امام حسین ع را از این زاویه نگاه نکردهایم!
مدل تربیتی دو طائفه تمدنساز
رویکرد ثقلین به وقایع
معرفی ابلیس در قرآن
انسانها را از ناگفتههایشان بشناسیم
اراده چه موقع معنا مییابد؟
بد نباشیم یا خوب باشیم؟
خلاقیتی که با نظم نابود میشود!
برنامه هدفمند دشمن برای مردم
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبین ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عج الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقدة من لسانی یفقه.
در مورد تحلیل کربلا و امام حسین (علیهالسلام) آثار زیادی نوشته شده که آثار خوبی هم هست؛ اما معمولاً، یعنی دائماً، رویکرد همیشه بر این است که امام حسین که بود و چه کرد؟ حسین! کتابهای تاریخ مدرسه سؤال پرسیدند که مثلاً نادرشاه افشار که بود و چه کرد؟ همیشه سؤال از این است که که بود و چه کرد؟ امام حسین (علیهالسلام) که بود؟ چه ویژگیهایی داشت؟ همیشه بحث از که بودن و چه کردن چه کارهایی رویکرد ماست. در تحلیل تاریخ و سیره اهلبیت (علیهمالسلام) معمولاً نگاه در معرفی اشخاص، اینکه کی هستند و چه بودند و چه کردند، مدنظر کتابهایی که نوشته میشود همین است دیگر. کتابهای تاریخی در زندگینامه افراد چیزهایی که نوشته میشود همین است. مثلاً حاجقاسم مطالبی که گفته میشود، نوشته میشود، منتشر میشود همین است: حاجقاسم چه گفت؟ حاجقاسم چه کرد؟ حاجقاسم که بود؟
این رویکردی است که معمولاً مادر رویکرد قرآن و اهلبیت به وقایع این شکلی نیست. این یک مسئله خیلی مهمی است که عالم و اهلبیت، خیلیوقتها هم قرآن و هم عترت، در نگاه به حوادث، در نگاه به افراد، اصلاً معرفیشان این نیست که این که بود و چه کرد. دقیقاً معرفیشان این است که این که نبود و چه نکرد. که نبود و چه نکرد، گاهی مهمتر از این است که که حاجقاسم سلیمانی، مهمتر از اینکه که بود، که نبودش. حاجقاسم خیلیها حاجقاسم. مثل خیلیها این بود که حاجقاسم، حاجقاسم بود. خیلی از آنها را وقتی بندازی، حاجقاسم خیلی بروز البته این کمالات و داراییها و ویژگیهایی که در او هست جذاب است؛ ولی خیلی تحولی با این صورت. بحث بسیار مهمی، شاید فردا صحبت به آن بحثهای دهه اولمانم که در مورد اراده بود، خیلی ربط و یکجورهایی تتمه را تکمیل آن بحث و عملیاتی باز بحث عملیاتی آن مباحث به حساب میآید.
پس، که نبود و چه نکرد خیلی مهم است. قرآن در مورد ابلیس اصلاً در مورد عباداتش صحبت نمیکند. در مورد که نبود و چه نکرد صحبت میکند. سجده نکرد که بود. ۶۰۰۰ سال اگر میدادند دست ما، این بخش اصلاً تنها چیزی که خدا نخواسته بگوید و در روایت بهشدت از آن رد شدند، عبادات ابلیس است. عبادات شیطان، پیش رزومه و سابقه ابلیس که بود، عابد بود که ۶۰۰۰ سال عبادت. قرآن چه میگوید؟ میگوید او، وقتی کان من الکافرین، سجده نکرد، از کافرین، از آنها که تابع بودند، مطیع بودند، نبود؛ الا ابلیس ابا. امیرالمؤمنین در خطبه قاصعه میفرمایند که این ۶۰۰۰ سال، لقد أعبدالله ستة آلاف سنة لا یدرا. ۶۰۰۰ سال عبادت کرد، معلوم نیست ناساله دنیوی در برزخ که نه دنیا به حساب میآید نه آخرت. لطیفه در این جمله حضرت برای حضرت که روشن است، برزخی بشیر ناصر این عن کبر ساعة واحدة. یک چیزی را همیشه او در داداش او، تکبر ابلیس که بود و چه کرد؟ ۶۰۰۰ سال عبادت کرد. او چه نکردش؟ آن سجده بود که چه نکرد.
دانلود امام حسین (علیهالسلام)، یادم نمیآید دیده باشم کتابی، مطلبی با این میکرد که امام حسین که نبود و چه نکرد؟ امیرالمؤمنین که نبود و چه نکرد؟ یک بحث تحلیلم البته اینجاها خیلی سخت است بحث بکنیم. حاجقاسم که نبود و چه؟ خیلی دامنه اطلاعاتی وسیعتری میخواهد. تحلیل عمیقتری میخواهد، قیاس و سنجش فراوانی میخواهد. در قیاس با دیگران، شما با تکتک مسئولین فعلی میتوانید حاجقاسم را مقایسه بکنید. حاجقاسم مثل فلانی نبود، مثل فلانی نبود، مثل فلانی نبود، مثل فلانی نبود. امیرالمؤمنین مثل خلیفه اول نبود، مثل خلیفه دوم نبود، مثل خلیفه سوم نبود و همینطور این خودش یک بابی است از مطلب و این که نبودنها گاهی مهمتر از که بودنهاست. عرض که بودنها را، که نبودنها در ادبیات ما کنی قری بیشتر صحبت بکنیم. امام حسین (علیهالسلام) در کلماتشان بیشتر همین که من کی نیستم دیده میشود تا من کی هستم. جملات معروف حضرت هم در همین فضاست.
که حالا مقدارش را قبل از اینکه وارد این بشویم، در مورد مدل تربیتی بنیهاشم و بنیامیه که دو طایفه تمدنی و همیشه درگیرند با هم، از صدر تا ذیل تاریخ تاریخ اسلام با هم درگیر بودند. دوتا پرچمند، دوتا نمادند. دوتا گفتم امیه یا آل و ابیسفیان اهلبیتیم. قلنا صدقالله و قال کذبالله. امام صادق (علیهالسلام): «ما و آل ابیسفیان دوتا اهلبیتیم که با هم همیشه درگیریم. ما گفتیم خدا راست میگوید و ابوسفیان با پیغمبر درگیر شد، معاویه با امیرالمؤمنین، یزید با امام حسین و سفیانی با مهدی ما ادامه دارد.» یک ماجرای کشداری است. از اول هم دعوا با بنیامیه و بنیسفیان بود. از صدر اسلام، اولین جنگهای احد و بدر، همان آل ابوسفیان، بنیامیه تا آخر کار ادامه دارد و ما تا بنیامیه را حذف نکنیم از بدنه عالم اسلام به تمدن اسلامی نمیرسد. همیشه تمدن اسلامی درگیر یک گفتمان خصم جدی بوده. آن هم در روایت ما در مورد مدل تربیتی بنیامیه نکتهای دارد. گاهی هم گفته میشود. یکوقتهایی هم ما بحث ولی خیلی روی آن مانور داده نمیشود. این مدل باید گرفته بشود. یکم روی آن کار بشود.
امام صادق (علیهالسلام)، که سندش هم سند خوبی است، در کافی جلد ۲، صفحه ۴۱۵ و ۴۱۶ فرمود: «ان بنی امیه اطلقوا للناس تعلیم الایمان.» اطلقوا یعنی آزاد گذاشتند. بنیامیه مردم را آزاد میگذاشتند برای تعلیم ایمان، برای اینکه آدم بر کی باشه، برای کمالات. کمالات و نقص، اینها مردم را آزاد میگذاشتند. زمینه را فراهم میکردند، موقعیت را جور میکردند مردم بروند ببینند که مؤمن کیست، ایمان چیست. هیچ منعی نداشتند. کاملاً آزادی بود در مورد یاد گرفتن ایمان و مؤمن بودن. «ولم یطلقوا تعلیم الشرک.» ولی در آموزش شرک دیگر آزاد. شریک آدم مشرک کیست؟ «لکی اذا حملوهم علیه لم یعرفوه.» تا وقتی اینها را حمل بر آن میکنند، نفهمند. شما وقتی از کمالات بگویی، از نقائص نگویی، برد با کیست؟ برد با آنی است که نقائصش را به اسم کمالات قالب میکند. درست شد؟ همیشه همین فضا هست. همیشه بهراحتی میشود هر نقصی را به اسم کمالی چون در هر نقصی بههرحال یک کمالی هست، یعنی در هر وضعیت اورژانسی شما میتوانید یک نقطه کمالی پیدا کنید.
