در جنگ نرم چه کسی و در چه زمانی باید صحبت کند؟
طرح و نقشه در جنگ نرم
پازل و نقشه در مواجهه با جنگ نرم در سیره اهل بیت علیهمالسلام
در معرض افکار عمومی قرار دادن؛ شگرد فضای جنگ نرم
طرح و نقشه برای هارون و حضرت موسی (ع) در جنگ نرم
پاسخ به شبهه سکوت برخی از ولی مومنین در ادوار مختلف
علت علاقه امیرالمومنین علی (ع) به عمار
نوع مدیریت افکار عمومی توسط حضرت زهرا (س)
رسیدن دشمن به هدف خود با گوش کردن به هوای نفس
ملاک سخن گفتن و یا سکوت در جنگ نرم چیست؟
علت سکوت امیرالمؤمنین علی (ع) در برابر دشمنان
استفاده از اعتبارات افراد در برخی مواقع حساس
دلیل در خانه ماندن و مظلومیت امیرالمومنین علی (ع)
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابیالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل اولیائهم الطیبین الطاهرین و لعنتالله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری، و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
سوال بسیار مهمی که مطرح است این است که در فضای جنگ نرم و فضای درگیری رسانهای چه کسی باید حرف زد و چه کسی باید سکوت کرد؟ اینها سؤالات بسیار مهمی هستند. هر کسی نباید حرف بزند، هر زمانی هم نباید حرف زد. پیگیری از هر کسی لزوماً گرهگشا نیست، در هر زمانی هم گرهگشا نیست. بعضیها با سکوتشان کمک میکنند.
دوستان طلایی پرسیدند: «مراجع معظم تقلید که مثلاً موضعگیری در مباحث سیاسی و اینها داشته باشند یا نداشته باشند، نظرت چیست؟» من عرض کردم، آنجا سر کلاس گفتم که همیشه اینجور نیست که ما بخواهیم دعوت بکنیم همه موضع بگیرند. برخی اشتباه میکنند، تلقیشان غلط است، میخواهند چطور مراجع را سوق بدهند به این سمت که در مسائل مختلف موضع بگیرند. نه، لزوماً همیشه موضعگیری لازم نیست. بعضیها با سکوتشان کمک میکنند، بعضیها هم که موضع نمیگیرند، خودش دعوت به این است که در مسائل ورودی نداشته باشیم. جایگاهها فرق میکند، افراد فرق میکنند، احاطه فکری فرق میکند، ادبیاتها فرق میکند، بعضیها ادبیات تندی دارند، بعضی ادبیاتشان ادبیات همهفهمی نیست. خوبیها بعضیوقتها سکوت بکنند بهتر است.
پازل را باید شناخت. نکته اصلی این است، چطور در جنگ سخت شما کشف میکنید و بد میجنگید، در فضای جنگ نرم هم همینطور است. اول نقشه دشمن باید کشف بشود. فرض بفرمایید شما در جنگ سخت نظامی هستید، طرح دشمن این است که مثلاً فلانجا را بمباران بکند، شما تجهیزاتت را برداری بیاوری از فلانجا حمایت بکنی، دفاع بکنید، آن مرکز اصلی، آن آمادگاهت، آن مرکز تأسیسات، مرکز تسلیحاتت خالی بشود، بعد آنجا را بزند. عملیات ایذایی یا عملیات فریب، خیلی وقتها دشمن میخواهد این کار را بکند. عملیات فریب دارد؛ یک جای دیگر را دارد میزند، حواست پرت بشود، میخواهد جبهه را عوض کند، اولویتت عوض بشود، زمین را جابهجا کنی.
در این بمبگذاریها مثلاً میبینی یک بمب صوتی منفجر میکنند، مردم جمع بشوند ببینند چی بوده. مردم که همه جمع میشوند، عملیات انتحاری تازه انجام میشود؛ بمب اصلی منفجر میکند. خیلی وقتها برای این است که یک جایی جمع بشود که نباید جمع بشوند. بمب صوتی وقتی منفجر میشود، کسی نباید اعتنا کند؛ اینجا همانجایی است که باید سکوت کرد، نباید اعتنا کرد، نباید حرفی را یک کسی بزند که همه بعدش پشت سرش موضع بگیرند، مسئله اصلی فراموش بشود. طراحی دیگر پازل نقشه است. آدمی که بصیرت دارد، فرقش با آدم بیبصیرت این است که نقشه را تشخیص میدهد. خیلی وقتها آدمها مخلصانه میگویند: «اولویت ما نیست. الان مسئله ما نیست. صدای توپ و تفنگ میآید، وایسادی داری دفاع میکنی، میدان ما نیست، میسوزانیم.» نقشه را باید تشخیص داد.
در جنگ نرم طرحش چیست؟ یک عده را طراحیش این است که حرف بزنند، یک عده را طراحیش این است که حرف نزنند. اگر یک جوری طراحی کرده، تو را در پازلی قرار داده که حرف بزنی. تفاوت کار امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا (سلاماللهعلیهما) این بود که کاری بکنند علی به حرف بیاید و کاری کنند فاطمه ساکت. علی که به حرف بیاید، دوقطبی را قشنگ میشود درست کرد. کدورت از علی زیاد است، انگیزه زیاد است، مدینه فعال کردند. بالاخره اینها زجر نکشیدند، بعضی از دست امیرالمؤمنین در جنگها بالاخره خیلی از اینها از قریشاند، الان اینها آمدند در مدینه دارند زندگی میکنند، بالاخره خیلی از اینها قبلاً درگیر بودند، جنگ بدر و احد را داشتند، بعداً مسلمان شدند، در فتح مکه و پدر و مادر و دایی و عمه و خاله و ... را از دست دادند، فرمانده هم که امیرالمؤمنین بوده؛ توسط امیرالمؤمنین. اینها احقاد بدریه و خیبریه و حنینیه دارند، این کینهها را اینها با خودشان داشتند.
