ضرورت تعریف مأموریت و تعیین مخاطب
تفاوت فرهنگی ایران با جهان
از بین رفتن مرجعیت رسانهای و فروپاشی امپراتوریهای خبری
الگوی امام جواد (علیهالسلام) در تربیت جامعه
لزوم وسواس رسانهای
اهمیت آموزش بصری در سنت اسلامی
نقش برندسازی در رسانه دینی
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بفرمایید: این آخر کتاب، بنده فرمول و الگوریتمی دادهام [در مورد اینکه] بمانیم یا نباشیم؟ اولاً، آدم خودش باید شرایط خودش را در نظر بگیرد. بنده الان خودم اگر بخواهم اپلیکیشن اینستاگرام را از طریق وب چک بکنم، میدانم که اگر وارد ساختار کلی ماجرا شوم—یعنی خودم، خود را کشف کردهام— این حس کنجکاوی من جوری است که نمیگذارد من فقط بروم، آنچه را که میخواهم نگاه کنم و برگردم.
ضمن اینکه تأثیرگذاری و کنشگری ما نیز در این فضا متفاوت است. [یکی باید] تولید بکند، واسطههایی دارد، به کسانی میدهد؛ دیگری خودش باید در جریان قرار بگیرد [که] الان چه موجی افتاده و چه کاری بکند. در مجموع، یک حکم کلی وجود ندارد که بگوییم باشیم یا نباشیم. آدم خودش باید بسنجد. حکم کلیِ کلیِ کلیِ آن این است که در هر صورت، بودن آدمهایی از تیپ ما در این فضا لازم است. حکم کلیِ کلیِ آن، چگونگیاش است. اصلش مفروض است؛ آن چگونگی خیلی مهم است.
چون خیلی از ما با این احساس وظیفه و دغدغه میآییم، ولی عملاً تبدیل میشویم به یک مصرفکننده خالی و بیخاصیت. ولی [در ظاهر] یک ماه مثلاً بودهایم و به قول خودمان، فعالیت در فضای مجازی هم داشتهایم؛ اما بیش از آن، ۱۰۰ برابر خودمان تأثیر پذیرفتهایم. باز عرض میکنم، این خیلی وابسته به نحوه ورود آدمها و نحوه تعریف مأموریت ماست. در کتاب «پیامبر مجازی»، بحثی را در مورد تعریف مأموریت مطرح کردهایم.
میخواهید بیرون بروید، بگردید؟ تعریف مأموریت بیرون آمد. گاه تعریف مأموریت، نحوه فعالیت و حضور شما را ممکن است تایمش مساوی کند؛ در این دو، یکی است. نه، [باید] اطراف را در نظر بگیرم. چون اگر [مثلاً] چند تا [کار] بخواهم، الان اگر یک دانه [هدف] باشد، همه جا میتوانم بروم. [اما] پنج تا [هدف] بخواهم و جایی بروم که خلوتتر باشد، یک چینشی دارد، یک سنجشی دارد. [آدم] راه میافتد، مسیرش را تعیین میکند، میرود و میآید. در مسیر، حتی به تصادف هم نگاه نمیکند تا به نانش برسد. [اما] اگر بخواهد بگردد، اولین تصادفی که میبیند، دو ساعت وقت او را [در فضای مجازی میگیرد].
تا انسان تعریف مأموریت نکرده باشد و بخواهد ورود پیدا کند، برای چه مخاطبی [میخواهد این کار را بکند]؟ شما اول باید مخاطب خود را تعیین کنید. هر کدام از اینها برای تیپی از مخاطبین جذابیت دارند؛ زیرا اینها نباید بهترین [در] همه عرصهها باشند. ما به همه اینها با هم نیاز داریم. ما به سریال، فیلم سینمایی، رمان، گیم و انیمیشن نیاز داریم. اینگونه نیست که بگوییم الان کدامش مهمتر است [و] به بخش مهمتر و غریبتر اینها برویم. ما در بخش فنیاش تقریباً [مشکلی نداریم]. الان مشکل جدی ما در کار رسانه، بخش تولید فکر، بخش طراحی و بخش محتواست، نه محتوای خام.
