایر را اگر نفتش را تحریم کنند، ملت همدیگر را بعد یک هفته میخورند. آنجوری که یادم است، ۹۷ درصد بودجهشان از نفت تأمین میشود؛ همچین آماری در ذهن است.» مملکت ما به لطف خدا یک کمی همچین به خودمان یک تکانی دادیم وگرنه ما هم الان همین بودیم. عربستان که همین است. تنگۀ هرمز اگر بسته شود، نفت اگر نرود، شما باید این سعودیها را در غار ببینید؛ از این چوبها دستشان گرفتند، «بنگا مونگا» میکنند، دنبال حیوانها میکنند که «اینها را بگیرم بخورم، کباب کنم.»
غربیها اینجوری بار میآورند. میگوید: «من به تو تکنولوژی نمیدهم. نمیگذارم تکنولوژی داشته باشی.» خیلی جالب استها! اینها برکت خون شهید سلیمانی و اینهاستها! وگرنه ما مثلاً ده سال پیش این حرفها را میزدیم، خیلی سختمان بود. در مملکت خودمان خیلی آدم را یکجوری نگاه میکردند. الان خیلی فضا خوب شده. این حرفها را نمیشد زد، قبول نمیکردند. غربیها به شما علم نمیدهند، تکنولوژی نمیدهند. مغزهای شما را میگردند، پیدا میکنند. میگویند: «بیا کشور ما. شهروند ما شو. تعهد بده که آخر برای من کار کنی. من تأمینت میکنم. نمیگذارم بروی مملکت خودت.» مغزهای دنیا را جمع میکنند برای خودشان. هیچ علمی هم به هیچ مملکتی نمیدهند. تکنولوژی هم که میدهند، حداقل مال پانزده سال پیش است. کشورهای خاورمیانه به ماها. این الان شما نگاه کنید: فرانسه پژو میزند این ماشینها را. الان ما پژوهایی که در خیابان ماست، مال کی است؟ چند قرن پیش؟ ماشینهایی که بیست، بیستوپنج سال پیش در فرانسه آمده، بورس بوده، تازه میآید وارد کشور ما میشود. تازه با منت وارد کشور ما میشود. ابرو بالا میاندازد: «اینجوری کنی من دیگر نمیآرم و بهت نمیفروشم و فلان نمیکنمها!»
من حالا اطلاعاتی امشب برایتان آوردهام بگویم، نمیدانم چقدر وقت بشود. خیلی امشب انقدر مطلب دارم، نمیدانم چه بگویم، کدام را بگویم. خیلی یک جور خاصی. ماها از دور میبینیم. رسانه است دیگر. شما همین الان رسانه را ببینید. رسانه چه کار میکند؟ ما برداشتیم آمریکا را با این همه یال و کوپال در این منطقه زیر پا له کردیم. گفتیم: «فقط سیلی بود، اول کار بود.» موشکباران کردن پایگاه نظامی عینالاسد را زدند. آمریکا که این همه «انطُلوق» میکرد، سروصدا میکرد، میگفت: «۵۲ جا را میزنم.» ۵۸ جایش سوخت، صدایش هم درنیامد. آمده بازی رسانهای درست کرده که: «این هواپیمایی داشته میرفته اوکراین. من که چیزیام نشد. به من که اصلاً نخورد. میخواستم تخلیه کنم، سولۀ من بود. این را ول کرده بودم. تازه جمهوری اسلامی هم به من گفته بود: «ببین، من میخواهم یک بزنم، دهن مردم را ببندم. شما اینجا بیزحمت خالی کنید. من میخواهم بزنم که به مردم بگویم.» ما هم خالی کردیم، گفتیم: «بیا بزن.» تحریم جدید نوشتند. «از قبل هماهنگ کرده بودیم.» ولی بالاخره تحریمم هست دیگر. حالا نمیدانم چه ربطی دارد! اثر رسانه ببین چه میکند!
بعد اینها میگویند: «ما میخواهیم با رسانه...» من با یکی یک وقت صحبت میکردم در تهران. مناظرهای داشتیم. آدم همچین یک کمی باادعا بود، باسواد نبود، ادعای سواد داشت. بعد میگفتش که: «ما باید یک کاری بکنیم که فضای مملکت مثلاً نظارت مردمی و اینها.» گفتم: «خب یعنی چه کار کنیم؟» «رسانهها! رسانهها میتوانند بازدارنده باشند.» «مرد حسابی! رسانه دست او است که پول دارد، قدرت دارد. این میگوید این را بگو، آن را نگو.»
ما الان همه مردم مال یک دهکدهایم. شما الان با این رسانههایی که دارید، با این شبکههای اجتماعی، همه مال یک شهریم. «ما مرزها را برداشتیم.» مرزها را دقت بفرمایید، عزیزان! حوصله روی این حرفها کار شدهها! مفت و مجانی گفته میشود. البته شما وقت شریفتان را میدهید. هیچ چیز مهمتر از وقت شما. «همایشی راه انداخته باشیم، بعد هر کسی مثلاً باید ۵۰۰ هزار تومان بلیط داده باشد، در جلسه شرکت کند.» این حرفها تخصصی است، روش هم کار شده، زحمت کشیده شده؛ ولی راحت، برکت روضه و مجلس حضرت زهرا هم است. هیچ منتی هم نداریم برای هیچ کسی. برکت این منبر است. برکت خون شهداست. فقط عرض میکنم که جدیتر بحث و حواس عزیزان باشد.
اینها آمدند گفتند: «آقا! ما آمدیم یک کاری کردیم. با رسانهها همه دنیا از همدیگر خبر دارند. جهانیاش کردیم. همه جهانی شدند. تو یک پست که میگذاری توی اینستاگرام، همه دنیا میخوانند. همه با هم سفره. دیوارها را برداشتیم، مرزها را برداشتیم. همه از هم خبر دارند. چقدر جالب! خوب! ببخشید، ما هم از هم خبر داریم؟ من میتوانم عکس قاسم سلیمانی بگذارم؟» نخیر! «همه از هم آنجوری که من میگویم خبر داریم.» چی شد؟ «همه از هم خبر داریم آنجوری که من میگویم.» قرار شد که «همه با هم باشیم» که نه، «همه با هم باشید آنجایی که من میگویم با هم باشید.» «مگر نگفتی مرزها را برمیدارم؟ کنترل برمیدارم؟ همه را با هم شهروند یک دهکده میکنم؟» «توی چهاردیواری، بعد میگویم اینجا همه با هم آزاد. جهانیسازی. جهانی که همه چی آزاد است. آزاد چی؟ جریان آزاد و گردش آزاد اقتصادی و...»
