تغییر شرایط اینستاگرام نسبت به زمان نگارش کتاب (۱۳۹۷)
دیکتاتوری رسانهای و دستکاری سیستماتیک
مقایسه فرصتهای رسانهای در اینستاگرام و تیکتاک
فلسفه «رؤیت» و نقش دیدهشدن در انگیزه و ریا
نهی از خودستایی در کلام امیرالمؤمنین (ع)
مسئله شرعی و اخلاقی کسبوکار در اینستاگرام
ضمیر ناخودآگاه بهعنوان ریشه بیشتر تصمیمات انسان
اعتیاد به فضای مجازی؛ پیوند میان تربیت، رسانه و روانشناسی
ضرورت حضور آگاهانه و جمعی در رسانهها بهجای فعالیت منفردانه
نقش تصویر و روایت در فریب افکار عمومی و ضرورت سواد رسانهای
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین.
خوب، در خدمت دوستان هستیم با وبینار دوره «اینستاگرام». انشاءالله مروری داریم بر تعدادی از سؤالات دوستان که رسیده است و چند دقیقهای انشاءالله خدمت عزیزان خواهیم بود. بفرمایید. سؤالات دو نوع هستند؛ برخی سؤالات از متن کتاب و برخی نیز بهصورت فقهی و سؤالات دیگری مطرح شده است.
در مورد متن کتاب، یکی از سؤالات مربوط به نوشته پشت جلد کتاب است که توضیح بخواهند: «منظور از اینکه هر پست اینستاگرامی گلدانی دلرباست، چیست؟» منظور (از این تعبیر) ظرفیتی است که گلدان بهعنوان یک خاک بستر برای کاشت و برداشت چیزها دارد.
ابتدا مطلبی را بیان کنم تا کلاً خیالتان راحت شود که شاید اصلاً همه سؤالاتتان حل شود: این مطالب را ما سال ۹۷، یعنی پنج سال پیش، نوشتیم. اینستاگرامِ آن موقع با اینستاگرامِ این موقع بسیار متفاوت است. آن موقع نه قضیه شهادت حاج قاسم بود، نه تروریست اعلام کردن سپاه، نه این قضایای حماس و نه باقی ماجراها. آن موقع زاکربرگ رئیس آن بود که اینقدر شوآف مافیایی و صهیونیستنمایی برای دنیا نداشت.
امروز بنده به بسیاری از این نکاتی که در این کتاب هست، هیچ اعتقادی ندارم؛ یعنی خیلی از این چیزهایی که بهعنوان فرصت در اینستاگرام در این کتاب معرفی کردیم، امروز قائلم که چنین فرصتی را خیلی نمیشود تصور کرد. این «گلدان دلربا» و اینها را الان نمیشود گفت که بستری آماده است که میشود از آن استفاده کرد؛ با این شرایط امروزش و وضعیتی که امروز در اینستاگرام حاکم است، مخصوصاً با فیلتر بودنش و کوچ بچههای حزباللهی از این فضا؛ که البته در مورد این کوچ هم حالا میشود کلی صحبت کرد.
خدمت شما عرض کنم که امروز نمیشود بگوییم فرصت برابری است که حالا شما یا میتوانید از این استفاده بکنید و مثلاً یک سبک زندگی اسلامی و خوب را نمایان کنید یا مثلاً میتوانی از آن بد استفاده کنی. نه، الان غلبه اینستاگرام با شر است و انصافاً شر و ضررش از خیر و فایدهاش بیشتر است؛ و غلبه جریانی و فضای گفتمانی در آن نیز با فضای گفتمانی متخاصم است. بخش عمدهاش هم برمیگردد به دخالتهای سیستمی مالکان اینستاگرام؛ یعنی شرایط را برابر نکردهاند. اگر شرایط را برابر میکردند، اوضاع فرق میکرد.
