تحلیل علامه طباطبایی درباره برادری حقیقی و مجازی
اینستاگرام بهعنوان شبیهساز زندگی روزمره و تعلقات فردی
شکلگیری شخصیت ثانویه و هویت ساختگی در فضای مجازی
قدرت تصویر و نشانه در ساختن معنا و واقعیت جدید
خطر افتادن تریبون در دست افراد بیصلاحیت
نقش سلبریتیها در فرهنگسازی و برندسازی اجتماعی
مصرفشوندگی زن و کالاییسازی انسان در فضای مجازی
ضعف جایگزینسازی رسانهای در مقابل ساختار غربی
الگوی اسلامی رسانه و اقتصاد در نماز جمعه و حج
ضرورت طراحی اپلیکیشنهای هیئتی و بومی برای ارتباط مؤمنانه
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی اعدائهم اجمعین.
درباره کتاب «اینستاگرام» (کتاب شهید) در جلسه قبل نکاتی عرض شد و این جلسه هم انشاءالله نکاتی را عرض میکنیم. هرچند که برخی عزیزان مطالب را واقعاً فشردهسازیشده دیدهاند، این کتاب در واقع انگار فایل «زیپ» از چندین موضوع است؛ واقعاً جای شرح و بسط دارد. ما سعی کردیم خیلی خلاصه و موجز، یک سری مباحث را مطرح بکنیم. حالا چقدر موفق بودیم یا نبودیم دیگر با خداست. در عناوین اول فصل اول، به ویژگیهای اینستاگرام اشارهای کردیم، توضیحاتی دادیم و تفاوتش را با بقیه پیامرسانها گفتیم. یک بخش مهمش این است که بازار اقتصادی اینستاگرام به نسبت بقیه، خیلی بازار فراهمتر و جنبه اقتصادی بیشتری دارد. به تعبیر دیگر، اینستاگرام به نسبت بقیه از همه اینها «زندگیتر» است؛ یعنی خیلی به زندگی نزدیک است. واقعاً زندگی روتین و مرسوم ما در این فضا خوب شبیهسازی شده است.
در این فضا، روابط آدمها و خانواده و تعلقات فرد را میشود کشف کرد. ما دو نوع خانواده داریم: یک خانواده که کمی الکی است و یک خانواده واقعی داریم که خانواده تعلقاتی ماست. بر اساس تعلقات ما، خانواده ما شکل میگیرد. علامه طباطبایی میفرمایند که این تعبیر، به قول بچههای تهرون، تعبیر «شکاری» است؛ خیلی تعبیر عالیای است. ایشان میفرماید که «فلانی مثل قمر زیباست.» اینجا آن درخشندگی مال ماه است، مال قمر است. فلانی را تشبیه میکنیم؛ یعنی اینی که میگوییم این زیباست، میشود مجازی. آن زیبایی حقیقی مال ماه است. این آقا مجازاً به او میگویند ماه. «المؤمنون اخوه» از این جنس است؛ یعنی یک برادری واقعی داریم. برادری مؤمنان با همدیگر، برادری مجازی است از باب اینکه شبیه او است. برعکس، یک برادری حقیقی داریم که برادری مؤمنین است. برادری با برادر از این باب به او میگویند برادری، آن مجازی است. خیلی تعبیر جالبی است. برادری واقعی، برادری ایمانی است؛ برادری تعلقاتی، برادری ایدئولوژیک است؛ حالا نه ایدئولوژیکِ سازمان مجاهدین، بلکه برادری ایدئولوژیکِ خوب. شما برای کشف این برادری (حالا برادری نه به معنای جنسیت مردانه، یعنی برادری و خواهری مردانه است، نه. خانمها هم میتوانند باشند. جنسیت اینجا مطرح نیست)، تعلقات طرف، شبکه تعلقات طرف کشف میشود.
در اینستاگرام، بهخوبی نمیشود این را کشف کرد. در توییتر شاید بشود، توییتر هم فضای آن به اینستاگرام نزدیک است؛ ولی نه آنقدری که مثل اینستاگرام پرده از زوایای مخفی و باطن زندگی طرف برمیدارد. البته این را هم بگویم که آدم شخصیت دلخواه و ایدهآلسازی که دوست دارد از خودش داشته باشد را در اینستاگرام خیلی راحت میتواند نمایش دهد. من میتوانم (حالا در کتاب مفصل عرض کردیم) آدمی که در عمرش هیچ کتابی نخوانده، یکجوری دائم پست بگذارد که همه فکر کنند روزی ده هزار تا کتاب دارد میخواند! این ایدهآلسازی است دیگر. و آن چیزهایی را که آدم ندارد و دوست داشته که داشته باشد و دوست داشته بقیه او را با این عناوین بشناسند، در اینستا میتواند قشنگ آن هویت را برای خودش پیدا بکند و با آن شخصیت و آن چهره شناخته بشود. این یک بحث دیگر است البته؛ ولی هر چقدر آدم اینجاها دروغ بگوید و فیلمبازی بکند، در شبکه و نظام تعلقاتیش نمیتواند دروغ بگوید. لذا از فالوورها و فالوئینگش میشود فهمید کیست.
