حدیث عنوان بصری، عصاره دستورهای اخلاقی و تربیتی
مدل تربیتی در حدیث عنوان بصری
جدال اسلام و غرب در حدیث عنوان بصری
آیا مدل تربیتی اهلبیت سلاماللهعلیهم، برای عوام و خواص متفاوت است؟
چرا میگوییم شیعه جعفری هستیم؟
زیربنای تمدن، مدل تربیتی است
علم در مکتب تربیت اهلبیت از چه جنسی است؟
در عالم نور چه خبر است؟
تفاوت ولایت الله با ولایت طاغوت
مکتب توحیدی در بیان امام خمینی ره
در مکتب توحیدی، ماده ابزار است نه هدف
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنته الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.
عرض سلام و احترام دارم خدمت برادران و خواهران عزیزمان. بهوقت شما که در کشور آمریکا هستید، تسلیت عرض میکنم شب شهادت حضرت و روز شهادت حضرت، همۀ شیعیان صادق امام صادق (سلام الله علیه) را.
بحثی که امروز میخواهم محضر عزیزان مطرح کنم، قاعدتاً در یک جلسۀ چهلپنجدقیقهای به ثمر نمیرسد. این بحث، یک باب برای تفکر و مطالعه است. بابی که یک هویت تمدنی دارد، درعینحال زاویۀ اخلاقی و عرفانی هم دارد، و یک دنباله و تبعات سیاسی و اجتماعی را در پی دارد. از هر جهت که به این بحث نگاه کنیم، بحث بسیار مهم و درخور توجهی است.
محور این بحث در این جلسه، حدیث معروف و منحصر به فرد "عنوان بصری" است. لابد عزیزان، وصف حدیث عنوان بصری را شنیده و با آن آشنا هستند. ما اگر بخواهیم یک گریدبندی در بین روایات داشته باشیم، یعنی روایات را ترازبندی، رتبهبندی و لولبندی کنیم و در نهایت به آن نمره بدهیم، حدیث عنوان بصری را باید یکی از روایاتی به حساب بیاوریم که در رتبۀ اول روایات ما، صدر مباحث روایی قرار میگیرد. واقعاً از جهات مختلف، روایتی منحصر به فرد است. بنده سراغ ندارم در بین روایات، چنین روایتی که بزرگانی مثل مرحوم آیتالله علی آقای قاضی، تأکید داشته باشند که این روایت را مکتوب کنید، در جیب بگذارید، و هر ده روز یا دو هفته یک بار این حدیث را بخوانید! یعنی دائماً باید مرور شود.
البته یک حدیث دیگر هم از امام صادق (علیه السلام) داریم که حضرت آن را بهصورت نامه خطاب به شیعیان نوشتند و شیعیان آن را در سجادههایشان میگذاشتند. حدیث خوب و پرمطلبی است و اینها هنگام نماز، به این روایت نگاه میکردند. ولی باز ندیدیم که عرفا و بزرگان، به آن روایت خیلی ارجاع دهند برای مطالعۀ دائمی. این روایت، یعنی حدیث عنوان بصری، خیلی محل توجه عرفا و بزرگان بوده است. خواص اهل معرفت و بزرگان میگفتند که همۀ دستورات سلوکی و عرفانی و معرفتی و معنوی، عصارهاش میشود حدیث عنوان بصری.
حالا هم بحثهای سندی دارد که نمیخواهم واردش شوم و هم بحثهای اصطلاحاً دلالی دارد که باز هم نمیخواهم وارد آنها شوم. حدیث عنوان بصری را اگر بخواهیم بحث عرفانیاش را بررسی کنیم، خب اولاً کسی که اینجا الان صحبت میکند صلاحیتش را ندارد؛ ثانیاً فضای گفتوگوی ما خیلی برای این موقعیتش نیست. یک بحث دیگری را بنده در مورد حدیث عنوان بصری میخواهم مطرح کنم که انشاءالله عزیزانمان هم خیلی روی این بحث تأمل و تفکر داشته باشند.
آنچه میخواهم عرض کنم این است که حدیث عنوان بصری صرفاً یک دستور سیر و سلوکی و اخلاقی نیست. خب، ببینید ما اگر فضای ذهنیمان را از فضای سکولارزده خارج کنیم - که متأسفانه این سکولاریسم رسوخ کرده تا اعماق و ریشههای مباحث معرفتی و فکری ما - منظورم از سکولاریسم بهصورت خاص بحث سیاست نیست؛ منظورم بهصورت خاص تمدن است که ساحات معرفتی را از ساحات تمدنی جدا بدانیم و مبانی اندیشهورزانه و در واقع دینمدارانه را یک ساحت به آن بدهیم و ساختارهای تمدنی را یک ساحت دیگر به آن بدهیم. من با این تعریف از سکولاریسم کار دارم. این تعریف رسوخ کرده در ذهن ما. لذا وقتی به حدیث عنوان بصری هم میرسیم، احساس میکنیم این چیزی است برای درویشمسلکها، از دنیا بریدهها، کسانی که کاری به ساختن تمدن ندارند، دین در خفا و انزوا و پستو است، نه دین در صحنه. تعداد اندکی دنبال این مسائل هستند و امام صادق (علیه السلام) یک خطی به اینها دادهاند بهاسم حدیث عنوان بصری و اوحدی از عرفا و اینها میروند سراغ آن. این حدیث در واقع برای پنج درصد از خلقالله و تعداد بسیار کمی از مردم است؛ باید با حدیث عنوان بصری ارتباط برقرار کنند. نه عموم مردم آن را میفهمند و نه اصلاً مخاطب این فرمایش، عموم مردم است. معمولاً تلقی این است نسبت به مباحث معرفتی. کما اینکه کتابهای معرفتی هم که نوشته میشود، معمولاً همین نگاه و رویکرد به آن است: اینها قرار نیست به دست همگان برسد و مطلبی برای همگان نیست.
خب، این با آن زاویۀ سکولارزده جور درمیآید. ولی اگر ما قرار شد فضای ذهنیمان را از فضای سکولارزده خارج کنیم، آن وقت دیگر حدیث عنوان بصری یک حدیث خصوصی و برای یک اقلیت و برای اوحدی نیست. "اوحدی" واژۀ طلبگی و فاخر علمی است و همان تعداد اقلیت و تعداد خاص را شامل میشود. برای اینها نیست. حدیث عنوان بصری آن وقت یک دستور سلوکی مخصوص خواص نمیشود. حدیث عنوان بصری حکایت میکند از یک سبک تربیتی، از یک مدل، از یک مکتب، از یک سیستم تربیتی و آموزشی، و حتی یک مدل سیاستورزی، یک مدل حکمرانی. حدیث عنوان بصری یک پَک کامل از مبانی معرفتی و بروندادهای سیاسی است. قشنگ یک مدل آکادمی، یک مدل دانشگاه، یک مدل سبک تربیتی و پرورشی برای عموم.
اصلاً این نکتۀ بسیار مهم را باید به آن توجه داشته باشیم: همۀ آنچه که در آیات قرآن و در روایات برای خواص گفته شده، بهنحو دیگر همان برای عموم گفته شده. همین مطلبی که عرض کردم، باز خودش روایت است که قرآن همانی را که برای خواص گفته است: «العرباره للعوام و الاشاره للخواص»؛ عبارت برای عوام است و اشاره برای خواص. همانی را که برای خواص گفته است، به نحو دیگر برای عوام گفته است. به تعبیر آیتالله جوادی آملی، مطالب ناب عرفانی و توحیدی و معرفتی که مثلاً در آیۀ نور آمده، مثلاً در اوایل سورۀ حدید آمده، مثلاً در اواخر سورۀ حشر آمده - که اینها از غُرر آیات و آیات برجستۀ قرآن از جهت معرفت و عرفان هستند - همینها را در قالب داستان مثلاً موسی و خضر، بهنحو دیگری در ماجرای حضرت سلیمان، بهنحو دیگری در ماجرای حضرت یوسف، در قالب داستانها، در قالب تمثیلها، در قالب مسائل عمومی، همان مطالب خاص را گفته است. اصلاً شیوۀ قرآن و عترت در خاص و عام کردنش به این نیست که به عوام چیزهایی میگوید که به خواص نمیگوید یا بالعکس.
مرحوم علامه طباطبایی در اول رسالۀ الولایه به این نکتۀ بسیار ظریف و قشنگ اشاره میکند که «انّا معاشر الانبیاء امرنا ان نُکلّم الناس علی قدر عقولهم». معمولاً این روایت این شکلی تفسیر و ترجمه میشود که پیامبر اکرم (صلوالله علیه) فرمودند: «ما انبیا مأمور شدیم با مردم به اندازۀ عقلشان حرف بزنیم»؛ ترجمه میشود به اینکه به هر کسی به اندازۀ عقلش گفتیم. مرحوم علامه طباطبایی برداشتی که آنجا دارند در اول رسالۀ الولایه، این است. ایشان میفرمایند: معنای حدیث این نیست که اگر تو دوزار عقل داشته باشی، من به اندازۀ دوزار بهت گفتم و بقیهاش را نگفتم. معمولاً این است که دوزارش را گفتم، بقیهاش را نگفتم. این روایت معنایش این است که همۀ آنهایی که داشتم، در حد دوزارِ عقل تو گفتم. دقت کنید، دوباره میگویم. این تکه یکی از آن کبریات مسائل در واقع تمدنی ماست که از آیات و روایات است. پس پیامبر به اندازۀ عقل ما با ما صحبت میکنند، به این معنا نیست که اگر دوزار عقل داری، به اندازۀ دوزارش را میگویم و بیش از دوزار را نمیگویم. آنهایی که بیش از دوزار را نمیگویم... رفقا، چند سال آمریکا بودید، دوزار را که دیگر یادتان هست دیگر؟ دوزاری اینها میافتاد یادتان نرفته؟ از اصل و ریشه که درنیامدید! حالا این هم مزاحی است... یک سنت مثلاً شما با فضای خودتان... نمیگوید که آقا من به اندازۀ هرچی معارف دوزاری دارم، میگویم و هرچی معارف بالاتر... علامه میفرماید: این نیست. معنایش این است که همۀ معارفی که بعضیهایش میلیونمیلیون تومان است، همه را ساده کردم، در همان دوزاریه گنجاندم. همه را در دوزاریه گذاشتم. همه را به اندازۀ عقل تو میگویم. سادهاش کردم، به اندازۀ عقلت دارم میگویم، ولی همه را دارم میگویم.