خصوصاً امروز با این قضایای فلسطین، شما میبینید تیکتاک چه اوضاعی دارد؛ ولی خب این طرف (اینستاگرام) پستها را حذف میکند و اکانت را میبندد. با این شرایطی که الان هست، با این دیکتاتوری رسانهای که مدیران اینستاگرام و این فضاحت رسانهای به بار آوردهاند، شرایط امروز، شرایط برابری نیست. این میدان، میدانی نیست که بگوییم مستعد این است که شما یا اینوری استفاده کنی یا آنوری. نه، شرایط الان شرایطی است که خواهی نخواهی سوق داده میشود. مثل یک میدانی است که؛ مثل این زمینهای ما وقتی بچه بودیم با بچههای کوچکتر از خودمان گاهی فوتبالدستی بازی میکردیم؛ این زمین فوتبالدستی را شیب میگذاشتیم، گاهی شیب به طرف زمین طرف مقابلمان. او هم بچه بود، نمیفهمید؛ مثلاً یک کنترل میگذاشتیم زیر زمین خودمان، مثلاً یک کم میآمد بالا. آن بدبخت هرچه میشوتید، توی گل ما نمیرفت. ما اصلاً اگر نمیشوتیدیم هم، همان با خودش پاسکاری میکرد، سر میخورد، میرفت توی گل. الان قضیه اینستاگرام همچین چیزی است: اینستاگرام شیب دارد؛ شما هرچه پاسکاری کنی، آخر میرود توی گل خودت؛ هرچه هم بشوتی، توی گل او نمیرود. به خاطر اینکه این وضعیت برابری قرار نداده؛ شیب گذاشته و این شیب هم به نفع خودش است.
این شرایط اینستاگرام امروز با پنج سال پیش کاملاً متفاوت است. کلاً فضای دنیا متفاوت است، فضای رسانه متفاوت است. البته ما اگر فضایی باشد که اینجور دخالتهای رسانهای و مدیریتی در آن نباشد، واقعاً فرصتهای استثنایی الان داریم که عرض کردم، نمونهاش همین تیکتاک است؛ و میبینید که در تیکتاک واقعاً انقلابی صورت گرفت؛ یعنی در تیکتاک آدم احساس میکند که دنیا همه دارد مسلمان میشود. برعکس آن چیزی که در توییتر و اینستاگرام و اینها آدم احساس میکند همه وحشیاند و همه جا را کثافت و لجن گرفته است؛ در فضای دیگری که واقعاً میشود گفت فضای برابری است، لااقل برای ماها فضای معتدلی، فضایی مثل مثلاً تیکتاک، آنجا میبینید که اصلاً شرایط جور دیگری است؛ صداهای دیگری در دنیا دارد شنیده میشود و صدای دیگری بلند است. اگر ما آنجور فضایی داشته باشیم، خوب میشود؛ این تعابیر نسبت به آنها صادق است و فرصت برای ارائه حرف حق و نشان دادن منطق حق واقعاً فراهم است و دنیا تشنه است برای شنیدن این حقایق.
سؤال بعدی این است که فرمودید: «قوه شناخت و مُدرَک و مد از یکدیگر مستقل نیستند.» صفحه چند است؟ از همدیگر مستقل نیستند؛ اتحاد دارد دیگر. اتحاد عقل و عاقل و معقول، یک جا رقم میخورد، یک چیز اتحاد دارد. همان کسی که مُدرِک است، همان مُدرَک است. این دیگر بحثهای فلسفیاش است که در اتحاد علم و عالم و معلوم، به عقل و عاقل و معقول در فلسفه بحث میشود.
پرسیدند در مورد این جمله توضیح دهید: «کسی که نابیناست چگونه بدون پیشفرض از دیدنی که ندارد، تصورات دارد؟» صفحاتش را بگویم. من قرار نیست اگر کسی نویسنده کتاب بود، حافظ همه آن کتابم باشم! بعد پنج سال قاعدتاً آدم یادش نمیماند دیگر؛ اصلاً مربوط به کدام بحث است، قبلش چه بوده، بعدش چه بوده، در مقام بیان چه بوده. بله، اگر کسانی که سؤال کردهاند در این جلسه هستند، لطفاً صفحهاش را اگر عزیزان یادشان هست، بگویند.