طرح این بود که کاری بکنند امیرالمؤمنین به حرف بیاید، موضع بگیرد. امیرالمؤمنین ساکت شد. نقشه این بود که امیرالمؤمنین بیاید پشت در، حضرت زهرا بازی را به هم ریخت، عصبانی شد. ماجرا به وجود آمد: «تو جایگاهت محترم است، اصلاً تو نبردی، بازی ساکت، خانهات. تا حالا که پیغمبر بود، حضرت زهرا حتی نماز جماعت پیغمبر نمیآمدند.» خانه حضرت زهرا با مسجد چقدر فاصله دارد؟ رفتید مدینه؟ جلو مدینه میروید، میبینید خانه حضرت زهرا جزئی از مسجد پیغمبر است. یعنی در را باز میکنی همین الان نماز جماعت متصل است، پشت در یک قدم فاصله بوده. حضرت زهرا نماز نمیآمدند، در خانه میخواندند. اولویت و ترجیح و روایت معروف که پیغمبر سؤال کردند: «برای زنها چی بهتر است؟» رفتند خانه حضرت زهرا پرسیدند، دیگر در مسجد نبودند. حضرت زهرا پشت پیغمبر نماز نمیخواندند. مشکل زنانه هم که نداشتند، در عمرشان پیش نیامد که بگویند خاص بوده. نمیآمدند مسجد نماز، در مسجد نمیخواندند. از عجایب! البته نه اینکه الگوگیری نماز جمعه خانمها نروند و راهپیمایی نروند؛ این حساب و کتابی بوده. مسجد نبودن و نماز نبودن و اینها نیست. یکدفعه دیدند: «نه، آمد، میدان آمده، در مسجد دارد سخنرانی میکند.» بازی به هم ریخت. نقشه این بود که فاطمه ساکت باشد، ساکت بماند، علی را به حرف بیاورید. علی که حرف بزند، فضا رادیکال میشود، تند میشود. از توی حرفهایش سوژه درمیآوریم، از توی حرفهایش تیتر درمیآوریم، یک خس و خاشاک از توی کلماتش میکشیم بیرون. فضا تند میشود، حساس میشود، به جان هم میافتند. خیلی وقتها سکوت کرده.
حالا جالب است، امیرالمؤمنین را یکجوری ترسیم میکنند، گاهی شما فکر میکنید کلاً حضرت به هرکی میرسیدند اول با شمشیر میزدند. بعضیها دوست دارند، میگویند: «مدل اقتدار مثل امیرالمؤمنین خوبه، میآید بزند، اعدام کند، ببرد.» ببین، رضا شاه، داری اشتباه میزنی، اشتباه گرفتی، تصورات رضا شاه. من بعضی جاها شده، همین مشهد جاهای دیگر، در مورد شخصیت واقعی امیرالمؤمنین بحث کردم، در مورد سیره امیرالمؤمنین بحث کردم، بعضیها آمدند گفتند که آقا تو داری امیرالمؤمنین را در ذهن ما خراب میکنی. از امیرالمؤمنین چهره ضعیف داری میسازی. ما امیرالمؤمنین در ذهنمان یک شخصیت قوی است. جوابش چیست؟ من خودم قرآن که میخواندم دیدم خدا چقدر در قرآن حضرت هارون را دارد شخصیت ضعیفی نشان میدهد. سؤال بود؛ حضرت موسی بیاید موهای این را بکشد، ریشهایش را بکشد، سرش داد بزند؟ خدایا! پیغمبر صحبت میکنی، زشت است. آدم در مورد پیغمبر حرف نمیزند. «یا علی انت منّي بمنزلة هارون من موسی.» پیغمبر میفرمایند: «هر وقت موسی آمده در قرآن یعنی من، هر وقت هارون یعنی علی.»
نقشه را بگیر، پخش دستت باشد. طرح چی بود؟ برای هارون گفتند موسی میرود، هارون میماند. هارون اقتدار یعنی دستش باز نیست مثل موسی، فضایی که موسی دارد شرایط هارون ندارد. سامری که عَلَم میشود، هارون حرف میزند، میگیریم میکشیمش. منتظر بودند هارون حرف بزند. حضرت موسی که آمد موها را کشید و ریشها را کشید: «این چه وضعشه؟ گوسالهپرستی، چند روز من نیستم.» قرآن است هم در سوره مبارکه اعراف و هم سوره طه. «قال ابن امّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي.» سروران هستند در جلسه ما، درس پس میدهیم. «کاد» وقتی میآید، در فعل قبل از فعل مضارع در زبان عربی معنایش این است که انگار همه مقدمات آماده است. کلاس افعال مقاربه، یعنی دیگر هیچ فاصلهای نمانده، همه شرایط جور است. «کادوا يقتلونني» یعنی همه زمینه برای قتل من آماده بود. منتظر بودم یک کلمه حرف بزند، پازل اینجوری چیده بودند. استدلالی که میآورد، موسی را قانع میکند این است، میگوید: «برادر! اینها اول من را ضعیف کردند، آن بزنگاهها را از من گرفتند، یکدفعه آدمحسابیهایی که میتوانستند حرف بزنند را ساکت کردند.» نمایش مختلف، دیگر ضعیف کردن روشهای مختلفی دارد. بعد منتظر بودند خود من یک کلمه حرف بزنم، من را بکشند. من حذف میشدم هیچی دیگر نمیماند. بعد من اگر حذف میشدم، نوبت میرسید به حزباللهیهای پای رکاب تو. همه را میگرفتند اعدام میکردند.