خیلی دیگر اگر حقهباز باشد و در آن هم فیلمبازی کرده باشد، دیگر خیلی بعید است. یا اینکه بگوییم هرکسی را فالو کرده، از باب نفرت یا از سر کنجکاوی فالو کرده است، که آن هم خیلی بعید است. شاید ده درصد، پانزده درصد، بیست درصد (نمیدانم حالا من) ولی یک درصد کمی اینجوری است که آدم بر اساس کنجکاوی یا بر اساس نفرت اینها را فالو میکند. بر فرض هم که اینطور باشد، آن شبکهای که او را فالو کردهاند چی؟ آن که دیگر خالیبندی ندارد که تو چهکاره بودی که برای اینجور آدمها جذاب بودی؟ این طیف آدم تو را پیگیری میکند. این روشن است و دلالت دارد به شبکه ارتباطی طرف. لذا همرسانی احساسات، احساسات «شیر» (share) میشود در اینستاگرام؛ درحالیکه در بقیه پیامرسانها آنقدری احساسات دیده نمیشود. اینستاگرام به شدت مسنجری زنده است؛ خیلی زنده است و آنقدر مرزهایش با مرز زندگی واقعی نزدیک است که سخت میشود تشخیص داد چه کسی در اینستاگرام است و چه کسی در زندگی واقعی است. آنقدر که اینستاگرام و زندگیش با هم یکی میشوند و عجین میشوند که ما کتاب را با این جمله شروع کردیم و گفتیم: «الان دیگر دورهای است که مردم با فضای مجازی زندگی نمیکنند، بلکه برای فضای مجازی زندگی میکنند.»
یعنی من رستورانی میروم که بتوانم از آن پست بگذارم. به سفری میروم (عید نوروز) که بتوانم معرفیش بکنم. در محرم به جلساتی میروم که بشود با آن پُز داد. بنده اگر به منبری بروم که هفت تا نوجوان قد و نیمقد پای منبر نشسته باشند، آن را به اشتراک نمیگذارم؛ ولی اگر نماینده مجلس بغل من نشسته باشد، آن را «شیر» (share) میکنم. جلسهای را قبول میکنم که بعد بشود پستش را در اینستا «شیر» کرد. اینجاست که آدم کمکم وارد یک شخصیت ثانویه و یک هویت جدیدی در فضای مجازی پیدا میکند. هرچقدر هم اکانت آدم «فیک» (fake) باشد، خود آدم نمیتواند فیک بشود. یعنی بالاخره من خودم هستم. درست است که در یک اکانت فیک بقیه هویت من را نمیبینند، ولی من دارم قالب پیدا میکنم، من دارم شاکله پیدا میکنم در این ارتباطات و تعاملات.
اینستا واقعاً حرف زیاد دارد؛ یعنی دریایی از مطالب و حقایق را میشود اینجا گفت؛ چون واقعاً یک اشل کوچکی از زندگی ماست. عرض کردم، اینستاگرام شبیهسازیشده زندگی است در یک اشل و در یک قالب پایینتری و همه داریم در اینستاگرام زندگی میکنیم. پیامی را چک میکنم. البته من این را میپذیرم، ممکن است در تلگرام و جاهای دیگر این باشد که من صرفاً از سر کنجکاوی برای مخابره و برای در جریان بودن یک سری اخبار و اطلاعات میروم، چک میکنم و میآیم؛ ولی اینستاگرام این شکلی نیست، ابداً اینستاگرام این شکلی نیست. پنج دقیقه حضور آدم در آنجا، یعنی پنج دقیقه زندگی در اینستاگرام. این نیست که شما فقط از رفتوآمد پیامها باخبر بشوی؛ پنج دقیقه زندگی میکنی و میآیی بیرون.
