توصیفاتی راجع به دعای ندبه
چگونگی تبدیل عقیده به باور قلبی
چگونگی تربیت نفس
چند سوال راجع به امام زمان عج از خودمان
عمل متناسب با عقل
چه کنیم حضور امام زمان عج را حس کنیم؟
چه زمانی خداوند به انسان عنایت میکند؟
چگونه دل بیتاب میشود؟
ما برای مصیبت امام زمان چه کرده ایم؟
روایاتی راجع به ظهور امام زمان (عج)
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین صلی الله علی سیدنا و نبینا القاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
درباره وجود نازنین آقا حجتبنالحسن ارواحنا فداه، وعدههای ندبه و… خب خیلی صحبتها و مطالب هست. چند نکتهای را عرض بکنیم؛ تذکری باشد برای خودمان، توجهی شود برایمان. آخر دعای ندبه، ببینید فضای گفتگو عوض میشود. اول دعای ندبه، فضا فضای تاریخی است و انسان عقاید خودش را دارد مرور میکند؛ از ابتدای عالم، ماجرای انبیا و آنچه که بر انبیا گذشت، آنچه که بر اهل بیت گذشت. اینها را در دعا انسان دارد مرور میکند. کمکم میآید به وجود نازنین امام زمان و آنچه که اعتقاد دارد در مورد امام زمان را مطرح میکند. آخر دعای ندبه، دیگر انسان بیقرار میشود و حالت بیقراری در او دیده میشود.
خب نکته بسیار مهم همین تفاوت اعتقاد با اشتیاق است. آیا اعتقاد داریم یا اشتیاق؟ خیلی وقتها انسان نسبت به خیلی چیزها اعتقاد دارد، ولی اشتیاق... انسان اعتقاد دارد که اینجا آب خنکی هست و میداند و برایش روشن است، ولی اشتیاقی به اینکه بخواهد به سمت این آب برود ندارد. اعتقاد دارد که اینجا استخر آبی هست، ولی اشتیاقی که داشته باشد برود آبتنی بکند، نیست.
خب چی میشود که انسان عقیده به یک چیزی دارد، ولی شوق نسبت بهش ندارد؟ خیلی وقتها پیش میآید. خیلی وقتها عقیده به چیزی دارد، ترس ازش ندارد. عقیده داریم که جهنم هست، عقیده داریم که مرگ هست. هیچ کدام از ما در اینها شک نداریم. سه روز برایمان روشن است؛ میآیند، میروند، عزیزترین کسان از دنیا میروند، از جلو چشممان میروند. اتفاقی در ما نمیافتد. یک چند روزی انسان متأثر است. برایش مثل روز روشن است که مرگ هست، خواهد مرد؛ ولی آن عقیده تبدیل به باور نشد. یعنی ذهن پذیرفته، عقل پذیرفته، دل نپذیرفته.
حضرت امام (رضوانالله تعالی علیه) بحثی دارند در مورد این. مثالی هم که میزنند، مثال معروفِ «مرده» است. میفرماید که الان به ما بگویند شما قبول دارید که این آدمی که از دنیا رفته مرده است؟ میگوییم: بله، درش شکی نداریم. کدام یک از ما شک داریم که این مرده است؟ به ما بگویند که شما حاضرید که یک شب کنار این جسد بخوابی، تک و تنها؟ کی حاضر است؟ بگوید که غسالخانه، عزیز انسان را ببرند سردخانه. فرزند انسان، همسر انسان. حالا فرزندی که مثلاً شب روی دست من میخوابیده، خدای ناکرده امروز تصادف کرد، از دنیا رفت. شبش من حاضرم توی سردخانه بغل این بچه بخوابم؟ آنکه زنده بود تا دیروز کنارش میخوابیدم. پلاک؟ مرگ؟ انسان یقین دارد به اینکه او مرده. انسان پیش عزیزترین عزیزش نمیخوابد. چرا؟ حضرت امام میفرماید که چون آن عقیده تبدیل به باور نشده. وهم و خیال مانع میشود از اینکه انسان به او عقیدهاش عمل بکند.
