جلسه دو : نور و کوثر؛ راز بهرهمندی از نعمتها در قرآن
در این سلسله جلسات، نگاهی عمیق و متفاوت به سوره مبارکه کوثر ارائه شده است؛ از تفسیر فلسفی خیر و شر و مراتب وجودی انسان تا توضیح کوثر بهعنوان «خیر کثیر» و موقعیت نورانی انسان مؤمن. در این سخنرانیها، نمونههای تاریخی و معاصر همچون رهبر انقلاب و شهید حاج قاسم سلیمانی بهعنوان مصادیق کوثر معرفی میشوند و در کنار آن، جایگاه نماز، عمل صالح و بریدن از تعلقات دنیایی بهعنوان کلید کوثر شدن تبیین میگردد
نور کوثرانه
خیر و شر به چه معناست؟
اول نور بعد کوثر
سنت الهی استدراج
در مسیر نور
وقتی کوثر ترور میشود!
سراب اعمال کفار
مثال تاریکی در قرآن
وضعیت کافر و مومن در قرآن
علم تمدن غرب چه خروجی دارد!
طلوع روزانه حضرت زهرا س
وضعیت خودت را دریاب!
شرط عاقبت بخیری چیست؟
اتفاقات سراسر نور مومن
آیا با ازدواج خوشبخت میشویم؟
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبین ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
بحثی که شب قبل محضر عزیزان داشتیم در مورد سوره مبارکه کوثر، این نگاه به سوره کوثر بود که کوثری که خدای متعال عطا میکند، یک نعمتی از جنس سایر نعمتها نیست؛ نعمتی در کنار بقیه نعمتها نیست. یک وضعیتی است که باعث میشود انسان بتواند از نعمتها استفاده کند و بهره ببرد. یک موقعیت، کوثر یعنی یک موقعیتی خدا به بعضیها عنایت میکند، نه اینکه یک نعمتی کنار بقیه نعمتها بهشان بدهد. شاید پنج شش تا مثال دیشب برای این نکته عرض کردم.
یک مثال دیگری که میخواهم عرض بکنم خدمتتان، مثالی در فرهنگ قرآن است، خیلی مثال دقیقی است و خیلی از مسائل با این مثال مطرح شده. شما تصور کنید الان اینجا برق برود و ما لامپ و چه میدانم چراغ و هیچچی نداشته باشیم. طبعا همه کارهایمان اینجا مختل میشود. حالا سخنرانی و اینها یک طرف. بر فرض مثلاً ما کتاب داریم اینجا، خب آدم وقتی بیکار است مینشیند کتاب میخواند. وقتی نور نباشد، دیگر کتاب هم نمیشود، مثلاً توپ هم داریم، میخواهیم بازی کنیم. خب وقتی که چراغ نباشد، با توپ هم نمیشود بازی کرد. مثلاً من میخواهم برای شما یک چایی درست کنم بیاورم، خب وقتی که نور نباشد، چای هم نمیتوانم درست کنم. میخواهم برای شما شام درست کنم بیاورم، میخواهم سفره پهن بکنم، میوه از توی یخچال بیاورم. وقتی نور نباشد هیچ کدام از این کارها را نمیشود انجام داد. درست است؟
الان ما توی این خانه هم برنج داریم، هم مرغ داریم، هم نان داریم، میوه داریم، هم چای داریم، هم توپ داریم، هم کتاب داریم. امکانات ما خیلی زیاد است، ولی از هیچ کدام از این امکاناتی که داریم، نمیتوانیم استفاده کنیم. چرا؟ چون نور نداریم. وقتی شب میشود، تاریک که میشود، اگر این لامپ و چراغ و اینها نباشد، حالا توی خیابان و بیابان و اینها دیگر انسان از آن امکانات و وسایلی که دارد، نمیتواند استفاده کند. شما شب هیچ باغی نمیروید. این باغهایی که مثلاً کسی اطراف شهر دارد، بر فرض هم بتوانیم چهار تا لامپ روشن کنید، استفادهای از آن باغ شما نمیتوانید ببرید، از آن استخری که این باغ دارد نمیتوانید استفاده کنید. الان شما مشکلتان در امکاناتتان نیست، امکانات شما که خیلی خوب است؛ مشکل شما در موقعیتتان است. زمین پشت کرده به خورشید، نور ندارد.
موقعیت زمین شما، اینجایی که الان هستیم که زمین است، این الان پشت به خورشید کرده، نور ندارد. به خاطر این وضعیتی که دارد، به خاطر این موقعیتی که دارد، چون نور ندارد، از امکاناتش هم نمیتواند استفاده بکند. ما میگوییم کوثر خیر کثیر است. علما میگویند خیر کثیر. اصلا خیر یعنی چی؟ خیر و شر یعنی چی؟ خیر و شر یک وضعیت است، خیر و شر که یک امکان نیست. الان آقا لطف کردن برای بنده آوردن، این آبجوش خوبه یا بده؟ شما اصلا نمیتوانی اولاً همینجوری ابتدا به ساکن بگویی خوبه یا بده. برای که؟ برای چی؟ توی چه موقعیتی؟ هی ۱۰ تا سوال، هی ۱۰ تا سنجه میآید، با صد تا چیز آدم باید بسنجد. مثلاً این آبجوش توش قند ریختن. خوب؟ اگه بنده قند خونم بالاست، این دیگر خیر نیست برای من. اگه فشارم افتاده، این خیر است برای من. مثلاً یک نمونهاش و از این قبیل ماجراها.