آخر ما الان در بخش محتوایی کار، مشکل محتوایی نداریم. محتوا یعنی شما فلان کتاب را که میخوانی، آن را اینستاگرامی شکل بکنی، تحویل بدهی و با اینستا برایش [محتوا]سازی بکنی. تلگرام فضایی دارد، محیطی دارد، فرهنگی دارد. تلگرام در دنیا رسانه محبوبی نیست؛ جزو ۱۵ [رسانه محبوب] است، فکر میکنم در دنیا. یعنی در خیلی از کشورها، جزو مثلاً پنج تای اول قطعاً نیست؛ ولی در ایران، دوم است. الان دوم است. چرا؟ برای اینکه این [رسانه] با فرهنگ ما متناسب است.
در فضای دنیا اصلاً خبر سیاسی جذابیت ندارد. در کتاب گفتم: «اگر از مردم دنیا بپرسید—مثلاً در خیابان از انگلیسیها بپرسید—که اسم پنج نفر از مسئولینشان چیست، [میبینید که] مردم دنیا در این فضاها نیستند و [به اینکه] چه کسی آمد و چه کسی رفت [توجهی ندارند].»
ولی در ایران چطور؟ در ایران، طرف یک بار برای شورایاری محله در مثلاً منطقه طلاب مشهد کاندیدا شده، رد صلاحیت شده، ولی همه میشناسندش! ما سیاستزدهایم. همه چیز ما سیاسی است؛ گویی در رگ و ریشه ماست. ما علمایی را میشناسیم که به دلیلی سیاسی، به شدت تحت تأثیر و تابع سیاست [بودهاند].
تلگرام فضایی است که برای فضای سیاست، فضایی فوقالعاده [مهم] است؛ برای اینکه شما فقط در جریان خبر قرار بگیری [و بدانی] نظرش چیست؟ چه کسی کامنت میگذارد؟ چه کسی فحش میدهد؟ چه کسی تأیید میکند؟ این قبول دارد، آن [قبول ندارد]؛ بله [اینگونه است]. خبر، نه به معنای خبر سیاسی؛ تحلیل من این نیست. به این نحو [باید] کیفیت سنجش را دید که اینها با چه مقیاسی رفتهاند. و کشف [دلیل] آن برای بنده محسوس است و میبینم.
در فضای [تلگرام]، کانال فان را [اگر] عضو [باشید]، این [فرد] فقط میخواهد آخرین ویدئوی فانی که از هر جای دنیا آمد را ببیند. از جهت بارگذاری فیلم، [تلگرام] بهترین مسنجر است؛ قابلیتِ [برخورداری از] مرکز و نهاد خاص [را دارد، و تو] میتوانی همه را [در آن] بگیری. الان واتساپ—نمیدانم بخش کانالش فعال شده است یا نه— هنوز واتساپ، به همین دلیل که کانال ندارد، [مثلاً برای پرداختن به این مسائل] جذاب نیست. ارزش خبری اینستاگرام [پایین است]، نه ارزش خبری [و] لزوم مسائل سیاسی. یوتیوب و امثال این [پلتفرمها] نیز در ایران، چون فیلتر است، جذابیت [چندانی] ندارد. خود همین باز کمک کرده است به فضای تلگرام. فضای فرهنگی ما، ساختار فرهنگی ما جوری است که با تلگرام خیلی تناسب دارد.