چی میشود که انسان عقیده به چیزی دارد، ولی در عمل باور ندارد؟ یعنی چیزی را پذیرفته، عقل انسان پذیرفته، ولی دل نمیپذیرد. به عقل بگویی قبول داری که این مرده؟ میگوید: بله، قطعاً همینطور. به دل بگویی قبول داری که مرده؟ میگوید: نه، من نمیتوانم قبول کنم، سخت است برایم. قبول داری که میمیری؟ میگوید: بله. به دل میگویند؟ میگوید: نه! چه اتفاقی میافتد؟ این را هم حضرت امام در موردش بحث میکنند، مرحوم علامه طباطبایی در المیزان در موردش بحث میکنند؛ مسئله مهمی است.
راهکارش چیست؟ راهکارش این است که انسان چیزی را که با عقلش پذیرفته، با عمل متناسب با آن، خردهخرده به دلش بپذیراند، به خورد دلش بدهد، با عمل متناسب. الان به ما بگویند: «قبول داری که نفع و ضرر دست خداست؟» خب خیلی مسائل هست، عقل ما پذیرفته، ولی دل زیر بار نمیرود. قبول داری که رزق را خدا میرساند؟ بله. قبول داری که خدا ما را میبیند؟ بله. قبول داری که خدا کمک میکند؟ خدا توانایی دارد برای اینکه مشکل را برطرف کند؟ بله. خب انسان قبول دارد که نفع و ضرر دست خداست، ولی زیر بار نمیرود، توکل نمیکند. انسان قبول دارد که رزق را خدا… ولی چشمش به دست این و آن است. قبول دارد که عزت را خدا میدهد، ولی از این و آن توقع عزت دارد. دنبال این است که پیش این و آن عزیز باشد. چرا اینطور میشود؟ چون عمل متناسب با آن عقیدهاش انجام نمیشود. وقتی عمل متناسب با عقیده نباشد، عقیده انسان را انسان هی سعی نکند بروز دهد، تبدیل به باور نمیشود.
پس راه رسیدن به باور چیست؟ اینکه وقتی انسان چیزی را قبول دارد، در عمل خودش هی متناسب با آن چیزی که قبول دارد، این را نشان بدهد. خب راهکارش چیست؟ من اگر قبول دارم که روزی را خدا میرساند، انفاق کنم. این انفاق من اول به من فشار میآورد. حالا ما یک چیزی را قبول داریم، ولی خب سخت است بخواهم از این مال بگذرم. اینجا عقل به نفس میگوید که مگر تو قبول نداری که خدا میرساند؟ خدا جبران میکند؟ یالا ببینم، حرکت (را) شروع کن. نفس اول زیر بار نمیرود، ولی اگر آرام آرام مثل یک کودک… حالا در موردش انشاءالله بیشتر صحبت بکنیم. این کودک را باید با وعده و وعید، مهربانی، نوازش، خلاصه با طرق مختلف باید کشیده آورد؛ بعد باهاش مدارا کرد، آرام آرام، خردهخرده. بعد حرفی تو دهن این کودک گذاشت و لقمهای تو دهن این کودک گذاشت. خردهخرده باید راهش برد.
بعد باید به این نفس گفت که: «حالا تو همین یک ۵۰ تومان را بده، همین ۱۰۰ تومان را بده. از جایی کم نمیشود، خدا میرساند. نرساند هم چیزی نمیشود.» این همین که این ۱۰۰ تومان را داد، یک خورده باور در او تولید شد، شکل گرفت. سری بعد ۵۰۰ تومان میدهد، این باور تقویت میشود. سری بعد ۱۰۰۰ تومان میدهد، تقویت میشود. به جایی میرسد که جانش را میدهد. انقدر مطمئن است از اینکه خدا جبران میکند. چی باعث میشود؟ اینکه انسان عمل انجام بدهد متناسب با آن عقیده. این باعث میشود که آن عقیده برایش باور بشود.