ما یکی از فریبهایی که توی زندگی میخوریم همین است. فکر میکنیم که ما نیاز به خانه داریم، نیاز به ماشین داریم، نیاز به حتی همسر، فرزند، مدرک، شهرت، ثروت. ما نیاز به هیچ کدام از اینها اول نداریم. ما نیاز به موقعیت مناسب داریم. ما اول از همه نیاز به نور داریم؛ چون اگه نور نباشه، هیچ کدام از این امکانات ما به درد ما نمیخورد. سوره مبارکه کوثر میگوید آدمها دو جورند: یا دارند از کوثر بهره میبرند، یا کوثریاند، اتصال به کوثر دارند. یک دسته دسته کوثرها، یک دسته دسته ابترها. از این دو حالت هم خارج هیچ آدمی نیست که یکی از این دو تا نباشد. البته مراتب آدمها متفاوت است، کوثر درجات دارد، ابتر هم درجات دارد. آدمی که امکانات دارد، میتواند از امکاناتش استفاده کند، ولو امکاناتش کم باشد. ولو امکاناتش کم باشد.
الان اگه بنده ۱۰ تا مرغ توی فریزر داشتم، ۱۰۰ کیلو هم برنج داشتم، نور نداشتم که برای شما یک غذایی درست کنم. امکاناتم زیاد است، ولی نتیجهای از امکانات گیرم نمیآید. یک لقمه غذا به شما نمیتوانم بدهم. این میشود ابتر. ولی اگه یک دانه بال مرغ دارم با ۲۰۰ گرم برنج و یک دانه شمع، با این شمع میتوانم همین را برای شما یک چیزی درست کنم. امکاناتم کم است، امکانات کم؛ یک نتیجهای درمیآید. درست است؟ این میشود کوثر. آدم اول باید کوثر بشود تا بتواند از امکاناتش استفاده کند، نباید اول از خدا امکانات بخواهد. اونی که اول از همه ما لازم داریم نور است. اگه نور نبود، هیچ بهرهای نداریم. همه امکاناتمان هم به باد میرود. همه امکاناتمان هم میشود مایه عذابمان. هرچی امکاناتمان بیشتر میشود، گرفتاریمان بیشتر میشود. وضعیتی که توی عالم میبینیم همین است دیگر.
بعد بعضیها میروند تکنولوژی را میبینند، گول میخورند. تکنولوژی امکانات است، تکنولوژی که نور نیست. کفار که نور ندارند. اتفاقا کفار امکاناتشان زیاد است و چون نور ندارند، امکاناتشان آخر به نفع شما، مؤمنین میشود. از امکاناتش نمیتواند استفاده بکند. امکاناتش را هم هر وقت استفاده میکند، دو تا به خودش میزند. آیاتی را برایتان بخوانم، این آیات خیلی آیات جالبی است. اگر نور نبود آدم از هیچ کدام از امکاناتش نمیتواند استفاده بکند، از امکاناتش به دردش نمیخورد. ازدواج که بکند، بیشتر از خدا دور میشود. وقتی میگفتم، میگفتم آقا این روایتی که میگوید کسی ازدواج بکند، نصف دینش را کامل کرده یا دو سوم دینش را کامل کرده، محضر علما هم هستیم داریم درس پس میدهیم.
اینی که دینش را کامل میکند، دو سوم، یک سوم، یک دوم، اینا، اینی که میگویی مال کیه؟ خب الان ترامپ هم ازدواج کرده، نتانیاهو هم زن دارد. آن هم مثلاً ثواب اعمالش ۷۰ برابر میشود و نصف دین را مثلاً کامل کرد و شیطان از دستش… ما توی قرآن آیهای داریم که میگوید این طرف چون زن داشت بدبخت شد. زنش مایه بدبختی بیشترش شد. کدام آیه است؟ آفرین: «تَبَّت یدا ابی لهب و تب ما اغنى عنه ماله و ما کسب». پول داشت، به دردش نخورد. چرا به دردش نخورد؟ «سَیَصْلى نارًا ذاتَ لَهَبٍ وامرأته حمالة الحطب فی جیدها حبل من مسد». و امرأته حمالة الحطب؛ زنش بود، ازدواج کرده بود، برایش هیزم میآورد. یعنی بعضی ازدواجها هیزم آتیش آدم را فقط بیشتر میکند. آدمی که نور ندارد، ازدواجش هم آتیشش را فقط بیشتر میکند، ازدواج میکند ها! زنش هم بیشتر از خدا دورش میکند، بدبختتر هم میشود. بچهاش هم هرچی بیشتر داشته باشد، بدبختتر میشود. پولش هم هرچی بیشتر داشته باشد، بدبختتر میشود. هرچی امکانات بهش بیشتر بدهند، برایش خطر بیشتری دارد.
واسه همین خدا بعضیها را که دک میکند، بیرون میکند، به اینها اتفاقاً امکانات بیشتر میدهد. علما به این میگویند استدراج. خیلی چیز عجیب و جالبی است. خدا بعضیها را میخواهد عذاب بکند، بهش پول بیشتر میدهد. سمت من نیاد. بعضی دعاها را زود مستجاب میکند، این هم توی روایات داریم. خدا از کسی بدش بیاد، حاجتش را زود میدهد. یک وقت، یک وقتهایی یک بخشهایی، اینها همیشه این نیست که حالا فکر کنیم یک بخشیش این است. یک وقتی هم اینجوری سرش گرم بشود، این اصلا سمت ما نیاد. با همینها مشغول بشود، همینجوری آرام آرام حواس پرتی برود آتش جهنم، حواسش به این ور نیفتد. اگه نور نبود، امکانات آدم، آدم را بیچاره میکند. هیچ کدام از این امکانات سودی به آدم نمیرساند.
سوره مبارکه نور، الله نور السماوات و... آیه اولش. آیه اولی از بحث ما، آیه ۳۵. که همه آیه را لابد شنیدن. بعد میفرماید که یک عدهای هستند با نور متصلند. پس وضعیت و موقعیت ما از امکانات ما مهمتر است. موقعیتمان یعنی چی؟ یعنی رو به نور ایستادن. توی بحثهای طلبگی و علمی و اینها هم فلاسفه بحثهایی دارند به اسم مقولات عشر و اینها. یکی از مقولات عشر، وضع است، موقعی، موقعیتی که شما ایستادی، نشستی، این بالا بودن پایین بودن، نشسته بودن ایستاده بودن، این را بهش میگویند وضع. همین وضعی که ما توی فارسی میگوییم وضعیت طرف. چون وضعیتت خیلی مهم است، مهمتر از اینکه چی داری، وضعیتت است. رو به خورشید وایسادی یا نه، توی تاریکی وایسادی یا نه، نور داری یا نه.
