جلسه یک : نگاهی نو به سوره کوثر و پیوند آن با زندگی امروز
در این سلسله جلسات، نگاهی عمیق و متفاوت به سوره مبارکه کوثر ارائه شده است؛ از تفسیر فلسفی خیر و شر و مراتب وجودی انسان تا توضیح کوثر بهعنوان «خیر کثیر» و موقعیت نورانی انسان مؤمن. در این سخنرانیها، نمونههای تاریخی و معاصر همچون رهبر انقلاب و شهید حاج قاسم سلیمانی بهعنوان مصادیق کوثر معرفی میشوند و در کنار آن، جایگاه نماز، عمل صالح و بریدن از تعلقات دنیایی بهعنوان کلید کوثر شدن تبیین میگردد
ارتباط سوره کوثر با حضرت زهرا س
آیا ما میتوانیم کوثر باشیم؟
معنای کوثر
تفاوت "اعطیانک" و "آتیناک"
خدا به چه کسی کوثر میدهد؟
دعای مستجابی است که بدبختی آورد!
وضعیت بخواهیم یا نعمت!؟
قرار گرفتن در بهترین وضعیت
چرا خدا به عدهای نعمت نمیدهد؟
مسالهی ما در زندگی
وضع کافران بهتر است یا مومنان؟!
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد، اللهم صل علی و آل محمد و عجل فرجهم و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الهی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
یکی از سورههایی که معمولاً ما خیلی راحت از کودکی با آن ارتباط برقرار میکنیم و حفظ میشویم و ما ایرانیها و ما شیعهها یک علاقه و انس خاصی با این سوره مبارکه داریم، سوره مبارکه کوثر و کوتاهترین سوره قرآن است. عجایبی که در این سوره نهفته است... البته ما معمولاً این سوره را در مورد حضرت زهرا (سلام الله علیها) میدانیم که درست هم هست؛ ولی خیلی کندوکاو نمیشود در مورد اینکه ربط این سوره با حضرت زهرا (سلام الله علیها) اول چیست و ربط این سوره بعد از حضرت زهرا با ما چیست؟
یکی از معضلات این است که در روایات وقتی میبینیم مثلاً میگویند فلان ویژگی، فلان آیه در مورد فلان معصوم است، دیگر راحت میشویم و میگوییم خب دیگر این در مورد فلان معصوم است. در حالی که همه آیات قرآن ولو در مورد معصومی هم باشد، بالاخره یک ربطی به ما دارد، یک نکتهای برای ما دارد. و همه این کمالاتی که در قرآن در موردش صحبت شده، برای ما راه رسیدن به آن میسر است. ما هم میتوانیم کمال داشته باشیم، لذا ما هم میتوانیم کوثر بشویم، ما میتوانیم کوثر داشته باشیم. اینجوری نیستش که بگوییم: خب الحمدالله حضرت زهرا (سلام الله علیها) کوثرند و تمام. بعد کوثر بودنشان هم به همین است که نسلشان باقیمانده و نسل دشمنانشان مثلاً اَبْتَر بوده. نه! این فقط بحث نسل و این حرفها نیست. خیلی مطلب بیش از اینهاست.
یک مقداری میخواهم این شبهایی که خدمت شما هستیم، در مورد سوره مبارکه کوثر یک نگاه متفاوت و عمیقتر انشاءالله داشته باشیم به این سوره و خصوصاً اینکه از رهگذر تحلیل این سوره مبارکه حضرت زهرا (سلام الله علیها)، بیاییم سراغ خودمان که خب این الان ربطش به ما چیست؟ ما چهکار باید بکنیم؟ و آیا میشود ما هم سوره کوثر را در خودمان پیاده بکنیم؟ این اتفاق برای ما هم رخ بدهد یا نه؟
اولاً خطاب این سوره به پیغمبر اکرم است: "انا اعطیناک الکوثر." این را هم بگویم که کلمات این سوره که این سوره در واقع کوتاهترین سوره قرآن است، این کلمات بینظیر هستند. اکثر کلمات این سوره در قرآن یک بار بیشتر به کار نرفتهاند. مثلاً "اعطیناک" یک بار، کلمه "کوثر" یک بار آمده، "فصل" یک بار آمده، "فصل لربک" یک بار آمده، "و انحر" یک بار آمده، "شانئک" یک بار آمده، "ابتر" یک بار. و سوره منحربهفردی است سوره مبارکه کوثر. و در این کلمات کوتاه و مختصر، خدای متعال غوغایی کرده است. در این سوره به پیغمبر خطاب میکند: "ما به تو عطا کردیم کوثر را." خب! اصلاً چینش، یعنی نظم منطقی این آیات خودش یک بحث عجیبی است اگر بخواهیم رویش صحبت بکنیم.
یک عده گفتند که عاص بن وائل، پدر عمر و عاص، او آمد به پیغمبر تیکه انداخت، متلک انداخت که شما پسر نداری، بچه نداری. اینها (گفتند) بعد از خودت مثلاً کی میخواهد (جانشین باشد)؟ راه تو تمام میشود دیگر! دختر داری. در آن فضای جاهلی هم، پسر همه هویت یک خانواده و یک خاندان بود و این خانواده را حفظ میکرد. اینها (گفتند) پیغمبر شما پسری نداری، حضرت (محمد) بچههای پسری هم که داشتند زود از دنیا رفتند در همان سن کودکی. و گفتند این سوره نازل شد و به پیغمبر اکرم در واقع تسلی داد، آرامش داد که شما غصه نخور، ما در ازایش بهت کوثر دادیم؛ یعنی یک دانه فاطمه (سلام الله علیها) دادیم.
این حالا دیگر کوثر؟ خب این یک جنبه ماجراست؛ ولی خیلی مطلب عمیقتر از این حرفهاست. این لزوماً نیست. خیلی خدا بیش از این دارد با پیغمبر اکرم صحبت میکند. بحث این نیست که ما یک فاطمه دادیم تا نسلت حفظ بشود. اصلاً پیغمبر خیلی نگران اینجور مسائلی نیستند که حالا از یک پیغمبر نسلی بماند یا نماند. در مورد انبیا اینجور مسائل خیلی نیست. انبیا که درگیر این مسائل نیستند که حالا مثلاً ما بچههایمان زیاد است، کم است. غصههای اینها از این جنس نیست، غصه جنس دیگری است که عرض میکنم بعد.