یک تصویر؛ دیدن یک تصویر بیش از ده سال پیش این را من خواندم، نمیدانم چند سال پیش گزارشی را دیدم، چهل ساعت، چهارصد ساعت، چقدر طول میکشد که یک تصویر از حافظه محو بشود؟ هرچقدر هم که آن تصویر ناخودآگاه باشد، اثر تصویر در قالب و شخصیت ما وجود دارد. «العین بَریدُ القلب»؛ روایتی است از امیرالمومنین در غررالحکم. چشم، «پستچی» است. پستچی یعنی پیام، نامه اداره پست را به شما میرساند. هر آنچه که شما قرار است دریافت بکنی، با چشمت داری دریافت میکنی. مطرح کردیم گزارشهای روانشناسی، آموزشی و اینها را (حالا یادم نیست از که بود، الان بیاورم برایتان)، هفتاد و خردهای درصد گفتند آموزش از راه چشم است، بقیهاش از راه سایر قوا. من اینجا گزارشش را و مقالهاش را معرفی کرده بودم. عرض کنم که خب این نشان میدهد که شبکهای که با بصر و چشم کار دارد، اثرگذاریاش به مراتب بیشتر است از بقیه چیزهایی که بعضاً با ذهن کار دارد یا با گوش کار دارد. قربان! الان پیدا نکردم مطلب را. عرض کنم که پس این فرصت بصری که ما در کتاب از آن اسم آوردیم، به خاطر اینکه آدم در زندگیش بخش عمدهای از زندگی و ارتباط از راه چشم است. دیگر حرفها گفته شد. و از راه فضای کتاب، اصلاً یک ساختار جدیدی برای گفتگو شکل گرفته است؛ از راه ایموجیها و استیکرها. ایموجی خودش یک شخصیت جدید از شما میسازد. حالا در مورد این مفصل صحبتها شده، کارها شده، مقالات نوشته شده و فضای علمی و پژوهشی ما متاسفانه خیلی عقب است؛ مخصوصاً در حوزههای علمیه که اصلاً خبری از این مباحث نیست. عملاً بشر امروز دیگر بشر «ایموجی» است. زندگی میکند. همه چیز مخفف شده است، همه چیز کدگذاری شده است، همه چیز نشانهنویسی و نشانهگذاری شده است. الان دیگر دنیا، دنیای نشانههاست که حالا من در مورد نشانهها صحبت میکنم. فضای دیگری است.
بعد، دلالتها عوض شده است. الان با اینستاگرام ممکن است یک کسی اینجا داشته کتاب میخریده، دیده جمعیتی نشستهاند، از سر کنجکاوی آمده باشد و نشسته باشد؛ ولی بنده اگر عکس این جلسه را منتشر کردم (که البته من اگر بنده عکسش را گرفتم و منتشر کردم در پیج بنده که آمد)، دیگر معنای نشستن شما در اینجا را بنده تعیین کردم. این روشن است دیگر. به معنای این نیست که از سر کنجکاوی آمدهاید ببینید چهخبر است. ببین من چقدر مشتری دارم! ببین چهکسانی پای صحبتهای من مینشینند! دنیای مدرن، خصوصاً اینستاگرام، دنیایی است که نشانهها همه حرف را میزنند و نشانهها دیگر کاری به عمل و کار و حرف شما ندارند. کلام در بطن متکلم است؛ باید ببینیم منظور او چیست. حرف شما هم مهم است. رسانه کارش این است دیگر، مخصوصاً اینستاگرام. یعنی من برای حرف شما فضا میسازم، محیط میسازم. بله، احسنت، احسنت، احسنت! تعبیر خیلی قشنگی است که رسانهها دیگر کارشان الان گزارش واقعیت نیست؛ کارشان تولید واقعیت است. رسانهها واقعیت را میسازند.
مجلس روضه: شما آمدید و نشستید، سخنرانی گوش دادید، روضه گوش دادید، گریه کردید، سینهزنی کردید، آخرش هم کیک و ساندیس به شما دادند یا به قول مشهدیها «کی سوساندیس»؛ یک کیک و ساندیس به شما دادند. من در گزارش این جلسه میآیم فقط آن لحظهای که همه افراد دارند و یکی دستشان یک ساندیس است، را نشان میدهم. پیگیر اگر بود و دید در این جلسه چهاتفاقی افتاده، چه میفهمد؟ و من دروغ گفتم؟ من فقط واقعیت ساختم، نه واقعیت کاذب، بلکه من بخشی از واقعیت را نشان دادم. واقعیت جدیدی ساخته شد. چرا؟ چون کاری که قوه بصر و دیدار انسان میکند، فراتر از کلام است. کلام اقتضائات خودش را دارد. حرف را نمیشود خیلی جابهجا کرد و منظور جدیدی ساخت. حرف شما یا با محبت بوده یا با توهین بوده یا با تحقیر بوده و معنای خاصی درست میکند. ولی برای حضور شما در این جلسه من میتوانم معنا درست کنم. مثلاً مخالف سیاسی هم داشته باشم، با عکس شما که در این جلسه حضور پیدا کردهاید، بزنم توی دهن شما. و شما میگویید که ما مخاطب نداریم؟ خیر! مخالف سیاسی من وجود دارد، درست است، مخالف سیاسی دارم. من از کار شما معنا تولید میکنم. هرکی که آمد اینجا نشست، معنایش این بود که «نه» به فلان تفکر.
پس اینستاگرام یک فرصت دیداری است و خود همین، به شدت خطرناکش میکند. اتفاق عجیبی که الان افتاده، با اینستاگرام عمق ماجرا فهمیده نمیشود؛ اتفاق این است: شما فرض کنید که آنتن تلویزیون دست همه مردم باشد، به هرکسی هر ساعتی خواست، هر برنامهای را خواست بدهد روی آنتن. چقدر این اتفاق خطرناک است! این اتفاق بدترش در اینستاگرام افتاده است. خیلی اتفاق خطرناکی است. در نظام تولیدش هم فیلتر نداشته باشد، نه مصرفش بلکه در تولیدش هم فیلتر نیست. بزرگترین خطری که اینجا هست و در این کتاب به آن اشاره کردهام، تریبون دست آدمهای بیصلاحیت میافتد. «تریبون بیصلاحیتها» اسمش را گذاشتیم.