شر محض که در عالم نداریم. فساد محض، باطل محض نداریم. هر باطلی یک رگههایی از حق توش هست. رگههایی از خیر. باغ کربلا را هم که میخواهیم تحلیل کنیم، بگوییم آقا یزید خداییاش مرد بودها. امام سجاد را نکشت، حضرت زینب را نکشت. بعد اینها را آخر مثلاً با آزادی فرستاد مدینه. بعد مثلاً مسئولیت را به عهده گرفت. ما کشتیم. خیلی یکی دیدم مقالات یک استادی ما داشتیم. رحمت ایزدی به پیوست و ایشان یک مقالهای نوشته بود پارسال قبل از مرگش که من خیلی ناراحت بودم از اینکه ایشان در مورد خدمات یزید نوشته بود که یزید چه ویژگیهای خوبی داشت. در مقایسه با جمهوری اسلامی خیلی بالا برده بود از هیچوقت یزید امام حسین را به دشمن خارجی نسبت نداد. شما هرکی هرچی میگوید، میگوید کار آمریکا و صهیونیست و سرویسهای جاس جاسوسی. تو باید بنده رومیها بودی. این بنده خدا یکمی بالاخره شش و دو میزند. نمیفهمید که خود این عامل رومیها بود. خود یزید من خودم نوکری شدم. تو را به آنها نسبت و خلاصه حالا کمالاتی دارد.
همه خلفا بههرحال ویژگیهای خوبی داشتند. همین الان ما در مسئولین، نماز که میخواند، روزه که میگیرد. عمامه اصلاً داشتنش مستحب است. محاسن اینقدر شانه میکنند، اینقدر رسیدگی میکند. این ۸ سال وضعیت ریش دستنخورده، بازار هی تلاطم دارد. ریش هیچ تکانی نمیخورد. مدل نگهداشتن ریش، چک بازار نگهداریاش مشکلی ما نداریم. همان مدل پیاده کن چه طرحی اینجا زدی که اینها ۷ ساله هیچ تکانی نمیخورد این آراسته بودن، فن بیان، گفتار. من همیشه یعنی ما الان لااقل درست است قیمت ۱۵ برابر شده ولی میروی در مغازه نان که هست. گرم مرغ توش نیست. کمالی اگر بخواهی نگاه کنی، کلاً از هیچ چیزی نمیتوانی ناله کنی. زندهای. اکسیژن که هست. نور خورشید. کمالگرایانه قشنگ مدل تربیتی بنیامیه پیش میرود. ولی در فلسفه تعلیم تربیت ما نقص بزرگی ما زیادی کمالگرایانه نگاه کردیم به مسائل. یکم باید نقصگرایانه نگاه. همان نگاهی که قرآن ما زیادی به انبیا پروبال، در کتابهای تاریخ و بحثهای دینیمان انبیا خیلی پررنگاند. شیطون خیلی نیست که. در قرآن، شیطون اگر از انبیا پررنگتر نباشد لااقل مساوی است. در صداوسیما شما خیلی نمیتوانی فقط خوبیها را بگویی.
یک جمله مفت شعری هم که باب شده، «الباطل یموت بموت ذکره.» ولش کنی خودش میمیرد. بیکار بودن رفتن کربلا. خبر نداشتن. امکانات نبوده، رسانه نبوده. خیلی چیز عجیبی. برای چی داری مطرح میکنی؟ البته قشنگ «الباطل یموت بموت». دانشگاه صحبت کردیم. روز اولی که دانشگاه پسر خوبی هم گفتش که این بخشهای “باگ اسلام” ما هرچی دست بهش نزنیم وهابیت چه فرقی میکند؟ بردهداری داریم. بردهداری نظام تربیت خصم. هیچ جای دنیا خصم را اینشکلی تربیت نمیکنند. اینقدر کریمانه که خط دشمنت را و میدان جنگ را بیاور بغل بچهات بگذاری دستش. پس ما کمالگرایانه وقتی نگاه میکنیم، او قالب کرد. هر چیزی یک کمالی دارد. بههرحال یزید هم تهش بههرحال آقا. فرعون. بله، یک سال تهران شب آخر رفیقمان این در ماشین جا گذاشته. بعد کلاً پوکیدیم. یک دهه در مورد خوبیهای دشمنان ما صحبت. سخاوت فرعون که سر همین عمرش طولانی. سفره پهن میکرد. تنهایی غذا نمیخورد. اینقدر بعضیهایشان باحیا با ابوجهل. شبی که میخواستند پیغمبر را حمله کنند، بکش، حمله نکنیم. زن و بچه پیغمبر زیر دست و پام. وای خدای من! چقدر سامسون مؤدب باهوش! شماها از همین چیزا توجه ندارید. یکی از شماها اینها را ندید. تازه علی چه غذا را میکشد، اینها زن و بچههایشان یتیم میشدند. در هر کمال اینورم یک تبعات شعاع منفی میشود پیدا کرد.
دیگر شما ابنملجم که میکشی، الان بیبیسی اگر بود، شب کشتن ابنملجم به صورت لایو از خانه ابنملجم پخش زنده میشد. زن و بچه دارند میبینند. این بچه دارد میلرزد. چشمهای نگران این بچه. بعد دیگر هشتگ ترند زحمت دین ناب. خود امام حسین آقا چقدر کشت در کربلا. صحنههایی که تداعی نمیکند. مثلاً حضرت وایستاده بودند. اینجا عزیزان من بیایید. آقا ازش شمشیر دستش بود. یکم حرف میزد. یک حمله میکرد. بغل آن را میزد. علیاکبر چند نفر را کشت، شهید. یک دانه فیلم. خیلی اینها سیاست کثیفی است. چارهای نیست. یک دانه عکس، یک فیلم از حاجقاسم، تلویزیون ما نشان. درد توش کمری. نقشهای که آقا امیرالمؤمنین ضربت میزنند، طرف دو نیم میکردند. رسانهای نیست. اصلاً نمیشود گفت رفت در میدان عرق ریخته. به رگ میزند، یکی را میکشد. دردش میآید. این خانواده دارد. بعد داداشش مینشیند گریه میکند. علی اشک داداش این را درآورد. در کوفه ابنملجم. صدای گریه زنهای ارامل، ارامل، زنهای زنهای بیوه در کوفه. بعد جنگ نهروان که همه را قلع و قمع کرد. همه بچهمسجدیهای کوفه بودند دیگر. مال شام هم نبودند. بالاخره بچههای ما بودند دیگر. عصبانی بودند. انقلاب بودند. خودمان بودند. حضرت همه را کشت. ۴۰۰۰ سپاه را زد، قلع و قمع کرد. قویترین جنگ تاریخ اسلام بوده، جنگ نهروان. ۴۰۰۰ خانواده در کوفه میدانی یعنی چه؟ در هر محله مدافع حرم. همه بچهمسجدیها. هر مسجدی ده تا از اینها را علی کشته. این همه پشتش همه نماز میخوانده.
