نخبگانی بودن فضای روضه و حماسه سیاسی حضرت زهرا (س)
نسبت معقول و محسوس بودن حضرت زهرا با امام حسین (ع)
منظور از شهید سقیفه بودن امام حسین (ع)
حضرت زهرا (س) در چه میدانی جنگیدند؟
نوع یاران امام زمان (عج)
وِجهه و اعتبار؛ اولین ویژگی افراد تاثیر گذار بر افکار عمومی
جنگ روانی حاکم در معرفی امام علی (ع)
تفاوت نوع مبارزه در جنگ نرم و سخت
سکوت افراد معتبر و دارای وِجهه؛ بدترین درد یک جامعه
اولین جهاد حضرت زهرا (س)
از دست رفتن وِجههی امام علی (ع) بعد از حضرت زهرا (س)
روایتهای جالب از مبارزه در میدان جنگ نرم در زمان امام رضا (ع)
انگیزه حضرت زهرا (س) برای تحمل جنگ نرم
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد. «سال طیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام رب اشرح لی صدری و یسرلی امری ولل عقدة من لسانی یفقهو...»
حضرت زهرا (سلام الله علیها) در روایات، به شب قدر تشبیه شدهاند. راز و رمز در شب قدر است. شب قدر، شبی بسیار پیچیده است، و «وَ مَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ»؛ قرآن میفرماید که قابل درک نیست، یا درکش خیلی دور از ذهن است. شب قدر، حتی در اینکه کدام شب است نیز حمل مجهول و مردد گفتهاند: شب نوزدهم ماه مبارک، بیستویکم ماه مبارک، بیستوسوم ماه مبارک. زهرای اَطهر (سلام الله علیها) هم همینطور است؛ گفتهاند که قَدْر او مجهول است؛ نه فقط نه تنها قبر او مجهول است، قدر او هم مجهول است. در این دنیا، در این عالم شناخته نمیشود. لذا ارتباط با حضرت زهرا، ارتباطی خیلی پیچیده و خاص است.
از همین مجالس فاطمیه میشود فهمید، میشود دید. هر چقدر محرم عمومی، تبوتاب دارد، سروصدا دارد، همه میآیند، همه باخبر میشوند؛ فاطمه اینجوری نیست. اصلاً نمیفهمیم فاطمه از کی شروع میشود. یکی از سهشنبه شروع میکند، که ۷۵ روز، ۹۵ روز. یک روایت ۴۰ روز داریم، یک روایت شش ماه داریم. یکجوری برخورد کردهاند که هر کسی نیاید، اصلاً نمیتواند. هر کسی هم ارتباط برقرار بکند با حضرت زهرا (سلام الله علیها) پیچیدگیهای خاصی دارد. بزرگان، هر کسی راه پیدا نمیکند برای توسل به حضرت زهرا، برای اُنس با حضرت زهرا. محرم عمومی است، محرم همه فهم هم هست. روضههای امام حسین را همه میفهمند. ماجرای امام حسین و مظلومیت امام حسین را همه میفهمند. لذا ما خیلی مشکلی نداریم برای اثبات مظلومیت امام حسین. همینقدر که طرح میشود، همه میفهمند. یزید هم طرفداری ندارد، سینهچاک یزید نیست. هم اثبات مظلومیت ایشان سخت است، هم از ریخت انداختن دشمنانشان سخت است. برخوردی که با یزید شده، با دشمنان و قاتلین حضرت زهرا (سلام الله علیها) نشده است. خیلی فضاهای حضرت زهرا (سلام الله علیها)، فضای روضه حضرت زهرا، فضای حماسه حضرت زهرا (سلام الله علیها) خاص است. هر کسی ارتباط برقرار نمیکند، هر کسی نمیفهمد، هر کسی در کنه ماجرا نمیرود.
جهاد امام حسین، به جنگ امام حسین یک جنگ سخت است، خیلی محسوس است. تک و پاتک در این جنگ مشخص است، فضای جنگ معلوم است، میدان مشخص است، کی با کی است مشخص است، دوست و دشمن مشخص است؛ فضای جنگ حضرت زهرا این شکلی نیست. خیلی همهچیز مبهم است، خیلی همهچیز گم است. یاران امیرالمومنین هم به تردید افتادهاند؛ گفتهاند که حتی سلمان با آن مرتبه بالا، یک لحظه شک کرد. امیرالمومنین که اسم اعظم دارد، چرا استفاده نمیکند؟ خیلی امور بههمور است، به قول معروف، خیلی مسائل از هم پاشیده است، خیلی مسائل مبهم است. تشخیص سخت است، اصلاً معلوم نیست چی به چی است، کی به کی است، قراره چی بشود؟ این، مظلومیت حضرت زهرا (سلام الله علیها) را مضاعف میکند. ارتباط برقرار بکند، خیلی چیز گیرش میآید، خیلی چیزها را روشن میکند.
