سفارشات آیت الله قاضی درباره ماه رجب
چه میشود که از جانب خدا به انسان عنایت میشود ؟
توفیقات الهی وابسته به چیست؟
راههایی که باعث استمرار توفیقات الهی میشود
به چه کسی امین الله میگویند؟
اولین مرحله ادب چیست؟
آیا توفیقات الهی همیشگی است؟
توجه به نماز یکشنبه ذی القعده
سه مرحله مراقبه
چگونه اشتیاق انسان به ترک گناه بیشتر میشود؟
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و علی آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن إلی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
مرحوم آیتالله سید علی آقای قاضی طباطبایی، که معرف حضور هستند، یکی از بزرگان در زمینهی معنویت، اخلاق، عرفان و سیر و سلوک و از شخصیتهای کمنظیر بودند. مرحوم سید هاشم حداد در مورد ایشان فرموده بودند: "من سیری کردم در نفوس بزرگان و عرفا، در طول تاریخ دیدم بعد از اهل بیت، ما کسی را به عظمت مرحوم سید علی قاضی نداریم." ایشان استاد بزرگانی چون علامه طباطبایی، مرحوم آیتالله بهجت، الهی طباطبایی، مرحوم سیستانی، سید ابراهیم سیستانی، و شیخ علی محمد بروجردی بودند. اینها همه مستقیم شاگردان مرحوم سید علی آقای قاضی بودند.
مرحوم قاضی دستورات و نکات دقیق و راهگشایی دارند. برای همه ما لازم است که سفارشها و فرمایشهای ایشان را مطالعه کنیم. ایشان نامهای برای شاگردانشان در آستانه ماه رجب دارند. این نامه را ایشان به شاگردانشان دادند و تقریباً دو صفحه است. ایشان مقداری از آن را که ما میخواهیم بخوانیم، گفتهاند که این را در جلسه خصوصی برای خواص از اصحابشان دادهاند و نسخهای بوده که فرموده بودند دوستانی که با ما ارتباط دارند، این را در ماه رجب و شعبان و رمضان مشغول باشند. من این دو صفحه را میخواهم بخوانم و انشاءالله امروز و فردا از مطالبی که بزرگوار فرمودهاند، نهایت استفاده را ببریم.
میفرماید: "هان ای برادران عزیز و گرامیم که خدای شما را در طاعت خود موفق بدارد!" من جمله به جمله میخوانم و حالا نکتهای اگر به ذهن رسید، عرض میکنم. این خیلی مهم است که انسان بداند هر چه که هست، اگر کاری را انسان پیش میبرد، اتفاقی میافتد، به حساب خودمان نیست که بگوییم: "من صلاحیت داشتم، من نماز شب خواندم، من انفاق کردم، آنجا دست گرفتم که اینجا دستم را گرفتند؛ یک خوبیهایی در وجودم بود، لقمه حلال خورده بودم، پدر و مادر خوبی داشتم، از بچگی پاک بودم، به کسی ظلم نکردم." اینها نیست. بله، خدا به حساب اینها به انسان لطف میکند، ولی چه کسی توفیق همینها را داد؟ چه کسی اینها را به آدم داد؟ چه کسی همین لقمه حلال را از طریق پدر و مادر به ما داد؟ چه کسی نطفه پاک را برای ما قرار داد؟ چه کسی اجازه داد ما بتوانیم همچین کار نیکی انجام دهیم؟ این همه آدم روی این کره زمین هستند، اصلاً شاید ۸۰ درصدشان اسمی از حلال و حرام، گناه و طاعت نشنیدهاند. اصلاً نمیدانند که چی هست، انفاق اصلاً یعنی چی؟ خب، این که خدا این حرف را به ما رساند، یعنی چی؟ چرا ما میدانیم، خیلیها نمیدانند؟ این توفیق است دیگر، این عنایت از طرف خود ما نیست.
حالا این همه آدم میدانند، آیا همه موفق به عمل میشوند؟ این همه آدم میدانند انفاق چیز خوبی است، این همه آدم میدانند گناه بد است. یک آماری را در ایران گرفته بودند، من تازگی باخبر شدم، حالا دقیقش به خاطرم نیست. گفتند که از بین همه خانمهای بدحجاب، از اینها آمار گرفته بودند در سطح کشور، نظرشان در مورد حجاب چیست؟ حجاب را اساساً خوب میدانند یا بد؟ بیش از ۹۰ درصد گفته بودند حجاب چیز خوبی است! خیلی عجیب! دوباره رفته بودند آمار گرفته بودند، گفته بودند: "نه، ما باورمان نمیشود این مشکلی در این آمار باشد." دوباره همان آمار تأیید شده. بیش از ۹۰ درصد بدحجابها وقتی بهشان میگویی حجاب، میگوید چیز خوبی است. خیلی در آن حرف است. خب، چرا این توفیق را خدا به آنها نداد؟ من اگر محجبه شدم، خودم یک ویژگی ممتازی دارم یا خدا عنایت کرد؟ وقتی من میدانم خوب است، او هم میداند خوب است، همه میدانند، مشکل در ندانستنش نیست. معلوم میشود که خدای متعال عنایتی کرده که کار برای ما ساده شده. حالا چه میشود که این عنایت میشود و اینها، او حساب کتابی دارد. حالا خیلی با آن کاری نداریم. جبر نمیخواهیم نگاه بکنیم که خب بله، خدا جبراً یک عده را این توفیق را بهشان داده. نه، بالاخره خود انسان هم یک چیزی داشته، یک مایهای داشته. همان مایه را هم خدا داده. خلاصه، هرچه که بریم جلو، میبینیم که هرچه که داریم و خدا بابتش عنایت میکند، از طرف خودمان نداریم، لطف خداست. هرچه که فکرش را بکنیم، لطف خداست.