تاریخ قشنگ سیاست رسانهای اینهاست دیگر. مختار مثلاً یک صحنههای فوقالعادهای دارد. اینها کامل سانسور شد. همه ماجرای مختار، اصلاً تنها ماجرای قطعی از تاریخ مختار همین تیکه است که میثم بهش با پاره صورت عبیدالله. قدم میگذاری که تو آزاد میشوی در زندان. قبل از شهادت امام حسین. بعدش بوده چون دو هفته بعد از شهادت امام حسین از زندان آزاد کردند و کشت. قبل عاشورا بوده که میثم بهش گفته یا همان حوالی عاشورا. مختار گفتش که تو را آزاد میکنم و انتقام خون ابیعبدالله را میگیری. عبیدالله را میکشی، با لگد در صورتش. این یک نگاهی کرد. بعد یکهو خودش را دید آنجا. مختار به خدا پناه ببر که تو چقدر خوب. ما در نشان دادن نقص و نقائص. مدل بنیامیه رفتم. مدل تربیتی بنیامیه. ما خوبیها را میگوییم، ایمان را میگوییم. از محبت خدا میگوییم. دیگر نفرت ابلیس که اگر بگوییم که دیگر جذابیت از نقائص که خیلی آقا نماز خوب است، بینمازی بد است. نماز اول وقت خوب است. نکته جالب این است که آن بخشی که انگیزه در ما ایجاد میکند، مهمتر از حرکت به سمت کمال، فرار از نقص است. آدم وقتی میخواهد بد نباشد حرکت میکند. خوب بودن توجه داشته باشید خیلی فسفر میخواهد. آماده. مطلب قهرمان المپیک باش. الان به شما بگویند آقا شما مدال طلای وزنهبرداری المپیک داری؟ دارید شما؟ ماها نداریم. الان نداریم. احساس خاصی. قیمت نداشتنش. اگر داشتیم چی داشته باشد؟ چی؟ خب خوب است دیگر.
ولی کسی شناسنامه نداشته باشد؟ یعنی کلاً شناسنامه ندادن. شناسنامه ندارم. کجا به عمل آمده؟ برای چی؟ آخه شناسنامه خودت نداشته باشی بد است. مدال المپیک نداشته باشی بد نیست. داشته باشی خوب است. ولی شناسنامه داشته باشی خوب نیست. باید داشته باشی. نداشته باشی بد است. روز اول دنبال شناسنامه جدی هم هست این مسئله شناسنامه. کسی گم نمیکند حواسش به شناسنامهاش هست. تفاوت احساس ما نسبت به بدی و احساس ما نسبت به خوبی است. احساس نسبت به بدی مهمتر است. برای راهانداختن آدم، یک سری چیزها منفی میکند. آدم این نمره منفی که میدهند در راهنمایی و رانندگی میکنند. نمره منفی. یکوقت نمره مثبت. نمره منفی است. کسر اعتبار، کسر بودجه است. کسر ارزش، فضیلت. وقتی چیزی نداری، نداشتن عیب است. نقص. درست؟ این آدم را به حرکت از اینجا شروع. من فهمیدم که این را وقتی نداشته باشم، فطرت حضرت امام در آثارشان خیلی بحث کردند در موردش. بنده فقط آدرس میدهم. اینها را رفقا بعداً اگر خواستند جزوه کنند. در جزوه آدابالصلات صفحه ۱۷، شرح حدیث جنود عقل و جهل صفحه ۷۷، تغییرات فلسفه امام جلد ۱ صفحه ۱۰۳، دوباره تغییرات فلسفه جلد ۳ صفحه ۳۳۹ تا ۳۴۱، وجهالحدیث صفحه ۱۸۵. در بحث فطرت امام غوغا کرده. بدانی که از فطرتهایی که فطر الناس علیها، فطرت تنفر از نقص است و انسان از هرچه متنفر است، چون در او نقصانی و عیب یافته است، از آن متنفر است. پس عیب و نقص مورد تنفر فطرت. چنانچه کمال مطلق مورد تعلق.
ماها کمالطلبیم. این اصلی است برای فطرت. تبعیش هم میشود فرار از نسل. آنی که ما راهاندازی میکند فرار از نقص است. ما میخواهیم ناقص نباشیم. بعد حرکت به سمت کمال کنیم. یعنی کمال لزوماً هر کسی حرکت به سمت هر کمانی نمیکند. الان خیلی کمالات هست. خط خشک کسی داشته باشد. حالا بنده خطم بیریخت است. تا آنجایی که ببینم این عیب به حساب. بله، یکوقت من میخواهم جلو چشم ملت یک چیزی بنویسم معلمم سر کلاس باید بنویسم. این دیگر آنجا دیگر ضایع است دیگر. میخندد دیگر. عیب است دیگر. نقص است. تا اینجایش را کسی نمیرود. به آن وقتی که کار به عیب میکشد، حرکت میکند. حرکت میکند. حرکت از سمت نقص به کمال. حرکت با نقص شروع میشود. تا خودت را ناقص نبینی حرکت. البته اینجا دردآور است. نقص تلخ است. سخت است. معمولاً آدم دوست ندارد نقصی ببیند. مگر اینکه نقصهای واضحی که همه نقص میدانند. آنجا اشکال ندارد. چون همه نقص میدانند این را. بقیه نقص نمیدانند و تو پای این نقص وامیستی. اینجا اراده معنا پیدا میکند. این کار امام حسین بود. امام حسینی بود که نبود. امام حسینی بود که مثل بقیه نبود. وقتی یک چیز را نقص دیده. اینجا وامیستد تا به بقیه بفهماند که این نقص است. این سخت است. دریایی از مطلب. در عدالتخواهیها حرف زیاد است. آنهایی که همه مردم خوششان میآید را دست میگذارد. آدمهای رسانهای به جهنم خیلی نزدیکند. جهنم رفتن. چون هرچه هست ریا و شرک و جلب توجه. دنبال باد بودن و مردم چی میگویند. در عدالتخواهی از مردم خوششان میآید. دست میگذاری باید جنس ایرانی مثلاً تقویت بشود. به درد گردو شکستن چی؟ مثلاً کدام کالای ایرانی با کدام کالا داری میگویی؟
بعد نیاز به دیالوگ دارد. نیاز به حرف زدن دارد. نیاز به اثبات دارد. مسئولین دزدند. همه سوت میزنند. کف میزنند. تکتک اینها را میرویم. نمیدانم مارکت کیفشان را، مارک نمیدانم جوراب. فکر بد نکنید. مثلاً اینها را نشان میدهیم و از همه طرف میآیم کوبیدن کلاً خیلی شیرین است دیگر. الان افرادی که سردمداران محبتاند در فضای رسانه ما، نفرتآمیزترین آدمهای میزان تنفری که اینها دارند در جامعه پمپاژ میکنند، بیش از همه است. پرده کشیده به اسم عشق و محبت و دوستی و این حرفها. پشت این پرده هر کثافتی را دارد به خورد مردم میدهد. ای آدم فلان فلان شده! اینها از عشق میگویند. شماها بلد نیستین، عرضه ندارین حرف بزنید؟ شما چی گفتین؟ همین خروجیاش تویی دیگر. تو هم با همین میزان نفرت دو کلمه مرا نمیتوانی تحمل بکنی. تو غلط میکنی از عشق میگویی. دو کلمه مخالف میشنوی نفرت است. هر نفرتی وقتی ما از کمال میگوییم، از نقص نمیگوییم. هر نفرتی به اسم عشق دیکتاتوری به اسم آزادی جاساز میکنند. آخرش هم میشود آزادی. شدیدترین دیکتاتوریها را لیبرالها اجرا میکنند. میآید رسماً یک دولتی کلاً همه را جمع میکند میرود. اینهایی که یک نفر یک وزیر جابهجا میشد، عالم را به هم میدوختند در دولتهای قبل. مخالفی. شعار مردم در آزادی. مردم ضدمردمیترین آدمها همینهایند.