پس دستورات عمومی و خصوصی ائمه اهل بیت با هم تباین ندارد. نسبت به قول فلاسفۀ اهل منطق، نسبت تباین نیست که یک سری چیزها را آنجا میگوید و اینجا نمیگوید، و یک سری چیزها را اینجا میگوید و آنجا نمیگوید. نمیشود که در آن کتاب سنگین، یک سری حرفها زده باشم که در این کتاب سبک نگفتم؛ و در این کتاب سبک، یک سری چیزها گفته باشم که در آن کتاب سنگین نگفتم. نسبت دستورات خاص و عام تباین نیست. نسبت دستورات خاص و عام، به قول ملاصدرا، «حقیقه و رقیقه» است. اصطلاحاتی که ملاصدرا درباره حقیقت و رقیقه به کار میبرد. به تعبیر دیگر، اجمال و تفصیل. هرچه در آن کتاب سخت بود، در قالب شعر و داستان و مثال، در این کتاب ساده گفتم. هرچه آنجا بود، اینجا گفتم. حقیقت و رقیقه؛ آنجا حقیقت بود، سبکش کردم، سادهاش کردم، همان مطالب سخت را اینجا در قالب داستان آوردم. آنجا تفصیل بود، اینجا اجمالش کردم.
آیا اهل بیت دستور سلوکی که به ما دادهاند، یعنی دو مدل تربیت دارند؟ اینی که دارم عرض میکنم بسیار مهم است، نسبت به اینها دقت کامل داشته باشید. یعنی دو مدل تربیت میکنند: یک وقت عوام را تربیت میکنند با دستورات عمومی که یک مدل دستورات است، یک وقت خواص را تربیت میکنند با یک مدل خاص که این یک مدل دیگر است. حالا از مطالبی که من عرض کردم، مقدمهای که گفتم، شما چه میفهمید؟ مدل تربیتی اهل بیت این نیست که یک نفر مثل عنوان بصری استعداد خیلی خوبی دارد، ببینید درست است که نسبت به خواص اهل بیت شیوۀ دیگری استفاده میکنند در تربیت اینها، نسبت به تربیت خود این افراد یک شیوۀ دیگری به کار میبرند. آن مدلی که سلمان را تربیت میکنند فرق میکند مدلش نسبت به این شخص با مدل نسبت به شخص دیگر فرق میکند نسبت به افراد، ولی سبک تربیتی فرق نمیکند.
عرض بنده را در اینجا خوب دقت کنید. سبك تربیتی كه برای سلمان دارند با سبك تربیتی كه برای آدمهای معمولی و مؤمنین ابتدایی دارند، سبك تربیتی فرقی ندارد. سبك اجرا این فرق میكند. اجرا روی سلمان، اجرا روی دیگری. اینجا به تعداد نفوس، ما راه داریم برای رسیدن به خدا. كاملاً ما قائل به پلورالیسم، تكسر را كاملاً قبول داریم كه هیچ دو نفری مدل تربیتیشان یكسان نیست. هر كسی مدل خاص خود را دارد. ولی اصل آن شیوه و سبك و مكتب چیست؟ نه، یك شیوه است، یك سبك است، یك روش است. عمومی خصوصی ندارد. عنوان بصری استعداد خوبی دارد، حضرت این مطالب را به او میگویند. دیگران استعداد عنوان بصری را ندارند، زمینه و ظرفیت او را ندارند، همین سبك را حضرت روی آنها پیاده میكنند در قالبهای دیگری. سبك و متد عوض نمیشود. مدل تربیتی همین است. حقیقت عنوان بصری را یک مدل پیاده میکنند، یک مدل تربیتی؛ بقیه مدل تربیتی دیگری دارند؟ اصلاً ۱۰ تا مدل تربیتی وجود دارد؟
حالا آن مدل تربیتی اهل بیت که زیربنای تمدن را در واقع همین مدل تربیتی میسازد، یک تمدن – برونداد زیرساخت معرفتی و فکری که ما اسمش را میگذاریم همان مبانی یا فلسفهای که از دل آن تربیت و آن ساختار تربیتی درمیآید. توی دنیا خیلی همۀ ساختارهای تربیتی محصول یک فلسفهاند. آن فلسفه یک تعاریفی دارد از هستی، از عالم. آن تعاریف میآید هی رقیق میشود، تبدیل میشود به یک سری آموزهها نسبت به یک سری گزارهها، یک سری دستورها، یک سری قضایا، یک سری کلیات. از اینها باز یک سری جزئیات، همینجور هی مرحله به مرحله تا میآید به عرصۀ خارجی میرسد، تبدیل میشود به جلوههای مختلفی در ساحتهای مختلف. روابط انسانی هست، در رسانه یکجور خودش را نشان میدهد، عرض کنم خدمتتان، خانواده یکجور خودش را نشان میدهد، و عرصههای دیگر. اینها همهاش همان زیرساخت فکری آن مدل تربیتی است. ما در حدیث عنوان بصری آن را بهنحو کامل داریم.
آمده از امام صادق (علیه السلام) سوال میکند دنبال علم است. حضرت جوابی که به او میدهند اول که اصلاً جوابش را نمیدهند! این خیلی مشتاقتر میشود. پیرمرد ۹۵ ساله میرود دیگر گریه و زاری و توسل به پیامبر، دعا و اینها. با اینکه اصلاً شیعه هم نبود. یعنی در همان فضای همان دوران هم مال مظاهر اربعه بوده و با مالک و اینها در ارتباط بوده و مالکی به حساب میآمده. شیعه به حساب نمیآید. میآید دیگر بعد از اصرار و التماس، حضرت راهش میدهند و اصرار که میکند برای اینکه من آمدم از شما چیزی یاد بگیرم، حضرت او را میبرند در اعماق ماجرا. حضرت به او میفرماید: «یا اباعبدالله لیس العلم بالتعلم». آن علم در مکتب تربیتی ما، در آن تمدنی که ما میخواهیم بسازیم، در آن زیرساخت فکری و اندیشهای و معرفتی ما، اصلاً از این جنس بدهبستانهای رایج نیست که یک جایی بروی یادداشت بکنی، بهت چیزی بگویند و بنویسی، بروی در آزمایشگاه تمرین بکنی، زیر میکروسکوپ پیدایش بکنی، اصلاً اینها علم نیست. اصلاً علم اینها نیست. اصلاً علم اینجوری نیست.
خیلی اینها نکات مهمی است. عرض کردم اینها باب مباحث فراوانی است. این جلسه را داریم، حالا شروع میکنیم. شاید جلسات دیگری هم باشد، نمیدانم. فعلاً احتمال... اصل احتمال منتفی است، شاید جلسات دیگری داشته باشیم. شاید در آن جلسات بیشتر در مورد این صحبت کنیم. بحثهای دیگری است. و دقیقاً چالش اسلام با مبانی غربی از این دیدگاهها فهمیده میشود. اگر ما میخواهیم بفهمیم که اصلاً اسلام غرب را قبول دارد کامل یا قبول ندارد کامل، که اسلام مگر چی میگوید و غرب چی میگوید؟ اسلام چی میگوید؟ دقیقاً همین مکتب تربیتی اسلام، تعریفی که اسلام از عالم دارد، بر اساس آن تعریف، این انسان را بپروراند، تربیت بکند، آدم بسازد. بر اساس ساختن این انسان، آن وقت میآید این ساختارهای مختلف را طراحی میکند و مهندسی میکند. آن ریشه و نقطۀ ابتدایی و مبدأ همین حدیث عنوان بصری است که بسیار مهم است.
آمده میگوید: «من علم میخواهم». حضرت میفرمایند: «علم که گرفتنی نیست. علم به تعلم نیست». آقا، پس این همه عالم میروند درس میگیرند، درس میدهند؟ شما خودتان روایت میگویید ۴۰۰۰ تا شاگرد داشتند. خیلی چیز عجیبی است. ما میخواهیم در مورد حضرت خیلی کلاس بگذاریم که حضرت مثلاً هرچی علم بوده مال امام صادق بوده، میگوییم ۴۰۰۰ تا شاگرد داشتند. علم که شاگردبردار نیست. اصلاً علم این مدلی نیست. انتقالش این مدل انتقال علم مال عالم ماده است. اصلاً ما فضای کارمان بالاتر از عالم ماده است. «فی قلب من یُرید الله تبارک و تعالی نورٌ». در یک عالم دیگری به دست میآید که آن عالم، عالم نور است. ما کاری که میکنیم این است: آدمها را میبریم در عالم نور. همۀ این قواعد، این شریعت، این رفتوآمدها برای این است که تو بهعنوان انسان، در عالم نور قرار بگیری. آنجا که رفتی خودت علم را میگیری. خدا به تو علم را میدهد. اصلاً معلم فقط خداست.
