حقیقت شگفت انگیز فاطمه زهرا(س)
ظرفیت محدود دنیا برای درک ایشان
شباهت حضرت زهرا (س) به شب قدر
گزینش افراد برای ورود به فاطمیه
فاطمه زهرا (س) گل پرده نشین
همهی حقایق با امیرالمونین
نسبت ما با فاطمه زهرا (س) چیست؟
تشبیه ائمه به دوازده ماه سال
فاطمیه و تقدیرات سالیانه
هر امام با عهدی خاص
شباهت امام حسین (ع) به امام زمان(عج)
فاطمه زهرا (س) شب قدر عالم
تولیت کربلا با فاطمه زهرا(س)
نبض عالم شب جمعه در کربلا
آبرو داری رسول ترک نزد اباعبدلله
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین، وصلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد (صل علی محمد و آل محمد) و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
دربارهٔ فاطمهٔ زهرا (سلام الله علیها) صحبتکردن تقریباً محال [و] بسیار سخت است، و گویی خدای متعال اراده کرده که ردی از ایشان در عالم دنیا [باقی] نمانَد و هیچ بروزی نداشته باشد و ناگهان در قیامت همه را شگفتزده کند، وقتی که حقیقت فاطمهٔ زهرا را به عالم نشان دهد. و اینجا فقط رگههایی قرار داده، نشانههایی گذاشته برای یافتن و شناختن اندک فاطمهٔ زهرا (سلام الله علیها). برای همین، روایات ما در فضیلت حضرت زهرا (سلام الله علیها) معمولاً همیشه لسانش لسان تمثیلی و تشبیهی است؛ همیشه یک سری تشبیهاتی دارد. در مورد مقامات فاطمهٔ زهرا خیلی کم صحبت میشود، یا اینکه قبر ایشان مخفی است، بین همهٔ معصومین. خوب، امر عجیبی است. برخی فکر میکنند که امام عصر وقتی ظهور میفرمایند، مزار فاطمهٔ زهرا (سلام الله علیها) آشکار میشود؛ اینطور نیست. «المجهول قبرها الی یوم القیامه». در زیارت فاطمهٔ زهرا، در زیارت ایشان در مفاتیح آمده است که: «قبر شما تا قیامت مخفی است.» بعد از ظهور هم کسی از این قبر باخبر نخواهد شد.
انگار در عالم دنیا اصلاً این ظرف و ظرفیت نیست که بخواهد حقیقت فاطمهٔ زهرا بروز داشته باشد. تازه در قیامت که همهٔ اسرار و حقایق آشکار است، آنجا که حقیقت فاطمهٔ زهرا میخواهد آشکار شود، میگویند: «غضّوا ابصارکم.» ندا میدهند که: «همه سرها را پایین بیندازید، هم سرها را پایین بیندازید و هم چشمها را ببندید؛ [چرا که] میخواهند از اینجا رد شوند.» صدیقهٔ کبری [کیست؟] تو اینها اسراری است، حقایقی است، حرفهای خاص و عجیبی است. ما بعضی از این سرنخها را که بگیریم، به نکات خوبی میرسیم. برخی از این تشبیهات و تمثیلات حقایقی را برای انسان آشکار میکند.
اسم حضرت زهرا یکی از اینهاست. اسم ایشان فاطمه است. خب، خود کلمهٔ فاطمه خیلی سر در آن نهفته است. کلمهٔ «فطم» وقتی به کار میرود که کسی را از چیزی میخواهند [دور] بکنند. کسی به چیزی تعلقی دارد، از یک چیزی میخواهند جدایش کنند. لذا معمولاً بچه را که از شیر میخواهند بگیرند، بچهای که از شیر گرفته میشود، به او میگویند: «فطیم» یا «مفطوم». این بچه از شیر گرفته شده، در دامن مادر بوده، مدتها شیر خورده، از شیر گرفتندش. گفتند: «او فاطمه است، لعن الناس فُطِموا عن معرفتها.» چطور بچه را از شیر میگیرند، مردم را گرفتند از اینکه بخواهند به معرفت فاطمهٔ زهرا [برسند]. او [همان] «فاطمه» است از این جهت که معرفت او میسر نمیشود برای هر کسی. خیلی به ندرت کسی میتواند به این حقیقت راه پیدا کند که حقیقت فاطمهٔ زهرا را بفهمد.