خدای متعال به او میفرماید که ما به تو عطا کردیم. خود این "عطا کردیم" خیلی تویش نکته است. چون انسان خیلی چیزها را میدهد. در قرآن هم تعبیر به "آتیناک" دارد. "آتیناک" با "اعطیناک" فرق میکند. "آتیناک" یعنی چیزی بهت دادیم، بهت رساندیم، لزوماً فضیلتی تویش نیست. اگر "آتیناک" گفتند، به این معنا نیستش که شما یک مصلحتی در تو بوده، فضیلتی در شما بوده، یا یک فضیلتی در این چیزی است که دارم به شما میدهم. میگویند آقا برای شما آب آوردیم، "آتیناک". مثلاً ما اینجا آب آوردیم، آب پخش کردیم به همه اینجا آب دادیم. این را میگویند "آتیناک." ولی اگر به یک کسی که تشنه بود، خسته بود، از رمق افتاده بود، حال نداشت، دربهدر دنبال آب میگشت، جایی هم بود که آب پیدا نمیشد، این را وقتی برایش آب آوردند، دیگر نمیگویند "آتیناک"، میگویند چی؟ میگویند "اعطیناک."
تفاوتش معلوم شد؟ این یک امتیازی تویش است. وقتی "اعطیناک" گفته میشود، یک امتیاز خاصی تویش است، هم نسبت به آن کسی که دارد دریافت میکند، هم نسبت به آن چیزی که دارد داده میشود. خدا به پیغمبر میفرماید: "ما به تو کوثر دادیم." کوثر چیست؟ کوثر... حالا من کمی جلسه اول نکات در واقع فنیتر دارم عرض میکنم، غصه نخورید. بحث انشاءالله رو به سراشیبی و اصلاً به قول معروف "دست به گیرندهها نزنید مشکل از فرستنده است، گیرنده مشکل ندارد." اول میخواهم خود سوره مبارکه کوثر کمی خوب تحلیل بشود، بعد برویم توی مثالهای جزئی و دقیق و متنوعی که در زندگی ما هست تا ببینیم کوثر در هر شرایطی چه غوغایی میتواند به پا بکند.
خدا به پیغمبر کوثر داده. کوثر یعنی چی؟ کوثر، طلبها، آقایان میگویند که از ماده "کثره"، کثیر، زیاد. خود زیاد یعنی کوثر، وزن فاعل، گفتند مبالغه است، مبالغه در زیادی. خیلی، خیلی زیاد. ما به تو یک چیزی دادیم که خیلی، خیلی زیاد است. خیلی، خیلی کثیر است. بلکه آنقدر کثیر است، آنقدر زیاد است، چون اینهایی که ما میگوییم زیاد، کثرتهایی که در دنیا میگوییم کثرت عارضی است، کثرت ذاتی نیست. الان یک قند شما دست بگیرید، شما میتوانید بگویید این یک قند کم است یا زیاد؟ بله، کمی این را تحلیلش بکنم، اشکال ندارد.
ببینید، کم و زیاد از مفاهیم نسبی است. ما اصلاً چیزی به اسم کم نداریم، به اسم زیاد نداریم. کم و زیاد باید در یک مقیاسی سنجیده بشود. میگویند در قیاس با چی؟ درست است. این میشود کم و زیاد. مثلاً الان هزار نفر آدم کم است یا زیاد؟ آفرین! نسبت به صد نفر زیاد است، نسبت به یک میلیون کم. بعد نسبت به کار؟ هزار نفر نسبت به چه کاری؟ ما هزار نفر بخواهیم ماشین هل بدهند، خیلی زیاد است. هزار نفر در انتخابات ریاست جمهوری بخواهند به یک نفر رای دهند، خیلی کم است! با هزار نفر کسی رای میآورد؟ ولی برای آشپزی چی؟ هزار نفر خیلی زیاد است. پس زیاد و کم نسبی است.
نسبی هم که هست، وصف خود آن شیء نیست؛ یعنی ما قند را نمیگوییم زیاد. یک دانه قند الان شما اینجا یک پیاله قند داشته باشید، هر یک دانهاش را میتوانید دست بگیرید و بگویید خیلی زیاد است؟ بله، همهاش که کنار هم جمع شد، به اینها الان میگوییم زیاد. کم و زیاد وصف است. اصطلاحاً میگویند عارضی، وصف ذاتی نیست. هیچ چیزی جز ذاتی زیاد بودن، نیست. دقت بکنید نکاتی که میگویم خیلی مهم است. با اینها خیلی کار داریم، خیلی کار داریم. یک مشکلاتی، یک بیماریهای روانی با این نکاتی که دارم عرض میکنم درمان میشود که میلیاردها تومان باید هزینه بکنید. دو سه جلسه بعد میبینید چه مریضیهای روحی با اینها درمان میشود، عرض میکنم برایتان. نکات روانشناسی، فلسفی، انسانشناسی، خیلی مطلب زیاد است.