ادامۀ این روایت، بحثهای بسیار زیبا و فوقالعادهای دارد و دیگر فرصت نیست واردش شویم. اگر میخواهی علم پیدا بکنی، اول در نفس خودت: «فطلب اولاً فی نفسِکَ حقیقةَ العبودیّة». برو به حقیقت عبودیت برس. بعد دو تا چیز دیگر اضافه میکنند. بعدش میگویند که معمولاً یک حقیقت عبودیت را روی آن بحث میشود. خود ما هم یک ده جلسهای در مورد همین حقیقت عبودیت بحث کردیم: «زندگی به سبک بندگی»؛ و مباحثی را داشتیم آنجا در ده جلسه، ۱۰-۱۲ سال پیش، بلکه ۱۳ سال پیش، در جمع رفقای دانشگاه امیرکبیر ما این حدیث را مفصل بحث کردیم. آن دو بخش بعدی را هم گفتیم که حضرت دو تا راهکار میدهند برای کسب علم بعد از این، در واقع سه تا دستور کلی است: اول اینکه برو حقیقت عبودیت را پیدا کن. بعد «واستعمل العلمَ بما عَلِمتَ». اگر علم به دست آوردی، عمل کن. علم اصلاً همین است. هر چقدر عمل میکنی، جلو میآیی. و مرتبۀ سوم این است – که دیگر خیلی جالب است: خب حالا من سؤال داشتم چیکار کنم؟ «واستفهِمْ الله یُفهمکَ». از خدا طلب فهم کن، بهت میفهماند. اصلاً یک فضای دیگری است. هیچ جای عالم، هیچ مکتبی این مدلی نیست، اینجوری نمیگوید. هیچ معلمی این شکلی شاگرد تربیت نمیکند که بگوید ببین اصلاً پیش من که چیزی نیست. علم اصلاً انتقالی نیست. تو باید بروی در یک عالم دیگر. من هم کاری که میکنم این است که تو را پرت میکنم در یک عالم دیگر. تو در آن عالمِ دیگر که رفتی – که عالم نور است – علم را میگیری. بعد به علمت عمل میکنی. به علمت عمل کردی، علم بعدی را میگیری. هرجایش را هم که نفهمیدی، طلب فهم میکنی و میفهمی. کجای عالم را شما سراغ دارید؟ این مدلی شاگرد تربیت میکند؟ مکتب تربیتی این باشد؟ نه تنها مخصوص خواص نیست، همه را میخواهند این مدلی تربیت کنند. مکتب امام صادق (علیه السلام) یعنی این شیوۀ جعفری!
خب، امام صادق (علیه السلام) چه مزیتی دارند که بقیه ندارند؟ مزیت امام صادق (علیه السلام) همین مکتبی است که در قالب حدیث عنوان بصری معرفی شد. یک کم دیگر بیاییم گفتگو بکنیم. میخواهم یک کمی رفقا را ببرم به سمت مطالب مرحوم علامه طباطبایی و حضرت امام خمینی (رحمت الله علیه).
دربارۀ حضرت امام یک نکتهای عرض بکنم. ممکن است برخی عزیزان، شاید بعضی دل خوشی نداشته باشند نسبت به انقلاب و امام خمینی و اینها. یاد امام خمینی که میافتند، یاد مثلاً شعار آب و برق رایگان بیفتند یا مثلاً یاد کشتار سال ۶۷ بیفتند. بنده نمیخواهم در مورد اینها اصلاً گفتوگویی بکنم؛ نه در تأیید، نه در رد، نه در دفاع، نه در حمله، هیچی! ولی یک درخواستی دارم، حتی از کسانی که دل خوشی از جمهوری اسلامی و امام خمینی و اینها ندارند. درخواست من این است که امام خمینی را یک بار به عنوان یک دانشمند و اندیشمند، به عنوان کسی که مکتب فکری دارد، و واقعاً تمام قطعات مکتب را کامل طراحی کرده است، خصوصاً در آثار تخصصیترش مثل کتاب «تقریرات فلسفه امام خمینی» که این اثر کیمیا و بسیار ناشناختهای است و بعضی آثار دیگر ایشان که رویکرد انسانشناسی دارند، مثل «شرح حدیث جنود عقل و جهل»، «مصباح الهدایه»، «سر الصلات»، بیشتر کتاب «آداب الصلات» خیلی خیلی بیشترش، «سر الصلات» و عمومیتر «صحیفه»؛ با این زاویه، یک کمی امام خمینی را مطالعه کنید. درخواست بنده این است.
یک خاطره برای تکمیل داستانم نقل بکنم، میتواند کمکتان کند. علامه طباطبایی معمولاً نسبت به ایشان گارد نیست و علامه خیلی دایرۀ محبوبیتشان وسیع است، بین جمعهای نخبگانی. مرحوم علامه سمنانی - رضوانالله تعالی علیه - «المیزان علامه» را خوانده بودند. یک وقت در جلسهای، ایشان چشمشان ضعیف بود و ندیده بودند. در جلسهای ایشان بود و بعد مرحوم علامه طباطبایی این ور بودند و حضرت امام آن ور. خب ایشان دیده بودند که سیمای امام خیلی علمایی و با ابهت است نسبت به سیمای علامه طباطبایی. سیمای امام را که دیده بود و فکر کرده بود ایشان علامه طباطبایی هستند - ندیده بود، نه عکسی - علامه سمنانی به حضرت امام میگوید که: «آقای طباطبایی، این تفسیر المیزان شما فوقالعاده است، این فلان است، این فلان.» امام هم کلاً یک مدلی بود که اصلاً هیچ تحولی در ایشان صورت نمیگرفت. یعنی هرکی هر کاری میکرد، نگاه میکرد، موشک میترکید، برای امام حسن، نمیدانم کنتور برق میترکید، تا سقف خراب میشد. علامه طباطبایی وقتی به این بحث رسید که دیدم نکاتی میخواهد مطرح شود توسط آقای سمنانی، دیدم که باید بگویند که: «خب منم، اگر میخواهی چیزی بگویی به من، باید این جمله را بگویی.» جمله علامه طباطبایی!
خیلی جملۀ علامه طباطبایی (ره) است. سمنانی میگویند که: «آقای سمنانی، طباطبایی بنده هستم، ایشان استاد من، آقای خمینی است.» خب، ببینید این تواضع علامه را. در این شکی نیست، تواضع علامه است که نسبت به امام دارند. ولی علامه بالاخره جزء مخلصین بود و حرف الکی نمیزند. این تعبیر: «استاد من آقای خمینی است». خیلی! یک کم با این تعبیر امام را ملاحظه کنید. با تعبیر: «استاد من آقای خمینی» از این به بعد جملاتی که از امام خمینی میگویم، امام خمینی آب و برق رایگان و اعدام ۶۷ و اینها یادتان نیاید. امام خمینی «استادم آقای خمینی» است که علامه طباطبایی گفتند. این یک.
چند تا جمله میخواهم از امام برایتان بخوانم. یک ربع، حالا چقدر وقت داریم نمیدانم، ۱۰ دقیقه یا یک ربع. بعد بقیه پرسش و پاسخی اگر فرصت شد. چند تا جمله از امام برایتان میخوانم. یکی در مورد امام صادق (علیه السلام) است. پس اصل بحث چی شد؟ امام صادق (علیه السلام) در حدیث عنوان بصری دارند میفرمایند که کار ما این است که شما را میبریم در عالم نور، و علم آنجا، علم واقعی آنجاست. تربیت آنجاست، تمدن آنجاست. همۀ بقیۀ مسائل هم مقدمه است، مقدمه است برای اینکه بفرستیم در عالم نور. خدا باید کار بکند. خدا باید علم بدهد. از خدا باید بپرسی، از خدا باید جواب بخواهی. همۀ اینها منوط به این است که وارد عالم نور بشوی. انبیا و اولیا آمدند برای اینکه سیرت بدهند، تو را در عالم نور بیندازند. این تا اینجا اصل حرف در مورد حدیث عنوان بصری. بقیهاش را با امام خمینی.
یک جملۀ اول از امام خمینی برایتان بخوانم. جملۀ بسیار جالبی در صفحۀ ۱ جلد ۱۴ صحیفۀ امام خمینی هست. میفرمایند که: تکتک این جملاتی که عرض میکنم را داشته باشید. شاید بنده دو سه بار فکر کردم نسبت به تکتک این جملاتی که میخواهم اینجا خدمتتان عرض بکنم. دو سه بار چیدن را خراب کردم و این سخنرانی مثلاً یکساعته، شاید ۵ ساعت یا ۴ ساعت نمیدانم چقدر، فقط این چینش است که چی بگویم و بعد از آن چی بگویم و اینها. فقط وقت برده در این چینش. خیلی دقت مصرف شده، حالا دیگر ببینم چه برخوردی دارد.
این جمله را از امام داشته باشید. میگویند که: «این صراط مستقیمی را که انبیا جلوی راه بشر گذاشتند و نبی اکرم آخرین انبیا و اشرف همه آن راه را جلوی مردم گذاشتند و مردم را دعوت به این صراط مستقیم کردند و هدایت کردند به راه انسانیت...» واژهها را دارید دیگر؟ خودتان # بزنید دیگر. جاهای مهمش را. به قول ما نمایهزنی کنید. اصطلاحات را ببرید کنار. اصطلاح صراط مستقیم را ببرید. سورۀ حمد، یک سورۀ بسیار مهم است دیگر. کل قرآن عصاره سورۀ حمد است. و نظام واژگانی سورۀ حمد، قلب سورۀ حمد و مفهوم کلیدی سورۀ حمد باز صراط مستقیم است. مستقیم را داشته باشید، با آن کار داریم. همۀ مطلب در مورد مکتب تربیتی، تمدن، فلان، همهاش خلاصهاش در همین صراط مستقیم است. «...آن راه را جلوی مردم گذاشتند و مردم را دعوت به این صراط مستقیم کردند و هدایت کردند به راه انسانیت.»