خب ما میدانیم که امام زمان هست، عقیده. دل امام زمان ما را میبیند، ولی چقدر باور داریم؟ حضور حضرت (را) تو زندگیمان لمس میکنی؟ ما با امام زمان زندگی میکنیم یا نه؟ عرض بکنم نه، قدری درگیر غفلت و درگیر حجاب. بله، به انسان بگویند، عقل انسان پذیرفته، امام زمان را قبول داریم، مثل روز روشن. ولی دل انسان چی؟ دل ما پذیرفته که امام زمان ما را میبیند؟ توجه به ما دارد؟ ناظر بر اعمال ماست؟ ناظر بر گفتار ماست؟ انسان ساعاتی را در روز خودش را کنار امام زمان احساس کند. اگر الان محضر حضرت باشیم، من با فلانی اینطور صحبت میکنم؟ اگه حضرت بخواهد منزل ما تشریف بیاورد، من همین دکوراسیون را خواهم داشت؟ چطور برای فلان فامیل، برای اینکه جلوش پز بدهم، میروم فلان چیز را میخرم، وقتی قرار است که خانهام بیاید جلوی چشمش میگذارم، تو دیدش میگذارم که رویش کم بشود، که این اون حس تفاخر انسان، خلاصه…
خب، اگر امام زمان هم بخواهد منزل ما تشریف بیاورد، همینطور است؟ یا نه، سعی میکنیم هرچیزی که میتوانیم خانه را سادهتر نشان بدهیم؟ عقیده نداریم که امام زمان میبیند. عقیده نداریم. تو حرم امام رضا، عقیده داریم که حضرت ما را میبیند یا نه؟ عقیده داریم حضرت مشرف بر احوال ماست یا نه؟ چطور است که انسان سر به هوا میرود حرم؟ غافل است. بهش بگویند: «آقا، میدانی امام رضا میبیند؟» میگوید: «بله.» میگوید: «خب این چه حالیه پس؟ چطور زیارتی؟» چی میشود که اینطور میشود؟ ما میدانیم، ولی میبینیم که دل راه نمیآید. این همان است که عمل متناسب باهاش نیست.
خب عمل متناسب چیست؟ همین دعای ندبه است. انسان یک ساعاتی را در هفته مینشیند با امام زمان صحبت میکند. ببینید در آخر دعای ندبه، دیگر خطاب به خود حضرت است: «لیت شعری این استقرت بک النویٰ، ای ارض تُقلّک او ثریٰ.» شما کجایی ای کاش میدانستم کجا هستی، کجا ساکنی، چه میکنی. خطاب به خود حضرت. ما میدانیم حضرت صدای ما را میشنود. خب برای اینکه این تبدیل به باور بشود، باید چهکار کرد؟ باید یک ساعاتی نشست با حضرت صحبت کرد. اگر باور داریم، عقیده داریم، برای اینکه تبدیل به باور بشود، دل بپذیرد، عمل متناسب باهاش باید انجام شود.
هدیه بفرستد انسان برای امام زمان. به قول استادمان هدیه بده، هدیه بگیر. رابطه باید برقرار بشود، رفاقت باید برقرار بشود. ابراز علاقه باید بشود. چطور سال که تحویل میشود، تماس میگیریم به عزیزمان، به پدرمان، به مادرمان تحویل سال را تبریک میگوییم؟ تو این اعیاد، مثل دیروزی که میلاد امام باقر (علیهالسلام) بود، ما میدانیم که عید است یا نمیدانیم؟ میدانیم. میدانیم که صاحب این عید امام زمان است یا نمیدانیم؟ میدانیم. خب چرا کاری نمیکنیم؟ چرا هدیهای نمیفرستیم؟ چرا ابراز علاقهای نمیکنیم؟ چرا تبریکی نمیگوییم به امام زمان؟ یکجوری به حضرت نشان بدهیم: «آقا، ما خوشحالیم.» یکجوری به حضرت نشان بدهیم: «ما داریم به شما تبریک میگوییم.» باور را در آدم شکل میدهد.
میدانیم که عصر غیبت، عصر ظلمت است یا نمیدانیم؟ اگه به ما بگویند عصر غیبت خوب است یا بد است؟ میگوییم بد است. میگوییم به شما دارد بد میگذرد. با اینکه ما میدانیم بد است، ولی به اون بد نمیگذرد. چون این را به دلمان هی تلقین نمیکنیم که دوری از امام زمان چقدر سخت است، چقدر بد است. توی این دعای ندبه این را بارها تکرار میکند: «عزیز علیّ أن أری الخلق و لا تریٰ.» سخت است مردم را ببینم، تو را نبینم. «ولا اسمع لک حَسیساً و لا نجویٰ.» و لو یک صدای تنفسی از شما به گوش من نرسد. حسیس، نه اینکه صحبت نکنم، صدای تنفس شما هم به گوش من تا حالا نرسید. نفس کشیدن شما توی مجلس روضه، صدای گریه کسی (را) انسان فقط میشنود، با او صحبتی نمیکند. صدای گریهاش را میشنود، صدای آه کشیدن او را میشنود. با همین هم از امام زمان به گوشمان نخورده. خب انسان وقتی این را ابراز میکند، اون محبت تو دل انسان شکل میگیرد، نفرت از این جدایی از امام تو دل انسان شکل میگیرد.