امام رضا تنها امامی هستند که مردم نفهمیدند امام شهید شدند. برعکس موسی بن جعفر. عجیب است! ببین دو تا امام، دو تا واکنش کاملاً متفاوت. اهلبیت به تاریخ اهلبیت خیلی نکات عجیبغریب دارد. موسی بن جعفر را در زندان میکشند، میگویند حضرت به مرگ طبیعی از دنیا رفتهاند. شیعیان میآیند حضرت را ببرند دفن کنند، جسد امام به حرف میآید، حضرت میفرمایند: «من را کشتند، من مرگ طبیعی از دنیا نرفتم، حواستان باشد.» امام رضا را با آن همه طرفدار میبرند میکشند. حضرت یکجوری ماجرا را اداره میکنند کسی باخبر نشود که حضرت کشته شدهاند. نقشه یک جایی این است که به حرفت بیاورند که ساکتت کنند. ببین، چه پازل است!
امام رضا اگر اعلام میکردند... البته میدانید که یک نفرم کلاً باخبر شد که حضرت را کشتند، آن هم اباصلت. اباصلت از همان لحظهای که امام رضا را بردند دفن کنند، زندانی کردند تا یک سال و نیم بعد. این ماجراها هم نبود. خیلی از اینها نمیدانم از کجا درمیآید، وضعیت روایتها و روضهها و اینها. مردم خراسان آمدند گلباران کردند و نمیدانم تشییع جنازه کردند. ماجرا مخفیانه شبانه بود. بردند زیرزمین و در سرداب و اینها، امامزاده دفن کردند. بعد آمدند بیرون اعلام عمومی، خود مأمون کرد. ختم خود مأمون گرفت، «ولیعهد ما از دنیا رفت.» تسلیت میگفتند. مردم اگر میفهمیدند حضرت شهید شده، شورش میکردند، تعدادشان هم کم نبود. شورش هم که هست از شیعه امیرالمؤمنین.
سکوت فاطمه زهرا، هارون سکوت کرد. ولی موسی حرف! در برابر سامری، موسی سکوت. وقتی موسی بهش گفت: «چرا هارون سکوت کرد؟» گفت: «مگر حرف میزدم؟» ماجرا این است. پازل را باید تشخیص بدهی، کجا چکار بکنیم. الان بعضیها میگویند که یک سؤال خیلی رایج: «آقا رهبری چرا هیچی نمیگویند؟ چرا موضع نمیگیرند؟ دو تا از این مسئولین را فلان کنند!» ندارد. کجا نمیگویند؟ به خود مسئولین نمیگویند؟ یا در خیابان نمیگویند؟ به مسئولین که صد بار میگویند. خودشان فرمودند گاهی خیلی هم تند میگویند. تلویزیون هی به دوربین نگاه کند، بگوید: «این مسئول فلانفلانشده! چرا اینجوری نمیکند؟» همان قدیم که احتمال میرود یک مسئولی کار بکند، دیگر احتمالاً از بین میرود. اگر ۱۰ درصد احتمال باشد این مسئول این هم از این.
خیلی وقتها اصلاً نقشه این است که به حرف بیاورند. تو ماجرای برجام یادتان است؟ هی پیام تبریک میفرستد، «یک چیزی بگو.» الان فضای عمومی، افکار عمومی موافق برجام، همه خوشحالند، ریختند در خیابان میزنند و میرقصند. «ما هم نامه میدهیم به تو.» دو تا حالت دارد: «عجب چیز خوبی! دمتان گرم.» بعداً اگر گندش در آمد، شریک ما میشوی. گندی، مردم روبهروت میایستند. ببین، نقشه را: چنانچه مرقوم فرمودهاید اینطور است که شما گفتید، حالا اینجوری باید بشود. ولی در هر صورت آنجوری سعی کنی نشود. خیلی ظرافت و ذکاوت میخواهد. دیگر مسئولین لشکری نامه میدادند، تبریک میگفتند. برنامه تبریک فرمانده کجاست؟ مثلاً حامد تبریک فرستاده به رهبری، «آقا! از این شیادهای سیاسی به این مناسبتهای مختلف به رهبری نامه میدهند.»