میگفت طرف پولش افتاده بود... حالا این دیگه وقتی نور نیست، ببینی چه مصیبتهایی سر آدم در میآید. میگفت که ۵۰ تومانیش افتاده بود توی جوب. تاریک بود، دنبال این میگشت. هی دست مالید و پیدا نکرد. دست کرد توی جیبش، یک کاغذی را درآورد، آتیش زد. با یک آتیش، گشت، ۵۰ تومانی را پیدا کرد. آتیش زده چی بوده؟ اسکناس ۱۰ هزار تومانی بود. اسکناس ۱۰ هزار تومانی آتیش زده بود. کاغذ دیگر از توی جیبش درآورد. این وضع آدم است. امکانات آدم اینجوری به باد میرود وقتی نور ندارد. ۱۰ تومانی آتیش میزند برای اینکه ۵۰ تومانی پیدا کند.
حکایت زندگی خیلی آدمهاست که خیلی چیزهای شریف، عمر آدم، عمر را از دست بده برای اینکه یک قرون پول بیشتر گیرش بیاید. آدم شکمش سیر است ها! کسی گرسنه نیست ها! نمیخواهم بگویم کسی دنبال کار و فعالیت و ارتقا و پیشرفت و اینها نباشد ها! حرف یک وقت قاطی نشود. بعضی حرص و ولع دارند. دیگر آرام نمیگیرد. با این ماشینش آخرین سیستم تویوتا ۲۰۱۹. من باید تویوتای ۲۰۲۰ داشته باشم. یعنی آرامش نمیکند تویوتا ۲۰۱۹ لندکروز. این دلش گرم نمیشود. الان یکی دیگر آمده و مثلاً ۲۰۲۰. بعد عمر شریف گاهی میرود. این همان ۱۰ هزار تومانی است که آتیش میزند برای اینکه ۵۰ تومانی گیرش بیاید. چه سرمایهای را هدر میدهد! ۵۰… به مرحوم آیتالله الهی قمشهای.
ببینید آدمی که نور دارد، وضعش چیست؟ چه مدلی است؟ آدمی که رو به نور ایستاده، حالش چیست؟ بهش گفتند که آقا زیرزمین خانهات را دزد زده. گفتند که خب بیا یک نگاهی بکن ببین چیا را دزدیدن. ایشون اول گفته بود که ببین دزد که برده از عالم وجود که خارجش نکرده. از یک گوشه عالم وجود وقت من شریفتر از این است که بخواهم بیایم نگاه کنم ببینم چیا را دزدیده. مگر مثلاً نگاه کنم ببینم چیا را دزدیده مثلاً بفهمد دو تا خمره بیشتر دزدیده. مثلاً برمیگرداند دزده میگوید آقا چون تو فهمیدی خمره اضافه است من شرمنده شدم. بیا. غیر از اینکه فکرم را درگیر کنم، ذهنم درگیر بشود، وقتم تلف بشود. این چه حسی است واقعاً؟ دقیقاً چیا را دزدیده؟ به من چه؟ عمر من شریفتر از این حرفهاست. صرف این چیزها کنم.
ایشون فرموده بود آرزوی من این است که در بهشت... آیتالله جوادی آملی ازشون نقل میکردند که شاگرد ایشون بودند، استاد ایشون الهی قمشهای. که این را هم بگویم. حالا مابین پرانتز ایشون تکیه کلامش این بود وقتی میخواست مثلاً حالا به عنوان توهین ...توهین هم نیست... توهین نماز خواهر نامرد، خواهر نامرد این کارو کرد. جوادی آملی فرمودند که ایشون شاید مکرر فرموده بود که من آرزویم این است که در بهشت کنار حوض کوثر محضر امیرالمؤمنین نهجالبلاغه درس بگیرم. نهجالبلاغه درس. افق دیگری است دیگر. بعضیها هم آرزویشان این است که امیرالمؤمنین… امیرالمؤمنین هم لازم نیست. ملائکه هم خیلی نه، همین فقط یک قلمبه پولی به ما برسد. از هر قبرستونی رسید، از خدا و اهل بیت و شیطون و هرکی بود، خیلی فرقی نمیکند. یک قلمبه پولی فقط برسد. این هم افق بعضیهاست.
پس نور این است. این آیه میفرماید که خدا نور است. نسبت شما اگه رو به او وایساده باشی، توجه به او داشته باشی، موقعیتت موقعیت خوبی است. حالا از اینهایی که داری میتوانی استفاده کنی. اگه رو به او واینستاده باشی، توی تاریکی باشی، همه اینهایی که داری با یک دردسری توی تاریکی… اثاثیه خانه، همه مایه دردسر است. الان این بلور، ظرف بلوری که خریده و این میز و این صندلی و تلویزیون و هزار تا وسیله گرفته گذاشته، اینها توی روشنی جلوه دارد دیگر. حالا برق برود، میخواهد از اینجا برود تا آشپزخانه، ۵۰ تا زیر دست و پا و این میشکند، آن پرت میشود و این هم پایش. توی تاریکی دردسر است دیگر. چقدر اضافی دارد توی تاریکی.