عقل پذیرفته، ولی دل اون نفرت را ندارد. به دل هنوز سخت نیامده. دل غمگین از اینکه محروم از دیدار حضرت است. عمده عنایات خدا هم به ما اون وقتی نیست که عقلمان قانع بشود، وقتی است که دل بیفتد. این را توجه داشته باشید. کی خدا به ما توجه بکند؟ کی خدا دری به روی ما باز میکند؟ کی عنایت میکند؟ وقتی عقلمان بپذیرد؟ نه. وقتی دل به حرکت میآید، وقتی دل بیقرار میشود، دل بیتاب میشود، وقتی دل بخواهد. لیلةالرغائب مال کیها بود؟ مال کسایی بود که دلشان پر کشیده بود، رغبت داشت. خدا به دلها نگاه میکند، با عقلها و علم و اینها کار ندارد، به دل کار دارد که دل چی میخواهد. گاهی ذهن پر از مفاهیم، صدها جلد کتاب تو این مغز، ولی دل خالی از نور.
بخواهد سخنرانی بکند، ده ساعت در مورد سادهزیستی میتواند سخنرانی بکند. بعد زندگی خودش را که آدم میرود نگاه میکند. همین دکترایی که ده ساعت در مورد مضرات سیگار صحبت میکنند، خودشان دارند سیگار میکشند. این نشان میدهد که ذهن این آدم پر است، ولی دلش نپذیرفته. ذهن هزار ساعت مطلب دارد در مورد بد بودن سیگار، ولی دل اندازه یک سرسوزن نپذیرفته که سیگار ضرر دارد. آدم ذهنش پر از اینکه گناه بد است، ولی دل نپذیرفته. ذهن پر از اینکه امام زمان خوب است، ولی دل نپذیرفته. دل دنبال امام زمان نیست، توجه به حضرت ندارد، بیتاب امام زمان نیست، بیقرار امام زمان نیست. چی میخواهد؟ عمل میخواهد متناسب با خودش.
عرض کردم عمل، یکیش همین دعای ندبه است. همینی که انسان میگوید، ابراز میکند، ابراز علاقه میکند، ابراز شوق میکند، ابراز خستگی میکند: «آقا، بدون شما دارد به ما سخت میگذرد.» همین. همین که انسان میگوید به امام زمان، حالش عوض میشود. میبیند دل دارد یکجور دیگری میشود. دل دارد بیقرار میشود. این بیقراری اگه به اوج برسد، حتماً مورد عنایت خاص قرار میگیرد. حتماً مورد عنایت خاص قرار میگیرد. حتماً امام زمان توجه میکند. اینهایی که اینجور بیتاب میشوند، شوریده میشوند، حتماً امام زمان عنایت خاص میکند به این، باشد که محضر امام زمان را درک بکنند، عنایتی برسد، هدیهای برسد، مژدهای برسد. تو خواب، تو بیداری. حتماً امام زمان عنایتی میکند. دلی که بیتاب بشود، بیقرار…
چی میشود که دل بیتاب و بیقرار میشود؟ انسان هی این باور را دارد با عمل شکل میدهد. هی عمل جوری است که دارد میبرد انسان را به این سمت. همانجور که تو غفلتهامان اینطور است. ما وقتی که تو زندگی، داریم یکجوری زندگی میکنیم که انگار نه انگار که آخرتی هست، رفتارمان اینطور است، دیگر وقتی دومرتبه عملمان اینجور بود، دیگر کمکم اون باور ازمان میرود. کمکم باورش نمیآید که مرگی هست، باورش نمیآید که قیامتی هست، باورش نمیآید که جهنمی هست. چون رفتار او طوری است که دارد این باور را شکل میدهد.