ببینید انسان در زندگی چه گرفتاریهایی دارد که با همین مسائل، با همین سادگی که الان داریم بحث میکنیم، مقدماتش را داریم میچینیم، حل میشود انشاءالله. پس کم و زیاد. هیچ قندی بهخودیخود نه میشود بهش گفت کم نه میشود گفت زیاد. الان یک قند روی زمین افتاده باشد، کم و زیادی مال خودش، مال ذاتش که نیست. عارضه است، یعنی کنار هم جمع میشود، بعد میبینیم در چه کاری میخواهد مصرف بشود، بعد بهش میگوییم کم یا زیاد. اینی که خدا به پیغمبر میگوید: "ما به تو چیز خیلی زیاد دادیم." به نظر شما یک چیز عارضی است یا یک چیز ذاتی است؟ آفرین! چون اگر عارضی باشد که فضیلت نیست. اولاً زیاد را گفتیم باید ببینیم در قیاس با چی. قیاسش را انشاءالله عرض میکنم. بعدش هم این یک زیادی است که فینفسه زیاد است، نه اینکه ما این را از بیرون – یعنی یک قندی است از بیرون بهش میگوییم زیاد، میتواند زیاد باشد، میتواند کم باشد – نه، این یک چیزی است خدا دارد به پیغمبر میدهد که این ذاتاً زیاد است. زیادی جزء ذاتش است. کثیر بودن جزء ذاتش است. بهخودیخود خیلی زیاد است. بهخودیخود خیلی زیاد است. مثلاً نور، نور این شکلی است. هوا، اکسیژن، این شکلی یکجوری است که چون حیات بهش بند است، وقتی که میآید، این کمش هم زیاد است. نور، کمش هم زیاد است. شما یک دانه کبریت را هم که آتش میزنید، در یک سرمایی، در یک تاریکی، این همین همهاش هم خیلی است. به خاطر نیاز شما، به خاطر شرایط شما. شرایط شما یکجوری است که نیاز حیاتی به نور داری. نیاز حیاتی به آب داری. نیاز حیاتی به اکسیژن داری. آنجا یک سر سوزنشم خیلی است. چون مرگ و زندگی است. وقتی یک طرف ماجرا مرگ است، یک طرف ماجرا زندگی است، اینور ولو خیلی کم هم باشد، چون حیات است، خیلی. آنور ولو خیلی هم زیاد باشد، چون مرگ است، هیچی به حساب نمیآید.
این یک نکته را داشته باشید. حالا توضیحات بیشتر. کوثر از چه جنسی است؟ عرض من را دقت داشته باشید. کوثر از چه جنسی است؟ کوثر یکجور دارایی است؟ یکجور امکانات؟ مثلاً خدا به بعضیها آب داده. حالا زندگی همهمان هست دیگر، آب و نان و بچه و پول و خانه و... حالا شما بگو باغ و بگو خوشگلی و یک چیزی هم داده کنار همه اینها به اسم کوثر؟ کوثر از این جنس است؟ آفرین! چهقدر من لذت میبرم که شماها آنقدر شیرفهم و مطلب در دستتان است. ماشاالله، آماده. خیلی برای این بحث ما خوب است، الحمدلله خدا را شکر. اگر این نکات حل نمیشد، شما بله را نمیگفتید، من پدرم درمیآمد از اول همه اینها را جا بیندازم. این هم جمع، کامل، آماده است خدا را شکر.
پس کوثر اینجوری نیستش که خدا مثلاً به یکی بچه داده، به یکی بچه نداده. به یکی خوشگلی داده، به یکی خوشگلی نداده. به یکی سلامتی داده، به یکی سلامتی نداده. به یکی هم کوثر داده. حالا ممکن است یکی کوثر بدهد، به یکی کوثر ندهد. بعد حالا مثلاً به شما بچه نداده، در ازایش بهت کوثر داده. اصلاً کوثر از جنس نعمتهایی که ما در زندگی داریم، نیست. کوثر یکجور دارایی نیست. دقت! نکته بسیار مهم. کوثر اصلاً نعمت نیست، کوثر چیست؟ کوثر یکجور وضعیت است. کوثر نعمت نیست، یکجور چینش نعمتها کنار هم است.
شما مثلاً اساس میخرید، میآورید در خانه، صندوق عقب... تا حالا شده بچینید؟ نشده؟ ماشین ندارد! مثلاً در صندوق عقب یک دردسر شما این است که این وسایلی که داری چهشکلی بچینی؟ یک چیز دیگر هم که لازم داری این است که یکی وسایل توست که این تعداد وسایل است، یکی هم وضعیت چیدن وسایل. ابوی ما چون در کار کفش و اینها بوده، خیلی در چیدن اثاثیه و اینها حرفهای، خیلی وارد است. یک وقتی ما از قم میخواستیم کتاب بیاوریم مشهد و دسته دسته جمع کردیم، آوردیم صندوق عقب گذاشتیم. دیدیم این پر شد، نصف کتابها را گذاشتیم، ماندیم چهکار کنیم. گفتم مثلاً کتاب باربند بزنیم، خراب میشود، باران میخورد، چی میشود؟ پدر ما آمد، گفت: "برو کنار." کتابها را برداشت آورد بیرون، یک دور از اول چید. گفت: "بقیه نصف کتابهایت را بردار بیا." نصف کتابها را چید. گفت: "باز هم اگر کتاب میخواهی، جا دارد!" تازه اصلاً کار به مثلاً باربند و اینها اصلاً نرسید! نحوه چیدن خیلی مهم بود. این دارایی نیست ها! این دیگر یک نعمت نیست. یک وضعیت. بلد باشی اینها را کنار هم چهجور بچینی.
اینجوری نیستش که شما بگویی من دو تا اساس دارم: یکی کیفم است، یکی از نحوه چیدنش! درست است؟ دو تا که نداری، شما یک کیف داری، یک مسئله هم داری: نحوه چیدن کیفت. کیفت را چهشکلی بگذاری؟ که خدا کوثر به کسی عطا میکند، یعنی یکجور نعمت است؟ یکجور دارایی است از آنهایی که در صندوق میگذاری، یا آن نحوه چیدن اینها کنار هم در صندوق است؟ یکجور نعمت است یا یکجور وضعیت؟ کوثر یکجور نعمت نیست، یکجور وضعیت است.
دومینو را دیدهاید کنار هم میچینند؟ شما مثلاً صد تا قطعه دارید، دارایی شما الان چیست؟ صد تا قطعه. یک دارایی دیگر هم داری که بلدی این صد تا قطعه را چهشکلی دور هم بچینی، دومینو. نحوه چیدن اینها کنار هم، آنش خیلی مهم است. آن میشود هنرمندی که دانه اول وقتی تکان خورد، تمام این صد تا بعدش بریزد. بعد وقتی وقتی ریخت، مثلاً یک شکلی را نشان میدهد، یک کلمهای درست میکند. آن نحوه چیدن خیلی مهم است. آن صد تا قطعه را من هم دارم. آقا اینهایی که دومینو کارند در مسابقات تلویزیونی میآورند. اینها هنرشان به این است که مثلاً صد تا پازل دارند، صد تا پازلی که من هم میتوانم بروم مغازه بخرم، درست است؟ تفاوت او با من چی بود؟ تفاوت این بود که بلد بود اینها را چهشکلی کنار هم بچیند. آن وضعیت میشود خیلی، خیلی زیاد! آن زیادی ذاتی.
