تعالی در کلام امام خمینی ره
تمام غرب در این جمله خلاصه میشود
عدالتخواهی به این روش اشتباه محض است!
نهایت تعالی غرب
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سید نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی آیت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری واهلل عقده من لسانی یفقهوا قولی.
قبل دربارهٔ تعالی، دو شب اول نکاتی عرض شد و بنا شد که این جلسه عباراتی از حضرت امام رضواناللهعلیه خوانده شود. در این جلسات انشاءالله مطالبی را از حضرت امام خواهیم خواند. رفقا زحمت کشیدهاند و جزوهای از مطالب رهبر معظم انقلاب تهیه کردهاند. جزوه به نظرم دوازده، سیزده صفحه باید باشد؛ بیشتر فهرستبندی و مرتب کردهاند. آن را حالا انشاءالله فعلاً کاریش نداریم، جلسات بعد احتمالاً منتشر شود تا دوستان استفاده بکنند. از حضرت امام مطالب بسیار کلیدی و اینها، یعنی زوایای پنهان حضرت امام رحمتاللهعلیه و اصل مبانی امام و مکتب امام، آن نگاه امام به هستی و تعریف امام از عالم که سَرریز میکند توی سیاست و جامعه و اقتصاد و فرهنگ و ابعاد مختلف... این بخش مطالب امام که اصلاً جدی گرفته نشده است. اینها محکمات حضرت امام هستند. هرکسی که هرجایی از مطالب امام خمینی را بگیرد و به این بخش از مطالب امام کاری نداشته باشد و اعتنا نکند، این اخذ به متشابهات کرده و احتمالاً میخواهد با امام خمینی مردم را فریب دهد، خصوصاً بحث عدالت که امشب مقداری صحبت خواهیم کرد که دارند با عدالتخواهی کلاً سر انقلاب و انقلابیها را میبرند. همه را از دم با پرچم انقلاب و عدالت، شیاطین و احمقهای حزباللهینما افتادهاند به جان ما و دارند از ریشه میکَنَند.
این چشم بینا میخواهد که تشخیص دهد این دارد چهکار میکند. اصل ماجرا؛ «محکمات مبانی» ندیده گرفته شده و با همین شعارها، خود یزید هم با شعار عدالت مطالبی دارد. و حضرت زینب سلاماللهعلیها اتفاقاً اولین متلکی که به یزید میاندازد، متلک عدالتخواهی است: «أمن العدل»؟ این بود عدالت، یابن طلق؟ اولین متلک حضرت زینب به یزید، متلک عدالتخواهانه است. عدالتت را دیدی؟ این عدالت. معلوم میشود که یزید با شعار عدالت داشته کار میکرده است. این چهارراه شهرهای دیگری است، دلچسب است، به چسب! خیلی هم میشود با آن موج اجتماعی انداخت و نتیجهاش این میشود که میبینی همه را سر میبرند به اسم عدالتخواهی.
البته یک گوشههایش را بنده پریشب در مورد عدالتخواهی نکاتی عرض کردم که وقتی تنفر از ظلم و فرار از ظلم نیست، یعنی اصلاً تعریفی از ظلم ندارد و گَریدبندی نکرده، درجهبندی نکرده، لِوِل سطح ظلم را نمیشناسد، این آدمی که اینقدر شناخت بدوی دارد از ظلم و عدالت، غلط میکند که پرچم عدالت را بلند کند. غلط میکند از عدالتخواهی. کسی که مرتبهبندی ظلم را نمیشناسد، اصل ظلم را اصلاً نمیداند. «و من اظلم ممن افتری علی الله کذبا»؟ ظالمترین آدم در هنگام قرآن کیست؟ بالاترین لحن در قرآن در مورد کیست؟ در مورد کسانی که کتمان میکنند. کتمان، بالاترین ظلم است.
چیست؟ کسی که به خدا دروغ میبندد. «ان الشرک لظلم عظیم»؛ شرک. کسی که عدالتخواهی میکند، اینها را ظلم نمیداند؟ اینها را ظلم بالاتر نمیداند؟ برای فرار برنامهریزی ندارد، گیر میدهد به برند کفش این و شلوار. مسخرهبازیها و جفنگیات. غلط میکند پرچم عدالت را بلند کند. هرچه هیچی نمیگوییم، چهار تا شومن آمدهاند وسط کار دست گرفتهاند، یکییکی دارد میزند نابود میکند. اینها «تعالی»سوز است. یک کمی باید بعضی مسائل را با هم حلاجی بکنیم. فکر جدی باید کرد برای این مسائل.