بله، در دعای ندبه میفرماید (به ما یاد بدهند، طالبی که خود امام زمان تعلیم کردهاند): «عزیز علیّ أن تَحُوطَ بِکَ دُونَیَ الْبَلْوَیٰ.» برای من سخت است که تو در بلایی، تو در مصیبتی. ماها معمولاً از چی گله داریم؟ از مصیبتهای خودمان. ولی وقتی دل باورش بیاید، مگر من مهمترم یا امام زمان؟ مصیبت من سنگینتر است یا امام زمان؟ انسان یک سال، دو سال، حالا به ما بیمحلی کردند، مصیبت ما چیست؟ بچه ما به ما بیمحلی کرد. مصیبت امام زمان چیست؟ دوازده قرن است که صدها میلیارد فرزند امام زمان به او بیاعتنایی کردهاند. میآیند و میروند، کسی هم سراغی از امام زمان نمیگیرد. کسی هم کاری به حضرت ندارد، کسی توجه به حضرت ندارد. مصیبت سختتر است، سنگینتر است یا اون مصیبت؟ کدامش سنگینتر است؟ یک بچه جواب سلام ما را ندهد چطور دلم را میشکند: «پیام ندهد، محبت نکند، توجه نکند.» حالا اینهمه فرزند امام زمان، رها کردهاند امام زمان را. اینهمه بلا، اینهمه گرفتاری، این قلب (را) در فشار (قرار داده). آقا امام زمان اینهمه مصیبتها را میبیند. یک گوشهاش یمن است، یک گوشهاش عراق است، سوریه است. دارد میبیند فرزندان شیعیانش، محبانش تو خون، جنگ و آتش و چی تو بلای سنگینتری است؟ بلای ما سختتر است یا بلای امام زمان؟
بعد ما همش دستمان به سمت امام زمان دراز است. ما توقع داریم. ما برای مصیبت او چه کردیم؟ چقدر غصه خوردیم؟ چقدر دلمان به درد آمد؟ چند بار نشستیم آه بکشیم از دل سوزان امام زمان از بلایی که بر حضرت دارد میگذرد؟
«و لا یَنالُکَ مِنّی وَجْوَجَةٌ و لا شَکْوَیٰ بِنَفْسِی أَنْتَ مِن مُغِیبٍ لَمْ یَخْلُ مِنّا… بِنَفْسِی أَنْتَ مِن نازِحٍ ما نَزَحَ عَنّا.» این همان است که عرض کردم، انسان عقیده خودش را ابراز میکند، این باعث میشود که باور در او شکل بگیرد. جانم فدای کسی که غایب است ولی از ما خالی نیست. خلوت ما همیشه پر است از وجود امام زمان. حضورش ظاهر نیست ولی هست، کنار ماست، میبیند، با ماست، همراه ماست. همیشه و همهجا با ماست. تو خانهمان، تو خیابانمان، تو محل کارمان، تو سفر، تو مهمانی. همهجا امام زمان هست. ماها فکر میکنیم امام زمان فقط تو دعای ندبه است. بعد میرویم تو مهمانی دیگر یادمان میرود، مشغول زر و زیور میشویم، مشغول دنیا میشویم، مشغول برق لباس میشویم. یادمان میرود، امام زمان را… نمیدانم، اونجا هم حضرت هست. اونجا هم کنار ماست.
«بنَفْسِی أَنْتَ اُمنیَةُ شائقٍ یَتَمَنّىٰ مِنْ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ ذِکْراً فَحَنا.» همینجور ابراز علاقه میکند تا اینجا که: «إلىٰ مَتىٰ أَحَارُ فِیکَ یا مَوْلایَ.» ما تا کی حیران شما باشیم مولای من. «وَ إلىٰ مَتىٰ وَ أَیَّ خِطابٍ أَصِفُ فِیکَ وَ أَیَّ نَجْوىٰ.» عزیز علیّ أن أجاب دُونَک و اُنا… همینجور ابراز علاقه، ابراز شوق. بعد دیگر تا اینجا با «إلىٰ» بود، از اینجا با «متیٰ» که من برایم سخت است اینها. سخت است، فشار به من میآید، این مصیبت، این چیزهایی که میبینم تو زندگی. بعد از اینجا به بعد میگوید خب حالا کی دری به روی من باز میشود؟ «مَتىٰ نَرِدُ مَناهِلَکَ الرّوِیَّةَ فَنَرْوَىٰ.» تا اینجا ابراز دلتنگی بود، از اینجا به بعد اظهار شوق، اظهار امید. تا اینجا میگفت: دلمان تنگ شده، دل ما به درد آمده، دل ما خسته شده. از اینجا اعلام میکند که حالا کی دری به روی ما باز میشود؟ کی نظری میکنی؟ «مَتىٰ تَرانا وَ نَراکَ.» کی میشود هم ما تو را ببینیم، هم تو ما را ببینی؟ «وَ قَدْ نُشِرَتْ رَایَةُ النَّصْرِ تُرىٰ.» پرچم نصرت در دست تو باشد، با نصرت، با شادی. مدل خوش شما را ببینیم. ببینیم اون توقع شما برآورده شده. توقع شما برآورده… چقدر برایمان شیرین است وقتی که انسان یک چیزی را که توقع داشته بعد از مدتها حاصل میشود. یک خانهای را آدم چشمش بوده که ساخته بشود. این بعد چند سال ساخته میشود. چقدر شیرین است برای ما؟ این شیرینیش بیشتر است یا انسان ببیند که اون توقعی که امام زمان داشت، محقق شد بعد از چندین سال، بعد از چندین قرن، که ظهور حضرت است؟
«أتَرانا نَحُفُّ بِکَ وَ أنتَ تَؤُمُّ الْمَلَأَ و قد مَلِئَتْ الْأَرْضُ عَدْلاً.» دور تو را بگیریم، حلقه بزنیم، تو هم امام ما باشی و زمین را لبریز از عدل کنیم. بله، این را بگوییم، عرض ما تمام. در روایت دارد که وقتی که حضرت ولیعصر ظهور میفرمایند، خب جمعهای که حضرت ظهور میکنند، مردم باخبر میشوند از ظهور امام زمان و حضرت در کنار کعبه و مکه و اینها… مردم مشتاقند برای اینکه ببینند امام زمان را. قرار بر این میشود که هفته بعد، یعنی جمعه دومی که حضرت ظهور فرمودند، مردم قرار ملاقاتشان با امام زمان کجا باشد؟ مسجد کوفه. نماز جمعه مثل امروز، مثل نماز جمعه (معمولی). قرار بر این میشود که در نماز جمعه امام زمان را زیارت کنند. آنجا در روایت دارد، مردم با شوق میروند. پیادهروی اربعین میروند، حتماً با همین شوق حرکت میکنند به سمت مسجد کوفه، میروند به مسجد کوفه و منتظرند که امام زمان بیایند، خطبه بخوانند. ببینند اینها حضرت را، اینهایی که بالاخره دلهایی به درد آمده، فراق کشیده، تحمل کرده.
عجیب این روایت میفرماید که وقتی که حضرت تشریف میآورند برای خواندن خطبه، همین که اون پشت… پشت تریبون خلاصه حضرت ظاهر میشوند، در روایت دارد که اینقدر صدای گریه مردم بلند میشود با دیدن چهره امام زمان، تا ساعتی متوقف میشود سخنرانی امام زمان «لکثرة بکائه.» بس که مردم با دیدن… آدمهایی که هر روز و هر چهره رهبر معظم انقلاب را از تلویزیون میبینند، ولی از نزدیک که میبینند چه اتفاقی میافتد؟ چه اشکی میریزند؟ حالا امام زمانی که یک عمر همه منتظر بودند که چهره نازنین حضرت را ببینند. همین که حضرت ظاهر میشوند برای سخنرانی، دلهای مشتاقی که سالها تحمل کردند دوری حضرت را، دیگر واقعاً جانها به لب آمده از دوری حضرت، همین که چهره حضرت (را میبینند)، شروع میکنندهای های ناله کردن و فریاد کردن، اشک شو خطبهشان متوقف میشود، تأخیر میافتد تا این صدای این گریه این مردم فروکش بکند.
بسم الله الرحمن الرحیم.
اللهم کل لولیک حجت بن الحسن، صلواتک علیه و علی آبائه. فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاً و عیناً حتی تسکنه ارضک طوعاً و تمتع فیها سلام.
صاحب الزمان. سلام!
بر حریم به صد امید هر سلام میدهیم، بهار میشود خزان برگریز زمان
اگر بیاورد به شهرمان شمیم تو، خودت به فکر همیشه از این بودهای
خودت به فکر ما از قدیم بودهای، دلم خوش است بر همین قیام قدیمتان
مرا که بین ظلمت زمان غرق گشتهام، مرا که بین قیمت زمانه غرق گشتم آقا جان
یا صاحب الزمان، به جبر هم شده ببر به مستقیمتان
همیشه همنشین این دل شکستهام شدی آقا جانم
من که به درد شما نخوردم، من که حرفگوشکن نبودم. ولی هر وقت درِ خانهات را زدم، جوابم را دادی. همیشه همنشین این شکستهام شدی.