دو تا دارد، ولی یکجوری اینها را کنار هم میچیند، با این دو تا مسائلش حل میشود. خدا کوثر به کسی میدهد، یعنی یکجور وضعیت برای کسی ایجاد میکند. خیلی مهم است. خدا یکجور وضعیت درست میکند، به کسی عنایتی میکند، یاد میگیرد از این دو تا نعمتی که دارد چهکار کند، استفاده کند، بچیند.
مثال خیلی بدی میخواهم بزنم، اگر به من گیر نمیدهید مثالم را بزنم. نگویید آقا چهقدر این مثال، مثال زشتی است. اصل مثال خیلی زشت استها! ولی مطلب را خیلی خوب جا میاندازد. اشکال ندارد بگویم؟ بد نگویید آقا این چه مثالی بود! خدا خیرتان بدهد. مثال قمار میخواهم برایتان بزنم. این قماربازها، مخصوصاً این ورقبازی... ایران خیلی مهم نیست. وارد جزئیات. طرف صد تا کارت در دستش است، طرف مقابل این یک دانه کارت دارد. با این مثال قشنگ مسئله حل میشود. این یک کارتش را، این دو تا... یک کارت که نمیشود، دو تا کارتش را مثلاً.
شطرنج مثال بهترش، خدا و پیغمبریاش تره. گاهی میبینی طرف همه مهرههایش خوباند، این چهار پنج تا مهره بیشتر ندارد. با این چهار پنج تا مهره، این وضعیت امکاناتش کم است، یکجوری با این چهار پنج تا بازی میکند، همه مهرههای حریف را حذف میکند و میبرد. در شطرنج مهم نیست شما مثلاً چند تا فیل داری، چند تا رخ داری. مهم این است که با اینهایی که داری چهشکلی کارت را پیش ببری. وضعیت شما مهم است نه نعمتت. خدا به پیغمبر میگوید: "تو مهم نیست چهقدر آدم داری، چهقدر بچه داری، چهقدر نسل داری. مهم این است که با این چند تایی که داری، داری چهکار میکنی." این را بهش میگویند کوثر. گرفتید چی شد؟
یک مثال قشنگ دیگر برایتان بزنم. ببینید، وضعیت وقتی درست باشد، این میشود خیلی زیاد. این مثالی که میخواهم عرض بکنم، همه بحث را حل میکند. ببینید، کمش هم زیاد است، اگر نباشد زیادش هم کم است. حالا مثالی که من وقتهای دیگر هم این مثال را استفاده کردهام، مثال قشنگی است. مثال گیلاس و درخت گیلاس. همه زندگیاش بند به آن چیست؟ دمش! دمش که میخورد به درخت. همه آن هم آن ته کوچولویی که بند است. خیلی هم کوچک استها! سر سوزن نقطه است. این شاهرگ حیاتی زندگی گیلاس. خیلی کم استها! ولی خیلی زیاد است برای گیلاس.
بعد گیلاس چیا لازم دارد؟ آب میخواهد، نور میخواهد، هوا میخواهد، تغذیه میخواهد، املاح میخواهد. همه از کجا بهش میرسد؟ از همان نقطه، از همان ته، آن دمه. نکته قشنگترش، الان باد که میآید برای گیلاس خوب است دیگر؟ بله، خیر است! درست است؟ گیلاسی که بند به درخت است، آفتاب که بهش میخورد، خیلی برایش خوب است؟ بله. آقا باران که میآید، خیلی برایش خوب است؟ باد که میخورد، خیلی برایش خوب است؟ ولی وقتی این اتصال قطع بشود چی؟ هرچه بیشتر نور بخورد، این بیشتر پلاسیته میشود، دیگر خیر و شر نیست.
بودن به این نیست که این نور داشته باشد یا نداشته باشد. ببینید، در زندگی مسئله ما چیست؟ پول داشته باشیم یا نداشته باشیم؟ بچه داشته باشیم یا نداشته باشیم؟ مدرک نیست، به شهرت نیست. مسئله ما به وضعیتمان است. گیلاس که بند به درخت است، آن دمه نعمت است برایش یا وضعیت؟ یک وضعیت چسبیدن گیلاس به درخت، یک وضعیت. همه نعمتها بند به همان وضعیت است. اگر آن وضعیت نباشد، همه نعمتها برایش شر است. همه نعمتها بدبختش میکند. هرچه بیشتر داشته باشد، بدبختتر است. هرچه نور بیشتر بخورد به گیلاسی که از درخت کنده شده، زودتر پلاسیته میشود، زودتر میگندد. هرچه باد بیشتر بیاید، هرچه آب بیشتر بهش بخورد. آن کمی است که کمش هم خیلی زیاد است. یک رگهای به درخت ماندهها، خیلی کم، ولی آن کمی، خیلی زیاد است.
