مصداقمحوری قرآن و تطبیق آن بر اینستاگرام
نقش اینستاگرام در چهرهسازی و فرهنگسازی
ضعف جدی در نشاندادن قهرمانان و الگوهای گمنام
مقایسه آیینهای غربی مثل هالووین و بلک فرایدی با آیینهای ایرانی اسلامی
اهمیت برندسازی فرهنگی و بیتوجهی به ظرفیتهای بومی
رشد استارتاپها و تأثیر آنها بر سبک زندگی
خطر ارزشگذاری انسانها بر اساس دیدهشدن و تعداد فالوورها
مفهوم لایک و فالوور در فرهنگ دینی و روایت اسلامی
پدیده «شخصیت ثانویه» در فضای مجازی
ضرورت بازتعریف سبک زندگی انقلابی در مواجهه با فضای مجازی
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
حالا، بخش دوم عرایضم را عرض بکنم. بعد از آن، چند دقیقهای به سؤال و جواب میپردازیم. آیا ما اصلاً میتوانیم از اینستاگرام برای ظرفیتهای اینطرفی استفاده کنیم؟ این را من جزو فرصتها گفتم. یکی از فرصتهای فوقالعاده اینستاگرام، تعبیری است که علامه طباطبایی دارند. من بیشتر بحث امروزم را ناظر به برخی کلمات علامه مطرح کردم و فرضم بر این گرفتم که بعد از این صحبتهای ما، عزیزان کتاب را میخوانند؛ دیگر، ها؟ یا نه؟
باز هم چهار تا کلمهاش را فهمیدیم؟ گفت: «آقا گفتند سنگین است کتاب.» خدا خیرتان دهد! اشکال خوبی هم کردند. افراد دیگر هم به من گفتند: «مشکل ندارد، در خدمتیم.» متن سنگینی است، چارهای برایش اندیشیده شد.
عرض کنم که یکی از نکات فوقالعاده مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان (شاید این حرفها غریب باشد، من یک وقتی بحث نظام طلبگی را برای رفقای طلبه یزدمان گفتم، سی ساعت بحث کردم، دارم پیادهاش میکنم)، این نکته را گفتم، بعضی از اینها اینجوری داشتند منفجر میشدند: «قرآن بر این است که هیچ وقت مفهوم را به مردم نشان نمیدهد، بلکه مصداق را نشان میدهد.» شما مشکل کار آکادمیک و آموزشی، آموزش معارف و دینمان را بگردید؛ همین است، نامش مفاهیم ایمان، تقوا، اخلاص. قرآن اخلاص نمیگوید، قرآن مخلص میگوید. قرآن ایمان نمیگوید، مؤمن میگوید: "قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ". بگو ایمان، الایمان یوجب الفلاح و... بعد فلاح که آمد، میآید پی اینکه اینها اینجوریاند، نمازشان اینجوری است، اینجور انفاق میکنند، این شکلیاند. مصداق میگوید، معقول نمیگوید، محسوس میگوید؛ برای اینکه مردم با محسوسات تربیت میشوند.
حالا شما در اینستاگرام بیا مصداق افراد را نشان بده. هزار نمونه از اینها داریم، مقدسها داریم. در عین حالی که ریا در مورد بدیاش هم مفصل صحبت کردم. خوبی "یُنْفِقُونَ سَرًّا وَ عَلَانِیَةً"؛ قرآن میفرماید اینها هم انفاق مخفیانه دارند، هم علنی. مخالف اخلاص؟ شما برای اخلاص، انفاق مخفیانه انجام بده؛ ضد اخلاص، انفاق علنی انجام بده!
فرهنگسازی. طرف آمده دستبندش را داده، زنجیرش را داده، چه چیزی را داده؟ اعلام هم کن. امیرالمؤمنین در این ایام انگشترش را جلوی چشم ملت میداد. میتوانست نماز را سریع بخواند، گلوله این آقا را بکشد آن پشت، بگوید: «عمو، بیا!» آیه نازل شد: «وَ هُمْ رَاکِعُونَ». در حالی که هزار تا انفاق مخفیانه دارد که احدی خبر ندارد. اینها چهرهسازی است.
یکی از ضعفهای جدی ما این است: ما هزاران نمونه از آن آدمهایی که مخلصانه کار میکنند را نشان نمیدهیم. مشکل فرهنگی که عرض کردم این است. یکی از کارهای خوب عصر جدید، انصافاً باید بگوییم اصل برنامه نقد ندارم. برنامه، برنامه خوبی بود از جهت تاکتیکی و تکنیکی که واقعاً برنامهای فوقالعاده بود. یعنی اصلاً سطح کار رسانهای را در تلویزیون ما بالا آورده است. این بعد حالا بعضی از این افراد جهادگری که زحمت کشیدند را آورد، نشان داد. یک اپلیکیشن «سایه» بود، معرفی کرد. اینها خیلی کارهای خوبی است. بعضی وقتها از این آدمهای مخفی که دارند یک گوشه یک کاری میکنند، حالا خودش نمیخواهد، شما میتوانی به یک نحوی کار او را نشان بدهی، زحمت او را نشان بدهید. خیلی وقتها نمیخواهند، خیلی وقتها ابزار ندارند، نشاندادنی نیست. یک آدم رسانهای میتواند این را از او صورتسازی کند. مثلاً کسی که کلیهاش را هدیه کرده به یک خانوادهای که، عرض کنم که، مثلاً کلیه میخواستند. کار نمایشی نیست؛ نمایش بده این را. الآن روشن است، حالا مخلصانه این کار را کرده. مردم ببینید: «ها، زار! کلیه دارم، درش میآورم بیرون. پنجاه تومان میخریدند، ندادم.» آقا بگذار اینجا، یک مارک هم رویش بزن. هرکی از بغلت رد شد، بگو. نه، من. میشود همچین کاری کرد.