ماجرای حضرت زهرا (سلام الله علیها) و کربلا. حالا بخواهم کمی اصطلاحات تخصصیتر به کار ببرم در ادامه، انشاءالله بحث سادهتر بشود. باید بگوییم که حالا به اصطلاح فلاسفه و علما، باید بگوییم که حضرت زهرا و امام حسین، نسبتشان نسبت معقول و محسوس است. به قول بزرگان، گاهی یک چیزی را انسان در فهمش دارد، بعد این را بارز میکند، بروز میدهد، نشان میدهد. یک چیزی در ذهن من است، در فکر من است، با عقل من است. یک چیزی را محسوس میکند، نشانش کربلا، تنزل فاطمیه است. این مخصوص آن معقوله است. لذا امام حسین وقتی به شهادت رسیدند، او تیر پایانی و تیر خاص، به سینه مبارکشان برخورد کرد. طبق نقل حسین بن طاووس، حضرت فرمودند: قاتل! لَقَد قَتَلَنِی فلان و فلان. قاتل من اینها نیستند! امام حسین شهید سقیفه است، شهید قاتلان حضرت زهرا (سلام الله علیها) است که ۵۰ سال بعد صدایش درآمده، ۵۰ سال طول کشیده نشان داده بشود، ۵۰ سال طول کشیده دیده بشود. محسوس است، ملموس است، زود باهاش ارتباط برقرار میشود. معقول است، دیرتر باهاش…
جهاد و رزم حضرت زهرا (سلام الله علیها) از جنس نرم است، سخت نیست. خیلی هم سخت است. در جهاد سخت، یکی تیر میخورد، صدای تیر شنیده میشود. این هم که تیر میخورد، مجروح میشود، جراحتش دیده میشود، مظلومیتش فهمیده میشود. اطرافیانش شجاعت پیدا میکنند، قدرت پیدا میکنند، انگیزه پیدا میکنند، میآیند در میدان. اینجا وقتی کشته میدهی، سپاهت به هیجان میآید، حرکت میکند. در جنگ نرم اینطور نیست. تیری که میخوری، اولاً صدا ندارد. نمیتوانی به کسی بفهمانی که من تیر خوردم. تازه وقتی بفهمند تیر خوردی و ببینند، میگذارند در میروند. انگیزهها را از بین میبرد. کسی انگیزه پیدا نمیکند.
جنگ نرم این شکلی است. جنگ نرم، فضا، فضای رسانه است که حالا من در مورد این انشاءلله بیشتر صحبت میکنم در این ایام که خدمتتان هستیم. واسه همین کار خیلی سخت است. در میدان جنگ نظامی، آمدن مرد میخواهد. ولی در میدان جنگ رسانهای آمدن، نه. کسی میآید روبهرویت شمشیر میکشد که مرد باشد. ولی کسی میرود مینشیند توییت میکند. ده هزار نفر اجیر میکنند، به اینها پول میدهند. اینها بنشینند یک هَشتَگ را به قول خودشان ترند کنند؛ کاری که الان سازمان منافقین اینها میکنند. شایعه ساختن، تهمت زدن، دروغ گفتن کاری ندارد، هزینهای هم ندارد. جنگ نظامی هزینه دارد، خرابی دارد، کشته دارد. خب حالا چطور شمایی که مومنی، وقتی کشته میدهی سپاه انگیزه پیدا میکند؟ او هم که ایمان ندارد، وقتی کشته میدهد، سپاه ده تا بیست تا که کشته میدهد، همه "نمیصرفه" برایش در میدان بجنگد.
میدانی که حضرت زهرا (سلام الله علیها) باهاش درگیرند، میدان رسانه است، میدان جنگ نرم است. در فضای جنگ نرم خیلی آدمها نمیفهمند. خیلیها نقشه را نمیفهمند. بزنند، خیلیها نمیفهمند از کی دارند میخورند، خیلیها نمیفهمند این دوستی که دارد حمایت میکند، دارد میزند. فهمیده نمیشود. عرصه خیلی سخت است.
حضرت زهرا (سلام الله علیها). یک نکته دیگر بگویم، بعد برویم وارد مختصات این، یعنی فرمولهایی که در این عرصه هست، نبرد حضرت زهرا را دارد، انشاءالله با هم بحث بکنیم. نکته خیلی مهم این است که جامعه ما سطحش در چه حدی است. یکوقت هستش که سطحش در حدی است که نمیگذارد عاشورا تکرار بشود. سقیفه تکرار بشود. این دوتا خیلی فرق دارد. مردم ما الان نسبت به عاشورا هماهنگند الحمدلله. یعنی کسی بخواهد بیاید دستگاه امام حسین و درگیر بشود و بزند و بجنگد، ملت میزنند در خیابان جمعشان میکنند. "اینجا" را جرأت نداشت. ما نسبت به تکرار عاشورا الحمدلله بیمه شدیم. ولی نسبت به تکرار سقیفه چی؟ اینجا سخت است. اگر نسبت به تکرار سقیفه بیمه شدیم، دیگر انشاءالله تا ظهور راهی ندارد. میگوید امام زمان میفرماید: «اُلگوی من فاطمه زهرا است.» یعنی فضای کار من فضایی است که مثل فاطمه میخواهم. این عرصه من یک همچین عرصهای است. درگیری فیزیکی و نظامی این شکلی من ندارم. باید بفهمی فضا را. فهم میخواهم، عقل میخواهم، اِدراکی...