«تو اینها داریم زندگی میکنیم. الان دیگر دورۀ این حرفها سرآمده. الان دورۀ رسانههاست. مسائل را نمیشود کتمان کرد. الان دیگر همه رشد کردند. سانسور دیگر معنا ندارد.» راست میگویدها! شما الان یک هشتگ بزن قاسم سلیمانی، میفهمی سانسور معنا ندارد یعنی چی. یک عکس بگذار، اگر پیجت را نفرستاد هوا میفهمی آنوقت سانسور نیست یعنی چی. «سپاه پاسداران» بنویس، میبینی چهکارت میکنند. این نظم نوین جهانی، نظم حیوانی است. میدانی یعنی چی؟ میگوید: «بیایید همه با هم زندگی کنیم.» من عذر میخواهم از محضر شما این عبارات را به کار ببرم، اینها منطق اینهاست. فکر نکنید من دارم واسه خودم میبافم، بعد مثلاً دارم توهین میکنم. «ما غربیها. ما این رئیسروسای عالم؛ ما آدم.»
بعد رسماً به ماها که میگویند «کشور جهان سومی»، شما هم «جهان سومیها، اینها حیوانات ما هستید، گاو و گوسفند ما. شما به ما شیر بدهید، ما هم به شما علف میدهیم.» رسماً عربستان سعودی را میگویند «گاو شیرده». تو نفت بده، من هم سلاح میدهم. سلاح تولید میکنند. جنگ میاندازم بین ما که سلاحهایشان فروش برود. نظم نوین جهانی این است. یک وقت بنده یک عکسی منتشر کرده بودم. یک چوپانی دارد جلو میرود، یک لشکری از گوسفندان پشت سرشاند. در یک مسیر خیلی منظمی همه در بین خطوط حرکت میکردند. هیچکس سبقت نمیگرفت جلو بیاید. راهنما میزد، فلاش میزد؟ نه. بعد پایینش نوشته بودم: «نظم نوین جهانی، حرفگوشکن.»
الان میگویند آقا! «جمهوری اسلامی مشکلش چیست؟» آمریکاییها چی میگویند؟ «ایران باید یک کشور عادی بشود.» عادی یعنی چی؟ یعنی یک گوسفندی مثل بقیه گوسفندهای دنیا. ژاپن را میزنی، مگر صدایش درمیآید؟ بمب اتم زدند تو ژاپن. شما یک نفرشان را کشتند، اینجور آمدید تو خیابان سروصدا کردید؟ بعد فکر و دهن آمریکا را آوردیم پایین با بمب اتم زدن دو تا شهر را فرستادن هوا. قدغن! مردم ژاپن در مورد حملۀ اتمی آمریکا صحبت بکنند. تو اتوبوس هم که یعنی چی؟ خاصی هم دارد. هیچی. نه. آن «هیواکوما» یک همچین اسمی دارد. ننۀ آن «هیروشیما» جایی که زدند. آنهایی که زنده ماندند از آن واقعه، یک اسم، هیواکوما یک همچین اسامی دارد. حالا یادم نیست دقیق. پیرمرد ۸۰ ساله است، این جز زنده ماندههای هیروشیما و ناکازاکی. تو اتوبوس یک جای خاصی به اینها میدهند. احترام خاص دارد. هر سال هم یادواره میگیرند و اینها، ولی حرف از آمریکا کسی حق ندارد بزند. «بالا افتاد. چی بود؟ همه مردند. روحشان شاد، یادشان گرامی. اینها را احترام کن. اینها زنده ماندند.» «کی زد؟» «نداریم عزیز دل من بود. جیگرش را برم الهی. زد که زد!» «دوستش بزند. قربونت بشم، دیگر کجا را دوست داری بزنی؟» این ژاپن است در برابر آمریکا. بعد جمهوری اسلامی را یک نفر را کشته، جمهوری اسلامی میگوید: «من پدرت را درمیآرم. این منطقه میندازمت بیرون.» شوخی! نظم نوین جهانی ریخته به هم.
میگوید: «من دنیا را یک جور دیگر نظمش میدهم.» تو میخواهی با غریزه نظم دهی؟ بگویی: «علف میگیرم بیا! بیا بیا عل...» برخورد میکنند دیگر. «علف را بگیر بیا بیا بیا بیا بیا بیا.» اینجوری میگیرد. برخورد آمریکاییهاست توی منطقه. با همه! با همه دنیا. تحقیر میکند دیگر. این کشورهای آسیا اینها که دیگر هیچی. ما اینجوری نمیخواهیم. ما میگوییم آقا! «همه آدم باشند. با عزت، با احترام. همه با هم زندگی کنیم.» خب، به نظر شما کدام حرفها را مردم راحتتر قبول میکنند؟ تا حالا در طول تاریخ کدام را قبول کردهاند؟ امیرالمومنین فرمود: «من میخواهم برای همه شخصیت قائل باشم. همه انسان باشند. انسانی دور هم زندگی کنیم.» بقیه آمدند ضرب شمشیر نشان میدادند. از خود امیرالمومنین چه شکلی بیعت گرفتند؟ آقایان، عزیزان من! مثل این ایام، امیرالمومنین نمیخواست بیعت کند، چه کار کردند؟ طناب انداختند گردن امیرالمومنین، آوردند تو شهر کشاندند. شمشیر گذاشتند رو فرقش. دستش را آوردند، صابون زدند به دست آن ک... این شد بیعت گرفتن. خلیفه اول رفت، خلیفه دوم آمد. رفت، خلیفه سوم رفت. امیرالمومنین آمد حاکم شد. داشته. خیلی جالب است تفاوت کار را ببینید. چرا امیرالمومنین مظلوم میشود؟ تاریخ اهل بیت را میخوانیم فقط با زبان روزمان، یک جور تاریخ نمیخوانیم که به درد ۵۰۰ سال پیش سلام کلاه نره.