حالا این در جاهای مختلفی آمده است. عبارات حضرت امام، خصوصاً در سالهای رهبری امام، بعد از اینکه برگشتند، خیلی تعابیرشان در مورد غرب تند میشود. اوایل اینجوری نیست. مثلاً در کشفالاسرار میبینید حضرت امام... مبانی امام یکی است. یعنی از اولین کتابی که از امام نوشته شده تا آخرین آثار امام، هندسه مباحث تغییری نکرده است. کلیت حرفها یکی است. هرچه جلوتر آمده، بحثهای امام تیزتر شده است. سال آخر واژه «اسلام» را استفاده کرد و اکثر استعارات «اسلام آمریکایی» در سال آخر حضرت امام بود. سال ۶۷. و دیگر آن آخرین حرفهای امام در مورد اسلام و مواضع امام در مورد غرب خیلی تند است. هرچه جلوتر میآید تندتر.
بعد از اینکه از فرانسه برمیگردد، بدتر. یعنی قاعدتاً امام رفته آنجا، نظم را دیده، دیده دروغ نمیگویند، چقدر مهرباناند. تازه آنها چقدر برای امام نایساند، گُل فرستادند. شبکه کریسمس، امام فرانسه بود. همه آمدند پشت در خانه امام امضا گرفتند. امام از آنجا که برگشت، شمشیر کشید. کلاً روی مردم بیچارهشان نه؛ روی سیستم غرب و تمدن غرب، و همه با هم. آنقدری که در سالهای آخر و بعد از فرانسه امام توبیده است، در کشفالاسرار نه. در کشفالاسرار یک کم محبتی به اینها دارد. در مورد اروپاییها مثلاً میگوید: «از اینها یاد بگیریم، گرگاند. یک مشت وحشیاند.» عین این عبارت: «ما نمیخواهیم وحشی تربیت کنیم مثل غرب. اینها گرگهای پیشرفتهای هستند که چنگالهای پیشرفتهای دارند و بمب را گذاشتند زیر چنگال گرگ. اینها در کشورهای ما هر کار هم بکنند، فقط نوکر تربیت میکنند، نوکرتر.»
امام در تعالی خودش، نقطهنظر سلبیای که دارد، که این را ما معمولاً نه در حوزه داریم و نه در دانشگاه، یک «نه» بزرگ است. که این «نه» بزرگ را اگر از امام بگیری، همه حرفهای امام جزو متشابهات میشود. آن «نه» به غرب است. غرب خلاصه میشود در این بیت، مسلمِ سعدی؛ «تو این بیتالنفس، تو این حجاب طبیعت، توی عالم ماده. هیچی هم بالاتر از این نمی داند، بالاتر از این قبول ندارد. هرکه هم تربیت بکند برای اینجا، هیچ هدفی بالاتر از اینجا ندارد. تعالی و ترقیاش هم نهایتاً همین است: بیشتر هم بخوریم، بهتر بخوریم، وسیعتر بخوریم. بیشتر چنگ بیندازیم، منابع را غارت بکنیم. هم در مبانیاش اینجوری است، هم در ساختارهایش اینجوری است. ما هیچ نقطه مشترکی با غرب نداریم.»
خوب آنجا خوب بود. در سیستم استعماری، اگر به ما بَدآموزی کنند، دیکته کنند، ترویج بکنند؛ آن که واضح است. آن که اصلاً در هیچ بحثی نیست، قطعی است. تأیید کردن کاری که او کف زد و خوشش آمد... اینها که بدان که باختی. آن که واضح است. صحبت از مطلوبی دارم معرفی میکنم. دانشگاهی که ما داریم، چقدرش نحوه غرب است؟ ساختار چقدر نرمِ غرب است؟ «عقول و خرد جمعی و دانش بشری به این رسید که ما باید نظامی شکلی مدرک بگذاریم و نمره بدهیم.» از کجا در آمده است؟ تا بیست سال پیش ما در حوزههای علمیه چیزی به اسم امتحان نداشتیم. ما که وارد حوزه شدیم، سال اولی بود که تازه امتحان آمد. علما مسخرهاش میکردند: دیکتاتوری نمره حاکم شود. ده سال، پانزده سال، «کن فیکون» شود حوزههای علمیه. تحول صورت بگیرد در حوزهها. ۷۴. این سال ۷۴. بعضی از شما به دنیا نیامده بودید. سال ۷۴ آقا گفتند: «ما باید کاری کنیم وارد حوزه شود. پنج سال بعد درس خارج بنشیند. تا فقه و اصول و فلسفه و روانشناسی و زبان و مخاطبشناسی رسانه بلد باشد.» به کجا؟ ۷۴ تحول در این صورت بگیرد. چهار مکاسب.