سیاست بنیامیه از کمالات میگوید، از نقص نمیگوید. از نقائص نمیگوید. بعد از حرکت از نقص به سمت کمال نمیگوید. امام حسین هیچجا نگفت من میخواهم عزیز باشم. من آمدم اینجا خیلی بنده دنبال عزت بودم و احساس کردم عزت من در این است که بیایم به صحنه کربلا عزیز باشم. آمدم ذلیل نباشم. توضیح بدهم. شما وقتی یک نقص را میگویی، مردم را راحتتر میشود فریب داد با کمال نسبت به نقص. مردم کمال را بهتر خوششان میآید. زودتر میفهمد. نقص را دیرتر میفهمد و بدی نقص را دیرتر میفهمد و حرکتم با نقص چون شروع میشود، حرکت را بکند، راهبیفتد. کمالها را در وجود خودم احساس میکنم. لازم نیست بروی پاشو تاکسی نشسته بودم. کل پول میخواهد برسد. رفت به حمامش هم نشسته. در کثافت مارمولکها دارد میآید از زیر این پا میآید توی میرود بیرون. آشغال گرفته. بعد در مورد تمیزی صحبت میکند. بعد باهاش در مورد تمیزی. آره، تمیزی خیلی چیز خوبی است. از تمیزی وقتی بگویی که کسی کار نمیکند. از کثیفی وقتی بگویی و بگویی اینجا کثیف است، من قبول نمیکنم. تمیزی باید همراهی میکرد. کثیف است. کی گفته کثیف؟ چشمهای تو کثیف است. تو کثیف میبینی. بیمار جارو کند. جارو کند. دستش جارو کردن. اینها خیلی خوب است. بله، حس خوبی به آدم. ظرف شستن اینقدر شیرین است. ظرف کثیف داریم. آخر دنبال عزتام. وحدت، شق عصای مؤمنین نشود. مردم به جان هم نیفتند. دو تکه نشود. یکپارچگی جامعه از بین نرود. چرخهای قشنگ بنیامیه فقط از خوبیها گفتند دیگر. کمالات نه.
فجیعترین قتل نسبت به نوه پیغمبر رخ داد. عمر سعد عبیدالله گفتش که بیا بجنگ با حسین اعزام بشو. گفت این را داشته باش. سپاه توپ بغل کوفه بود. سپاهش میخواست برود برای ری. بعد آمد گفتش که: «من این را بخواهم تو اسیرش بکش؟» گفت: «حالا من همان اسیرش کنم؟» گفت: «آره.» گفت: «نکشم دیگر؟» گفت: «نه.» فجیعترین وزن کشت و بعد آمد گفتش که: «گفت به نظرت مردم قبول میکنند کسی که فجیعترین پسر پیغمبر را انجام داده، مسلمین قبول میکنند که تحت ولایت او باشند در ملک ری؟» از چه نقصی میخواهی مرا فرار دهی؟ نگو چه کمالی میخواهی به من دهی. بگو چه نقصی میخواهی از من بگیری. چی نباشم؟ نگو چی باشم. نگو مرا دانشمند میکنی. این مدارس وقتی تبلیغات میکنند، میگویند ما بچه شما را این کار میکنیم، آن کار میکنیم، آن کار میکنیم. دانشآموز را اینجوری میکنیم. این ویژگیها را داریم. این کارها را کردیم. مدرسه بگویی ما این کارها را نمیکنیم. بچهها اینجوری پرورش نمیدهیم. به بچه اینها را نمیگوییم. جملات منفی است. بازدهی منفی دارد در روانشناسی. مثبت صحبت کنیم. مثبت با همسر. مهمتر از آن کارهایی که باید کرد، کارهایی است که نباید کرد. در ارتباط با بچه، کارهایی که نباید کرد. ارتباط با والدین، ارتباط با استاد، ارتباط با مدرسه، درس، مهمان. کارهایی که با مهمان نباید کرد. چگونه صحبت نکنیم. چگونه صحبت کنیم. چه بگوییم. به هر کوفت و زهرماری به خورد آدم میدهند با این نقصش را نمیگوید. مدرسه مهمتر از آنی که هست، آنی است که نیست. مدرسه چی نباید باشد؟ تفاوت مدرسهها اینجا معلوم میشود. وگرنه همه میگویند باید درس بخوانی. انضباط خیلی مهم است. اخلاق خیلی.
سبک زندگی آره، به نکته خیلی خوبی اشاره کردید. مردم، عدالت، رفاه اجتماعی. آنچنان رونق اقتصادی. همه میگویند. آنهایی که میگویند، نمیگویند بشناس. در مورد چی؟ اینها خیلی مهم است. در خواستگاری، کارهایی که طرف میکند و چیزهایی که میگوید چیزهایی که نمیگوید و کارهایی که نمیکند. کن نیست و چه نکرد. آنها برایت مهم باشد. آقای بهجت خاطرات زندگینامهاش را میخوانیم. بعد سیره اهلبیت دقیقاً اینشکلی است. امیرالمؤمنین وقتی توصیف میکند پیغمبر را در نهجالبلاغه عمدتاً اینشکلی است. پیغمبر چی نبود و کی نبود؟ آدم کی نبود؟ چی نبود؟ یونس چی نبود؟ چه نکرد؟ پروفسور حسابی وقتی زندگینامه مینویسند نمیگویند چه نکرد. درس داد. این صفحه را رفت. آن سفرهایی که نرفتم میشود بگویی چرا نرفتم. میشود بگویی رفاقت نکردم میشود بگویی چرا رفاقت نکردم. میشود بگویی شاگردهایی که از سر کلاس اخراج کردند میشود بگویی آنهایی که نمیپذیرفتند میشود بگویی با کیا دوستی نمیکردم. میشود بگویی دوست بود. با این دوستی کرد. با او رفتوآمد. چرا که نبود و چه نکرد. اینها را آدم، آدم ویژه میکند. انجام میدهد. بخوانم. خیلی مهم است. دو تا روایت غرر. دو تا مضمون نزدیک به هم. یک صلوات بر امیرالمؤمنین بفرستیم.
دو تا روایت است. فضای ما خیلی. این حرفها در منبرهای ما، در تعلیم تربیت ما، کلاسهای ما، درس اخلاق. خوبیها را داشته باشد مهمتر است یا بدیها را نداشته باشد؟ البته با ولی معمولاً ذهنیت ابتدایی به چیست؟ به بچهها چی یاد میدهیم؟ خوب بودن یا بد نبودن؟ خوب حرف بزن. راست بگو. دروغ نگو مهمتر است یا راست بگو؟ اصلاً کدام آموزه دینی دروغ نگو آموزش دینی نیست؟ مسئولیت به راست گفتن نداریم. دروغ نگوییم. بعد وقتی راست گوش میکنیم برود که الان در غرب تربیت کردند راست یعنی مثلاً به من میگویند شما نقش شبدری که جلو در خانه رستمخان روییده، نقش آن را داری. بعد هرکی آمد مثلاً بهت سلام کرد، بهت گفت مثلاً خوبی شبدر؟ بگو نوکرتم. بعد نقش برای من تعریف کرد و هرکی به من راست میگوید. هرکی میآید میگوید شبدر تویی؟ میگویم بله. اصلاً دروغ شبدر باشی. شبها در بیاور. نقش دروغی برایش تعریف کرده و تو نقش فیلم آدم کلاً اصلاً مادر نیست. بچه ندارد. خودش آدم دروغین است. شریک بابای حضرت عیسی. راست است. تربیت چی نیست و چه نباید باشد. چگونه نباید درس بخوانیم. درس بخوانیم. در مدارس، حوزههای علمیه و دانشگاه. آدم خوب کیست؟ چی باید بشویم؟ چکار باید بکنیم؟ چکار نباید بکنیم؟ چگونه نباید درس بخوانیم؟ نباید بکنیم؟
مدرسه را بعد که مدرسهایه امیرالمؤمنین فرمود «افضل من اکتساب الحسنات تجنب السیئات.» بهتر از اکتساب حسنات این است که از سیئات دوری کنیم. مهمتر از خوب بودن، بد نبودن است. و سختتر است. خوب بودن که کاری ندارد. بد نبودن سخت است. تکان بخورد آدم. ماشینها در خیلی از تاکسیها دولا پهنا از میگیرند از اول عدالت. دزدی گرگی آدم مانده. مثلاً این همه دزدی گرگی. مثلاً ما از آسیبها و بیتالمال میزنیم. مثلاً یک سری آدم زامبی داریم. از در چاهها درمیآیند. شبها اموال عمومی را خراب میکنند. دزدی میکنند. گرگی میکنند. به هیچکس رحم نمیکنند. بعد مثلاً تاکسی. هر تاکسی مینشیند در مورد عدالت. حال من خوب باشد. بعد مردم باشد. مردم بسوزد و مهربان. همه دارند اینها را میگویند. در مورد بد بودن. این بد بودن، خوب بودن. ولی آدم بد را وقتی معرفی کردی، الان هرچه میخواهد بگوید. فضای فرهنگی روی این حساس است. میتوانم حرفم را بگویم یا نه. خیلی دارم زور میزنم. چون بحث سختی است. خیلی فرق میکند خوب بودن و بد نبودن. نه، خیلی با هم تفاوت دارد. اجتناب از سیئات، اولا من اکتساب الحسنات. از سیئات دوری کنی این اولی است تا اینکه حسنات را کسب کنیم. مهمتر از اینکه شجاع باشی، این است که نترس. ترسو نباشی. مهمتر است. صد تا فحش. آره، ترسو نباشی. و ترسو بودن عیب است. شجاع بودن خوب است. ولی ترسو بودن عیب است. الان در جامعه ما ترسو بودن عیب نیست. آمریکا میترسد. زشت باشد. فیلم بازی کند. دورش میآید. اشکال ندارد. بدیها بد نیست. خوبیها خوبها. خوبیها خوب است. خوب است. بدیها بد نیست.