شما یک زمانی، یک زمانی، یک طلبهای وقتی میخواست شاخص بشود، مردم نگاه میکردند به اینکه به کدام برنامههای تلویزیون دعوت میکند. منبع اعتباربخش به این آقا، تلویزیون و صدا و سیما بود؛ به عنوان یک رسانه معتبر و رسمی که فیلترها و مجالسی دارد، از همه فیلترهای آدم رد شده و توانسته به یک برنامه پرمخاطب برسد. ولی در اینستاگرام، طرف درس طلبگی نخوانده، یک پارچه پیدا میکند، سرش میگذارد و هر کامنتی هم جواب میدهد و بعد کمکم یک کارهای عجیبغریبی از خودش نشان میدهد. یکی حالا پای پیانو مینشیند، یکی میرود توی استادیوم بوقچی میشود، یکی با زنش سلفی میگیرد، یکی چهمیدانم، رستورانها را میرود، یکی چهکار میکند! او، آنقدر ما شاء الله موارد زیادی دارد. بعد دیگر آن وقت منبع اعتباربخش به حرف یک طلبه که قرار بود یک نهاد رسمی و معتبر باشد، میشود افراد زیادی که پای منبر نشستهاند، پای صحبت او نشستهاند و یک قدرتی به حرف او میدهند.
سرمایه اعتباری شخص به حساب کارتی که پول به آن واریز میشود، قدرت پیدا میکند، پشتوانه پیدا میکند. «من با رأی پنجاه درصدی قدرت ندارم. همه باید بیایند که من قدرت بیشتری پیدا کنم.» که یک شوخی کردیم. چون چند روز بعدش که ماه مبارک بود، زیر آب ولایت امیرالمومنین زد. روحانی گفته بود که «من با پنجاه درصد قدرت برای یک سری کارها ندارم. باید مردم بیایند رأی بدهند، قدرتم بیشتر بشود.» الان که شصت درصد به ایشان رأی دادند، ایشان قدرتش بیشتر شد و زیر آب ولایت امیرالمومنین زد. هشتاد درصد خیلی گرفت. حالا این شوخی من است. من وقتی ببینم که یک حرفی را میزنم و هیچکس «آنفالو» (unfollow) نمیکند، بلکه فالوورهایم بیشتر میشود، ریزش پیدا نکرد، تقویت شد، پسندیدند، آمدند، رفتند. وقتی منبع اعتباربخش این میشود، یعنی هیچ صلاحیت نخبگانی و هیچ تأیید صلاحیتی این وسط ملاک نیست. هیچ افراد شاخصی که اینها صلاحیتشان محرز شده و باید صلاحیت بدهند، دیگر این وسط نیستند. خودش میرود بازاریابی میکند، مشتری پیدا میکند؛ اینستاگرام ویزیتوری در همه ابعادش است. اینستاگرام یک شبکه ویزیتوری است حتی برای مبلغین مذهبی که بازاریابی کنند و مشتری پیدا کنند. روشن است عرض من؟ بخشی از مطلب زبان اینستاگرام این شد. حالا حرف چون زیاد است، من یک گوشههایی از مطالب را میگویم و خیلی از مطالب هم گفته نمیشود و میماند. انشاءالله عزیزان در مطالعه آن را میبینند. جمله زیر دستم آمد؛ همینجوری باید بزنیم تفألی و باز کنیم ببینیم چی میآید.
«سلبریتیها پیامبر زمانه مایند؛ چون میتوانند همه مفاهیم بنیادین و نمادین یک فرهنگ را به صفحه نمایش بنشانند.» سلبریتیها به سبب شهرت و محبوبیتی که دارند، در کانون توجه و پیگیری مردم هستند. همه چیز آنها به دقت رصد میشود. عدهای از سر حسادت و عقدهگشایی در پی آنان میروند؛ عدهای از سر ارادت و رمزگشایی. حالا این آدمی که بین مردم معتبر شد، کنجکاویها روی او بیشتر میشود. یک قالب میشود، یک متد میشود، یک مدل میشود و به همین سادگی برای ما برند، برندهای فرهنگی و المانهای فرهنگی و تربیتی شکل میگیرد. به همین سادگی گفتم. و اصل مصیبت این است که حالا صدا و سیما که میبیند مشتری و مخاطبش را دارد از دست میدهد و به سمت اینستاگرام میرود. این که دیگر اوج فاجعه است.