[این] یک روایت [است] که خیلی کمک میکند. روایت دیگری که کمک میکند تا حدی انسان به حقیقت فاطمهٔ زهرا پی ببرد، روایتی است که ایشان را تشبیه میکند به شب قدر: «ان فاطمه لیله القدر فمن عرفها حق معرفتها فقط عرف لیله القدر.» فاطمهٔ زهرا (سلام الله علیها) شب قدر است. چطور شب قدر مخفی است؟ در لایههایی، خدای متعال شب قدر را مخفی کرده است. یکیاش این است؛ گفتند: «در سال یک شبی از شبهای سال شب قدر است.» آن روایات شب قدر مختلف دیگر گفتند: «شما هر شب را عبادت کن، به امید اینکه ممکن است امشب شب قدر باشد.» بعد اهلبیت هی مرحله به مرحله فُرجَه دادند [و] کمک کردند. گفتند: «حالا کمک میکنیم، میگوییم یک شب از شبهای ماه رمضان.» باز گفتند: «کمک میکنیم، یکی از شبهای فرد ماه رمضان است.» باز گفتند: «کمک میکنیم، یکی از شبهای نیمهٔ دوم ماه رمضان است.» دیگر خیلی دیگر ساده کردند، مختصر و مفید گفتند: «بین نوزدهم و بیستویکم و بیستوسوم، دیگر یکی از این سه شب است.» دیگر جلوتر از این دیگر [اطلاعی] ندادند. هر چقدر هم هر که اصرار کرد، [گفتند:] «یکی از این سه شب است، دیگر بیشتر از این اصرار نکن.» هی لایه به لایه. بعد اینها انگار خاص بودن که هی اهلبیت به اینها میگفتند. خاصتر که میشدند، اهلبیت هی یک کُد ویژه میداد که خب، این یک درجه باز بیشتر آشنا شود؛ ولی دیگر مرحلهٔ آخرش انگار دیگر بسته است؛ مگر اینکه کسی [که] شب قدر برایش اتفاقی بیفتد که بفهمد امشب شب قدر است. نزول ملائکه را ببیند، آثار را ببیند، اتفاقات را ببیند. گفتنی نیست. نمیشود به یکی گفت که شب بیستوسوم مثلاً شب قدر [است]. او خودش باید احساس [کند]. معرفت فاطمهٔ زهرا (سلام الله علیها) اینطور است.
اصلاً انگار خدا یک پردهای روی دلها انداخته است. به تعبیر برخی اساتید، انگار یک گزینشی است برای اینکه کسی بخواهد به مجلس فاطمهٔ زهرا ورود کند. فاطمیه را با محرم شما مقایسه کنید. خوب، مظلومیت و غربت فاطمهٔ زهرا چیزی کم از مظلومیت و غربت سیدالشهدا ندارد. وقایع واقعاً جانسوز است، مصیبت [ایشان]، مصیبت سنگینی نیست. دل همهٔ مردم را هم به سوز میآورد این مصیبت. بله، آنور سیدالشهدا طفل شیرخواره دارند در کربلا، خب حضرت زهرا (سلام الله علیها) طفل صغیری را از دست دادند. این وقایع، وقایع دلسوز و جانگدازی است؛ ولی آن آتشی که به پا میشود، محرم [است، نه] فاطمیه. خود ماها نمیدانیم واقعاً فاطمیه کی است، کی شروع میشود، کی تمام میشود، از کی باید مشکی بپوشیم. یک موج هماهنگی بیرون نیست که یک آتشی به پا کند، مثل محرم نیست. یکی باید بیاید بیدارمان کند: «بابا، فاطمیه شروع شد، روضهها شروع شد، امشب شب شهادت [است]. مشکیات را پوشیدی؟ آمادهای؟»