امیرالمومنین به حکومت رسید. بیعت گرفتند برای امیرالمومنین. پسر خلیفه دوم در کوفه زندگی میکرد. نیامد بیعت کند. امیرالمومنین تو خیابان دیدنش. «فلانی! خبر داری که مردم با ما بیعت کردند؟» گفت: «بله.» «شما نیامدی بیعت کنی؟» «عشقم نکشید.» حضرت فرمودند که: «ابوی بزرگوار شما اگر کسی بیعت نمیکرد، چهکار میکرد؟» گفت: «گردنش را میزد.» «شما بیعت میکنی؟» گفت: «نه.» «آره. خداحافظ!» تفاوت امیرالمومنین با بقیه. نظم نوین جهانی میشود درست کرد. شمشیر امیرالمومنین. «من میدانم اگر شمشیر بگیرم بالا سرتان همهتان راه میافتید.» از روایات محشر ماست. من یک جوانی را. من که کاری نبودم. یک جوانی تو این مشهد با این روایت سر به راه شد. یک جوانی آمد پیش ما. گفتش که: «آقا! من به یک خانمی دلبسته شدم، علاقه پیدا کردم و اینها، خانهشان رفتوآمد و اینها. بعد مدتی فهمید شوهردار بوده. شوهر سفرهای طولانی میرفته. به من نگفته بود. حالا چهکار کنم؟ دلبستهاش شدم. دلبستهاش شدهام. اگر ولش کنم میرود تو خیابان خراب میشود.» گفتم: «امیرالمومنین به مردم کوفه فرمود: «من با شمشیر میتوانم شما را اصلاح کنم ولی «لا أُرَادُ إصْلَاحَكُمْ بَإِفْسَادِ نَفْسِي». من حاضر نیستم شما را اصلاح ببرم به قیمت اینکه خودم بروم جهنم.»» گفتم: «تو دیگر خیلی مهربانی. تو میخواهی حاضری که خودت بروی جهنم که این خانم بهشت؟ میگویی «من ولش کنم میرود خراب میشود». حاضری خودت کار آنهایی که میخواهند اینها را خرابش کنند، جهنم ببرند، انجام دهی که یک وقت جهنم نرود؟ عجبا! حرفی زدی.» چند وقت بعد من را دید. گفت: «چند بار من وسوسه شدم بروم، هم یاد روایت امیرالمومنین میافتادم، خودم را کنترل کردم، نرفتهام.» امیرالمومنین فرمود: «من حاضر نیستم جهنم بروم، شما را اینجوری میتوانم سر به راه کنم. شلاق بزنم.» آخه بعضیها تو مملکت ما از رضا شاه یاد بگیر. یکی قیمت نان آورده بود بالا، پرتش کرد تو تنور. دو نفر اینجوری کنید درست میشود. امیرالمومنین بلد بود این کار را بکند. این مدل، مدل قربون شک... این مدلی که دنیا را دارند باهاش اداره میکنند. امام زمان اگر میخواست این مدلی اداره کند که همان روز اول اصلاً غایب ۱۲. برای چی؟ برای اینکه مردم عقلشان رشد کند. او با عقل کار دارد. جهان با عقل باید اداره شود. غربیها با غریزه اداره میکنند دنیا را به شهوات. به من فیلمش را نشان میداد. نیجریه است. تو کلاسهایشان میز نداشتند، نیمکت نداشتند. گفت: «اینترنت پرسرعت بدون فیلترش.» اینترنت هشتم دنیاست. غربیها جایی میروند، تکنولوژی که میبرند چی میبرند؟ یاد میدهند مثلاً چه شکلی مردم موشک بسازند؟ نه عزیزم! اینترنت پرسرعت میبرند. میگویند: «بنشین صبح تا شب پورن نگاه کن.» این تکنولوژی که میآورند برای مملکت را. بعد خوب! ذلیل شد. نه درس، نه کار. غیرمحترمانش این است که «بتمک» تو خانه. «ای جوان! من بهت امکانات میدهم. تو فقط نفت را از آن زیر در بیار، مفت به من بده. هر وقت هم نخواستی مفت بدهی، سرت را میبرم.» این مدل اداره دنیاست. تا حالا این شکلی اداره شده جهان. این مدلی اداره شده. باید این نظم را به هم بریزیم. اگر میخواهیم امام زمان ظهور کنند، دنیا باید یک مدل دیگری بشود که دارد اینجوری میشود.
الان فضای دنیا عوض شده. دیگر با زور میگوید: «سرت را میبرم.» میگوید: «آخ جون! من یک عمره دنبال اینم که یکی بیاید سر من را ببرد.» این شده الان وضعیت دنیا. میگوید: «دست به اینها بزنی، سرش را ببری تازه ده تا دیگر از توش درمیآید. تازه زنده میشود. تازه بیدار میشود.» مدلی که امام زمان میخواهند بیایند دنیا را اداره کنند با عقل است. باید چه کار کنیم؟ باید دنیا را پر از عقلانیت کنیم. از خودمان شروع کنیم. زبان دنیا را یاد بگیریم. با همه مردم دنیا حرف بزنیم. با عقلشان حرف بزنیم. زبان عقل، زبان فطرت. ارتباط بگیریم، ارتباط بگیریم، حرف بزنیم. خیلی، خیلی مهم استها! اینها را دست کم نگیرید. خیلی مهم است. بگذار من چند تا مطلب برایتان بگویم در مورد مرز بگویم و دیگر کمکم برویم تو روضه، دیگر خیلی مطالبمان ماند.
قبل از اینکه بروم در مورد مرز بگویم، یک نکتهای، یک خاطرهای میخواهم برایتان بگویم. از یکی از رفقا بگویم این را، بعد برویم در مورد مرز. یکی از رفقا چند وقت پیش صحبت میکرد از برای بچههای موفق در صنعت، در صنعت الکترونیک. ایشان موفق بوده و الحمدالله در خاورمیانه خیلی کارش بُرد داشته. برای ما تعریف میکرد از کارهایی که در عراق میکند. من یادداشت کردم اینجا، یک آمارهایی میگفتش که: «ما رفتیم توی عراق. به من گفتند که جنرال الکتریک که مال آمریکاست، آمده به عراقیها گفته که من سیستم برق شما را نوسازی میکنم.» بعد صدام سال... گفتش که از ۲۰۰۳ تا مثل که پارسال ۴۶ میلیون دلار از عراقیها پول گرفته برای اینکه صنعت برق ایران را نوسازی کنند و خیلیهایش هم که به اینها تحویل نداده و کار نکرده و اینها. بعد هرسری میآید یک قطعهاش را درست کند، ۱۰ برابر اینها را «تارکه» میکند ترک میکند. بعد قطعه را به اینها نمیدهد. به اینها هم یاد نمیدهد. تکنولوژی قدیم را برمیدارد میآورد. وقتی هم میخواهد بیاید درست بکند آن قطعه را، اینها را میاندازد پشت در بسته که یاد نگیرند. قطعه را عوض میکند برمیگردد. با حق مأموریت کلان برمیگردد، میرود آمریکا.