در سریالها میخواهند برنامه بسازند، یک نفر طلبه نداریم که با آن مشاور معرفی کنیم و بگوییم «من کنار بنشینم باشد». این نباشد. طلبه را راه بیندازید. آقا پسفردا همهتان تریبون دارید. آماده بشوید. یک سری مهارت میخواهد. در فضای مجازی، الان در درس خواندنت باید زاویه داشته باشی، برنامه داشته باشی، بدانی چی بخوانی، چهکار کنی. فعالیتهای عملی باید داشته باشی، ایجاد کنی. مهارتی نداری نسبت به این کار. در خیابان یکی از جبهه سمتم حلش کند. جنگ اینجاست. من آخوندم، من پاسدارم. یک بخش جدی جنگ از همه آن جنگها بدتر است. مسئولش طلبه است. این دَرد میخواهد، فکر میخواهد، ایده میخواهد. این امام خمینی میخواهد. این اندرزگو میخواهد. اندرزگو میخواهد. در جایی که امام زمان دنیا را میگیرند، ایده میخواهد، این طراحی میخواهد. کششی دارد.
عدالت یا محبت خدا را از دست ندهی. یک دانه فحش بدهند، آدم را در میآورد. از یک کسانی طراحی دارند. هر وقت در مورد منافقین ما یک چیزی گفتیم، بعد دیدیم یک دام مَشتی برای ما پهن کردند. یک کارهایی میکنند اینها برای اینکه بزنی به ترور. نمیکشد برنامه. حتی اول به فلان مُفس مفسد؟ طراحی دارند. میزنم نابود میکنم طرف را در فضا. امنیتی آموزش فضای مجازی میدهد: «میری، دامهایی که برات هست چیست؟» فلانی بدبخت یک صدای خوبی دارد، دو تا بحثش گرفته توسط رسانهها، آمده. جنگ را به رسمیت نشناخته. «جنگ فرهنگی هستیم. توی جنگ رسانهای هستیم.» تو سربازش هستی.
زحمت امام در آن جلوه اول، صحیفه ۱۵ سال اول این بود. به حوزهها: «اسلام در خطر است.» از غربت امام. بعد امام میگوید که: «آیا حوزهها از امام معصوم بالاترند؟» وقتی اسلام در خطر است، امام جان خودش را میدهد. اوضاع جان امام معصوم مقدس. «حوزهای که قرار نیست سرباز امام زمان را کند، همان بهتر که نابود شود.» اینها جملات امام خمینی است. میگوید: «من این نجف که آمدم افسردگی گرفتم. طلبهها را نگاه میکنم میبینم همه صبح میروند درس.» شب خون دل میخورد. «پدر پیرتان از اینها خورده، از شاه نخوردم.» دارم عباراتش را میگویم. «آخوند سوء سادهلوح از رضا شاه خطرناکتر است.» تعریف نکرده جهاد را برای خودش. کاری به دین مردم ندارد. درسش را میدهد، میرود. خلوت میشود.
شهید صدوقی. من دیوانه این شهیدم. عاشق این شهیدم. خدا من را بر او پرپر کند. این مرد بزرگ ممتحن آقای بروجردی بود. جزو شهدای درجه یک. جزو علمای درجه یک بود. مرد. این عظمت رضا شاه ساکت میشد. رضا شاه بیرونش کرده بود از توی یزد. مسئول آمده بود استاندار، آمد آوردش سر خیابان، سوارش کرد. «سر جلوی دروازه قرآن برنمیگردی یزد.» برنگشت. کتاب «رهبر دارالعباده» را بخوان. کتاب، خیلی تا آخرش رفتم.
بعضی شخصیتها گمشده آدماند. کتاب خواندن دلی که لعل شد برای من. این صحیفه امام. شکلی «رهبر دارالعباده» این شکلی. زندگی خاطرات دفترچه محاسبات شهید بلورچی اینجوری است. مفصل صحبت. سرباز با تانک رو به مسجد شیخ صدوقی آمد، وایساد. عبایش را اینجوری گرفت: «صدوقیام. بزنی انقلاب از یزد پیروز شده. برگرد با تانکت برو.» اولین دیدار بعد شجاعتش. دیوانه میکرد آدم را این مرد. اصلاً در وجودش هم شیرینیاش هم شجاعتش. لهجه شیرین. مطالبات شجاعت. میخواستم ببرمش دیدار امام. فرانسه رفته بود. دکتر هماهنگ کردند. لندن میخواهد برود فرانسه. «نگو فرانسه. ببرنش لندن. از آنجا بلیط پرواز بگیرند فرانسه.»