و البته این توفیق هم همیشگی نیست. این را هم توجه داشته باشید. سلب توفیق همین است. این که در برخی ادعیه و در برخی زیارات داریم که "لا تسلبنی ما انا فیه"؛ مثلاً در زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها داریم: "لا تسلبنی ما انا فیه،" چیزی را که در آن هستم، از من نگیرید. معلوم میشود که گرفتنی است. معرفت نسبت به اهل بیت را میگیرند، محبت نسبت به اهل بیت را میگیرند. بالاتر از اینها، سیادت؛ کسی سید باشد، ذریه فاطمه زهرا باشد؛ این هم توفیق است، بله، ولی گرفتنی است. این را هم از آدم میگیرند. شاهدش کجاست؟ ماجرای فرزند نوح با حضرت نوح. خدای متعال به حضرت نوح فرمود که: "خانوادهات را سوار کشتی کن." او سوار کرد. بعد نوبت به پسرش رسید. صدا آمد که: "پسر و همسرش را سوار نکن." گفت: "خدایا، خودت فرمودی خانواده را سوار کن. خب، «ان ابنی من اهلی»، این بچهام که از خانواده من است!" خیلی عجیب است. خدای متعال در سوره مبارکه هود، این آیات، خدای متعال به او فرمود که: "«انه لیس من اهلک انه عمل غیرصالح»." این پسر اهل تو نیست، او عمل غیرصالح است. معلوم میشود کسی سید باشد و در او ملکه شود، عمل غیرصالح را ازش میگیرند. این توفیق، این عنایت، ارتباط او با اهل بیت بریده میشود، قطع میشود. از آن طرف، کسی سید نباشد، اهل عمل صالح باشد. اهل عمل صالح باشد، این برایش سیادت را مینویسند. اگر ملکه شود عمل صالح، سیادت را میدهند. توفیق به اینهاست، وابسته به عمل صالح است، عمل صالح.
ولی همین هم که میآید، نصیب میشود، از ما نیست، لطف خداست. اگر هم محافظت نکنیم، اگر از خودمان بدانیم، خدای ناکرده دچار اوج بشویم، بادی بیفتد به سرمان، بادی بیفتد به غبغبمان، بادی بیفتد به بینیمان، با کسی هم تعارف ندارد، با پیامبرانش تعارف ندارد، چه برسد به ما. با بزرگان اولیای خدا تعارف ندارد. یونس که پیامبر خداست، یک کم پایش را کج میگذارد، خدا میاندازدش تو دهان نهنگ. من خوزستان بودم، تازگی لنجی را رفته بودیم هندوستان. نیروی دریایی ارتش، یکی از این بچههای نیروی دریایی به من گفتش که: "حاج آقا، یک روز اینجا نشسته بودیم، یک محیطی بود کنار خلیج فارس، یک سکویی بود. گفت: یک روزی ما روی این سکو نشسته بودیم ماهی میگرفتیم، یک دفعه دیدیم زیر پایمان سرتاسر این دریا سیاه شد! گفت که ما ماندیم این چیست! یک لحظه دیدیم که نهنگ یا دلفین سرش را آورد بیرون. بعد میگفتش که حاج آقا، اگر بدانی من چقدر ترسیدم!" حالا کسی که در زیردریایی تا ۲۰۰-۳۰۰ متر زیر دریا رفته، زیردریایی رفته، دریا دیده، شب تاریک دریا را دیده. "چقدر ما ترسیدیم!" بهش گفتم: "بنده خدا، خدا پیامبرش را انداخت تو شکم این، چندین روز تو شکم این نهنگ بود، تو دل دریاهای عمیق اقیانوس اطلس و اینها، تو اعماق چند صد متر. این نهنگ رفت تو دل دریا. تصورش را بکنید! اگر قرآن نگفته بود، ما فکر میکردیم افسانه است." یک پیامبر خدا، ولی معصوم، نه یک آدم نماز شبخوان، هیئتی، روضهرو، ما گاهی یک خورده که پاک میشویم، احساس میکنیم خدا دیگر با ما اینجور برخوردهایی ندارد. بابا، ما که دیگر هیئتی هستیم، برای چی ما را بزند؟ ما که جلسهایم، ما که روضهرویم، ما که تفسیر میرویم، تفسیر میگوییم. کلاً ندارد. پیامبر ولی معصومش را، وحی به او میشود، ملائکه را میبیند. او هم نه بابت گناه، یک قدم پایش را کج میگذارد. چیزی که ازش توقع نمیرود، او را تو شکم نهنگ میاندازد.