پرسیدند که در مورد ارتباط ضیاء و رؤیت توضیح بفرمایید. چرا کاری که دیده میشود،...؟ اینها دیگر حالا یکسری علل روانشناختی در ما دارد. ما چون غلبه ادراکات با حس است، وقتی با رؤیت دیگران مواجه میشویم، اثر میگذارد در اینکه ما در انگیزههایمان نسبت به آن رفتار اثر بگذارد. اگر یک کاری دیده شود، شوق پیدا میکنیم به انجام دادنش و استمرارش؛ دیده نشود، شوقمان را از دست میدهیم. یا مثلاً اگر دیده شد، این را بهعنوان یک نتیجه برای کارمان در نظر میگیریم. برای دیده شدن، عصر جدید میگفتند: «عصری برای دیده شدن.» یعنی اصلاً هدف این بود که بیایند اینجا یک چیزی ارائه کنند، دیده شوند. ادراکات حسی و وهمی ما برمیگردد که به هر حال به این دیدهشدنها و دیدهنشدنها خیلی توجه داریم و اعتنا میکنیم. و اگر این رؤیت زمینهساز یک انگیزه درونی در من شد، میشود ریا؛ ولی وقتی هم هست که نه، انگیزهساز نمیشود؛ نه اینکه مطلقاً برای من اثر ندارد ها، نه، اثر دارد. همان روایت که در کتاب هم نقل شده است: امام صادق (ع) فرمودند: «احدی نیست که ببیند کار خیر او دیده میشود و با کار خوب شناخته میشود و خوشش نیاید.» این طبیعی است، همه همینطورند.
رهبر انقلاب این روایت را در جلسه هیئت دولت خطاب به آقای رئیسی خواندند که: «کارتان را رسانهای کنید، با اخلاص منافات ندارد.» این رسانهای شدن و گزارش دادن اشکالی ندارد. اینکه هدف از فعل، این گزارش و این نمایش باشد، اصلاً میروم سخنرانی میکنم که دیده شوم، اصلاً هدف من از سخن… یک وقت بله، هدف من چیز دیگری است؛ حالا دیده شدم، شد؛ نشدم، نشد؛ بیشتر دیده شدم، خوب شد؛ کمتر دیده شدم، خوب شد. ولی یک وقتی اصلاً من کامل بستهام روی اینکه زیاد دیده شوم و این دخالت پیدا کرده است در آن چیدمان محتوایی من و نحوه ارائه؛ منع کردهاند، جوری کار را درآوردهام که دیده شوم؛ و خب اینجا دیگر معمولاً حق و ناحق میشود دیگر، زمینه ادخال امور باطل فراهم میشود، انگیزهها خراب میشود و خدمت شما عرض کنم که کارمان بیارزش میشود در عالم بالا.
صفحه ۱۶۰: «فرصتهای بصری کنترل تصورات دیدن و در پیام فهمیدن تنها یک تجربه فیزیکی نیست بلکه تماماً حاصل کنش و واکنش...» اینجایش یا جلوتر است؟ فردای نابینا نداریم. سؤالتان این بود که کسی که میبیند چطور تصور میکند؟ حباب قوای خیالش دیگر. حالا او نمیبیند ولی تصوراتی بالاخره نسبت به هر چیزی میتواند داشته باشد دیگر؛ از دستوپا. انسان تصوراتی معمولاً دارد. حالا این تصورات خودش ذهنیت ایجاد میکند دیگر؛ بد، صداها نرم و لطیف است، و صدا زمخت و کلفت است. خود اینها تصورات ایجاد میکند. حالا آن تصورات ممکن است کامل منطبق بر واقع نباشد ولی آن در قوه خیال او یا لمس او؛ مثلاً لامسه. حتی خود خواب. بالاخره نابینا هم گاهی خواب میبیند. چقدر برای ماها پیش آمده آدمهایی که تا حالا ندیدهایم و خواب دیدهایم، بعداً دیدی منطبق بوده است. مثلاً خیلی پیش میآید خبر. نابینا میتواند اینجوری باشد که... (۵۰ درس).