تحریک افکار عمومی دیگر. «رفیقهایم را انداختند زندان، چکار میخواهی بکنی؟» تحریک افکار عمومی، در معرض افکار عمومی قرار دادن، یا باید حرف بزنی. بعد اینجا سکوت هم بکنی ضرر است. یعنی بالاخره تو را در شرایطی قرار میدهد که حرف زدنش خسارت، سکوتش خسارت. بازی دادن است دیگر. مظلوم واقع شدن. ولی این مدلهاست، فقط مال دوران سقیفه نبود. این ماجرا بعداً هم که امیرالمؤمنین به حکومت رسید، همین ماجرا را داشت. خیلی وقتها امیرالمؤمنین به امثال مالک میفرمودند که: «این حرفها، این موضوعات را تو بگیر.» چرا حضرت اینقدر عمار را دوست داشتند؟ عمار ویژگیاش این بود، حرفهایی که علی نمیتوانست بزند، عمار میزد. نقشه این بود که حرف از زبان علی بکشند بیرون. معاویه دوست داشت یک سری حرفها را علی بزند. ماجرای مدینه، امیرالمؤمنین حرفها را نمیزند، سلمان میزد. خیلی خوبی خواندید در این ایام.
پس مهم این است که چه کسی حرف بزند، چه بگوید. چه کسی حرف بزند، شناختش خیلی مهم است. «آقا یک راهکار، از کجا بفهمیم چه کسی باید حرف بزند؟ از کجا بفهمیم چه کسی باید حرف بزند؟» راهکار مهم بدهم. سال پیش میزدیم، کارگردانی و تهیهکننده و برنامهسازی. شاید این حرفها ۱۰ سال پیش جا نداشت. الان الحمدلله دیگر همه اهل رسانهاند، در تلگرام و توییتر و اینستا همه در حال تولیدند، همه دارند الان دیگر موج دست مردم. رهبری هم که فرمودند که جوانهای فضای مجازی با شایعه مقابله کنند. دیگر قشنگ بار را گذاشتند روی دوش اینها. معلوم میشود که کار دیگر دست خود ماهاست. این شگردها، این مدلها را همه بلد باشند. اصلاً شایعه، کدام شایعه را باید جواب داد، کدام شایعه را نباید جواب داد؟ این همهاش فرمول دارد دیگر.
یک سری شایعهها را دوست دارند تو جواب بدهی که خود شایعه پخش بشود. بعد یک وقتهایی یک شایعهای هم پخش نشده، چون خود مواضع رهبری. یک کسی فلان کار را کرده همه جا پخش شده، رهبری سکوت کرده هیچی نمیگوید. یک معلمی در دبیرستان در تهران یک غلطی کرده، هنوز ملت باخبر نشدند، رهبری پیام دادهاند به رئیس قوه قضاییه. قاعده فرمول دارد، یک بخشش همان طراحی است، نقشه است. اینجا حرف زدن خاصیت دارد. حالا جالب است، ببین این هم از مصیبتهاست! رهبری مثلاً یک جایی بدبختی چیست؟ دفتر رهبری، رهبری را سانسور میکند. ببین، یعنی سرت را میخواهی به ستون بکوبانی. سخنرانی گفتند: «آقا من فلان جا فلان کار را کردم اشتباه کردم.» دفتر رهبری منتشر بکند سانسورش میکند. بعد یکی از اهل جلسه میآید توییت میکند. بعد دفتر رهبری میآید میگوید که: «شایعاتی که پخش شده، بگذار ما بگوییم آن تکهای که سانسور شده چی بوده.» از این قشنگتر میشود لکهدار کرد یک کسی را؟ چه هنرمندانه نابود میکند! بعد آن حرف چقدر حرف مهمی بوده.
حالا من در مورد آن حرف الان دیگر فرصت نیست بخواهم تحلیل بکنم. سانسور کردن چقدر حماقت! سانسور آن حرف، از آن حرف مهم که رهبری فرمودند: «من اشتباه کردم، فلان جا فلان کار را کردم.» خیلی تویش نکته است. «من و تو» برداشته بود. بعد از اینکه این حرف منتشر شد، خیلی برای من جالب بود کانال «من و تو» منتشر کرد. قبل از اینکه دفتر رهبری اعلام بکند که این حرف را رهبری زدند، میگوییم تبلیغش میشود دیگر. حالا در کانال «من و تو» این پیام گذاشته بود. اکثر پیجها و کانالهای «من و تو» اینجوری است که لایک و دیسلایک دارد پایینش، اگر کسی خوشش آمده لایک میکند، اگر کسی بدش آمده دیسلایک میکند. اکثر مخاطبین «من و تو» هم معلوم است دیگر کیند. این پیام این جمله از رهبری را گذاشت که: «من فلان جا اشتباه کردم.» ببین چقدر جالب است! گذاشت که کسانی که موافقند و کسانی که مخالفند، مثلاً ۵۰ نفر لایک کرده بودند، مثلاً ۷۰۰ نفر دیسلایک کرده بودند. رهبری میگویند: «من اشتباه کردم.» بعد ضد انقلاب عصبانی میشود. بعد دفتر رهبری سانسور میکند. این این را الان چکارش کنم؟! نمیفهمی نقشه را، پازل را نمیفهمی. الان رهبری اینجا گفتم: «من اشتباه کردم.» دشمن کرده تو قوطی.
