جلسه سه : مؤمن بهعنوان کوثر؛ همه وقایع برایش خیر است
در این سلسله جلسات، نگاهی عمیق و متفاوت به سوره مبارکه کوثر ارائه شده است؛ از تفسیر فلسفی خیر و شر و مراتب وجودی انسان تا توضیح کوثر بهعنوان «خیر کثیر» و موقعیت نورانی انسان مؤمن. در این سخنرانیها، نمونههای تاریخی و معاصر همچون رهبر انقلاب و شهید حاج قاسم سلیمانی بهعنوان مصادیق کوثر معرفی میشوند و در کنار آن، جایگاه نماز، عمل صالح و بریدن از تعلقات دنیایی بهعنوان کلید کوثر شدن تبیین میگردد
دو رکن اساسی کوثر
چه کسانی کوثر هستند؟
قلب مومن یکپارچه نور است!
خیر و شرهای عرصه سیاست
عظمت شهید سلیمانی به چیست؟
سیره سیاسی حضرت زهرا س
نگاه قرآن به خیر چیست؟
احساس کوثرانه
ذلیل شدن توسط شیطان
امکانات عالم برای چه کسانی خیر است؟
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی.
درباره معنای کوثر، که شبهای قبل مقداری در مورد کوثر و سوره مبارکه کوثر با هم گفتگو کردیم، اکثر مفسرین از جمله مرحوم علامه طباطبایی و مرحوم طبرسی (طبرسی، نه طبرسی صاحب مجمع البیان) و بسیاری دیگر از مفسرین معنای کوثر را "خیر کثیر" گفتهاند (همینی که زیاد هم شنیدهاید: خیر کثیر). میفرماید: «ما به تو کوثر دادیم، و هر که مقابل تو قرار بگیرد، تو در موقعیتی هستی، این موقعیت، موقعیت کوثرانه است، و هر که مقابل تو قرار بگیرد او [ابتر] است.» موقعیت دیگران میشود موقعیت ابترانه.
این موقعیت کوثرانه دو ویژگی دارد: یکی اینکه "خیر" است، یکی دیگر اینکه "کثیر" است. پس ما با دو واژه کار داریم. در این چند جلسهای که مانده، بیشتر باید در مورد این دو واژه با هم صحبت بکنیم: یکی "خیر"، یکی "کثیر". موقعیت کسی اگر اینجور جایگاه و جایگاه خوبی بود، خیر بود و کثیر بود، این از کوثر بهره دارد. خب البته حضرت زهرا (سلام الله علیها) در اوجاند. او میشود مصداق کوثر. فقط هم این نیست که او کوثر باشد، خیلیهای دیگر هم میتوانند کوثر باشند.
شاید یادتان باشد سال ۸۸، این مرجع بزرگوار حضرت آیتاللهالعظمی نوری همدانی، توی حیاط منزلشان این شعار را میگفتند و مردم تکرار میکردند که خیلی خاطرات دلچسبی را رقم زد در آن ایام. ایشان فرمودند که این شعار، [تولید] ایشان بود. خب یک مرجع بزرگواری که اصلاً انقلاب از منزل ایشان شروع شد. ۱۹ قم مردم منزل برخی علما و مراجع رفتند، خصوصاً آیتالله نوری همدانی، که ماجرای انقلاب از منزل [ایشان] شروع شد و مردم آمدند توی خیابان و نهضت شکل گرفت. این مرجع بزرگوار که از شاگردان زبده مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی و حضرت امام بودند، این حالا هفتاد سال، هشتاد سال فقاهت دارد، خلاصه میشود در این یک جمله. یک فقیه، یک عالم، این جمله از سر هیجان سیاسی و جوگیری و اینها نیست؛ از سر علم است، از اعتقاد است.
من میگویم شما تکرار کنید. آنجا میگفتند، میگفتند، من میگویم، این شعاری که میگویم، بعداً آمد توی خیابان، همه تکرار میکردند: «خامنهای کوثر است، دشمن او ابتر است.» نمیدانم یادتان هست. این شعار، تعبیرِ ایشان در مورد رهبر انقلاب این است. خب، این سید هم کوثر است. نه، رهبر معظم انقلاب، مرحوم حاج قاسم، شهید حاج قاسم سلیمانی، ایشان هم کوثر است. هرکه در این دستگاه متصل به حقیقت شد، متصل به نور شد، کوثر است. مؤمن هم کوثر است، چون متصل به نور است. این بحث نور، دیشب یک توضیح عرض کردم، امشب روایتش را بخوانم بعد بیاییم سر کلمه "خیر" و "کثیر". امشب در مورد "خیر" میخواهم صحبت کنم، فردا شب در مورد "کثیر".
پس "خیر کثیر" این دو تا میشود رکن کوثر، "خیر کثیر." قبلش در مورد نور گفتیم: موقعیت کسی اول باید چی باشد؟ رو به نور باشد تا بتواند از امکاناتش بهره ببرد. در مورد نور روایت را ببینید، خیلی زیباست. آیه نور که دیشب خاطرتان هست با هم خواندیم: «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ». روایت از امام صادق (علیه السلام) در تفسیر قمی. تفسیر قمی یکی از تفاسیر بزرگ شیعه است و کتاب فوقالعادهای است. [در] این تفسیر جلد ۲، صفحه ۱۰۳. «بَدَأَ بِـ نُورِ نَفْسِهِ»؛ خدا اول نور خودش را گفت، گفت: «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»، خود خدا نور است. بعد فرمود: «مَثَلُ نُورِهِی مَثَلَ هُدَاهُ فِی قَلْبِ الْمُؤْمِنِ». ادامه «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ». آیه این است. حالا آن «مَثَلُ نُورِهِی» - چی است؟ میفرماید: «مَثَلَ هُدَاهُ فِی قَلْبِ الْمُؤْمِنِ». خب، مگر چی است؟ «کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ». «الْمِشْکَاةُ جَوْفُ الْمُؤْمِنِ.» چقدر زیباست!