صفحه ۶۴، وسط صفحه: در مورد صحبت امیرالمؤمنین (ع) که فرمودند: «من شب و روز میخوابم.» در این باره هم اگر توضیح بفرمایید، ممنون میشوم. بله، آنجا (در روایات امام صادق (ع)) میگویند که چی؟ «خودتان را تذکیه نکنید.» یعنی از خود تعریف نکنید، خودستایی نکنید. «من اینطور کردم، من آن را ترک کردم، من درسخوانم، من اهل مطالعهام، من اهل عبادتم، من نماز شبخوانم، من نماز اول وقتخوانم.» پیش ما میخواهم بگویم که آقا من آمادگی دارم برای اینکه یک حرفی به من بزنی؛ شروع میکنم از خودشان تعریف کردن: «آقا من زیارت عاشورایم ترک نمیشود، من قرآنم اینطوری است، من روزهام اینجوری است، اینقدر فلان میکنم، اینقدر صدقه میدهم.» اینقدر گفتن ندارد. بعدش هم اگر میخواهیم بگوییم مثلاً من زمینه دارم که یک کسی یک چیزی به من بگوید، با اینها بیشتر خراب میکند این کار را. آن کسی که اهل باشد، بر اساس شنیدن این چیزها جوگیر نمیشود بگوید: «چه آدم خوبی! بیا مثلاً این هم بگیر!» چقدر بنده خدا چیزِ گرفتار است، چقدر عقبافتاده است که درگیر این مسائل، در این چیزها مانده است. اینجا امیرالمؤمنین (ع) فرمودند که وقتی به ایشان میگفتند که مثلاً یک تعدادی میگفتند: «آقا ما تمام شب را عبادت میکنیم، تمام روز را هم روزه میگیریم.» ولی من شبها میخوابم، هم شب میخوابم، هم روز میخوابم و اگر بین شب و روزم فرصتی پیدا کنم، باز هم میخوابم: «لو وجدت بینهما شیئاً لَنِمتُه.» باز هم اگر وقت پیدا کنم، میخوابم؛ یعنی انسان کامل نگاهش به عبادتش نیست، به آن وقتهایی که عبادت ندارد، به نقصهایش توجه دارد. این دیگر زمینه خودستایی را از بین میبرد و وقتی آدم در خودش کمالی ندید، طبعاً در مقام ارائه کمال به دیگران هم برنمیآید. ریشه ریا و خودستایی دیگر وقتی من فکر میکنم خوبم، این خوبی را هم به نمایش میگذارم.
امیرالمؤمنین (ع) خوابهایش را میبیند، نه هزار رکعت نماز شبش را؛ خوابهایش را میبیند. هزار رکعت نماز امیرالمؤمنین (ع) با آن توجه! «نماز صدق و درستی فرمایش مولا برایم جای سؤال است.» عرض کردم: صدق این کلام دیگر معنایش این نیست که تمام شب و روز را میخوابم، باز بین روزم، باز همهاش را... میخواهم بگویم: «من که شبها میخوابم، من که شبها میخوابم، روزها میخوابم، باز بین روزم اگر وقت پیدا کنم، بین شب و روزم وقت پیدا کنم، میخوابم.» میخواهم بگویم که من از خوابشان دارند میگویند، نه اینکه نحوه قضیه موجب کلیه. میخواهم بگویم من تماماً خوابم، به عبادت نظر ندارم. من به همین خوابم، ولو مختصر است، به همین نظر دارم که من که میخوابم...
سؤال دیگر پرسیدند که: «اگر همت زیادی در این فضا جهت رونق کسبوکار شخصی، بدون زیر پا گذاشتن اصول اصلی دین، انجام شود و بحث فیلم گرفتن و جلوی دوربین بودن جهت آموزش باشد، اشکال شرعی که ندارد؟» شرعیاش یک بحث است، بحث آثار اخلاقی و نتایجی که در روحیات انسان و زندگی انسان (میگذارد) یک بحث دیگری است. بعضی مسائل بحثهای فردی است، بعضی آثار جمعی و تمدنی و جریانی.