اعضا را وقتی هدیه میدهد، خب بله، خانم عبادی میتواند بیاید این را با شأن خیلی قشنگ نشان بدهد. مثلاً یک بخش دیگر کار ما در این حوزهها به شدت ضعیفیم، به شدت ضعیفیم. یکی از فرصتهای فوقالعاده اینستاگرام، نشان دادن همچین آدمهایی است. آدمهای نخبه ما، آدمهای نابغه ما. چرا این را حتماً باید بکشند تا ما بشناسیمشان؟ باید بمیرند تا بشناسیمشان؟ امروز یک بزرگی، عزیزی از دنیا رفته، من تازه الان فهمیدم و چقدر خاک به سرم ریختم. آقای لونا، اسمش، جنگ مشهد بوده؟ بله. بله، دانشمند فرانسوی. امروز در ساحل، امروز یا دیروز به رحمت خدا رفت، مشهد دفن شد. خب ایشان پا شده، اشتیاق به فلسفه اسلامی و ایرانی، ایشان را از فرانسه کشانده، آمده اینجا. پانزده سال مشهد بوده، شاگرد مرحوم آیتالله آشتیانی بوده. اتفاق، خیلی اتفاق ویژهای است.
ما در کتاب چند نمونه را اسم آوردم. گفتم مثلاً شما دیوار مهربانی. گفتم ما چیزهای بومی خودمان را عرضه نداشتیم نشان بدهیم. یکیاش این است: دیوار مهربانی. در کل دنیا یک اتفاق ویژهای است. ما در دنیا دیوار مهربانی نداریم. بعضی کشورها بعد از ما شروع کردند راه انداختن. چین و پاکستان خیلی نگرفته اینجا. چرا؟ چرا دیوار مهربانی شما سبد داری در فروشگاه؟ میروی تویش، اقلام مصرفی گذاشتند. در نانوایی میروی، میبینی. لباس میبینی. حالا الان درست است وضعیت اقتصادی مردم جوری شده که شاید یک کمی ضعیفتر شده کار، ولی آن اولش خیلی کار پرشتاب و پرقدرتی بود.
در غرب یک نمونه را من در کتاب آوردم. مثلاً هالووین، یک نمونه هالووین است. یک نمونه بلک فرایدی. این دو تا نمونه را آوردم در کتاب که اینها را مبنای ارتباطی که عرض کردم، شما میبینی که جمعه آخر سال میلادی حراجی میزند. هدف از این حراجی چیست؟ که آنهایی که ندارند دارا بشوند؟ بله، هدفش این است که انبارش تخلیه شود. درست است. بلک فرایدی کشته میدهند هر سال. تعداد زیادی همدیگر را تیکهتیکه میکنند. میگویم که آقا این یک نکته. در هالووین، جشن ملی اینها چیست؟ هالووین جشن ملیشان چیست؟ همدیگر را بترسانیم. شگردهای خلاقانه در ترساندن ملت. جشن ملی! بعد جشن ملی ما چیست؟ عید نوروز. دلی از هم دست بیاوریم، خانه همدیگر برویم، سری بزنیم.
حالا من مطلق نگاه نمیکنم که مطلقاً اینجا این است و مطلقاً آنجا آن است. حرفم این است: آنها آنقدر هنرمندانه کار میکنند، نقاط ضعفش نشان داده نمیشود. ما آنقدر بیعرضهوار کار میکنیم، نقاط قوتمان دیده نمیشود. حرف من! جشنی داریم با جذابیت بصری. حالا جذابیت بصری میشود تولید کرد. آقا مگر هالووین جذابیت بصری دارد؟ جذابیت بصری برایش ساختهاند دیگر! حرف منم همین است. خود آیینش که در ذات جذابیت بصری ندارد. همچین میسازد که لولو را تبدیل به هلو میکند.
آقا فرمودند دیگر. فرمودند که چقدر ما باید بیعرضه باشیم. ملت ایران در این مسائل اقتصادی، در این فشار، هلال احمر کمک نکرده، صلیب سرخ کمک نکرده. همه نهادهای بینالمللی ول کردند در وضعیت. خود ملت در فشاری که تورم پنجاه درصد را تجربه میکند و در اوج مشکلات است، خودش اداره کرده. نشان بده! میشود تصویرسازی، برندسازی. در مورد برندینگ و... مفصل در کتاب صحبت کردم. کار فرهنگی با برند صورت میگیرد. ذهنیت میسازد، فضا میسازد. مطالعه کنند.
یک آنتراکتی بدهیم، یک کمی خستگی در کنید. بعدش اگر سؤالی، نکتهای بود، انشاءالله در خدمتتان هستم. و صلی الله علی سیدنا محمد.
آقا، من دو تا کتاب خوب آوردم معرفی کنم. کتاب خوب البته زیاد است، چون میدانم معرفی نمیشود، این از فوقالعادگیهای ماست که کتاب خوب میدانیم، کسی معرفی نمیکند. دست زیاد. «۹۷۶ روز در پسکوچههای اروپا». کیا دیده بودند کتاب را؟ الان کتاب، کتاب عالیای است. البته من یک کم نقد دارم به فضای کتاب، ولی کتاب خیلی کتاب خوبی است. آقای دلاوری سه سال بلژیک بوده، نماینده صدا و سیما بوده، خبرنگار است. خیلیها سفرنامه نوشتند، البته در سفرنامهها واقعاً سفرنامه ابن بطوطه نمیشود. نمیدانم چه جور نوشته ابن بطوطه. سفرنامه ابن بطوطه فوقالعاده است، دیوانه میکند آدم را. حالا کلش را اگر نمیخوانید، خلاصهاش را بخوانید که نشر معارف هم زده.