انگار یک گزینش ایستاده است. برای سال بعد معلوم نیست دوباره ما حواسمان باشد. مثل محرم نیست. محرم [که] خدا، محرم امام حسین را بیرون قرار داده است. در بیت گلاب و گل: «حکم ازلی این بود کاین شاه بازاری و آن پردهنشین باشد.» گل و گلاب است دیگر. گلاب شاهد بازاری است، عطرش همه جا را برداشته؛ ولی آن گل پشت پرده است. گویی نسبت فاطمهٔ زهرا و سیدالشهدا یک همچین نسبتی است. سیدالشهدا گلاب بازاری، فاطمهٔ زهرا آن گل پردهنشین. هر چه هم قدر و قیمت است، مال آن گل پردهنشین است؛ ولی دلها را کی برده [است؟] این گلاب بازاری. کدام بو مشامها را به سمت خودش کشانده است؟ این گلاب [بود]. ولی کسی خاص باشد، میبرندش پشت پرده، از آن گل پردهنشین بهش میدهند. این خاصها اینجوریاند. سلمان میخواهد که راه پیدا کند به آن خلوت فاطمهٔ زهرا. او را راه بدهند به این خلوت. [تا] به سرّی برسد، حرف بگیرد، مطلب بگیرد، دستور بگیرد.
دورههایی را رد کرده سلمان. محضر امیرالمؤمنین هم رسیده، شاگردی کرده. تازه دورهٔ خصوصی که باید طی کند، محضر فاطمهٔ زهرا (سلام الله علیها) است. اینها اسرار و حقایق [است]. امیرالمؤمنینی که لحظهٔ آخر پیغمبر اکرم سر مبارکش را روی سینهٔ او گذاشته و هزار درِ علم [برایش] باز کرده که از هر در: «یُفْتَحُ مِنْ کُلِّ بَابٍ اَلْفَ بَابٍ»؛ از هر دری هزار در دیگر باز شد. همه علوم را گرفته امیرالمؤمنین، همهٔ حقایق با اوست؛ ولی بعد از رحلت پیغمبر اکرم میآید محضر فاطمهٔ زهرا، مینشیند. فاطمهٔ زهرا حقایق را میگوید [و] امیرالمؤمنین یادداشت میکند. کی معروف به مصحف فاطمه؟ تویش نکتهای است. «فاطمهٔ زهرا بالاتر باشد یا امیرالمؤمنین؟» اصلاً ما کاری به این حرفها نداریم. حرف چیز دیگری است. حرف این است که کسی میخواهد به آن جایگاه راه پیدا کند، خیلی باید ویژهباشد. خیلی باید ویژهباشد.
خوب، حالا ما نسبتمان با حضرت زهرا (سلام الله علیها) چیست؟ اینهایی که میگوییم که هی حضرت زهرا دور میشوند از دستمان، خب ما چکار بکنیم؟ این سرنخها را باید بگیریم. یکی از این سرنخها همین شب قدر بودن فاطمهٔ زهراست. من یک روایت دیگر برایتان بخوانم. بعد سه تا روایتی که خواندم، مجموعاً سه تا روایت میشود. دو تا را خواندم. این سه تا روایت را با هم ترکیب کنیم، ببینیم حالا ما چکار باید بکنیم، چه چیزی گیر ما میخواهد بیاید. پس فاطمهٔ زهرا یکی «فاطمه» بود؛ روایت اول. روایت دوم «شب قدر». روایت سوم در مورد دوازده امام. تشبیه خیلی کمک میکند آن دو تا روایت قبل را کامل [کند]. اهلبیت تشبیه کردند [خودشان] را به ماههای دوازدهگانه. دوازده امام را تشبیه کردند به ماههای دوازدهگانه: «ان عده الشهور عند الله اثنا عشر شهراً فی کتاب الله.» سورهٔ مبارکهٔ توبه [است]. فرمود که خدای متعال دوازده ماه دارد: «فمنها اربع حرم». چهار ماه از این دوازده ماه، ماههای چیست؟ ماههای حرام. کدام ماههاست؟ ذیالقعده و ذیالحجه و محرم و رجب. این چهار ماه. فرمود: «نحن. ما، ما اهلبیت، آن اثنا عشر شهر، ما دوازده ماهیم. ما دوازده امام.» خوب، بین دوازده امام حالا چهار تا ماه حرام میشوند. چهار ماه حرام چکار کنیم؟ فرمود: «آن چهار امامی که به اسم علیاند، اینها میشوند چهار ماه حرام.»