یک نمونه که عرض کردم، ما در مورد انبیا در کتابهایمان زیاد داریم. در مورد شیطان نداریم. یک نمونه دیگرش کلاً در فضای کی مصیبتی است. یک فاجعه فرهنگی. این مصیبت عظماست. امام حسین برای چی؟ وضعیت عاشورای امام حسین را میخوانی، کلاً ۱۰ درصدش در مورد امام حسین است. همش آل زیاد و آل مروان و نه بنیامیه. قاطبه را باید دوباره با تفکیک اولی، دومی، سومی، چهارمی، پنجمی. کلاً یک سلام به یا اباعبدالله ی ابن رسولالله. کلاً گرفته. موحدین لکم. نمیدانم اصل رجعت الح عرفانی. حس خوبی به امام حسین وصل کند. بقیه را جدا کند. اصلاً ما برای وصل کردن نیامدیم. ما برای وصل کردن آمدیم. نی برای فصل کردن. برعکس است. برای فصل متصلی. حجاب افتاده بین تو و حقیقت است. ما اتصال به امام حسین. حجاب آمده. حجاب را باید پس بزنی. تو خود حجاب خودی. حافظ از فطرت خوبی کسب کردنی. خوبی داری. بد نباشی. بخیل نشوی. سخاوت لازم نیست کسب کنی. آدمیزاد در ذات و فطرت خودش سخاوتمند است. کدام بچه بخیل؟ کدام بچه دروغگو؟ کدام بچه طماع؟ وقتی به دنیا میآید در لطافت و صداقت و نورانیت و صفا. بدش میکنند. دردهای جدی ما در درس اخلاق در مدارس علمی ما سیره چهارده معصوم میخوانیم. ولی سیره ۱۴ ملعون. شهادت امام صادق. حضرت همه از امام صادق، منصور دوانیقی را نمیشنوند.
حرم امام رضا. دوستان گفتند حرم چیکار کنیم؟ یک چیزی گفتم کلاً برگ و مرگ و هرچه داشتند اینها ریخت. تز. الحمدلله خیلی همه مشتاق تزند. بعد ۵۰ سال به این فکر کنم هیچ خبری. آدم هیچی. موزه مامون شناسی را گم کردن. فقط امام رضا برای امام رضا. نه. الان گفتم گام دوم چیکار کنیم؟ داشته باش. هیچ سخنرانی از رهبر انقلاب نیست که واژه دشمن توش نباشد. پرتکرارترین واژه در کلمات ایشان. ما در طول تاریخ اسلام، نه در طول تاریخ بشریت، آدمی به اندازه ایشان نداریم که سخنرانی مبسوط داشته باشد. چاپ شده باشد. یکی از رف ۱۸ هزار صفحه مکتوب زمان است. آدم تا الان از یک بنی بشری ما ۱۸. خود پیغمبر اکرم ۱۸۰۰۰ صفحه مکتوب نداریم. یعنی در مقام سخنرانی بوده و سخنرانی کرده و پیاده شده و در تاریخ بشریت نمیدانم ایشان چه عهدی در عالم ازل داشته با خدا. خیلی حرف است. این مال چند سال پیش. الان لااقل یک پنج ۶۰۰۰ صفحه آمده روش. بیست هزار صفحه که صحبت کرد. کل بحارالانوار آقا چند صفحه؟ ۱۱۰ تا ۳۰۰ صفحه حساب کنید. ۳۳۰۰۰ صفحه کل بحارالانوار. حالا از ۱۴ معصومه. بخش اعظمش هم تاریخ است.
یک آدم بیست هزار صفحه حرف زده، دشمن توش نباشد. اوج ذکاوت یک آدم، اوج بینایی و هوشیاری آدم است. خیلی عظمت میخواهد. یادت نرود. حواست این نباشید. اینکه این نباشید خیلی مهم است. در عدالتخواهیها معمولاً در مورد عدالت ما صحبت میکنیم دیگر. کمکم تمام میشود. یکی از کارهایی که دشمن میکند در هدفسازی برای مردم، میدانی چیست؟ دو تا رویکرد. وقتی پای خودش وسط میخواهد مردم را سمت خودش بکشد. دوقطبیهای درست میکند و از طرف مقابل نقص درست میکند و فرار از نقص را ایجاد میکند. ما نمیخواهیم ونزوئلا شویم. به عقب برنمیگردیم. یک تعداد نماد نقص بیعرضه، زبان دنیا را بلد نیستند. با مردم خودشان نمیتوانند صحبت کنند.
کمالی نداشته باشی لااقل این اینقدر برند چرک اینها برند چرکین. شروع میکند کمالطلبی را. یک چیز عجیبی در انقلاب چکار میکند؟ آب و برق رایگان گفتیم. تاکسیها رایگان میشود. اتوبوس فلان میشود. شعار داده، نداده. اصلاً من بحثم تحلیل سیاسی و تاریخی. تحلیل فلسفی جامعهشناسی. میآید در عدالتخواهی کمالگرایانه. بعد این میشود که توییتر پر کرده. چون همیشه کمال از آن طرف که همه یک نقطه کمالی دارم. کمال همیشه یک نقطه بالاتری همیشه توش هست. یعنی آخرش بشود دوران امام زمان. دوران امام زمان هم بالاخره کامل نیست. بهشت نیستش که. دنیاست. بابام مرد. عدالتخواهی کنی هشتگ راهاندازی. نه به مرگ پدرها. بابا نمیمیرد. تحریک کمالطلبی شیطانی است. سیخونک کند عدالتخواهی نوشتن. بخوانم. شیش را گفتم. آن اول بگویم. در مورد ۱۴ ملعون بحثش را تمام کنم. خیلی این را تو هم دارد. میشود بحثها زیارت امینالله. مفارقة الأخلاق اعد مستند به سنن اولیا. تمام. نه، مفارقة الأخلاق. در مدارس ما نهایتاً اگر خیلی یاد بدهند درسهای دینیمان را، منبرهایمان و اینها نهایتاً مستندن میمیرد دیگر. نمردن. آنها کشتند. یزید را بگو. امام حسین نصف سخنرانی شارع الخمر. نمیدانم فاسق الم. هدفگذاری برای انقلاب. نگاه خیلی نباید به کمال فرار از نقص باشد. این میشود عدالتخواهی و آرمانگرایی واقعبینانه. مگر نه آرمانگرایی میشود توهم. هیچوقت احساس رضایت نمیکنی. این کاری که با مردم دارند میکنند رسانه. الان ما آب نرسیده فلان روستا. قبول داریم. غلط کرده هرکی نرسانده. یعنی منظورت این است که مثلاً ما ۱۰ هزار تا روستا در این مملکت داریم. یعنی آن ۹۹۹ تا دیگر آب میرسد؟ واقعاً یعنی به دو تا روستا در خوزستان آب نمیرسد این معادله با اینکه ۹۹۸ دیگر دارد آب میرسد. وقتی آب میرسد یعنی چی؟ فرار از نقص. نمیبینی فرار از نقص معنا ندارد. فرار از شاخصترین مقیاس. اینکه فاصله چقدر شده.