در آن پیجت مخاطب داشتی، استندآپ کردی، شنیدی. راه اینکه بخواهی تو را در آن منبع اعتباربخش قرار دهند همین است. سازمان نظام پزشکی که باید تأیید میکرد که دکتر باشد تا مردم بیایند پیش این بابا مداوا بشوند، حالا باید نگاه کند ببیند که آیا مردم این را دکتر میدانند یا نیست. اوج مصیبت است! هم آن دکتر بیصلاحیت را من تأیید کنم که من که سازمان من از قبل این اعتبار را پیدا کردهام و سرمایه اجتماعی دارد، حالا باید سازمان من از قبل این را اعتبار پیدا کند؟! چه فاجعه فرهنگیای رخ میدهد و در آینده اتفاقاتی میافتد! آن وقت هرکه جذابتر است، هرکه «کاسبتر» است (به تعبیر دقیق کلمه، بازار کاسبها)، و هرکه که بلد این کار است، بلد است چهشکلی حرف بزند، بلد است چهشکلی باشد. دهباشی به کار برده بود در مصاحبهای که از او پرسیده بودند، گفته بودند که «فلان جمله را شما با آقای روحانی گفتی و اینها...» همراه با تعجب میکنی که مصاحبه را خودش نیست. جمله قشنگی گفت: «هرچه جلوتر میرویم، عرصه سیاست برای شومنها فراهمتر میشود و کسانی آینده ما را در سپهر سیاست رقم خواهند زد که بیعرضهترین آدمها صرفاً به خاطر اینکه جذابیت بصری بیشتری دارند.» در نقد عصر جدید عرض کردم. امروز صبح هم باز یک جلسه با بعضی خواهران دانشجو از سمنان داشتیم. باز مفصل بحثمان در مورد زن و خانواده بود. نیم ساعت، چند دقیقه، امروز آنجا گفتیم که اینها به شدت گارد گرفتند، بعد آخر همه قانع شدند. ساختار اینستاگرام، اینجا مطلب خوبی رسیدم. من در کتاب به آن برگشتم.
ساختار اینستاگرام چون با فضای زندگی خیلی نزدیکتر است، عرصه اقتصادیش هم فراهم است. شما همان فضایی که در بیرون میبینید که وقتی کسی منشی بگیرد، در آگهی میزند که «یک خانم [...] شما بگویید موجه و مجرد» برای اینکه این قیافه مشتری جلب بکند. کسی ماشین میخواهد بفروشد. بحث ما صبح مفصل در مورد همین «مصرفشوندگی زن» عنوانی بود که امروز بحثی داشتیم. خودم این بحث را طرح کردم، از باب اینکه مسئله، مسئله خیلی جدی است. خیلی دوست دارم و به نظر میرسد کامل یک زاویه جدیدی است در بحث نگاه به زن از راه مصرف. وارد میشویم که انسانها همدیگر را مصرف میکنند. ما در حال مصرف کردن همدیگر هستیم. فقط خودمان تعیین میکنیم بقیه چهشکلی ما را مصرف بکنند. تنها کاری که ما میکنیم این است. اینستاگرام به این صورت مصرف میکنند، و مصرف شدن محتوا. حالا چیزی که هست این است که اینجا طرف میآید زیباییاش را میگذارد برای اینکه یک ماشینی فروش برود؛ یعنی یک کالای موجهتری میشود، وسیله فروش یک کالای شبیهسازیشده.
بنیان فلسفی و جامعهشناسانه دارد دیگر. یعنی یک تعریفی از جامعه بوده که بازارش این شکلی شکل گرفته است. جلسه قبل عرض کردم. حالا یک جامعه حقیقی (به ظاهر حقیقی) روی ساختاری ساخته شده، مجازی ساخته شده، اسمش را گذاشتهاند اینستاگرام. حالا آن ساختار واقعیش اینجوری است که هرچه جذابیتهای فرامتنی شما بیشتر باشد، به متن بیشتر توجه میشود. متن هم نداشته باشی مهم نیست. کلیپ خوبی ساختهاند. ظرافت و ذکاوتی که بعضیها دارند، بچههای حزباللهی و اینها بهخوبی آن را درک نکردهاند. خیلی اینگونه چیزها کم است. مثلاً گزاره ساخت: عکسی دست میگیرد از چهار تا خانم. نفر اول به شدت بدپوشش، نفر دوم پوشش معمولی، نفر سوم نسبتاً محجبه، نفر چهارم به شدت محجبه. اولین تصویر بسته است از پسرهای جوان میپرسد که «آفتابه چنده؟». یعنی اصلاً دیگر متن مهم نیست. آفتابه باشد، کود حیوانی باشد، کود انسانی باشد، یا اینکه در ترکیه وارد کند. من فقط بتوانم یک بهانهای پیدا کنم با تو سر صحبت را باز کنم و اختلاط کنم و به تعبیر علمی، فنی و دقیقش «لاس» بزنم. بهانه است. مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو. مقصود تویی، کعبه و بتخانه بهانه. طرف از مکه آمده بود، یخچال خرید. میگوید قیمت ارز مهم نیست، آنقدر متن کار ندارد. مقصود تویی! تو جذابی! اصلاً در انگلیسی این تو خوشگل است. جذابیتهای فرامتنی آنقدر سایه میاندازد و حجاب میشود! متنی نداریم ما. متن چیست اصلاً؟ متن زندگی همین بود دیگر؛ ما آمده بودیم عشق و حال کنیم. جبهه ما و تیپ ما این است. سریع صحبت میکنم، دیگر کسی با صراحت ما که مشکل ندارد، ها؟ من از غیرصراحت بدم میآید. صراحت خوب است و چون حرفی که میزنم یادم نمیآید من حرفی زده باشم که برایش فکر نکرده باشم، یعنی یا استدلالی یا چیزی به عنوان پشتوانه نداشته باشد که بتوانم از آن دفاع بکنم؛ برای همین چون میتوانم دفاع بکنم سریع حرف میزنم.