شما الان حضور در اینستاگرام و کار کردن در اینستاگرام، وقتی جوّش این شکلی است، مثل این است که مثلاً فرض کنید بنیامین نتانیاهو باشگاه ورزشی بزند، من هم بدون اینکه اصلاً موضع سیاسی داشته باشم یا سیاسی باشم، صرفاً میروم در باشگاه ورزشی بنیامین نتانیاهو تنیس یاد میدهم، همین؛ و پولم را هم از نتانیاهو نمیگیرم، پولم را از این بچههایی که میآیند بهشان درس میدهم که همهشان هم بسیجیاند، اتفاقاً از اینها میگیرم. خب این الان چه حکمی دارد؟ قطعاً حلال... درست است، ولی چه حکمی دارد؟ قطعاً حرام است. چرا حرام است؟ چون شما در واقع داری موقعیت نتانیاهو را تقویت میکنی.
بله، مثل همان قضیه شترهای هارون که کرایه میداد به هارونالرشید، (به) صفوان جمّال (حضرت) فرمودند که: «تو دوست داری زنده بمانی.» بالاخره این رابطه (مثل) نان خوردن از قبل آنهاست. همانطور که خیلیها از فیلتر اینستاگرام ناراحت شدهاند، یعنی حاضر بودند امنیت مملکت به مخاطره بیفتد، این همه فساد و تخریب از اینستاگرام بیاید، ولی نانشان سر جایش باشد. این همان قضیه صفوان جمّال است. طرف دیگر علاقه پیدا میکند (که) «از قبل نتانیاهو که ما داریم نان میخوریم، آدم بدی است، ولی خدا خیرش بده؛ به هر حال اگر این نبود، من باشگاه تنیس کجا میخواستم تنیس درس بدهم؟» اینجوری میشود؛ یعنی بعدش هم آن جریان را تقویت میکنید، شما «ظهیر مجرمین» میشوید. آیه قرآن فرمود که: «فَلَنْ أَکُونَ لِلْمُجْرِمِینَ ظَهِیرًا. رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ لِلْمُجْرِمِینَ ظَهِیرًا.» به خاطر این نعمتی که به من دادی، من تکیهگاه و پشتوانه برای مجرمین نخواهم شد، هیچ جا حمایتی از من برای مجرمین نخواهید دید. این کار خواسته و ناخواسته موجب تقویت آن سیستم و مدیریتی است که دارد به واسطه حضور شما قدرت پیدا میکند و موقعیت افزایش پیدا میکند و واسطه این زور میگوید، دیکته میکند، آسیب میزند. دیگر حالا بقیه قضایایی که در مورد اینستاگرام خودتان بهتر میدانید.
استفاده از این فضا از جهت اینکه کار و کاسبی خوب، آن احکام خودش را دارد؛ اگر غشّ در معامله نیست، جنسی که نشان میدهید و تحویل میدهید و سر وقت تحویل میدهید و احکام دادوستدش درست است، خب آن بحثش جداست؛ ولی از جهت اجتماعی و جریانی و تمدنی، این سیاره به حساب میآید. به خاطر اینکه شما جریان متخاصم و خائن و بیرحمی را که دستش در خون این ملت بیپناه فلسطین آلوده است و رسماً شریک جنایت است، تأیید میکنید و تقویت میکنید؛ اصلاً یک بحث دیگری است.
خوب، گفتند که صفحه ۱۷۶: «چرا بیشتر تصمیمات ما در اثر ضمیر ناخودآگاه ذهن ماست؟ بسیاری از تصمیمهای ما در اثر ضمیر ناخودآگاه ذهن ماست. ما به آنها دسترسی نداریم و نمیدانیم علت بسیاری از تصمیمهای ما چه چیزی بوده است.» ضمیر ناخودآگاه مقولهای پیچیده است و خیلی چیزها در ناخودآگاه ماست. چیزهایی که رسوخ پیدا میکند؛ ارتکاز هم که گفته میشود که در کتاب به بحث ارتکاز پرداخته بودیم، ارتکاز به همان جنبههای ضمیر ناخودآگاه ما برمیگردد. تبادل (نیز) به ضمیر ناخودآگاه برمیگردد. بهصورت ناخودآگاه آدم نسبت به بعضی چیزها منفعل است، بعضی چیزها علاقمند است، نسبت به بعضی چیزها متنفر است. خیلیهایش ربط دارد ها؛ یعنی در اثر اعمال و رفتار خودمان است، ولی اینها رفته (است) در ضمیر ناخودآگاه، یعنی دیگر از آن غافلیم، توجه به آن نداریم.