اِدراکی! حضرت زهرا (سلام الله علیها) در چه میدانی جنگیدند؟ گفتیم فضای جنگ نرم. کُدام واژه جنگ نرم خیلی واژه جذابی نیست. حالا نمیدانم جنگ رسانهای بگوییم، جنگ تبلیغاتی بگوییم، نمیدانم حالا یک واژهای برایش پیدا بکنیم که میدانی که حضرت زهرا توش جنگیدند، اسمش چی بود؟ جنسش همچین جنس تو فضایی که جنگی نیست که جنگ سفت و سخت باشد و چوب و چماق و تیر و شمشیر داشته باشد. گفتوگو مهم است، استدلال مِهم است، حرف مِهم است، تبلیغ مِهم است، رسانه مِهم است، ذهنیت دادن مِهم است، کنترل و مدیریت ذهنها مِهم است. مهندس، اینجا دیگر عرصه درگیری روی زمین نیست. این مقدار زمین را گرفتیم، آن مقدار زمین را پاکسازی کردیم، آن مقدار زمین را از ما گرفتند. زمین نیست، ذهن! بین زمین و ذهن چه مقدار ذهن گرفتی، چه مقدار ذهن از دست دادی؟ امیرالمومنین، اُمّت و اطفال حضرت میفرمود که: «اینجا نشستی کنار منید، پای منبر من هم مینشینید، "بهبه" میکنی، دِلها با من نیست، حواسها با من نیست. «قَدْ إِنْهَا عُقُولَهَا» تعابیر این شکلی زیاد. جسماتون میآید، عقلاتون اینجا نیست، دِلها با معاویه است، معاویه دلها را گرفته، ذهنها را گرفته. این کار را سخت میکند.
حالا وقتی که یک کسی ذهن را گرفته، در میدانی که ذهن را دارند میگیرند، چهکار باید کرد؟ این مدلی که ما از حضرت زهرا میخواهیم خوب است. یک همچین بحثی به درد میخورد. در میدانی که فضا، فضای رسانه است، فضای تبلیغات است، فضای ذهن است، یا به تعبیر قشنگش افکار عمومی. قشنگترین تعبیر، افکار عمومی است. فضایی که شما باید افکار عمومی را دست بگیری. حضرت زهرا (سلام الله علیها) چه شکلی وارد میشوند؟ مختصات این میدان چی است؟
نکته اول، پنج شب میخواهیم صحبت بکنیم. نکته اول این است: اولین چیزی که در فضای افکار عمومی اهمیت دارد و مهم است، وجهه و اعتبار کسانی است که فرماندهی میکنند. اینجا که وجهه دارند. در میدان نظامی نه، در جنگ هشت ساله ما افرادی فرمانده بودند که در محله خودشان هم هیچکس اینها را نمیشناخت. شاید در خانه خودشان هم کسی تحویلشان نمیگرفت. فرمانده یک دانشجوی معمولی میآید میرود، میشود مثلاً نمیدانم رئیس کجا، فرمانده کل مثلاً سپاه. ۱۸ ساله، ۲۰ ساله، ۲۲ ساله بودند دیگر. عملکرد مهم است. خط را میتوانی وا کنی؟ این سپاه را میتوانی ببری؟ این لشگر را میتوانی لجستیک کنی؟ نقشه چی است؟ طرحت چی است؟ مدیریتت چطور است؟ حوصله چقدر داری؟ خیلی اجرایی و به قول امروزیها پراگماتیستی. اینجا فرماندهها اینجوری است.
در فضای جنگ نرم نه، آنجا خیلی مهم نیست که چقدر کاربلد و حرفهای. حتی خیلی پول هم مهم نیست، چقدر امکانات پول و این حرفها داری. حتی آدم هم خیلی مهم نیست. تو چقدر آدم؟ یکهو میبینی همه با توام. ماجرای مسلم را ببینید دیگر. همه کوفه با مسلم. دو سه تا شگرد خیلی تر و تمیز، بلد عملیات روانی، کل فضا را برمیگرداند. از خود اطرافیان مسلم میافتند دنبالش که بکشندش، بروند پول بگیرند. اینجا به آدم اینها هم خیلی نباید... شما در غدیر میبینید ۳۰ هزار نفر، یا ۱۲۰ هزار نفر با امیرالمومنین بیعت کردهاند. امیرالمومنین ۱۲۰ هزار آدم پاکاری دارد که با او بیعت کردهاند. در فاصله ۷۰ روز، همه رایها را برمیگرداند! ۱۲۰ هزار نفر به ۱۲ نفر هم نمیرسد. حضرت ۱۲ نفر نمیتوانست جمع کند. دوستش نداشتم؟ داشتند. محبت دوست دارند؟ مگر امیرالمومنین را دوست نداشتم؟ مگر فاطمه زهرا را دوست نداشتم؟ محبت نیست، آن شگرد است، مهم است چه کاری استفاده میکند ذهن را دست میگیرد.