عرض کنم که این کتاب از یک جهت کتاب فوقالعادهای است. ایشان چون خبرنگار است، اولاً ابزار دارد برای اینکه برود به یک سری پشتپردهها دسترسی پیدا کند. پشتپردهها را در مقام خبرنگار بودن، ریزهکاریها را خوب دیده. خیلی قشنگ و حلاجی شده و با تحلیل، پدیدهها را گزارش کرده. لذا یک نگاه خیلی خوبی میدهد در مورد غرب که فضایش، انگار شما وقتی این کتاب را میخوانی، واقعاً حس من این است که من انگار سه سال بلژیک زندگی کردم. وقتی کتاب را خواندم، واقعاً این حس به من منتقل شد. حس من بعد از این کتاب این بود که من الان سه سال از عمرم را در بلژیک گذراندهام. آنقدر قشنگ توانسته منتقل بکند. و متاسفانه بعد از این همه سال، دو تا چاپ بیشتر نشده، یعنی تازه به چاپ سوم رسیده است.
یک کتاب دیگر هم که معرفی میکنم و این کتاب، کتاب استثنایی است. حالا بنا دارم انشاءالله وقتی فرصت شد، این کتاب را یک شرحی بدهیم و بحثش بکنیم. کتاب «تعلق» از آیتالله حائری شیرازی. این هم نشر معارف چاپ کرده است. این کتاب در بحث انسانشناسی و جامعهشناسی مبتنی بر انسانشناسی، یک نگاه فوقالعادهای به شما میدهد. خیلی این کتاب، کتاب ویژهای است. خلاصهاش هم من اول بنا داشتم یک جاهاییاش را خط بکشم، الان یک جاهاییاش را فقط خط نکشیدم، همهاش را تقریباً خط کشیدم و حاشیه نوشتم. کتاب این دو تا را فعلاً آوردم، کتاب زیاد است، حالا این دو تا را انشاءالله.
آقا، خدمتتان عرض خیر مقدم همه عزیزان. قبل از اینکه حالا بحث با حاج آقا را ادامه بدهیم، من توضیحی بدهم که این برنامه با این هدف طراحی شده که پیرامون یک کتاب، اینجا بحث و گفتگو شود؛ نه اینکه لزوماً قبل از آن، کتاب خوانده شده باشد. اما میخواهیم زمینهای بشود که بعد از جلسه، حتماً کتاب خوانده شود. یعنی اینجا موضوع مشخص میشود. موضوع، با موضوع کتاب، بحث و گفتگو انجام میشود با حضور یک استاد بزرگوار. در انتها، پس از آن بحث و گفتگوها، احتمالاً ما به نیازمان در مورد مطالعه بیشتر در مورد آن بحث پی میبریم و بعد آن کتاب را تهیه میکنیم. روال برعکس نقد کتاب است. نه قرار است کتاب بخوانیم و اینجا بیاییم در موردش صحبت کنیم، قرار است صحبت کنیم و برسیم به کتاب.
خواهش میکنم، حالا این جلسه الحمدلله به عنوان جلسه دوم خیلی استقبال خوبی داشته است. نتیجهای میخواهم از آن بگیریم. ببینید، حالا حاج آقا خودشان در حوزه آیندهپژوهی ظاهراً اشارهای هم داشتند، مطالعه هم. آقای آلوین تافلر، از جمله آیندهپژوهان شاخص است. مرحوم آلوین تافلر در کتاب «موج سوم» اش، جملهای را من میخواهم از توی این کتاب برجسته کنم و بعد به یک نتیجه برای حال خودمان برسم. ایشان توی کتاب موج سوم که آینده را پیشبینی میکند، میگوید: «ما با جامعهای مواجه هستیم که انسانها همدیگر را نه فروشنده و نه خریدار خواهند دید.» شاید زمانی که ایشان این کتاب را مینوشت، یک کم این جمله ثقیل بود. ولی امروز که با توسعه فضای اینترنت مواجه هستیم، اگر در دو حوزه نگاه کنیم: دو حوزه کسبوکارها که بخش مهمی از شبانهروز ما، زمان ما را به خود اختصاص میدهد؛ و حوزه ارتباطات انسانی ماست، و دو حوزه شغلی. اگر دقت کنید این دو بخش، در واقع بخش عمده زندگی ما را به خود اختصاص میدهند.
در حوزه شغلی، استارتاپها امروز آمدهاند. حالا تازه کشور ما با بازه ده، پانزده ساله از بقیه دنیا یک مقدار عقبتر است، تا حدی. استارتاپها آمدهاند. مثلاً شما امروز اسنپی را دارید که کلاً حوزه شغلی حملونقل را دارد متحول میکند و هنوز اسنپهای جدیدی، یعنی با سطوح بعدی، در راه است. در حوزه ارتباطات انسانی، شبکههای اجتماعی آمدهاند این تحول را رقم زدهاند. امروز نیاز ما به مقبولیت را شبکههای اجتماعی دارند ارضا میکنند. نیاز ما به دیدهشدن را شبکههای اجتماعی دارند مدیریت میکنند. نیاز ما به ارتباط با دیگران. من معتقدم که این طور نیست که در آینده اینها افول بکند، بلکه در آینده سهم اینها در زندگی ما بیشتر و بیشتر میشود.