مثلاً ما اگر الان یک دانه ببر ببینیم، فرار میکنیم؛ ولی حواسمان نیست که این برمیگردد به ضمیر ناخودآگاه ما که میل به بقا است. ما فکر میکنیم از ببر میترسیم؛ ما از ببر نمیترسیم، از مرگ میترسیم؛ از مرگ هم نمیترسیم، از فنا میترسیم، از نابودی میترسیم. آن ترس از نابودی در ضمیر ناخودآگاه ماست؛ این ترس از ببر در ضمیر خودآگاه. این را میفهمیم، آن را نمیفهمیم، متوجه به آن نیستیم. لذا همه، اصلاً بسیاری (از تصمیماتمان) نه؛ همه تصمیمات ما بازگشت دارد به ضمیر ناخودآگاه ما، از آنجا ریشه میگیرد.
«اگر نوجوان معتاد به فضای مجازی باشد، والدین چگونه باید (با او برخورد کنند)؟» این بحثهای تربیتی است و نیاز به بحث دیگری دارد. یک سرش بحثهای رسانه است، یک طرفش بحثهای تربیتی است و باید میانرشتهای به این موضوع پرداخته شود؛ هم از حیث مدیولوژی و رسانهای باید به آن پرداخته شود، هم از حیث تربیتی. خب، الان کتابهایی نوشتهاند در مورد اعتیاد به فضای مجازی؛ در همین مجموعههایی که کار رسانهای میکنند، آنها را میتوانی مطالعه کنی. آنها البته در همین کتاب ما در مورد اعتیاد مباحثی را مطرح کردیم. برای رفع اعتیاد چه راهحلهایی هست؟ برای اینکه اعتیاد به فضای مجازی کم شود. یک طرفش هم بحث تربیتی است که حالا این مطلب حق را چه شکلی باید منتقل کرد و چه شکلی باید یک نفر را آگاه کرد نسبت به یک چیزی که از آن غافل است؛ جنبههای ظاهری جذاب دارد، یک تعلقاتی دارد یا انسی دارد، ولی غافل از عواقبش است. یک فرایند دیگری دارد که باید جای خودش بحث شود؛ در بحثهای تربیتی که چه شکلی میشود یک نفر غافل را نسبت به تبعات سخت و ضررهای کاری که دارد انجام میدهد، آگاه کرد. از چه طرقی میشود منتقل کرد؟
حالا هم از طریق «استرول حسی» میشود نمونههایی را نشان داد که مثلاً: «ببین فلانی بر اثر اعتیاد به فضای مجازی زندگیاش را از دست داد، همسرش را از دست داد، اختلال پیدا کرده، بیماری پیدا کرده، بیماریهای جسمی پیدا کرده، بیماریهای روحی پیدا کرده، منزوی شده، اخلاقش اینطور شده، مشکلات اقتصادی پیدا کرده.» بعضی از این نمونهها را میشود برجسته کرد، نشان داد؛ یا مستقیم یا غیرمستقیم. این هم بستگی دارد به میزان ارتباط والدین با بچههایشان و میزان اثرگذاریشان. اگر آنقدر اثرگذار نیستند و آنقدر در نگاه بچهها مثبت نیستند، آن افرادی که مثبتاند (را) از دوستان او، از اقوام دیگر (که) چه کسی حرفشنوی دارد، از آنها باید استفاده کرد. یک بخشش این نمونههای حسی و عینی است. یک بخشش هم مطالب عقلی است؛ یعنی نمونه بیرونی نداریم ولی با گفتگو و تفکر و تعقل میشود طرف را منتقل کرد به اینکه: «ببینیم تا کی؟ تا چند سال دیگر؟ تو الان سنت اینطور شده است؛ همهاش با بازی و همهاش در گوشی و همهاش هی از اینور به آنورها هی این پستها را چک کردن. زندگی نمیشود. برای زندگیات برنامهات چیست؟ تو الان وقت ازدواجت است، تو الان وقت بچهدار شدنت است. کی میخواهی مثلاً به اینها بپردازی؟ تو الان شغلت چه میشود؟ فلانات چه میشود؟» یک تذکر این شکلی. آن هم باز برمیگردد به اینکه چه کسی این تذکر را بدهد، جایگاهش چیست، در چه فضایی و با چه بستری این تذکر را بدهد که اینها دیگر هر کدام سر جای خودش باید به آن پرداخته شود.