اسم درمان مشکل. فرودگاه مهرآباد. پرواز لندن. مسئول فرودگاه برای اینکه خود شیرینی کند، ارتباط برقرار کند با ایشان. «کجا به سلامتی؟» «فرانسه.» دیدار امام. رفته بود فرانسه. بنیصدر را دیده بود. همان جلسه اول. حواستان بود؟ کی رفته بود؟ برگشته بود ایران. در دوران ریاست جمهوری بنیصدر آمده بود در مسجدش که قلقله مردم به اسم شهید صدوقی میمردند. اینقدر. آقای فاضل لنکرانی آمده بود یزد. این جمله ایشان. آمده بود. تبعیدش کرده بودند یزد. در جلسهای گفته بود که: «مردم یزد با اینکه معروفند به ترسو بودن، آقای صدوقی کاری کرده اینجا همه کف خیابان آماده شهادتاند.» خاطرات مسجد قلقلهای که جا نبود. مردم روی هم میافتادند موقع نماز پشت ایشان. شروع کرده بود چند تا سخنرانی علیه بنیصدر. مسجد یکجوری خلوت شد که مردم اتصال به خانمها مثلاً برقرار نمی کردند. بنیصدر که در مسجد جمعیّت خرد شد، خرد شد، برگشت که دیگر خیلی هم... «منو تهدید به شهادت میکند. دنبال شهادت.» یک جوهری دیشب من... «آقا آخوند و جوهرش این باشد. من توی این مسجد من اینجا نیستم که داری منو تهدید میکنی. آدم نیستم.» اثر میشود این کار. میکند این مردم. اثر دارد.
موسیقی. میفرماید که به رئیس صدا و سیما: «موسیقی حرام در صدا و سیما و کلاً مطلقاً.» میگویند: «اگر ما پخش نکنیم، مردم میروند از جای دیگر برمیدارند.» فقط مال امام خمینی است. هیچکدام از ما این رویکرد را قطعاً شماهایی که اینقدر خوبید ندارید. «شما پخش نکنید، آن وقت جاهای دیگر دنیا مردمی که دنبال موسیقی نیستند میروند.» شما را دنبال میکنند. بگذار اینها را نخوانم. اینها را بخوانم. قطعاً این حرفها را ما قبول نمیکنیم. «ساختن تئاتری که مطابق با اخلاق انسانی اسلامی باشد، زحمت دارد و سینما هم اگر بخواهد چنین باشد، نیازمند به صرف مدتها وقت است.» بعد جای دیگر میگوید که: «خیلی زیاد.» صحیفه: ۲۳/۵/۵۹ «من غالباً فیلمهایی که خود ایرانیها درست میکنند، به نظرم بهتر از دیگران است. مثلاً فیلم گاو آموزنده بود. اما حالا این فیلمها باید حتماً از آمریکا و یا از اروپا بیاید با یک بیبندوباری تا روشنفکران غربزده شاد شوند. فیلمهایی که از خارج به ایران میآید، اکثراً استعماری است. لذا فیلمهای خارجی استعماری را حذف کنید، مگر صد درصد صحیح باشد.»
فیلم خارجی مگر اینکه صد درصد صحیح باشد. پایگاه بسیج ابوطالب در شعبه هالیوود آنجا ساخت. هنرمندان هالیوود هیئت لبیک، ماهواره. همه را زده که تو همه را به باد داد. چون که شجاعتی میخواهد وایستی. دیگر امام که ۱۵ سال وایساد. تک و تنها هم. نجف. یک جوهری، جوهر تعالی، یک غیرتی. اینها فقط اثر میکند باید تک و تنها بود. سلسله بحث داشتیم: «باورهای یک یاور». کسی میخواهد یاور باشد، باید اول بتواند روبروی اکثریت ۹ جلسه باشد. یک اسلحهای که میخواهد. در سخنان امام نصف این حرف را زده، خیلیها خوششان آمد. «نفهمیدی؟ سوتی دادی؟ خوب است.» خیلی جملات امام محشر است. یک چند تا دیگر هم بخوانم در مورد صدا و سیما. آنها. کدامها را بخوانم برایتان؟
برای امام شخصیت تراز در حوزهها کیست؟ صحیفه: ۱۰/۱۱/۵۹ «باید دانشگاه و فیضیه و همه آنها که مربوط به دانشگاهند و همه آنها که مربوط به فیضیه هستند، در رأس برنامههای تحصیلشان برنامه اخلاقی و برنامههای درس اخلاق داشته باشند»، میخوانم. کنارش تا امثال مرحوم مطهری را به جامعه تقدیم کنند. «اگر خدای نخواسته بر خلاف باشد، آن وقت افراد مقابل این افراد را به جامعه میفرستد و اینها جامعه را به فساد میکشند و مردم را به اسارت مردم به اسارت میکشند.» فرار از نقصی که شب اول گفتیم. مطهری تربیت نکنی، افراد تربیت میکنی که مردم را به اسارت میکشند. به اسارت چی میکشند؟ بند قدرت و شهوت خودشان. قشنگ اسیر کردن مردم است. مردم را تشنه میکنند: «از کیف کسی برم. جدید چی داری؟ بچه کی کجا باغ دارد؟ ویلا؟ ننه کی کجا دارد؟» دو تا بیشتر بزنید. قبلیاش ۸ دوچرخهسواری و ۱۶ تا سوارش شد.