قرآن برایتان بخوانم. چهقدر این آیه زیباست. میفرماید که به بعضیها نعمت دادم. خدا بعضیها را که میخواهد عذاب بکند، با نعمتها عذاب میکند. تا حالا به این آیه توجه داشتید؟ خدا بعضیها را میخواهد بدبخت بکند، بهشان بچه میدهد. کسی را میخواهد جهنم ببرد، به شهرت... در روایت داریمها! روایات عجیبوغریب میگوید که خدا وقتی کسی را میخواهد بدبخت بکند، کاری میکند در خیابان که رد میشود، همه با انگشت نشانش میدهند. مشهور، میشناسند، مشارت البنان میشود. فلانی، فلانی. یکی از رفقای مشهور میگفت، گفتم که شهرت خوب و بدش جهنم است. خیلی خوشش آمد از این مطلب. گفتم خوب و بدش جهنم است، اگر بد باشد که جهنم اخروی میروی، اگر خوب هم باشد، دنیایت میشود جهنم. میخواهی بیایی حرم امام رضا دو دقیقه زیارت کنی، پنجاه نفر پای گوشی گرفته، دارد از پشت عکس میاندازد! وضعیت شهرت... حالا شهرت میخواهم بگویم لزوماً چیز خوبی نیست. شهرت لزوماً چیز خوبی نیست. همانجور که پول لزوماً چیز خوبی نیست. اصلاً نگاهمان نسبت به نعمت باید عوض بشود. ما اول از همه نیاز به نعمت نداریم، ما اول از همه نیاز به چی داریم؟ وضعیت! یک وضعیت خوب. نحوه چیدمانمان. این چینش ما، چیدمان زندگیمان. زندگیمان کداموری است؟ روی زندگی کام طرف است؟ فضای زندگیمان را چی پر کرده؟ آن شاخه که بند به درخت است یا نه؟
یک گیلاس اول از همه فقط این برایش لازم است که این شاخه درخت باشد، بعد باید نور بیاوریم، بعد آب میخواهد، بعد باد میخواهد. این نباشد، همه اینها که میآید این را بدبختش میکند. آیه قرآن را داشته باشید. سوره مبارکه توبه، آیه پنجاه و پنج: "فلا تعجب که اموالهم و لا اولادهم." خدا به کسی کوثر میدهد یعنی چی؟ خدا به کسی کوثر میدهد یعنی اول یک وضعیتی در او ایجاد میکند که هر نعمتی که بهش داد، دیگر برایش خیر بشود. تازه، قشنگترش، جالبترش، آدم اگر در وضعیت کوثر قرار بگیرد، هر بلایی هم که سرش بیاید، باز برایش خیر است. هر نعمتی هم که ازش بگیرند، باز برایش خیر است. اگر وضعیت آدم درست نبود، کوثر نداشت، هرچه بهش بدهند، برایش شر است. هرچه ازش بگیرند، برایش شر است. هر بلایی سرش بیاید، شر است.
این صبح تا شب فقط دارد دور میشود، فقط دارد پلاسیته میشود، هیچی گیرش نمیآید. چون وضعیتش، وضعیت درستی نیست. میفرماید که گولتان نزند اموال و اولاد اینها. "لا تعجب کل تعجب نکنی کفار مال میدهم، بچه میدهم. من اصلاً اینها را بیشتر تحویل میگیرم در این دنیا." رمزش را باید ما دستمان باشد. رمزش چیست؟ "انما یُرِیدُ اللّهُ لِیُعَذّبَهُم بِهَا فِی الْحَیَاةِ الدُّنيا..." خدا به اینها امکانات بیشتر میدهد چون میخواهد با اینها بیشتر عذابشان کند. کسی که وضعیت درست ندارد، گیلاسی که بند به درخت نیست، وقتی شما میخواهی پلاسیدهاش کنی، بهش بیشتر نور میتابانی، نمیگذاری چیز سایه بشود، بیشتر باد میدهی، آب میدهی، زودتر پلاسیته میشود.
خدا وقتی میخواهد کسی را عذاب بکند، آدمی که وضعیت درست ندارد، خدا بهش نعمت بیشتر میدهد. به بعضیها نعمت نمیدهد. دقت بکنید چهقدر این حرفها مهم است. چرا خدا به بعضیها نعمت نمیدهد؟ آقا ما بیست سال است داریم میرویم حرم امام رضا، تو داری... آقا امام رضا دارند لطف میکنند در حق شما. میبینند وضعیت شما خیلی روبهراه نیست، با ندادن این نعمت میخواهند اول شما وضعیتت را درست کنی، بعد بهت نعمت بدهند. به بعضیها نعمت دادن، بعضی دعاها مستجاب شدن، شر است. بگویم یک دعایی که در قرآن، دعای مستجابی که بدبخت کرد کسی را، یک نمونهاش بگویم؟ دعای ابلیس. شش هزار سال عبادت کرده بود. خدا بهش گفت: "برو بیرون." عمر طولانی داد. درست است؟ الان عمر طولانی ابلیس برایش خیر است یا برایش شر است؟ برای بعضیها جوانمرگ شدن خیر است. درست است؟ آدمی که وضعیت درستوحسابی ندارد، هرچه کمتر عمر بکند، بهتر است. آدمی که وضعیت درستوحسابی دارد، هرچه بیشتر عمر بکند، خیر است.
پس ما اول به نعمت طول عمر نیاز داریم؟ بله، اول به وضعیت باید برسیم. لذا امام سجاد آن دعا که من آوردم اتفاقاً اینجا برایتان اگر پیدایش بکنم در دعای مکارم الاخلاق حضرت میفرمایند - عرض میکنم آن آیه را که یک اشارهای کردم که خدا عذاب میکند سوره مبارکه توبه، آن آیه را فعلاً داشته باشید برمیگردم - یک آیه دیگر هم داریم میخوانم برایتان. این بخش دعای مکارم الاخلاق را برایتان پیدا بکنم، اگر اینجا ببینی جزوه طولانی ما پیدا بشود، خلاصهاش این است: "خدایا! اگر میبینی عمر من جوری است، زندگی من جوری است که مرتع شیطان، زندگیم یکجوری است که شیطون دارد تویش چرا میکند، چراگاه شیطون شده، من را زودتر از دنیا ببر. اگر میبینی که اینجور نیستم، به من طول عمر بده." حالا پیدایش نکردم اینجا الان.
گفتیم پیدایش... "و امرنی ما کان عمری بزلتا فی طاعتک." وضعیت! چهقدر جالب است دعای مکارم الاخلاق. خدایا به من عمر بده برای امام؟ امام سجاد چی مهم است؟ نعمت مهم است؟ وضعیت نعمت با وضعیت مهم است. هیچوقت نعمت بیوضعیت نخواهیم. قیمت بیوضعیت پدر آدم را درمیآورد. لذا ما اول از همه نیاز به کوثر داریم بعد نیاز به نعمت داریم. اول کوثر. کوثر یعنی وضعیتی که هرچی بهت میدهند، خیر میشود، میشود خیر کثیر. هرچی گیرت میآید، برایت خوب است. وضعیت جوری است که هرچی... مثل کسی که کتاب نمیخواند، کسی که سواد ندارد، این هرچه کتاب بهش هدیه کنند، در اثاثکشیهایمان این دردسر معمولاً داریم دیگر، قالی و اینها داریم و تا چند هزار جلد کتاب. الان یک چند هزار تاییش را قم گذاشتیم، یک چند صدتایی، چند هزار تا حالا مثلاً چند مادر خانم، چند ستاره منزل خودمان، چهکار کنیم؟ روی اپن چیدیم و بعد نمیدانم هر جای خانه دعوا میکنیم، پنجاه تا کتاب اینور و آنور! خب کسی که حالا کتاب نخواند، هرچه کتاب بیشتر بهش هدیه میکنند، موقع اثاثکشی دردش بیشتر است. درست است؟ این بار را باید بردارد بکشد از اینور به آنور. "کمثل الحمار یحمل اسفارا." میگوید علم هم نیست ها! وضعیت تو مهم است. اگر آدم وضعیت خوبی نداشته باشد، علم هم برایش شر است.