وزیر نیرو، معاونش اینها. گفتم: «آقا! ما این را دست میگیریم.» از من پرسیدند که چقدر بهش؟ گفت: «۲۰۰ هزار دلار میگیریم.» ۴۶ میلیون دلار آمریکاییها میگرفتند. ۲۰۰ هزار دلار. باورشون نمیشد. بعد گفتم: «من اولاً که تکنولوژی روز را برای شما میآورم. بعد به شما آموزش میدهم. خراب شد خودتان درست کنید، زنگ نزنید.» تازه این هم قیمتش. بعد میگفتش که: «آنجا آمریکاییها که میروند عراق، حق مأموریت ویژه میگیرند به خاطر اینکه منطقهای که ناامن است، دوبله پول میگیرند.» به من گفتش که: «دوبله میگیرند.» گفت: «به من گفت که شما اینی که دارید میگویید با ملاحظه این است که ما عراقیم؟» «این هم حواسمان بود که ما عراقیم. کشور دوست همسایه برادر.» گفتم: «به عشق کربلا و نجف، یک ۲۰ هزار دلار هم تخفیف.» گفت: «من اصلاً پول نمیخواهم. من به تکنسینم بگویم «میری کربلا و نجف»، با کله میآید. اصلاً پول نمیخواهد.» من اصلاً بچهها را میفرستم بیایند اینجا برایت کنترلی درست کنند.
جهان جدیدی دارد شکل میگیرد این زیرمیرا. شما یک دانه قاسم سلیمانی را دیدید، ترامپ زد، چه جور تو گل گیر کردند. این تحریمهایی که الان شده را انشاءالله کمکم صدایش درمیآید. قلقلهای به پا کرده. همین دوستمون میگفت: «من ۵ سال پیش، ۱۰ سال پیش، محصولات کارخانههای دولتی را میخواستم درست کنم. برای کارخانه شما مسئول ما برمیگشت میگفتش: «پول نفت تو جیبش بود، نفت مفت میفروخت، تحریم هم نبودیم.» میگفتش که من برای چی بیایم پول به توی جوان «یلا قبا» بدهم که از تو بخرم؟ پول میدهم از آمریکاییاش جنس اورجینال درجه یک را واسم میفرستند.» گفت: «الان تو تحریم میآیند پیش من. همان بابایی که اینجوری حرف میزند، اینجوری گردنش را کج میکند، میشود «التماست کنم. این قطعه ما خراب شد. جون مادرت این را به ما...» منطقهای که میرویم، ترکیه، هند، پاکستان، التماس میکنند ما را. چه خبر است؟ هرجا که میرویم، یکدهم قیمت جنرال الکتریک آمریکا، زیمنس آلمان. رده اول. یکبیستم، یکچهلم اینها قیمت میدهیم.» گفت: «بعضی از جاها فکر میکنند که ما جنس آشغال آوردهایم.» «معامله این قیمتی که دادی معلوم میشود که اینکاره نیستی.» میگوییم: «بابا! به خدا ما به خاطر اینکه نیروهایمان ارزان است کار کردم.» میگوید: «به ما اعتماد میکند.» بعد میگوید: «تو آمدی من دیگر با آمریکاییها قرارداد نمیبندم. تا تو هستی.» «من برای آمریکاییها را بیارم دو تا بزند.» میگوید: «داماد اردوغان، ما رفتیم تو ترکیه کار کردیم. داماد اردوغان برگشته به اردوغان گفته که: «این شرکت ایرانیه را داشته باش. اگر پسفردا آمریکائه، دیگر ننه بابا که ندارد. عقلم که تو سرش نیست. یکهو جفتک انداخت. برگشت گفت ترکیه تحریم.» میگوید داماد اردوغان به اردوغان گفته: «گفت اگر این شرکت ایرانی اینجا نباشد مردم باید شبها شمع روشن کنندها! این را برای خودت نگه دار.»» گفت: «نمیدانی تو منطقه ما را چه شکلی حلوا حلوا میکنند! این هم به شما بگویم. تو منطقه ما هیچکی مثل ایرانیها قدرت مدیریت ندارد.»
به هیچ ملیتی نمیخواهم توهین بکنم. الان در مورد ملیت صحبت میکنم. ما ملیت اینها را قبول نداریم. کشورهای غربی. طلبه پاکستانی که میآید، لبنانیها دیگر نمیآیند بنشینند پای صحبتش. با اینکه آنها هم شیعه. لبنانی که میآید، هندیها، پاکستانیها نمیآیند. یک جنس فقط طلبه داریم که وقتی میآید پاکستانیها، لبنانیها، هندیها، ایرانیها، عراقیها همه میآیند. آن دیگری که میآیند جمع نمیشود. این یک قدرت نمیدانم خدا به این خاک چه نظری. قاسم سلیمانی درمیآید. همه را جمع میکند دور خودش. یک جهان دیگری دارد شکل میگیرد. حواستان باشدها! جا نمانی. امام خمینی آمد یک عصایی انداخت، ریخت بند عالم را.
غربیها آمدند برای اینکه ما را مهار کنند، چه کار میکنند؟ آمدند مرز برای ما درست کردند. بین خودشان مرزهایشان را برمیدارند. محدودمان کنند. ما باید چه کار کنیم؟ باید مرزها را برداریم. اگر دنبال راهکار عملی برای این صحبتهای ما که آقا «این چند شب گفتی حالا میخواهی ما کار جهانی کنیم، چه کار کنیم؟» اول از همه: «بیمرز». این اولین حرف از همهمان هم برمیآید. اگر میخواهی جهانی باشی، جهانی فکر کنی. مرزها را بریزی دور. ما چیزی به اسم مرز نداریم. چرا! مرز امنیتی داریم. کسی از آنور مرز نمیآید اینور. حواسمان هست. مدیریت میکنیم. کنترل میکنیم. مرز اعتقادی نداریم. مرز سیاسی نداریم. مرز نتراشند برایمان.