شخصیت محترمی مثل پناهیان عزیز آمده در مورد عدالتخواهی. یک کسی که معوقه بانکی دارد. چند سال پیش کمکی کرده. منزلی مشارکت با هم دارند و خانهاش در سعادتآباد تهران. خانهاش الان ۳۰ میلیارد قیمتش است. کامنتها را بخوان. از افرادی که مثلاً با اکانت قاسم سلیمانی و فلان اینها آمدهاند، فحش. خیلی بد است. من. خیلی فضای رسانه ما الان دو برابر نیاز به درس اخلاق داریم. برای اینکه طلبه را قدیم پنج نفر در مسجد میشناختند. پیرزن بودند. حقوق ریاستی پیرزنها میخواهد چهکار کند؟ هر لایکی یک قدم به سمت جهنم شهوت تو جهنم آدم. آدم پولداری بوده ایشان. باهاش در ارتباط بوده. بعد ازش قرض گرفته. خب تو احمق! الان تاریخ را بخوانی که این قرض یهودی، قرض گرفته. پنبه گرفت رشته کردن. اینستاگرام بود. برای چی تو باید با یهودیها اینجور ارتباط مالی داشته باشی؟ مرغ آوردم برای پیغمبر. حضرت کباب کردند. جوجه میخورند. این سطح از حما قت.
صاحب کارخانه فلان داده بود امام بره قدم بزنه، وقتی مردم ندارن قدم بزنن برای چی؟ بیشعوری میخواهد. عدالت و عدالتخواهی. فهم از ظلم در سطح زور مثلاً چی؟ کجا چی چی است؟ اجتهاد میخواهد. این کار میخواهد. «مدرسه». مفصل بحث کردیم. نظام فقاهت در این آیه چیست؟ «کوچ کنی از هر فرقه یک طائفهای بعد پاشی بیا اینجا تفقه در دین کنیم که چی بشه؟ ببین توی مردم بفرستی، رصد کنی تا آدم بشن. برگردی.» فقاهت نیست. «حذر مردمه». طراحی حذر در مردم چیست؟ سختترین جایی که علامت یحضرونه که مال بچههاست، جفتک بیندازد. دو تا چیز به اینها یاد بدهی و خاصیتترین جا و مفیدترین جا و تأثیرگذارترین جا که یک نسل را میسازی، نه تنها برنامه برایش ندارد، به رسمیت نمیشناسد، تحقیرت میکند که تو مدافع حرم از آنجا در میآیند.
همه تهیهکننده و کارگردان در فیلم میگوید: «یکم!» یک دزد حزبالله. صحیفه: ۱۸/۹/۶۰ «این حوزههایی که افراد زیاد درشان هست، اجتماع زیاد هست، باید توجه به این مسئله داشته باشند که آمدن و درس خواندن بهحسب امر خدای تبارک و تعالی، مقدمه انذار است. مقدمه این است که بروند در بلاد خودشان یا بلاد دیگر، مردم را تربیت کنند.» شهر خودشان دعوت میکنند. ۲۰ سال نرفتند. امام چی میگوید؟
صحیفه: ۱۱/۷/۶۱ «مرحوم آقای مطهری یک فرد بود. جنبههای مختلف در او جمع شده بود و خدمتی که به نسل جوان و دیگران مرحوم مطهری کرده است، کم کسی کرده. آثاری که از او هست، بیاستثناء همه آثارش خوب است و من کسی دیگری را سراغ ندارم که بتوانم بگویم بیاسماء آثارش خوب است.» میدانی؟ «انسانساز است.» انسانسازی. رزومهسازی و مدرکسازی و مدرسهسازی و بعد نه انسان. حرف میزند پای منبر آدم ساختن. برای کشور خدمت کرده. در آن حال خفقان، خدمتهای بزرگ کرده است. این مرد یک کلمه هم حرف مفت نمیزده. شریعتی. امام میگوید: «مثل مطهری بسازیم. مثل مطهری نسازین، اسیر میکنند مردم.» یعنی این شهید مطهری فوقالعاده است. خیلی مرد متعالیای است.