چقدر بعدش اتفاقات میافتد؟ میخواهی بگویی خفقان؟ خفقان! رهبری را نقد بکنی، که وقتی نقدش میکنی خودت میبازی. رهبری برای خودش زمینه نقد تعریف کند. نقد نداریم؟ هم نقد جمهوری اسلامی است. قشنگ میشناسد، تشخیص میدهد. فرزند فاطمه زهراست دیگر. خون فاطمه در رگهایش است. فاطمه زهرا زمین تعریف میکند. آنها میگویند: «بیا فلان جا دعوا کنیم.» نه! بیا سر این ماجرا دعوا کنیم. «سر فدک با هم بحث کنیم. بگویید با چه استدلالی این را گرفتید؟ علی جوان است.» ببین، زمین یک زمین دیگر است. افکار عمومی کامل پذیرفته: «آقا یک کسی را داریم ۳۰ سالش است، یک کسی را داریم ۷۰ سالش است. چه کسی بیشتر تجربه دارد؟» زمینی که طراحی کردند، افکار عمومی را کشیده و وسط آورده، همه میگویند: «راست میگوید.» قشنگ این تعبیر را من دیدم، در روایتها از بعضی از آدمهای موجه، آدمهای خیلی موجه اسم نمیبرم، آمده به امیرالمؤمنین چی میگوید اینها؟ سقیفه تشکیل دادند. آدمی که شیعه امیرالمؤمنین است! حالا این راست میگویند دیگر. «شما رهبر کی راهاندازی میمیری فتنه؟ دوقطبی آوردی روی علی جوان و بیتجربه، فلانی باتجربه و سالخورده؟» فاطمه زهرا دوقطبی را عوض میکند: «علی عالم به قرآن، فلانی جاهل به قرآن.» فدک را چقدر قشنگ! گفتی که: «مخالف قرآن است.» خطبه فدکیه را بخوانید. کجا گفتی؟ گفتی: «پدر من به تو گفته بوده که ما انبیا ارث نمیگذاریم؟ پدر من یک چیزی به تو گفته؟ به منی که دخترش بودم نگفته؟» قشنگ افکار عمومی را مدیریت بکند، شفاف، محسوس، ملموس.
ما بودیم چکار میکردیم؟ «شواهد نشان میدهد تو با سفارت اسرائیل در ارتباط بودی. دختر شما سه هفته پیش با فلان یهودی چه دیداری داشته؟» سرمقالههای بعضی روزنامههای صبح همینطور بود، تیترها همهاش باید آخر به سفارت انگلیس و اسرائیل و آمریکا و اینها ختم بشود. ملموسسازی میخواهد بکند برای ملت این است: «ببین، فلانی با فلانی دیدار کرده.» سطح فکر مردم. چرا یک عده دارند نابود میکنند؟ حضرت زهرا را یاد بگیر پازل را چهجوری تعریف میکنی. خلیفه پیغمبر باشی، خلیفه پیغمبر کسی است که حرف پیغمبر را بداند. قشنگ حالا یک وقت ادعا، یک وقت ملم. «پیغمبر گفته که این خلاف قرآن است. میشود پیغمبر یک... میشود بابای من حرف مخالف قرآن بزند؟ تویی که اینقدر سواد از قرآن نداری میخواهی خلیفه پیغمبر باشی؟» چه قشنگ، شیک و مجلسی، تر و تمیز، دوقطبی اصلاً برمیگردد. چرا دوقطبی سر پیر و جوان؟ صلاحیت خلیفه پیغمبر باشد، شفاف و ملموس عوض میشود.
پس هم کی حرف بزنی، هم در کدام زمین حرف بزنی. بنده در دانشگاه بابت حجاب به کسی تذکر نمیدهم، در مورد حجاب سخنرانی میکنم، به حجاب کسی تذکر نمیدهد. بعضی از اساتید که میآمدند، اساتید دانشگاه به ما میتوپیدند: «شما یک سخنرانی محکم در مورد حجاب نکردی، چند تا جمله هم بده ما بنویسیم در و دیوار دانشکده بزنیم.» بحث فقهی نمیکنیم، بحث فلسفی و روانشناسی. تذکر بدهم؟ برای اینکه زمین را او تعریف کرده، میخواهد کارکرد آخوند در حد من تذکر ندهم. وقتی برای من کارویژه تعریف کردی، من برای چه باید به کارویژهای که برایم تعریف شده عمل کنم؟ تعریف کرده، میخواهد تصویرسازی کند. منتظرند یک آخوندی در مترو به یک چادری، به یک روسری، به یک مویی تذکر بدهد. بستن نقشه را.
رفته بودیم مازندران، رفقا گفتند: «آقا ما از این کشتیهای دریایی، اتوبوسهای دریایی هماهنگ میکنیم شما بیا برویم و اینها.» ما فکر خیلی خودمانی، لباس و اینها رفته بودیم با خانواده. جمعیت آن پشت بودند، دیدند یا حاجآقایی آمده و رفتیم وسط دریا و روسریها را برداشتند و آهنگها را با اسپیکر گذاشتند و بیا وسط بزن و برقص. آیتالله جوادی فرموده بودند که: «مردم یک وقتی ممکن است بیندازند در دریا.» وسط عملی بشود. با دوربین روشن، با روسری ورزشی جلو ما رژه میروند. بفهمد دیگر. یکی از همراهان تذکر بود، حواسم نبود که میخواهد تذکر بدهد، کتککاری کنند. منتظر من بودند که من یک چیزی بگویم، همه بریزند سر من: «بیدین! فاسق!» اصلاً شما تذکر به این مسئله ندادی. فرمولش چیست که چه کسی باید حرف زد، چه کسی نباید حرف زد؟ چه کسی باید حرف بزند، چه کسی نباید حرف بزند؟ یک فرمول خوب بهتان بدهم. مسئله، مسئلهای است که بهش مبتلاییم. بله، بحث کشکی تاریخی نمیکنیم، بحث روزمان است، همین الان باهاش مواجهیم، من و شما باهاش مواجهیم، من و شما حزباللهی در کاری که برایمان تعریف کردهاند نباید بیافتی. میخواهد حزباللهی را آدمی نشان بدهد که همه دغدغهاش حجاب است. البته درباره حجاب داریم، دوقطبی درست میکنیم. «هر چیزی را با اختلاس. یک بابایی هم در گوش بچهاش زده باشد، هیچکس دیگر نباید تذکر بدهد؟» دیگر اختلاس مهمتر است یا بچه خودش؟ این هم مهم است، این هم منکر است، این هم اشکال دارد. یک وقتی میخواهد تو را این تعریف کند، میخواهد بگوید این سطح فهمش همینقدر است، سطح دغدغهاش هم همینقدر.