مشکات دیده بودید؟ توی این خانههای قدیمی، نمیدانم حالا ایرانیها چه تعبیری ازش میکردند، شاید مشکات میگفتند بهش، چی میگفتند؟ نه، نه، آن یک چیز دیگر است، تعبیر مشهدی هم هست. جاهای دیگر مثلاً میگویند: «عود مشکات.» یک جایی من توی خانه قدیمی توی قم دیدم. این خانههای قدیم که لامپ و چراغ و اینها نداشتند که، این فانوسهایی که دست میگرفتند توی اتاقها و خانه و اینها. خب، طرف توی حیاط میخواست بیاید باید چهکار میکرد؟ دستش میگرفت. خب، کسی هم از بیرون میخواست بیاید حیاط روشن بشود، کوچه روشن بشود، اینها یک اتاقکی درست میکردند. آن اتاقک مشرف بود به حیاط. آن اتاقک هم شیشهای بود؛ یعنی از این ور [در] میخورد، از بیرون شیشه بود. این چراغ را میگذاشتند توی این اتاقک شیشهای، روشنش که میکردند نورش میآمد بیرون، حیاط روشن میشد. معلوم شد دیگر چه شکلی است، این اتاقک شیشهای را بهش میگفتند مشکات. جای نور بود، جای چراغ بود. حالا توی آن مشکات، مصباح میگذاشتند. مشکات، اتاقک شیشهای. توش مصباح. مصباح چی است؟ چراغ.
حالا میفرماید مشکات و مصباح چی است؟ روایت از امام صادق (علیه السلام): «الْمِشْکَاةُ جَوْفُ الْمُؤْمِنِ»، سینه مؤمن، درون مؤمن، مشکات است. «وَالْغِنْدِیلُ قَلْبُهُ»، و قلبش، چراغش است. «وَالْمِصْبَاحُ النُّورُ الَّذِی جَعَلَهُ اللَّهُ فِی قَلْبِهِ». آنی که نور را میتاباند چی است؟ قلب اوست. آنی که به این قلب تابیده میشود چی است؟ نور خداست. قلب مؤمن یک تکه نور است. مؤمن مشکات است. چراغی از جانب خدا اینجا گذاشتند، زندگیش را روشن میکند. مؤمن کوثر است، مؤمن میبیند چی میشود، چه خبر است.
به ادعای حرفهام نیست، خب بابا جان! ما توی عرصه سیاسیمان داریم میبینیم، داریم میبینیم. حالا هی بیایند بهش ببندند، هی کلمات تولید بکنند، هی حرف بتراشند، حرافی و وراجی کنند. فلان چیز چی بود، نمیدانم نعنت بود و این نمیدانم هر کسی از خلقت آدم یه همچین چیز خوبی نداشتیم و یک قرارداد بیخود، سراسر فساد، بست بسم برجام هزار تومان [نامها و القاب] از اینور اونور روش گذاشتند توی این مملکت. این خیر بود یا شر بود؟ بگید، راحت باشید، از من هم نترسید. اگه کسی میگوید خیر است، بگوید. بنزین سه تومانیاش خیر بود؟ دلار ۲۰ تومانیاش خیر بود؟ بقیهاش را باید بگوید: امنیت آورد مثلاً؟ چی آورد؟ کدامش خیر بود؟ دشمن شناساییاش خیر بود؟ به خدا خیر بدهد به شما که اصل مسئله را گفتید.
بعد هی چه تعابیری در مورد این بهکار بردند و چه کلماتی: «برکاتی دارد»، «نمیدانم تا قیامت میماند» و «نمیدانم از این حرفها» هی بافتند. خب، بعد آمدند گفتند که آقا اینهایی که دارند این کار را میکنند، اینها با قاسم سلیمانی فرقی نمیکنند. «آن هم رزمنده در عرصه نظامی، اینها رزمنده عرصه دیپلماتیک.» خب، آن رزمندهای بود که دشمن ازش میترسید، کوثر بود، برکات کارش یکی دو تا زنده بود، برکات کارش دیده میشد. به شهادت رسید، برکات کار دیده میشود. امروز شما افغانستان دیدید چه خبر شد؟ طالبان آمده هواپیمای آمریکا را زده و رسماً اعلام کرد. آقا کجا در طول تاریخ این ابرقدرت اینجوری شو پشمش ریخته بود؟ اینجوری آنقدر آواره و بدبخت بود. طالبان دیگر بیاید برای اینها شاخ و شانه بکشد! طالبان دید ایرانیها زدند عین الاسد را ترکاندند، آمریکا صدایش در نیامد. گفتند: «ضربه ملایم مغزی شدند سربازهای ما.» بزنیم دیگر! این که دیگر زور ندارد. اینها برکات خون حاج قاسم سلیمانی است. الان آمریکا باید بیاید برود با طالبان درگیر بشود. بعد با طالبان درگیر بشود، میدانید چه اتفاقی میافتد؟ یک لشکر عجیب و غریبی قاسم سلیمانی تربیت کرده به اسم تیپ فاطمیون. اینها آمادهاند توی آمریکا. آمریکا بیا! توی عراق بخواهد دعوا راه بیندازد، اینها بهجای سوریه، بیایند آنجا بجنگند با آمریکایی.
بچهها [مدافع حرم] میگفتند: «شما نمیدانید تیپ فاطمیون چی است و از برکات مدافع دفاع از حرم و اینها بودند که این را شکل گرفتند.» میگفت: «امروز اگه بخواهد یک جنگی بشود، چندین هزار سرباز کاربلد، رزمنده حرفهای افغانستانی تربیت شدند که با تیپ فاطمیون برمیگردند، میآیند آنجا افغانستان را اصلاً دست میگیرند. اینها آمدهاند که اینها سربازهای قاسم سلیمانیاند.» این قاسم سلیمانی کوثر بود. شما چی هستید؟ شما کوثر هستید یا ابتر؟ برجام شماست که از هر طرفش میزنند. شما صداتان معلوم نیست چه گندی زدید که صدایتان هم نمیشود در بیاید. میگوید دست بزنی مکانیزم ماشه فعال میشود، میزنمت. میگویند: «پس بیا با هم مذاکره کنیم.» چهکارش کردند؟ رهبر انقلاب همان اول تعبیر کردند به «خسارت محض». اول کار رهبر انقلاب جلسه علنی و عمومی فرمودند که: «من اشتباه کردم وزیر امور خارجه را فرستادم برای مذاکره.» بعداً که دیگر هیچی. همین یک بار هم که فرستادم، اشتباه بود. دیگر رهبری خودشان به عهده گرفتند. دیگر حالا هرچی هم میگوید، میگوید: «رهبری، رهبری...» بیا، رهبری فرمودند: «من اشتباه، اشتباه بود، اشتباه بود.» بالاخره البته تجربهای هم بود، مردم تجربه کردند کی به کیه، چی به چیه. به این حرفها و حدیثها و به حرافیها و وراجیها و قلمبهسلمبه حرف زدنا و دستبهقلم بودنا و لفظ قلم بودن و کار نداشته باشیم. متن ماجرا خیر و برکتش دارد دیده میشود. آدم مؤمن این شکلی است. بعد نور دارد. رهبر انقلاب از اول فرمود که آقا، من این ماجرا را بهش بدبینم، اینجوری میشود.