ما در یک دوران جابهجایی و گذار واقع شدهایم، در واقع عمر من و شما واقع شده است. یعنی انسان شاید پنجاه سال دیگر در یک دنیای تثبیتشدهتر و کاملاً متفاوتی دارد نفس میکشد. انسان قبل از ما که پدر و مادرها و پدربزرگ و مادربزرگها بودند، باز در یک جامعه دیگر بودند. ما در دوران گذاریم. حضرت آقا جملهای مهم دارند پیرامون این ماجرا. از آن جملاتی است که من اینجوری برداشت میکنم که هر کسی به قدر خودش از آن جمله میفهمد. میگویند: «توسعه فضای مجازی و شبکههای اجتماعی به قدری مهم است که بشر مثل مسیری که انقلاب صنعتی در تمدن بشر ایجاد کرد، این ادامهاش خیلی مهمتر است. میتواند این مسئله فضای مجازی، مسئله انقلاب اسلامی را تحتالشعاع قرار بدهد و شاخصهای زندگی بشر را جابهجا بکند.»
ما یک عارضهای داریم به نام سبک زندگی که در واقع منشور و مانیفست باورها و ارزشها و مدل زندگی یک انسان است. ما یک چالش داریم در همین دنیای عادیمان، یعنی همین الان در حوزه سبک زندگی دچار بحران و دچار کمبودهای جدی هستیم. تکلیفمان در بعضی از حوزهها واقعاً بخش مبهمی است. اما این مشکل موقعی که با پدیده جابهجایی به دنیای مجازی مواجه میشویم، بیشتر خود را بروز و ظهور میدهد. چون ابزار فضای مجازی دارد از تمدن غرب، مبتنی بر فلسفه غرب، میآید و مال ما نیست. اما میشود از این ابزار درست استفاده کرد، به شرطی که ما با خودمان در حوزه سبک زندگی روشن باشیم. خیلی از تکنولوژیها از غرب که آمده، چون ما خودمان روشن بودهایم، از آن بهره درست بردهایم. اما امروز که به هر دلیلی که حالا ماجراهایش مفصل است و کارشناسان نظرات مختلف دارند، جامعه ما در حوزه سبک زندگی دچار بحران است. حالا با ورود فضای مجازی، موضوع به شدت تشدید میشود و پیچیدهتر.
هدف ما از این جلسه، هدف ما اصلاً به نظرم رسالت بچههای گروه «اینستاگرامیها» همین است که ما بتوانیم سبک زندگی مبتنی بر اندیشه ایرانی اسلامی، گفتمان انقلاب اسلامی را در فضای مجازی به قدر وسعمان شروع کنیم به بازتولید و بازتعریف. من در این دغدغه بودم و بودم تا اینکه خدا در واقع ما را به سمت حاجی امینی و این کتابی که ایشان نوشتند، هدایت کرد. واقعاً اولین، یعنی اینکه یک طلبه بیاید با سطح سواد و الحمدلله علم ایشان، ورود بکند به مسئله سبک زندگی در اینستاگرام، این میتواند یک مقدمهای برای ما باشد برای ورود به مسئله سبک زندگی در فضای مجازی. فضای مجازی که قرار است من و شما را به نقطهای برساند که در ده سال آینده سهمش در زندگی ما دهها برابر سهم فعلی است.
امروز در جامعه، مثلاً کشور چین، داشتن گوشی موبایل اجباری است. یعنی بخشی از هویت طرف، بخشی از خدمات اجتماعی به او داده نمیشود اگر گوشی موبایل نداشته باشد. این روز برای ما هم متصور است. یعنی آن نگاهی که آقای آلوین تافلر میگوید، دارد محقق میشود. با ورود این تکنولوژیها، ما قرار است تمدن نوین انسانی را ببینیم، یک تمدن اینجوری است. این را بگویم که یکی از این دوستانی که در حوزه استارتاپ حاج آقا کار میکردند، ایشان میگفت: «ده سال آینده در ایران، تسلط استارتاپها بر هدایت جامعه از حاکمیت مرکزی و رسانههای رسمی مثل تلویزیون به مراتب بیشتر است.» ایشان تعبیری که به کار میبرد، میگفت: «امروز روبیکا دارد به تلویزیون پول میدهد برای اینکه تبلیغش را بکند، ده سال دیگر تلویزیون باید به روبیکا پول بدهد که آقا بیاید تبلیغ مثلاً سریال ستایش من را بکند، بلکه دیده شود.»
جامعه بشری با افزایش سرعت اینترنت، ارزان شدن اینترنت و افزایش ابزارهای مبتنی بر آن، هر روز با توجه به ذات ما که دوست داریم آن شخصیسازی یا آن کاستومایز شدن مسائل برای ما بیشتر بشود، به این سمت خواهد رفت. یعنی ده سال آینده، آپارات، فیلیمو، روبیکا، اسنپ، اینها سهم به شدت بیشتری در سبک زندگی ما خواهند داشت. حالا تکلیف، جالب است که بدانید اغلب این استارتاپها متعلق به جریان روشنفکری هستند. این خیلی جالبتر است. یعنی اصلاً آنها این را زودتر درک کردهاند و دغدغه استارتاپها و شبکههای اجتماعی را بیشتر دارند در راستای گفتمان خودشان جلو میبرند. چون اصلاً به تشکیلات وابسته است. هر تشکیلاتی بیاید، استارتاپ میتواند اداره کند.
حالا در این فضا، این جمعی که حالا نماینده یک جمع بزرگتر دو هزار نفری است و در واقع نماینده یک جمع بسیار بزرگتر به نام انقلابیهاست، تکلیفش در این دوران گذار چیست؟ سبک زندگیاش را اگر ما، اگر ما آمدیم و روی مسئله سوار شدیم، سبک زندگی خودمان را بازتعریف کردیم در فضای مجازی و آن را نشر دادیم، یعنی ما توانستیم گفتمان انقلاب اسلامی را از دنیای واقعی به دنیای مجازی و سبک زندگی منتقل کنیم و به نسل بعد خودمان آن را احتمالاً منتقل خواهیم کرد. اگر نه، این میتواند منجر به هضم و اساساً تمام شدن مسئله گفتمان انقلاب اسلامی و تسلط بیشتر هژمونیهای تمدن شود.