نباید میخواستم بگویم، امیرالمؤمنین حکومتی که ازش بگیری به خاطر حکومت خودش عصبانی میشود. ریاست خودش عصبانی میشود. تا حالا دیده این همه دلاوری و رزمندگی و فلان، رئیس بشود؟ منتظر بودند علی حرف بزند، بگویند: «آها! دیدی! یک عمر دنبال ریاست دویده.» حالا امیرالمؤمنین سکوت میکند، فاطمه زهرا میآید در میدان. فاطمه زهرا که دنبال ریاست نبوده که، نمیتواند دنبال ریاست باشد. عصبانی میشوی. فرمولش چیست؟ یک روایتی از امام جواد، این روایت خیلی عالیه، خیلی این روایت کاربردیه، خیلی جواب است. حضرت میفرماید: «من أعطی هواهُ أعطی عدوه مناه.» کسی حرف هوای نفس را گوش بدهد، دشمن را به هدف رسانده. چون دشمن بیرونی از جنس دشمن درونیت است. دشمن بیرونی که مخالف حق است، از جنس دشمنی درونی است که مخالف حق است. دشمن درونی که مخالف حق است کیست؟ هوای نفس. دشمن بیرونی از جنس هوای نفس؛ جفتشان با حق مشکل دارند دیگر. هر وقت حرف این دشمن درونیه را گوش کردی، آن دشمن بیرونی هم موفق میشود. ملاک ۷۷ زدن چیست؟ هوای نفس. سکوت میکند، اعتبارش را از دست ندهد، حرف نزنند. بعضی وقتها بوده دیگر. یک بزرگوار میآید حرف میزند، چهار تا کامنت فحش و دریوری، کلاً مواضعش عوض میشود، برگشته رفته شهر خودش، روح لطیفش آزرده شده. دو تا فحش شنیده، همین است دیگر. بدتر از اینها را دارد، کتک دارد، توهین دارد، حذف فیزیکی دارد، قتل و غارت دارد. کدام امام بوده که از اینها دچار نشده؟ تبعید دارد. یک شب اگر بازداشتگاه بخوابی میفهمی انتقاد یعنی چی.
شهید بهشتی فرموده بودند که بعضیها را ما داشتیم از انقلابیهایمان که اعلامیه پخش میکردند، اینها را یک شب دستگیر کردند، فقط سیگار به اینها نرساندند. به خاطر یک پاکت سیگار کل انقلابیهای رفیقهایش را لو داد. یک شب سیگار بهش نرسیده. یک بار ترور کنند آدم را. با یک فحش عکس برای آدم درست کنند. دو تا تهمت برای آدم بسازند. ۴ نفر موضع بگیرند. پدر آدم درمیآید. یک وقت هوای نفست میگوید: «حرف بزن، از خودت دفاع کن، موضع بگیر.» اینجاست که من ساکت باشم. هوای نفست میگوید: «ساکت باش، عافیتطلب باش، وسط میدان نیا، شأنت را حفظ کن، حرمتت را حفظ کن.» اینجا باید حرف بزند. فرمولش این است: کجا پای هوا وسط است.
نکته دیگر بگویم، دیگر برویم در روضه. ماجرای حضرت موسی میخواستم نکات دیگری بگویم، دیگر حالا وقت امشب اجازه نمیدهد. حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) اصرارش این بود که همه موضع بگیرند. از خود امیرالمؤمنین هم درخواست کرد که: «علی جان! حرف بزن.» این را بشنوید جالب است. وقتی از مسجد برگشت به امیرالمؤمنین عرض کرد که: «علی جان! چرا...» مثل تعبیر این است: «اِشتَمَلتَ الجنین.» مثل جنین که در رحم مادر مینشیند، زانو بغل میگیرد. «تو کنج خانه نشستی، زانو به بغل گرفت.» جواب امیرالمؤمنین، جواب: «فاطمه جان! میگویند صدای اذان میآمد.» «فاطمه جان! این صدای اذان را میشنوی؟» شمشیر را کشید، فرمود: «با این شمشیر بروم بیرون، از این صدای اذان چیزی نمیماند. میخواهی بروم درگیر بشوم؟ جنگ داخلی بشود؟»
برم حتی از امیرالمؤمنین هم خواست که موضع بگیرد، از بقیه هم خواست، هم از عوام خواست هم از خواص خواست. من جفتش را بهتان بگویم. از عوام خواست. در همان خطبه فدکیه، حرفی که فاطمه زهرا زد این بود: «فَالتَفَتَت فاطمه اِلَی الناس.» اول یک گفتگو و دیالوگی با ابوبکر کرد. خلیفه اول که تو چرا این کار را کردی؟ چرا اینجوری کردی؟ چرا اینجوری میکنی؟ خوب که حرفهایش را زد، بعد رو کرد به مردم. ببین افکار عمومی. رو کرد به مردم. چقدر تعابیر... ببین، یک زن، یک زن ۱۸ ساله بیاید با عموم مردم. خیلی جرأت میخواهد، خیلی جرأت میخواهد. رو کرد به مردم، فرمود: «یا معاشر المسلمین المسترعه الی قیل الباطل المغویه علی الفعل القبیح الخاصره.» «ای ملت مسلمانی که تا یک حرف چرتی مصرف میشود همه میدوید سمتش. وقتی هم یک کسی دارد خیانت میکند، چشمتان را میبندید. چشم و گوش نداشتم برای شما، چرا حرف نمیزنید؟» چند بار در آن قدرت زهرایی خطاب میکند: «انّی فاطمه.» سه چهار بار میگویند: «حالتان هست؟ من دختر پیغمبرم.» صدایش در نیامد. انگار نه انگار. دو نفر آدمحسابی پیدا نمیشود حرف بزند، داد بزند.