آقا قاسم سلیمانی، بعضیها میخواهند تحریفش بکنند. عظمت قاسم سلیمانی به این بود که گوشش به دهن این رهبر بود. تعارف که قاسم سلیمانی که این همه فیلمش جلو چشم ماست، توی چشم ملت بوده، این همه حرف زده. توی آن مصاحبهاش میگوید که: «من رفتم پیش سید حسن نصرالله.» این باورها بود که اینها این شدند. نصرالله، اولی که جنگ اسرائیل شده بود، اینها مضطرب بودند. فیلمش منتشر شد، دیدید. گفتم که: «آقا، به من فرمودند که این اسرائیل طرح داشتند برای جنگ، اینها میخواستند حمله بکنند، شما این اسیر را چون...» میگفت خیلیها ملامت میکردند سید حسن نصرالله را، میگفتند که: «شما یک اسیر اسرائیلی را گرفتید، بامبول درست کردید، اسرائیل به ما حمله کرده.» گفت: «[مضطرب شده بودم]، سید حسن نصرالله [فکر میکرد] نکنه ما گزک دادیم دست اینها، اشتباه کردیم، نباید مثلاً کاری میکردیم، الکی توی لانه زنبور چوب کردیم، اینها افتادند به جان ما.» قاسم سلیمانی میگوید: «من رفتم پیش آقا سید حسن گفتم: آقا، میخواستند حمله کنند، این بهانه شد، زودتر به شما حمله کنند و نابود هم میشوند.» هیچ تحلیلی از این حرف نداشتیم. هیچکدام از اخبار و اطلاعات امنیتی ما این حرف را نمیرساند. سخنرانی بعدی این را رسماً اعلام کرد. بعد دیدیم اسرائیلیها تکذیب نکردند، ریختند به هم که: «تو از کجا میدانستی ما میخواستیم حمله کنیم؟» انگار مثلاً جا خوردند که: «آقا، نکنه تو بین ما نفوذ کردی؟ ما این را به هیچکس نگفته بودیم، تو از کجا فهمیدی ما میخواهیم حمله کنیم؟» مات و مبهوت ماندند.
عظمت این مرد بود که ما که توی متن میدان بودیم نمیدانستیم اسرائیل میخواهد حمله کند. مرجع بزرگوار میگوید: «خامنهای کوثر است» روی حساب حرف میزند. حالا ممکنه یک آدم بیسواد و نادانی هم بگوید: «آقا، این حرفها سیاسی است.» «مدینه به فاطمه زهرا میگفتند این حرفها سیاسی است. فاطمیه گریه کنیم و همین شبها فاطمه زهرا مظلوم، معصوم ماند، تک و تنها... [در] بازیهای سیاسی دخالت نکن، ما با سیاست، تو هم خودت را خراب کردی.» حضرت زهرا از این حرفها آمدی زدی. ولی این با آن دعوا دارد. دو تا جنازه شهید ماجراست دیگر. قبول داریم که نرفته بودند گوجه بخرند، بعد مثلاً صاحب مغازه دعوایشان بشود، بعد [با] ضربه بزنند بکشندش. بعد اینها روضهای هم ماجرای حضرت زهرا را هم شکلی تعریف میکند. تصادف شده بود. گفتند: «چی است؟» و بعد یکی شروع کرد مثلاً جسارت کردن. اینها دعوای سیاسی بود. «خودش را خرج کرد برای امیرالمؤمنین.» خیلی آدم بیشرف باشد که حق را تشخیص بدهد. اول خیلی آدم باید نفهم باشد که حق را تشخیص ندهد. تشخیص بدهد و سکوت کند. سینهچاک حضرت زهرا باشیم! من روی منبر بنشینم از [صدقه سر] حضرت زهرا آبرو پیدا بکنم، شما بهخاطر حضرت زهرا بیا بنشین حرف من را گوش بدهی، من اینجا بنشینم اصل کار حضرت زهرا که این است، این را سانسور کنم، بقیهاش را بگویم. نامردی میخواهد. اصل کار حضرت زهرا این است: کوثر را نگاه کن، تشخیص بده، پایش وایسا. ابتر میشوی، ابتر میشویم. همه ماجرا این است. این را اگر گوش کرده بودند، آقا قاسم سلیمانی گوش کرد. هرچی بنبست بود باز شد.