باید باشد. رسانهای که ما بلد نیستیم. شما همش میخواهید وضع موجود را حفظ کنید و حفظ نظام ابوجب واجبات. و همه چی خوب است و بدتر میشود. بعد آن آدم شارلاتان هی یک شرایطی درست میکند که دو تا کمال موجود را نشان میدهد. شارلاتان از دو بعد کار میکند. قیچی دو لبه است. یک بعدش کمالاتی که هست مال ماست. از یک طرف هی تحریک مردم. مجلس انقلابی که رهبر انقلاب فرمودند انقلابیترین مجلس طول تاریخ. از روز دومی که آقای رئیس مجلس چی شد. هی تحریک کمالطلبی مردم. یعنی تیم ملی گل میزد هشتگ روحانی متشکریم. ۹۲ جام جهانی رفتیم والیبال روحانی متشکریم. شما نهادهای نام فلان قبیل مطالبه کنید. شماها چکار کنیم؟ آقای سپاه پاسداران چی شد انتقام سخت؟ این متن نوشته بود حالت نمیشود. ما در این ۵۰ سال چطور بودیم؟ به ژاندارم آمریکا در منطقه آمده. پایگاه نظامی آمریکا در منطقه میزند. و طرف مقابل لام تا کام حرف نمیزنی. تو نمیفهمی یعنی چی. تو نمیفهمی ما از کجا به کجا حرکت. تو حرکت کوری. ۵۰ سال نمیفهمی چی شده. از مشهد کی میرسیم تهران؟ بابا هنوز در مشهد. تهران کی میرسیم؟ حرکت. حرکت میفهمی؟ نامردی بیاد هی سیخش بده. ترانه سینمایی چی شد؟ ۱۰ ساعت گذشت. چی شد؟ تهران حرکت میکنیم که اینجا رسیدیم. معکوس رفتیم. این دیگر کیست. پس چی شد؟ فرار از نقص در تربیت شیطان کاری که میکند وقتی حوزه علمیه یک سال گذشت، تو چرا آقای بهجت نشدی؟ بهجت نصفش هم تو برای اسلام مسلم. این کم گلایههای شیطانی است که نابود میکند. به باد میدهد. فرار از نفت. ببین تو قبل حوزه چی بودی؟ از آن همه بدیها چند تا الان داری؟ بعد ۱۰۰ تا بدی داشتی که ۹۷ اش را به حساب نمیآوردی. تو الان ۱۰۰ تا بدی بر فرض داشته باشی چقدر حرکت کردی؟ خیلی. در اینها حرف زیاد استها. این کارهایی که اینجا میشود.
پس ما در مورد فرار از نقص کلاً ضعیف کار کردیم. در بخش عدالتمان ضعیف بوده. نتوانستیم تفهیم کنیم که ما از کجا حرکت کردیم به کجا رسیدیم. تحریکاش را ایجاد کنیم در فضای مردم. در بخشهای اخلاقیمان نتوانستیم بدیها را خوب جا بیندازیم به عنوان یک بدی. مردم در مورد خنده صحبت میکنیم. برنامه تلویزیونی میسازیم در مورد سرگرمی. سرگرمی صحبت میکنیم. در مورد خوبی سرگرمی صحبت میکنیم. در مورد بدی سرکار گذاشتن صحبت نمیکنیم. این میشود برنامههای تلویزیونی سرگرمام کن ولی سرکارم نگذار. تو وقتی از سرگرمی میگویی، از رفتن نمیگویی. طرف میآید یک برنامه یک ساعته برایت اجرا میکند. ۲۰ میلیون حقوق یک ساعتش است. از این یک ساعت ۱۰ دقیقهاش دارد نمیدانم دارت میاندازد. چی چی در سطل میاندازد. بدیها که حساس نیست. خنده، دستانداختن، حرف نمیزنی. نصف خندهها دستانداختن است. در مورد خنده، در مورد بطالت حرف نمیزنی. آخر شب خستگیها در میرود. سریال نوروزی که اوج نفهمی است. من دو سه تا روایت از امام حسین بخوانم. بحث دیگر تمامش کنیم. حضرت نمیگویم من میخواهم عزیز باشم. میگویم نمیخواهم ذلیل باشم. فرار از نقص و دو سه جان این را حضرت اشاره میکنند. یکیاش در این فرمایش میفرمایند که «لا والله لا اعطیکم بیدی اعطاء الذلیل.» من دو دستی مثل ذلیل نمیآیم همه چیز را تحویل شما بدهم. «ولا اقر لکم قرار العبید.» مثل بردهها هم در نمیروم. مثل بردهها در نمیروم. عزیز باشم. گفت نمیخواهم ذلیل باشم. این کارکرد رسانهای و اثر تربیتی و فرهنگیاش بیشتر است. این سیر میآورد. این حرکت میآورد. مردم بخواهند عزیز باشند آنقدری حرکت نمیآورد. مردم بخواهند ذلیل نباشند حرکت میکند. عیب میکند مردم مردم منطقه که نگاه میکنند با نگاه با چشم تحقیر به اینها نگاه میکنند.
الان مردم به امارات که نگاه میکنند، اگر ما دنبال عزیز بودیم، کشور عربی به اینها گفتن باید عزیز. پرواز مستقیم داشته باشی به تلآویو. بعد عزیز باشی. اگر مردم ما فقط تیکهخوبیاش را داشتن، تیکه بدیاش را نداشتن، تا حالا ما هم شده بودیم مصر و امارات و اینها. عزیز باشیم دیگر. پاسپورت ما باید ارزش داشته باشد. عزیز باشیم یعنی باید ذلیل بشویم. عزیز بودن به ما میگفت ما تا حالا امارات شده بودیم. یزید خیلی پست بود. امام حسین نگو میخواهیم عزیز باشیم. گفت نمیخواهیم ذلیل باشیم. هیهات منا الذلة. مرا بین دو تا چیز مخیر کردهاند. بین مردن و ذلیل بودن. ذلیل بودن از ما دور شده. ما ذلیل نمیشویم. حالا مطالب دیگر برده بودم عرض بکنم. حیات مع الظالمین الا برم. نگفت من میخواهم خوب زندگی کنم. گفت من نمیخواهم بد زندگی کنم. بد زندگی کردن بگو چجور زندگی بد است؟ آقا اوستای این کار امام خمینی. دیوانه میکند آدم. حالا شبهای بعد برایتان میخوانم. از یک سخنرانی در مورد تعلیم و تربیت دارد. کلاً فضایش همین است که ما نباید چی بسازیم؟ ما نباید متحجر بسازیم. کلفت غرب بسازیم. نفهم بسازیم. مزدور بسازیم. اینها اصل حرف. اصلاً برایش مهم نیست چی میخواهی بسازی. میگوید اینها نباشد. جزماندیش نباشد. مجاهد نباشد. عکس قرآن را بردار به جایش گلدان بگذار. این قرآن نباشد. شهید نباشد. مفهوم مشترک هرکی در هر فضا. هر کسی از خود شد. یار من که در هر محیطی به همان فضای خودش میفهمد دیگر. محبت، دوستی، نفرت. وقتی میگویی کار یک جور دیگر میشود. مثال زیاد دارد. یکیاش پس این بحث عدالتخواهی بود. یکیاش در مورد تحجر که حالا در مورد من شبهای بعد انشاءالله صحبت بکنیم.