عبارت اخصر صراط مستقیم چیست؟ راه انسانیت. امام خمینی در نظام معرفتی و فکری و واژگانی خودش گاهی میگوید صراط مستقیم، گاهی بهجایش میگوید راه انسانیت. این واژهها را داشته باشید. اگر بعداً بخواهیم با هم گفتگو بکنیم، با این واژهها کار داریم. راه انسانیت. خب، دیگر بهجای صراط مستقیم و راه انسانیت چی میگوید؟ «خروج از همۀ انحای کفر و الحاد». دیگر چی میگوید؟ پس سه تا واژه شد فعلاً: صراط مستقیم، راه انسانیت، اینها همهاش معادل هم است؛ خروج از همۀ انحای کفر. واژۀ چهارم: «خروج از همۀ ظلمات به نور.» «اهدنا الصراط المستقیم» یعنی چی؟ تنها دعای واجب – شاید تنها دعای واجب نباشد، ولی تنها دعای واجب شبانهروزی هست – یعنی هر شبانهروز ۱۰ بار این دعا واجب است. شما ۵ تا نماز بخوانید، هر کدام دو بار سوره حمد دارد. تازه در رکعات بعدی هم میتوانیم سوره حمد را بخوانیم. در رکعات بعدی هم میتوانیم سوره حمد بخوانیم که میشود ۱۷ بار، ولی اگر نخوانیم میشود ۱۰ بار. ۱۰ بار ما «اهدنا الصراط المستقیم» میگوییم. دعایی است که باید در شبانهروز لااقل ۱۰ بار گفته شود. «اهدنا الصراط المستقیم» یعنی چی؟ یعنی ما را هدایت کن به راه انسانیت. یعنی ما را هدایت کن به آن راهی که از همۀ انحای کفر خارج باشیم. یعنی ما را هدایت کن به راهی که از ظلمات دربیاییم، وارد نور بشویم. تا اینجا داشته باشید.
این بخش آخر جمله که امام تمام میکنند، این تکه خیلی قشنگ است: «باید شما جوانها همان راه را ادامه دهید. یعنی صراط مستقیم، راه انسانیت، همۀ آن چهار تا. اینکه پیرو رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خوب اینجا و در مکتب حضرت صادق (علیه السلام) پیروانی شایسته باشید.» روز شهادت امام صادق (علیه السلام). نسبت ما با امام صادق (علیه السلام) کجا تعریف میشود؟ ما میگوییم شیعۀ جعفری و تابع و او امام و یعنی چی؟ یعنی در صراط او هستیم. صراط او یعنی چی؟ یعنی صراط مستقیم. دیگر چی؟ راه انسانیت. دیگر چی؟ خروج از همۀ اَنحای کفر. دیگر چی؟ خروج از ظلمات به نور.
امام را به چشم یک حکیم - امام واقعاً حکیم است. به عنوان کسی که آثار اکثر... حالا نمیخواهم توضیح بدهم، گفتن ندارد، ولی به عنوان کسی که از بچگی در این وادی بودهام و از آثار مرحوم آقای صفایی گرفته و همینجور... یعنی شما هرکی را اسم بیاورید، اگر همۀ آثارش را نخوانده باشم، واقعاً وقتی به امام خمینی (ره) میرسید، احساس میکنید که همۀ این دیگران، همۀ این علمای بزرگ، غیر از علامه طباطبایی - چون امام و علامه را بنده دو روی یک سکه میدانم - همۀ اینها مقدمه بودند، همۀ اینها مقدمه بودند که شما به امام برسید. میخواهید امام را بشناسید، کتاب «بنیان مرصوص» آیتالله جوادی آملی را بخوانید. این در دسترس است. یک کمی شما را میبرد، میبرد در آن حال و هوا که بفهمید این از چه نوع عالمی است. این امام حکیم.
حاج آقا مصطفی، حاج آقا مصطفی خمینی که خود او هم واقعاً علامه است، چهار بار حاج آقا مصطفی خمینی در یک تفسیر پنج جلدی خودش، تفسیر ایشان استثنایی است در طول شیعه، چون حول و حوش ۳۰-۴۰ علم مختلف را تفسیر کرده، از جفر و رمل و استرلاب و اینها گرفته تا فیزیک و شیمی، عرض کنم خدمتتان، عرفان و فلسفه و فقه و اصول و هرچی این علوم که بوده ایشان در این پنج جلد روی آنها کار کرده است. ۴ بار این واژه را استفاده کرده: «قال والدی العالم برموز الکبر»؛ پدر من که آگاه است به اسرار قرآن این طور فرمود. در مورد امام در دهۀ ۴۰. در مورد پدر یکی آن «استادم آقای خمینی» است، یکی اینکه حاج آقا مصطفی میگوید. این دو تا عبارت را داشته باشید. امام چه میگوید؟ میگوید شیعۀ امام صادق (علیه السلام) کیست؟ کسی که در این صراط است. این صراط، صراط خروج از ظلمات به نور.
خب، برویم سراغ آیۀ قرآن. اصلاً تعریف قرآن در مورد انبیا چیست؟ انبیا آمدهاند چیکار بکنند؟ انبیا آمدهاند اصلاً ولایت چیست؟ اصلاً خدا چیکار است؟ مهمترین آیۀ قرآن، یکی از مهمترین آیات قرآن که در رأس آیات قرآن است، آیة الکرسی است. اختلاف است. علامه طباطبایی قائل است که آیة الکرسی یک آیه است. مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت قائلاند که آیة الکرسی سه تا آیه است. طبق نظر آقای بهجت، این آیه جزء آیة الکرسی به حساب میآید: «اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ» که همان صراط مستقیم شد. خدا ولایت دارد. ولایت چیست؟ ولایت یک حرکت دادن در صراط مستقیم است. صراط مستقیم چیست؟ صراط مستقیم صراطی است که مبدأش ظلمات و مقصدش نور مطلق است. از ظلمات حرکتت میدهد و سیرت میدهد به نور مطلق. امام صادق (علیه السلام) هم فرمود به عنوان بصری اگر علم میخواهی، باید بروی در نور. هر چقدر وارد عوالم نور شوی، عالم نور تشکیکی است، درصدبندی دارد. اگر دو درصد، پنج درصد، ۱۰ درصد... دیگر هرچی علم است آنجاست. اگر پنج درصد وارد عالم نور شدی، پنج درصد علم داری، پنج درصد بهرهمند از انسانیت شدی، پنج درصد شکوفا شدی. هر تعبیری که میخواهی به کار ببَر. اگر قرار است یک تمدنی، یک مکتبی انسانها را شکوفا بکند، آن شکوفایی کجاست؟ در نور است. اگر قرار است آگاهی بدهد، آن آگاهی کجاست؟ در عالم نور است. کمالات میگویید، همه در کجاست؟ عالم نور است. درست شد؟
حالا نکتهای که هست این است، این ولایت، این سیر دادن، همانی است که ما ازش تعبیر میکنیم به ولایت امام. امام را اصلاً میخواهیم برای همین. امام ولایت دارد یعنی همین. خب. الله ولایت دارد، سیر میدهد از ظلمات به نور. حالا در مقابل این ولایت: «وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ».
یک بحث تفسیر مفصل دارد. اگر عزیزان حال و حوصلهای دارند، جلد ۱۲ «تسنیم» ذیل این آیه، نکات خیلی خوبی گفته است. البته خود «المیزان» هم کلی مطلب دارد، در جلد ۲ ذیل همین آیه خیلی بحث دارد. بحث خیلی خوبی هم دارد مرحوم علامه. مفصلترش در جلد ۱۲ «تسنیم» است.
تفاوت ولایت طاغوت با ولایتالله چیست؟ ولایتالله این شکلی است که خدا همه کاره است. همه کنش و فاعلیت با خداست. ولی در ولایت طاغوت این شکلی نیست. همه فاعلیتها... آنهایی که ولایت پذیرند، در واقع خود طاغوت اصلاً وجودی ندارد. کفارند که به طاغوت هویت میدهند. کفارند که طاغوت را بهش ولایت میدهند. در ولایتالله برعکس است. خدا ولایت دارد و این ولایت را اعمال میکند بر مؤمنین. یک «اللهم» یک وحدت «من الظلمات الی النور». ظلمت زیاده است و جمع، نور واحد است. آن طرف: «والذین کفروا اولیائهم الطاغوت». اینجا ولی بود، آنجا «طاغوت». یعنی ولایت اینها متکثر است. همه آن اولیای آنها اسمشان طاغوت است که حالا در مورد طاغوت نمیخواهم بحث بکنم، بحث مفصلی دارد. و آنها کارکردشان این است، دقیقاً در صراط مستقیمی سیر برعکس دارد، مقصد، مبدأ نور، مقصد، ظلمت است. یعنی یک سیر دقیقاً معکوس با خط انبیا دارد. طاغوت چیکار میکند؟ از نور میکشد به سمت عالم ظلمات. این میشود کارکرد ولایت طاغوت.
این کلیت دین است. اگر میخواهید دین را در قالب یک جمله، ۱۰ جمله، ۲۰ دقیقه معرفی بکنید، بشناسید، همین عرایضی است که در این چند دقیقه خدمتتان عرض کردم. همۀ ماجرا یک سیر از این طرف، از ظلمات به نور، مقابله میکند، درگیر میشود با یک نظامی که آن نظام کارکردش این است که از نور به ظلمت ببرد. حالا وارد جزئیات و وارد قطعات این پازل میشویم. حالا میخواهیم تعریف بکنیم عالم نور چیست، عالم ظلمت چیست، صراط مستقیم چیست، انسانیت چیست، مدل سیر دادن چیست. این دیگر بخش بعدی است. حالا فکر میکنم که وقتمان هم رو به اتمام است. اگر وقت داریم، بنده یک مختصری در حد پنج دقیقه یک سری نکات بگویم. اگر نه، برویم سراغ پرسش و پاسخ، در قالب پرسش و پاسخ، نکات را اگر وقت شد عرض بکنم. اگر وقت نشد، بماند برای یک... بفرمایید نکته بگویم.