من بگویم برایتان مرز از کی آمد؟ چقدر این ماجرا دردناک. ماجرای مرز چی بود؟ این را دیدند که آقا امپراتوری عثمانی تو جنگ جهانی ابرقدرت منطقه ما بود دیگر تو خاورمیانه. من دارم تاریخ میگویم برایتان. خیلی قشنگه. «خدا خیرتان بدهد و آل محمد و عجل.» یک خانمی است به اسم بله خانم «گرترود بل». بل ادب خودمان است که این را بهش خانم میگوییم وگرنه اسم انسان بهش گفته بشود. اینها سه تا جاسوس بودن توی خاورمیانه. سه تا جاسوس انگلیسی بودن. یکیش معروفه، احتمالاً اسمش را شنیدید «مستر همفر». یکی از اساتید ما میفرمود مرحوم آیتالله آیتالله عظمی بهجت را همه به اخلاق و نماز شب و نماز و گریه و اینها میشناسند. استاد ما میفرمود: «انقدر آقای بهجت سوادده است که درس خارج فقه از مستر همفر برای ما گفت.» خاطرات مستر همفر چاپ شده بخرید، بخوانید، کتاب قشنگ است. من همه اینها را که گوش دادم، مشتاق شدم بروم کتابش را بگیرم بخوانم. ایشان فرمود: «وقتی کتابش را خواندم، دیدم هیچ مطلب جدیدی نداشت. چون همهاش آقای بهجت تو درسش برای شاگرداش از خاطرات مستر همفر.» یکیش مستر همفر بود. یکی دیگر خانم بل. یکی دیگر هم آقای لارنس. این سه تا انگلیسی بودن.
اینها چه کار کردند؟ برای اینکه این منطقه را نابود کنند. بگویم بعد بهتان بگویم در روزهای آینده با چه فتنهای مواجه هستیم. اینها آمدند امپراتوری عثمانی که این کشور وسیع خار تو چشم انگلیسیها، پدر انگلیسیها را درآورده بودند، آمدند طراحی کردند اینجا را تبدیل کردند به ۱۸ تا کشور. عراق، اردن، عربستان، کویت، قطر، امارات، چی چی چی چی چی. البته ایران را نتوانستم مرزهایش را دست بزنم. بعد اینها را مشغول کردند که این مرزهایشان را هی بپایند.
حوصلهتان سر نرود. یک سؤال ازتان بکنم. الان ما تو بحث رسانهمان صداوسیما خیلی دلچرکینیم. خیلیهایمان نقد زیاد. تو آموزش و پرورش خیلی نقد داریم. بعد ببینید چه بلایی سرمان درآوردند. چه شکلی نابودمان کردند. الان ما میخواهیم صداوسیما را اصلاح کنیم. درسته. میخواهیم آموزش و پرورش را اصلاح کنیم. درسته. این مملکت ۸۳ میلیونی چند تا آموزش و پرورش دارد؟ چند تا صداوسیما دارد؟ حالا شما فرض کنید مملکت ۸۳ میلیونی ۲۰ تا صداوسیما داشته باشد. آنوقت اصلاحش چه شکلی میشود؟ ۲۰ تا آموزش و پرورش داشته باشیم. ما یک کشور بودیم. شده ۲۰ تا کشور. قطر، امارات، عراق. ایران و عراق یکی بودند. چقدر سخت میشود. بحرین را جدا کردند. اینجا را جدا میکند. آذربایجان جدا شده. آنور جدا شده. ما با افغانستان یکی بودیم. با پاکستان یکی. ترکمنستان، تاجیکستان، مغولستان، چی چی. اینها همه یک کشور بودیم. ۲۰ تا کشورش کرد که هر کدام یک صداوسیما، هر کدام یک آموزش و پرورش. به هر کدامش را بخواهی بروی اصلاح کنی ۵۰ سال طول میکشد. بعد خودشان شدند اتحادیه اروپا، سازمان تجارت جهانی، سازمان چی چی. همهاش یکی شده. بعد بامزهاش بین آنها جهانیاش کردند. بعد به من و شما میگویند اجرا کن این را. «یونسکو گفته است. این سازمان آموزش جهانی نوشته برای شما کشورهای بدبخت. در اپید شما ۵۰ تا کشور.» بعد وقتی داشته باشی. چه بلاهایی سر ما درآوردند! شما میگویی من نمیخواهم اجرا کنم. چی میگوید؟ «۵۰ تا کشور دارد اجرا میکند.» ۵۰ تا کشورش همانهایی که با هم بودیما! پنجاتش کرده. «۵۰ کشور دارد اجرا میکند.»
چه بلایی سر ما درآوردند! طرحی که اینها دارند برای روزهای آینده. الان آمریکا خورده تو دهنش مانده. چه کار کنه. فعلاً با هواپیما مشغوله. طرحشان چیه؟ عراق را چند تکه کنند. سوریه را چند تکه کنند. لبنان را چند تکه کنند. بعد از حاج قاسم سلیمانی سه نفر در تیررس مستقیم ترورند با این اولویتی که عرض میکنم. اول از همه بشار اسد، بعد حسن نصرالله، بعد آیتالله سیستانی. برنامه دارند. از خدا میخواهیم که انشاءالله هر سه این بزرگوارها هر سه نفر سالم بمانند و فتنهای نباشد. اینها را حذف کنند. البته طرحشان این است: اول میآیند همه را با هم یک جا جمع میکنند. یک کشور بزرگ مثل داعش. عراق و شام و اینها همه یک کشور. ۵ تا کشور یکی کنه. اردن و عراق و سوریه و لبنان و ترکیه. این پنج تا کشور یکی بشود در برابر ایران. بعد ایران را بکنند ۲۰ تا کشور. ایران بشود ۲۰ تا کشور. دیگر از این ایران تا ۱۰ هزار سال چیزی درنمیآید. کشور مثلاً اهواز، کشور چی چی. اهواز، کشور اهواز، کشور عربستان. تقسیم کردن کردستان مثلاً یک کشور است. نمیدانم خراسان که ملحق میشود به افغانستان. تهران میماند. تهران هم با خیال خام خودشان هم که با ماست دیگر. کلاً واس ماست. اینجا که مال ماست. بقیهاش میماند. قم هم البته ما خود قمیها کشور میدانم. قم را حسابش جداست. بقیهاش میماند. هر کدام به یک گوشه میدهیم و بعد اینجا بلوچها با مثلاً سیستانیها درگیر میشوند. آنجا ترکها با لرها درگیر میشوند. همدانیها مثلاً با قزوینیها. قزوینیها با مثلاً لرها. مشغولند دیگر. ما هم عالم را با نظم نوین جهانی اداره میکنیم.