اگر هر امامی نماد یک ماه باشد، چهار امامی که اسم علی دارند، اینها میشوند چهار ماه حرام. آن چهار امام کدام ائمهاند؟ امیرالمؤمنین، امام سجاد، امام رضا (علیه السلام)، امام هادی (علیه السلام). این چهار امام اسمشان علی است. بعد فرمود: «و سنت رسول الله سال کیست؟» حالا دوازده ماه با همدیگر یک سال را شکل میدهند. سال پیغمبر. خوب، سیزده تا تکمیل شد. یکی ماند. سال که پیغمبر است. دوازده ماه هم که دوازده امام. فاطمهٔ زهرا جایگاهشان چی میشود حالا؟ امام زمان یکی از دوازده ماه. فاطمهٔ زهرا جایگاهشان چطور میشود؟ قبل که خواندیم، جایش معلوم میشود. فاطمهٔ زهرا میشوند شب قدر. گل سرسبد همهٔ این سال و این دوازده ماه و اینها.
خوب، حالا ربط آن شب قدر با این دوازده ماه و با آن سال چیست؟ نکتهاش اینجاست. شب قدر تقدیرات این دوازده ماه را تعیین میکند. تقدیرات سال را تعیین [میکند]. همهٔ حساب و کتاب سال وابسته به شب [قدر است]. همهٔ حساب و کتاب هر ماه هم وابسته به [آن است]. حالا معلوم میشود چرا فرمود: «ما حجت خدا بر مردمیم.» امام عسکری فرمود: «و مادر ما، فاطمهٔ زهرا، حجت خدا بر ماست.» چرا؟ چون آن شب معلوم [است]. او شب قدر است. او تقدیر میکند جایگاه ما را. جای ما را، وظیفهٔ ما را، تکلیف ما را، شأن ما را، حد ما را. همه چیز با فاطمهٔ زهرا. حرف عجیبی است. حالا اگر فهمیدیم امام زمان دستش جلوی این خانم دراز است که تقدیر را بگیرد، آن وقت میفهمیم ما باید بیاییم فاطمیه، تقدیرات سالمان را بگیریم. اینکه رهبر معظم انقلاب به یکی از آقایون فرموده بودند. یکی از آقایون به ایشان گفته بودند که: «آقا، مردم به ما میگویند که به شما بگوییم در مراسم فاطمیه اینقدر خودتان را اذیت نکنید. ما میبینیم که شما تا آخر مجلس مینشینید و تا آخر سینهزنی و وقتتان گرفته میشود با این بیماری و اینها.» ایشان فرموده بودند: «من تقدیرات سالَم را فاطمیه میگیرم. برای همین میآیم اینجا مینشینم.» محرمم نه. آن خواص اینجوریاند دیگر.