نکته اول چی بود؟ وجهه و اعتبار آدمهایی که وجهه دارند. در عرصه مهم است. الان در رسانههای لیبرالی و غربی، به تعبیر خودشان، پیغمبران آخرالزمان. پیامبران رسانه. باز به تعبیر خودشان سلبریتیها. سلبریتی، آدمهای مشهور، چهره. سلبریتیان در جنبههای مختلف چهره میشوند دیگر. یکی ورزشکار است، یکی موزیسین است، خواننده، هنرپیشه، چه میدانم، اکتور، نقاش، هنرمند... تا چیزهای دیگر که حالا بعضیهایشان را نمیتوانم اسم بیاورم که در آن جنبهها بعضیهایشان سلبریتی میشوند. چهره است. مردم با این آشنایی دارند، اُنس ذهنی دارند. اُنس ذهنی دارند. پودر لباسشویی میخواهی بخری، وقتی یک چهره مشهوری را در خیابان دیدی که این پودر لباسشویی دستش است، مغازه که میرود، خواه ناخواه به سمت این کشیده میشوی دیگر! نمیدانی چرا. این را میشناسی، نمیدانی چرا این را میخواهی. بوی فلانی. آشنایی ذهنی داری، یک اُنس ذهنی داری. یک آدمی که وجه دارد، حالا آن وجههاش هم یک عرصهای آورده که عرصه مورد علاقه تو بوده. یک موسیقی را ساخته جذاب است. در یک فیلمی بازی کرده قشنگ بوده. بازیگری که میبینی، اصلاً هویت خودش دیگر برایت مهم نیست، به آن نقشی که آنجا بازی کرده. این تبلیغات هم که دارد میکند، تو را میبرد در آن فضای آن فیلمه. هرچی جذابیت آن فیلم بوده میریزد روی این تبلیغات. این پوله را دیگر میخواهی، این آدامس را میخواهی، این آبمیوه را میخواهی. نمیدانی هم چرا، یکجایی از قلبت را گرفته.
ضمیر ناخودآگاه آدمهایی که وجهه دارند، در فضای لیبرالی اول وجههسازی میکند. با این وجه، سرمایه اجتماعی ایجاد میکند. آن سرمایه را خرج میکند. نمیدانم حرفهایی که میزنم ساده است، سنگین است؟ چطور است؟ به درد میخورد، نمیخورد؟ حالا انشاءالله که به درد بخورد. سلام علیکم. پس چی مهم است؟ وجه مهم است! در فضای جنگ نرم اونی که حرف اول را میزند، وجه است، اعتبار است، پایگاه اجتماعی است. یک آدم چقدر پایگاه اجتماعی دارد؟ چند نفر این را میشناسند؟ برای چند نفر مهم است؟ کمّ، منش، کیف، فن، چه تعدادی، چه سطح؟ وقتی یک نفر ۵ میلیون فالوور دارد، مثل یک کارت اعتباری میماند که ۵ میلیون درش پول دارد! قشنگ فالوورها، ۵ کایی که خورده، آن بالای پیج، دقیقاً مثل حساب میماند. سیّد، ارقامی که جلوی حساب میآید. یکی در حسابش ۵۰۰۰ تومان دارد، یکی در حسابش ۵ میلیارد. خب، برای فروشگاه بروئه. کدامش را تحویل میگیرند؟ آدم حساب میکند. این بنده خدا آمده میگوید: «آقا تلویزیونتون چنده؟» میگوید: «آقا چقدر داری؟» «پنج و دویست. اینها شاید حالا بیشتر بگردم تا ۵۰، ۵۰۰ هم جور بشود.» میگوید: «میلیون تومان؟ ریال؟» چی؟ اگر بگویید تومان، دیگر اصلاً جوابش را نمیدهند. بنده خدا پشت شیشه فقط. سعی کن دستت نزنی به تلویزیون. نگاه کن، برو. پنج میلیارد، همین الان دارم، چک روز هم اگه بخواهی بهت میدهم. نقدی هم میخرم، قسطی هم نمیخرم. میبرند اول پشت یک قهوهایه، کاپوچینویی، یک چیزی اول آن پشت بهش میدهند. بعد کلی تحویلش میگیرند. پشتومشتها، قشنگ میگردونندش. کل کارخانه را بهش نشان میدهند. بعد میروند پیش مدیرعامل. منو را جلویش میگذارند. خیلی فرق میکند دیگر. متکی به یک چیزی.
اونی که در عرصه اجتماعی و جنگ نرم مهم است، اعتبار و وجهه آدمهاست. کسانی در این فضا باید بیایند در میدان که وجه دارند، اعتبار دارند. اولین جهاد حضرت زهرا (سلام الله علیها). یکی از وجهههای حضرت زهرا وجهه دارد. هیچکس هم به اندازه حضرت زهرا ندارد در عالم اسلام. حضرت زهرا از پیغمبر بالاتر است. دروغ نیست. چون پیغمبر کار اداری، جنگی، نظامی میکردند. یک عده دلخوری. پیغمبر قضاوت میکرد، یک عده دلخوری داشته. حرج و مرج! پیامبر قضاوت میکرد. حق را به این میداد، آن یکی شکست میخورد. بالاخره این در دلش یک چیزی میآمد. حضرت زهرا (سلام الله علیها) کاراکتری، کاراکتر جذاب. یک دختر معصوم با آن معنویت، با آن نورانیت، با آن سبک زندگی، زندگی ساده، خانه محقر. هیچ شاخصهای از آقازادگی ندارد. هیچ رانتی ندارد. هیچ بخوربخوری ندارد. و دخترِ تنها دختر پیغمبر است. نسل پیغمبر کلاً با او ادامه پیدا میکند. فرزند مثلاً حضرت خدیجه (سلام الله علیها) است که با ثروت او اسلام اصلاً زنده شده. خیلی شاخهها و کاراکتر حضرت زهرا (سلام الله علیها) هست. خیلی وجهه دارد.