جزوه ای را از این بحث با همین عنوان «عالم نور» انشاءالله آماده میشود. آن عزیزانی که در کانال هستند، اگر هم نیستند، رفقایی که هستند برای رفقای دیگر ارسال بکنند. رفقایی که هستند فایل صوتی این جلسه که انشاءالله منتشر شود، زیر فایل صوتی این جلسه، آن جزوه را انشاءالله رفقا منتشر میکنند به عنوان «عالم نور»، بر اساس مطالب امام خمینی. چهار-پنج سخنرانی حضرت امام در مورد عالم نور صحبت کردهاند. در صحیفه، در آثار تخصصیترشان هم صحبت کردهاند. یعنی هم در «جنود عقل و جهل»، هم در «تفسیر سوره حمد» در مورد همین صراط مستقیم - که این «تفسیر سوره حمد» که الان هست چون آمده از آثار دیگر امام استفاده کرده، خیلی آنجا بحث خوبی شده است، ذیل همین صراط مستقیم این نکات را آورده- ولی باز آن اصل آن حرفهایی که میخواهیم بزنیم نیست. در صحیفه امام، یکی جلد ۹، یکی جلد ۱۱ و یکی هم جلد ۱۲ و ۱۳. این، این در این چهار جلد آمده است.
یک سخنرانی امام در جلد ۹ دارند. دست رفقا و دوستان را میبوسم، دست تکتکتان را میبوسم. این سخنرانی را کامل بخوانید. انشاءالله در قالب جزوه کل این سخنرانیها را متن را... جلد ۹ صفحه ۲۸۸، در جمع معلمان کشور. عنوانش این است: «مکتب توحیدی». یک دور دین را امام در این سخنرانی ۲۰ دقیقهای کامل گفته است و واقعاً جا دارد چهار پنج جلد کتاب، شرح این سخنرانی امام بینظیر است. یعنی بخوانید و این را ترجمه کنید و تکثیر بکنید، در دنیا همه برسانید و دیوانه بشوند. بخوانید ببینید چیست. حتی اگر دشمن جمهوری اسلامی، امام خمینی و همۀ اینها هستید. یک پنج دقیقه با این دشمنی، یک پنج دقیقه این را مهار کنید و کنار بگذارید. این سخنرانی را بخوانید، بعد دوباره تصمیم بگیرید در مورد اینکه ادامه بدهید دشمنیتان را یا ادامه ندهید. درخواستی که من از دوستان دارم.
بسمالله الرحمن الرحیم. «از امتیازات مکتب توحید با تمام مکتبهایی که در عالم هست این است که در مکتبهای توحید مردم را تربیت میکنند.» فصل الخطاب اصل دعوا سر این است. سر تربیت. حدیث عنوان بصری، حدیثی برای تربیت. انبیا آمدند برای تربیت. اصلاً انبیا دعوایشان این است. میگویند بقیه بلد نیستند تربیت کنند. موضوع اصلی انسان و اصل دعوا سر تربیت انسان است. ادعا این است که هیچکس غیر از ما انسان تربیت نمیکند.
ادامۀ جملات: «تربیت میکنند، یعنی چی؟» می دانی، تکتک این جملاتی که دارم میگویم، اگر در علوم انسانی، اگر در علوم تربیتی دستی داشته، کاری کرده باشید، میدانید چقدر این مطالب قیمتی است. «تربیت میکنند یعنی چی؟ آنها را از ظلمات خارج میکنند و هدایت به جانب نور.» تربیت در نگاه امام خمینی از ظلمات خارج میکند. خب این چهار تا واژه دیگر که قبلاً معادلگذاری کردیم: صراط مستقیم، راه انسانیت، این همانهاست دیگر. تربیت یعنی خب.
«تمام مکتبهایی که مکتب غیر توحیدی هستند، مکتبهای مادی هستند، متریالیسم.» این مکتبهای مادی «یا مردم را از آن دقت کنید، این مکتبهای مادی یا مردم را از عالم نور برمیگردانند به سوی عالم ظلمت. «وَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ» یا اینجوری است. و به سوی عالم ظلمت و دعوت میکنند به مادیگری و ماده.» دوباره معادلگذاری کنید. در نگاه امام، عالم ظلمت کجاست؟ عالم ماده. ورود در ظلمات یعنی چی؟ یعنی رفتن در مادیگری. این واژهها را داشته باشید. این یک منظومۀ فکر است. بسیار کمک میکند.
«و از عالم نور منصرف و منحرفشان میکنند. یا آنها را همان دعوت به ماده میکنند و دیگر آن طرفش را کار ندارند، نسبت به عالم نور و ارجاع مردم به عالم نور بیطرف هستند. یا مقابله و دشمنی میکنند با عالم نور، یا بیمحلی میکنند به آن.» همۀ مکاتب دنیا دارند از عالم نور سیر میدهند به عالم ظلمات. عالم ظلمات کجاست؟ عالم ماده. ماده را ما ظلمت در ظلمات، مطلق شرّ محض. اینها سوالاتی است که در ذهن شماست و اگر یک وقتی فرصت باشد، در مورد اینها هم صحبت میکنیم. سوالات خوب و مهمی هم هستند.
«علی ای حال، هر دو مکتب، چه مکتبهای ضد توحیدی و چه آن مکتبهایی که نسبت به توحید کاری ندارند، بیطرف هستند نسبت به عالم نور، یعنی اینها کارهایی که میکنند، تعلیم و تعلُمهایی که دارند، تعلیم و تعلُمهایی است که مربوط به ماده است. مردم را در مادیات و در ظلمات منقمر میکنند، منقلب میکنند، یعنی فرورفته. و از توحید و از نور آنها را باز میدارند.»
«لیکن مکاتب توحیدی که در رأس آنها مکتب اسلام است، در عین حال که به مادیات و با مادیات سروکار دارند، لیکن مقصد این است که مردم را طوری تربیت کنند که مادیات حجاب آنها برای معنویات نباشد.» مادیات حجاب نباشد. مدل تربیتی پس زدن حجاب، استفاده آری، حجاب شدن خیر. این مکتب تربیتی امام صادق (علیه السلام)، انبیا و اولیا، و حدیث و همۀ اینهاست. ماده ابزار است، نه هدف. باید به کارش گرفت. باید با آن همراه بود. امیرالمؤمنین فرمود: «مَن أَبصَرَ بِها بَصُرَتْه، وَ مَن أَبصَرَ إِلَیها أَعْمَتْه». کسی با دنیا نگاه کند یا به دنیا نگاه کند. اگر با دنیا نگاه کند بینا میشود. حواله بدهم. به دنیا نگاه کند کور میشود.
یه وقتی بنده مثال میزدم، گفتم مثل فرمان میماند. شما پشت فرمان، یک وقت با فرمان نگاه میکنی جاده را، یک وقت به فرمان نگاه میکنی. اگر با فرمان نگاه کنی، یعنی هم نگاهت به فرمان است، هم نگاهت به آمپر است، هم نگاهت به کیلومترسنج است، هم نگاهت به جاده است. همۀ اینها را توجه داری، گوشه چشم مسیر را نگاه میکنی. ولی اگر فقط فرمان را نگاه میکنی، قطعاً تصادف میکنی. افقی نداری، جایی برای رفتن نداری. همهاش توجه به این است که این را بچرخانی و هیچ هدفی از این چرخاندن نداری. الان حال کردی به سمت راست بگیری، حال نکردی به سمت چپ میگیری. قفل بشود، میشود لذا هرچی سرت را گرم میکند این فرمان برای اینکه سرت گرم بشود، پس این ماده ابزار است برای عبور، برای حرکت و ورود به عالم نور.
تفاوت مکتب اسلام با بقیۀ مکاتب این است. یک چند خطی را تمام بکنم، دیگر برویم سراغ پرسش و پاسخ. میفرماید که: «مادیات را در خدمت معنویات میکشند، به خدمت معنویات میکشند. در عین حال که نسبت به مادیات نظر دارند، نسبت به زندگی دنیا نظر دارند، در عین حال مردم را متوجه به معنویات و ظلمت ماده، نجات میدهند.» توجه به ماده و به مادیات بهطوری که تمام توجه به مادیات ظلم است و انسان را به ظلمات و به چیزهایی میکشد که شما مشاهده میکنید که در همۀ مکتبها که هست، مردم را میکشند به جنگها، به خونریزیها. مکتب کمونیست، مکتب خونریزی، مکتب اختناق است. تمام اختناق در آنجا حکمفرماست و خونریزی در آنجا هست. یک تحلیلی نسبت به مباحث سیاسی دارد.
«مکاتب توحیدی اینطور نیست.» ممکنه شما بگید که آقا این ادعا صادق نیست. من اصلاً هیچ حرفی ندارم. الان من با امام خمینی جمهوری اسلامی اصلاً کار ندارم. من با امام خمینی که استاد علامه بود – آقا مصطفی میگوید عالم بود – با آن امام خمینی کار دارم. ممکنه آن امام خمینی که آنجا در بحثهای علمی حرفهای خوبی زده، در جمهوری اسلامی نتوانسته پیاده کند. اصلاً ضدش عمل کرده. من اصلاً به این طرف کار ندارم. من به آن مکتبی که او دارد معرفی میکند و از دل قرآن و روایت درآورده، با آن کار دارم. میگوید که: «مکاتب توحیدی این شکلیاند. آنها میخواهند مردم را از ظلمتهای ماده به نور بکشند، به طرف خدا بکشند. لحاظا تا آنجا که امکان دارد در مکاتب غیر مادی، مدارا هست.» مکتبهای غیر مادی، یعنی ما. «خوشرفتاری هست. شماها خوب فکر کنید چی دارد میگوید. دعوت هست. تا آنجایی که ممکن است با دعوت، مردم را برمیگردانند به عالم نور و هیچ وقت درصدد جنگ و جدال نیستند. مگر اینکه احساس توطئه کنند. اگر احساس توطئه کردند، بهحسب دستور قرآن و بهحسب دستور اسلام، با آنها با شدت رفتار میکند. تا احساس توطئه نشده است، همه را آزاد میگذارند، هرچه میخواهند اختیار کنند. وقتی احساس توطئه شد، با شدت رفتار میکند.»