یکی از نقاط ضعف جدی ما در کار رسانهای و فرهنگی. دوست دارم خدا توفیق بده ما یک مدرسه علمیه بسازیم. معرفی مدرسه بگویم ما اصلاً نمیخواهیم اینجا کسی را پرورش بدهیم. ما میخواهیم کسی اینجا متحجر نباشد. کی باید چی باشد؟ ما کار نداریم. چی نباشد مهم است. چون همه مدارسی که در مورد نوآوری و نواندیشی حرف میزنند، مترجمین کامل باز است توش. در هر مدرسهای هم که اعمال قانون افراطی است و زورکی است و فشار است و اذیت است و بینظمی. با هم صحبت بکنیم. بینظمی چیست؟ بینظمی صحبت کنیم. ما نمیخواهیم منظم باشد. ما میخواهیم بینظم نباشیم. مهم نیست منظم باشد. مهم این است که بینظم نباشد. بعد به اسم منظم ماشینت میکند. قشنگ در یک چرخهای هضمت. منظم باشد. ما قرار است نامنظم نباشیم. یک جور نباشد به هم بخوریم. سیستم فلج شود. در محدوده خودش آزاد باشد. خلاق باشم. بینظم نباشم. تو اصلاً خلاقیت مرا بده دستم. میآید به اسم نظم خلاقیت را نابود میکند. آقا من طلبه آمدم. طلبه شدم. من خودم قید ۸۰ جا را زدم که آمدم حوزه. شغلم را زدم. با خانواده کلکل کردم. صد جام را زدم. من خودم عاشق زنجیر ببندی نه. ببین آهنها را ۱۰ تا قفل کتابی دارد میزند. نه، ببین من تو را اینجوری سفت نکنم، دیگر ببین ممکن است یک شیطون گولت بزند. آن ده تا قبلی را گولم زد که نیایم. کلاً دو تا فضای دیگر است. امام حسین آنقدری که سلبی کار کرد ایجابی نبود. امام خمینی ایجابی نداشت. شاه نباشد. دیکتاتوری نباشد. طاغوت نباشد. امام بعضیهایش واقعاً مشکل داشت. امام سال ۳۰ گفته بود یک ساعت رادیو را به ما بدهند کل مملکت را مسلمان میکنیم. قطعاً این حرف غلط بود. اینجوری نباشد. میخواهم بگویم. در مورد امام توهم نداشته باشید. برنامهتان چیست؟ این عین مصاحبه امام در نوفل لوشاتو. حالا آن را فکرش را میکنیم. فعلاً مهم این است که شاه نباشد.
امام طرح دارد. طرح اجمالی دارد. صحبت طرح اجباری فرق میکند با بیتحی. آنارشیست که فقط این را بزنیم جایش هرچه آمد. تفصیلی بدانی. همان که اجمالی میدانی بس است. دیوانهکننده است. قشنگ برعکس آنی که ما میگوییم اول بنشین فکر کن. خوب. همه جوان. بعد اقدام به چی فکر کنیم؟ به اینکه چی باشد یا اینکه چی نباشد؟ فکر میکنی که چی باشد؟ بعد اقدام کنی. همان توهم شیطانی که تا ۱۰۰ سال نگهت میدارد و هیچوقت هیچ کاری نمیکنی. آدمهای کمالگرای افراطی همیشه اینجوری. نمیکن. جان مادرت از سال ۳۲ که اولین متنهای حضرت امام موجود است، با همین شروع کرده. اولین پیامهای انقلابی ما همین است. لله مثنا. پاشو. دیوانه میکند آدم این آیه. ببین پاشو. یک دقیقه. پاشو. فکر کنم. خوابم میآید. الان این چه وضع. ما هیچ تحولی، هیچ اتفاقی رخ نمیدهد. این همه پتانسیل و انرژی ما در منطقه. الان رفتیم تا بغل اسرائیل. ما نمیخواستیم تا بغل اسرائیل برویم. ما میخواستیم داعش نیاید. داعش نیاید آمدیم. بعد خودمان رفتیم بغل اسرائیل. بغل اسرائیل برویم. تا ۱۴۵۰ از مرز کرمانشاه رد نمیشدیم. گفتن بچهها برویم بغل اسرائیل. بچهها داعش نیاید. داعش نیاید هی میروی جلو. اول پاشو «تقوموا لله مثنى و فرادى.» یا دوتایی دوتایی ندارید. تکی پاشو. پاشو در بیا. نشسته نباش. نشسته نباش. به این وضعیت قانع نباش. بعد بنشین فکر کن. اینی که الان داری نخواه. استاد اخلاق کجا داری؟ مثلاً پاشو. پاشو. پاشو. استاد کامل در توحید ذات فرو رفته. دیگر بیرون نیامده. چی داری؟ ترجیحاً ۷۰ کیلو هم بیشتر نباشد. سن هم بین ۴۰ تا ۵۰. استاد نیست دیگر. مسجد. قسم میخورم بعد از یک ساعت و نیم سخنرانی. تو پاشو. شیخ سعیدی بود در گیلانش. در فومنشون. این را اول سولفید قشنگ چلووند. هیچی نداشت. هرچه داشت گرفتم. بعد رفتم نجف. کله بکوب.
خیلی بعد یک وقتی باید یک اتفاق خوبی فضای فعلی نگذاریم همین باشد. انقلاب کنیم که برویم به سمت ظهور. نامردها آن حجتیها کثافتکاری کرده بودند. باید بنشینیم آقا بیاید. حرف خیلی دارم اینجا. آقا بیاید. ما نباید بنشینیم این را روی سر ما باشند. موسی. این اصل حرف است. خدا کند این را بفهمیم. ببخشید امشب خیلی طولانی صحبت کردم. انشاءالله شبهای بعد بیشتر صحبت میکنیم در مورد این و به راهکار برسیم. حالا ما اگر خواستیم درس بخوانیم. جزئیاتش در طلبگی، در دانشگاه و چه شکلی درس بخوانیم. ما نباید چی باشیم؟ باید چی نباشیم؟ اسلام آمریکایی در میآید. آقا شیعه انگلیسی را میگوید. جرئت میخواهد. انگلیسی گفتن. خیلی جرئت میخواهد آقا. بگو ما میخواهیم شیعه را حفظ کنیم. اسلام آمریکایی. حوزه سکولار. آقا پرپرش کردند. حوزه سکولار. حوزه مهد فلان. حوزه باید چه باشد؟ همه میدانیم. حوزه نباید چه باشد؟ وقتی همه صدا بلند. نباید این باشد. این خودکشی است. مخاطب بایدها. باید بر ثانیه اندازهگیری صحبتهای فلانی. باید بر ثانیه. آن نباید پدر آدم را در میآورد. آدم را غریب میکند. تو نباید اینجا بنشینی. تو نباید باشی. تو نباید حرف بزنی. عزت میآورد. افرادی که هوای بد میزنند، نباید باشد. نباید این. نبودن اینها مهمتر از حرف زدن آنهاست. این نیاید بنشیند حرف بد بزند. عزتت خراب. داری تو اینجا. حرکت اینجا شروع میشود. درگیری اینجا شروع. مظلومیت اینجا در میآید. امام فرمود که هیچکدام از ائمه ما به مرگ طبیعی از دنیا نرفتند. همه را کشتند. نشان میدهد که همه اینها داشتند آزار میدادند سیستم طاووس را. امام اگر از امام عسگری کار به کار این را نداشت. کار خرابکن بود. امام سجاد علیهالسلام در این ایام بعد از عاشورا. ما از کارهای خوب و مظلومیت و اینها میگوییم. از آن کارخرابیهایی که سیستم دشمن صحبت بکنیم. حالا فعلاً در حضرت زینب چکار کردند؟ برای چی این ایام اینها را زندانی کردند در کوفه؟ از روزی که آوردند اهلبیت را به کوفه، روز دوازدهم بود. یعنی شب دوازدهم اهلبیت رسیدند کوفه. یک هفته زندانی کردند در یک زندان خراب. در این یک هفته زندانی کردن قرار شد که نامه بدهند یزید. این نامه هم سه روز رفتناش بود. سه روز برگشتناش. کی با این خانواده چهکنیم؟ با این اسرا. اول از کربلا اصیل داشتن به اینها گفتند اگر صدای الله اکبر از پشت در شنیدید، بدانید که ما دستور قتل شما را داریم. یک هفته اهلبیت در زندان بودند در کوفه.