میفرماید یک عده مؤمنند رو به خدا ایستادند که در مورد اهل بیت هم هست. اتفاقاً این آیات «رجال لا تلهیهم تجارة ولا بیع»، در مورد این آیه انشاءالله یک جلسه بیشتر صحبت میکنم. اینها حواسشان از خدا پرت نمیشود. ذکر، زندگیش هم دارد میکند. کار و کسب هم دارد. در مغازه است. چک هم که دارد مینویسد، چک پاس میکند. اینها حواسشان از خدا پرت نیست. موقعیتش قاطی نمیشود، توی نور است. چکش هم توی نور مینویسد، چکش هم توی نور پاس میکند. کاسبی توی نور، زندگی توی نور، توی نور هم ازدواج میکند، توی نور هم بچهدار میشود. گفتند مؤمن همه وجودش نور است. مدخلش نور، مخرجش نور. همه وجود مؤمن نور است که حالا میخوانم برایتان. آن وقت این مؤمن چون همه وجودش نور است، هر اتفاقی هم برایش میافتد خیر است. فوقالعاده! خب اینها مؤمنند، رو به خدا ایستادند.
حالا کفار چی؟ خدا به بهترین وجه به اینها جزا میدهد. نتایجی گیرشان میآید، بالاتر از آنچه تصور میکردند. رو به نور وایساده دیگر. «و یزیدهم من فضله». بیشترم خدا بهش میدهد، زیادتر میدهد. یک قدم برداشته، خدا نتیجه ۱۰ قدم کار را بهش میدهد. حالا آنهایی که توی مسیر نور نیستند چی؟ با من باشید. «والذین کفروا اعمالهم کسراب بقیعه». آنهایی که کافرند، رو به خدا ندارند، رو به نور ندارند، اعمال اینها مثل سرابی است که توی بیابان از دور میبینی، فکر میکنی هست. «یحسبه الظمان ماء». آدم تشنه وقتی سراب... ما اولین بار بچه که بودیم، توی همین جاده مشهد هم یادم نمیرود سراب آنجا اولین بار دیدم. من بعد گفتم عه وسط جاده آب است. بعد ماشینها هم دارند توش رد میشوند. تعجب کردم. بعد آنجا را نقطه گذاشتم که مثلاً به آنجا رسیدیم. ببینم این دریاچه چیست. فاصله تخمین میزنم با دو دقیقه دیگر میرسیم به این دریاچه. تصور من در مورد اینکه میرسیم اشتباه بوده. من ۱۰ دقیقه دیگر مثلاً بر… ۱۰ دقیقه باید میرفتی. خلاصه از تهران تا مشهد ما دنبال دریاچه بودیم که کی بهش میرسیم. وقتی شب شد فهمیدیم بابا این اصلا دریاچهای نیست. تاریک که میشود میفهمی که جاده همین جاده. آفتاب که زده شما تصور میکنی آب است. میگوید اعمال کفار این شکلی است. دارایی کفار این شکلی است. فکر میکنی یک چیزی دارد. کافر که چیزی نداره. کافر ابتر است. کافر بدبخت است. چون به خدا پشت کرده، توی تاریکی است. همه زندگیش ظلمت است. هرچی هم دارد ما یه دردسرش است.
مثال قشنگ مولوی هم باز اینجا به درد میخورد دیگر. گفت توی تاریکی فرستادن، همه شنیدید، مثال معروفی است. همه بلدند. فیلی را آورده بودند توی اتاق و توی تاریکی. هرکسی آمد ببیند این چیست. شهید مطهری توی کتاب «انسان کامل» روی این خیلی مانور میدهد. میگوید که غربیها انسان این شکلی خواستند بشناسند. چون تاریک بودند، خودشان توی تاریکی آمدند. هرکی آمده یک ضلعی از این انسان را بررسی کرده. یکی گفته انسان همش لذت است. یکی گفته انسان همش دنبال سود است. اینها آمدند توی این اتاق. یکی دست زد به خرطومش، گفت فکر کنم یک شیلنگ بلندی آوردن توی این اتاق. یکی دست زد به پایش، گفت یک دو تا ستون آوردن اینجا. تاریکی است دیگر. گنگ. همه چی برایش مبهم است. نمیفهمد چی میشود، چرا اینجوری میشود. یک کاری هم میکند، میبیند یکهو برعکس میشود. مثال واضح با افتخار میآید اعلام میکند من ترور کردم. تو شرش گرفتار شد. قاسم سلیمانی مثل ابوبکر بغدادی است. اعلام میکند من آفرین، این را هم زدم کشتم. از زمین و زمان میبارد. کافر است دیگر. محاسباتش کلا غلط است. توی توی تاریکی، توی ظلمت است. دماغش هم نمیتواند ببیند.
آیه قرآن میگوید اینها اعمالشان مثل سراب است. «حتی إذا جاءه لم یجده شیئا». لم یجده شیء. هیچ خبری نیست پشتش. «و وجد الله عنده فحاسبه»، «او کظلمات فی بحر لجی». کافر مثل کسی است که دریا را تصور کنید. یک دریای عمیق را تصور کنید توی شب تاریک که ماه هم نباشد. شب… تا حالا توی آب رفتید؟ من رفتم شب توی شب، توی دریا رفتم. خرداد ماه مبارک رمضان، بزرگواری بودیم. ایشون خیلی اصرار کرد با آب بزنیم. حالا ما که از بچگی بحث چه میدانم استخر و شنا و اینها، از ۱۰ سالگی این را بلد بودیم دیگر. توی ۶ متری نامرد… بعد آنجا توی آن آب نیممتری، نیم متر هم شاید نمیشد، یک خوفی شما را میگیرد و اصلا آن تاریکی و آن دریا و هیچچی هم نور نیست و یک موبایل هم نمیتوانی ببری آنجا روشن کنی. از هیچچی هم…
یک شب دیگر یادم هست، همانجا کنار آب بودیم. تعدادی از این رفقای دانشجو، ماه مبارک، اینها بلال و اینها آورده بودند که آتیش کنند کنار دریا. حالا هوس نکنی. شما دیدیم یک کسی با موتور از دور دارد نور میاندازد. گشت ارشاد آمد ما را هم بگیرد. اینجا دیگر. الان هنوز شما لب دریایی، آنجا منطقه خاصی بود البته، مال دانشگاه، ساحل در واقع اختصاص… اینها آمدند و ما با همین فضای شوخی و خنده گفتیم چیست عمو؟ آمدی ما را دستگیر کنی؟ دو تا دمق. دو نفر بودند سوار موتور بودند، نور میانداختند. فیلم خیلی دمقند. اصلا ناراحتم شدم. بابا اینها شوخی کردیم. گفتم عمو چیست؟ چرا اینقدر دمقی؟ گفت که من برادرزادهام ظهر توی این آب غرق شد. دنبال جنازهاش میگردیم. و آن هم یک بسکتبالیست معروفی بود در مازندران، وزن… دو سه روز بعد جنازه یکی از این صخرهها پیدا شد. خلاصه آن شبی که اینجوری... و بعد دیگر آن خوف، آن ما حالا همینجور خوف دریا و تاریکی داشتیم، گفتیم هیچچی دیگر الان لب آبها را میخواهیم به آب بزنیم، جنازه میآید میخورد به پامون. دیگر این ترس ما صد برابر شد. کم میترسیدیم.