فضای ما مثلاً برای تحلیل سیاسی با همان تعابیری که برای منشی چیز گفته بودم: «موجه و مجرد»؛ بعد مثلاً یک میکاپ خیلی عالی و چادر. یعنی با همین ظاهر و بدون عمق تحلیل سیاسی میکنند در نقد غرب و مذاکرات و... بله، ممکن است تا حدی داشته باشد، حالا در جریان نیستم. کار فرهنگی حزباللهی همان ساختار است، چه فرقی کرد؟ یکی از مشکلات این است دیگر. امروز بحث داشتیم. گفتم: «جایگزین بگو!» گفتم: «بابا، اینها مال یک نظام هندسی مخروطی است که از بالا همینجور مرحله به مرحله آمده پایین، تنزل پیدا کرده و عرضه شده است. شما جایگزین میخواهی بکنی، نمیتوانی بگویی آقا من همین را برمیدارم، یک چیز دیگر از همین تو همین مخروط میگذارم. العربیه خبر میدهد با یک زن خوشگل آنچنانی، مینیژوپ. بعد من العالم همان را میآورم ولی با روسری لبنانی دیده بشود. اینها جایگزینیهای ماست. باید ساختار دیگری تعریف بکنیم. جبهه غرب دویست سال کار کرده به اینجا رسیده است. این محصولات بعد دویست سال است. اینستاگرام یک عقبه دویستساله معرفتی دارد. آغاز یکجور دیگر دیدن، یکجور دیگر حرف زدن، یک ساختار جدیدی طراحی کردن و تعریف کردن است. دویست سال بعد میرسیم به پیامرسان ارتباطی «روبیکا» که بسازی که مردم سمت اینستاگرام میروند و به آن ندارند. جمهوری اسلامی همین وضعیت و تفاوتش نسبت به اینستاگرام را دارد. «روبیکا» شنیدم خیلی معرکه است، «تلگرام»، «ایتا» میزنیم. اینها را سرآغاز یک اتفاق خوب میدانم، ها! لطفاً! خیلی خوشحالم که بچه حزباللهی همه یک جا جمع میشوند؛ قبول. بعداً خود این فضا باعث تکثیر ما میشود؛ یک جا زیر یک خیمه است، خوب میدانم. ولی از جهت اینکه میخواهد جایگزین تلگرام بشود، معلوم است که خندهدار است.»
اینکه جایگزین تلگرام کنیم... شما میفرمایید که تلگرام مشکلش محتوایی است، نه ظاهری. «ایتا» فقط از جهت ظاهری با تلگرام شباهت دارد. خب، نتیجه میگیرم: اگر میخواهیم جایگزین کنیم، با همان سیستم مخروطی هیچکس نمیآید این را نگاه کند و آن را ول کند؛ چون تقلبی و «فیک» (fake) است. یک اورجینالی است که خود اورجینال هست. مسابقه آقای گزارشگر: «مزدک میرزایی» گزارشگر بشود، کلاً با استایل «عادل فردوسیپور» گزارش میکرد. برگشت، گفتی در نقدی که داشت: «جایگزینیهای ما همان را برمیدارد. جایگزینی شما باید با هندسه و نظام معرفتی خودت جایگزین کند.» من یک نمونه الان برای جایگزینی به شما معرفی میکنم. من نیستم، مهندس مثلاً جما. مثلاً یکی از تفاوتهای ما در نگاه اقتصادیمان است. اینستاگرام برآمده از یک نظام معرفتی و بنیان فلسفی اقتصادی است. چهبازاریابی؟ بازار را اداره میکند. کاسبهای لب خط، هرچی بلد باشند، هرچه بلد باشد، جنس را بکند توی پاچه ملت! ولی اینستاگرام برآمده از یک فضایی دیگر است. در کتاب بیش از چهل تا ایده دادیم برای اقتصاد، کار اقتصادی در اینستاگرام. اعتقاد داریم که میشود کار اقتصادی کرد، حتی با همین. لااقل تولید ملی، تولید خانگی میتوانند کار بکنند. نظام معرفتی اسلامی نظام معرفتی اقتصادی خاص خود را دارد. نظامهای معرفتی فلسفی غرب اگر نتواند خودش را به خروجی اقتصادی برساند، اصلاً کسی به حساب نمیآورد. مارکسیست بعد تهش میشود فرمول اقتصادی. نظام معرفتی ما کسی کار اینجوری نداشته، یعنی کسی از ملا اقتصادی نداشته. جان ملکوتی مخالف فلسفه دستگاهی را دارد معرفی میکند. خیلی خوب! حالا اینجا که شما معرفی کردی این نگاه وحدت در کثرت، کثرت در وحدتی که شما داری تعریف میکنی از علامه طباطبایی بر اساس بنیان فکری ملاصدرا استخراج کردند، این وحدت در کثرت الان میخواهد بروز اقتصادی کند، چه میشود؟