ما خیلی در زندگیهایمان قاطی میکنیم مسائل را. دنبال علم تو میدانی علم برایش خوب است؟ علم بهتر است یا ثروت؟ هیچکدام! وضعیت. کوثر. علم بهتر است یا ثروت؟ کدامش بهتر است؟ کوثر. کوثر که بود، حالا خدا میداند به شما علم بدهد یا ثروت یا هر دو یا هیچ کدام. نه علم میدهد نه ثروت. ممکن است نه علم میدهد نه ثروت. آدم باز میشود. آنقدر آدم بیسواد بیپول داشتیم جزء اولیای خدا، جزء مقربین درگاه الهیاند. وضعیتش، وضعیت خوبی بوده. "فی طاعتک." آنقدری به من عمر بده که عمر من بذل باشد در طاعت تو؛ یعنی بذل بشود در راه طاعت تو. "فإذا کان عمری مرتعاً للشیطان فاقبضنی." اگر زندگیم یکجوری شده، شده چراگاه شیطون، شیطون دارد از زندهماندن من سیراب میشود، پروار میشود. هر روزی که من بیشتر عمر میکنم، شیاطین دارند بیشتر عشق و حال میکنند. زودتر ببر، "قبلاً أن یسبق مقتک الیه أو یستحکم غضبک علیه." قبل از اینکه من بدبخت بشوم، غضب تو بیاید سمتم، تو از من بدت بیاید. من نعمت نمیخواهم. اول من وضعیت میخواهم. اول وضعیت خوب میخواهم.
خدا به پیغمبر میگوید: "ما به تو کوثر دادیم، یک وضعیتی بهت دادیم." حالا این جایش را داشته باشید که جلسات بعدی بیشتر در موردش صحبت بکنیم. اگر کسی در وضعیت خوب بود، چهقدر قشنگ است: "ان شانئک هو الابتر." آنوقت شما چون در وضعیت خوبی، هرکه روبهرو شما وایسد بدبخت میشود. هرکه هرجور وایسد روبهرویت به نتیجه نمیرسد. خورشید. وایسا. خورشید چون وضعیتش خوب است، دیگر سوار بر عالم است. خورشید چون وضعیتش خوب است، اصلاً نمیشود کسی روبهرویش وایسد. یکی برود به جنگ خورشید. یکی با خورشید قهر کند. یکی با خورشید دشمنی کند. کسی به سمت خورشید تف پرت کند چی میشود؟ پرت میشود صورت خودش. درست است؟ میگوید تو چون در وضعیت کوثری "ان شانئک هو الابتر." هرکه روبهروی تو وایسد بدبخت میشود، به نتیجه نمیرسد.
مرحوم آیت الله العظمی بهجت فرموده بودند که من حالا نمونههایی بگویم از کوثر. فرموده بودند که من در جوانی سیدی را دیدم در عالم مکاشفه که اولیای خدا برایشان رخ میدهد و از حقایق عالم چیزهایی میبینند. "هرکس روبهرو این میایستاد نابود میشد." دیدم همینجور افرادی میآمدند روبهرویش با او درگیر شوند، با او بجنگند، یکییکی هلاک میشدند، نابود میشدند. این سالها گذشت، تو ماجراهای انقلاب و اینها، یک روز یک کسی عکسی آورد از جوانی آقای خمینی. برای من آقا ایشان فرمود که من جوانی امام را ندیده بودم. "عجب! این همان سیدی است که من دیدم. هرکی روبهروی این وایساد، نابود شد." این میشود کوثر. این نشانه این کوثر است. وضعیتش جوری است از هر طرف میزنند.
حالا من تحلیل ماجرای حاج قاسم را باید یک شبی مفصلتر صحبت بکنم. حاج قاسم سلیمانی را زدند که بگویند ببین من در این منطقه فرماندت را زدم، کشتم، شما که دیگر هیچی! وضعیت شما یکجوری است، فرماندت را که میزنند، یکهو صد تا قاسم سلیمانی از زیر زمین میجوشد. بعد یکهو چند میلیون عراقی میریزند کف خیابان. آنور او را زده که تو بروی عقب، میگوید از ایران اینورتر نیا. هر طرف میزننت، تو! وضعیتت وقتی خوب باشد، به نفع تو میشود. وقتی کوثر شدی، امکانات ازت میگیرد، نعمت ازت میگیرد، تحریم میکند، میکشد، فشار میآورد، همهاش برای تو خوب است. همهاش برای خودش بد است. هرچه بیشتر این کار را انجام بدهد، خودش به مرگ نزدیکتر میشود، بدبختتر میشود، به دستوپا بیشتر میافتد. این وضعیت کسی است که کوثر شده. باید کوثر بشویم یا به کوثر متصل بشویم. این چکیده. یا کوثر بشویم یا به کوثر متصل بشویم.