این مقدمه مطول را گفتم برای چه؟ برای اینکه اهمیت این جلسه و اهمیت این کتاب را از یک منظر راهبردی توضیح داده باشم و خواهش بکنم، حالا نمیدانم هفته دیگر حاج آقا وقت دارند یا نه، اگر حاج آقا وقت دارند، ما با اجازهتان هفته دیگر را هم به همین کتاب اختصاص بدهیم و به همین موضوع اختصاص بدهیم. این کتاب را بخوانیم از این منظر کلامی که گفتم و نقدش کنیم از این جهت که به قلم حاج آقا کمک کنیم که یک کتاب کاملتری، ورژن دو، مرجعی بشود برای حداقل همان سبک زندگی کلی در فضای مجازی. حالا پس این بحث، جمعبندی حاج آقا پیرامون همین خلاصه زیادهگویی که من کردم و عرضم به خدمت شما که شما از زاویه خود کتاب و این اهمیت زندگی در فضای مجازی، نکاتی که در کتاب اشاره کردیم را بگویید. دوستان هم از این منظر یکم در بحث ورود کنند.
بنای این جلسه بر مباحثه و گفتگوست، نه تأیید و تمجید و اینها. میخواهیم که تجارب، آرا و افکار صورت بگیرد. حالا یا حاج آقا شروع کنند یا...
عرض کنم که مسئلهای که هست، حرف من این است که اشکال عمده اینستاگرام و خیلی از رسانههای دیگر ما این است که ارزشمندی انسانها به حجم اعتبار آن فرد در جامعه و میزان دیدهشدن آن فرد در جامعه و مقدار جلب توجه افراد بستگی دارد. این مال فرهنگ ما نیست. در فرهنگ ما گمنامی ارزش است. در «عصر جدید» هی صبح تا شب میگویند: «دیده شد، دیده شد. ما اولین بار دیده شدیم. تا حالا دیده نمیشدیم. نه سال بود دیده نشده بودیم.» من با این حرفها مخالفم. اگر نظام ارزشی و روح حاکم بر یک برنامه، دیدهشدن افراد باشد، یعنی سرمایه اجتماعی ایجاد کردن، چه معادل باشد با ارزشمندی این فرد. «تو تا حالا ارزش نداشتی چون دیده نمیشدی. تو سرمایه اجتماعی نداشتی چون تو خیابان نشانت نمیدادند. این برنامه من تو را ارزشمند کرد.» من با این حرف مخالفم. اشکال اصلی به اینستاگرام هم همین است.
ما باید یک نکته خوبی را اشاره کنیم. خیلی وقتها تکنولوژی میتواند بیاید و در خدمت ما قرار بگیرد. آن هم وقتی که ما یک روحی را سوارش کنیم. نکته بحث مهمی است در مورد بحث غربشناسی و تمدن غرب که باید چندین جلسه بنشینیم صحبت کنیم. نتوانستیم روح بهش بدهیم، یک روحی را بهش حاکم کنیم. بعضی چیزها را نتوانستیم، خیلی چیزها را نتوانستیم. اگر روح یک چیزی را عوض کردیم، مثل چی؟ در اینستاگرام من در این کتاب نوشتم، گفتم هر لایک در فضای اینستاگرام و در واقع زمینه و پشتوانهای که داشته، هر لایک یک سنت انگار به حساب میآید. گفتم مثل کارت اعتباری میماند. طرف انگار صفرهای پشت این کارت اعتباری زیاد است. من اگر با یک کارتی آمدم که ده میلیارد پول دارد، در این کتابفروشی به خودم اجازه میدهم همه کتابها را نقد بکنم، هرچی میخواهم بردارم، هرچی میخواهم بگذارم، هر جور میخواهم صحبت بکنم با طرف؛ چون اعتبار دارم، ارزش دارم.
در اینستاگرام اتفاقی که رخ داده این است: ارزش هر فردی شده به میزانی که فالویش کردهاند. این شده یک اعتبار کارت. این آدم الان پانصد اعتبار دارد، آن یکی پنج میلیون اعتبار. ما میتوانیم روح این را عوض بکنیم. به جای اینکه یک سرمایه مادی به حساب بیاید، یک پلهای باشد که من رفتم بالا، بالاتر از شما سوار روی دوش شما شدم که من را ببرید. که عرض کردم فلسفه غرب بر مبنای غرب همین است. یک معنای دیگر میتواند پیدا کند. یک روایت در کتاب آوردم، گفتم که روایت دارد که: «مَن قالَ لأخیه المؤمن مَرحَباً بِکَ، قالَ اللهُ لَهُ مَرحَباً اِلَی یَومِ القیامَة.» که تیترش را گذاشتیم: «تا قیامت لایک». کسی به برادر مؤمنش بگوید مرحبا، خدا تا قیامت به او میگوید مرحبا، تا قیامت لایکت میکند.
لایک اینجا چه معنایی دارد؟ لایک دیگر به معنای این نیست که ارزشی من دادم به این، به تو که بروی بالا. به این معناست که در جامعه ایمانی و این نسبتی که افراد بر اساس ارزشمندیهایشان دارند، لایک من به این معناست که این جامعهای که یک سری چیزها را ارزشمند میداند، ارزشی که بینش هست را به تو هم سرایت داد. تو ارزش داری، تو هم به ما ارزش بده. الان جامعه ما این است که یکی مشهور، شهرت دارد، اعتبار دارد، او اعتبار میبخشد؛ چون فضایل اعتبار ندارد. هرچیزی که او بگوید، میشود فضیلت. سگبازی خوب است، ازدواج این شکلی خوب است، فلان کار خوب است، میشود فضیلت، میشود فرهنگ، میشود گفتمان. افراد که با این چیزها سنجیده نمیشوند، درست است؟ عرض من روشن است. اینجا اصلاً معنای لایک، نسبت ما عوض میشود. معنای فالو عوض میشود.