ابتدا جواب دادید. فرمودند که: «چقدر نیاز به ورود در این عرصه هست؟» بله، عرض کردم، نیاز خیلی هست؛ ولی به شرط اینکه آن دیکتاتوری مدیریتی شما را مهار نکند، شما را تبدیل به یک شهروند خنثی و بیخاصیت در این محیط نکند، یک پادگان نباشد که شما را خلع سلاح کند و فقط از این سیاهی لشکر شما به نفع خودش استفاده کند. اینجوری نباشد. اینجور محیطی که شما را خلع سلاح میکند و فقط حضور شما مایه اقتدار او میشود به اینکه «من این عدد کاربر دارم، چند صد میلیون مثلاً من کاربر دارم»، این فقط دارد از آن عدد شما و اعتبار شما استفاده میکند، بدون اینکه ذرهای برای شما ارزش و شخصیت قائل باشد و به شما امکان بدهد از این حضور و از این امتیازی که داری برای او ایجاد میکنید، بهره ببرید.
خب، این فضا متفاوت است. آن فضاهایی که این محدودیتها را ندارد و این اهانتها را برای شما ندارد، از آن فضا استفاده کنید. الان به نظر میرسد تیکتاک فرصت خوبی است؛ حالا ما خیلی غریبهایم با تیکتاک. اینستاگرام، حالا به هر حال از این جهت که آن باب ارتباطیاش و لااقل محدودیتهای سیاسیاش کمتر است، به هر حال فرصت خوبی است. بله، آن مشکلاتی که حالا هست؛ آلودگیهای فکری و تصویری و اینهایی که دارد، آن حسابش جداست. ولی آن ابواب ارتباطی که میشود حالا به واسطه آن پیدا کرد و برنامهریزی برای اینکه انسان به آسیبها مبتلا نشود؛ (مثلاً) با یک طراحی، شما ببینید همین سرود «سلام فرمانده» غوغایی کرده است دیگر، امروزه در دنیا. خب، این انتقال اگر قرار بود در یک جمع صد نفره بماند، که این تحولات رخ نمیداد. زنجیرهها و این ارتباطات، این اتصالات میرود. اینها هی به همدیگر اتصال پیدا میکند تا یک اعماقی میرود که شما اصلاً به خیالت هیچ وقت نمیآمد. این شبکه ارتباط که ما یک وقتی بحثش را کردیم؛ (در مورد) آقای رابتُو، پارسال در یک جلسه در سعادتآباد محل بحث بود که قرآن دستور داده است که ارتباط بگیرید. چه بود بحثش؟ فریضه، فریضه رابطه؛ که خودِ ارتباطگیری یک فریضه است. قرآن دستور داده است به رابطه. ارتباط داشته باشید، ارتباط بگیرید؛ ارتباط فعالانه و مؤثر، نه ارتباط منفعلانه. نه ارتباطی که سلاح از تو بگیرد و همینجور هیپنوتیزمت کند و هی با این کثرت این تصویرها، مستات بکند و مستات بکند. نه اینجوری؛ نه آن ارتباطی که مؤثر است و تو کنشگری، تو میروی اثر میگذاری، نه اینکه بروی اثر بپذیری فقط. اینستاگرام یکجوری مدیریت کرده است که فقط اجازه میدهد اثر بگیری تا بخواهی اثرگذار باشی؛ حذفات میکند تا بخواهی خلاف آن موجی که بود، موج مصنوعی که دارد ایجاد میکند، بیرون (بیایی). هیچ ابایی هم (ندارد). ولی بعضی جاها هست نه، شما میتوانی موج بیندازی. بیشتر هم این هم عرض شده است در همین کتاب که اینها وابسته به حضور جمعی است. حالا همینجا نوشتهاند بحث حضور جمعی در اینستاگرام. اینکه منفردانه وارد شدن در این فضا آسیب دارد. هر کسی بیاید برای خودش یک پیجی بزند، حالا به اسم خودش، که این شخص اینجا محور میشود، آسیبهای شهرت و گرفتاریهای دیگر را دارد؛ و اگر بدون اسم باشد، باز گرفتاری دیگری دارد. ولی وقتی جمعی باشند، تقسیم کار کنند، این هم برکت پیدا میکند، هم آسیبش برای اینها کم است، آسیبش کمتر، آسیبهای گوناگونش کمتر.