به کوثر اگر کسی متصل بود، این وایسد، آن بدبخت میشود. در روایت دارد اگر کسی اهل قرآن بود - خیلی روایت جالبی است، اصلاً چهقدر روایات عجیبوغریبی داریم - میگوید که مثلاً خطاب میشود بهش، حالا یا از جانب ملائکه یا از جانب مثلاً اولیای خدا اینها، کسی که با قرآن متصل است، ارتباط قلبی با قرآن دارد، بهش میگویند: همینکه تو در زیارت از عالم بالا بهش میگویند: "انیسک القرآن." وضعیتش چهجوری است؟ چون به قرآن وصل است، هرکه روبهرو این میایستد، بدبخت میشود. اتصال کسی به امام زمان وصل شد، این شکلی میشود. پوچین کیست حضرت؟ این وایساده دوباره. چهقدر آدم قشنگ میتواند در وضعیت خوب خودش را قرار بدهد، برود در آغوش بزرگترش، ولایت ما. اگر باشد، ولایت علی بن ابیطالب (علیهالسلام)، "حسنه لا تضر معها سیئه." یک خوبی است که هیچ بدی وقتی این خوبی را داشتی، ولایت امیرالمؤمنین را داشتی، هیچ بدی بهت ضرر نمیرساند. آنقدر وضعیتت خوب است، اصلاً برای کسی که در ولایت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است، اتفاق بد رخ نمیدهد. اتفاق بد رخ نمیدهد یعنی مثلاً بچهاش را از دست نمیدهد؟ چرا؟ خب پس چی میگویی اتفاق بد رخ نمیدهد؟ بچهاش را از دست... "أیُبْدِلَهُمَا بِخَيْرٍ مِّنْهُ ذَٰلِكَ قَرِیبٌ." سوره مبارکه کهف، ماجرای خضر. حضرت خضر زد آن بچه را کشت، موسی گفت: "آقا بچه، بچه را کشتی!" گفت: "خدا اراده کرده بود این بچه را از اینها بگیرد. من که کشتم کار اسرائیل را کردم، من ملک خدا بودم، نماینده خدا، بچه را از اینها بگیرم، یک بچه خوب به اینها بدهم، خیلی پاکتر، سالمتر، خانوادهدوستتر." هر اتفاقی برایش میافتد، خیر است. بد نداریم.
امام فرمود: "شهادت مصطفی جزء الطاف خفیه الهی بود." تبعید. تو مضیقه هستی. تو فشار هستی. خب ارتباط امام با حاج احمد آقا قطع بود. امام نجف بودند، حاج احمد آقا تهران بودند، قم بودند و اینها تکوتوکی میآمدند سر میزدند. بیشتر حاج آقا مصطفی کنار امام بود. یک پسر دیگر، بچهات کنارته. بقیه بچهها در کشور دیگرند. خود تو غربتی، بعد بچهات را هم اینجوری ازت میگیرند، میکشند! امام مصطفی را خیلی علاقه داشت. خیلی اصلاً ارتباط قلبی این دو تا با هم خیلی خاص بود. حاج آقا مصطفی خیلی آیندهدار بود. در همان سنین چهل، پنجاه سالگی علامه شده بود. آثاری که ازش مانده آثار بینظیری است. حاج آقا مصطفی خمینی اگر میماند، جزء شخصیتهای درجهیک تاریخ شیعه بود، قطعاً. گرفتن، این شکلی کشتندش. امام فرمود: "جزء الطاف خفیه الهی بود شهادت مصطفی." تو در یک وضعیتی قرار بگیر، بچهات را هم کشتند، به نفع تو تمام بشود. دزد هم که پولت را زد، باز به نفع تو تمام بشود. تمام بشود. تو زندهماندی، باز به نفع تو تمام میشود. بکشنت، باز به نفع تو تمام میشود. تحویلت بگیرند، به نفع تو تمام میشود. فحشت هم بدهند، به نفع تو تمام میشود. کوثر، وضعیتش وضعیت خوبی است، رو به خورشید نشسته، رو به نور. این کوثر ماست.
ادامهاش را انشاءالله نکاتی هست، جلسات بعد بیشتر عرض میکنم. خصوصاً در آن "فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَر" که خیلی مهم است. یک آیه از بحث آن هم ماند. آیه پنجاه و پنج سوره توبه را خواندم، یک آیه دیگر ماند. یادم بیندازید فردا شب انشاءالله این آیه دیگر را هم بگویم که میفرماید: "فکر نکنیم اگر به اینها چیزی میدهیم، این برای اینها خیر است." ما به دشمن، به کافر هرچی میدهیم، این مایه بدبختیاش است، بیشتر نابودش میکند. مثل اینکه چاقو بدهی دست بچه. چاقو دادن به بچه چیز خوبی است؟ سوئیچ بدهی دست بچه پشت فرمان بنشیند، این برای بچه خیر است؟ نه. وضعیت او وضعیتی است که نمیتواند از این استفاده کند. لذا هرچه دارایی داشته باشد، بیشتر خودش را زخمی میکند، بیشتر خودش را نابود میکند. وضعیت، یک وضعیت بدی است.
بزرگی گفت: امیرالمؤمنین شیشه عطری بود. دوستان از سر ترس فضایل او را نگفتند. دشمنانم از سر دشمنی فضایل او را انکار کردند. آخر این شیشه عطر را گرفتند، شکستند که اثری ازش نماند. وقتی شکستند چی شد؟ بوی عطرش عالم را گرفت. وضعیت کسی که متصل به خداست، هر کارش میکنند، به نفع این تمام میشود. یک وضعیتی است دیگر، یک اوضاعی است. مثل فاطمه زهرا (سلام الله علیها). وضعیت فاطمه زهرا وضعیتی است که دشمن هر کار میکند، آخر به نفع فاطمه تمام میشود. البته وضعیت، وضعیت دلخراشی است. این را بگویم. در این مسیر اگر کسی میخواهد بماند، سختیهایی دارد.
آمد به امیرالمؤمنین گفت: "آقا من شما را خیلی دوست دارم." وضعیت خوب یعنی محبت امیرالمؤمنین، یعنی ولایت امیرالمؤمنین. خب شما فکر میکنید هرکی که آمد گفت: آقا ما ولایت داریم، محبت داریم، دیگر حل شد؟ حضرت فرمودند: "خودت را برای بلا آماده کن." به امیرالمؤمنین گفت: "من خیلی شما را دوست دارم." حضرت فرمود: "برای بلا آماده." یکی دیگر آمد گفت: "آقا من خیلی شما را دوست دارم." در نهج البلاغه است. حضرت فرمود: "احبنی جبل لتهافت." اگر کوه من را دوست داشته باشد، تکهتکه میشود. یعنی آنقدر بهش فشار میآید، آنقدر در معرض فشار قرار میگیرد، این کوه را خدا اینجوری تقدیر کرده در این عالم. تو چیز گرانبهایی هستی و وضعیت، وضعیت خوبی است، دیگر همه عالم، همه کثیفیها، همه پلیدیها با او درگیر میشود.