نه، نه، منظور فاصله طبقاتی اقتصادی نبود؛ [بلکه] فاصله طبقاتی فرهنگی، تمایز طبقاتی فرهنگی [است]. در کتاب مطرح کردهایم، این بوده [که]: شما تا صد سال پیش، تمایز هویتی و فرهنگی بین مردم میدیدید. من قشنگ در دوران کودکی ما، اوایل دهه هفتاد، [در دوران] کودکی و به سمت نوجوانی و اینها، ما شهرهای مختلف که میرفتیم، اتفاق عجیبی بود. من هنوز در ذهنم است. پدربزرگ ما یک پیکان پلاک تهران داشت. با پیکان پلاک تهران [که به] شهرستانها—حالا نمیگویم کدام استانها— در برخی شهرستانها میرفتیم، [مردم] دنبالمون میدویدند [که]: «پیکان ندارد!»
این [نشانهای از] یک بخش فاصله طبقاتی اقتصادی بود [که] خوب، خیلی کمتر شده [است]؛ [در مقایسه با] سی، چهل سال [پیش]. [همینطور] فرهنگی بود. شما میرفتی توی شهری، [میدیدی] غذای محلی دارند، مثلاً غذای محلی، لباس محلی؛ تمایزات فرهنگی. در مشهد، یک ادبیات [خاص] است؛ شمال تهران، یک ادبیات [دیگر] است؛ جنوب تهران، یک ادبیات [متفاوت] است. در مشهد، جاهای مختلف مشهد [هستند]: [کسانی که] احمدآباد مینشینند، این مدلاند؛ آنوریهایی که مثلاً خواجه ربیع مینشینند، آن مدلاند. الان این تمایز فرهنگی دیده نمیشود. هر محلهای برای خودش یک بافت فرهنگی داشته باشد. [این به دلیل] مهاجرت و [تأثیر] رسانه [است].
شما فحشهایی را که به جمهوری اسلامی میدادند، فقط در خانه کسانی [میتوانستید] دوباره تکرارش را بشنوید که ماهواره داشتند. الان [این وضع] تهدید است، [اما] فرصت هم هست. من نمیخواهم بگویم فقط تهدید [است].
یک ادبیاتی را فقط کسانی که پای منبر آیتالله جوادی آملی میرفتند، نسبت به برخی مسائل در جریان [داشتند]. اینها این ادبیات را داشتند، اینها اینجوری حرف میزدند. نکتهای که [مثلاً] وقتی [پای درس] جوادی میرفتیم، [میفهمیدیم این بود]: امام جمعه یک شهری—ما که از قم برمیگشتیم شهر خودمان، منطقه خودمان، یک بخشی از کرج— [هم] در همان «دنده» [فکری] بود که مثلاً در [منبر] جوادی [بود، و میفهمیدیم] چه اتفاقاتی افتاد.
یعنی [الان] اخبار [رسانهای] دیگر، مرجعیت یک طایفه را از دست داده است. این «برجسازی» رسانهای از بین رفته است. امپراتوری رسانهای—در کتاب گفتم: «امپراتوری رسانه کرک و پرش ریخته است.»— الان امپراتوری رسانهای نداریم که فقط از یک جاهای خاص و یک منابع خبری خاصی [اطلاعات را] فیلتر بکند، با تحلیل خودش خبر و کانال به [مردم] بدهد و جهت بهش بدهد.
سواد رسانهایمان برود بالا، سواد اخذمان برود بالا که در کتاب یک بحث مفصلی در موردش کردهایم. یک بحث بسیار مهم [است که] در کتاب [فقط] یک اشاره بهش شده است.
دوره امام جواد علیهالسلام دورهای بود که دروازههای اطلاعات و علوم و دروازههای غرب به روی مسلمین باز شد. [میخواهم کتابی] معرفی کنم بهتون— نمیدانم تا الان پیدا میشود یا نه— «دو حرکت در تاریخ» [نوشته] دکتر محمدحسن زورق، سه جلد کتاب [است که] کمی البته سنگین است. و ایشان خیلی قشنگ تاریخ را—مخصوصاً در جلد اول، تاریخ اسلام را— با ادبیات مدرن تعریف کرده است. مثلاً در مورد خاندان بنیامیه میگوید: «این خاندان، سکولار بنیامیه است.» یعنی کامل آمده [و] تطبیق [با] شرایط روز داده است. [ایشان] یک ادبیات تاریخی کاملاً [متناسب با] اقتضائات الان [را در] تاریخ [ارائه کرده است]. دکتر محمدحسن زورق یک کتاب «شهر گمشده» هم دارد. من دنبالش میگردم. اگر اینجا هست، پیدا کنید.