کاری که با عراق کردند. کاری که با خاورمیانه کردند. این خانم بل آمد تکه تکه کرد. من فقط دارم اشاره میکنم. بروید مطالعه بکنید بلایی که اینها سر ما درآوردند. بعد یک کسی، یک عالم بزرگواری به اسم علامه حبةالدین شهرستانی، علامه شهر. ایشان آمد گفتش که آقا! «طرح اینها این است که میخواهند تکه تکه کنند. راهکارش فقط این است که ما باید با هم باشیم. مرز را به رسمیت نشناسیم.»
آخه چه فرقی؟ وکیلی من از شما میپرسم. یادتان است زلزله کرمانشاه را؟ تو زلزله کرمانشاه یادتان است چه اتفاقی افتاد؟ مردم بعضیها گفتند: «ما به هلال احمر کمک نمیکنیم.» یادتان است این را؟ چرا؟ گفتند: «کمک نمیکنی؟ گفتم: پول را برمیدارد میبرد سوریه.» درسته. بعد ۴ تا سلبریتی آمدند شماره حساب دادند. مردم پول را ریختند به حساب این بازیگرها و اینها. بعد پلیس فتا اعلام کرد که این بابا میلیاردی بدهکار بوده. هرچی پول ریختند مستقیم رفته تو حساب طلبکارها. استاد دانشگاه بود که معروف بود. مردم برایش پول ریختند. ۱۰ میلیارد ریختند بهش. گفتند: «چرا پولها را خرج اینها نمیکنی؟» گفت: «میخواهم بعداً برای زلزلهزدهها کتابخانه بسازم.» بسازند. اینها شهر آباد بشود انشاءالله کتابخانه میسازم. با چه ترفندی این بلا سر ما درآوردند. جالب است کرمانشاه زلزله آمده، یکی از روزنامههای بیشرف ما برداشت چیز کرد، گفت: «زلزله عراق ایران را لرزاند.» ایام اربعین بود دیگر. مربوط میشود از اربعین برمیگشتم. میخواست انتقام بگیرد از عراقیها. میگوید این مرز را میبینی؟ این خطه را که تا اینجا کشیدیم، اینجایش میشود کرمانشاه. آنور میشود عراق. هرکی اینور مرز آدم است. حرف اینهاستها. این بلایی است که قلبه سر ما درآوردندها! نگید «فلانی مرز حیوان است، میخواهد بمیرد، بمیرد به درک. پول ندهیم به آنها.» از کجا درآوردی شما؟ عرض کردم مثل اینکه بیایم تو مشهد خط بکشیم بلوار چمن که بغل این تقاطع چمن با نخریسی. «هرکی آنور نخریسیه فلان، اگه اینور نخریسیه فلان.» زلزله آمده، کسی حق ندارد از اینور پول بردارد برود آنجا. «مملکت خودت را بساز.» «چراغی که به خانه رواست به این آنجا حرام است.»
سوریه را از لبنان جدا کردند. لبنان و فلسطین جدا کردند. همه را از عراق جدا کردند. عراق از ایران جدا. «جونم!» میبینید دیگر چه خبر؟ من میگویم سریعتر صحبت بکنم. یک دورهای چند نفری از عراق پا شدند. یک جریان قلیلی بود. نمیدانم میخواهد، نمیخواهد. من خیلی دارم جسارت میکنم که این حرفها را میزنم. یعنی یکم دارم خیلی دیگر خودکشی میکنم با زدن این حرفها. اشکال ندارد. جانمان فدای اسلام. بگذار حرف را بگوییم. فتنه را بفهمیم چیست. یک راه فقط دارد که این مسیری که ما شروع کردیم برای اینکه عالم را بگیریم، با یک راه میشود خنثایش کرد. همین که ما را مشغول مرز کنند. اینجوری فتنه درست میشود. نابود میشویم. راه عبور از این فتنه این است که مرز نداریم. لبنان، سوریه، فلسطین، اینها همهاش جعلی است. ما مرزی نداریم. ما همه یکیم. یک خانوادهایم. گولمان نزند.
یادتان است توییتی؟ دیگر حالا بعضیهایتان احتمالاً دیگر در جریان هستید دیگر. یادتان است تو ماجرای هشت شعبی که آمده بود به سیلزدهها کمک میکرد از عراق یک توییتی با یک عکس طلبه درست کردند که این گفته بود که «خواهران ایرانی صیغه بشن برای این برادران مجاهد عراقی.» بعد یک بازیگر شارلاتان بیشرفی هم ورداشت این را نشانش داد. بعد یکی هم آمد تو خیابان یک طلبهای را کشت گفت: «فقط به خاطر اینکه دیده بودم آن خانم هم در رفت، رفت پناهنده شد.» آن بازیگر. طرحها را میبینید دیگر؟ مردم! بسیجی عراق آمده بودند اینجا به داد ما. سیلی که دیده بودیم آخه ایران عراقی ندارد. سیل به داد من برسد. من از شما میپرسم آقا! بنده به عنوان یک تهرانی راحت سرم را میگیرم بالا. راحت میگویم: «ما کم کسی داریم که از تهران پا میشود میرود شمال کثافتکاری میکند؟» بله. این همه ویلا، این همه ماجرا. خوب! الان بیایم شمالی و تهرانیها را به جان هم بیندازیم؟ اصلاً معنا دارد؟ آیا فسادی شده جلویش را بگیر. مدیریتش کن. کنترلش کن. این اصلاً این فساده ربطی به تهرانی بودنش ندارد. تو ماجرا ۴ تا از عراق میآمدند میگفتند: «چون عراقیه میاد اینجا پسر عراقی دختر مشهدی تو خیابان میبینیم.» بعد دیگر عراقی تو فرودگاه میبینی چه حسی بهت دست میدهد؟ آفرین! «جوان عراقی تو فرودگاه مشهد ببینی میخواهی بکشیش.» «از شما پذیرایی میکنند تو پیادهروی اربعین.» اینجا هم برای زیارت آمده. خیلیهایشان به خاطر درمان میآیند. کسی اینها را نمیگوید. بهترین خدمات را تو خاورمیانه داریم میدهیم توی درمان. اینها همه پا میشوند میآیند اینجا عمل جراحی کنند برگردند. اینها را نمیگویند. دو تا مورد میگوید را پیدا میکند. «این آمده یک دختری اینجا پیدا کرده و یک کثافتکاری و...» ببین! وقت ایرانیعراقی دلها سرد میشود. از هم زده میشوند. دنیا را کی میخواهد بسازد؟ «شما درگیر باشید ما واسه تان دنیاتونو میسازیم.» گرفتی چی شد؟ فتنه.