اگر کسی رو به ولایت علی داشت، قلبش را رو به سمت امیرالمؤمنین کرد، بعد خودش را آماده کند برای تیرباران، برای همهرقم فشار. اینکه فرمود اگر کوه من را دوست داشته باشد، تکهتکه میشود، یک نفر این را اثبات کرد در عالم که اگر کسی علی را دوست داشته باشد، تکهتکه میشود. کی بود اثبات کرد؟ فاطمه زهرا (سلام الله علیها). آنقدر این ارزش دارد، چون وضعیت ما با امیرالمؤمنین وضعیت چیست؟ وضعیت محرم. حاجی که دارد طواف کعبه میکند، مثل امیرالمؤمنین، مثل کعبه است دیگر. ما، ماجرایمان ماجرای طواف امیرالمؤمنین است. ما باید دور علی بگردیم. این وضعیتی است که خدا از ما خواست به دور علی. وقتی طواف را شروع کردی، دیگر نمیتوانی طواف را بگذاری زمین، باید ادامه بدهی. سرد، گرم، باران میآید، هرچی هست، باید یک نفر در این عالم مردانه سفت وایساد پای امیرالمؤمنین، دور علی گردید، پای همه سختیهایش وایساد، غر نزد، کم نیاورد، عقبنشینی نکرد و واقعاً به معنای واقعی کلمه تکهتکه شد در این فشار و مصیبت. آن هم فاطمه زهرا (سلام الله علیها).
فرمود: "صبّت علیَّ مصائبُ لو أنها صبّت علی الایّام صرن لیالاً." این بیت از فاطمه زهراست. بیت غریب اول مجلسمان است. بگویم با این بیت وارد حریم فاطمیه بشویم امشب. فاطمه زهرا فرمود: "صبّت علیَّ مصائبُ." مصیبت اینجور سیلآسا به من هجوم آورد، به سمت من سرریز شد. یک سرریز شد که "لو أنها صبّت علی الایّام صرن لیالاً." که این مصیبت اگر بر روزها میریخت، همه روزها شب میشدند. این مصیبتها سر من یکییکی ریخت. اگر همه روزها مصیبت اینجور بهشان وارد میشد، هیچ روزی در عالم نمیماند، همه شب میشدند. اینی که شنیدی مادر سادات دست به دیوار میگرفته راه میرفته، تعجب نکن. تعجب نکن با این بیتی که فرمود. از همه مصیبتها عجیبتر همین است. فرمود اینی که جوان پیر بشود تعجب ندارد. روز باید شب میشد در مصیبتی که من دیدم.
یکی دو تا نبود. یک چند تایش را ما میفهمیم از این مصیبتها. یک ظاهری از مصیبتها. یک دختر جوانی که تکفرزند، تک دختره. پدرش را خیلی دوست دارد. هجده سال سن بیشتر ندارد. تازه پدرش را از دست داده. اینجور ارثیه پدر را، ارثیه مادی و معنوی را به غارت اینجور این امت به انحراف رفته، صدای این خانم بلند شده، چهکار کردند با او! اگر او فقط داغ پیغمبر را دیده بود، بس بود برایش در این مصیبت جان بدهد. حالا این خانم هجدهساله. تصور کن باردار هم بوده باشد. خود باردار بودن مصیبتزده بودن غم داشتن. حالا تصور کن او مراقبتهای دوران بارداری... یک خانمی بین در و دیوار وضع حمل کند! وضع حمل کند که فضه را بین در و دیوار صدا کند: "بیا به دادم برس که بچهام را کشتند!" با آن وضعیت روی زمین خودش را بکشد. نمیخواهم روضه باز بخوانم، میخواهم کمی وضعیت فاطمه زهرا را تصور کنید. مصیبت دیده. فرزند از دست داده. بعد دست نامحرم رویش بلند بشود که شاید این از همه مصیبتها برای فاطمه زهرا سختتر بود! دست نامحرم به صورت، نه فقط دست! تازیانه بلند بشود. غلاف شمشیر بلند بشود. یا صاحب الزمان... این وضعیت فاطمه زهراست.
بگذارید یک خط دیگر من روضه بخوانم، عرضم تمام. یک دوستی به من میگفت - دوستی به من میگفت، میدانی در شکستگی؟ خودش متخصص بود، مهندسی پزشکی میخواند دانشگاه، نخبه بود. اصلاً قصد روضه و اینها نداشت. او داشت مطلب علمی میگفت. من منتقل به یک جای دیگر شدم. میخواهم از وضعیت فاطمه زهرا بگویم. شب اول با این روضه اشک بریزیم، پاک بشویم، وارد فاطمیه بشویم. ایشان به من گفت: "میدانی کدام استخوان شکستنش از همه استخوانها بدتر است؟" گفتم: "احتمالاً مثلاً استخوان ترقوه باشد." گفت: "نه. استخوان ترقوه راه درمان دارد." همینجور من چند مثال زدم. گفت: "هیچ استخوانی مثل استخوان سینه و استخوان پهلو، پهلو شکستنش خطرناک نیست." گفتم: "چطور؟" گفت: "استخوان وقتی میخواهد جوش بخورد، استخوان باید ثابت باشد. اینکه گچ میکنند، آتل میبندند برای اینکه استخوان تکان نخورد تا بتواند جوش بخورد. ولی استخوان سینه چون انسان تنفس میکند، با هر تنفس استخوان جابهجا میشود. لذا این استخوان جوش نمیخورد. اگر هم جوش بخورد، بدجوش میخورد. با هر نفسی هم یک بار انگار از نو ضربه وارد میشود."
فقط همینقدر بگویم: نود و پنج روز با هر نفسی که کشید انگار دوباره بین در و دیوار به او فشار وارد کردند.
یا فاطمه الزهرا، یا بنت محمد، یا قرة عین الرسول، یا سیدتنا و مولانا، إنا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بک الی الله و قدمناک بین یدی حوائجنا... به حق عند الله.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
در حال بارگذاری نظرات...