برخی دوستان، این دیگر در کتاب نیست. فالو به چه معنی؟ فالوور به چه معنی؟ یکی از معانی فالوور (حالا من وقتمان بالاتر از این است، یکی از معانی فالوور، شما بگردید در کتابهای لغتنامه و دیکشنری)، یکی از معانی فالوور به معنای شیعه است. بعد یک حرفی را قرآن دارد، فوقالعاده: "وَ جَعَلَ أَهْلَهَا شِیَعًا یَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِّنْهُمْ". مدل کار اداره سبک تمدنی فرعون چه شکلی بود؟ مردم را شیعه میکرد. شیعه دارد، تو ارزش داری. شیعه ندارد. با پول شیعه ایجاد میکند، با سرگرمی شیعه ایجاد میکند.
الان روشن است. هرچه بیشتر پول دارد، بیشتر شیعه دارد، بیشتر فالوور دارد. الان فالوورهای اینستا برای لاکچریها، من دستهبندی کردم اینها را خارج از قاعدهها، یا در کتاب اشاره یا سرگرمی یا لاکچری است یا خارج از قاعده؛ یک مریضی خاصی دارد، قیافه خاصی دارد، خارج از قاعدهها. بعد این برای شیعه ایجاد میشود. بعد با آن سرمایهاش، یک نفر را حذف میکند. «خیلی معتبری، خیلی باکلاسی، دو هزار تا بیشتر فالوور نداری؟» دعوت به مناظره کردیم یکی از این طلبههای به ظاهر عدالتخواه را. اشاره سریع به ماجرا سر عدالتخواهیشان، اینستاگرامی. بنده هیچ ارادتی ندارم، فقط دوست عزیز ماجرای سر این را (آن هم بر اساس رفاقتی که داریم بهشان علاقه دارم) میدانم.
یعنی اگر یک طلبهای در اینستاگرام خیلی گل کرد، من برایم سؤال میشود چرا؟ یک ماجرایی هست که این دارد گل میکند. یک اتفاق، بزرگش میکنند، گندهاش میکنند برای اینکه یک کاری باهاش بکنند، از قبلش یک چیزی بخورند یا جزو همان خارج از قاعدهها و اینهاست؛ چون لاکچری و سرگرمی که نمیتواند قاعدتاً باشد. خارج از قاعده معمولاً. سریع ماجرا. ایشان در مورد حالا بحثهای عدالت، کار ندارم فعلاً، سر استاد اخلاق و اینها مناظره کرده بود. بعد آمده بود، دیده بود و گفته بود که: «برو بابا! مثلاً ما چقدر فالوور داریم، این چقدر مثلاً...» اشاره. بعد بامزگیاش به این بود که پدر همین آقایان، چه در یزد، جزو معتبرین و محترمین برجسته یزد است. ایشان یکی از پامنبرهای هر دویمان بود در یزد و به شدت ارادت داشتیم و نمیدانم که ما با پسرش همچین دعوایی داشتیم. نگفتم، نه پدر، نه پسر میدانند. به من خیلی جالب بود که مثلاً یک عالم دینی که در شهر اعتبار دارد، من از پسر ایشان هم نگاه میکنم به اینکه حرف طرف ارزش دارد یا نه. بچه در اینستاگرام که طلبه هم هست دیگر، به حرف تو کار ندارد. پشتوانه چند تا داری؟ تمام.
اتفاقی که میافتد این است: برنامههایی مثل «عصر جدید» جبری و الزامی است و بر اساس خواستشان هم هست، یک فرهنگی در محاکمه این اتفاق میافتد. سرمایههایی در انتخاباتهای دیگر رنگ میسازند. حالا در اینستاگرام قطعاً بچهها بهش برخوردهاند. اینجا جمعیت جمع میشوند پشت سر امام، در حالی که مأمور که امام پدیده است به نام «تبِ لایک». ما برادر طلبهمان، خب بالاخره طلبه یک شأنی دارد، سبک زندگی دارد. یک وقت هست ما از اینستاگرام استفاده میکنیم برای امر تبلیغ. حالا تبلیغ به هر شکلی. یک وقت هست داریم استفاده میکنیم برای انعکاس زندگی. مثلاً این تبِ لایک کاری میکند که مثلاً حاج آقای ما میرود در باشگاه بدنسازی، از خودش فیلم و عکس میگیرد، میگذارد؛ چون تبِ لایک. وقتی بهش میگویی، اولین بار که وارد اینستاگرام میشود، این را نمیفهمد.
میخواهم بگویم این بحثی که حالا برای دموکراسی میگویند، میگویند حاکمیت عوام و بعد میگویند استبداد عوام. دقیقاً ما در بحث فضای مجازی و حالا مثلاً شبکههای اجتماعی، استبداد عوام داریم. شما نگاه کنید تعداد کسانی که در مثلاً اینستاگرام در ایران فعالاند، حالا میگویم بیست، بیست و پنج میلیون اکانت فعال فرض کنید. اینها حدوداً هفتاد درصد در رنج سنی هجده تا سی و پنج سال هستند. اگر نگاه کنی در آن قسمت آمار پیجتان، اکثراً در این رنج. این به صورت عمومیت هم حالا در گزارشها آمده است. خیلی از اینها قاعدتاً نخبه نیستند، انسانهای معمولی هستند؛ چون در جامعه لایه انسانهای معمولی بیشتر است. اما حق رأی و سهمشان در جهتدهی شما با دیگران برابر است.