بعد یک سری بحثهای مربوط به همان زمان و اینها دارند. بعد میآیند در مورد معلم و اینجا بحثی که مطرح میکنند در مورد اینکه معلم نقش انبیاست. کار انبیا این است. چیکار میکنند؟ همین یک جمله و تمام: «نقش معلمی است که همان نقش تربیت است که اخراج من الظلمات الی النور. آنهایی که «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ». همین سمت معلم. خدای تبارک و تعالی این سمت را به خودش نسبت میدهد و به انبیا و بعد به معلم. این میشود آن ساختار کلان هندسۀ تمدن. این عرض کلی ما بود.
در این عرض کردم، این بحثها را در همین حد نمیشد توضیح داد. یک بخشهایی از ملاصدرا آورده بودم برایتان بخوانم در مقدمۀ «اسفار» که دیگر فرصت نشد. مطالب دیگر میخواستم بگویم که دیگر حالا باید یک صحبت بکنیم. این کلیت مسئله بود در مورد اینکه اصلاً مکتب امام صادق (علیه السلام) یعنی چی. اگر به ما گفتند مکتب امام صادق (علیه السلام) را با رسم شکل و با نمره دو، در دو جمله توضیح بده و ترسیم کن، باید بگوییم: مکتب امام صادق (علیه السلام) یعنی صراط مستقیم، یعنی راه انسانیت. این راه انسانیت مبدأش ظلمات، مقصدش نور است. ظلمات یعنی ماده، عالم نور یعنی توحید. مکتب امام صادق (علیه السلام) یعنی این. خیلی ممنون حاج آقا، خیلی موضوع جذابی بود.
سلامت باشید... انشاءالله به ما افتخار بدهید جلسات بعدی هم در خدمتتان باشیم. بهتر موضوع هر کسی سؤالی دارد میتواند دستش را بالا بیاورد و سؤال کند. انشاءالله جزوهای که حاج آقا اشاره کردند هم از ایشان میگیریم، اگر اجازه بدهند، در تلگرام.
من خودم یک سؤال برایم پیش آمد. الان که حالا ما عصر غیبت هستیم، دسترسی ساده... امام زمان (علیه السلام) هم که نداریم. یک اشارهای کردید، ولی حالا اگر خلاصه بخواهیم بگوییم که مسیر ما برای رسیدن به این علم که از جنس نور است... شهید مطهری بحث خوبی را دارند در کتاب «خاتمیت». آن کتاب را پیشنهاد میکنم عزیزان مطالعه کنند در مورد اینکه این هندسه و این اسکلت در ۲۵۰ سال توسط اهل بیت شکل گرفت، و اهل بیت به این نقطه رسیدند که این اسکلت دیگر آسیبناپذیر نیست و این جسد حفظ میشود در طول تاریخ و مسئولیت حفاظت از این اسکلت و این جسد را سپردند به علما. حالا به تعبیر ولایت فقیه میخواهیم بهش نگاه کنیم، نیابت خاصه و عامه میخواهیم نگاه کنیم، وکالت میخواهیم تعریفش بکنیم. هر تعبیری که میخواهیم بگذاریم. فقاهت علما، هر تعبیری میخواهیم بگذاریم. جان مطلب همین است. این اسکلت را سپردند به علما، به حافظان شریعت. این مسیر و این صراط مستقیمی که سیر میدهد از آن نقطۀ ظلمات به این عالم نور، هیچ وقت متوقف نشده است. نه در دوران اهل بیت و نه در دوران غیبت.
سلام علیکم و رحمت الله. سلامت باشید. خیلی احساسی میشوم به زبان مادر. ما از اهل خوز... دیگر شما اصالتتان را زیادی حفظ کردید. راجع به اشتها و نحوۀ غذا خوردن، حتی اگر کسی به شما فحش و ناسزا میگوید، اگر درست گفته باشد که من از خدا برای خودم چیز نادرست گفته باشد، از خدا میخواهم که برای شما... چه جوری غذا خوردن و علم و این مسائل در این حدیث هست.
نه، سوال خیلی خوبی است. طیب الله. عرض ارادت دارم بنده خدمت شما. به قول ماها، دمتان گرم که آن هویت ایرانیتان را آنجا فراموش نکردید و حتی آن اصطلاحات خاص در منطقه مادری را هم استفاده میکنید آنجا. خدمتتان عرض بکنم که: خیلی سوال خوب و نکتهسنجی است. اصلاً ربط آن دو بخش با این بحث علم. آن دو بخش در واقع چینش سبک زندگی و در بحث سبک... آنی که در رأس مطالب است توی بحث خوراک، خوراک انسان رابطه مستقیم با فکر دارد. که ما توی یک سری از مباحث اینها را توضیح دادیم. توی کدام بحث بود همین تازگیها در مورد رابطۀ خوراک؟ خدمتتان عرض کنم که عقیده و فکر و اینها چون در سیر صعودی، خوراک تبدیل به انرژی میشود در ما و آن انرژی تبدیل به فکر و عمل میشود. و هیچ چیزی به اندازه خوراک اینقدر در شخصیت ما اثر ندارد. لذا حضرت دستوراتی میدهند در مورد نحوۀ در واقع برخورد با خوراک، در هم کیفیتش و هم کمیتش.
«معده را سه قسمت کن.» ، «یک بخش برای غذا باشد، یک بخش برای آب باشد، یک بخش برای تنفس.» ، «تا گرسنه نشدی نخور.»، «اینجوری بخور.» کیفیت و آداب مربوط به غذا. و یک بخش مربوط به "حلم". در بخش سبک زندگی، یک بخشش مربوط به تعامل انسان با خودش و بدنش است که این میشود همان بخش مربوط به غذا. یک بخشش هم تعامل انسان در ارتباط با دیگران است که میشود همان بحث "حلم"؛ که اگر به تو توهین کرد، اینجور بگو. اگر ده تا گفت، بگو من یکی هم جواب نمیدهم، و مانند اینها.
این سه بعد اصلی زندگی انسان است: یکی در ارتباط با خداست که میشود حقیقت عبودیت. یکی در ارتباط با بدن خودمان است که سرآمد بحث میشود در همان بحث خوراک و مدیریت و کنترل رفع نیازهای ما، نیازهای مادی. و یک بخشش هم میشود تعامل با دیگران که اصل مسئله همین است که هیچ وقت دچار... یعنی، یک جوری رفتارهایت را مدیریت کن - حلم یعنی همین - که یک جوری نباشد که به یک نقطهای برسی که احساس بکنی دیگر باید کات بشود روابط و اصلاً هر چقدر با بقیه ارتباط نداشته باشی بهتر است. و برد در جدا بودن از مردم، و برد در ارتباط با مردم. قطعاً در ارتباط با مردم، آسیبهایی به تو وارد میشود. در این آسیبها، مدیریت کن که تو آسیب نزنی و این آسیبها کمترین آسیب و شکست را برای تو ایجاد کنند. این در واقع سه تا سرفصل کلیدی است در مورد طرح جامعی که امام صادق (علیه السلام) مطرح کردهاند.
آقای جواد، اگر سلام علیکم. سلام علیکم و رحمت الله. دستتان درد نکند حاج آقا. من محمدجواد هستم از ویرجینیا. خدا حفظتان کند. خدا نجاتتان بدهد انشاءالله. خیلی هم لذت بردم. خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم. یعنی واقعاً به خصوص این بحث وادی نور، خدا را شکر، جدید هست. فقط من یک سؤال بپرسم. احتمالاً البته حدس میزنم که خب خیلی جواب مفصلی داشته باشد. قطعاً همینطور است. فقط اینکه حالا این برای من سؤال شد که ما چه جوری بریم حالا به این وادی نور؟ یک جایی فرمودید که این علمی که حالا ما اینجا میگیریم، با این میتوانیم استفاده دنیوی و مادی داشته باشیم. چه جوری میتوانیم استفاده کنیم؟
سلامت باشید. اولاً بنده هم عرض ارادت به خدمت شما دارم و بابت محبتی که دارید سپاسگزارم. انشاءالله که ما هم خودمان هم اهل بشویم. این حرفها روی ما اثر بکند، به دعای پاک.
ببینید علم را ما... که آنجا اشاره شد به اینکه حتی علم فقه هم کارکردش فقط در عالم دنیاست. و ما در عالم برزخ – حالا آنجا کلی شوخی میکردیم با رفقا – بحثهای فقهی در عالم برزخ به درد ما نمیخورد. آنجا هیچ کس شک بین دو و سه نمیکند. هیچ کس در معامله و بیعش با دیگران نمیماند که الان این بیع باطل است و من مثلاً الان از خیارات میخواهم استفاده بکنم. این را اجاره... چیکار بکنم؟ میخواهم ازدواج کنم، دنبال عاقد میگردم که اینجا عقد بخواند، عقد موقت بخواند. یادمان رفت مهریه را تعیین کنیم. هیچ کدام از این مباحثی که ما توی فقه میخوانیم و فقها و حوزههای علمیه... یک سر سوزن تقریباً میتوانم بگویم یک سر سوزن در عالم برزخ کارایی ندارد. جهت قبله را پیدا کنید، آبش مطلق است یا مضاف.
علم الهی چرا؟ به خاطر آن بروندادی که علم... یعنی علم به ما جهت میدهد، میگوید که آقا با این خط باید حرکت کنی. از عالم ماده سیر کنی به عالم... به ما جهت میدهد. ضوابط را... بعضی از علوم فقط جهت را مشخص میکنند. بعضی از علوم ضوابط حرکت را مشخص میکنند. خب این ضوابط حرکت، حالا شما تصور کنید ما میخواهیم با همدیگر زندگی بکنیم. میخواهیم از منابع زیستمحیطی که داریم بهینه ازش استفاده بکنیم. یک جوری مصرف بکنیم که هم خودمان مصرفمان به حداقل برسد، هم دیگران، نسلهای بعدی بتوانند از اینها استفاده کنند. میآییم اینجا از تجربه و عقل جمعی استفاده میکنیم. عقل جمعی یک سری راهکارها به ما میدهد. این راهکارها را استفاده میکنیم. این راهکارها ثمرش این میشود که ما از منابع زیستمحیطیمان بهترین استفاده را کردیم. این دانش الان الهی هست یا نیست؟ شما به... با این علم، آن چیزی که خودمان داریم میخوانیم، از آن اشکال ندارد.