به نتیجه برسه. خود حاج قاسم این را تعریف میکرد: «آقا فرمودند برید از بشار اسد حمایت کنید.» بشار اسد سوار هلیکوپتر شده بود برود از سوریه. گفت: «کار تمام است، سقوط کردیم.» روسیه یک جایی میخواست برود، ول کرد برود. سوار هلیکوپتر شد. آقا فرموده بودند با حاج قاسم: «برید بچهها را بگید که این میماند، سوریه سقوط نمیکنه.» «آقا فرمود، من باورم شد.» مرد حکیم شما دیدید همه اینها رفتند، همه اینهایی که روبروی بشار اسد بودند. هشت سال است، هر که میخواست نابودش کند، مردند، رفتند. حکومتهای مختلف ساقط شدند. این یکی مانده هنوز، سرِ مر و گنده. شخص بشار اسد که ما حمایتی نداریم بخواهیم بگیم از اولیاءالله. بالاخره تونل ارتباطی ماست دیگر. ما و حزبالله لبنان و بقیه. بنده خدا بالاخره این وسط خودش را سیبل کرده. حالا هرچی حفظش کنیم. امام سجاد (علیه السلام) توی صحیفه سجادیه برای مرزدارها دعا میکردند، دیدید یا نه؟ صحیفه سجادیه، دعای مرزداران. دیدید؟ مرزداران دوران امام سجاد کیا بودند؟ شما بفرمایید سپاه پاسداران؟ حشدالشعبی بود؟ بسیج محل شما بود؟ کیا بودند؟ مرزداران دوران امام سجاد کیا بودند؟ بنی امیه. بنشین روی این چیزها فکر کنید که بخواهند به اینها فکر کنند. بفهمند، بگویند. نمیدانم امام سجاد برای مرزدار بنی امیه دعا میکند. در صحیفه سجادیه با خدا نشسته حرف میزند، دارد در مورد آن مرزدار بنیامیهای، مرزدار اُموی دعا میکند. «بشار اسد که زنش بیحجاب است، آنجوری است، آنجوری، این همه دیسکو دارند.» نمیفهمد، چهکارش کنیم؟ وقتی نمیفهمد، کسی نمیفهمد.
ماجرای کوثر و ابتر این است عزیز من. کوثر، پایش که وایمیستی، برکاتش گیرت میآید. این حضرات، توی این شش سال، هفت سال که روزبهروز این مملکت دارد بدبختتر و فلجتر و آسیبپذیرتر میشود، اگه وایساده بود از همان اول، تز که دادند، رهبر و مردم و آدمهای روشنفکر و خوشفکر و فهمیده، این نبود. آیا قرآن میگوید دنبال شیطون راه میافتند. کرمان فرمود: «آمریکا شیطان بزرگ است.» بعد اینها التماس شیطون میکنند؟ قدمبهقدم شیطان، اینها که میگویند همش آیات قرآن است. خطرات شیطان، قدمبهقدم آنی که شیطون دیکته میکند این را انجام میدهند. آخر که همهچی را باختند، «فَلَمَّا کَفَرَ الشَّیْطَانُ» بهش میگوید چی؟ «قَالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِنْکَ.» تو این روزها [و] لحظات قلم کفر [را شیطان در دست دارد]. «قال انی بری» تو دهانش هم آخر شیطون. بقیه تحلیل قرآنیش دیگه بهتان نمیگویم که آدم وقتی خطابات شیطون را رفت تا چه ذلتی تا آخر میرود که شیطون دین او را میگیرد، حیثیت او را میگیرد، بدبختش میکند. دست و پای شیطون هم میافتد او هم با لگد این را پرتش میکند. قرآن هم هست. قرآن است.
ماجرای کوثر و ابتر. کوثر اولین رکن این است که خیر است. خیر چی است؟ بگذارید من آیات قرآن برای شما بخوانم. در سوره مبارکه مؤمنون که دیشب بعضی آیاتش را اشاره کردم. یکی هم سوره مبارکه آل عمران. دو تا، دو دسته آیات را برایتان بخوانم. در مورد خیر. نگاه قرآن به خیر چی است؟ که کوثر کسی است که در خیر، در هر شرایطی قرار بگیرد خیر است برایش. و ابتر در هر شرایطی قرار بگیرد شر است برایش. همه امکانات بدبختیش. سوره آل عمران آیه ۱۷۸ تا ۱۸۰: «وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا ...» چقدر این آیات زیباست! چقدر حیف است این، اینها جزو معارف ما نیست. چقدر بد است این حرفها توی دبیرستان و دانشگاه و مدرسه ما زده نمیشود؛ یعنی یک نفر میرود مدرسه، دانشآموز، بعد دبیرستانی میشود، بعد دانشجو میشود، یک بار این آیاتی که دارم برایتان میخوانم تا همه عمرش نشنیده. میخواهم برایتان بگویم حالا محضر بعضی دوستان طلبهای که جلسه حضور دارند جسارت نباشد. میخواهم بگویم گاهی یک کسی پنجاه سال طلبه بوده، یک بار این آیه را رویش فکر نکرده. نشان میدهد کار فرهنگی ما خیلی ضعیف است.
آیه قرآن برایتان میخوانم. ببینید آیه را تا حالا شنیدید اینجوری یا نه؟ «وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِّأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ». اینهایی که کافر شدند فکر نکنند فرصتی که بهشان میدهیم، گناه میکند، نابودش نمیکنم. پررویی میکند، کتکش نمیزنم. امکاناتش هم بیشتر میکنم. فکر نکن این برایش خیر است. «نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِّأَنْفُسِهِمْ.» فکر نکنداین خیر است. اول خیر چی نیست؟ فکر نکنی این فرصتی که برایش پیش میآید پولش بیشتر میشود، وقتش بیشتر میشود، هنوز زنده است، نابود نشده، کتک نخورده. اینها را فکر نکنه کسی این را برای کافر، خیر است. من دارم به این مهلت میدهم. این هر غلطی میخواهد بکند بیشتر انجام بدهد. دارم فرصت میدهم پرونده سنگینتر بشود. دیدید دنبال [میخواهم] پرونده مجرم سنگین بشود. قاضی میگوید: «آقا، فعلاً دستگیرش نکن.» نیروی اطلاعاتی میگوید: «دنبال این برو. دستگیرش نکنیها. بگذار قشنگ جنایتهایش را انجام بدهد. میخواهم با آن جنایت سنگ، نابودش کنم. یک حبس بهش میخورد پنج سال، بعد میآید بیرون. بگذار قشنگ جنایتهایش را انجام بدهد.» آن بدبخت که نباید فکر کند: «بابا، اگه این نیرو اطلاعاتی دنبال منه پس چرا نمیزنند؟ چرا دستگیرم نمیکنند؟» بنده خدا، این برای تو خیر نیست. «وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ.» «مَا کَانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ...» این یک آیه.