خدا او را بعد میفرماید که: "لولا انه..." این در سوره صافات این آیات. "... و لولا انه کان من المسبحین، للبث فی بطنه الی یوم یبعثون." اگر یونس تسبیح نمیکرد، تا قیامت تو شکم نهنگ نگهش میداشت. الله! تا قیامت تو شکم نهنگ نگهش میداشت. تعارف ندارد. با یک همچین خدایی ما مواجهیم. گاهی احساس میکنیم زود فامیل میشویم با خدا. زود احساس صمیمیت میکنیم. او که امیرالمؤمنین است، احساس صمیمیت ندارد با خدا. واقعاً آدم معتقد است این اعمالی که برای ما سفارش شده، به نظر میآید مثلاً برای اعمال لیلة الرغائب بگویند خب، خوبها که نیاز ندارند، بدها بروند اینها را انجام دهند. شما میبینید بیشتر انجام میدهند. امیرالمؤمنین شبی هزار رکعت نماز میخواند. به هیچ کدام از ما سفارش نشده شبی هزار رکعت نماز بخوانیم. چرا؟ او که از همه بهتر است، او که نیاز به نماز ندارد. بوی دو رکعت نماز واجبش را میخواند، تو ملکوت است. نماز هم نخواند، تو ملکوت است. حسابش چیست؟ حسابش این است که آن افراد بیشتر خدا را شناختند. وقتی بیشتر انسان خدا را میشناسد، تازه میفهمد که او چقدر عظمت دارد و احساس صمیمیت نمیکند انسان با خدا. بله، احساس علاقه دارد، مثل این که یک بچهای به یک ابرقدرتی علاقهمند بشود. علاقه دارد، ولی خب احساس صمیمیت نمیکند، احساس فامیل بودن. صمیمیت یعنی چی؟ یعنی ما گاهی میرویم خانه همدیگر، یک خورده که رفیق میشویم، دیگر آداب را میگذاریم کنار، همدیگر را با اسم کوچک صدا میزنیم، ضمیر جمعمان میشود ضمیر مفرد. هر وقت خواستیم میرویم، هر وقت خواستیم بلند میشویم، هرچی خواستیم میگوییم. این احساس صمیمیت است. اینها با خدا هیچ وقت احساس صمیمیت نکردند. اتفاقاً در ماه رجب بیشتر مراقبه میکردند، بیشتر مراقب بودند، بیشتر خودشان را جمع و جور میکردند، بیشتر حریم میگرفتند. بزرگان اولیای خدا اینطور بودند.
یک کسی هم مثل من که یک جاهل نادانی هستم با ظرف کم، یک سر سوزن خدا توش چیزی میریزد، طغیان میکنیم. یک خواب خوب آدم میبیند، دیگر هیچکسی را قبول ندارد، طغیان میکند. نفس خوب، همین راه را میبندد دیگر، سلب توفیق میآورد. چیزی که باعث استمرار توفیقات الهی است، رعایت ادب است. ادب چه چیزی توفیق میآورد؟ ادب. هرچقدر انسان در زیارت امام رضا علیه السلام بیشتر مؤدب باشد، بیشتر موفق میشود، بیشتر بهش عنایت میشود. تعبیر استاد ما میفرمود که اصلاً توجهات، اگر کسی طالب توجه در نماز است، چه چیزی توجه میآورد در نماز؟ ادب توفیق میآورد. انسان ایستاده میگوید: "خدایا، من که نمیتوانم با تو حرف بزنم، من که لیاقت ندارم. دلمم که نمیآید، ولی میتوانم خودم را جمع و جور کنم، دستهایم را روی پایم بگذارم." این آدابی که ذکر شده، حتماً انشاءالله بخوانید این کتابهای آداب الصلات و اینها را. اگر خدا توفیقی بدهد، عنایتی بشود، یک فرصت خوبی باشد، یک ماه رمضانی مثلاً باشد، عنایتی بشود خدمت عزیزان باشیم، یک وقتی انشاءالله بحث آداب الصلات را داشته باشیم. خیلی مهم است. چقدر جزئیات برای نماز گفتند! ۴۰۰۰ ادب ذکر شده برای نماز. امام صادق علیه السلام فرمود: "در دین هیچ چیزی به اندازه نماز برایش آداب ذکر نشده است." اینقدر مقید، اینقدر ظرافت، اینقدر ظریفکاری. مهمترین عمل ماست، مهمترین سرمایه. "ان قبلت قبل ما سواها". این رو به راه باشد، بقیهی امور رو به راه میشود.
ماه رجب، اصل اهتمام باید به چه چیزی باشد؟ چه چیزی را باید بیشتر از همه بهش دقت کنیم؟ چه چیزی را باید درست کنیم؟ نماز چطور درست میشود؟ با ادب. ادب چیست؟ مراعات همین حدود. حدود وضو: برای وضو چه آدابی گفتند؟ آب را از کجا به کجا بریزید؟ چطور بریزید؟ چقدر بریزید؟ چه ذکری بگویید؟ چه دعایی بخوانید؟ پیش از نماز، داخل نماز، بعد نماز. همه اینها آداب دارد. ورود به نماز چطور باشد؟ یک آداب خاص دارد. بعضیهایش را شاید اصلاً نشنیده باشیم، توجه نداشته باشیم. رنگ لباس چطور باشد؟ عطر انسان بزند؟ لباسش چطور باشد؟ چطور بایستد؟ در رکوع چطور دستش را بگیرد؟ در سجده چطور دستش را بگیرد؟ در هر کدام به کجا نگاه بکند؟ چشم چطور باشد؟ سر چطور باشد؟ گردن را چطور بگیرد؟ در هر کدام چه ذکری بگوید؟ بعد نماز چه ذکری بگوید؟ این آداب توجه میآورد، توفیقات میآورد. انسان مؤدب را خدا دوست دارد و به خدا نزدیک میشود. خدا او را به خودش راه میدهد. خدا او را به خودش راه میدهد. به خلوت راه پیدا میکند با خدا. حریم خصوصی خدا را که راه پیدا کرد، امین الله میشود. "السلام علیک یا امین الله." امین خدا میشود. گنجهای خدا دست این است. اسرار خدا دست این است. حقایق دست این است. خدا او را امین کرده چون مؤدب است دیگر. حریم نگه داشته. مراعات کرده.
ما چه کسی را در خانهمان راه میدهیم؟ کسی که نسبت بهش مطمئن باشیم. بدانیم چشمش اهل خیانت نیست، دستش اهل خیانت نیست. وقتی دیدیم چشم او امانتدار است، دست او امانتدار است، وقتی دیدیم انسان امینی است، به خانه راهش میدهیم. میشود پرستار بچه، میشود خدمتکارمان، میشود نظافتکارمان. آدم انسان را راه میدهد. خدای متعال چه کسی را به خانهاش راه میدهد؟ به بیت خودش چه کسی اهل بیت میشود؟ کسی که اهل ادب باشد و امین شود.