تقدیرات سالَم را فاطمیه [میگیرم]. خوب، بالاتر از مقام معظم رهبری، امام زمان (عج) تقدیرات سالش را فاطمیه میگیرد. شب قدر فاطمه [است]. هر امام یک ماه است. هر ماهی سهمش را، رَزقش را میخواهد از شب قدر بگیرد. تفاوت ماهها را اینکه تو این ماه چقدر باران بیاید، تو آن ماه چقدر باران بیاید، تو این ماه چه اتفاقاتی بیفتد، تو آن ماه چه اتفاقاتی بیفتد. این را کی تعیین میکند؟ چه شبی تعیین میشود؟ شب قدر. بعد: «و لیله القدر خیر من الف شهر.» یک فاطمه است. پیغمبر اکرم یک دختر داشت. همهٔ دختران انبیا اگر جمع بشوند، هزار تا هم بشوند، به گرد پای او نمیرسند. هزار مریم هم فاطمهٔ زهرا نمیشود. تقدیرات عالَم دست فاطمهٔ زهراست. این حرف اصلی ماست. تو این شبها حسابوکتاب ویژهای داریم که اهلبیت یک حسابوکتاب ویژهای داشتند. امام حسن مجتبی یک وظایفی داشتند که سیدالشهدا آن وظایف را نداشتند. امام سجاد یک وظایفی داشتند، امام باقر آن وظایف را نداشت. حتی امام باقر یک وظایفی داشتند، امام صادق این وظایف نداشتند. هر کدام به تعبیر روایت، عهدی داشتند، وظیفهای داشتند، تکلیفی داشتند. یکی باید داد میزده، یکی باید سکوت میکرده. یکی باید بیعت میکرده، یکی نباید بیعت میکرده.
ماجرای صلح تحمیلی امام حسن مجتبی (علیه السلام)، شاید برایتان جالب باشد، کمتر شنیده باشیم. وقتی که تحمیل شد این صلح به امام حسن، قرار شد که امام حسن مجتبی با معاویه صلح کنند. معاویه از شام پا شد آمد کوفه. همین مسجد کوفهای که شما تشریف میبرید نماز میخوانید و عبادت میکنید و آنجا اعمال انجام میدهید. بالای منبر رفت نشست معاویه. تکتک شیعیان امام حسن آمدند باهاش بیعت کردند. امام حسن مجتبی بغل منبر ایستاده بودند. تکتک شیعیان را میبردند، میگفتند: «دست بده، بیعت کن.» خود امام حسن مجتبی هم بیعت [کرد]. یک نفر تو جمع بیعت نکرد. کی بود؟ [معاویه] با همه بیعت کرد، تمام شد. چند هزار نفر بودند. گفت: «یک نفر تو این جمع هست که من باهاش بیعت نکردم، آن هم حسینابنعلی است. بیاید من باهاش بیعت کنم.» اینجا دارد که در روایت امام حسن مجتبی برگشتند به معاویه، گفتند که: «اگر بخواهی از حسین بیعت بگیری، دوباره باید برگردیم تو میدان. او با خدا عهد دارد که با کسی بیعت نکند. حساب من را از او سوا کن. من روی مصلحت بیعت کردم. او بیعت احدی گردنش نمیآید.»
یکی از شباهتهای امام حسین و امام زمان هم همین است. برخی از اهلبیت بنا به اضطرار با برخی دشمنان بیعت کردند. دو نفر بین اهلبیت بودند که با هیچکسی حتی امیرالمؤمنین، به ظاهر بیعت نکردند. [مگر] بعد از ماجرای سقیفه به زور دست امیرالمؤمنین را گرفتند [و] چسباندند به دست خودشان. حضرت به ظاهر پرچم قبول نداشتند، ولی دستور [خلافت] را به تماس پیدا کردم [گرفتند]. گفتم: «علی بیعت کرد. امیرالمؤمنین شمشیر گذاشته بودند سر [بیعت].» امیرالمؤمنین [را] همهٔ اهلبیت به ظاهر بیعت کردند با دشمنان. دو نفر بیعت ظاهری ندارند: یکی سیدالشهداست که با احدی بیعت نکرد؛ نه بعد سقیفه بیعت کرد، نه با معاویه بیعت کرد، نه با یزید. یکی هم امام زمان. امام زمان با احدی اصلاً -وقتی ظهور میکند- قرار نیست با کسی بیعت [کند]. از شباهتهای امام حسین با امام زمان اینهاست.