حالا شما این تاریکی را ببین. قرآن چه جور مثل میزند. این تاریکی را تصور کنید. «فی بحر لجی یغشاه موج من فوقه». توی آب باشی یک موجی هم بالا سرت بیاید. «من فوقه سحاب». آسمان هم ابری باشد. حالا شب تاریک است. مثال قرآن ببین چکار کرده با این مثال. شب تاریک، ابری هم هست که شب دیگر ابری باشد دیگر چشم، چشم را نمیبیند. توی دریای تاریک هم باشی زیر موج هم باشی، کافر وضعش این است. موقعیت کافر این است. وضعیت کافر این است. این است که ابتر است. چیزی درنمیآید. دستش به جایی بند نیست.
آن مؤمن شما تصور کن که همه وجودش توی نور است. این کافر را تصور کن که همه زندگیش توی کفر، ظلمت مطلق است. «ظلمات بعضها فوق بعض». لایه لایه ظلمت است. هی شدیدتر میشود. چکار کرده آیه؟ «کاد یراها». دستش را که بیرون میآورد، خودش دست خودش را نمیتواند ببیند. چقدر مثال قرآن قشنگ است. امکانات زیاد دارد ها! آنقدر توی تاریکی است، دستش را هم نمیتواند ببیند. اصلا نمیفهمد الان از کدام به کار بگیرد. همه این امکاناتش هم میشود علیه خودش. بدبختش میکند، بیچاره میشود. ادامه آیه: «و من لم یجعل الله له نورا فما له من نور». کسی که خدا برای او نور قرار نداده، هیچ نوری ندارد. ظلمت مطلق است. توی بدبختی مطلق است. اینجا خدا هرچی به آدم نعمت بدهد، درست است؟
الان این بابا مثلاً شما تصور کنید توی این وضعیت، توی این موج و توی این ساحل و اینها، یک گوشی مثلاً ۷۰ میلیونی هم توی جیبش باشد. این برایش خیر است یا شر است؟ گوشی ۷۰ میلیونی بده؟ شما با گوشی ۷۰ میلیونی مخالفی؟ مخالفی؟ بله. حالا فرض بر این کنیم که هم وطنش نان برای خوردن هم دارد. باز هم ۷۰ میلیون بده؟ گوشی ۷۰ میلیونی. حالا فرض بر اینکه همه هم ازدواج کردن. میشود دیگر گوشی ۷۰ میلیونی دارد. پس گوشی ۷۰ میلیون کسی باهاش مخالف نیست. مسئله اصلی اصلا بحث گوشی و چند میلیون و گوشی خوب است، تکنولوژی آری یا گول میخوریم. اسلام با تکنولوژی مخالف نیست. اصلا ما خودمان… بابا! وایسا وایسا عمو! اصلا اسلام اول میگوید تو به تکنولوژی چکار داری؟ تو نور داری یا نداری؟ تو اگه نور نداری، یک دانه، دو تا خرما هم توی جیبت باشد، بدبختت میکند. اگه نور داری، ابر هم زیر پایت باشد، مشکل برایت پیش نمیآید.
دوران امام زمان میگوید مردم با ابر حمل و نقل میشوند. دنیای ابر. من مثلاً پارکینگ اینجوری است. میگوید آن ابر من است مثلاً. اینجوری دکمهاش را میزند، قفلش باز میشود، میآید پایین. بعد تازه ابرها را هم رتبهبندی کردهاند. بعضیهاشون خیلی زمخت است. بعضی خیلی نرم است. میگوید آن زمختها که در طول تاریخ اصلا هیچکی هم از اینها نتوانست استفاده کند، مخصوص دوران ظهور. میخواهم بگویم، آن دوره خیلی… مثل که خواسته. چرا؟ چون «اَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها». دوران ظهور عالم نورانی میشود به نور امام زمان. گفتند «رب الارض»، «ای امام الارض». به نور امام زمان زمین نورانی میشود. همه توی نورند. بعد خدا امکانات میدهد به اینها. چرا اهل بیت آقا؟ اهل بیت بمب اتم و چه میدانم این حرفها، اینها بلد نبودند یک کلمه به ما یاد بدهند؟ توی روایات بگویند به شیعیان یاد بدهند، به خلق الله این را همانجا بزنند. حضرت سلیمان مگر بلد نبود فرمولش را؟ مگر بلد نبود سو… قالیچه میشد. اهل بیت بلد نبودند؟
امام صادق فرمود که سلیمان خیلی چیزها بلد بود ولی آب را نمیتوانست بداند کجاست. روایت جالبی است توی اصول کافی است. از آب و توی وسایل و درجات هم روایتش است. از آب خبر نداشت. هدهد مسئول اطلاعرسانی نسبت به آب بود. واسه همین آمد دید هدهد نیست، عصبانی شد. فرمود: «ما لی لا أرى الهدهد». چرا هدهد نیست؟ یک دلیل قانعکننده باید بیاورد یا سرش را میبرم. الانبیا مقتدرانه برخورد میکرد. هدهد مسئول این بود اطلاعات میداد که آب کجاست. حضرت فرمودند که ما نیاز به هدهد و اینها نداریم. ما یک نگاه به کره زمین میکنیم، به شما میگوییم هر ذخایر آب هست کجا. سلیمان این خبر را نداشت.