خب، مرحوم قاضی میفرماید که: "آگاه باشید، متوجه و هوشیار باشید که ما در غروبگاه داخل شدهایم و همان گونه که در زمینهای حرم باید از محرمات اجتناب نمود و ارتکاب یک سلسله اعمالی که در حرم جرم نیست، در آن جا جرم محسوب میشود، در این ماهها هم که «غروبگاه زمانی» محسوب میشود، چنین است و باید با هوشیاری و مواظبت در آن وارد شد و به همان نحو که در «غروبگاه مکانی» که انسان به کعبه نزدیک میشود، در این ماهها هم که «غروبگاه زمانی» است، انسان به مقام قرب خداوند میرسد." خیلی مهم است. ما دو جور حرم داریم: یک حرم مکانی داریم، یک حرم زمانی. حرم مکانی: مکه، مدینه، مسجدالحرام، مسجدالنبی، حرم امام رضا علیه السلام، کربلا. خدا انشاءالله همه اینها را نصیب بکند. نجف، سامرا، کاظمین، قم. اینها حرم است. در حرم، انسان باید حریم نگه دارد. حرم که بهش میگویند حرم، یعنی همین. یعنی باید انسان حریم نگه دارد. آداب دارد. باید مؤدب باشد. دست از پا تجاوز نکند، دست از پا خطا نکند. مراقب باشد، مراعات کند، حریم را ملاحظه کنید. خب، این یک حرم مکانی است. حرم زمانی کیست؟ این سه ماه. در این ساعات ما در حرمیم. هر جای عالم باشیم، خود این ساعات حرم الهی است. این ساعات حرم الهی است. اگر مواظب بودیم و در این حرم مؤدب بودیم، نزدیک امین میشویم. او خدا را به خودش نزدیک میکند. اگر ملاحظه نکردیم، مراقبه نکردیم، مراقب نبودیم، دور میشویم، خدای ناکرده.
به تعبیر استاد میفرمود که اگر کسی فکر گناه بکند در محضر سلطان، او را از سلطان دور میکند. در محضر سلطان، کسی فکر گناه بکند، از سلطان دورش میکند. اگر خود گناه را انجام دهد، از محضر او خارج میشود. اگر فکر گناه کند، از محضر سلطان دورش میکند. یعنی باز هم در حرم هست، ولی دورتر. ولی اگر گناه را مرتکب شد، از حرم بیرون میرود. "به حریم کعبه رفتم، به حرم راهم ندادند. که تو در برون چه کردی که درون خانه آیی." مرحوم آیتالله پهلوانی تهرانی این بیت را زیاد میخواندند. وقتی حرم امام رضا علیه السلام مشرف میشدند، بدون حرم بودند. این را زیاد میخواندند که: "تو در برون چه کردی که درون خانه آیی." هر چقدر مؤدب باشیم، عنایت بیشتری میبینیم. دیدید در بچههایمان، چه کسانی را بیشتر دوست داریم؟ آنهایی که مؤدبترند. هر چقدر گستاخی میکنند، بی پروایی میکنند، روبروی ما میایستند، جسور میشود، از ما دور میشوند. دل از او جداست. از چشم آدم میافتد، دیدید؟ ولو بچه آدم است، در صورت آدم دوستش دارد، چون بچهاش است، ولی دل از او کنده شده. آدم او را به حساب نمیآورد. اگر بخواهد عنایتی به کسی بکند، او در اولویتش نیست. اولویت برای کیست؟ برای آنی که از همه بیشتر مؤدب است. اگر رفتم سوغاتی بخرم، برای کی اول از همه میخرم؟ برای کی بهتر از همه میخرم؟ برای آنی که بیشتر از همه مؤدب است، بیشتر از همه به درد من میخورد. اینها بین ما هست دیگر، نیست؟ بین پدر و مادرها نیست؟ اول برای آنی که بیشتر از همه گستاخ است میرویم میخریم سوغاتی را یا آنی که از همه مؤدبتر است؟ آنی که بیشتر از همه به درد ما میخورد.