«به تعالی خودت برس و داشتی که آوردی، علمش کردی.» شریعتی به پشتوانه جدید مبارزه چپ بود. شریعتی، بزرگ شده شریعتی. الان وضعیت الان. «معلم شهیدم.» «معلم شهیدم.» میگفتند: «وقتی از دنیا رفت، یک ذره عقبنشینی نکرد.» آنکه تشخیص داده را، روی پایش وایساده. این را میگویند مرد. دانشجو داشته باشد. مشهد را بشور آورد. مشهد انقلابی.
بچه ۲۵ ساله علمای مشهد. «مطهری چی میگویی؟» تازه مطهری نقطه آمال ما نیست. دستنیافتنی شده. بعد شهید مطهری آخر داستان. من دیدم در دانشگاه فلسفه گفتند: «دانشگاه الهیات و با هانری کوربن مباحثه کردهاند.» اینجا آورده. «کردن اینها به درد نمیخورد. باید داستان نوشت. به بچهها داستان ادبیاتش حالا قوی نیست. آخوندی نوشته رمان نیست.»
علامه طباطبایی. آقای کرباسچیان. «مدرسه راه مدرسه رفاه» و اینها تهران راه افتاد. کی بودند؟ اینکه آقا فرمود: «ما باید شخصیتهایی مثل علامه طباطبایی و قاضی بسازیم که اینها به تعالی رسیده بودند.» کلمه تعالی خودش هم بارها. «متعهد یاد بدهیم. کتاب نداریم.» الان به من گاگول بگویم ۵ جلد نشسته کتاب آموزش دین دانش دیوانه. علامه طباطبایی خواندم. خدا شاهده همه وجودم شد صفر. اینقدر خجالت کشیدم از بودن خودم، از طلبه بودن، از وجود خودم. میگوید: «سر کوچه محلیهای بیسواد. قرآن استخاره کنم. سواد ندارد.» میشود شما لطف کنی اول هر صفحه بنویسی: «اگه این صفحه باز شد خوبه یا بده؟» خوب، بسیار خوب، متوسط. انسان. یک نفر هدایت. این را بردن.
یک موتوری پریروز یادم آمد از علامه طباطبایی که توی پیادهرو میرفت. یک پسری از زاویه مقابل با دوچرخه زد به علامه. علامه افتاد زمین. خاکی شد. فحش دادند به علامه. گفت: «شما. دوچرخه چیزی نشده پیرمرد!» دوچرخه میآید. واقعاً وضعیت ماست دیگر. بدبختی ماست. اصلش اخلاق مردم از طلبه سواد نمیخواهند. اخلاق. کفشدار محترم باید آن را بردارد. گفتم: «سلام علیکم.» عربی برگشت گفتش که: «شما برای چی به من سلام کردی؟ سنت...»
واقعاً یک تحولی، یک جهادی، یک تانک یک تحول اینجا صورت بگیرد. خصوصاً حوزهها. خصوصاً در تبیین معارف. آنهایی که باید یاد بگیریم، آنهایی که باید یاد بگیریم و تعالیم پیدا کنیم. نتیجه آن دو بحث قبلی بیشترش انشاءالله فردا شب در موردش باید صحبت بکنیم. سوزی میخواهد. یک پروانهصفتی میخواهد آدم برای اهل محل. آن عالم نصف شب پا میشد محل تکتک با اسم اللهماغفر میگفتی نماز شب. یک دَردی. بعضی مرحوم حقشناس از اینها حق همهشان. آن نمک ایشان از روضه حضرت علیاصغر توسط حسن علیاصغر. جلسات اینها را تهران چگونه برگزار میکنند؟ پول بدهم به تو بلیط بگیرم. اوضاع تهران. یک محرم جدید، یک چیز عجیبی. دنیا پیدا میکند. گندم ری مال اینجا بوده. امام حسین به خاطر اینجا ری کشتن. حسن علیاصغری سراسری دارد. عوض روضهخوان بود، نه سخنور بود.