خب آقا اینها را به شیعیان یاد بدهید دیگر. ما الان داریم از گرسنگی میمیریم. دوران امام هادی علیه السلام. اینها بخشهای غریب تاریخ است. کسی هم نمیگوید اینها را. ائمه بعد از امام رضا اصلا دیگر کسی تقریباً شناختی ندارد. فقط میدانیم سه تا امام بودند بعد از امام رضا. همین قدر نهم دهم، کین… من اینها را با هم قاطی نکنم تقی نقی. دوران امام هادی علیه السلام میگوید آنقدر شیعه در وضعیت بغرنج بود، دوران متوکل. لباس در حدی که ستر عورت کند باهاش نماز بخوانند زنهای شیعه نداشتند. یعنی چادری که همه بدن را بپوشاند. میگوید توی یک محل یک چادر میآمد دست به دست میکردند. نوبتی وایمیستادن برای نماز. این به آن میداد نماز بخواند بعد تحویل بقیه میداد.
امام هادی علیه السلام اگر از این امکانات نداشته… متوکل سپاهش را جمع کرد. این توی کتاب شریف «القطره» است. روایت خیلی قشنگی هم هست. اصلا امام هادی هم توی منطقه نظامی عسکری است که میگوییم امام عسکری هم امام هادی، امام عسکری و هم امام حسن. امام عسکری آنجا عسکر بوده، سپاه بوده، منطقه نظامی بوده. متوکل آمد این سربازانش را جمع کرد. چند هزار تا بودند. امام هادی را هم آورد روی بلندی که مثلاً زهر چشم نشان بدهد به امام هادی علیه السلام. نشان داد. امام هادی علیه السلام گفت ببین سپاه من را. با اینها طرف. میگوید از آن یک دستی جلو چشم متوکل کشیدم. فرمودند آسمان را نگاه. میگوید دیدم تمام آسمان پر از ملائکه است که شمشیر به دست دارد. توی بهار است. میگوید دیدم آسمان پر از ملائکه است که شمشیر به دست. حضرت فرمودند ما اگه بخواهیم اراده کنیم با اینها کارت را میسازیم. البته غ… متوکل اول غش کرد، بعد که به هوش آمد حضرت فرمودند از این تحریم و فشار و اینها دربیارید. ترامپ لعنتی و آمریکا و آمریکای جهانخوار و بله مذاکره کنند. دو تا ملک بیایند بروند توئیت بزنند مثلاً فشار ایمیلی بیاورند به دشمن. خودکار پرت کنم جلسه مذاکره؟ این کار را بکند. بفرستید. چرا خدا این کار را نمیکند؟ چرا اهل بیت این کار را نکردند؟ اهل بیت نخواستند ما تا قبل از اینکه نورانی بشویم امکانات دستمان بیاید. لذا پیغمبر «یُزَکِّیهِمْ» ادامه شما بگویید «وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَالْحِکْمَةَ». اول تزکیه میدهد، بعد تعلیم میدهد.
علم، سلاح علم، چراغ است. «چو دزدی با چراغ آید، گزیدهتر بَرَد کالا». شما چراغ را بدهید دست دزد. امکانات دزد وقتی بیشتر کنی، دزد راحتتر دزدی میکند. اول دزد را تربیت میکنند بعد بهش امکانات میدهند. امکانات دادن… حضرت امام میفرمود که علمی که در غرب است، خیلی این تعابیر، تعبیر فوقالعاده است. رضوان خدا بر این مرد بزرگ. فرمود این علمی که توی غرب است، بعضیها گول میخورند میگویند ببین اینها چقدر چیز بلدند، چقدر علم دارند، چقدر تکنولوژی. غرب چون آدم نیست. تمدن غرب، این دولتهای غربی تمدن اینها تمدن حیوانیت است. هرچی امکاناتشان بیشتر میشود، مثل اینکه یک گرگی مسلحتر بشود. عین تعبیر امام خمینی: گرگهای قدیم یک پنجه داشتند، ۱۰ تا گوسفند را میتوانستند بزنند. این گرگهای جدید یک چیزی خلق میکنند، یک دکمه میزند، ۲ میلیون آدم یک جا میمیرند. امکانات که آمده، امکانات گرگ را تقویت کرده. البته امکانات آخر مایه بدبختی خودشان میشود ها! این را بدانید.
رهبر انقلاب تعبیر قشنگ روز اول سال به کار بردند یادتان هست؟ توی حرم امام رضا علیه السلام. فرمودند که سعودیها میخواهند موشک بسازند. سعودیها میخواهند موشک بسازند. ما که البته استقبال میکنیم، خوشحال میشویم. چون میدانیم به زودی میافتد دست مجاهدین. یعنی آن اگر موشک هم بسازد، باز به نفع ما میشود. ما اصلا غصه نداریم از اینکه کافر پیشرفت بکند. چون همه وجودش توی تاریکی است. مؤمنی هم که توی مسیر خداست، توی مسیر اهل بیت، همه وجودش نور است. همه وجودش خیر است. هر اتفاقی هم برایش بیفتد خیر است. اصلا ما شکست معنا ندارد. توی مسیر خدا عقب افتادن، لطمه دیدن، آسیب دیدن، اینها همش ظاهری است. «هر چوب و کوچکی»، فرمود «هر کتکی که بخورید، هر آسیبی که شما وارد بشود، کتب لهم به عمل صالح». خدایا عمل صالح بر تو اضافه بنویسد. میروی بالاتر. شما را بگیرد. مؤمن همه وجودش خیر است. بگذارید من روایت برایتان بخوانم. چون وقتمان هم رو به اتمام است.