اینها را کی تعیین کرده که باید این شکلی باشد، آن شکلی باشد؟ کجا تعیین شده؟ کی تعیین کرده امام حسن مجتبی بیعت کند؟ سیدالشهدا بیعت نکند؟ شما بفرمایید کی تعیین کرده؟ فاطمهٔ زهرا (سلام الله علیها). اینها شب قدرشان [است]، تعیین حساب اینها از هم سوا شد. کی تعیین کرد امام زمان از کی برود در غیبت؟ کی ظهور کند؟ در دوران غیبت چه اتفاقاتی برایشان [بیفتد]؟ کی اینها را تعیین کرده؟ فاطمهٔ زهرا (سلام الله علیها). کی تعیین کرده برای امیرالمؤمنین چه اتفاقاتی بیفتد؟ فاطمهٔ زهرا (سلام الله علیها). روایت در روایت دارد. این روایت را حضرت امام، رضوان الله علیه، امام خمینی میخواندند بعد از انقلاب با یک حال عجیبی. این روایت را میخواندند بعد میفرمودند که: «یک همچین چیزی در مورد هیچکدام از اهلبیت نداریم. معلوم میشود که این جایگاه فاطمهٔ زهرا (سلام الله علیها) جایگاه ویژهای است.»
جبرئیل بعد از پیغمبر: «فَنَزَلَ عَلَیهَا جِبرَئِیلُ فِی حُسنٍ اِذَا اههَا بَعدَ اَبِیهَا.» جبرئیل بعد پیغمبر، وحی دیگر نیست ها، وحی نمیآورد؛ ولی میآید، هنوز رفت و آمد دارد. جبرئیل بعد پیغمبر میآمد خدمت فاطمهٔ زهرا (سلام الله علیها). تا روز قیامت هر واقعهای که قرار بود اتفاق بیفتد، خدمت فاطمهٔ زهرا تو همین هفتاد و پنج روز یا نود و پنج روز عرضه میکرد. فاطمهٔ زهرا امضا میکردند. بعد حضرت امام، رضوان الله علیه، میفرمودند که: «ای کاش میدانستیم انقلاب اسلامی ما هم به امضای فاطمهٔ زهرا رسیده است.» انقلاب پیروز نمیشد. همه را تا قیامت فاطمهٔ زهرا [تعیین میکند]. حتی اینی که من و شما کی به دنیا بیاییم، کجا به دنیا بیاییم، کی با هم اینجا یک همچین شبی تو مجلس فاطمیه با هم دور هم جمع بشویم، اینها همه را تقدیر کرده فاطمهٔ زهرا. شب قدر عالم همه تقدیر اوست. کار اوست. او تعیین کرده ما باشیم. او تعیین کرده ما اینجا باشیم. او تعیین کرده ما دور هم باشیم. اگر هم قرار است نصرتی داشته باشیم برای امام زمان، یارش باشیم، کمکش باشیم، پای رکابش باشیم، او باید نوشته باشد. اگر دنبال جایی میگردیم امضا بزند، صاف باید برویم در خانهٔ فاطمهٔ زهرا. او باید اذن [بدهد]. دم [در] او باید [باشیم].
همانجور که در مورد زوار کربلا روایت دارد که او دعوت میکند. اگر کسی کربلا میرود به دعوت فاطمهٔ زهراست، مثل حج که هر کی میرود به دعوت حضرت ابراهیم میرود: «و لناس بالحج.» خدای متعال اینجور تقدیر کرده است. هر کی که حج میرود تولیتش تو عالم ملکوت با حضرت ابراهیم است. حضرت ابراهیم آدم را دارد برمیدارد میبرد حج. حکیم کربلا میرود، تولیداتش تو عالم ملکوت با کیست؟ با فاطمهٔ زهرا (سلام الله علیها). ما یک چیزی میگوییم، یک چیزی میشنویم که شب جمعه فاطمهٔ زهرا کربلاست. اینها که شوخی و تمثیل و اینها که [نیست]، حقیقت عالم به ولوله میافتد. شب جمعه دو تا اتفاق مهم و جدی تو عالم رخ میدهد. یکی اینکه اهلبیت در روایت دارد: «روح اهلبیت به عرش میرود، دور عرش طواف میکند.» امام باقر (علیه السلام) فرمود: «اگر ما هر شب جمعه نرویم به طواف عرش، لنفد علمنا. علممان تمام میشود.» ما هر شب جمعه باید برویم طواف عرش کنیم؛ ولی از آن طرف در روایت فرمود، امام صادق فرمود: «اگر میخواهی خدا را در فوق عرشش زیارت کنی، کجا برو؟ فزر الحسین لیله الجمعه. شب جمعه برو کربلا.» معلوم میشود اتفاقات کجا میافتد. تو کربلا. اینی که میگوید شب جمعه ما میرویم طواف عرش میکنیم، علممان زیاد میشود، نه. آن عرش، این عرشی که کربلاست. آنجا را کی ولوله به پا میکند؟ مادرش فاطمهٔ زهرا. وقتی که میآید، ولوله [پا میشود]. بوس. همه خبر [دار میشوند]. نبض عالم شب جمعه تو کربلاست به دست فاطمهٔ زهراست. چرا امام زمان هر هفته شب جمعه کربلاست؟ طواف عرش همین است دیگر. او طواف ششگوشه میکند در واقع با چه نغمهای؟ با نغمهٔ جانسوز مادرش فاطمهٔ زهرا، با روضهٔ فاطمهٔ زهرا. معلوم میشود خبری از تو همون روضه است، تو همون نغمه است، تو همون بنیهٔ گفتن فاطمهٔ زهراست. هر اتفاقی دارد میافتد، هر کی هر چی دارد گیرش میآید، آنجا دارد گیر [میآید].
بعد میفرماید فاطمهٔ زهرا که میآید: «هَیَیهَ تَنظُرُ اِلَی زُوّارِ الحُسَین.» یکییکی میایستد نگاه میکند زوار را. حسابرسی میکند، حواسش هست. تقدیرات با اوست دیگر. او باید اجر را بدهد. او باید مزد را بدهد. هرکی تو زیارت هر چی قرار است گیرش بیاید، فاطمهٔ زهرا بهش میدهد. بعد تازه مرحلهٔ دوم. اول به زوار، بعد به بُکا نگاه میکند. تو عالم کی دارد برای حسین گریه میکند. تقدیرات با فاطمهٔ زهراست. اگر شنیدیم تو روضه کسی چیزی گیرش میآید. این مقامات را پخش میکنند و عنایات و اینها به دست فاطمهٔ زهرا. شب قدر اوست. همه اتفاقات با او دارد رقم میخورد. اگر کسی دل ببرد از فاطمهٔ زهرا تو این مجلس روضه و تو این اشکها، تو این حزن، آن نانش تو روغن است.
مرحوم رسول ترک، حاج رسول دادخواه خیابانی را میدانید احوالش را. تو چه فضایی بود. تو چه بابی بود. اهل [هیئت] نبود؛ ولی خب مجلس روضه میآمد، ادب میکرد. قبل اینکه بیاید یک آب دهان هم میزد، نجاست را پاک میکرد. این دل برده بود از فاطمهٔ زهرا. تو همین روضهها دل برده بود. دیگر آن خادم هیئت [که] او را بیرون میکند و بعد شب خواب میبیند. نصف شب میبیند که دارد میرود به سمت خیمهٔ اباعبدالله. یک سگی سر راهش ایستاده، مانع [میشود]. میگوید: «نگاه کردم دیدم سری سر رسول ترک، تنش تن سگ. فهمیدم این آبرو دارد پیش اباعبدالله.» نصف شب از خواب بیدار میشود. میآید در خانهٔ رسول ترک را میزند. «حاج رسول، من غلط کردم تو را از هیئت بیرون کردم. چی شده؟» میگوید: «من یک خوابی دیدم.» میگوید: «چی دیدی؟» میگوید: «تو را توی حالی دیدم.» حالا اصرار نکن. میگوید: «نباید. بیا. من دیدم تو به شکل یک سگی بودی.» اینجور سر راه میافتد به گریه. میگوید: «حسین منو به عنوان سگش قبول کرد. پس من میآیم هیئت با همین عنوان. از این به بعد میآیم هیئت.» بعد میآمد دم در. برایش صندلی میگذاشتند. گریه میکرد. اصلاً یک عده میآمدند فقط برای اینکه گریهٔ رسول ترک را ببینند، گریه کنند.