این کتاب شهید بلورچی. این را بگویم و تمام کنم. این کتاب شهید بلورچی را حتماً بخوانید، بخرید، بخوانید. آهنگ اخلاق، خودسازی، مراقبه. همینهایی که اینجا مطرح شد. بچه اهل محاسبه بوده. هر شب دفترچه محاسبات کشید. یک چیزهایی میگوید اصلاً باورت نمیشود که این در محاسباتش میگوید: «این هم ضعیف بود، آن هم فلان.» توحیدی بوده این احمدعلی نیّری. برای شهدا، آخوند متعالی.
نفس یک چیزی یادم آمد. از پایین نگاه میکند. «این چقدر بالاست ربّانی.» این میآید بین مردم. یک سوزی میخواهد. به یک اتصالی به یک جایی. آدم از یک جایی باید آتیش بگیرد، شعله داشته باشد. از اول طلبگی باید فکری به حال بیمه. یک جایی آدم آتیشش بند باشد. بعضی از رقیه، بعضی اثر اصغری، فضلی، بعضی حضرت زینبی. یک آتیشی میخواهد. این اثرگذار باشد. امام که اصلاً عجیبغریب بود در توسلاتش و گریههایش. خود آقا عجیب است واقعاً. توسلات بزرگان اهل معنا و اینها. آتیش وجود این مرد در و دارد.
یک آتیش متن عسل مال است. یک آتیشی سوز. مثل امروز این خانواده را از کوفه راه انداختند به سمت شام حرکت کردند. اینها ده یازده روز در مسیر. گفتند: «خیلی طول کشید.» یعنی شاید مسافت، دلایلی داشته. شاید شهر شام آماده بشود برای اینکه پذیرایی کند از این خانواده. از راه دورتر بردند. از راه مستقیم نه. در کتاب «صحیح من مکتب سیدالشهداء» آنجا بحثش را آورده. مسیر این خانواده از کجا بود؟
از کنار آب بردند. از کنار دجله. کُل مسیر کنار آب. دسترسی آب داشته باشند. فقط برای اتراق. جایشان خوب بشود. یا نه همدَم. که اینها دائماً این آب را ببینند. در مسیر ده روز کنار آب اینها را ببرند. نمیدانم کدامش بود، ولی بههرحال اینها آب میدیدند.
امام در مورد عاشورا که برخی علمای امام را قبول دارند. کی؟ خانواده وقتی میخواستند راه بیفتند از کربلا، حضرت رباب سلاماللهعلیها، حضرت زینب سلاماللهعلیها گفتند که: «خانم جان من دیگر در مدینه کسی را ندارم. اگر اجازه بدهید من همین کربلا بمانم.» و گفتند حضرت رباب در کربلا و نشست کنار گودی و همینجور هی گریه میکرد، هی شیون میکرد. اگر اینطور بوده که خب الحمدالله این مسیر ده روزه که اینها کنار آب رفتند. رباب اینجا این خیلی دلخراش است این روضه و سوزناک. آنی که در ذهنم این است که مقاتل معتبریم این را گفته. رباب سلاماللهعلیها دختر امرالقیس بود. مسلمان نبود ولی قویترین اشعار در جاهلیت داشت. در نهجالبلاغه است از امیرالمؤمنین پرسیدند: «قویترین شاعر کیست؟» «قویترین شاعر عرب دختر رباب بن تن ابراهیم.» این خانم هنرمند، شاعر، قریحه شعر، لطافت بیان. خلاصه نشست آنجا با آن زبان ادبیاتش غوغایی کرد.
رباب کربلا. اول که البته کسی نبود. این قبیله بنیاسد کمکم باخبر شدند و آمدند و این جنازهها را دفن کردند. زنهای بنیاسد هم بودند که اول آمدند که حالا ماجرایش مفصل. احتمالاً شما ماجرا را میدانید. این را دیدم. یک خانم آنجا نشسته. آمدند زیر بغلش را گرفتند. گفتند: «خانم جان بریم خونه.» امام گفت: «نه من خونه نمیآیم. من خونه میخواستم برم، میرفتم. من موندم اینجا یک کمی درد و دل کنم.» اباعبدالله هم بهشدت عاشق رباب بودند. در شعری حضرت دارند که: «من عاشق آن خانهایام که در آن خانه رباب و سکینه باشند.» این شعر از امام حسین است. «دوست دارم خانهای را که فیها رباب مس سکینه.» خانهای که درش رباب و سکینه است، آنجا باید زندگی کرد. یک عشقی است دیگر. این عشق زن و شوهری. کربلا که عزیز دلش را ازش گرفته. ما معمولاً روضه علیاصغر میخوانیم برای حضرت رباب. مصیبت سنگینتر از علیاصغر برای رباب، مصیبت اباعبدالله است. همه عشقش حسین بود.