یک آیه هم دیشب قول داده بودم بخوانم. اول آیه را بخوانم روایت بعدش بگویم، یا اول روایت آیه را بعد. یا اصلا یکیشو بگویم آن یکی کدامش. «مؤمنون» آیه ۵۵ تا ۶۱. بقیهاش طلبتان. با بقیهاش کار… «أَیَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَالٍ وَبَنِينَ» این کفار با خودشان چی فکر کردن؟ فکر کردند ما پول و بچه به اینها میدهیم، داریم اینها را تقویت میکنیم؟ «نُسارعُ لَهُمْ فِي الْخَيْرَاتِ». خیرات است. «بَل لَّا یَشْعُرُونَ». اینها شعور ندارند بفهمن هرچی به اینها میدهیم با یک بدبختی بیشترشان است. با همین امکاناتش میخواهم نابودش کنم. هرچی امکاناتش بیشتر میشود، نابود کردنش راحتتر میشود. خودش با همین امکاناتش با دست خودش، خودش را بیچاره میکند.
به قول شهید آوینی میفرمود که تمدن غرب مثل کژدمی است که، کژدم چیست؟ عقرب. کژدمی که آخر خودش زهر را به تن خودش وارد میکند، میکشدش. آخر خودش این سم. خیلی الان امکانات دستش است. تهران بس است برای اینکه آمریکا را به باد بدهد. شهید ابومهدی المهندس رضوان الله علیه بهشان میگویند که آقا نابودی آمریکا و اینها دیدید آن کلیپش درآمده فضای مجازی. ایشون میگوید ترامپ برای آمریکا بس است. ترامپ آمریکا را نابود میکند. شهید شهید بصیر بوده. با همین داراییها و امکاناتش نابود میشود.
مؤمن هرچی برایش پیش بیاید خیر است. چرا؟ چون مؤمن کوثر است. مؤمن رو به نور است. به حقیقت بنده یک روایت برایتان میخوانم. هفت هشت ده تا روایت آوردم برایتان ولی فعلاً یکیش را میخوانم. خیلی هم روایت زیبایی است. دو تایش را میخوانم چون دیدم خیلی خوب است، دیگر نگی سه تا. دو تا بس است فعلاً برای امشب. ۸ ساعت یک بار بیشتر.
پیغمبر فرمود: «المؤمن بخیر علی کل حال». مؤمن توی هر وضعیتی که باشه، خیر است. «و نفسه من بین جنبیه و هو یحمدالله». جانش هم کنده بشود برایش خیر است. جانش را دارم میکنم. خودش هم بخواهد جان خودش را بکند، یعنی آنقدر توی فشار قرار بگیرد که خودش دارد جان خودش را میکند. آن وضعیت هم باز واسش… تلاوت بعدی توضیح میفرماید که: «عجب للمؤمن!» تعجب از این مؤمن! «فوالله» به خدا قسم «لا یقضی الله للمؤمن قضاءً الا کان خیرا». هرچی خدا برای مؤمن بنویسد، برایش خیر است. هرچی برای مؤمن رقم میخورد، خیر است. اصلا برای مؤمن اتفاق بد رخ نمیدهد. به شرط اینکه… به شرط اینکه مؤمن باشی. به شرط اینکه هر اتفاقی افتاد دست از ایمانش برندارد. به شرط اینکه هر اتفاقی افتاد از نور رو برنگرداند، به نور پشت نکند، توی نور حرکت بکند. هرچی سر راهش بیاید برایش…
بعد فرمود خیر همه مسائلی که برای مؤمن پیش میآید برایش خیر است. الا للمؤمن. برای مؤمن هرچی پیش میآید خیر است. چرا؟ چون وضعیتش وضعیت خوبی است. «إن أصابته سراء شکره». حالا من روایت دیگر برایتان شبهای بعد میخوانم انشاءالله اگه خدا توفیق بدهد. قیچی، تیکه تیکه کنند. مریض بشود، پولدار بشود، دنیا را بگیرد، نان نداشته باشد بخورد. همه اینها خیر است. امشب فقط یک بخشش را دارم میگویم. فرمودند «إن أصابته سراء شکره» اگه بهش سختی برسد شکر میکند. ببخشید «سراء». اگه خوبی برسد، خوشی برسد شکر میکند. برایش خیر و «کان خیرا له». و «إن أصابته ضراء». تنگی برسد، فشار بیاید، سختی باشد، صبر. هرچی که خوب و شیرین است شکر میکند. هرچیش هم تلخ است، سخت است، صبر میکند. شیرینیها برایش خوب است، هم تلخیها برایش خوب است. جفتش «فکان خیرا له». هر اتفاقی برایش بیفتد خیر است.
این میشود کوثر. این کسی است که وجودش خیر است. وجودش خیر است. همه وجود او خیر است. هر کار بکند خیر است. این شهید حاج قاسم سلیمانی زندهاش بگذاری پدرش را درمیآورد. بکشیاش پدرش را درمیآورد. زنده بودنش خیر. پیغمبر فرمود: «حیاتی خیر لکم و مماتی خیر لکم». من زنده باشم برای شما خوب است. من از دنیا بروم برایشان خوب است. فصل وجود پیغمبر خوب است. پیغمبر هرجا باشد خوب است. هرجور باشد خوب است. آن یک تیکه نور است. نور دیگر این وری آن وری ندارد. نور هرجور باشد خوب است. نور هرجا باشد خوب است. مؤمن نور است، واسه همین خیر است. مؤمن، کو… تا وقتی زنده بود بلای جان اسرائیلی و آمریکاییها بود. حالا با خونش بلای جان اینهاست. چه خبر است توی کرمان؟ یک صفحه عریض و طویلی وایستادند که فقط نفری یکی بیاید دست به این قبر بمالند بروند. کوچولو از این برکات وجودی این مرد. قلقلهای کرد با این شهادت، توی این عالم ریخت به هم. حالا وقت نیست در مورد شهادت ایشون امشب بیشتر صحبت بکنیم و در مورد این بعضی از این افتضاحاتی که در عرصه سیاست ما رقم میخورد، برخی از این حضرات که انشاءالله رسوا میشوند به برکت همین خون. ولی وقت بیشتر صحبت بکنیم. این وجود مؤمن است که خیر است.