شما ببینید مدل اقتصادیای که اسلام تعریف کرده، مدل نماز جمعه و حج است. خیلی جالب است! نماز جمعه و حج. یک حکمی ما در قرآن داریم که همه نصفه عمل میکنیم، کلاً عمل نمیکنیم، فقط اسمش را عمل میکنیم. نماز جمعه درست شد؟ اذان روز جمعه که گفته میشود: اولاً روز جمعه روز تعطیلی نیست، روز جمعه روز جماعت است. شنبه روز تعطیلی است. یوم السبت. کلمه «سبت» با سین، ثبات یعنی تعطیلی. با سین «سبت» چه روز تعطیلی است؟ همه جمع بشوند که حالا فردا میخواهند بروند استراحت. روز آخر هفته را، روز آخر هفته به معنای اینکه روز آخر کاری، با جماعتی که جمع میشوند هفته کاری را تمام میکنند. اینها تولیدات علما هم نیست، متن قرآن است. بعد شما روز جمعه همه با هم جمع بشوید. موقع نماز که میشود، همه کسبوکار تعطیل، همه هایپرها و فروشگاهها و مارکتینگها و همه تعطیل. همه با هم مینشینیم، یک دور با هم تحلیل میکنیم در هفتهای که گذشت چهاتفاقاتی افتاد؟ چون خطبه امام جمعه، یک خطبهاش که حکم یک رکعت نماز را دارد، تحلیل شرایط روز است. روز پایان کاریتان باید این شکلی باشد. باید یک محاسبه جمعی داشته باشید. هر روز معمول و فردیتان را شب باید با محاسبه فردی تمام بکنید. و هر هفته محاسبه جمعی تمام بکنید. همه باید در جریان قرار بگیرند که سهم همه از مسائل روز چقدر بوده و چهشده است.
من دستگاه رسانه را شروع کرده بودم. چند سال پیش یک کتابی را نوشتم. بحثمان در آن کتاب این بود که رویکردی رسانهپژوهانه به سوره مبارکه جمعه داشته باشیم. از کل سوره مبارکه جمعه، از آیه اول که بحث تسبیح دارد، ما رفتیم توی بحث رسانه. سوره جمعه، عصارهاش نماز جمعه است. نماز جمعه رسانه و تریبون امت اسلام است. از آیه اول ربط دارد. تصویری که خدا اینجا دارد میگوید، ربطش به رسانه چیست؟ پس روز جمعه تحلیل بکنیم هفتهای که گذشت چهشد؟ «خوب، فضل الله.» هرکی هر کالایی تولید کرده، حالا الان بیاورد بفروشد. همه بر چه مبنایی دور هم جمع شدیم؟ همه بر محور عبودیت دور هم جمع شدیم، بر محور ولایت دور هم جمع شدیم، به خاطر گل روی پیغمبر دور هم جمع شدیم. حالا تعلق ما به پیغمبر باعث میشود ما با هم رابطه اقتصادی داشته باشیم. گوش بدهید که اول باید همه با هم یک جا جمع بشویم، بعد بر مبنای امام با هم ارتباط پیدا کنیم. رابطه آخر کار، محور ارتباطات و رسانه در محور امامت است. ارتباط است دیگر. شما میگویی پیامرسان ارتباطی. ارتباط مبنا میخواهد؛ آیا خوشگلی یا پُـرن یا کثافت است؟
نمونه دیگر: حج. حالا از همه جا که میآیند، همه محصولات را بیاورند. «یجب الیه من ثمرات کل شیء». یک بازار عمومی میشود که هرکی از هر جای عالم جنس میخواهد، همه آوردهاند. ولی آوردنش و آمدنش به خاطر چی بوده؟ چون داشته میرفته حج، جنس آورده. فضا اجازه نمیدهد کسی سر کسی کلاه بگذارد. همبستگی و ارتباط و انس و عشقی بین این آدمها شکل میگیرد. دست خالی نمیماند. جنسش را حتی دوبرابر میخرند از او. اصلاً چون خریدش برای این نیست که من سود ببرم؛ نیست. محور ارتباط آدمها با همدیگر رفع نیاز بقیه است، نه سود من. روشن است عرض من؟ اینستاگرام اگر از این فکر بخواهد ساخته بشود، کلاً یک چیز دیگر است. تولید کردن اپلیکیشن «سایه» (نمیدانم دیدهاید، شنیدهاید یا نه). کار خوبی است، ولی یک حرکت پشیزی ارزش ندارد؛ یعنی هیچی! چند نفر، چند ده نفر مگر میروند توی این اپلیکیشن عضو بشوند؟ میگوید: «لازم نداری؟ یک چیزی شبیه دیوار مهربانی لازم نداری؟ اینجا معرفی کن. در خانهات بخاری اضافی، لیوان اضافی داری، هرچه داری اینجا معرفی کن.» یک شبکه ایران آن را پخش میکند. کار خیلی قشنگ و مفیدی است. چهکار بکنیم؟ یکی از جاهای خوب همین این محورهای ارتباطی مثل محرم و هیئت است. محور ارتباطی اپلیکیشن طراحی بکنید. آن که گفتم «ایتا» خوب است، از این جهت است که ما اپلیکیشنهای هیئتی داشته باشیم. یک هیئت پانصدنفره یک اپلیکیشن داشته باشد. این پانصد نفر ارتباطشان بر این مبنا باشد که هرکی هرچی لازم دارد معرفی میکند؛ هرکی هم هرچی مازاد نیازش است معرفی میکند. همه از همدیگر میگیرند.