حالا وقتی عنایتی میشود، غروب جمعه است، وقت استجابت دعاست، وقت نزول رحمت الهی است. در روایت دارد، کسی امام کاظم علیه السلام فرمودند: "فرمودند کسی صد تا سوره نازنین اگر غروب جمعه بخواند، هزار نسیم رحمت بر او وزیدن میگیرد." خب، این عنایات خاص مال کیست؟ به کی بیشتر از همه میرسد؟ به کی سریعتر از همه میرسد؟ آنی که مؤدبتر، بیشتر حرف گوش میکند. خیلی وقتها به خاطر گل روی خدا، به خاطر گل روی خدا کوتاه میآید، ندید میگیرد، از توقع خودش چشم پوشی میکند، از حرف خودش چشم پوشی میکند. "لَا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزَاءً وَ لَا شُکُورًا." این جمله باید باشد: «إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزَاءً وَ لَا شُکُورًا». "لوجه الله،" به خاطر گل روی خدا. حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها و پنج تن آل عبا به همراه جناب فضه خادمه. اینطور بودند دیگر. اطعام کردند به خاطر گل روی خدا در آن وقتی که هیچی نان نداشتند. بعد تازه، کی؟ "یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَیٰ حُبِّهِ مِسْکِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا." حالا مسکین و یتیم، یک چیز. اما به اسیر. اسیر که اصلاً مسلمان نیست. اسیری که در کشور اسلامی است که مسلمان نیست. یک غیرمسلمان را به خودشان ترجیح دادند. چرا؟ "لوجه الله،" به خاطر گل روی خدا. خوب، بعد چه شد؟ "کان سعیهم مشکورا." به خاطر گل روی من بود، حالا من از شما تشکر میکنم. چه کرد خدای متعال در آن آیات؟ ۱۸ عنایت خدای متعال در ازای این کار به این خانواده کرد. حالا در خود عدد ۱۸ هم شاید لطافتی باشد به احترام به نیت فاطمه زهرا سلام الله علیها. شاید بوده. ۱۸ عنایت در دنیا و آخرت به اینها کرد در ازای یک کاری که اینها انجام دادند. خدا، یعنی کسی اگر دل خدا را توانست ببرد، برده. برده. استاد میفرمود که آدم یک عمر زور بزند، یک بار لبخند بر روی لب امام زمان عج بنشاند، سهمش را گرفته، بارش را بسته. یک دلی بتوانیم ببریم از امام زمان عج، از امام رضا علیه السلام. بردهایم. یک کاری بکنیم خوششان بیاید، خوششان بیاید، توجه کنند. دوست داشته باشند ما را، دوست داشته باشیم. ولی خدا خدمتشون بودیم میفرمود: "دیشب آمدم دعا کنم، مفاتیح را باز کردم، شروع کردم دعا خواندن. گفتم خدایا، اگر از صدای من خوشت نمیآید، دعا نکنم." گاهی اینجوری است دیگر آدم حرم میرود امام رضا علیه السلام، میگوید: "بگیم آقا، اگر دوست ندارید ما را ببینید، اگر از صدای ما خوشتان نمیآید، اذیت میشوید از بودن ما، ما نمیخواهیم شما اذیت بشوید." از آن طرف اگر از صدای کسی خوششان بیاید، در روایت دارد خدا حاجات بعضیها را دیر میدهد. این که میآید حاجت میخواهد، خدا میفرماید ملائکه من، حاجتش را ندهید. من از صدای این خوشم میآید، بگذارید باز بیاید، بخواند، من را در بزند. بعضیها را صدایش را دوست دارند. بعضیها هم نه، در روایت همان روایت دارد: بعضیها هم که میآیند، خدا میفرماید: "سریع حاجتش را بدهید، صدای این را نمیخواهم بشنوم." بعضی محبوبند برای خدای متعال، برای اهل بیت. صدایشان محبوب است. صدا به این نیست که صدای قشنگی داشته باشد. به پیامبر گفتند: "یا رسول الله، بلال اذان میگوید. این مؤذن شما «سین» را «شین» میگوید، به جای «اشهد» میگوید «اشهدو»! این چه مؤذنی است؟ مؤذن بهتر نداشتید؟" پیامبر فرمود: "سینش نزد خدا، شین است." او سین میگوید، ولی خدا از او شین قبول میکند. خدا صدای بلال را دوست دارد. صدای آنچنانی هم که نداشته، تلفظ آنچنانی نداشته. اثر خلوص، اثر ادب. اذان میگفته خدا این را دوست داشته. خدا به ظاهر ما که کار ندارد که قیافهها چطور است، شکل چطور است، رنگ و رو چطور است، مال کدام نژادی؟ مال کدام طایفهای هستیم؟ بالاشهری هستیم، پایین شهری هستیم؟ داریم، فقیر… خدا به این چیزها کار ندارد. او به دل نگاه میکند، کی در دلش بیشتر متوجه است، بیشتر خدا را دوست دارد، بیشتر حواسش هست؟ دل داده به خدا، دل داده به اهل بیت. دلش گیر است. بعضی میآیند فقط دنبال کارشان هستند. بین بچههای خودمان همینطور است دیگر. یک بچهای زنگ میزند، آدم میفهمد زنگ زده حالش را بپرسد. یک بچهای هم زنگ میزند، میدانی کارش گیر کرده. آدم جفتشان را یک جور تحویل میگیرد؟ آنی که زنگ میزند، آدم میداند این حتی کار داشته باشد هم زنگ نمیزند، فقط زنگ میزند برای این که حالم را بپرسد. این را چطور انسان تحویل میگیرد؟ چه علاقهای به او دارد؟ درست نیست که یک بچه سال به سال یک بار زنگ بزند یا پول میخواهد یا وام دارد یا یک مشکلی دارد. ما در خانه اهل بیت رفتنمان اینطور نباشد. حتی وقتی که کار داریم، مشکل داریم، بریم بگیم: "مشکل دارم، ولی آمدم حرف بزنم. آمدیم خودتان را ببینیم، آمدیم با شما صحبت کنیم." همین یک کلمه حرف بزنیم، یک کلمه، توجه کنید، یک نگاهی بکنید، حتی حاجتم را ندادید. پس این ایام حرم خدای متعال در این حرم باید مراقبه داشت.
حالا در مورد مراقبه میخواستم امروز صحبت بکنم که حالا خیلی فرصت نمیشود. فردا انشاءالله بیشتر صحبت میکنم.
مرحوم قاضی در ادامه نامه میفرماید: "پس چقدر نعمتهای پروردگار بر ما بزرگ و تمام و او هرگونه نعمتی را بر ما تمام نموده است. پس حال که چنین است، قبل از هر چیز، آنچه که بر ما واجب و لازم است، توبهای است که دارای شرایط لازمه و نمازهای معلوم است." یک نماز یکشنبه ماه ذیالقعده را مقید باشیم. نماز توبه است. وقتش هم مخصوص آن موقع نیست. هر وقت سال میشود انجام داد. انسان هر وقت میخواهد توبه بکند، یک حالی دارد برای توبه. حتی چه اشکال دارد انسان هر وقت غسل زیارت کرد، نیتش این باشد: غسل زیارت و غسل نماز توبه. حالا حرم میخواهد مشرف بشود، ورودی حرم این نماز را بخواند. نماز یکشنبه ذیالقعده خیلی آثار دارد. برخی اساتید میفرمودند شبهای ماه رمضان هر شب انجام بشود. قبل ماه رمضان، شبهای قدر. طهارت میدهد به انسان. دارد که حتی اطرافیان انسان را خدا میبخشد با این نماز. خیلی اثر دارد. اولین کاری که باید بکنیم در این حرم چیست؟ توبه است. اولین ادب توبه است. از هر آنچه که بیادبی تا حالا کردیم، توبه کن. هر حرفی که زدیم در محضر خدا و خوب نبود، به او خوشش نمیآمد، مثل بچهای که تا وقتی بچه است با پدر و مادر که بازی میکند، موی مادر را میکشد. بچه است دیگر نمیفهمد. با سیلی به صورت مادر میزند. بعد کسی فیلمبرداری بکند، بزرگ که شد این را بهش نشان بدهد، چقدر خجالتزده میشود؟ چقدر شرمنده میشود؟ من بچه بودم، اینطور برخورد میکردم با مادرم، با پدرم. حالا وقتی انسان بیدار شد، دید که یک عمر اینطور بوده در برابر خدای متعال، گستاخ بوده، عاصی بوده، اهل معصیت بوده. ناسپاس بوده. ناسپاس! چقدر این ناسپاسیها بد است! همش طلبکاریم از خدا؛ ناشکریم. اصلاً نمیبینیم نعمت را، عنایت را. همش دنبال یک چیز دیگریم. بچه داده، بچه سالم داده، بچه صالح داده. چرا دختر داده؟ چرا پسر نداده؟ چرا این شکلی داده، آن شکلی نداد؟ من میخواستم به طایفه ما برود، چرا به طایفه مادرش رفته؟ ما مشغول چیاییم؟ چقدر گستاخی؟ چقدر نافرمانی؟ چقدر ناشکری؟ وقتی بیدار شدیم، از اینها توبه کنیم. خدایا، بابت همه حرفهایی که زدیم و ناراضی بودی. این استغفار ماه رجب برای همین است دیگر. استغفار صبح، استغفار عصر. بعد نماز صبح و قبل غروب: «استغفرالله و اتوب الیه» - "ربی" ندارد؛- «استغفرالله و اتوب الیه» ۷۰ بار. بعدش هم: «اللهم اغفرلی و تب علی». با استغفار باید رفت در خانه خدا. از این استغفار نباید غافل شد. ما گاهی فکر میکنیم ما از مرحله استغفار گذشتهایم. پیامبر خدا که پیامبر خدا بود، روز استغفار میکرد، سحر استغفار میکرد. در هر مجلسی که مینشست، استغفار میکرد. دائم باید لسان ما به استغفار باز باشد. بالاخره ما آداب این حریم و حرم را نگه نمیداریم. هر چقدر هم تلاش بکنیم، آن جوری که خدا میخواهد نمیشود. باز هم کم و کاست داریم، باز هم نقص داریم. دائم باید استغفار کنیم. خدا ما را نگه دارد از لغزشها، ندید بگیرد.
و پس از توبه، واجبترین چیز بر ما، پرهیز از گناهان صغیره و کبیره است. حالا که توبه کردیم. پس مرحله اول توبه. کسی اگر میخواهد سلوک الی الله داشته باشد، در این ماه شریف که وقتش است، وقت آشتی کردن با خداست، وقت ارتباط با خداست، اول از همه باید چه کار کرد؟ باید توبه کرد از هر آنچه که تا حالا انجام دادیم، گذشته، اشتباهاتی که کردیم، گناهانی که کردیم. مرحله بعد: تصمیم جدی برای این که دیگر تکرار نشود. همین آش و همین کاسه نباشد. باز سال بعد بیاییم همین حال. باز سال بعدش... چقدر عمر داریم؟ چقدر وقت داریم؟ هی بیاییم توبه کنیم؟ سال بعد باز بیاییم با همان حال پارسال، تمام گناههایی که الان استغفار کردم، سال بعد باز بیایم همین گناهها را دوباره استغفار کنیم؟ درجا زدن، بلکه عقب رفتن. عمرمان تباه میشود، وقتمان تباه میشود، استعدادمان هدر میرود. انسان باید پیچوپیچ رشد بکند. وقتی رشد بکنیم، تازه میفهمیم چه گناهان دیگری داریم که تا حالا بهش توجه نداشتیم. چشم انسان باز میشود به عیوب جدیدی که اینها را متوجه نداشتیم. هرچه جلوتر برود انسان اینطور است، بیشتر شرمنده میشود که چقدر من خطا داشتم، چقدر اشتباه میکردم، چقدر بد رفتار میکردم. تصمیم جدی برای این که گناه نکنیم.
به حضرت آیتاللهالعظمی بهجت عرض کردند، گفت: "آقا، من میخواهم اصفهان بروم. ذکری بفرمایید." ایشان فرمود: "ذکری که میخواهم بدهم به اصفهان و خراسان و مازندران و اینها برایش فرقی نمیکند. بهترین ذکر این است: تصمیم بگیری اگر خدا صد سال به تو عمر داد، یک بار از سر عمد گناه نکنی." بالاترین ذکر است. خیلی حرف است. تصمیم جدی اینطور. اگر صد سال عمر کردیم، یک بار عمداً گناه نکنیم. تصمیمش هم جرأت میخواهد. ماها خیلی جدی، گاهی برای این مسئله برخورد نمیکنیم. میگوییم حالا من دوست دارم گناه نکنم، ولی بالاخره خب، همین که آدم در تصمیمش وقتی شل است، معلوم است که در عمل هم شل خواهد بود، در عمل هم لطمه خواهد دید. اول باید تصمیم را جدی کرد. تصمیم صفر. خب بله، بعد ممکن است زمین بخوریم. اشکال ندارد. بچهای که تصمیم میگیرد راه برود، تصمیم جدی میگیرد. یک بار که بلند میشود، دو قدم که میرود، زمین میخورد. دفعه بعد چهار قدم میرود، زمین میخورد. دفعه بعد ۶ قدم میرود. آرام آرام.
حالا در مورد تدریج انشاءالله فردا اگر خدای متعال توفیق بدهد، صحبت خواهم کرد. اساس سیر معنوی به تدریج است. مراعات تدریج. آرام آرام. خرد. قدم به قدم. یواش یواش. برای نماز تدریج، برای ذکر تدریج، برای توجه تدریج، مراقبه تدریج، ترک گناه تدریج. این که عرض شد، امسال این ماه رجب را بگذاریم برای گناه اساسیمان برای همین است. ماها اینقدر قدرت نداریم بخواهیم همه گناهها را یک جا با آنها مبارزه کنیم. نفس ما نه طاقت دارد نه قدرت دارد. شیطان قوی است، مسلط بر ماست. یک عمر سواری دادیم، -خودم را عرض میکنم- یک عمر سواری به شیطان. یک روزه که نمیتوانم پیادهاش کنم. خرد خرد باید راهها را بست. اول ببینم از کجا دارد لطمه میزند؟ از غضب است؟ از شهوت؟ از دهان؟ از چشم؟ برخوردم با کیست؟ چطور است؟ معمولاً چه اتفاقی که میافتد، من مرتکب این گناه میشوم؟ در خلوت است؟ در جمع؟ در جمع کدام جمعهاست؟ با کیست؟ میتوانم رابطه را قطع کنم؟ نمیتوانم قطع کنم؟ اصالت اینها را تدبیر بکند دیگر. یک مرحله را که رفت جلو، «من تقرب الیه شبرًا، تقربت الیه ذراعًا». این آقای بهجت این روایت را زیاد میخواند. کسی یک وجب به من نزدیک بشود، من ده وجب میآیم سمتش. خدای متعال میگوید: یک وجب به من نزدیک بشود، ده وجب میآیم سمتش. یک گناه را ترک کرد جدّی، من توفیق ترک ده تا گناه را بهش میدهم. ده تا گناه ترک شد میشود صد تا، صد تا هم میشود هزار تا. بعد دیگر کمکم انسان به عصمت میرسد. بعد کمکم اشتیاق به گناه را از بین میبرد در ما. بعد کمکم اصلاً توجه به غیر خدا را در ما از بین میبرد. اینها مراحل مراقبه است دیگر. مراقبه عام، خاص، سه مرحله. اول مراقبه از معصیت، علاقه به معصیت، توجه به معصیت. بعد توجه به غیر خدا. انسان به جایی برسد که: «رسد آدمی به جایی که به جزء خدا نبیند». اینجور متوجه باشد. این قدم به قدم است، مرحله به مرحله است. از کجا شروع میشود؟ از همین تصمیم جدی.
ماه رجب اگر کسی این تصمیم جدی را گرفت، در قیامت او را به نام "رجبیون" صدا خواهند زد. «این الرجبیون» که میگویند، همینهایند. اینهایی که ماه رجب تصمیم جدی گرفتند، یک حرکت نویی شروع کردند، فصل جدیدی باز کردند، سال جدیدی آغاز کردند. به اینها عنایت میشود. انشاءالله این متن را ادامهاش را خواهم خواند. برنامه قاضی میفرمایند که ترک گناهان صغیره و کبیره تا جایی که توان و قدرت و استطاعت داریم. "پس ای برادران عزیز! دستور توبه را در شب جمعه اول ماه رجب، یعنی دیشب انجام دهید." نماز یکشنبه ذیالقعده برای لیلة الرغائب یا روز جمعه، یعنی امروز، باز اگر کسی فرصت دارد، نماز یکشنبه ذیالقعده را در همین ساعات پایانی به جا بیاورید و یا روز یکشنبه آن. اگر امروز نشد، یکشنبه پسفردا که میآید انجام دهید. نماز توبه را بخوانید. "سپس آنها را در روز یکشنبه دوم همان ماه تکرار و اعاده نمایید." این یکشنبههای ماه رجب را هم مقید باشیم نماز یکشنبه ذیالقعده را بخوانیم انشاءالله از این برکات این نماز بهرهمند بشویم. خیلی اثر طهارت دارد. به انسان پاک میکند. آدم انسان زیر دوش میرود، نظیف میشود، پاک میشود. حالا انشاءالله ادامه این را عرض خواهیم کرد.