مؤمن این شکلی، کوثر نور فاطمه زهرا سلام الله علیها تیکه نور است. توی روایت فرمود روزی سه بار فاطمه زهرا طلوع میکرد. من نمیفهمم روایت یعنی چی واقعاً؟ از علمای حاضر در جلسه بپرسیم. روزی سه بار در منزل امیرالمؤمنین میدرخشید. فاطمه زهرا برای علی و اهل خانه. برخی گفتند شاید به وقت مثلاً اذانها بوده، نمازهای سه وعدهای که کلیت نمازها مناسب بعد است. شاید آن سه وقت بوده: صبح و ظهر مثلاً… عایشه همسر پیغمبر میگوید که آنقَدَر چهره فاطمه زهرا نورانی بود با اینکه دل خوشی نداشت از فاطمه زهرا، علاقهای هم نداشت، رابطه هم نداشت. با من هم خیلی خوب صحبت نمیکردم. حضرت زهرا را میگفت. میگفت آنقَدَر چهره فاطمه زهرا درخشان بود توی شب تاریک. روایت عجیبی است. توی شب تاریک توی اتاق تاریک از نور چهره او میتوانستیم سوزن نخ کنیم. آنقدر این چهره میدرخشید. نور که مال دنیا نیست. نور، نور الهی است. این وجود یک تیکه نور است.
فکر میکردند اگر بکشند فاطمه زهرا را چیزی گیر اینها میآید. علی تنها میشود. البته خب، امیرالمؤمنین غربت ظاهری را داشت. با شهادت فاطمه زهرا، همین غربت ظاهری بیشتر شد. ولی این نور فاطمه زهرا میدرخشید. در عالم نور کار میکرد. بعد از شهادت حضرت زهرا، به قول این بزرگان میگویند این اولیا خدا دستشان هم بازتر میشود تازه بعد از شهادت. خیلی از کارها را تازه آن موقع انجام… فاطمه زهرا تازه کمکش برای امیرالمؤمنین انگار بعد از شهادت بود. بعد از شهادت این وجود یکپارچه نور بود. آقایان، عزیزان! معطلتان نکنند. صاف بریم توی متن روضه، توی دل روضه. فقط همین قدر بگویم این روزهای آخر این چهره نورانی و درخشان این انگار سایه گرفته بود. این صورت یک هلالی روش افتاده بود، یک کبودی گوشه این صورت بود. انگار جلوی این نور را هالهای از این کبودی در این چهره مبارک در این تن مبارک در این تن نورانی، این هالهای از کبودی. چهره وقتی نورانی است، وقتی درخشان است، اتفاقاً یک نقطه تاریک هم توش باشد، بیشتر خودش… این کبودی توی صورت مادرمون فاطمه زهرا این ایام خیلی به چشم میزد. خیلی خودش را نشان میدهد.
لا اله الا الله. لا اله الا الله. نمیخواهم خیلی توی روضه اذیتتان بکنم. شما دیگر اهل روضهاید. یک عمر پای روضه بودید. ماها هم که نسبت به حضرت زهرا حساسیم دیگر طاقت نداریم کسی بخواهد خیلی شرح بدهد. با مادر ما شکر در کوچهها و در این منزل، سختمان است. بهمان فشار میآید. قلبمان آزار میبیند. ولی چه باید کرد؟ امام مجتبی دید همه این صحنهها را. من و شما میگوییم میشنویم. بچهها فقط یک کبودی روی صورت مادر دیدند. گوشه صورت مادر یک هلالی افتاده. بچهها فقط همین را دیدند ولی نمیدانستند این محصول چیست. کجا اینجور شده؟ چه بلایی سر مادر آمده؟ ببرمتان متن روضه. آمادهاید؟ الحمدلله.
یکی از علمای ایشون میفرمود شبی که بنا شد امیرالمؤمنین غسل بده فاطمه زهرا را. به بچهها گفت برید پشت در نشینید. اتاقکی بود. تختی گذاشتند. قرار شد روی این تخت غسل بده امیرالمؤمنین فاطمه زهرا را. بچهها را از اتاق بیرون کرد. فرمود: آستین به دهان میگیرید، صدای گریهتان بلند نشود. مردم مدینه نفهمند خانه کسی از دنیا رفته. وصیت مادرتان این است که مخفیانه دفن بشود، مخفیانه غسل. حالا حس و حال این بچهها را ببینیم. توی این غربت هفتاد هشتاد روز پیغمبر از دست دادن. این مصیبتها را هم دیدن. مادرشان جلو چشمشان آب شده. حالا گریه هم نمیتوانند بکنند. قبرستان بقیع میروید اشکتان را میخورید توی گلوتان. چقدر سخت است. شیعیان میان توی مدینه میگویند آقا فقط بریم توی هتل یکی بیاید روضه بخواند یکم ما آرام بشیم. اینجا نمیگذارند ما گریه کنیم. این حس و حال بچههای امیرالمؤمنین بود موقع غسل آرام امیرالمؤمنین غسل داد و خودش هم گریه میکرد. یکهو دید صدای ضجهای از یکی از این بچهها بلند شد. دید امام حسن دارد بلند بلند گریه میکند. پسرم تو پسر ارشد، بچه بزرگ منی. تو باید اینها را آرام کنی. چرا خودت بیتابی میکنی؟ بابا برگشت به امیرالمؤمنین رو کرد. گفت بابا جان همین قدر بگویم آخه این را هیچ کدام آن روز توی کوچه نبود. فقط من آن روز توی کوچه بودم. من میدانم اینها چطور دست رو مادر بلند کردند.
یا فاطمه الزهرا، یا بنت، یا قرة عین الرسول، یا سیدتنا و مولانا، انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بک الی الله و قدمناک بین ید حاجاتنا یا وجیهة.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
در حال بارگذاری نظرات...