آن زمان هیئت که میگرفتند مثل الان نبود تو تلگرام و اینور و آنور سریع باخبر بشوند همه جمع بشوند. همدیگر را میدیدند. حتی تلفن هم نبود بخواهند به هم زنگ بزنند. حضوری به همدیگر میگفتند. یک شب مجلس روضه داشتند، میخواستند به حاج رسول بگویند، نمیتوانستند بهش خبر بدهند. «آن در میزنند به فلانی و فلانی و فلانی. پیدایش نمیکنند.» میگویند: «خوب، نمیشود مثل اینکه قسمت نیست امشب رسول مجلس روضه بیاید. خودمان مجلس روضه را میگیریم.» مجلس روضه هم جای دوری بوده، آدرس هم نداشته [رسول ترک]. وسط مجلس بودند، یک وقت دیدن صدای گریهٔ رسول ترک تو مجلس پیچید. هی صدا زد گفت: «مادر جان کجایی؟ فاطمه جان کجای مجلسی؟» [مردم] برگشتند [و] این را نگاه کردند. رسول نشسته، پهنای صورت گریه میکند.
مجلس تمام شد. [همان کسی] که [رسول را میشناخت] گفت: «رسول، تو از کجا [آمدی]؟ خب، مجلس! هیچکس به تو دسترسی نداشت به تو بگوید.» گفت: «میدونم. دیشب خواب دیدم فاطمهٔ زهرا را. به من فرمود: رسول، فردا شب فلان جا روضه داریم، یکم میخواهیم پاشی بیایی. آدرس خود فاطمهٔ زهرا به من داد.» اگر کسی دل ببرد، اینجوری میشود. اینجوری میشود. اصلاً چشم به راه است. فاطمهٔ زهرا چشم به راهش است. میگوید: «شب جمعه شد، نیامدی؟ امشب روضه [نیامدی]؟ گریه نکردی؟» توقع داشتیم. دیدی از بعضیها توقع دارند. «خانم جان، توقع ما را داشتید؟ امسال فاطمیه بیاییم؟ فاطمیه امسال آمدیم. شما دعوت کردید. شما پذیرفتید. چشم به راه ما هستید، ما میآییم. خوشتان میآید؟ اصلاً دوست دارید ما باشیم؟ دوست دارید ما برای شما گریه [کنیم]؟ دوست دارید ما پشت در خانهٔ شما باشیم، پشت این در شلوغ کنیم برای شما؟ شلوغ... چشم به راه ما هستید؟» خیلی این خانم کریمه است. چشم به راه همه بود. در خانهٔ تکتک مهاجرین و انصار را زد. فرمود: «من منتظرم ها. فردا پاشید بیایید. علی یار ندارد، کمک ندارد.» سوار شتر میکرد امیرالمؤمنین فاطمهٔ زهرا را. خانهبهخانه با آن حال. یک دست به پهلو، دست به سینه در تکتک خانهها را زد. «واعلَموا اَنِّی فاطمه. من دختر پیغمبرم. من فاطمه.»
لا اله الا الله. امشب چه خبر است؟ کربلا! مادرش وارد بشود، چه غوغایی میشود. نمیدانم اصلاً امشب مادر میتواند کربلا با این حال... السلام علیک یا اباعبدالله، الأرواحُ الّتِی بِفِنَائِکَ عَلَیکَ مِنِّی سَلامُ اللَّهِ اَبَداً مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اللَّیلُ وَ النَّهَارُ وَ جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّی لِزِیارَتِکُمْ. السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولادِ الحسین و علی اصحابِ الحسین. آخر شبهای جمعه. خدا بیامرزد همه رفتگان را. قدیمیها را. چقدر گریه میکردند شبهای جمعه با این دَم: شبهای فاطمه [است] واهمه آید به دشت کربلا / گردد به دور خیمه [و] گوید حسین من چه شد؟ نور من چه شد؟ با غربت غربتا وا غربتا.
همین که وارد میشود، اول صدایی که بلند میشود این است: «بنی قتلو و من انواع...»