چند خط از امام برایتان بخوانم و بریم تو روضه. امام ما چقدر زر... چقدر این مرد فوقالعاده بود. چی را میدید تو خشت خام. سال ۵۹ این حرفها را فرموده. «این دیوارها که دور دنیا کشیدند و به نام کشور و وطن خواندند از فکر محدود بشر پیدا شده و علم محیط خدا فوق این کشورهاست. دنیا وطن توده بشر است.» این مال امام ماست. وطن ما کجاست؟ کل دنیا. کل زمین. همه با هم هموطنیم ما. با همه مردم کره زمین هموطنیم. مرز فریبت ندهد. «به همه افراد باید در آن به سعادت دو جهان برسند و این سعادت پیروی از قانون خداست که به تمام احتیاجات همه دورههای زندگی این جهان و آن جهان احاطه دارد و با همه جهانیان رحمت و محبت دارد.» مرزها فقط یک جا از هم جدا میشود. آنی که ضد دین است، آنی که میخواهد ما را بکشد. آنجا ما خطمان را ازش جدا میکنیم. وگرنه ملیت، لهجه، قیافه. «مَا خَلَقْنَاكُمْ شُعُوبًا وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا». همه یکی.
یک جمله دیگر از امام بخوانم و عرض ما تمام. سال ۵۹، شما الان این مسائل را میفهمید. آن مرد بزرگ چهل سال پیش این حرفها را میدید و میفهمید. «قضیه لبنان و ایران و اینها. شما میدانید که اینها قضایای مختلفی نیستند. مسلمانها هرجا هستند باید با هم باشند. آن چیزی که رنج است برای یک طایفهای، برای طایفه دیگر هم همان مسئله و رنج باشد. گرفتاری ما گرفتاری لبنانیهاست. گرفتاری لبنانیها گرفتاری ماست. سوریه، عراق، حتی قطر، امارات. با دولتش مشکل داریم. مردمش چی؟ مردم بحرین. آقا ما دولت بحرینی را چشم نداریم ببینیم. حالا آن هم به هم میخورد. مردم بحرین چی؟» مشهد چند نفر را سراغ داریم که با بحرینیها وصلت کردند؟ با کویتیها وصلت کردند؟ پیرمرد عربی از جت روستایی از عربستان آمده بود. فارسی نمیتوانست حرف بزند. تو حرم من را دید گفت: «شیخ! بیا با من کمکم کن. یک تلفنی دارم، زنگ بزن صحبت کن.» گفتم: «زنگ زد.» آن طرف فارس بود. لُر هم بود بنده خدا. بعد گفت: «بهش آدرس بده بگو من اینجام.» گفتم: «این کیت است؟» گفت: «پسرعمویم است. فلان شهر عربستان.» «عربستان و لُر دیگر نداشتیم دیگر.» خیلی ویژه بود دیگر. تهش مثلاً اهواز و آبادان و مشهد و اینها بود. ۵۰ سال پیش این شکلی بوده. «این کویتی بوده، آن بحرینی بوده، آن سعودی بوده، این چی بوده؟» از هم جدا بشوی. شهر از هم جدا میکنندها! «اینها فلان نژادند. آنها فلان نژادند. اینها فلان محلهاییاند.» آنها هی از هم تفکیک، تفکیک، تفکیک. از هم جدا بشوند. راحت میآیند میخورند.
امام ببین چی میگوید. خیلی زیباست. «اینکه ما ایرانی هستیم و آنها لبنانی هستند یا جای دیگری هستند در اسلام مطرح نیست. اسلام همه افرادی که ایمان به خدا آوردهاند، همه آنها را برادر میداند. حساب جداگانه ندارد که حسابی برای عرب باز کرده باشد، یک حساب برای عجم باز کرده باشد، یک حساب برای ایران باز کرده باشد، یک حساب برای کجا. حسابها، این حسابهایی که پیش مردم مادی که مطرح است که ما ایرانی هستیم و برای ایران باید چه بکنیم و آنی که عراقی است بگوید ما عراقی هستیم و برای چه، این حسابها در اسلام نیست. اسلام میخواهد که همه دنیا یک عائله باشد و یک حکومت در همه این همه حرف ماست در جهادی و جهانی بودن، یک جمله است. آن هم حکومت عدل برقرار باشد و همه افراد همان عائله باشند و لهذا ما مکرر این معنا را گفتیم که این قضیه که شاید صحبتش در همه که ملت ایران مثلاً جدا، ملت عراق جدا. اول جنگ بودهها. هر کدام یک عصبیتی بر او داشته باشند و حتی به اسلام کار نداشته باشند به ملت و به ملیت کار داشته باشند این یک امر بیاساسی است در اسلام، بلکه مضاد با اسلام است.» یک جای دیگر امام میفرماید که: «یک وقت نگید ایران و عراق دارد با هم میجنگد. نگید ۸ سال ایران و عراق با هم جنگید.» اول جنگ میگویند میگویند: «نگین ایران و عراق دارن با هم میجنگند. اسلام گفت دارن با هم میجنگند. ایران و عراق با هم دارن علیه کفر میجنگند.»