سوره مبارکه «ماعون» دقیقاً همین است. سوره عجیبی است، سوره ماعون خیلی سوره عجیبی است. بیدین و ضد دین کیست؟ اولین چیزی که در ذهنتان میآید چیست؟ «دین را تکذیب میکند.» سلمان رشدی، درست است؟ صادق هدایت. آدمها از این جنس میآیند. اما کسی که در سوره ماعون مذمت شده، این کارها را نمیکند. کار رسانهای و ارتباطی انجام نمیدهد برای اینکه مسکین به تمامش برسد. اینستاگرام حداقلیها و کارهای دمدستی ضروری را فراهم میکند. مخالف نیستم ها! شما الان باید بین دو تا چیزی که دارید انتخاب بکنید. حالت تظاحم پیش میآید. الان با شرایطی که ما داریم، همه باید در اینستاگرام باشیم تا با شایعه مقابله کنیم. ترویج ورزش (نه ترویج بدننمایی، نه ترویج «سیکسپک»، بلکه ترویج ورزش). ورزش اینستاگرامی یعنی «سیکسپک»! ورزش همگانی میشود یک ارزش.
طرف وقتی میخواهد بین رفقایش در پیجش معتبر باشد، محبوب باشد. در جامعه آنقدر ارزشمند شده باشد، تصاویر پیدا میشود یا نه؟ یک خاطره از یکی از شخصیتهای خیلی بزرگ پخش میشود (هیچ کدی نمیدهم، هرکسی فهمید دیگر نوش جان). میگوید: «اگر رفقای ما که مسئول کارهای رسانهای ایشان بود، اکانت فیک برای ایشان در اینستا طراحی کنند و بدهند به آن نهاد؛ چون مردم پیام میدادند. ایشان هم بیاید چک بکند، ببیند که آن کانال، آن نهاد و مجموعه پیش میرود و محتوا خواننده زیادی نشود و اینها.» خلاصه وقتی که حاج آقا اینستاگرام را نصب کرده، تا هفته پیش هر وقت در ماشین میشد، آن را از قرآن درمیآورد. خیلی هم فنی و حسابشده شروع کرد برای من حرف زدن: «این پنج تا دکمه پایین را، آیکون پایین را ببین. اینکه دکمه چیست؟ صفحه شخصی خودم است.» خلاصه خیلی کار، کار حسابشده و دقیقی است؛ یعنی میگوید: «من قبل اینکه تو فکر کنی و هنوز درگیر و دار فکر کردنی هستی، بگذار چند تا پیشنهاد بدهم.» این کتاب که میشود اینگونه باشد که یک آدم بیزینسمن خوشفکر، دم در خوشبرخورد ایستاده باشد تا طرف وارد میشود. میگوید: «سلام پسرم! میدانم تو برای چهکتابهایی آمدهای. تو در این سن و سالی. سوال این است که من مثلاً چهکار کنم؟ مثلاً برای کنکور پیشنهاد میدهم.» مواجه میشود. «از قیافه تو فهمیدم تو در کدام فازی، در فاز این آدم بهت معرفی کنم.» خیلی حرف محش است! بد نیست. عجیبغریب است. هنرمند.
در مورد جلوه بصری یک نکتهای بگویم. میخواهی کمی خستگی در کنی؟ من تیتر بحث بعدی را بعد از این پنج دقیقه بگویم: در مورد «معقولات» و «محسوسات» و «دلالت». این سه تا کلمه را یادتان باشد، یادم بیندازید در موردش بحث بکنم. صلوات بفرستید.