اگرچه کوچکم، برای من شب ندیمتان.
اگر تو را قسم دهم، مرا قبول میکنی به اضطراب زینب، به مادرتان؟
به جای روضه یک سوال کنم فقط همین سوال میکنم: «اذان مصیبت عظیم میان این همه صحابه نبی، چرا کسی جلو نیامد و نشد مدافع حریم تو؟»
روضه مادر آقا رو بخوانیم. ماه رجب، جمعه اول ماه رجب، عمره رجبیه حتماً میرود آقامون. بچه مدینه دیگه، مدینه زائری ندارد غیر از امام زمان. حتماً این روزها میرود زیارت مادرش. نایبالزیاره ما هم باش.
آقا جان!
دستم از کار مادر، همکار این خانه شده بسیار، مادر
روزت شبیه نیمی از روی تو شد، از بس که دیدی روز و شب آزار، مادر
خون نشستی، سیل خونین راه افتاد، از چشمهای حیدر کرار، مادر
تنها خدا پدر، تنها تو هستی تَر از تنهاترین سردار، مادر
در خواب دیشب از محسن شنیدم رازی که پنهان کردی از مِسمار، مادر
با درد سر، با درد گردن، درد پهلو، هر شب نشستی تا سحر بیدار، مادر
میسوزد از حرَم لبهای زینب، میبوسمت این روزها هر بار
حالا که بابا رفته بیرون بابا، یک لحظه این پوشیه را، آرمان سقف خانه میدانم
پس از تو دنیا شود روی آوار، مادر، مادر
از پای این بستر رسیدم مقتل. دیدم که سالارم شده بیا، مادر!
زبان حال زینب است که دیدم شمر را بر صدر گودال، شد بند قلبم پاره، چشمم، مادر
وقت خداحافظی گفت: «میخواهم سفارش مادرم را عمل کنم. مادرم سفارش کرده لحظه آخر، لحظه آخر، گلوی تو را ببوسم، حسین.»
سر مبارک (را) پایین آورد، گلوی را بوسید. باورش… همین گلو چند دقیقه… من چرا قرار است وقتی آمد شمشیر شکستهها را کنار زد؟ هی دنبال برادر میگردد. آمد و خیمه… الیه، دید یک بریده دارد صدا میزند. همان جایی که چند دقیقه غم بوسید. آمد کنار بدن برادر. «انتَ اخی و ابنُ اَبی.» باورم نمیشود، تو برادر منی؟ تو پسر مادر منی؟ حسین، آرام جان. حسین، حسین غم، دردم. حسین، دورت بگرد، حسین. تا زینب، حسین. دل زینب، دل… «و یَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَموا ایَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ.» الا لعنت الله علی القوم الظالمین.
نسألک اللهم و ندعوک باسمک العظیم الاعظم الاعز الاکرم. بعظمت یا رحمان و یا رحیم، یا مقلب القلوب، الهی یا حمید و بحق محمد، یا علی بحق علی، یا فاطمه بحق فاطمه، یا محسن بحق الحسن، یا قدیم الاحسان بحق الحسین. اللهم عجل لولیک الفرج. خدایا فرج آقایمان امام زمان را برسان. قلب نازنینش از ما راضی و خشنود بفرما. عمر ما را نوکری حضرتش قرار بده. نسلمان را نوکران حضرتش قرار بده. ارواح علما، شهدا، فقها، امام راحل (را) سر سفره ما برکت حضرت زهرا مهمان بفرما. شب اول قبر فاطمه و اولاد طیبینش را به فریاد ما برسان. مریضان اسلام را شفای عاجل و کامل عنایت بفرما. حاجات حاجتمندان، شیعیان امیرالمومنین را (فی) هذه الساعه حاجت روا بفرما. مظلومین عالم را از شر ظالمان عالم نجات عنایت بفرما. رهبر معظم انقلاب، مراجع عظام، علمای اعلام، مسئولین خدمتگزار را منصور بدار. دشمنان دین، قرآن، انقلاب، ولایت را اگر قابل هدایت نیستند، نابود بفرما. هر آنچه گفتیم و صلاح ما بود و چه نگفتیم و صلاح میدانی، برای ما رقم بزن. بنبی و آله، رحم الله من قرا الفاتحة مع الصلوات.
در حال بارگذاری نظرات...