بریم آیه ۱۸۰: «وَلَا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ هُوَ خَیْرًا لَّهُمْ.» آنهایی هم که امکاناتی دارند، در راه خدا بهکار نمیاندازند، خوب است؟ فکر نکند آنی که رفته سوریه مثلاً یک جای دیگر رفته جنگیده، خودش را تلف کرده، به کشتن داده. ما اینجا نشست [بر] دوش ما [کردیم]. یک عده جوان مملکت توی جبهه بودند، ما هم رفتیم درس خواندیم، دکتر شدیم، الان آمدیم رئیس شدیم، وزیر شدیم، کارهای شدیم. بردش را ما کردیم. یک عده پول خرج میکنند، ما پول خرج نمیکنیم، بردش را ما کردیم؟ «آن بدبختها، هزینهها مال اینهاست؟» میگوید کسی بخل میکند، اگه خدا بهش چیزی داده، خرج نمیکند برای خدا. نسبت به این بخل میکند. فکر نکنی برایش خیر است. ادامه آیه را داشته باشید، چقدر جالب است: «بَلْ هُوَ شَرٌّ لَّهُمْ.» این اولاً که شر است برایش. هرچی پولش بیشتر بشود، پولش حفظ بشود.
معاون [یا داخل] پرانتز، این روایت را برایتان بگویم. بعد ادامه آیه را چرا باید [بگویم]؟ خیلی زیباست. پیامبر اکرم قربانی این را، تقسیمش کردند. چندین تکه کردند. بعد حالا خوب است آدم قربانی میکند. بزرگان فرمودند مثلاً شَشتی [شَستی] کِش مخزن [است]. حالا گوسفند سیاه اگر باشد برکات توی آن است. دستورات خاصی هم دارد. دفع شر، و مخصوصاً برای بیمار. ما مریضی دیده بودیم که تا دم مرگ رفت، با این دستور برگشت و سالم شد. شَستی که میکنند گوسفند سیاه است و سه تکه است. حالا استفاده خاصی دارد. آن ۵۷ تکه هم استفاده خاصی. پیامبر اکرم تکههای مختلفی کرده بودند گوسفند را. مثلاً شاید دو سه تکهاش ماند، بقیه تکهها را پخش کردند. به همسرشان فرمودند که: «این گوسفند چی شد؟» ۵۷ تکهاش رفت، سه تکهاش ماند. پیغمبر کوثر نیست؟ کوثر نگاهش این است نسبت به عالم. نگو بگوید سه تکهاش رفت، ۵۷ تایش ماند. این تو این موقعیت. آنی که در راه خدا نمیدهد باخته. آنی که در راه خدا نرفت، از بین رفت. آنی که در راه خداست که ماند. آنی که مرده، مرده. آنی که شهید شده زنده است. هرچی برای خداست هست، میماند. دیگر حالا توضیحات قرآنی هم دارد. «کُلُّ شَیءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ.» دیگر نمیخواهم وارد آن بحثها [بشوم].
«کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ وَیَبْقَى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِکْرَامِ.» که هر چیزی که وجه الله نباشد، فانی است، از بین میرود. بحث مفصلی، واردش بشویم، چند جلسه خود همین طول میکشد. ادامه آیه فرمود که: «فکر نکنی چیزی را نسبت بهش بخل کنی برایت خیر است.» هرچی را که برای خدا ندادی شر است. حتی اگر نفسی باشد. [در ]رضا اولیای خدا، [براساس] بخش [از فرمایش] اساتید، فرمودند: «اولیای خدا استغفارشان از نفسهایی بود که در غیرتوجه به حق نفس زدند.» از اینها استغفار میکردند. نفس که کشیدم، این با یاد حق بود یا نه؟ یک نفس است. برای چی آمد بیرون؟ یکی از اساتید، خدا حفظشان بکند، توی کما هم هستند، از شنیدن علامه طباطبایی. حضرت آیتالله ممدوحی، استاد بزرگوار ما. ایشان میفرمود که تعریف میکرد ایشان فرمود: «من بزرگی را میشناختم، پایش گیر کرد، جایی داشت میخورد زمین.» حالا من توی ذهنم آمد احتمالاً خود ایشان باشد، کسی... خود ایشان باشند. حالا نمیدانم، شاید هم کسی گفتند که: «طرف دید دارد میخورد زمین، دید حیف است مفتی زمین بخورد. نیت سجده کرد. گفت: این زمین خوردن سجده باشد. چرا من مفتی بخورم زمین؟» این کوثر است. آنی که برای غیر خدا میرود، رفته. این که برای خداست میماند. از یک زمین خوردن و پیشانی را روی زمین آوردن و سینه به زمین آمدن از اینهایش نمیگذرد. [آیا] دارید مطلب [را]؟ این خیر است. هرچی برای او خرج میشود خیر است. خیر کثیر، رکن اولش خیر. خیر چی است؟ هرچی برای او خرج میشود، دستور او بوده. «سَیُطَوِّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ» «مِیرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ.» اینها گرفتار میشوند. اینها که در راه خدا خرج نمیکنند، اینها طوق میشود روی گردنشان. ادامه این آیه بماند، بیشتر از این جا دارد روی این آیه حرف بزنیم، ولی وقت نداریم دیگر. ما هم که امشب دیرتر هم رسیدیم خدمتتان، عذرخواهی هم باید بکنیم. خدا خیر بده به آن بزرگواری که ماشین ما را خلاصه موتورشویی کرد و و پوکون [پوکاند] ماشین و موتور همه را با همدیگر. قبل جلسه رفتیم تعمیرگاه، ماشین روشن نمیشد و با آب گرفته یک بخشهایی را خلاصه هم سوزانده و هم خراب کرده و اینها. دیگر آب مانده بود دیگر. حالا خلاصه این هم یک ماجرایی شد که اگر ما انشاءالله مؤمن باشیم برایمان خیر است. برای مؤمن هیچ اتفاقی، شری رخ نمیدهد.
این یک روایت اینکه مؤمن همه وجودش خیر است و همه وقایع برایش خیر است. و کافر همهچی برایش شر است. یکی دیگر سوره مبارکه مؤمنون بود. فرمود: «اینهایی که من بهشان پول و بچه و زندگی و اینها میدهم، فکر نکنند که اینها برایشان خیر است! من دارم همینجور خیر سرازیر...» «إِنَّ الَّذِینَ هُ مِن خَشْیَةِ رَبِّهِم مُّشْفِقُونَ ...» برای کیا خیر است؟ این امکاناتی که من بهشان میدهم، آنهایی که نسبت به خدا توجه دارند، خشیت دارند. خشیت آن حس پاییدن است. یک کسی وقتی یک کسی را میپاید، گوشه چشم یکی هست حواست بهش هست که این الان نسبت به تو چه موضعی دارد، چهکار دارد میکند. یک حسی دیگر. نمیدانم میتوانم برسانم یا نه. آدم حواسش هست دیگر نسبت به اینکه آقا یک کسی به او توجه دارد، این میشود حس خشیت. این خشیت اگر توی کسی باشد پس چند تا رکن دارد: یک، خشیت، مشفقاً. «در این خشیت یعنی اثر گرفته قلبش.» «وَالَّذِینَ هُم بِآیَاتِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ.» نسبت به آیات خدا ایمان دارند. «وَالَّذِینَ هُم بِرَبِّهِمْ لاَ یُشْرِکُونَ.» برای خدا شریک نمیگیرند. «وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ.» خیلی این تکهاش قشنگ است. گفتم آن رکن قبلی که در راه خدا میدهد، اگه ندهد شر است، وقتی میدهد خیر است. چه شکلی میدهد؟ خدا، اینی که برای خدا میدهد چه شکلی است؟ هرچی هم که در راه خدا میدهد، دلواپس است. چقدر زیباست! منتی ندارد، باد نمیکند. این عظمت حاج قاسم سلیمانی به آن شانههای افتادهاش بود. آدم لذت میبرد. این کسی که اسمش میآید، آمریکایی نجس میکنند. خود ایشان به شوخی میگفت، میگفت: «ما وقتی آمدیم توی این منطقه آثار آمریکایی بهش دسترسی پیدا کردیم، آمریکایی بود که ازشان بهجا مانده بود.» حاج قاسم سلیمانی میفرمود: «[سربازها] شما خیس میکردن.» بعداً عکسهایش منتشر شد. از این پوشکهایی که تیربار نشسته بود، پوشک قایق. اینها را وقتی گرفته بودند، کفش میگوید: «آقا چند میلیمتر ادرار اینها بود!» فقط هفت، هشت ده تا یکی از این سربازهای آمریکایی گرفته بودند توی خلیج فارس، کف پر ادرار. اینها اینجور ترسیده بودند. بعد این آدمی که آنقدر عظمت داشت، آنجور افتاده.
حاج آقای قرائتی میفرمود: خیلی جالب بود. این هم تازگی با خبر شدم. جلسه بیت رهبری داشتم. حالا نمیدانم مال کی بوده؟ نمیدانم با خبر شدید از این ماجرا یا نه. جلسه بیت رهبری داشتم با آقای حجازی که همراه رهبری است و راست آغاز کار آقا را انجام میدهد. یک آقایی نشسته. اجازه گفتم که: «من میخواهم با شما خصوصی صحبت کنم، اگه بشود دوتایی باشیم.» حجازی گفتند که: «خب، ایشان که غریبه نیست. قاسم سلیمانی است.» دیگر محافظین بیت آمده. اینجا نشسته خسته بوده. "خستگیِ قاسم سلیمانی." «ایشان استراحتکننده. حسی [نداشتم] نسبت به اینکه آقا یک همچین آدمی اینجوری میآید اینجا مینشیند.» «وَجِلَةٌ» این حالت افتادگی. هرچی هم که در راه خدا میدهد، یک دلواپسی توی آن است. نکند کار من آخر درست نباشد، بهدرد نخورد. اینها خیرهها. ببین این حس را. این نور چی است؟ اول پس هرچی دارد برای خدا دارد خرج میشود. بعد چه شکلی خرج میشود، باد میکند؟ اگر باد کند که این نور میخوابد. باد نمیکند. هرچی بیشتر انجام میدهد، افتادهحال.
انسان که در وصف حضرت زهرا هست و بقیه اهلبیت، اینها وقتی اطعام میکردند چی میگفتند؟ «إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنکُمْ جَزَاءً وَلَا شُکُورًا إِنَّا نَخَافُ مِن رَّبِّنَا یَوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِیرًا.» سه روز خورد و خوراکشان را دادند، هیچی هم دیگر برایشان نمانده. به یتیم و مسکین و نفر سوم، اسیر. آقا، اینها خیلی چیزهای عجیبوغریبی است توی این آیات قرآن. روز سوم خوراکشان را به اسیر. شما میپرسم: مدینه اسیر هم مگر مسلمان میشد؟ اسیر مسلمان اگه داشتین مال کجاست؟ مال جنگ است، طرف را توی جنگ گرفتن. کافر بوده، داشته مسلمانها را میکشته. اسیرش کردند، آمده توی شهر. روز سوم اینها لقمه را دادند به او. منت که نگذاشتند! نگفتند که: «آقا، وجه الله ما این را دادیم برای خدا.» بعد گفتند: «ما از خدا میترسیم.» این حس را ببینید. کوثر این حس کسی است که کوثر است. و خدا طرف این است. چون هرچی از این حمایت میکنی باد نمیکند. هرچی امام کارش پیش میرفت، نفوذ کلامش بیشتر میشد، میدیدم سحر اشکش بیشتر میشود. کوثر.
آن یکی پیغمبر اکرم، خیلی روایت عجیب و غریبی داریم. پیامبر اکرم شتری داشتند. این مسابقه میداد، خیلی توی مسابقات قوی بود. مسابقه دو بوده، حالا چی بوده، شتر چهکار میکرد؟ همه را برده بود دیگر. برای بعضیها افتخار شده بود، رزومه بهحساب میآمد که مثلاً مسابقه با شتر پیغمبر شکست خوردند، مسابقه بدن که ببین ما دیگر شتر رقابت کرد. یک بار توی رقابتی با یک شتر معمولی دیدند شتر پیغمبر شکست خورد. به پیغمبر گفتند: «یا رسول الله، شترت افت کرده. مثلاً دوران اوج فاصله گرفته، چی شده؟ چرا اینجوری شده؟» حضرت فرمودند: «این شتر من دیگر کمی غرور برش داشت، همه را دارد پس میزند. خدا خواست توی سرش بزند که حالیش بشود که جوگیر نشود. فکرِ بهترین شتر و اینها.» این شکست خورد. ولی بقیه را باز دوباره همان خوب پیش میرفت. عجیبیها! خدا در مورد مؤمنین البته این کار را میکند. اگه کسی مسیر کفر باشد و ابتر باشد، خدا این کار را باهاش نمیکند. بیشتر هم هی باد و بودش را بیشتر میکند که بیشتر پرت [شود]. درست مؤمن و سریع بادش را میخواباند. این برایش خیر است. «أُولَٰئِکَ یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ.» اینها دارند توی خیر میتازند. اینها هرچی برایشان پیش میآید خیر است.