مهندسی هم همین است. دقیقاً این است که من مثال زدم، مثال نسبت به مهندسی است. یعنی مهندسی میخواهد از مواد موجود در عالم ماده استفاده بکند برای اینکه چیزهایی درست بکند که هم در واقع کیفیت بهرهوری انسان افزایش پیدا بکند، مواد مصرفی او کاهش پیدا بکند. من مهندسی را اینجوری میفهمم. و همۀ آن خروجیهایی که در شکل تکنولوژی ازش بهرهبرداری میکند، همین است. من مسافتی را میخواهم طی بکنم، ماشینهایی داشته باشم که سرعت داشته باشد، کمترین مصرف، بالاترین سرعت، بالاترین در واقع برونداد و خروجی. حالا هرچی شما میخواهید تصور بکنید. این علوم، جهتش خیلی... یعنی این علوم کنارش باید بیاید کسی به ما جهت بدهد. این علوم فینفسه، فی حد ذاته - به قول طلبها - نه الهی است، نه غیر الهی؛ نه ظلمت است، نه نور. اینها قوه است. قوۀ محض. اگر جهت الهی پیدا کرد در حرکت به سمت عالم نور استفاده کرد. ببین، خود امام صادق (علیه السلام) اینجا دارند آداب خورد و خوراک و غذا خوردن را یاد میدهند و این مسائل کاملاً مادی را دارند حضرت تعلیم میکنند در مورد اینکه غذا چقدر بخور، وقتی سیر شدی چیکار کن، وقتی گرسنه بودی چیکار کن. یعنی مسائلی که کاملاً جنبه حیوانی دارد، حضرت به عنوان یک دستور تربیتی و عرفانی دارند مطرح میکنند. یعنی جهت وقتی بود، آن وقت این غذا خوردن من هم میشود عین نور. این علومی که الان شما در غرب دارید روش کار میکنید، اینجا دارند روش کار میکنند، هر کدام به نحوی، اینها فی حد ذاته مگر علوم انسانی... من نسبت به آن فعلاً نظری ندارم. علوم مهندسی، علوم پایه، علوم اینها را فعلاً ما میگوییم که آقا فی حد ذاته نه مثبت است نه منفی. در مورد علوم انسانی البته نظر دیگری داریم، چون علوم انسانی خودش بروندادهای مبانی و کاملاً سو در و جهتگیری دارد. یعنی کاملاً آن انسان انسانی است که قرار است مادی باشد و قرار نیست به بیش از ماده فکر کند. روانشناسی، علوم انسانی. این مطلب را آنجا قائل نیستیم. آنجا حرف دیگری داریم. ولی اینجا نه. اینجا اصل مطلب همین است. اگر این جهت را...
خود بنده حالا یک وقت آن فضای حاکم بر علم تعریفی ندارد. یعنی اینجا علم برای علم و علم برای نهایتاً صنعت که ما ندیدیم هنوز که علم برای صنعت. نفهمیدیم کجاست. مثلاً برای تکنولوژی، مثلاً برای بازار، مثلاً برای تولید. اینها میشود آن خروجیهای A. این روح حاکم بر درس و دانشگاه و این، آن فضای درونی من اینجا. اگر بنده نیتم، انگیزهام چیز دیگری است، قرار است خودم جهتدهی بهش بکنم در راستای در واقع ارتقای کیفیت زندگی مردم با همان رویکردی که عرض کردم. ضوابط را قرار است مراعات بکنیم. حقوق انسانها قرار است ملاحظه شود و مراعات شود. تکلیفی که نسبت به طبیعت و عالم ماده داریم قرار است در آن ملاحظه شود. اینها را وقتی کنار هم بگذاریم، هرچی از علم بیرون بیاید عین نور است و ما را به عالم نور میبرد. سلامت باشید. پاسخ مختصری بود ها. این سؤالی که شما مطرح کردید لااقل سه چهار جلسه پاسخ به آن باید داده شود عزیز. باشد دیگر. همین کم را از ما بپذیرید. سلامت حاج آقا.
دو نفر دیگر هم همچنان سؤال دارند. اینترنتمان قطع نشده. خدمتتان هستیم. هر وقت پریدیم، یعنی دیگر نتمان قطع شده. آقای سید منصوری بفرمایید.
سلام علیکم. سؤالی داشتم. فکر کنم به سؤالی که دوست قبلیمان هم پرسید تا حدی مربوط است. حالا حدیث عنوان بصری این نکته اشاره کردید که به آن قسمت «العلم نورٌ» رسیدید که بعد بحث عمل هم توی کار آمد. من بیشتر سؤال من راجع به این دوگانۀ علم و عمل هست که من میخواستم بگویم همچین دیدگاهی، این حدیث و حالا دیدگاهی که ائمه دارند، این نیست که مثلاً علم مهم نیست، عمل عمل مهمه یا این نوری که گفته میشود، انگار یک وادی بالاتری است که جفت اینها را پوشش میدهد. لا بد مقدم هستم یکی دیگر. علم مهم نیست. دعوای رایجی که بین علم و عمل است، حالا یک سری از اینها که بیشتر سمت حکمت عملی میروند، آنوریها مثبت یا منفی. علم نور، یک جور عالم نور، یک دعای بالاتری از محمد است و هیچ کدام. درست میگویم؟ هیچ کدام سبقت به یکی دیگر ندارند و این مکان نکته بسیار خوبی است. ما هم تو همان میخواستم یک ربط نور به این دوگانۀ علم و عمل و... بله.
مطلبی که فرمودید خیلی، اولا که سلام علیکم و مطلبی هم که فرمودید خیلی مطلب درستی است. ما هم توی همان جلسۀ همون سالها در مورد حدیث عنوان بصری داشتیم، همین را مطرح کردیم که اصلا روایت میفرماید که این روایت آقای بهجت زیاد میفرمایند که «مَن عَمِلَ بِمَا عَلِمْ» اگر کسی به آنی که میداند عمل بکند، خب چی میشود؟ «عَلِمَهُ اللهُ علمَ ما لَمْ یَعْلَمْ». چیزهایی که نمیداند را خدا بهش یاد میدهد. آخر علم برای عمل، عمل برای علم. آخر آنی که نتیجۀ نهایی است باز خودش علم است. یک علم جدید در سطح بالاتر. باز آن علم جدید یک عمل جدید میطلبد. عمل وقتی انجام میشود یک علم جدید تولید میشود. حکما و فلاسفه بحث خیلی خوبی دارند. میگویند که شخصیت حقیقی و الهی انسان اگر یک جسم داشته باشد، یک روح داشته باشد؛ جسم، ملک و طوت، جسم برزخی... میخواهیم تعبیر کنیم از ما در عالم برزخ و ملکوت؛ جسممان عمل، روحمان علم است. ما این دوگانه در واقع این نور یک عمل نورانی است و یک علم نورانی. این علم نورانی یک روح نورانی در عالم نور ایجاد میکند. این عمل نورانی یک جسد و یک بدن نورانی در عالم نور ایجاد میکند. این دوگانه نسبتش این است. هیچ کدام برای هیچ کدام مقدم نیست. هر دو هم روی همدیگر اثر میگذارند. یعنی اگر من حال روحیم بد باشد، بروز پیدا میکند در افسردگی بدنم، فرسودگی تنم، بیحالیم، کرختیام. اگر بدنم بیمار باشد، بروز پیدا میکند در آن وضعیت روحیم، در اینکه الان تشویش دارم، در اینکه مطلب نمیفهمم، حواسم پرت است. هر کدام از اینها رابطه متقابل دارد. یعنی بدن روی روح اثر دارد و روح روی... این دوگانه در واقع اسمش دو تاست، ولی حقیقتش یکی است. دو جنبۀ مختلف با یک حقیقت که از هر کدام روی آن یکی اثر میگذارد. در واقع علم و عمل نسبتش این است. ما نه علم بدون عمل داریم، نه عمل بدون علم. نه علم مقدمه عمل است، نه عمل مقدمه. البته هر علمی که میآید، اگر عمل شود، این علم هم تثبیت میشود، هم تقویت. نه از این باب که علم مقدمه عمل است یا عمل مقدمه. از این باب که این دو تا حقیقتش وابسته به هم است و کاملاً منوط به هم است. حضور هر کدامش منوط به آن یکی است. عمل بدون علم هم عمل نه رشدی دارد نه شکوفایی. علم بدون عمل هم با جهل هیچ تفاوتی ندارد. نسبتش این است.
آقای/خانم جدینیا، اتص... سلام... سلام علیکم و رحمت الله. همۀ عزیزان.
سوالی که مطرح است از شهر هیوستون، جایی که باید به شهادت رسیدن... سؤالی که مطرح است این است که آقای عنوان بصری بالاخره رسیدند خدمت امام صادق (علیه السلام)، یا خود جنابعالی یا حضرت امام (ره) خدمت آقای قاضی (ره) رسیدند. خب دسترسی داشتند به افرادی که بتوانند راهنمایی بکنند. و این مسیر هم مسیری است که نیاز به استاد دارد و مسیر، مسیر پیچیده و مسیر بسیار بالاخره پرپیچوخم است و کوچکترین اشتباه، بالاخره آدم را به جاهایی میبرد که... و نقش استاد این است که خب خیلی راحت بتواند آنالیز بکند بعد بگوید خب. ماهایی که الان دسترسی نداریم، میخواستم ببینم که چه راهکاری پیشنهاد میکنید؟ البته اینکه قرآن میفرماید «وَ الَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا» درست است. به خود من و خیلی کسهای دیگر هم مثل من، خب این را دیدهاند. فقط کافی است که خداوند آدم را خوب هدایت میکند. علم آن چیزهایی که ندارد به آدم میدهد. ولی میخواهم بگویم که نقش استاد خیلی اینجا مهم است. این مسیر نیاز به استاد دارد. اینجوری نیست که شما خودت مثلاً بخواهی حالا چه میدانم یک مقدار از این طریق در راه به قول معروف جلو بری بعد مثلاً از یک سخنرانی دیگر خوشت بیاید، بههرحال راه به جایی نمیبرد. راهنمایی...