یک خاطره بگویم تمام. چقدر قشنگه مرزها را ببینی چه جوریه. بعد برویم مدینه. شب آخر است و روضه بخوانیم. عملیات مرصاد همه بلدند دیگر، میشناسند دیگر. چی بود؟ عملیات مرصاد چی بود؟ «خدا خیرتان بدهد.» منافقین از کجا حمله کردند؟ از کرمانشاه. درسته. منافقینی که حمله کردند، ملیتشان چی بود؟ ایرانی بودند. درسته. ایرانیهایی بودند که با پول صدام حمله کردند به ایران. چند نفر جز فرماندههای درجه یکی بودند که تو آن عملیات مدیریت کردند؟ یکی شهید صیاد شیرازی بود. یکی سردار نورعلی شوشتری بود. یکی دیگر کی بود؟ همین شهید ابومهندس. شهید ابومهدی مهندس که فرمانده اینها. هادی العامری بود. فرمانده سپاه بدر عراق. یعنی چی؟ عراقیهایی آمده بودند مرز کرمانشاه از جمهوری اسلامی دفاع میکردند که ایرانیهایی از آن طرف نیایند این اینور را بکشند. یک سری ایرانی با پول صدام از آنور آمده بودند. یک سری عراقی اینور وایساده بودند نگذارند آنها بیایند. این حقیقت جمهوری اسلامی است. آینده را ما این شکلی میسازیم. نمیشود جهانی. همه کار را میکنند این را به هم بریزند. حواستان باشد. ما انشاءالله این فتنه را رد کنیم. تا ظهور راهی نداریم. انشاءالله به شدت هم روی این کار میکنند. همین امروز برداشتن دوباره تو عراق یک درآوردن کف خیابان عکس قاسم سلیمانی با دمپایی و کفش و اینها زدند و آتیش زدند. میخواهد تحریک کند. حواست باشد. چیزی که زیاد است تو هر کشوری مزدور است. پول میدهند به او. «بیا عکس این را آتیش بزن.» پسفردا تو ایران پول میدهند بیایند عکس ابومهدی مهندس را آتیش بزنند. حواستان باشد. این فتنه را حواستان باشد. این خیلی فتنۀ یغوری هم هست. سخت هم هست. وکیلی یعنی آدم وقتی یک چیزی میبیند سریع اعصابش خورد میشود دیگر. میخواهد برود خرخره همه عراقیها، لبنانیها اینها را بجود. کنترل کنی. این ایام حواستان باشد. آمریکا بدجور به خنسی خورده. همهچی از دستش در رفته. رهبر انقلاب یک وقت تعبیر کردند فرمودند: «وضعیت آمریکا مثل کسی است که یک بسته گردو دستش بوده رفته بالا گنبد. پلاستیکش پاره شده. گنبد بالای گنبد گردوها دارد.» این وضعیت آمریکاست. کارش تمام. دلش به یک چیز خوش است. اینکه شما به جان هم بیفتید. کاری که تو مدینه کردند.
معطلتان نکنم. شب آخر این مجلس است. شام آخر جلسهمان. آمادهاید اشک بریزیم؟ این دقایق آخر برای مظلومیت فاطمه زهرا. پای منبریهای پدر آمدند رو دختر دست بلند کردند. آنهایی که پشت پدر نماز میخواندند. آمدند در خانهای را سوزاندند که پیغمبر بیاجازه وارد میشد. پیغمبر در میزد. جبرئیل بیاجازه وارد نمیشد. عزرائیل بیاجازه وارد نمیشد. لا اله الا الله. یک نامردی تو کوچهها خیلی داغ به دل اهل بیت گذاشت. روضه را بخوانم عزیز دلم تکمیلش کند.
دوران خلیفه دوم مالیات میبستند برای مردم. یکی آمد پیش امیرالمومنین گفت: «آقا! خبر دارید برای همه مالیات را دو برابر کردند؟ یک نفر را از مالیات معاف کردند.» «کی؟» گفت: «آقا قنفذ. قنفذ را از مالیات معاف کردند.» حضرت فرمودند: «میدانی چرا مالیات قنفذ را معاف کردند؟» «این به شکرانه آن ضربهای بود که تو کوچه به فاطمه با غلاف شمشیر.» لا اله الا الله. روضه روضههای نایاب است. کمتر این روضهها خوانده میشود. بگذارید حق این روضه را ادا کنیم امشب با دوران امام حسن مجتبی. بحث مذاکره مطرح شد با سپاه شام، با سپاه معاویه. یک هیئت، یک گروهی از شام پا شدند آمدند کوفه با امام حسن مذاکره کنیم.
حق روضه را ادا کنیم. شما را به خدا! با امام حسن امشب میخواهیم اشک بریزیم. شب آخر است. سفره هم سفره حضرت مادر است. امشب انشاءالله ما را تحویل میگیرد و دستمان را پر میکند. «چند سال گذشته؟ ۳۰ سال مثلاً گذشت؟ سی، چهل سال گذشته دیگر؟» میگوید یک هیئتی پا شدند آمدند پیش امام حسن مجتبی. افرادی بودند. یکی از آن افرادی که توی هیئت بود مغیره بود. مغیره. ۵، ۶ نفر آمده بودند سران حکومت معاویه برای مذاکره. جلسه جلسه رسمی دیپلماتیک سیاسی. اینها نشستند. پیشنهادهای معاویه را مطرح کردند. حضرت هم حرفهای خودشان را زدند. گفتوگوها شد. مذاکرات انجام شد و جمعبندی و نتیجه رسیدند.
متن روایت این است: جلسه تمام شد. آمدند برای خداحافظی و که همه با هم همدیگر را از نزدیک ببینند و خداحافظی بشود بروند. میگوید: «حضرت یکی اینها را دیدند و گفتوگویی کردند. به مغیره رسیدند. امام حسن مجتبی ۳۰، ۴۰ سال گذشته از این موقع»، جلسه رسمی دیپلماتیک سیاسی. میگوید: «امام حسن مجتبی رو کردند به مغیره فرمودند: فکر نکنی یادم رفته. هنوز یادمه تو کوچه با مادرم چه کردی.» «الهی بشکند دست مغیره.» میان کوچهها. خیلی داغ به دل اهل بیت کرد این ملعون. با آن ضربه تازیانه که زد. خیلی داغ به دل اهل بیت کرد. امام مجتبی بعد ۳۰، ۴۰ سال میفرماید: «فکر نکن یادم رفته. هنوز آن صحنه جلو چشمم است. تو تازیانه را روی مادر من بالا بردی.» امام صادق فرمود: «یک جوری تازیانه را بر مادر من فرود آورد. این تازیانه به دور بازوی مادر من چرخید. این بازو یک جوری ورم کرد «نهاد دملج».» اگر کسی نمیدانست فکر میکرد مادر ما بازوبند بسته. اینجور دست مادر ما ورم کرده. «علی لعنت الله علی قوم ظالمین.»
هرجا نشستید بلند صدا بزنید: یا زهرا.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه اول
عنصر جهادی جهانی
جلسه دوم
عنصر جهادی جهانی
جلسه سوم
عنصر جهادی جهانی
جلسه چهارم
عنصر جهادی جهانی
جلسه پنجم
عنصر جهادی جهانی
در حال بارگذاری نظرات...