در دوران بنیعباس این تعاملات—حالا من تعبیر دقیقش را بخواهم برایتان بخوانم— در [حوزه] علوم به روی مردم باز شد. و این کتابهای نهضت ترجمه—حالا به تعبیر این شکلی ایشان— [منتشر شد]. اتفاقی که افتاد این بود که همه را ترجمه کردند و فرستادند اینجا. [کتابها] ترجمه میشد. اواخر دوران امام رضا (ع) و اوایل دوران امام جواد (ع) یکدفعه همه دسترسی [به این آثار] نداشتند. هر چه کتاب در یونان بود، ترجمه شده و به اینجا آمده بود. یکدفعه همه حرفهایی که تا حالا ممنوع بود، [و] ویدئوهایی که [مثلاً] روحانی [در موردشان صحبت میکرد]، الان دیگر [در دسترس بود]. امام جواد علیهالسلام چه شکلی مردم را بیمه کردند و واکسینه کردند؟
ایشان فیلتر را به سمت خود آنها نبردند. نمیدانم اگر قدرت دستشان بود، این کار را میکردند؛ نسبت به این [مسئله] حرفی ندارم. ولی کار فرهنگی که از آن فیلتر [مهمتر] است، این است: حضرت طوری مردم را بار آوردند و شیعه را بار آوردند که اینها قدرت «اخذ» داشته باشند. این قدرت «اخذ» مهم است؛ حواستان باشد.
غذا را از هر مغازهای نگیریم. یکی این است که وزارت بهداشت حواسش باشد که هر مغازهای غذا تولید نکند و پروانه داشته باشد؛ پروانه بهداشت داشته باشد؛ نظارت بکند؛ پروانه بدهد به یک کسی، صلاحیت بدهد [و] از یک کسی صلاحیت بگیرد. کار دوم [اینکه] حالا شما فرض کنید مثلاً در عراق، فکر کنم همچین وزارتخانهای نداریم دیگر؛ راهنمایی و رانندگی ندارند، چه برسد به وزارت بهداشت. حالا شما وقتی میروید عراق، دیگر نگاه به پروانه کسب و فلان اینها که نمیکنید؛ [بلکه] حداقل نگاه به دست و بال طرف میکنید، به آشغالهای مغازه و گربههای تو سطل و گربههای تو قابلمه [نگاه میکنید]، و دست و بال طرف را نگاه میکنید [که] تمیز هست، دستهایش تمیز هست [یا نه]. [همینطور که نسبت به اینکه] غذا درست کرده باشد و [با] معده و جسم ارتباطی میگیریم [وسواس داریم، نسبت به] غذای فکر، غذای مغز و غذای قلب [هم] به شدت وسواس روی آن بیشتر باشد.
اتفاقی که فعلاً باید بیفتد، این است: ما باید آدمهای خودمان و کاربران این پیامرسانها و مصرفکنندهها را وسواسی کنیم. برای چی فلان کانال را عضو شدی؟ مثلاً گروه هستی؟ شما میدانی حضور شما در این گروه، تأیید برای کل گروه است؟ مثلاً وجاهت و مشروعیت به آن میدهد.