بعد چه اتفاقی میافتد؟ بنده صفحه میزنم، مثلاً حاج آقا صفحه میزند، شروع میکنند به نشر آن چیزی که درست است. اما آن مخاطب عام این را نمیفهمد. اگر حاج آقا همین مسیر را ادامه بدهند، به تعبیر آن آقا شما چقدر فالوور دارید؟ اگر حاج آقا بخواهند تغییر جهت بدهند، در واقع آن عوام بر ایشان دارند حکومت میکنند. یعنی ایشان میافتد در دامی که بیشتر لایک بخورد. و خیلی از افراد، کجرویهای اعتیادی که داشتیم، مثلاً تبرّج میکشد، در بحث آقایان به تهور میکشد. دقیقاً در واقع سبک زندگی است.
ملاک اینکه فرمودند حاج آقا لایک، در روایات هم داریم دیگر، شما تأیید غلط کردهاید. یعنی شما اگر راضی باشی به عمل من، و عمل من درست باشد، در ثوابش شریکی. راضی باشی به عمل من، و عمل غلط باشد، در گناهش. حالا اگر یک نفر یک محتوای غلط گذاشت، من لایک کردم، آیا این همان راضی بودن به عمل محسوب میشود؟
یا نکتهای که وجود دارد، قضیه مثل رانندگی با مشهدیهاست. ما سبک زندگیمان، خیلی از ما بچههای انقلابی، من عوام جامعه را کار ندارم، در زندگی روزمره این قوانین را به محض اینکه من وارد پیج اینستاگرام میشوم، نمیتوانم این مفاهیم را منتقل کنم. یک بحثی من اینجا در کتاب «شخصیت ثانویه» دادهام. یک بخش مهمی هم هست.
یک اشاره، ببخشید در تتمه حرف شما عرض میکنم. ما یک گروهی داشتیم. این گروه همه آقایان هیئت علمی و رئیس مؤسسات و اساتید درس خارج بودند و گروه خیلی شاخصی هم بود. گروه آنقدر معروف بود که مثلاً یکی پیام میگذاشت، بعد در فضای مجازی منتشر میشد. پیام فنی در گروه صد نفره تلگرامی. بعد مؤمن، در این گروه یک روزی آن مسئول گروه که حالا همه میشناسید، گفت: «آقا شام خانه من آمدند. آنقدر مغازه شخصیت تحویل گرفتند، محبت کردند.» اینها، رئیسش خیلی خوشش آمد. تشخیص شما نیست. اینجا یک شخصیت ثانویه برای ما ساخته است. اینجا که میآیی دیگر آن آدم نیستی. یک بحث مفصلی دارد. حالا آن حرف تافلر را که میگویند، من همانجا نقل کردم و یک سری مسائل دیگر هم دارد. جامعهشناسی میگویند شناخته شدن طرف باعث مقیدتر شدنش میشود، در حالی که اینستاگرام برعکس شده است. یعنی وقتی طرف بیشتر شناخته میشود، محدودتر میشود. تلویزیون اینجوری بود، تلویزیون یک دوره این شکلی بود. تا قبل اینستاگرام، شناخته شدهتر میشد، مقیدتر و محدودتر میشد. بعد اینستاگرام اتفاقاً هرچه بیربطتر باشی، بیشتر شناخته میشوی. بزهکاری و... شهر، پایاننامهها نوشتند در این زمینه.
وقتی افرادی مسجد میروند، همسایهها میشناسند. اکانت فیک این شکلی است. وقتی من را نمیشناسند، وقتی پیگرد ندارم، کسی نمیتواند دنبالم راه بیفتد. قشنگ است. میگویند در رسم فنی، شما یک رخ از طرف اگر بکشی، چهره درنمیآید، سه رخ باید بدهی. الان در اینستاگرام همه یک رخ دارند. خواستم چه میدانم، اگر در بدنم جایی عیب دارد، در هیچ عکسی معلوم نیست. در رفتارم چیزی عیب دارد؟ نقصی دارم؟ در زندگیام اگر شکستی داشتم؟ رابطههای هزارگانه با هزاران مفصلی دارم. اینها هیچکدام دیده نمیشود. همه آنهایی که دوست دارم دیده شود و دوست دارم این طور دیده بشوم. ببینید، نمیگویم لزوماً شفافسازی. من میگویم ما وقتی آمدیم ارزش را چیز دیگری دادیم، بعد گفتیم: «آقا، تو همین که هستی، میتوانی آن ارزش را حفظ بکنی.» طرف لازم نیست برای اینکه ارزشمند باشد، کاری بکند که دیده بشود. اگر ارزش، دیدهشدن باشد، دیده میشود. ولی وقتی ارزش، دیدهشدن شد، من سعی میکنم ارزشمند بشوم که دیده بشوم، نه اینکه دیده بشوم تا ارزشمند بشوم.