یک روایت دیگر برایتان بخوانم و بریم سمت روضه. خیلی مطالبمان ماند. یک بابی را برایتان از روایات معرفی کنم در کتاب "التمحیص". حالا عزیز دلمان هم تشریف آوردند برای روضه. مقداری امشب را یک چند دقیقه وقت ما را شما دیر آمدیم، لحاظ داشته باشند. چند دقیقه ما را اذیت نشوند. یک کتابی داریم، کتاب "التمحیص" مال جناب ابن حَمّام اسکافی. ابن حَمّام اسکافی مال دوران غیبت صغری است. ایشان جز حالا بهقول امروزیها رفیق فابریکهای نواب اربعه بوده. با دو سه تا از این سفیران امام زمان ایشان رفیق خیلی نزدیک بوده. یک کتابی دارد به اسم "التمحیص". این کتاب، کتاب فوقالعادهای است. البته نمیدانم کسی ترجمه کرده یا نه این کتاب. حالا سفارش میکنم شخصیه دیگر. آدم حسابی کتاب را نوشته، دوران معصوم هم بوده و دسترسی به روایات هم داشتند. روایات همه مُتقَن هستند. باب هفتم کتاب عنوانش این است: «بَابُ حُسْنِ اخْتِیَارِ اللهِ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ نَظَرَهُ لَهُ.» اینی که خدا همیشه خوبیها را برای مؤمنین انتخاب میکند و به اینها نظر دارد. هرچی برای اینها رقم میزند خیر است، ولو خودش خوشش نیاید. این عنوان بابش است. یکی دو روایت امشب بخوانم بقیهاش بشود برای فردا شب.
قشنگ حضرت فرمود: «الْمُؤْمِنُ بِعَرَبِ کُلِّ خَیْرٍ.» مؤمن در معرض همه خیرهاست. «وَلَوْ وُلِیَ شَرْقَهَا وَ غَرْبَهَا… کانَ خَیْرَ اللهِ.» از این دو حالت که دیگر خارج نداریم. اگر مؤمن بندبندش را تکهتکه کنند، برایش خیر است. اگر هم کُل کره زمین را به او بدهند، تحت حکومت او، باز هم برایش خیر است. این خیلی جالب است. فرمود که امام باقر (علیه السلام): «مَا أُبَالِی إِصْبَحْتُ فَقِیرًا أَوْ مَرِیضًا.» فرقی نمیکند. وقتی صبح میشود فقیرم، پول ندارم، مریضم، برایم مهم نیست. «لِأَنَّ اللهَ یَقُولُ: لَا أَفْعَلُ بِالْمُؤْمِنِ إِلَّا مَا هُوَ خَیْرٌ.» خدا هر کاری با بنده بکند، با مؤمنان [میکند]. بعد فرمود: «فِی قَضَاءِ اللهِ کُلُّ خَیْرٍ لِلْمُؤْمِنِینَ.» آقا، این از آن روایتی است که مغز آدم سوت میکشد. خیلی روایت! «فِی قَضَاءِ اللهِ کُلُّ خَیْرٍ لِلْمُؤْمِنِینَ.» خدا وقتی دارد برنامهریزی میکند، قضا و قدر مینویسد، هرچی، همه خیر. خدا یک طرفی حساب میکند. آخه بعضی آدمهای نادان شنیدم، این را بهَت دیدم، آ[دمی] خوندم: «خدا پارتیبازی دارد. همش طرفدار مؤمنین است.» «آن کفار هم بندگان خدا، چرا شما اینجوری میگویید؟» «نه خدا همه بندههایش را دوست دارد.» خدا را برای مردم بگویید، همش با جناح مؤمنین است. [این] بنده خدا مثل این میماند که من پشت خورشید باشم، بروم توی زیرزمین خانهام. بعد بگویم: «خورشید مال همه است.» خب، مال تو هم هست. بیا از این دیوار بیرون، روبروش وایسا، خیرش به تو هم میرسد. «خورشید مال همه است.» خورشید مگر جناحی است؟ جنایی [که] بهرهاش را میبرد. مؤمن رو به نور وایساده، کافر پشت کرده، توی حجاب است. هرچند برایش رقم میخورد، شر است. توی قضای الهی، هرچی خیر است برای مؤمن است. هرچی برای مؤمن رقم میخورد خیر است. هر بلایی هم سرش بیاید خیر است. بهشرط اینکه توی مسیر ایمان باشد، رو به نور باشد. تا اینجا روایت را داشته باشید. بقیه مطالب برای فردا شب که: «خیر کثیر».