سیستم [بر اساس] فالوورهای شما نگاه میکند. شما فلانی را فالو کردهای. فقط امام و رهبری [یا] هیچ کس [دیگر]؟ چند تا را فالو کردهاید؟ حالا اساتید را فالو نکردهاید، یادم نیست فالو نکردهاند. من [میگویم] آن هشت تا [فالوور] معنا دارد برای کسی که این را نگاه میکند. [در این صورت] جایگاه فلانی از حجیت و اعتبار نزد این [مخاطب] ساقط شده است. [در واقع] امام و آقا [هم] تمام [میشوند]. میخواهم بگویم که این وسواس، [موجب] چه اتفاقی [خواهد شد]. [باید] شطرنجبازی طراحی کنیم، هر حرکت وسواسی را از کسانی بگیریم که به شدت به اینها اطمینان داریم.
یک بحثی را [مطرح میکنم که] بحث یک روایتی [است که] بین ما معروف شده [و] یک مصیبت و درد است. این روایاتی که بین ما معروف میشود: «وای وای، امیرالمؤمنین فرموده!» تو کی [هستی] بابا؟ این [روایتشناسی] فقاهت میخواهد، اجتهاد میخواهد، یک نظام معرفتی و فکری میخواهد. [اینکه] یک روایت [را] در بیاوری [و] با همین [فقط] عدالتخواهی بکنی، با همین [فقط] نمیدانم اعتراض سیاسی بکنی، با همین [فقط] تحلیل رسانهای [ارائه بدهی، واقعاً] یک مصیبت است.
امیرالمؤمنین (ع) فرمودند که [به اینکه] «کجاست» نگاه نکنید؛ [بلکه به اینکه] «کیست» [و «کی روایتش میکند»] نگاه کنید. روایتش [این است]: «فلینظر الانسان الی طعامه» (انسان باید به خوراکش نگاه کند). حضرت توضیح دادند [و] فرمودند: «از کی میگیری، نگاه کن.» [پس] به چه [مسائلی] وسواس [داشته باشیم]؟ [نه] وسواسهای مندرآوردی که این سلبریتیها دارند.
پریشب ما از منبر آمدیم پایین. خب، این جلسه شلوغ خیابان ما را گرفته بود. [یک نفر گفت]: «من به تو اشکال دارم.» گفتم: «بفرمایید.» [گفت]: «تو با دست راست دست میدهی؛ برای چی با دست راست دماغت را میخارانی؟!» بزرگوار، ترکیب این وسواس احمقانه است. وسواس عاقلانه به این است که [همیشه] رصد بکنی [که] طرف علاقههایش به چه کسانی و چه چیزهایی است، که روی موضوعها دست میگذارد، به این مسائل میپردازد، به اینها اهمیت میدهد، به آنها اهمیت نمیدهد، در مورد فلانی موضع میگیرد، در مورد بهمان موضع نمیگیرد.
ببینید، آقای جوادی خیلی ابراز علاقهشان خاص و قاطع نسبت به آقای هاشمی [بود]، [اما] مالی بوده یا نه؟ [یا] دم و دستگاه زدوبند تشکیلاتی و حزبی و جناحی با آقای هاشمی نداشته [است]؟
یکی از علما [بود که] نماز [پشتش] میخواندم. آقای هاشمی که از دنیا رفت، ایشان یک متن تسلیت نوشت. بنده از آن به بعد دیگر نماز پشتشان نخواندم. ولی این بزرگوار [که نماز پشتش نمیخواندم]، یک جوری [و] یک لحنی [در] متن تسلیت [داشت که] برای خود من [سوال ایجاد کرد]. دیگر این وسواس مهم است؛ به شرطی که من ببینم هیچ تعلقی این وسط [نبوده]. مثل ماجرای علامه حلی که میخواست تحقیق بکند [که آیا] آب چاه پارک نجس است [یا] چی [است] و اینها. اول دستور داد [تا] خانهاش را بستند و نشست تحقیق کرد.
تعلقات باطنی که اول جلسه عرض کردم، این [همان] هماهنگی و این شبکهاش با چه کسانی است. [اجازه بدهید] بپرسم. پس خواهران، هر کس جواب داد، یک کتاب [به او] هدیه کنیم، ها؟ نظر مثبتتان چیست؟ الان بگویم وقت میشود؟ یک اشاره: این وسواس خیلی مهم است.