حالا من متن ابن ابیالحدید را برایتان بخوانم، جالب است دانلود وجه حضرت زهرا. جلد ۶، شرح نهجالبلاغهاش، صفحه ۴۶. میگوید که حضرت زهرا (سلام الله علیها): «فاطمة و العبّاس یا ابوبکر یَلتَمسَانِ میراثَهما مِن النبی.» حضرت زهرا و عباس، عموی پیغمبر، با هم آمدند ارثشان را خواستند. ابن ابیالحدید چون اهل سنت بوده که بالاخره نقل تاریخش متفاوت. این بخش دومش خیلی جالب است: «و لَم تُکلَم فِی ذالک حتی ماتت.» ابوبکر خلیفه اول درخواست کردند که این ارث برگردد، او هم نداد. حضرت زهرا قهر کردند، دیگر حرف نزدند تا اینکه از دنیا رفتند. تعبیر جالب است: «فَدَفنَها علی لَیْلَتَینِ.» علی فاطمه زهرا را شبانه دفن کرد. ابوبکر را، خلیفه اولم خبر ندادند. «و کانَ لَأَبی علی وجه من الناس فی حیاة فاطمه فلما توفیه فاطمه انصرفت وجوه الناس عن عنوی.» تا وقتی فاطمه بود، علی وجههای بین مردم داشت. وقتی فاطمه از دنیا رفت، «انصرفت وجوه الناس» دیگر کسی به علی محل نگذاشت. آقا امیرالمومنین که خیلی شاخصه، آره امیرالمومنین زدند دیگر. ۲۰ سال کار کردند، حسابی کوبیدند. هرچی از مفاخر بوده برای امیرالمومنین، هر افتخار و فضیلتی که پیدا میکردند، سریع خوانش متفاوتی ایجاد میکردند. میشد تبدیل به ضد خودش. از امیرالمومنین ضّد قهرمان ساخته بودند. دوران خود حیات امیرالمومنین، در خود مدینه، نه جاهای دیگر مثل شام و اینها که گفتند مگر علی نماز میخوانده؟
امیرالمومنین نماز میخواندند، یمن با امیرالمومنین. ببین چقدر فضای روانی مسموم است، چقدر فضا بد است. نماز علی شما بهتر سراغ دارید از حال امیرالمومنین، صفای امیرالمومنین، اخلاص امیرالمومنین. پشت علی، رفتند نماز خواندند، برگشتند از یمن. آمدند یمن هم فتح کردند. آمدند پیش پیغمبر، میگویند آقا این علی چرا اینجوری است؟ هیچی دیگر نداشته. ببینی واقعاً. اصلاً انگار فضای جامعه یکجوری شده، همه سبقت دارند میگیرند در اینکه از علی انتقاد کنند. کار کردند! آنقدر فضا مسموم. پیغمبر میخواهد امیرالمومنین را معرفی کند به عنوان خلیفه، به عنوان امام، به عنوان وصی، بهش میگویند عرفه، معرفی کن. ۹ روز عقب میاندازد. غدیر معرفی میکند. بعد خدا میآید چک سفید میدهد بهش. میگوید: «بابا، والله یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ.» آقا معرفی کن، منگرش میدارم. غصه نخور. چقدر فضا مسموم است! پیغمبر میخواهد امیرالمومنین را معرفی کند برای بعد از خودش، میترسد! شرایط مهیا نبود.