عموم مردم با خواص عوض میشود. با خواص چکار میکرد؟ سلیم بن قیس نقل میکند. این کتاب سلیم بن قیس را بخوانید. امام صادق فرمودند: «شیعه ما نیست کسی که این کتاب را در خانهاش نداشته باشد.» سلیم بن قیس یکی از اصحاب امیرالمؤمنین، دست اول روایات را نقل کرده. الان چاپ شده با ترجمه دو جلد. اسم کتابش اسرار آل محمد. خیلی خوبی. «قال سلمان فلما أن کان اللیل حمل علی فاطمه.» کوتاه نمیآید. حالا تو فتنه خانوادگی گرفته، فتنه سیاسی گرفته. خانوادگی میتوانی با دو نفر حرف بزنی خیلی مسائل حل میشود. «من اعتبارم نمیخواهم خرج کنم.» کدام قبرستان شریف و مبارکی دارد! نگه میدارد اعتبار. این اصلاً چی؟ یعنی برای کی زیر خاک آدم آبرو دارد؟ یک جایی باید بگذارد دیگر. «من اینجوری بگویم آنجور میشود، از آن حمایت کنم بعداً اینجوری میشود.» نکن. «الان این را بگویم بعداً آنجور بشود.» نام اهلبیت در مورد زبیر چه تعابیری به کار بردند! بعداً گندش در آمد. خب الان اهلبیت ضایع نشدند. «آقا از اول تعریف، حمایت بشه، گندش در میاد.»
سلمان میگوید که: «وقتی شب میشد، امیرالمؤمنین فاطمه را سوار بر الاغی میکرد.» «سوار بر یک درازگوشی میکرد.» «الحسن و الحسین.» امیرالمؤمنین دست آقازادهها را میگرفت، حسن و حسین را. «فلم يدع أحدا من أهل بدر من المهاجرین و لا من الانصار الا اتاه فی منزله.» «هیچ کدام از مهاجرین و انصار نماندند مگر اینکه در خانهاش را زد.» «فذکرهم حقه و دعاهم الی نصرته.» دعوت کرد به نصرت. «فما استجاب له منهم إلا اربعة و اربعون رجلا.» از بین این آدمها ۴۴ نفر. «فأمرهم أن یصبحوا محلّقین رؤوسَهُمْ مع سلاحهم.» «صبح که میشود با سر تراشیده سلاح در دست بیایند در میدان.» «چون امیرالمؤمنین فرمود: پیغمبر به من، علی جان! اگر یارانَت ۲۰ نفر شدند، بجنگ.» ۲۰ تا کانال بزنی، یک پیج بزنی، تا شب ۲ کا فالوور میگیری. این همه میرود میآید. ۲۰ تا آدم میخواهد. «۲۰ تا صبح با سلاح میداندار باشند.» «لیبایعوا علی الموت.» «بیعت کنند تا پای مرگ.» «فأصبحوا فلم یوافی منهم أحدا إلا أربعة.» صبح که میشد ۴ نفر. سلیم میگوید به سلمان گفتم: «آن چهار تا کی بودند؟» سلمان گفت: «انا و ابیذر و المقداد و الزبیر.» «من و ابیذر و مقداد و زبیر.» دوباره فردا شب میرفتم، قسمشان میدهم. «فما وافی منهم أحد غیرهم.» «دوباره سم عطاهم لیلة الثالثة.» شب سوم دوباره میرفت. «فما وافی منهم غیرٌ.» «فلما رآى غَدْرَهم و قلة وفائهم لَزِمَ.» دید دیگر کسی کمک نمیکند. «پای قسم خورده از خانه بیرون.»