کوفه شهر امیرالمؤمنین. برای چی اینها را در زندان کردند؟ چرا در کوفه نبردند در شهر بچرخند؟ شام نبود. در شهر بچرخاند؟ در کوفه اصلاً نداشتند با مردم ارتباط برقرار میکنند. کوفه فرق میکرد. بعدش هم که بعد یک هفته آزاد کردند شبانه از کوفه خارج کردند. گفتند خروجی شهر کوفه ازدحام بود. مردم که امام سجاد عجیب میخواهد در اینها حرف است. حالا این شهر کوفه بستر اینجور آماده است. محبت اهلبیت جوشیده در دل این مردم. یک هفته اینها زندان در کوفه. سیاهی که مردم. مصیبت. صدای گریه. یک هفته صدای شیون آرام نشده. یک هفته در کوفه داد و بیداد است. خروجی شهر غلغله شده. شما گریه میکنید پس کی ما را کشت؟ خراب میکنی. کار را درس بگیر. این را میخواهی فرار از نقص کند. با اینکه جاهای دیگر کسی یک سر سوزن اشک برای اهلبیت میریخت. دستش را میگرفتند در عرقخورها و قماربازها. اینهاش خیلی جرئت میخواهد. گریهام نمیخواهم. آرام نشدن. شمشیر کشیدن. عجیب. مقتل و شمشیر کشیدن. مردهایشان گفتند که: «والله قسم این را سید در حروف نقل کرده دیگر الان نقل کرد.» «والله قسم ما مرکب تو را رها نمیکنیم تا اینکه با تو راه بیفتیم برویم شام یزید را بکشیم.» حتی نقل سلاحها را آماده کردند. آماده داشتن سلاح و مرکب. ما کمکاری کردیم در ماجرای قتل پدر شما. باید برویم. بابام وارد شهر بشود. چرا نیامد؟ کی نگذاشت بیاید؟ چرا نقص را برطرف نکردید؟ چرا مانع را برنداشتید؟ ندیدید راه را بستم به روش؟ چرا آنجا کمک نکردید؟ فقط وقتی که پلو سر صدای خبری خوشی. آنجا بعد فرمود کجا برویم؟ ماشین برویم یزید را بکشیم؟ «ان الجرح لما یلتئم.» زخمی که زدید هنوز این تاول دارد. ازش چرک میآید. هنوز آرام نشده. این داغی که به دل گذاشتی. این سر بریده هنوز جلو چشم است. از این سر بریده حیا نمیکنید؟ میگویید پاشید برویم یزید. رویتان میشود؟ هنوز از جنگ و قتال و مبارزه حرف بزنید؟ میخواهید مرا هم به کشتن بازی. سر مرا هم در. این دیگر گریهها دیگر جنسش عوض شد. قبلش گریه شور و حماسه بود. اینجا دیگر شد گریه ذلت. این اشک را حضرت از چشم اینها درآورد. اشک ذلت. درد مظلومیت اهلبیت. گریه میکردند. امام سجاد کاری کردند این خالی کردن برای خودشان دیگر. گریه نمیکردند که حسین کشته شده. گریه میکردند که حسین را ما کشتیم. گریه مردم کوفه به سر بریده گریه نمیکردند. گریه میکردند که سر ما را بریدیم. چرا ما باید به اینجا؟ روزهایی که عمیق است در حین احساسی بودن عمق دارد. بقیه مصیبت دیگر حرف اینجا زیاد است.
حالا امام سجاد علیهالسلام است و دردهای این کاروان دیگر. مثل این شبها بود که از کوفه خارج شد و حرکت کرد. حالا هرچه که کوفه خوب بود. مردم گریه کردند برای ابی. موافق بودن. ازشان همان را هم تسویه کردند باهاشان که اینها دیگر ادعا نداشته باشند. علی یا امام سجاد آقا قلب همان گریهکنها را میدانستیم. در کوفه بعد از این خبرهای توی مسیری که همه جا مثل کوفه نیست که برای همه جا مثل کوفه نیست که مردم وقتی جمع میشوند شمشیر بکشند بگویند برویم یزید. نقل و نبات پخش میکنند. از این به بعد دیگر آقا ۴۰ منزل، منزل به منزل شما را میبرند با این سر بریده با این خانواده اسرا. هرجا وارد بشویم صدا میزنند پاشید بیایید. خارجیها را وارد شهر کرد. زینب کبری در مجلس یزید چی فرمود؟ فرمود که این از عدالت تو. از عدالت حرف میزنی. «أمن العدل یابن الطلقاء تخدیرک حرائرک و امائک؟» تو زن و بچهات را در خانه نگه داشتی. پشت پرده چشم نامحرم به اینها نمیافتد. دختر رسولالله را چهل منزل در شهر به شهر چرخوندی. هرجا وارد شدی مردم نگاه کردند. کف زدند. سوت کشیدند. رقصیدند. این از عدالت بود. یا امام سجاد آقا کار شما سخت است. در این مسیر غصهها داری. در این مسیر حضرت فرمود در این مسیر که ما را میبردند، فرمود: «یادم نمیرود هر وقت به این دختران فاطمه یادم میافتد. از این زنهای اسیر بهترین کاروان.» امام سجاد فرمود: «اشک در چشمهایم جمع میشود هر وقت یاد این دخترها میافتم.» گذاشته بودند. بهمحض اینکه اینها چشمشان تر میشد، بغض میکردند. اشک از این زن و بچه نیامد. آمادهاید؟ یک جایی میخواهم اذیتتان کنم. این باشد مزد این تحملی که کردید. امشب حوصله کردین و آهنگ طولانی. را شب اول میخواهم سفره را پهن کنیم. و سفره پهن. الحمدلله شب اول بنده خودم خدا میداند به این سفره ولی خانم و این بیبی خیلی نظر دارم. یعنی میدانم که خیلی همیشه چشم امیدم به این خانم است. میدانم که این خانم دستخالی این بچهها. زن و بچه را نگذاشتند اینها گریه کنند. ۴۰ منزل هم که اینها رفتند. اینها خندیدند. این عق. دنبال یک جایی بودند فقط بنشینم گریه کنم. زخم باز بشود. داد اینها. درد است در بچهای عزیز از دست داده باشد. یک خانمی عزیز از دست داده باشد. شرایط یک جوری است که نتوانسته گریه کند. یک هفته بیمار میشود. مریض میشود. میافتد. بعد ۴۰ منزل این را بردند. به خاطر اشک نریختن خودشان را سنگین نشان دادن. دشمن هم به اینها خندیده. ۴۰ منزل اینها را بردند تا مجلس یزید. بعد مجلس یزید دیگر احساس کردند آرامش حاکم. بچه سه ساله این ناله کرد. یزید ملعون را از خواب بیدار کرد. نصف شب یزید گفت این کیست اینجوری گریه داد بزند. گفت خب بچه را آرام کنید. آمادهاید؟ لا اله الا الله. گفتند امیر مگر میشود بچه را نصف شب آرام کرد؟ خودمان اهل کاروان نتوانستیم. طبق گذاشتن منازل قبلی وقتی اینها خسته میشدند برایشان غذای نهایتاً میآوردند. اگر بیتاب میشدند، مضطر میشدند. اگر اگر موقعیتش بوده، احتمالاً این فضای ذهنی را داشته این بچه که در موقعیتهای مشابه غذا میآورند. یک جوری بابا آمده. السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک. علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار. و لا جعله الله آخر العهد بزیارتکم. السلام سلام علی.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
در حال بارگذاری نظرات...