خیلی فضا فضای ناجوری است. جنگ روانی چندین سال. زدند امیرالمومنینهای مختلف با شگردهای مختلف، حرفهای مختلف. هزار فامیلند. دولت هزار فامیل. چشمک میزنند. تو این فضا بیایی اعتبارت را بگذاری وسط، خیلی است. من خودم کلی اعتبارم، من اعتبار توام. «علی، من نباشم اصلاً کسی به تو نگاه نمیکند.» خیلی ایثار است. اعتبار. اعتبار، وجهه. اولین برخوردی که با حضرت زهرا کردند، گفتند: «شما حیفی. وارد این بازیها نشو.» قشنگ آدم را خالی میکند. روحانیت نباید جناحی بشود. بیت رسول الله را جناحی نکنید. خاندان پیغمبر را جناحی نکنید. در این دعوای سیاسی وارد نشوید. جنبه فراجناحیتان را داشته باشید. بالاخره دو تا جناح هم با هم درگیر شدند. نگذارید شائبه پیش بیاید نسبت به پیغمبر. «خاندان پیغمبر کار جناحی انجام میدهد.» بعد میآید سخنرانی میکند. من بعضی از بخشهای مقتل را نمیتوانم برای شما بخوانم که چه توهینی به حضرت زهرا (سلام الله علیها) کردند. با کی مثال زدند؟ وقتی حضرت زهرا اول هی به این سمت بود که آقا شما نیا خودت را خراب نکن. بعد آمد در مسجد سخنرانی کرد. «اینها را رسوا. شاهد کی داری؟»
حضرت زهرا فرمود که: «دو نفر. یکی علی، یکی اُمّ اَیمَن، کنیز پیغمبر.» شاهد. «علی که با خودت است!» «او هم که یعنی؟ پیرزن کنیز برای چی پیدا کردی؟» خیلی بدی کردند به حضرت زهرا که من نمیتوانم بگویم. با یک زن خرابهای که در مدینه بود و هر وقت گیر میافتاد شاهدی نداشت، با او قیاس کردند. گفتند: «تو هم که مثل فلانی.» چیکار؟ به کجا رسیده؟ چطور؟ چه حرفهایی؟ چه خانم... لطمات مادی و جسمی و خیلی هنر است. نه تنها کسی درکت نمیکند، گریه هم که میکنی که بقیه حالیشان بشود یک خبری شده، میآیند میگویند: «آقا خسته شدیم، بسه دیگر. بابات مرده. یک روز، دو روز، یک هفته، دو هفته، بسه دیگر!»
«علی جان! برای من خارج از شهر یکجایی درست کن، بروم آنجا گریه کنم.» بیتالاحزان درست میکند. میرود آنجا برای چند روز. همان را هم خراب کردند، آتشش زدند. چی میگوید؟ بعد ۳۰ سال، ۲۰ سال تازه فهمیدند چی میگفت فاطمه. کجا را داشت میزد؟ از چی گله داشت؟ بدبخت شدند. همه سرمایهها رفت. فساد همهجا را گرفت. آمدند التماس کردند: «امیرالمومنین! آقا برگرد تو حکومت.» مظلومیت اینهاست. در مورد وجه بزن، یک چند کلمه دیگر بگویم بیشتر از این طولانی نکنم.
یکی از چیزهایی که الان درد و مشکلات جامعه ماست این است: آدمهایی که وجه دارند سکوت میکنند. آدمهایی که اعتبار دارند مایه نمیگذارند. یک کلمه حرف بزنی، ارتباط از دست... جایگاهت خراب میشود. غربیها از روحانیت، مثل این کشیشهای مسیحی میخواهند. یکشنبه به یکشنبه در کلیسا را وا میکند، مینشیند آنجا یک دو تا غسل تعمیدی بدهد و دو تا عقدی هم بخواند و آسه برو آسه بیا گربه شاخت نزنه، کار نداشته باش. به قول امام: «هرچی نفهمتر، مقدّستر.» گوله نور است این، اصلاً هیچی حالیش نمیشود. بزرگوار! هیچی هم کار ندارد. خیلی مقدّس. یک کلمه که حرف بزنی، بهش میگویند آخوند سیاسی. نماز نمیخوانند. این در عدالتش دیگر شبهه است. غلط در بیاید، دیگر هیچی دیگر. فلان فتنه که پیش آمده، چرا شما موضع نمیگیری؟ گفت: «ندیدی فلانی موضع گرفت، چهکارش کردند؟»
روایت برایتان بخوانم، صفا کنیم. یک شاگردی دارد امام رضا (علیه السلام) به اسم یونس بن عبدالرحمن. خوشم میآید، خیلی باصفاست. آدم جالبی است. هم شاگرد امام کاظم بوده، هم شاگرد امام رضا بوده، تا دوران امام عسکری بوده. اتفاق جالبی داشته باشد. خیلی از جوش مطلب در میآید. یونس بن عبدالرحمن. این را مرحوم صدوق نقل کرده. عیون اخبار الرضا. میگوید که: امام کاظم وقتی از دنیا داشته باشد، خیلی جالب است، خیلی جالب است. «أَحَدَ إلّا وَ عِنْدَهُ الْمَالُ الْکَثِیرُ.» امام کاظم که در زندان بودند، ارتباطشان با شیعه چه شکلی بود؟ یک سری نماینده داشتند. به شیعیان گفته بودند که شما میخواهی وجوهات، خُمس اینها را برسانی، پولها را بده به نمایندهها. با من که ارتباط ندارید. امام کاظم (علیه السلام) از دنیا رفتند. هر کدام از این نمایندهها یک پول زیادی دستشان بود. «فَکَانَ ذَلِکَ سَبَبُ وَقْفِهِمْ.» چون پول زیاد دستشان، به محض اینکه امام کاظم از دنیا رفتند، همه واقفی شدند. چی گفتم؟ «لِجَحْدِهِمْ لِمَوْتِهِ.» گفتند امام کاظم نمیروند. آقا زنده! تحویل امام بعدی میدادند. امام رضا هم که زندانی نبودند دیگر. نماینده نمیخواستند. نمایندههای مستقیم.
ببین رئیس قوه قضاییه، صداوسیما را بگذار کنار. نماینده مستقیم موسی بن جعفر. ۷ و ۸ و ۱۰ تا هرچی بودند همه فاسد. چهار تا نماینده معمولی یک نظام اسلامی معمولی را نگاه میکند. نه فقط بخور بخور. طرف اصلاً زیرآب امامت امام رضا را زد. «امام نداریم، موسی بن جعفر هست.» داشته باش! خیلی جالب. «وَ کَانَ عِنْدَ زِیَادٍ الْقِنْدِیِّ سَبْعُونَ أَلْفَ دِینَارٍ.» زیاد قندی یکی از اینها بود، ۷۰ هزار دینار داشت. «وَ عِنْدَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ دِینَارٍ.» علی بن ابی حمزه ۳۰ هزار دینار داشت. یونس، یونس بن عبدالرحمن میگوید: «من که دیدم حسن رضامَا عَرِفْتُ، تَکلُّمتُ فی الناس الیه.» وقتی فهمیدم که امام رضا واقعاً امام است، نتوانستم ساکت بنشینم. موضع گرفت. بعد امام کاظم، امام رضا اینها آمدند پیش من. «فَبَعَثُوا إِلَیْهِ.» آدم فرستادند پیش من. ببین این جنگ است، سخت است. فوری پرونده درست میکنند. ماجرا درست میکنند. دو تا آدم حسابی که نماینده موسی بن جعفرند، آدم فرستادند پیش من، یونس بن عبدالرحمن را. «وَ قَالُوا لِی: مَا یَدْعُوکَ إِلَى هذَا؟ إِنْ کُنْتَ تُریدُ المَالَ فَنَحْنُ نُقْنِیكَ وَ ضَمِنُوا لِی عَشَرَةَ آلَافَ دِینَارٍ.» به من گفتند که ما ۱۰ هزار دینار بهت میدهیم، ساکت شو. «أَبَیْتُ.» زیر بار نرفتم. «فَقُلْتُ لَهُمَا: إِنَّا رُوِّینَا...» دمش گرم! به درد میخورد. از امام باقر و امام صادق به من روایت رسیده که این دو بزرگوار فرمودند: «إنَّهُمْ قَالوا إِذَا ظَهَرَ الْبِدَعُ الْعَالِمَةُ أَنْ یُظْهِرَ عَلَمَهُ فَإِنْ لَمْ یَفْعَلْ صُلِبَ نُورَ الْإِیمَانِ.» وقتی بدعت ظاهر میشود، عالم باید حرف بزند. «فَإِنْ لَمْ یَفْعَلْ» اگر عالم حرف نزند، «صُلِبَ نُورَ الْإِیمَانِ.» نور ایمان میرود. نه نور ایمان از خودش میرود، نور ایمان کلاً میرود. هیچکس مثل اینها نمیتواند خیانت کند به فرهنگ جامعه با سکوتش. «جِهَادٌ فِی أَمْرِ اللَّهِ عَلٰی کُلِّ حَالٍ فَنَاصَبَانِی وَ أَظْهَرَانِی الْعَدَاوَةَ.» افتادند به جان من، پشت سر من بد و بیراه گفتند. آقا جو راه انداختند علیه یونس بن عبدالرحمن. آنقدر تهمت زدند بین مردم پخش شده بود که امام رضا در مورد یونس بن عبدالرحمن گفته: «زنازاده است.» پخش کردند.
لباس دوم این است: میگوید که یونس بن عبدالرحمن خدمت امام رضا بودیم. «یُونُسُ اسْتَعْذَنَ عَلَیْهِ قَوْمٌ مِنْ أَهْلِ الْبَصْرَةِ.» یک تعدادی از اهل بصره وقت گرفتند بیایند دیدار امام رضا. امام رضا با دست اشاره کردند به یونس، فرمودند: «اُدْخُلِ الْبَیْتَ.» برو تو، برو پشت پرده. «فَضْلِ بَیْتِ وَ مَسْتَرِیَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تُحَرِّکَ حَتَّی یُعْلِنَ إِلَیْكَ.» حضرت فرمودند: «تکون اتاق پشتی مینشینی تا صدایت نکردم نمیآید.» یونس رفت آنجا نشست. بصریها آمدند. «فَکَثَّرُوا مِنَ الْوَقِیعَةِ.» آنقدر بد و بیراه گفتند به یونس، «آقا این کی است؟ این چه آدمی است؟ اَلَه! بله! فلان است! بلغ ولّ فی یونس!» وقتی غیبت میکنند، باید حرف بزنی. این است دیگر. امیرالمومنین هم سکوت... فاطمه در مورد این فردا انشاءالله صحبت میکنم. یک وقتهایی در جنگ نرم باید سکوت کنی. بستگی دارد کی باید حرف بزند، کی باید سکوت کند. آن امام رضا سکوت کرد، کامل ساکت. خیلی دیگر. نه حرف زدند، پا شدند رفتند. همه که رفتند، حضرت فرمودند: «بیا.» «فَخَرَجَ بَاکِیًا.» یونس با گریه آمد. گفتش که: «حالی...» جواب امام رضا را داشته باش. محشر است! با این روایت برو حرم امشب یا فردا. حضرت فرمودند: «یَا یُونُسُ، فَمَا عَلَیْکَ مِنْ مَا یَقُولُونَ إِذَا کَانَ إِمَامَكَ رَاضِیًا؟» ناراحت میشوی وقتی امامت ازت راضی است؟ حرف بشنوی؟ فحش بخوری؟ «تهُادُوا سَنْسَاءَهُ مَا یَعْرِفُونَ وَ تُرْكُمُ بِالْمَلَاعِنِ.» بعد فرمودند که: «اگه تو دستت درّه داشته باشی، درّه، درّه مشخص است دیگر. دور و بر همه بگویند که بَعْرِه. درّه را بگویم بعره، به پشگل. اگه تو دستت مروارید داشته باشی، همه بگویند پشگل است، چه حسی پیدا میکنی؟ باورت میآید که این پشگل است؟ مروارید است دیگر! همه عالم اگر جمع بشوند، وقتی تو دستت مروارید است، بگویند پشگل داری، ازت چیزی کم میشود؟ یا وقتی تو دستت پشگل باشد، همه جمع بشوند بگویند مروارید است، بهت چیزی اضافه میشود؟» «إِذَا کُنْتَ عَلَی الصَّوَابِ وَ کَانَ إِمَامُکَ رَاضِیًا...» راه را وقتی درست میروی، راضی است. هرچی میخواهند. بگذار بگویم. در میدان جهاد نرم، فحش که زیاد میخوری، یک چیزی آرامت میکند.
حضرت زهرا (سلام الله علیها) یک چیز را نگه داشته، یک چیز را انگیزه. تنهایی و خستگی. او هم داغ دیده، پدر از دست داده. با این وضعیت، آن بیماری، آن مشکلات. یک چیزی آرام میکند. «إِمَامُکَ عَنْكَ رَاضٍ.» امام علی! جان تو راضی است از من؟ راضی؟ وفا کردم، حق را ادا کردم، مردانه وایستادم. دیدی همه ول کردند، من وایستادم. لا اله الا الله. بعضی حرفها را فقط آدم در روضه میتواند بگوید. «علی جان! دیدی وقتی دست به کمربندت انداختم، رها نمیکردم؟ هرچی با تازیانه زدند، هرچی با شمشیر زدند، هرچی با خلاف... دست جدا نکردم. راضی شدی از من؟ راضی؟» برخی تعابیر که خیلی دیگر خالصتر و نابتر است. امیرالمومنین عرضه میداشت: «علی جان! از این کنیز راضی؟ أنا أَمَتُکَ، کنیز توام.» امامم، امام. پیغمبر فرمود: «علی مَثَلُ علی کَمَثَلُ الکعبه.» علی مثل کعبه میماند. کعبه است. کعبه را میروند طوافش. کعبه نمیآید سراغ کسی. وقتی همه ول کردند رفتند، یک نفر وایستاد در طواف کعبه، او هم فاطمه زهرا بود. این هی طواف میکرد. هرچی میخواستند متوقف کنند، نمیتوانستند. بد و بیراه میگفتند، تهمت میزدند. در را آتش میزدند. دست بلند میکردند، تازیانه بلند میکردند. امیرالمومنین، یک نفر فقط مشغول.
تماس کوتاه. لا اله الا الله. شب اول با این رو وارد بشویم. لحظات آخر بود. امیرالمومنین نشست کنار فاطمه زهرا. فاطمه دارد با دل آرام میرود، قلب آرام. لحظات آخر. امیرالمومنین دید فاطمه زهرا شروع کرد گریه کردن. از تاریخ و سیره فهمیده میشود مخفیانه. کنجی. حال ندارد. امیرالمومنین طاقت گریه زنهای دشمن را نداشت دیگر! حالا من وارد ما دختر پیغمبر با این حال مشغول گریه باشد! امیرالمومنین بغض کرد، ناراحت شد: «یا بنت رسول الله، منتم کی است دختر پیغمبر؟ چرا گریه میکنی؟» شاید با نگرانی پرسیدند: «پهلويت درد میکنه؟ بازوت درد میکنه؟ صورت... دلت برای بچه که از دست دادی تنگ شده؟ دلت برای پدرت تنگ شده؟ نگران...» امیرالمومنین: «فاطمه جان! چرا گریه میکنی؟» چه جوابی داد فاطمه زهرا! ببین. «فَقَالَتْ فَاطِمَةُ: یا علی، أَبْکِی لِمَا الْقَیْ مِنْ بَعْدِی.» من تا اینقدر توانستم وایستادم. من بروم، بعدش میخواهی چهکار کنی؟ گریه میکنم برایت. مظلومیت تو بعد از من، تنهایی تو بعد از من. فاطمه بود، یککم مراعات تو کرده بود.
یا فاطمة الزهراء، یا بنت محمد، یا قرة عین الرسول، یا سیّدتنا و مولانا، إنا توجّهنا و استشفعنا و توسلنا بک الی الله و قدمناک بین یدی حاجاتنا. یا وجیهةً عند الله.
در حال بارگذاری نظرات...