دعوا سر این دو بخش است. البته ما راهکار دادیم برای اینکه ارزشمند بشود، دیده بشود باید چکار کنیم. با کار فردی هم درست نمیشود، یعنی فقط کار تشکیلاتی است. یک وقتی دوستان در دانشگاه فردوسی گفتند: «آقا، برای گام دوم طرح بدهید.» گفتم: «من دهها دانشجو میشناسم اینجا. پروژه برداشتهاند، دارند کار میکنند. بعضی از پروژهها را اینها در خاورمیانه اولین بار...» گام دوم، الان مثلاً جلسات گام دوم، رهبری فرمودند: «امید ما در روایت داریم، امید فلان است.» رهبری فرمودند: «در رأس گناهان، فروشِ شرحِ گامِ دومِ شهرِ لومه...» مثلاً آقا میگویند امید، شما بیاین ده تا دانشجو را نشان بده. تمام شد. اینها برند شدند. دیده بشود. ملق میتواند بزند، موهایش آنجوری، هشتاد تا دوست دختر داشته باشد، دیده بشود. من پایاننامه فلانی را برداشتم، دو تا فالوور دارم، یکی هم آنفالو میکند. یاد بگیرم ملق بزنم! بنزین از تو دهانم بریزم، از این کارها بکنم، چند نفر نگاهم کنند؟
بدبختی هم به این است که حالا دیگر همه ارزشمندی در جامعه به این است که این را در اینستا میشناسند، فالوور دارد، این شاخ اینستا است. بدبختی عظیمترش به این است که آن وقت «خنداننده شو ۱» که ساخته میشود، شاخهای اینستا را برمیدارند میآورند. خیلی در این اتفاقها تحلیلش بکنم. یعنی طرف، من در اینستا باید گنده بشوم تا در تلویزیون آنتن بدهم. به کرات این را داریم. نمیدانم چرا حالیشان نیست آنهایی که مسئولیت دارند در صدا و سیما که بفهمند چه اتفاقی است. من به رفقای شبکه افق گفتم، گفتم: «هزار تا آدم رسانه خوب الان ما داریم.» گفتم: «چقدر شماها بیعرضهاید در افق!» رفقای من دیگر، بچههای... گفتم که همان اولی که «خنداننده شو» چند سال پیش داشت ساخته میشد، گفتم: «خیلی از مهارتها را بچههای حزباللهی دارند و هیچ عرصهای برای بروز آن نیست.» شبکه افق اشکال ندارد فحش بخوریم، آدم که میتوانیم بسازیم.
بله، تهش این میشود: ما میخواهیم یک کار قشنگ و شاخص بکنیم، میآییم استیج مداحی راه میاندازیم. یعنی استیج «من و تو» که راه افتاده بود، یکی از شبکههای تلویزیون آمده بود استیج مداحی. بعد یک مداحی مثلاً اردبیلی با کلاه پشمی، ضربدر میزند: «گریزت خوب نبود پسرم. ببین گریزی که رویش کار کنی...» مسخره! من چه شکلی استعدادیابی کنم؟ فرمول دیگری دارد، یک راهکار دیگری دارد، یک مهارت استعدادیابی. اول شما بروید در مدارس موجی بیاندازید، یک استعدادهایی را فعال بکنید. استعدادهایی را ببرید نشان بدهید، وزیر را تحریک بکنید، یک خیزش صورت میگیرد. بعد اینها را بیاورید برجسته بکنید. میتوانی بخوانی، میتوانی... من ده تا بیشتر فاکتورم نداریم. بخوانی، ملق بزنی، کلهات را از لای پایت در بیاوری، آتش بدهی بیرون، بخوابی روی سیخ. بخوابی، دانشجو بشوم، ولی روی سیخ میخوابم.
هفته دیگر کتاب را بچهها بخوانند. این بحث خیلی مهم است. دست دیگران را هم بگیریم، بیاوریم. یک بخش مبنایی و برای نسل بحث آیندهپژوهانه. ممنونم از وقت گذاشتن و من حالا قبلتر از این توفیق داشتم یادداشت ایشان را توی پیجشان میخواندم. عرضم به خدمت شما که انشاءالله هفته دیگر یک مقدار چالشیتر، موضوع روش خواندن کتاب را بگویم. چون خیلیها گفتند رفقایمان جواب دادند: «ادبیات خاصی داری.» یکی گفت: «یک جورایی صفای حائری زدهای.» در کتاب سنتی هم قاطی کردهایم: علامه و امام و صفای حائری و مطهری و مصباح و جوادی آملی، همه را در کتاب آوردهایم.
روش من فقط این را بگویم: اول یک دور فهرست را خوب بخوانید. مفصل، فقط فهرست را با تمرکز بخوانید. آنقدر فهرست را بخوانید که نصف مطلب را بفهمید که چرا این را جزو اینها گفته است. خود همان کشف میکند. یک نصفه دیگر میماند، سؤال، سؤال ایجاد میشود. متن کتاب را که میخوانید، من از شما درخواست دارم فشار نیاورید، اذیت نکنید خودتان را. چون متن ما یک جور نوشتیم که متن درسی باشد، با تعمد هم نوشتیم. یعنی بنا داشتیم این بشود یک واحد که تدریس بشود. یکی از رفقا حرف خوبی زد و من دیدم که مطلب را فهمیده است. گفت که: «تو آنجایی که وارد بحث اخلاقی شدی، فرم مطلب را بردی توی ادبیات اخلاقیها. آنجایی که وارد فضای روانشناسی شدی، فرم را بردی توی ادبیات روانشناسها.» تو فهمیدی من چکار کردم، صاحب فنی!
در آن بخش که میآید، احساس بکند مطلب از زبان او دارد گفته میشود. اذیت هم شدیم سرِ اینکه این اتفاق بیفتد. واسه همین میخواهم بگویم اذیت نکنید خودتان را. بعضی بخشها به شدت ساده است. آن بخش فرصتهای اینستاگرام به شدت ساده است. بخش اولیه که بخش آفتهاست، چون بحثها عمیقتر است و آفتها معمولاً دیریاب هستند. یک پنج پرده باید رد بشود تا آفت کشف بشود. فرصت آسان است، ولی آفتها دیریاباند. واسه همین در بخش آفتها خودتان را اذیت نکنید. یک دور کتاب را کامل بخوانید، بخش عمده مباحث حل میشود. اگر خیلی دیگر نامفهوم بود، آنجا را دوباره بخوانید. این روش را خیلیها سرش مشکل داشتند. همه مطلب را برساند در فهرست عنوانبندی و فهرستنویسی.
با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد.