عامل مهم در تحول انسان
مراقبه چیست؟
مراحل مراقبه
از نشانههای اهل جهنم چیست؟
برای بهتر شدن نماز چه کنیم؟
چه کنیم که حضور خدا را در زندگی لمس کنیم؟
آیا در حال مراقبه هستیم؟
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
متن نامه مرحوم سید علی آقای قاضی (رضوان الله علیه) به شاگردانشان قبل از ماه رجب را سلامٌ علیکم و رحمةُ الله میخواندیم. اشاراتی که ایشان داشتند درباره اینکه چطور باید وارد ماه رجب شد و چطور باید از ماه رجب استفاده کرد. خب مقداری از نامه را خواندیم، مقدار دیگریش مانده است که امروز انشاءالله بخوانیم و تمام کنیم.
میفرماید: «سپس ملتزم شوید به مراقبه.» چه مراقبه صغری، یعنی بازداشتن نفس از آنچه که خداوند بدان راضی نیست و چه مراقبه کبری، یعنی نگاه داشتن دل از آنچه محبوب نمیپسندد. اصل مراقبه، اصل کار است. بزرگان اصل عنایتشان به مراقبه بوده است. آن چیزی که پیشرفت میآورد برای انسان، رشد میآورد، حال خوش میآورد، عنایات الهی را میآورد، عوض میکند انسان را، مراقبه است. این اعمال نماز و ذکر و دعا و اینها خوب است، ولی اگر مراقبه نباشد، انسان از اینها طرفی نمیبندد؛ چیزی گیرش نمیآید و نتیجهای نخواهد داشت. آن چیزی که اثر میدهد به عمل، مراقبه است. مراقبه کار را درست میکند.
کدام مراقبه؟ ببینید یک حالتی است که انسان حواسش به خودش هست، حواسش به کارش هست، توجه دارد، دقت دارد، با نیت، با قصد، با انگیزه، کار را انجام میدهد. این حس را بهش میگویند مراقبه. گاهی ممکن است آدم یک حرف خوبی هم دارد میزند، کار خوبی هم دارد میکند، متوجه نیست دقیقاً که این کار چیست؟ برای چی دارد انجام میدهد؟ برای کی دارد انجام میدهد؟ توجه عمیق ندارد. حالا معمولاً ماها کارهایمان از سر عادت است. یک کار خوبی، ذکری، دعایی. انسان قبل از اینکه وارد عمل شود، یک چند لحظه تأمل کند. حالا اینی که میخواهم عرض بکنم، بهش انشاءالله توجه داشته باشیم. چند تا کلید میخواهم بدهم در بحث مراقبه، انشاءالله که برای خود من اول از همه این بحث مفید باشد و اهل مراقبه شوم.
مراقبه را از کارهای بزرگ شروع کنیم. همین نمازمان را، روزهمان را، نماز شب را، انشاءالله اگر اهل این کارهای اینجوری هستیم. حالا نمیخواهد فعلاً روی تکتک حرفهایی که میزنی مراقبه داشته باشیم؛ یک جایی را، یک کاری را در شبانهروز، یک کار را با نیت الهی برای خدا قصد کنیم، توجه کنیم. یک زیارت امام. اگر قبل از اینکه به زیارت برویم، یک لحظه توجه کنیم برای چی داریم میرویم زیارت؟ از سر عادت است؟ به خاطر چیست؟
اول از همه مراقبه، مرحله اولی که بزرگان میگویند، مراقبه از حلال و حرام است؛ امر خدا. خدا گفته، خدا خواسته. حلال است این. انسان توجه داشته باشد در زندگی، لااقل آن حرامهای بزرگ را اول بگذاریم کنار، معصیتهای بزرگ را ترک کنیم. حالا کمکم انسان میرسد به معصیتهای کوچکتر. اول این را درستش بکنیم، بهش توجه داشته باشیم. بحث گناهشناسی خیلی مهم است. این جلسات را اگر ادامه دارد و همیشگی است که به نظرم باید همین طور باشد، این درخواست را بکنید از عزیزانی که حالا میآیند برای صحبت و اینها، مباحث گناهشناسی داشته باشند. کتاب «گناهان کبیره» مرحوم شهید دستغیب را هم بخوانید، هم مباحثه بکنید، خیلی این کتاب، کتاب خوبی است، خیلی کتاب خوبی است. انسان متوجه بشود، اصلاً گناهان را بشناسد. ما خیلی وقتها نمیدانیم بعضی چیزها گناه است؛ نمیدانیم گناه است. بعضی حرفزدنها، بعضی موارد اینجوری. مرحوم شهید دستغیب مثلاً در کتاب «گناهان کبیره» میفرماید که مثلاً کسی پشت در خانه آن یکی بیاید زنگ بزند، او بیاید در را باز کند، میگوید: «کجایی بابا! یک ساعته پشت درم.» این دروغ است، همین دروغ. ما توجه به اینها نداریم دیگر. همین دروغ انسان را عقب میاندازد. گاهی غیبت، توجه نداریم. گاهی استهزاء، توجه نداریم و مانند این. خیلی گناهان هستش که انسان توجه بهش نمیکند.
این مسئله گناه، این طور حرفزدنی اشکال دارد. در مورد معاملات، چقدر معاملات ما اشکال دارند؟ میرویم از مغازه جنس را برمیداریم، بچه را میفرستیم پولش را بیاورد. این معامله باطل است، چرا؟ چون اگر نسیه است، شما باید زمانش را مشخص کنید: فردا، امروز، پسفردا. یک وقتی معامله که یک وقت باشد، باطل است. «یک وقتی میدهم.» رهنی که ما میکنیم معمولاً، منزلهایی که رهن کامل است، پنج تومان پیش بدون اجاره، این معامله باطل است. این رهن باطل است. توی خانه رهنی نشستیم که رهنش باطل است. چرا نماز اثر ندارد؟ چرا برکت نمیبینیم از این خانه؟ اینها گیرهای ماست دیگر، مشکلات اینهاست.
عروسیمان یک جور، عزایمان یک جور. توی این عروسیها که خب الیماشاءالله معصیت میشود، توی عزاهایمان هم معصیتمان کم نیست. اسرافهایی که میکنیم، گناه است. اسراف را بهش توجه داشته باشیم. یک چله مراقبه بگیریم برای اسراف. چهل روز توجه داشته باشیم به اسراف. ببینیم چقدر ما اسراف میکنیم. یک آماری میگفتش که اگر هر خانواده ایرانی بابت هر پخت غذا چهار دانه برنج حرام بکند، در کل ایران تو یک وعده غذایی آنقدری برنج حرام میشود که میشود یک کشور را باهاش غذا داد. چهار تا دانه برنج هر خانه، بین هشتاد میلیون نفر. اینقدر برنج! حالا آن هم برنجی که با این سختی به دست میآید. چقدر آب برایش مصرف میشود؟ چقدر رنج کشیده میشود؟ نعمت خدا. برق را چطور اسراف میکنیم؟ مهتابی که حالا این مهتابیهای قدیمی هر بار که روشن-خاموش میشود، به اندازه پنج ساعت استفاده از یک لامپ فقط روشن کردنش برق مصرف میکند. ما توجه نداریم دیگر. یک کسانی بیایند اینها را به ما بگویند. ما الان مشکلاتمان معمولاً اینهاست.
مراقبه، مرحله اول نسبت به حلال و حرام. الیماشاءالله داریم حرام مرتکب میشویم تا کجاها؟ تا آنجایی که مثلاً استفاده از دمپایی مردانه برای زن مشکل دارد. استفاده از دمپایی زنانه برای مرد مشکل دارد. تو حیاط دمپایی مردانه پایش است، حرام است، مشکل دارد. آقا همینطور. ما توجه به اینها نیستیم؛ خیلی هم زیاد است. رساله را کامل بخوانیم، بلد باشیم، مسلّط باشیم با جزئیاتش، با ریزهکاریهایش. مرحله اول مراقبه، مراقبه نسبت به حلال و حرام با توجه با علم. انسان بداند، آشنا بشود با معاصی. اسراف را خوب بشناسد، نجاسات را خوب بشناسد. چقدر نسبت به این آگاهی بیتوجهی میشود. نجاست ترشح میکند، منزل نجس میشود، لباس نجس میشود. انسان توجه ندارد. بله اگر آب کر باشد مثلاً لباس نجس را شما دارید میشویید، آب به لباس برسد و فشاری دهید و همه آب تخلیه بشود تا مثلاً این طهارتی که آدم میخواهد بگیرد. خب آب، حالا آب کر را گفتید خوب شد. آب مثلاً آفتابه آب قلیل است. با آب قلیل باید چند بار تطهیر کرد؟ دوبار یا سه بار. توی این دستشوییهای بین راه. نگه میداریم، قطار قطار انسان مثلاً میرود برای دستشویی. هواپیما. آبش آب قلیل است. شلنگش حالا فکر میکنیم چون دیگر آفتابه نیست، مشکلی ندارد. شلنگ! نه، آبش آب قلیل است. این را باید دوبار یا سه بار انسان بشوید. توجه ندارد. لذا این نجاست میماند به آدم. بعد با نجاست نماز میخواند، مشکلات پیش میآید.
بعضی خانهها پمپ آب دارند. این پمپ آب دو نوع است. یک پمپ آب داریم آب معمولی را که دارد میآید تو خانه میگیرد، ذخیره میکند بعد با فشار میدهد بالا. یک پمپ آب داریم آب محله را میکشد. یعنی این پمپ که کار میکند، بقیه خانههایی که پمپ ندارند به سختی آب میآیند. خب اینجا آن پمپی که این جوری دارد کار میکند، حکمش چیست؟ آب، آب غصبی است. وضو با این آب مشکل دارد. غسل با این آب مشکل دارد، باطل است. غسل با این آب باطل است. الیماشاءالله مشکلات این شکلی. ببینید چند تا بود الان اینها که من گفتم، شاید ده تا مورد اشاره کردم از محرماتی که اصلاً بهش توجه نداریم.
در بحث حجاب برای خانمها، دیگر صریح آیه قرآن است دیگر: «لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا.» روایت نیست. «زینتشان را آشکار نکنند برای نامحرم.» خب زینت چیست؟ همین ابروی اصلاحشده زینت است. به نامحرم نشان نده. همین انگشتر طلایی که تو دست است، زینت است. به نامحرم نشان نده. صورت بزککرده و آرایشکرده. آدم گاهی میشنود، حالا ما که اهل نگاه نیستیم ولی میشنود انسان، باخبر میشود، خانمهای چادری «طهار آرایشی دارد». به قول مشهدیها: «آرایش ملایم.» خب دیگر اگر چادر است، دیگر آرایش چی؟ اختلاط با نامحرم، عرض کنم خدمات و مانند این، مانند این. مشکلات فراوان. تو کسب و کارش یک جور، تو ارتباط با نامحرمش یک جور، تو نجاستش یک جور، تو حرفزدنش یک جور، نگاه کردنش یک جور. الیماشاءالله معصیت اینجا داریم، بهش توجه نمیکنیم.
مرحله اول، اول مراقبه. اینهایی که اثر نمیبینیم به خاطر چیست؟ پیشرفتی نمیبینیم به خاطر چیست؟ توجه به اینهاست. توجه نداریم. رساله را، رساله مرجع تقلید را یک بار درس بگیریم. کلاس بگذارید. بعضیها از به حساب کسانی که... نه ببینید یک آرایشی است برای اینکه مردها ببینند، یک آرایشی برای اینکه جمع خانمها باشد. آرایشی پوشیده است، هیچ مردی نمیبیند. زیر چادر است. در حد خودش دیگر. نه آن جور، به قول امروزیها، فشن. آرایش ملایمی برای اینکه انسان مجلس زنانه ای دارد میرود، نه، مشکل ندارد. زنها میبینند، اشکالی ندارد. یک وقتی هست نه، من چادری دارم آرایش میکنم برای اینکه مردها ببینند. نه. اخلاقی هم مشکل ندارد. چه اشکال دارد خانمها زیر چادرشان رنگهای روشن بپوشند؟ لباسهای خوب بپوشند؟ رنگ روشن. این را هم توجه داشته باشید. مطلقاً رنگ تیره را استفاده نکنید. غیر از چادری که سرتان است، مخصوصاً تو خانه. مخصوصاً تو خانه. نه مستحب است دیگر. علامه تهرانی، سید محمد حسین آقای تهرانی، ایشان در کتاب «معادشناسی» میفرماید که از نشانههای اهل جهنم این است که لباس مشکی تنشان است. لباس فرعون، لباس مشکی لباس فرعون است. تو خانه چه لزومی دارد که یک خانم رنگهای تیره بپوشد؟ این همسر و بچهها و هم خانم و هم آقا. حالا بیرون اقتضا دارد بله. نامحرم، چادر مشکی. حالا زیر چادر اگر مانتوی روشنی باشد که دیده نشود، البته نامحرم نبیند، چادر سرشان است ولی چادر باز است. یک چادر تیره زیرش مانتو روشن. چه اشکال دارد؟
تو جمعهای زنانه که انسان میآید آراسته باشد. حالا آراسته هم نه، یعنی رقابت بدیم. رقابت کنیم با همدیگر سر اینکه کی بیشتر به سرووضعش رسیده است؟ ها؟ اینها هم نه. این هم چشم و هم چشمی هم خودش باز مشکل دارد. بعضیها دیدید دیگر رقابتها سر این است که کی نمیدانم دکلره کرد و کی نمیدانم چیچی کرده و کی رنگ موهایش چطور است؟ او نمیدانم اینقدر خرج مویش کرده، آن یکی اینقدر خرج مویش کرده. این آدم میماند واقعاً مشغول چههایی هستیم. یا سر لباسها و الان مد شده برند میپوشند، مارکدار. حالا مثلاً انگار چقدر فرق میکند چهار تا تیکه نخ از آن کارخانه بیاید یا از این کارخانه؟ حالا مخصوصاً هم که اقتصاد مملکت فلج میشود. این هم از محرمات است. دنبال برندهای خارجی. این را توجه داشته باشید. الان مملکت ما وضع ضروری دارد، موقعیت اضطراری. جنس غیر ایرانی مطلقاً استفاده نکنید اگر جنسی ایرانیاش هست. خب همینهاست دیگر. مشکلات همینهاست.
آدم میرود دنبال یک جنس خارجی. بهتر است؟ خب بالاخره جنس ایرانی ولو کیفیتش یک درجه دو درجه پایینتر باشد، شما ببینید خیر دارد میرسد به کی؟ به مسلمین یا به کفار؟ شما کی را داری تقویت میکنی؟ کی را داری تضعیف میکنی؟ کی دارد پیشرفت میکند؟ خب مسلمانها اگر پیشرفت کردند، شما آن وقت پیشرفت معنوی میکنید. خدا به شما هم عنایت میکند. دستتان توی این، ریزهکاریها اینهاست. اصل ماجرا.
الان اگر اینها خیلی مراعات نشده، خیلی نباید دنبال استاد عرفان و اینها بود. نه اینکه حالا نگردیم دنبال ولی خدا و انسان صاحب نفس، چرا بگردیم، ولی استفاده خیلی نخواهیم برد از این انسان صاحب نفس، مگر اینکه اینها را حل کنیم. حمید، ریزهکاریهای اول کار همین رساله. دوباره عرض میکنم بیاورید کسانی را رساله درس بدهند، ریزهکاری احکام را بگویند. کلاس احکام داشته باشید. گناهشناسی، این جور مباحث را انشاءالله به صورت هفتگی دائمی برقرار بشود. یعنی باید تو هر محلهای نه فقط اینجا تو هر محلهای باید پر باشد این جور جلسات. اینها اساس کار اگر کسی میخواهد سیر و سلوک کند، دنبال معنویت است. اصل ماجرا چون این را خدا از ما میخواهد. بقیهاش را خیلی شب اول قبر گیر نمیدهند ولی بابت اینها گیر میدهند، اینها معصیت است.
حضرت امام (رضوان الله علیه) فرموده بودند که گاهی یک معصیت باعث میشود انسان پانصد سال در برزخ گرفتار باشد. پانصد سال تو برزخ انسان گرفتار میشود یک معصیت. همین چیزهایی که به حساب نمیآوریم. یک آرایشی که نامحرم دید، یک آرایشی که نامحرم... بعضی بیمبالاتاند دیگر. حتی بین همه مذهبیهای خودمان تا کجا مذهبی هستیم؟ تا پشت در تالار عروسی. دیگر آن تو دیگر مسلمان و کافر نمیشود از هم تشخیص داد. غیر از این است؟ حالا مثلاً خانم حالا شنیده که داماد محرم است. داماد محرم است یعنی شما همان حجابی که پیش شوهرت داری و پیش دامادت داشته باشی. همان حجابی که پیش شوهرت داری، پیش بچهات داشته باشی، پیش برادرت داشته باشی، پیش پدرت داشته باشی. فرق میکند. درست است اینها محرماند ولی محرم داریم تا محرم. بعضی خانمها ولو مومن و مذهبی پیش پسر جوانش بدپوشش است. نه. مشکلات ما اینهاست دیگر. اینها را باید توجه کنیم. نه اینکه تو خانه آراسته نباشیم. حالا یک خانمی تو منزل میخواهد آراسته باشد، آرایش کرده باشد، اشکالی هم ندارد در حد خودش. ولی حالا با لباسهای چه حالی، من نمیخواهم خیلی باز صحبت بکنم. پیش جوان مجرد پسر مجردش. چقدر دین روی مسئله حساس، مسئله تحریکات، مسئله محرم نامحرم، بحثهای این شکلی حساس است. میگوید دختر و پسر بچه خودت را اینها وقتی به سن شش سالگی رسیدند. دختر و پسر را از هم جدا کن. جای خوابشان کنار هم نخوابند. دختر و پسر شش ساله چی میفهمد؟
روایت میفرماید: اگر جای یک خانمی نشسته بود، روی صندلی بلند شد، تا وقتی آن گرمای تنش از روی این صندلی خنک نشده، ننشین مرد نامحرم. همینقدر این تحریک میآورد، اثر دارد. یک خانوادهای سر همین از هم پاشید. از همین جاها شروع میشود. مشکل طلاق دلیلش چیست؟ چرا یک دفعه نسبت به هم سرد میشوند؟ همین جوری الکی است؟ نه، چون نسبت به جای دیگر گرم میشود.
مواظبت بکند. خب اگر مواظبت نکند، ما چه میدانیم با همین آرایش زیر چادر ما چه خانوادههایی از هم میپاشد؟ بعد اثر وضعش را تو زندگیمان میگذارد. بعد چوبش را میخوریم. حقالناس اینهاست. حقالله اینهاست. اصل ماجرا اینهاست. توجه بهش نیست. گاهی یک خانم آراسته باعث پیدایش یک جنگ جهانی میشود. نبوده است در تاریخ. یک زن زیبا، یک زن آرایشکرده باعث میشود چند صد هزار نفر همدیگر را بکشند. چند هزار نفر، چند خانواده به جان هم بیفتند یک کلمه حرف. اینهاست مشکلات ما. گاهی یک غیبت کارش به قتل میرسد. ادامه پیدا میکند. یک سوءظن. این سوءظن، سوءظن، سوءظن، مصیبت سوءظن. هر جور خواست در مورد بقیه قضاوت کند، نظر بدهد، بعد تازه به زبان بیاورد. خب بعد حالا هی برویم بنشینیم ذکر. با این حال هر روز برویم نماز توبه بخوانیم؟ چرا نخوانیم نماز توبه را؟ چرا بخوانیم؟ ولی اصل ماجرا این است. این نمیگذارد از آن نماز توبه انسان بهرهای ببرد.
زیارتها چرا اثر ندارد؟ چرا الان که میروم زیارت نسبت به دیروز فرقی نکردم؟ چون این مراقبه را ندارم. خب این مراقبه مرحله اول که رویش توجه باشد؛ بعد انشاءالله انسان خردهخرده اصلاحگر توجه کرد، درست شد. میآید به مراحل بعدی میرسد. حالا تو مرحله بعدی عرض میکنم. به عنوان یک دستورالعمل تربیتی و عرفانی و اخلاقی نیست ها! فکر نکنید فلانی آمد اینجا به ما دستورالعمل مراقبه داد. نه، همین که بزرگان گفتند در آن حدی که عمومی است دارم عرض میکنم و کاربردی. اگر کسی اهل عمل است که هستید انشاءالله شماها، رویش توجه داشته باشد. مراقبه را خردهخرده باید شروع کرد. آرامآرام. همین معصیتهایی هم که عرض کردم از آن دانه درشت شروع بکنیم. دانه درشتهایی که خیلی دارد تو زندگیمان اثر میگذارد. کنار گذاشتنشان هم کاری ندارد. خیلی سخت به آدم فشاری نمیآید. معصیت بزرگی که انسان، حالا همین اسراف. نصفه میوههایی که این بچهها میخورند، میریزیم دور. از همان اول نصفه بدهیم به بچه میبرد. از اول غذا را برای بچه کم بکشیم که بقیهاش را نریزیم دور. جانمان که به لب نمیآید که. اسراف است دیگر. معصیت است دیگر. «اِنَّ اللهَ لَا یُحِبُّ المُسْرِفِینَ.» خدا بدش میآید از آدم اسرافکار. حالا نماز بخوان وقتی خدا از آدم از این آدم بدش میآید، عبادت او چقدر اثر میتواند داشته باشد برایش؟
شروع بکنیم آرامآرام. بعد هی میآید میرسد به خوردهریزها انشاءالله. تو نیتم پس اول حلال و حرام، بعد نیت. نیت را باید خدایی کرد. این را چطور آرامآرام مرحله به مرحله پیش برویم؟ یک ساعتی را در شبانهروز بگذاریم برای اصلاح نیت. یک ساعت مشخص بکنیم. ساعت ده تا یازده ظهر، ده تا یازده شب. حالا ساعتی که معمولاً برایمان ساعت سبکتر است، ارتباطمان کمتر است، خلوتمان بیشتر است. تو این یک ساعت تصمیم بگیریم کارها را برای خدا بکنیم. از اینجا شروع کنیم. ساعت یازده تا دوازده شب من دارم دعا میخوانم، ذکر میگویم، قرآن میخوانم. این یک ساعتم ساعت خدا باشد. تصمیم بگیرم تو یک ساعت کاری که میکنم برای خدا باشد. همین اول تقویت بکنم تو یک ساعت. بعد آرامآرام تقویت میشود، ملکه میشود برای باطن من. باطن انسان قوی میشود. بعد این یک ساعت میشود دو ساعت، دو ساعت میشود سه ساعت.
بزرگوار مرحوم، به نظرم پدر مرحوم آقای قاضی بوده است، کسی میآید خدمت استادش، به نظرم نخجوانی بوده است. میگوید: آقا من دارم برمیگردم تبریز. حالا شاید بزرگ دیگری، شاید هم سید حسین فاطمی بوده است، حالا الان دقیق خاطرم نیست. من دارم برمیگردم تبریز، شما دستورالعملی به من بدهید آنجا همراه داشته باشم. ایشان بهش میگوید: از بیست و چهار ساعت یک ساعتت را بگذار برای خدا و برای خودت. ایشان برمیگردد و همین را مشغول میشود. بعداً جماعتی از تبریز میآیند خدمت استاد ایشان، نجف. استاد ایشان سراغ آن آقا را میگیرد. میگوید که آن آقا چطور است؟ آمده تبریز حالش چطور است؟ این تبریزیها میگویند که: آقا شما به ایشان گفته بودید که از شبانهروز یک ساعت بگذارد برای خودت و برای خدا. ایشان کارش به جایی رسیده که همه بیست و چهار ساعت شده برای خدا و برای خودش. این جوری میشود. این یک ساعت برکت میکند. «مَن تَقَرَّبَ إلَیَّ شِبراً تَقَرَّبْتُ إلَیْهِ ذِراعاً» یا «مَن تَقَرَّبَ إلَیَّ شبراً تَقَرَّبْتُ إلَیْهِ ذراعاً». کسی یک وجب بیاید سمت من، کسی یک قدم بیاید سمت من، من ده قدم میآیم سمتش. یک ساعتش را برای خدا بکند، کدام یک ساعتش را میکند ده ساعت، ده ساعتش را میکند صد ساعت. حرکت میدهد. پس این هم یک ساعتی را برای ذکر خدا. توجه به خدا برای نمازمان. ببینید همه را باید از سبک شروع کرد. کار تربیتی این شکلی است. سنگین نباید برداشت یک دفعهای. آرامآرام، خردهخرده. مثل بچه که میخواهد راه بیفتد. بچه که میخواهد غذا بخورد. حالا چون که بهترین غذا چلوگوشت است، ما به بچه پنج روزه چلوگوشت میدهیم. غذایش خیلی خوب است. این خیلی مقوی است، خیلی مفید است. این حالا فعلاً باید شیر بخورد، کمکم، کمکم، کمکم آب بهش میدهند. غذای میکس شده بهش میدهند تا برنج خرد کرده و کرده بهش میدهند تا برسد به اینکه گوشت بهش بدهند و بعد دندان در بیاورد و چه بشود و اینها. خلاصه مرحله به مرحله باید رفت جلو. این قاعده را داشته باشید. تدریج، مرحله به مرحله رفتن، این خیلی مهم است.
برای نمازمان چه بکنیم؟ برای نماز، یک نماز از شبانهروز به فکرش باشیم که با توجه. از بین هفده رکعت، از بین این پنج تا نماز، یک نماز تصمیم بگیریم. من نماز صبحها را مثلاً میخواهم با توجه بخوانم. بقیه را فعلاً. فعلاً یکیاش را درست کنیم. نماز مغرب، نماز عشاء. یک نماز. تو آن نماز چطور؟ حالا پس من بنا را گذاشتم نماز صبحم را درست کنم. نماز صبح را چطور؟ حالا فعلاً فقط برای این نماز یک جای این نماز را درست کنم. رکوع نمازم با توجه باشد، سجده نمازم با توجه باشد. آقای بهجت میفرمودند: «فقط تکبیرة الاحرام را با توجه بگو.» کسی تکبیرة الاحرام را با توجه بگوید، بقیهاش دیگر میآید، بقیهاش درست میشود. تو قرائت فقط اهدنا الصراط المستقیم را با توجه بگوییم. دعای دیگر که دارم عرض میکنم خوب است یا نه، به درد میخورد. سوره حمدتان، سوره حمدمان. در نماز بین این همه عبارتی که میگوییم، توجه داشته باشیم که به «اهدنا الصراط المستقیم» که رسیدیم، این را به خاطر خدا بگوییم با توجه. بعد مخاطبمان خدا بشود. به خدا عرض میکنم. پس اول از یک نماز شروع کنیم. آن نمازم از یک تیکهاش شروع کنیم. یک مدتی رویش مشغول باشیم. یک چهل روزی. چهل روز «اهدنا الصراط المستقیم» را از تمام نمازهای شبانهروز فقط «اهدنا الصراط المستقیم» را با توجه. فقط رکوعها را با توجه. فقط سجدهها را. هر کدامش را که میخواهید. فقط قنوتش را با توجه بگوییم. چهل روز یک کار را این جوری درست کنیم. از نظر صحیح باشد یا از نظر قلباً. همین. یعنی انسان متوجه باشد دارد با خدا این را میگوید. مخاطب دارم. من دارم به یک کسی میگویم. دارم به خدای متعال عرض میکنم. این میشود توجه. همین انسان توجه بکند. این نورانیتی که میآورد تو باطن آدم، انسان را رشد میدهد. یک مرحله میبرد. آن وقت حالا این «اهدنا الصراط المستقیم» میشود کل سوره حمد. بعد کمکم میشود کل آن رکعت. بعد کمکم میشود کل نماز. بعد کمکم میشود کل روز. چون همه چیز تابع نماز است دیگر. اگر توجه در نماز بود، این سرایت میکند به بقیه زندگی. «خوشا آنان که دائم در نمازند.» «الذین هم فی صلاتهم دائمون.» اینها دائم تو نمازند. چطور میشود آدم به اینجا برسد؟ از مرحله به مرحله، قدم به قدم. این هم در مورد نماز.
در قرائت قرآنمان، یک آیه را با توجه بخوانید. پنجاه آیه باید هر روز بخوانیم دیگر. مستحب است. از این پنجاه آیه که میخوانیم، یک آیهاش را با توجه بخوانیم. یک آیه. بله، آیه چی میخواهد بگوید؟ برای من چه حرفی دارد؟ حالا چرا همین مرحله اول میشود؟ معنیش از بین آیاتی که میخوانیم، به یک آیه معنیش را توجه کنیم و اینکه حرفش برای من چیست؟ این آیه یک نکته برای من دارد دیگر. خدا دارد با من حرف میزند. چی داری میگویی؟ اساس کار هم همین نماز و قرآن است. نماز، قرآن. اینها را با توجه اگر داشته باشیم، انشاءالله بقیهاش. توجه تو این دو تا مثلاً حل میکند نیت را. پس باید درست کرد. این مراحل که در مورد مراقبه عرض کردم، خیلی مباحث مهمی است، خیلی مهم است. همه جلسات اخلاق و عرفان و سیر و سلوک و اینها یک طرف، این چند جملهای که عرض شد، نه چون من گفتم، این چکیده کلمات بزرگان و عرفا و اولیای خدا، محصول یک عمر اولیای خدا بود اینها که من عرض کردم خدمتتان. پس مراقبه نسبت به حلال و حرام، مراقبه نسبت به نیت در نیت و توجه. خردهخرده، آرامآرام. از یک ساعت توجه، از یک عمل با توجه کوچک. اگر باز همین سخت است، روزی پنج تا صلوات با توجه بفرستیم. روزی یک دعای «اللهم کل لولیک» با توجه برای توسل به اهل بیت، یک دانه صلوات با توجه. من الان حواسم هست دارم این را هدیه میدهم به امام معصوم. میخواهم برسد دست ایشان و چیز خوبی را تحویلشان بدهم. توجه داشته باشم که حضرت میخواهند از من بگیرند. انگار دارم با دست خودم تقدیم میکنم محضر حضرت. با این توجه، این هم شد در نیت.
بعد کمکم انشاءالله اگر پیشرفتی بود، کاری کردیم، انسان کمکم حضور خدا را لمس میکند. حالا برای این هم فعلاً ما چه بکنیم که حضور خدا در زندگی را لمس بکنیم. در عمل، در نماز. اینها هم روایت است. خب من الان در نماز آن توجه را ندارم که احساس بکنم خدا دارد من را میبیند. چکار بکنم؟ این را از مراحل پایین شروع کنیم. الان قرآن که میخوانیم، خب سخت است که بخواهیم توجه داشته باشیم خدا دارد به ما متوجه، در کنار ماست. چکار بکنیم؟ مرحله اول، یک بزرگی را، یک دوستی را، از این دوستان صالح و مؤمن، این را توجه کنیم کنار خودمان. وقتی داریم قرآن میخوانیم، احساس کنیم توی مجلس نشستیم. الان چطوری مجلسمان معنویت دارد؟ ما کنار هم که هستیم، کنار دوستانمان که هستیم، یک توجهی در ما هست. درست است؟ یک حال خوبی در ما هست. تو خلوتمان هم وقتی میخواهیم قرآن بخوانیم، احساس کنیم تو همین جلسهایم. اولین مرحله احساس کنیم همین جا نشستیم. این حس معنوی که اینجا داریم، آنجا هم داشته باشیم. تو نماز همین طور. در روایت فرمود امام رضا (علیه السلام) که میخواهد نماز بخوانید، اول ما اهل بیت را جلوی خودتان تصور کنید. احساس کنید امام رضا ایستادهاند جلوی شما. نه امام رضا، احساس کنیم که آقای بهجت ایستادهاند. نه آقای بهجت، احساس کنیم که یک یکی از شاگردان کوچک آقای بهجت ایستاده. توجه میآورد دیگر. همین. همینقدر انسان یک انسان مؤمن صالح. بابا گاهی ما اگر بدانیم یک بچه کوچک دارد ما را نگاه میکند، وضعمان فرق میکند. این طور نیست؟ خیلی کارها را انجام نمیدهیم. خیلی کارها را یک طور دیگر انجام میدهیم تا برسد به اینکه آقای بهجت ما را میبیند، امام رضا ما را میبیند، امام زمان ما را میبیند، خدا ما را میبیند.
قصه نقل شده. جوانی آمد گفت: «آقا من قرآن میخواهم بخوانم. چطور قرآن بخوانم؟» ایشان فرمود: «امشب که رفتی قرآن بخوانی»، گفت: «من هر شب یک ختم قرآن میکنم.» مثلاً. ایشان فرموده بود که: «امشب که رفتی قرآن بخوانی، احساس کن من کنارت نشستم.» رفت. آمد فرداش. ایشان گفت: «چقدر قرآن خواندی؟» گفت: «آقا یک جزء بیشتر نتوانستم بخوانم.» ایشان گفت: «فردا شب که رفتی احساس کن پیغمبر خدا کنارت نشسته.» رفت. آمد گفت: «آقا دیشب یک سوره بیشتر، سوره کوچک نتوانستم بخوانم.» ایشان فرمود: «امشب که رفتی احساس کن که خدا کنارت نشسته.» رفت. فردا خبر آوردند فلانی دیشب در حین قرآن خواندن از دنیا رفت. خیلی حرف است اگر بفهمیم خدا دارد با ما صحبت میکند. شما تصور کنید گوشی منزل زنگ بخورد، شما بردارید یک دفعه ببینید مثلاً مقام معظم رهبری آن طرف تلفن میخواهد با شما صحبت کند. آدم چه حالی بهش دست میدهد؟ چه بسا انسان سکته کند. درست است؟ فلان مرجع تقلید مثلاً آن طرف تلفن یک دفعهای شما مواجه بشوید، او میخواهد با شما صحبت بکند، صدایش را بشنوید. حالا شما یک دفعهای صدای معصوم را بشنوید. حالا یک دفعه انسان با خدا حرف بزند، خدا با او صحبت بکند. «وَ خَرَّ مُوسَى صَعِقًا.» حضرت موسی این طور شد دیگر، بیهوش شد، غش کرد. اینها پس مرحله به مرحله است، قدم به قدم است.
آن چیزی که مهم است این است که ول نکنیم، شل نشود. این خیلی مهم است. اصل ماجرا این است. همت، استقامت. این دو تا. همت و استقامت. الان میشنویم، تا یک مدتی هم گرمیم، انگیزه داریم. بعد خردهخرده، خردهخرده آدم شل میشود، خسته میشود، ول میکند. بعد دوباره شش ماه بعد آقا دنبال کسی میگردیم، یک صاحب نفسی، استادی. خب همینها بود دیگر. این حرفها را اگر عمل بکنیم مداوم، یک سال، دو سال. یک سال و دو سال هم زیاد است. دو ماه، سه ماه، جدی این حرفها را عمل بکنیم تا ماه رمضان. با مداومت، با استقامت. حتماً دری برایمان باز میشود. انشاءالله. اگر استادی باید برسد، حتماً میرسد. خود استاد میآید در میزند در این شک نکنید. استاد میآید. استاد پیدا کردنی نیست. نه اینکه نباید رفت جستجو. چرا جستجو میکنیم؟ جستجو میکنیم، میرویم ولی اگر قرار باشد انسان استفاده بکند، حضرت موسی به علامت دادن، نشانی دادن، قرار گذاشتند با حضرت خضر، استاد آمد سر راه. درست است؟ این جوری میشود. استاد میآید سر. البته اگر انسان ظرفیت و زمینه مناسبی هم نداشته باشد، همان استادی هم که میبیند، حضرت موسی هم که باشد، نمیتواند استفاده کند. حضرت خضر رهایش میکند. ظرفیت را باید ساخت. زمینه را باید. استعداد مهم است. استعداد باطنی. باطن باید آمادگی داشته باشد.
خب این چند خط را هم از مبانی قاضی بخوانیم و تمام کنیم. عرضمان. نه اینها به قلب و دل و به این حرفها نیست. ماجرایی نقل میکردند، میگفتند آن آقا تو حیاط خانهاش داشت کباب درست میکرد. باد میزد. دید گربه آمد کنار منقل. جدید گربه است. همان جور که باد میزد گفت: «بلال بلال بلال است. درست میشود مگه دیگر کباب نیست دیگر؟» بوش آن گربه تشخیص نمیدهد به حرف و اینها. «ما مثل خواهر برادریم و این مثل بچههای خودمان است و قلباً فلان است و این حرفها نیست.» آن چیزی که خدا، آن ضابطهای که خدا گذاشته، آن را باید رعایت کرد. حد و حدودی که خدا مشخص کرده، آن را باید رفت جلو. بنده خداییم دیگر. خودمان که از خودمان نمیتوانیم حکم بتراشیم.
بله و نیز خود را وادار به محاسبه و معاقبه به آن چیزی که شایسته و سزاوار است نمایید. محاسبه کنیم. چند لحظهای حساب کتاب. امروز چه معصیتهایی مرتکب شدیم؟ چه معصیتهایی پیش آمد و خدا توفیق داد مرتکب نشدم؟ چقدر توجه داشتم؟ در نمازم چقدر توجه داشتم؟ آن ساعت مراقبه را داشتم؟ نداشتم؟ قرآنم، ذکرم چطور بود؟ حساب بکشیم از خودمان. مثل مغازهداری که شب به شب دخل را حساب میکند. حساب بکش. پس به راستی هر کسی که در صدد متذکر شدن به ذکر حق و در مقام خشیت از ذات اقدس حضرت حق متعال بوده باشد، میتواند از راه مراقبه و محاسبه و معاقبه متذکر گردد. اگر کسی میخواهد با رفیق باشد، بنده خوب خدا باشد، راهش مراقبه و محاسبه است. همین، تمام. مراقبه و محاسبه. غیر از این هم راهی ندارد. پس از این مرحله با دلهای خود به خداوند روی آورید. بیماریهای گناهانتان را معالجه و مداوا و به وسیله استغفار بزرگی و سنگینی عیوب خود را کاهش دهید.
آدم کمکم دیگر حالا اگر اهل این مراقبه شد، بیماریهای قلبش را میشناسد. گیر و گور کارش را میفهمد. میفهمد از کجا دارد ضربه میخورد. علامت این هم حرف مهم. علامت اینکه ما مراقبه داریم چیست؟ این است که به عیوب خودمان، عیوب را استاد نباید بگوید. برویم دنبال یک ولی خدایی به ما عیبمان را بگوید. این حرفها نیست. عیب را انسان تو مراقبه باید بفهمد. اگر عیبمان را فهمیدیم، معلوم میشود مراقبه داریم. اگر نه، مراقبه نداریم. اگر مراقبه نداریم، پیشرفت نداریم. عیب را خودمان باید بفهمیم. معمولاً عیوب ما این طور است. خودمان که یک خودمان تمرکز کنیم، میفهمیم از کجا داریم ضربه میخوریم. مشکلمان چیست؟ مشکلم را عجول بودنمان. آن یکی میفهمد مشکلش روی احساساتی بودن، روی حساس بودنش. آن یکی میفهمد مشکلش روی، بفرمایید، کمصبر بودنش است. صبرش کم است. تحملش کم است. استقامتش کم است. هر کی یک مشکل اساسی دارد. خودمان پیدا بکنیم و با استغفار و توبه و اینها و دعا، خصوصاً تضرع از خدا بخواهیم که این را حل بکند، برطرف بکند. و بپرهیزید از اینکه حریم الهی را بشکنید و پردههای حجاب را بالا زده، حرمت حرم را هتک نمایید. زیرا به راستی چنین شخصی در نظام تکوین بیآبرو و مطرود است. کسی که اهل گناه باشد، ملا، هیچی به حساب نمیآورد، بیآبرو پیش ملائکه. انسانی که اهل معصیت باشد، اهل پردهدری باشد، این را تو عالم ملکوت چیزی به حساب نمیآورند این آدم. گرچه خداوند کریم از روی کرمش به حسب ظاهر آبروی او را حفظ نماید. به همین جزای اوست و نیازی به مجازات پروردگار ندارد.
خدا ما را با وظایفمان آشنا بکند. روز شهادت آقا امام هادی است. از ایشان بخواهیم که هدایت بکند ما را. دست ما را بگیرد. کمک بکند. تصرف هر چی هست در توسل است. باید دست به دامن این اولیای خدا بود. اینها باید دست ما را بگیرند. ما توان قدم از قدم برداشتن نداریم. انسان یک قدم نمیتواند بردارد اگر عنایت این نباشد. توجه اهل بیت نباشد. محبت اهل بیت نباشد. لطف من در حق ما، هیچ کاری نمیشود کرد. بخواهیم از امام هادی (علیه السلام)، ماه رجب روز شهادت ایشان است. از امام رضا (علیه السلام)، امروز شهادت نوهشان، شهادت فرزندشان، دست بگیرند از ما. کمکمون بکنند. سنها دیگر دارد میگذرد. عمرها دارد میگذرد. روز به روز هم سختتر میشود دیگر. مثل نهال، به قول شهید مطهری میفرمود که یک وقت شما درختی را دارید که یک روز کاشتهاند. خب آدم اگر ببیند این را بد کاشتهاند، میآید ورمیدارد، میکَنَد، میبرد جابجا میکند. حالا این درخت اگر ماند چی میشود؟ یک هفته، دو هفته، یک ماه، دو ماه. این درخت بزرگتر میشود. کَندنش سختتر میشود. دو سال، سه سال، پنج سال، ده سال. هر چی بگذرد کار سختتر میشود. تعبیر حضرت امام میفرماید: «هر یک روزی که بر ما بگذرد، اصلاح نفس سختتر خواهد شد.» هر یک روز. امروز راحتتر از فرداست. فردا راحتتر از پسفرداست. عقب بیفتد سختتر میشود. سخت.
بخواهیم همین امروز از امام هادی (علیه السلام) بخواهیم دست ما را بگیرند، کمکمون بکنند. بتوانیم تو این مسیر انشاءالله پیش برویم. هدایت بشویم. عبد صالح بشویم. مورد قبول و مورد رضای خدای متعال. «یا اباالحسن، یا علی بن محمد، ایها الهادی النقی، ی بن رسول الله، یا حجة الله علی خلقه، یا سید و مولانا، نتوجهنا و استشفعنا و توسلنا بک الی الله و قدمناک بین ید حاجات یا وجیه الله اشفع لنا عند الله، یا وجیه ع. اشفع لنا عند الله.»
در غربت این شهر چون جانت شد
شرمندگی از تو نصیب «سامرا» شد
این خاک اگر تا حال سرمنزل درد شد
بعد از عروج حتی ابد، دارالوفا شد
آقا جان بودی علی سوم، علی که در حق تو مثل علی خیلی جفا شد
نفرین بیپایان بر آن رزمی که از راضی به قتل دومین ابن الرضا شد
یک نیمه شب از خانه بیرون کشیدند
طوری که ماه از تو قدش دوتا پای برهنه
پشت مرکب دویدی آقا جانم. قربون مظلومیت برم. قربون غربتت برم. آقا جانم. برهنه پشت مرکب میدویدی
خار از ادب پیش قدمهای تو بستند
وقتی ریسمان را دستت زهرا دوباره واویلا تا شد
شکر ناموس جان شب در بود
با آنکه با عدو از تو جدا شد
اما مدینه داستان آنگونه شد
که شرمنده بانوی خانه مرتضی شد
روضه چرا از جای دیگر سر درآورد
با اینکه آتش از همان کوچه به پاشد
وقتی که دیدی داخل بزم شراب
امام هادی را به بزم شراب برد متوکل ملعون.
وقتی که دیدی داخل بزم اشکت روان از غصه شام در دست آن آمد
دید جام میران
تازه گر روضهات تشت طلا یک جمله میگویم دگر طاقت شاید کمی از حق این روضه اداش
همه روضه همین یک بیت حقش ادا بشود که چوب خیزران با رفت و برگشت دور از دهان شاه ما، آخ
در بزم شراب رفتید آقا جان. عمه جانم. جونم. بزم شراب. اگر شما بزم شراب رفتید محارم شما نبودند در مجلس نامحرم، ولی جدتان سیدالشهداء. بزم شراب رفت زن و بچه. لا اله الا الله. با رخت اسارت. لا اله الا الله. مجلس نامحرم.
آی این خانم خردسال بود. زینب کبری قرار بود با پدر و برادران به زیارت قبر رسول الله بروند. حرکت کردند از منزل. چقدر راه است؟ چند قدمی بیشتر به سمت مزار رسول الله. همین که راه افتادند، چراغی بر سر مزار روشن بود. شب تاریک، خلوت. امیرالمومنین پیشاپیش میرود، زینب خردسال پشت سر. حسن و حسین، پشت زینب. این جور دارد بیرون میآید. زینب چند ساله؟ سه تا مرد محافظت، سه تا مرد مراقبند. به نزدیکی قبر امیرالمومنین، به حسن و حسین فرمود: «برید چراغ را خاموش کنید.» «چرا بابا جان؟» «میخواهم تاریک باشد. زینبم وقتی داخل میشود، چشم نامحرم به قامتش نیفتد. نامحرم زینبم را نبیند.» این خانم خردسال کجا، آن خانم ماتمدیده و مصیبتزده کجا. چهل، من چهل شب زینب را بردند به نامحرمانشان. حالا مجلس یزید، مجلس حرامیان. لا اله الا الله. عرض روضهام همین باشد و شهر شام. پشت در کاخی. راوی میگوید: زینب کبری سرش پایین بود. یک سر را بالا آورد. همین که سر را بالا، سری به نیزه بلند دست. در برابر. خدا کند که نباشد سر زینب. همین که نگاهش به سر روی نی افتاد، شروع کرد ضجه زدن، گریه کردن. لا شمر حرمله. تا اشک زینب را دید، دست کثیفش را بالا. با سیلی به صورت زینب. حسین حسین جان حسین جان. «سَیعلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَی مُنْقَلَبٍ ینْقَلِبُونَ.» علی لعنة الله.
در حال بارگذاری نظرات...