یک ویژگی امیرالمؤمنین برای فاطمه زهرا داشت. برای پیغمبر داشت، این ویژگی حضرت زهرا برای امیرالمؤمنین داشتند. امیرالمؤمنین یک چیز عجیبی است! دقت کنید، خیلی چیز جالبی است. جمعیتی آمدند به پیغمبر گفتند که: «این اگر تو پیغمبری این درخت را قبول نیست. بگو که نصفش بده نصفش بماند.» امیرالمؤمنین میگوید که: «تا اینها اینجور گفتند، من شهادت دادم به حقانیت پیغمبر.» تا احساس میکرد تنها شده، ابراز میکرد: «من باهاتم.» همه ببینند بفهمند. «ببین تا دیدم اینها اینجوری گفتند، من داد زدم گفتم من شهادت میدهم تو پیغمبر.» هر وقت احساس میکرد پیغمبر تنها شده، یک موج مخالفی شکل گرفته، رساتر داد میزد، شفاف موضع میگرفت. این خصلت فاطمه زهراست. هرجا احساس کرد انگار غریبتر واقع شده امیرالمؤمنین، محکمتر حرف زد. همین روضهها همه از همینجا شروع میشود. راز همه روضهها در همین کلام است.
دو خط بخوانم. بعد امشب میخواهم برایتان مقتل بخوانم. ببخشید دیگر اذیت میشوید. احساس میکنم یک کمی برخی مقاطع زیادی دارد خوانده نمیشود. من خیلی اهل روضه باز خواندن و اینها نیستم، سختم است اصل مسئله جا نمیافتد. یک کم امشب مقتل بخوانیم. بانک روضه، روضه سنگین و سختی است. ولی یک کمی بفهمیم ماجرا چی بوده، کار حضرت زهرا دیده بشود، فهمیده بشود. یک بخشش این است. گفتند که مجلسی در بحار هم نقل کرده. گفتند: «وقتی که امیرالمؤمنین را میخواستند ببرند، «خرَجَت فاطمة قمیص رسول الله.» فاطمه زهرا پیراهن پیغمبر را رو سر گرفت. آمد. «آخذه بید الحسن.» با یک دست دیگر هم حسن و حسین را گرفت. «فقالت ما لی و لک یا ابابکر، توترملني من زوجي!» «میخواهی من را بیوه کنی؟» «والله لولا أن یکون سیّئه.» «به خدا اگر گناه نبود، «لصرخت الی ربی.» نفرینتان میکردم.» شعرها: ما تو را به خدا قسم! اگر مادر ما فاطمه زهرا مو بیرون نمیانداخت همه از دم میمردند. پای سقف.
وقتی احساس میکند بیشتر امیرالمؤمنین غریب شده، سفتتر پشت امیرالمؤمنین میایستد. این متن مقتل سلیم بن قیس هم. دستور دادند: «فلانی! بانار! دستور دادند آتش بیاورند.» «فأضربها فی الباب.» پشت در با هیزم آتش جمع کردند. «فحرق الباب.» در را آتش زدند. «لا اله الا الله.» خیلی سنگین است این محال! این تعابیر به خدا سنگین است برایم. یعنی من هی از سر شب خودم فکر میکردم چه جور بگویم. گفتند که «فاستقبلته فاطمه.» فاطمه زهرا آمد پشت در و «صاحت یا ابتاه یا رسول الله.» فریاد زد، پدرش پیغمبر را صدا زد. «رفع السیف و هو فی غمده، فوقع بهی.» این روضه را احتمالاً نشنیدید. احتمالاً. اول از... میگوید شمشیر را از جا درآورد، شروع کرد با شمشیر به پهلو کوبیدن. «فریاد تازیانه را درآورد.» شروع کرد به کوبیدن. «فصاحت یا ابتاه.» پدرش را صدا زد. اینجا امیرالمؤمنین آمد این را گرفت. از کمربند گرفت، زمین نشست، رو سینهاش. فرمود که پیغمبر من را وصیت به صبر کرده، وصیت به طاعت کرده. به خدای پیغمبر قسم اگر عهد پیغمبر نبود، تکهتکهتان میکردم. دست دختر پیغمبر بلند میکند جلو چشم. اینجا داد زد گفت به داد من برسید. مردم ریختند آمدند. حالا این مردم نامرد را ببین. تعبیر چیست؟ میگوید که «فَاقْبَلَ النَّاسُ حَتَّى دَخَلَ الدَّارَ.» مردم ریختند در خانه. به جای اینکه بگیرند این نامرد را، چکار کردند؟ «طناب» انداختند. چه دردی است! حالت «بینهم و بینه فاطمه.» حالا دیگر بحث آنها جلوی در خانه وایساد. «فَضَرَبَه قُنفُدٌ الْمَلْعُونُ.» تازیانه را در آورد. یعنی فاطمه زهرا که از دنیا رفت با ضرب این تازیانه بود. این چه جور زده بوده که اصل درد مال این بوده. نامرد یک جوری زد تو بازوی فاطمه، انگار یک بازوبند شکل گرفت، ورم کرد. «یا صاحب الزمان!» اصل روضه این تکه است. «یا صاحب الزمان!» «یا صاحب الزمان!» میبینند این صحنه را. فاطمه را بلند کرد کنج دیوار. اینقدر زد تا پهلو شکست. چی شد؟ بعدش دیگر صدا زد. «فَضَرَبَه قُنفُدٌ الْمَلْعُونُ عَلَیٰ ذِرَاعِهَا وَ ضَرَبَ عَلَىٰ جَنْبِهَا حَتَّىٰ سَقَطتْ عَلَىٰ الْأَرْضِ.»
«یا قرة الرسول! یا سیدتنا و مولانا!» «تَوَسَّلْنَا بِکِ، اللَّهُمَّ اللَّهُمَّ اللَّهُمَّ! عَاجِلًا!»
در حال بارگذاری نظرات...