آنچه که اساس کار برای ما توجه و عنایت آقا حضرت بقیةالله (روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه) است. توجه امام زمان، عنایت امام زمان، توسل به امام زمان. گاهی یک «یابنالحسن» در را باز میکند، به روی در عنایت میکند. حضرت بقیةالله کوچکترین هدیهای برای امام زمان فرستاده میشود به آن توجه دارد، نظر دارد. پیش اهل بیت چیزی گم نمیشود. پیش این خانواده چیزی گم نمیشود. این را توجه داشته باشید. آن آقا میگفت که من مشرف برای عتبات در سالهایی که حزب بعث و اینها حاکم بودند در عراق، لب مرز رسیدیم. افسر بعثی اذیت کرد ما را. با سیلی زد به صورت من. من بهش گفتم که من اگر از این مرز رد بشوم، بروم عتبات، میروم حرم امیرالمؤمنین، بست مینشینم. تو را نفرین میکنم تا وقتی که عقوبت تو را نگیرم، از حرم بیرون نمیآیم. برو هر غلطی دلت میخواهد بکن. ناصبی بود، دشمن اهل بیت. این آقا میگوید من رفتم حرم امیرالمؤمنین، سه روز بست نشستم. گفتم: "یا علی، من تا انتقامم را از این آدم نگیرم، از حرم بیرون نمیآیم. شما انتقام من را از این آدم بگیرید." سه روز که نشستم تمام شد، روز آخر لحظات آخر بود، خوابم برد. در عالم خواب، در رویا حضرت امیر را دیدم. حضرت علی علیهالسلام بودند. حضرت به من فرمودند که: "اگر تا قیامت هم اینجا بنشینی، با جوابش را نمیدهی." گفتم: "چرا آقا جان؟" فرمود: "او حقی به گردن ما دارد که به خاطر این حق، ما نمیتوانیم عقوبتش کنیم." میگوید از حرم آمدم بیرون، برگشتم لب مرز دوباره دیدم این افسر بعثی را. به من گفتش که: "چی شد؟ رفتی انتقام گرفتی؟" گفت: "سه روز رفتم در حرم امیرالمؤمنین نشستم. روز سوم آقا را دیدم. حضرت به من فرمود او حقی به گردن ما دارد." گفتم: "آقا، آن حق چیست؟" فرمود: "این افسر بعثی قبل از این که لب مرز کار بکند، شرطه کربلا بود، پاسبان شب بود در کربلا. ناصبی بود. یک شب تشنهاش بود. راه زیادی را آمد. خودش را به آب فرات رساند. تشنه بود. جرعه آب برداشت خورد. همین که خورد، گفت: «از این آب به بچههای حسین ندادند! چی میشد دو قطره از این آب به بچههای حسین میدادند؟» اشک کوچکی، ذره اشکی گوشه چشمش شکل گرفت." این افسر بعثی تا شنید، زد زیر گریه. گفت: "والله قسم، راست میگویی. آن شب هیچ کسی کنار من نبود. تک و تنها بودم." این خانواده یک همچین خانوادهای است. "گفتم: بله." گفت: "من شیعه شدم. من نوکر اینهایم." پیش اینها چیزی گم نمیشود. یادشان نمیرود. فراموش نمیکند. همه را خاطرشان هست. همه را عنایت دارند، نظر دارند. کریمند. این خانواده دستشان پر است. ندار نیستند.
بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم کن لولیک الحجة بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کلّ ساعة ولیاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاً و عیناً حتی تسکنه ارضک طوعاً و تمتعه فیها طویلا. بیا عزیز سفرکرده و به ما برگرد. یا صاحبالزمان، غروب جمعه است. امروزم متعلق به شماست. بیا سفرکرده و به ما برگرد. به حق بغض فروخورده صدا. قبول این که مهیای آمدن شدیم، ولی بیا و بزرگی بکن. شما قبول این که نکردیم و بیا. آقا، تو را به جان همه خوبها بیا. تمام هفته ما را به خود منور کن، به روزهای حضورت ز جمعه برگرد. مریض غم هجران، دوایی نیست. همه مریضیهای معنوی با یک نگاه شما مداوا میشود آقا جان. همه حجابها از دل ما برداشته شود. مریضهای غم هجران را دوایی نیست، به جز ظهور تو ای حضرت شفا برگرد. نوای آمدنت را گوشمان برسان، صدای پای تو را خدا خواهم خدا برگرد. قنوت پر از ذکر خیر روز ظهور، به دستهای پر از ذکر ربنا برگرد.
ببین تو نغمه عجل علی ظهورک و مستجاب بشو حضرت برگرد. بیا شمایل کل ذوات آل الله. آنجا صدا میدهد کنار کعبه وقتی ظهور میکند: هرکی میخواهد به آدم نگاه کند، به نوح نگاه کند، به ابراهیم، موسی، عیسی، تکتک اهل بیت، به من نگاه کند. قربان جمالت بروم. بیا شمایل کل ذوات تو ای عصاره اولاد مرتضی برگرد. نوای پرچم سر به گنبدی زرد است، کجا پرچم سرخ به گنبد؟ ز نوای پرچم سرخی به گنبد زرد است به انتقام شهیدان کربلا برگرد. رسم بین اعراب، اگر از خانوادهای مظلومی کشته بشود، مظلومان کشته شوند، پرچم سرخی به دیوار خانه میزنند. پرچم سرخ علامت این است: یعنی هنوز خون این مظلوم انتقام گرفته نشده. هر وقت انتقام خون را گرفتند، پرچم سرخ را برمیدارند. پرچم سرخ گنبد ارباب هم همین است. یعنی اهل «قتل الحسین عطشانا». بگذار روز اولی که ظهور میفرماید، صدا میزند: «یا اهل العالم! انا بن من قتلت عطشانا! انا بن من ذبح عطشانا!» من پسر همون هستم که با لب تشنه بین دو نهر سر از بدنش جدا کردند. «انَا الْمُنْتَقِمُ مِنْ قَتَلَةِ الْحُسَیْنِ». من منتقم خون حسینم. قربان مظلومیتت بروم آقا جان. لا اله الا الله. یک قلم فقط بگویم از مظلومیت این آقا. قبض روحم همین باشد. وقتی پیراهن برای مختار آوردند، پیراهن خونی ارباب را، همین که نگاه کرد، دید این پیراهن «پاره» است. یک جای سالم ندارد. همش جای نیزه و شمشیر است. همین که مختار نگاهش به این پیراهن افتاد، غش کرد. مختار، تو فقط یک پیراهن دیدی. کجا بودی زهرا، وقتی یک خواهری از بالای تله زینبیه یک وقت رو کرد به سوی مدینه و صدا زد: «یا رسول الله! هذا حسین مقطع الاعضا»، یا رسول الله! این حسین را ببین، همه اعضایش را از هم پاشیدند. «کشته فتاده بههامون، تو این صید دست و پا زد در خون». در حدیث است: «وَ یَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ».
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
در حال بارگذاری نظرات...