دورانی که درهای [اطلاعات در زمان] امام جواد علیهالسلام باز شده [بود] و همه حرفها [و علوم] داشت میآمد، [حضرت] سعی کردند [تا] مردم قدرت پذیرش [این] حرفها [را داشته باشند]. یک بخش دیگر اینکه یکی از کارهای مهمی که من خیلی سریع و چکیده باید عرض بکنم، این است:
ببینید، اول بحث گفتم: «تربیت و اثرگذاری از راه چشم.» جواب مشترک بوده [است]. شما الان از آقایان، یکی از علمایی که از دنیا رفتند را اسم بیاورید که از نزدیک دیدیدش. آقای رئیسی. آقای رئیسی را شما از آن گفتگویی که با ایشان کردیم، چند تا از کلماتی که رد و بدل شد یادتان هست؟ اما از آن فرم صورت و میمیک و آن لحن و آن زبان بدن—یعنی دریافتی که چشم کرده— بسیار بیشتر از دریافت گوش بوده است. ما معمولاً [وقتی] خاطراتمان [را مرور میکنیم]، مثلاً با فلانی دعوا کردیم، فقط زبان بدن خودمان یادمان میآید، [یا] یکی دو تا فحشی که آن وسط دادیم، درست است؟ آن نفرت که داشت رد و بدل میشد، آن را خیلی یادم است. آن حسش را، آن دندانهایش را، همه را یادم است. اثر چشم است. چشم واقعاً یک اعجازی دارد.
لذا اینستاگرام [میتواند کمک کند]. مثلاً امام صادق (ع) وقتی میخواستند نماز را یاد بدهند، نماز خواندند و به طرف گفتند: «یاد بگیر!» پیغمبر [هم] نماز را این شکلی یاد دادند: «صَلُّوا کَمَا رَأَیْتُمُونِی أُصَلِّی» (نماز بخوانید همانگونه که دیدید من نماز میخوانم). [نگفتند]: «من نماز مینویسم، بدهم دستتان، حفظ کنید، فردا میپرسم.» [بلکه گفتند:] «ببینید، یاد بگیرید.» آموزش از راه بصر، که یکی از ضعفهای جدی آموزشی ماست، [در آن زمان اهمیت داشت]. اینستاگرام به شدت در این عرصه میتواند کمک بکند: بخش آموزشی.
بخش دیگرش در برندسازی است که مربوط به بحث دلالت [است]: [اینکه] همیشه معقول، تبدیل به محسوس بشود. معقولی که محسوس نشود، نمیتوان با آن ارتباط برقرار [کرد]. از ائمه، اسامی ائمه را میگویم. ائمهای که برند تصویری ازشان دارید، سریع در ذهنتان میآید. امام رضا (ع) [دارای] ارتباط قوی بصری [است]. امام حسین (ع) هم در ذهنتان میآید: هیئت و روضه و سیاهی و محرم. آن هم همه المانهای بصریاش. علم امیرالمؤمنین (ع) یا امام زمان (عج)؟ امیرالمؤمنین (ع): شمشیر ذوالفقار، غدیر. تا میشنوی، آن عکس دسته که یکی گرفته و دارد بالا میبرد [در ذهنت میآید]. امام زمان (عج) وقتی جمکران [میآید،] [میتوانید] دانلود عکس [کنید] که یکی دارد میرود. شوخی میگویم، اینها دلالتهای فرامتنی و فراکلامی است که برایم کافی [است]. تحلیل نسبت به عکس امیرالمؤمنین (ع): عکس حضرت [را] کشیدند [که] یک شیر جلو حضرت خوابیده. [این را] هیچی، مثل یهودیها ساختند. بروید بخوانید، یهودیها ساختند. چون واکنش ناخودآگاه و باطنی همه ما نسبت بهش ترس و فرار است. من بروم تصویر [چنین] فراری ایجاد میکند. «اسدالله الغالب» [با] شمشیر هم که دست حضرت [است]. [این] ماجرای حس [است]. البته ما نسبت [به] اثر مظلومیت امیرالمؤمنین (ع) حرف قبول نمیکنیم. [ایشان] مقتدر بوده، شیر بوده، میزده. لایههای مخفی و باطنی اثر میکند.