«چرا بیشتر مردم آنچه را که در فضای مجازی میبینند، به راحتی باور میکنند؟» به خاطر اینکه بیشتر مردم «اکثر لا یعقلون» (هستند)؛ از قوه تعقل استفاده نمیکنند. ما هم جزو همان بیشتر مردمیم البته، بنده خودم. بیشتر اکثریت تابع احساساتاند، حواس، آنی که میبینند و آنی که میشنوند و همین حواس ظاهری. یک تصویر میبیند: «اینها چقدر مهربانند!» یک تصویر: «چقدر اینها خشناند!» بعد راحت هم میشود بازی داد. شما میبینید این همه دارد اسرائیل آدم میکشد، هیچ اتفاقی نمیافتد؛ چهار نفر که در یک دالانی در مترو تهران در نظم ایستادهاند، اینها را تبدیل میکند (به) «تونل وحشت»! هشتگ میآید بالا، (تصویر) عبارت را جاساز میکند و (کسی) حق نمیکند به مخاطبش (بگوید) که این «تونل وحشت» در مورد اسرائیل است. با یک دانه عکس که مثلاً طرف دارد پیرمرده را ناز میکند یا نه، یک لیوان آب داده مثلاً به مردم عادی، این استایل میشود دلسوز، خیرخواه، مهربان، (که) جنگ ندارد با مردم عادی. (اما) جمهوری اسلامی (وقتی) تصویر میشود، میشود «تونل وحشت»، آدمکش، جنایت در مترو! این تصویرسازی. خوب، اکثراً چون فکر هم نمیکنند، تعقل هم ندارند و آن لطافتهای باطنی را هم ندارند، بصیرت و فرقان درونی را هم ندارند که بتوانند با نور باطنیشان لااقل تشخیص بدهند، بفهمند کی به کی است، فسق فاسق را درک بکنند، معدن صلاحیتش برای منبع خبر بودن را درک بکنند، متأثر میشوند؛ به همان دلیلی که از شیاطین در حوزه درونمان متأثر میشویم، به همان دلیل از شیاطین در حوزه برونمان هم متأثر میشویم. به همان دلیلی که شیاطین در اندرونی سینه ما جا دارند و وسوسه میکنند راحت و هر وسوسهای را به خورد ما میدهند، این شیاطین بیرونی هم هر تحلیلی را به خورد ما میدهند، هر دروغی را به خورد ما میدهند. و راه نجات از آن شیطان انس، نجات از این شیطان جن (است). هر چقدر انسان از این شیطان جن رها شود و دور شود، اثرش از این شیطان انس هم اثرپذیریاش کمتر میشود.
جلسه میشود گفت تمام شد. خدا به همه دوستان خیر بدهد، انشاءالله. انشاءالله که موفق باشید. التماس دعا داریم از همه عزیزان. و صلی الله علی سیدنا محمد و آله.
در حال بارگذاری نظرات...