پس رکن اول شد خیر. خیر را هم خدا فرمود هرچی که برای من است میشود خیر. هرچی به پای من است میشود خیر. بعد به پای من نوشتی. هرچی برای تو رقم بخورم خیر است. تو فقط به من بسپار. دیگر غصه بقیهاش را [نخور]. فاطمه زهرا (سلام الله علیها) از مسجد برگشت منزل. دید امیرالمؤمنین نشسته، زانو به بغل گرفته. رو کرد به امیرالمؤمنین با آن حال، عرض کرد: «علی جان، چرا مثل طفلی که در جنین زانو بغل میکند، زانو بغل گرفتهای؟» فرمود: «فاطمه جان، چهکار کنم؟» گفت: «نمیبینی حق من را چه شکلی خوردند؟ چرا کاری نمیکنی؟ چرا حرفی نمیزنی؟» امیرالمؤمنین پا شدند، شمشیر کشیدند. همان لحظه صدای اذان بلند شد. فرمود: «صدای اذان را میشنوی؟» گفت: «بله.» گفت: «اسم پیغمبر، اسم پدر تو این اذان میآید. من اگه بخواهم شمشیر بزنم، بجنگم، جنگ داخلی بشود، اسمی از پیغمبر و پدر تو نمیمانَدها. راضی میشوی من بجنگم؟» حضرت زهرا (سلام الله علیها) عرض کردند: «نه علی جان! من راضی به این جنگ نیستم. ولی تو بگو چهکار کنم؟» امیرالمؤمنین فرمودند: «دختر پیغمبر، احتسبی [یعنی به حساب] خدا بگذار. با خدا معامله کن. به خدا بسپار. او برایت رقم بزند. ما به تکلیفمان داریم عمل میکنیم. بقیهاش هم میسپاریم به خود [او].» میگوید: یک ثانیه فاصله نشد تا امیرالمؤمنین فرمود. با آن حال پریشان [بودند] حضرت زهرا. سریع حضرت زهرا... آدم اگه به خدا بسپارد، همهچی خیر است برای [او]. همهچی برای او خیر است. به ظاهر خیلی مسائل شر استها. زینب جمیله. هرآنچه که پیش آمد توی کربلا تلخ بود. ولی زینب کبری زیبا دید. همش خیر بود. چون کوثر است. خدا برای مؤمن که چیز بد رقم نمیزند. برکاتش را هم بعد دیدیم.
حالم را گرفت. فاطمه زهرا (سلام الله علیها) این ایام خیلی رنج کشید. خیلی درد داشت. خیلی گریه کرد. آنقدر گریه کرد! آمدند به امیرالمؤمنین گفتند: «به فاطمه بگو ما دیگر از صدای گریهاش خسته شدیم! یا شب گریه کند یا روز.» فاطمه زهرا عرض کرد: «علی جان، برای من خارج از شهر جایی درست کن، آنجا بروم گریه کنم. مردم اذیت [میشوند].» بیتالاحزانی درست کرد امیرالمؤمنین. چند تا تنه نخل گذاشت، سایبان درست کرد. روز، دست حسن و حسین را میگرفت فاطمه زهرا میرفت مینشست گریه میکرد. یک روز آمدند دیدند این نخلستان و این تنههای نخل را آتش زدند. سایبان را کندند. دیگر جایی نگذاشتند برای فاطمه گریه کند. دیگر اینها بود. بچهها را جمع کرد. به بچهها گفت: «مادر دعا کند، شما هم آمین بگویید.» این دعای فاطمه از این باب بود که میدید مردم اذیت میشوند. خودش که خسته نشده بود. تا جان داشت پای علی وایساد. بچهها جمع شدند. شاید هم خوشحال شدند: «مادرمان میخواهد دعا کند.» خب، سابقه داشته. میدیدند مادر تا صبح. امام مجتبی فرمود: «مادرم از سر شب تا صبح دعا کرد، یک کلمه برای خودش دعا نکرد.» گفتم: «مادر جان، چرا برای خودت دعا نکردی؟» «الجار ثم الدار.» اول همسایه، بعد خانه. آن هم که همسایههایی را حضرت زهرا دعا میکرد، همسایههای نامردی را. یکیشان از خانه بیرون نیامد وقتی دیدند بوی دود از در خانه فاطمه بلند شده. سر و صدا میآمد، یکی بیرون نیامد. میشود ما را دعا نکند مادرم!؟ بچهها را جمع کرد. اینها سابقه نداشته مادر دعا کند. خیلی خوشحال شدند، احتمالاً شاید با یک شوق و ذوقی دست بالا آوردند: «مادر میخواهد دعا کند ما آمین بگوییم.» دیدند مادر شروع کرد دعا کردن: «اللهم عجل وفاتی.» خدایا! دیگر مرگ فاطمه را... بچهها خشکشان زد. لبخند خشکید روی لب این بچهها. «این چه دعایی بود مادرم؟» بعضیها گفتند این بچهها میدیدند حال مادر هی بدتر میشود. بعضیها میآمدند عیادت فاطمه. بچه دیدید حساس است. دوست دارد ببیند دکتر چی میگوید، بقیه چی. این روزهای آخر، زنهای مدینه جمع شدند ملاقات فاطمه زهرا. بچه است دیگر، سرک میکشد. میبیند اینها با هم چی میگویند. چون بزرگترها خیلی مسائل را مخفی میکنند از این بچهها. حساس. بچه کنجکاو است. یکهو این بچهها شنیدند این زنها دارند به هم نگاه میکنند، میگویند که: «این فاطمه دیگر توی دنیا نمیماند. اینی که ما دیدیم از این بلند نمیشود.» بگذار این روزهای آخر، ساعت آخر. بچهها را جمع کرد. وصیتهایی کرد. لا اله الا الله. خیلی سفارشها کرد به بچهها، به امیرالمؤمنین. خصوصاً که انشاءالله فردا شب برایتان روضهاش را میخوانم. در مورد بچهها چه وصیتی کرد.
حضرت زهرا. بعضی اینجور گفتند، گفتند زینبش را کنار کشید، حسابی با زینب حرف زد. سفارش امیرالمؤمنین هم همینطور بود. لحظات آخر حرفهای ویژه را با زینب زد: «دخترم! صبر کن، تحمل کن، به خدا واگذار کن. خیلی ماجراها، خیلی چیزها میبینی، خیلی وقایع در پیش است. من مادرم میروم. پدرت امیرالمؤمنین میرود. برادرت حسن، برادرت حسین میرود.» بعضی گفتند ماجرای کفن و اینها بوده. کفنها را نشان داد. «جبرئیل کفنهایی برای ما آورد.» دید برای همه کفن هست. تعجب کرد. گفت: «مادر، پس چرا برادرم حسین [ندارد]؟» آنجا مادر [گفت:] «شهره [دخترم] زینبم، یک روزی میآید روی تَل. نیستی. چیزهایی خواهی دید. دیگر حرف از کفن نزن. فقط بهت بگویم یکجوری این بدن متلاشی میشود، تو وقتی میآیی کنار این بدن، هرچی نگاه میکنی میگی «أَنتَ أَخِی».» الا لعنه الله.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
در حال بارگذاری نظرات...