ببینید، الان ما در برندسازی خیلی ضعیفیم و فاجعهای [است]. عاشورای سال ۸۸، همه برد ما به این بود که پرچم سیاه امام حسین (ع) را سوزاندند. تمام. میدانی پرچم سیاه امام حسین (ع) یعنی چه؟ قدرت برند، قدرت برند [است].
شما الان منبر [را در نظر بگیرید]. الان من اینجا که نشستهام، صندلی است. این صندلی با آن صندلی فرقی نمیکند. همین اگر برداریم، یک چوب بیاوریم که سه تا پله دارد، ولی دلالتهای ذهنی که برای شما دارد، کاملاً متفاوت است. منبر یک شیء و [یک] روش [است که روی آن] اتفاقات مقدسی میافتد. [این] ارزش دارد. اگر کسی روی منبر بنشیند و یک حرکت [یا] کار خاصی انجام بدهد، ممکن است اعدامش کنند؛ یعنی تقدسی دارد. [به او میگویند:] «تو به مقدسات ما توهین کردی.» «اَلمِنبَرُ مُقَدَّسٌ.» در کتاب بحث کردم: هر چیزی که دلالت ایجاد میکند، «آیه» میشود. دیدن او [این دلالت را] منتقل میکند.
بعد قرآن، جالب است، میگوید: «ببین این گوسفند را که داری میروی حج سر ببری. این گوسفند را از توی خانهات آوردی. وقتی در خانه بابایت که بودی، گوسفند بود. الان که راهش انداختی [که] بیاوریاش حج، این جزو شعائر الهی است: ﴿وَلَا الْهَدْيَ وَلَا الْقَلَائِدَ﴾ (نه قربانی و نه گردنآویزها).» [مثلاً در] پاکستان—حالا گاهی دیگر بعضی چیزها خیلی خاص میشود دیگر.
برند جدی عاشورا [این است]: هر سال [چند] اسب را برای عاشورا آماده میکنند، از دور میآورند. و عجیب این است که هر سال با اینکه این اسب عوض میشود، ظهر عاشورا به آن جایی که باید برسانند، آن چند قدم [را خودش] میرود. اعجازی که هر سال در پاکستان رخ [میدهد. آنها] اعتقاد دارند هر زنی که باردار نمیشود، زیر اسب رد میشود. محمدعلی جناح، مادرش این شکلی باردار شد. [اسب] جناب حضرت ذوالجناح علیهالسلام، این قدرت [را دارد].
«چهارشنبههای سفید»؛ یک دختری که تازه مشکل عقلی هم داشته—نمیدانم— میآید روی این پست برق میایستد، روسری سفید تکان [میدهد]. تمام شد! برند تولید شد: «دختر، زن جوان، روسری سفید.» روسری سفید نماد صلح، یک دختر بیپناه. برند «مأمور»؛ وقتی «مأمور نیروی انتظامی» میشنوی، سریع اینها [که گفتم]—من آخوندم— اینها در ذهنم میآید.
واقعاً تعطیل [است] سیستم رسانه ما، سیستم رسانه ما تعطیل، فشل و فلج [است]. مدافع [حرم] اسد و فلان و اینها [به اندازه کافی] نمیافتد. یک محسن حججی که مظلومانه گرفتند، دست و پایش را بستند، سرش را بریدند؛ [برای چنین اثری] خود خدا را لازم دارم. از آن [نوع تبلیغات] چیزی در نمیآید. آبروی اباعبدالله [حسین (ع)]، محرم، امام حسین (ع) [است]. انشاءالله که همه ما نیروی به درد بخور و مفیدی باشیم، به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.