زینب میگوید: «متوسل.» بعضی از ایرانیان که خبر ندارند قبل از امالبنین که میآیند: «حاجآقا این قبر کیست؟ لااقل بگذار برایت یک سایهبان بزنیم.» «اینجا میخواهی بنشینی زیر سایه من؟» «من زیر سایه بودم، عزیز دلم.» این خیلی این تیکه سوزناک است. حالا رباب. آن روضههای دیگری که نقل میشود که شب یازدهم، شام غریبان دیدند دارد اشک میریزد. گفتند: «چی شده خانم؟ امروز یادتان است بچه داشتم؟» حالا شیر. از کانال مادرش باشه. مادر سفارش کنه به این شهید شیرخواره. مادر سفارش کنی یک جور دیگر تحویل میگیرد. «بچه بیشعور که مادرش خجالتزدهاش بود دیگر. مادرش را خجالتزده نکرده.» امشب این خانم سفارش کند. بگوید: «از آن آتیشهایی که در وجود آقای حقشناس بود، در دل اینها هم بینداز.» وام به درد امام زمانمان بخورد. به سایه حقشناس ما زینت باشیم. آبرو برای شیخ من تعریف کرد. گفت: «دیشب سحر پاشدم برم وضو بگیرم. خوردم زمین. کسی نبود. سحر هم بود. نمیتوانستم خانواده را صدا کنم. یکهو دیدم آقا دست دراز کرد دستم را گرفت، از جا بلند کرد.» «رو زمین افتادم. آقا دستم را گرفت.» اینجوری باشه.
علیاصغر در حرم بخوان. کوچکترین شهید کربلا. سینه. آقا یک عنایتی کن. امشب از کانال مادر میخواهیم وارد بشویم. حضرت رباب سلام الله علیها. این خانواده باز لااقل برگشتند در خرابه، سر روی شانه هم گذاشتند با هم گریه. پر از دست داده. خانمها وقتی بچه شیرخواره این شکلی از دست میدهند که مثلاً بچه از دنیا میرود و اینها تا چند شب نصف شب این خانم از خواب میپرد. میگوید: «صدای بچهمو شنیدم.» «از بچهام.» گفتند: «یک مدت اصرار کردند منزل ما بیا.» آب شده بود. چشمهایش کاسه خون بود. «نه استراحتی، نه خوراکی.» گفتند: «یک غذای خوب باید بهش بدهی.» یا صاحبالزمان. کبابش کردند. مثل همینهایی که الان مرغ بریانی که ما درست میکنیم. شکیل باشه. اشتهآور باشه. دیدنش. این را آماده کردم. پختند. حالا مثلاً شکمپرش کردند. آوردند گذاشتند روبروی حضرت رباب سلاماللهعلیه. میگوید: «ایشان چشم باز کرد. وسط گریه گفت: «آخ!» گریه کرد.» از دنیا رفت. عزیز دلم. روز آخ. گلوی باریک مرغو دیدی؟
خدایا به آبروی حضرت رباب، قلب سوزان، به دل سوخته حضرت رباب، فرج آقامان امام زمان را برسان. قلب نازنینش را از ما راضی بفرما. عمرمان قرار بده. نسل ما نوکران آقامان قرار بده. اموات، علما، شهدا، فقها، امام راحل، علمای بزرگمان، اینهایی که دین را به ما در این مسیر قدم به قدم با زحماتشان رساندند، همین امشب همین لحظه مهمان حضرت رباب در «اعلی علیین» قرار گیرند. مرزهای اسلام. شفای عاجل و کامل عنایت بفرماید. شر ظالمین به خودشون برگرد. خدایا به دل آتش گرفته حضرت رباب، قلب ما را مشتعل از عشق خودت، عشق اولیای خودت و دین خودت قرار بده. خدایا رهبر عزیزمان را حفظ و نصرت عنایت بفرماید. خدایا دشمنان دین، قرآن، انقلاب، ولایت، اگر قابل هدایت نیستند، نیست و نابود بفرما. در دنیا زیارت در آخرت شفاعت اهل بیت نصیب ما بفرما. هرچه گفتیم و صلاح ما نگفتی و صلاح ما میدانی برای ما رقم بزنه. فاتحه.
در حال بارگذاری نظرات...