اولاً عرض سلام دارم خدمتتان، به آن خط شهیدخیزتان. عرض کنم خدمتتان که حالا نسبت به «پراید» نمیدانم با چه موضعی باید داشته باشیم. حالا مظلوم واقع شده ایشان، و انشاءالله که انتقام خون همۀ مظلومین... خدمتتان عرض بکنم، در مورد «استاد» بحث یک بحث بسیار مفصل است. حالا بقیه رفقا را در حد دو سه دقیقه، سه چهار دقیقه سعی کردم یک جواب سرپایی عرض بکنم و پاسخی حالا در یک حدی داده شده باشد. ولی در مورد جنابعالی اگر بخواهم وارد بحث بشوم، میترسم که آن نقاط ابتدایی بحث شبهه را... و فرصت... همچنان باید استاد. البته سعی میکنم خیلی مختصری اشاره بکنم که بههرحال کامل بیپاسخ نماند.
ببینید، یک علم در این عالم بیشتر نیست. و آن ذات باری تعالی است که او عین علم است و صفات حق تعالی با ذات حق تعالی عین است. و خدا همۀ علم است و عین علم. و هر علمی که در عالم هست جلوۀ علم خداست. این علم کامل بروزی کرده در عالم ما. جلوهای کرده، شده امام معصوم. شده این ۱۴ نور پاک در ۱۴ جسد. همۀ علم را جلوه داده است. این میشود مرتبۀ... خب امام زمان حاضرند و زنده. ما موقعیت امام زمان را یک موقعیت نمادین و فرمالیته تصور میکنیم خیلی وقتها این. یعنی فرض میکنیم مثلاً آقای قاضی در دسترس بودند و میرفتند یک عدهای از ایشان استفاده میکردند و الان آقای قاضی از دنیا رفتهاند. ای کاش یک کسی مثل آقای قاضی الان باشد و در...
اولاً هر کسی که آقای قاضی در معرضش بود، لزوماً از آقای قاضی استفاده نکرد. هر کسی آقای قاضی را دید لزوماً عارف نشد. قاضی وقتی داشتند تشییع میشدند و دفن میشدند، پنج نفر آنها را تابوت گرفتند. و خیلی از کسانی که میخواستند منزل ایشان بروند، مثل آقای کشمیری و خیلی از آقایان دیگر، ما کوچه و خیابان، این ور آن ور را نگاه میکردیم که یک وقت کسی ما را نبیند که میخواهیم برویم خانۀ متهم. میشدند به دشمنی. این یکی از زمینههاست.
حضور افرادی مثل... اولا این را باید اثبات کرد که قاضیها تمام شدند و الان ما امثال قاضی نداریم. که این اصلاً قابل اثبات نیست. بلکه ضدش کاملاً قابل... قاعدۀ لطف را اگر قبول داشته باشیم، ماشین فیض حق تعالی را قبول داشته باشیم، اسم هادی را در همۀ تاریخ زنده ببینیم، باید بگوییم که امثال قاضی هنوز هم هستند. اگر بهتر از آقای قاضی نباشند، لااقل مساوی آقای قاضی هستند. چون قرآن میفرماید: «لَنَذْهَبَنَّ بِخَيْرٍ مِّنْهَا» ما هیچ آیهای را نسخ... اگر آقای قاضی آیۀ خداست و خدا برداشته یا مثل قاضی را گذاشته یا بهتر از آقای قاضی. این قاعده خوب. پس هر وقت هم که قاضی باشد، هر کسی لزوماً استفاده نمیکند. قاضی هم یک جلوهای از هدایتبخشی امام زمان است و در واقع امام زمان دارند کار میکنند با دست و پای قاضی. و اگر امام زمان اراده بکنند، یک سنگ میتواند قاضی باشد و کارکرد قاضی را داشته باشد و هدایتبخشی قاضی را داشته باشد. و اصلاً قاضیها کارهای نیستند. امام زمان دارند کار میکنند. قاضی اگر دارد اثرگذار میشود و اثرگذاری دارد، عرض کردم آقای قاضی این همه آدم دور و... به چی بستگی دارد؟ به فعالیت فاعل بستگی دارد یا به قابلیت قابل یا به هر دو؟ به هر دو تا بستگی دارد و بخش مهمترش قابلیت قابل است.
بعضیها بودند... یک خاطرهای را عرض بکنم. مرحوم آقای انصاری همدانی اواخر عمرشان یک سفر رفتند پاکستان. مرحوم آقای تهرانی در کتاب «روح مجرد» میگویند که این سفری که انصاری همدانی رفت، هیچکس نفهمید برای چی رفته است؟ گفتند: «من یک وقتی بعد از رحلت آقای انصاری، ظاهراً بعد از ایشان به آقای حداد گفتم که آقا، این ماجرای سفر آقای انصاری همدانی چی بود؟» فرمودند که: «این اولیای خدا، عارفان، وارستهترینها، رتبۀ بالا، معمولاً اینجور سفرهای ناگهانی و یهویی که هیچکس نمیفهمد علتش چیست، دو دلیل دارد: یا به خاطر این است که یک استعداد نهفتهای در یک گوشهای از عالم، این ظرفیت استفاده را دارد و استاد ندارد، خدای متعال دارد این عالم و این شخصیت را میفرستد برای استادی.» که احتمال زیاد همین بوده است. یعنی یک ظرفیتی در پاکستان بوده که کاملاً آماده بوده برای استفاده و استاد نداشته، آقای انصاری میرفتند دستش را میگرفتند تا به منطقه برسد. «این سفری که این ولی خدا میکند، مناطقی که ازش عبور میکند بلاها را دفع میکند.» این عین عبارت آقای حداد در روح مجرد است که نقل کردم. سفر آقای انصاری از این دو تا خارج نیست.
غرضم این است که اگر قابلیت قابل باشد، انصاری همدانی باید پاشود برود پاکستان و دست آن شاگرد را بگیرد. باید پاشود برود. یعنی در همان ایالت شهیدخیز شما، همانجا هم قاضیهایی هستند که همانجا کار بکنند. آنجا هم در منطقۀ حکمرانی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. امام زمان، امام جورج فلوید هم هستند. امام همشهریهای او هم هستند. هر ذرهای استعداد اگر در عالم باشد، مسئولیت امام زمان است. یک آیه عجیبی داریم در سوره «المرسلات» میگوید: «روزی قیامت از مرسلین سؤال میکنم.» خیلی جالب است. ما معمولاً فکر میکنیم که خدا از ما فقط سؤال میکند که با انبیا چیکار کردی؟ قرآن میگوید: «من هم از تو میپرسم که با انبیا چیکار کردی؟ هم به پیغمبر میگویم با این چیکار کردی؟» توجه داشتید یا نه. یعنی به پیغمبر میگویم یک سر سوزن استعداد داشت، چیکار کردی؟ دستش را گرفتی یا نه؟ امام زمان روز قیامت مؤاخذه میشوند، سؤال ازشون میشود که یک سر سوزن استعداد در تگزاس بود، چیکار کردی؟ یک سر سوزن استعداد... پس بحث استاد همهاش برنمیگردد به آن استاد. قابلیت... اصلاً استاد یعنی چی؟ یک بحث دیگری است که من واردش نشدم که استاد، همان علم ماست. استاد یعنی میزان. استاد یعنی اسم هادی. که بحث مفصلی میشود. به این بخشش خیلی کار داشتم که اگر قابلیت در قابل باشد، این وظیفه است. در هر جای عالم، ذرهای اگر این قابلیت دیده شد، آیا قاضی باشد، آقای بهجت باشد، آقای انصاری همدانی باشد، علامه طباطبایی...
سر سوزنی و جاهای مختلف هم دیده شده در اطراف عالم به طرز عجیب که برخی از اینها به برخی از این اساطیر رسیدهاند و استفاده کردهاند. بعضی از اینها استفادهای که کردهاند از فرزند آن آقا بیشتر بوده است. یعنی گاهی یک نفر مثلاً در تانزانیا از آقای بهجت آنقدری استفاده کرده که گاهی اقوام نزدیک آقای بهجت اینقدر استفاده نکردهاند از آقای بهجت. این بحث قابلیت دیده شده است. این موارد به نحو خواب بوده یا آقای بهجت را آنجا میدیده و انواع و اقسام روشهایی که این اولیا خدا دارند برای ارتباطگیری و دست از این با تصرف. یک کتابی به آن میرساند، به او میرساند. یک خیلی روشهای مختلفی دارد و اصل متولیش هم امام زمان. عرضم این است: امام زمان را بیکار نبینیم که حضرت ۱۲ قرن رفتهاند مرخصی بدون حقوق و ۱۲ قرن است که گفتهاند خدایا ما که فعلاً کارهای نیستیم. دیگر به درک. الان آمریکا ریخته به هم. به من چه. تو الان مگر به من... الان مگر من کارهای که از من چیزی میخواهی؟ فعالاند. تو متن ماجرای داستانهای آمریکا. تو ماجرای ایران هم فعالاند. خیلی فعالیت حضرت زیاد است. تکتک اینهایی که دارند آنجا کشته میشوند. حضرت تکتک این بندگان خدا بعد نظارت داشته باشند به مقتول رسیدگی کنند. یقۀ قاتل را بگیرند. مدیریت بکنند صحنه را که همۀ ماجرا آخر به نفع جریان و جبهۀ حق بشود. اینجا یک چیزی میاندازند، از آنجا یک چیزی برمیدارند. حضرت مشغولاند به معنای واقعی کلمه و دقیقاً این وسط دارند هدایت میکنند. در نقش یک استاد کامل دارند ظاهر میشوند و صحنهها را دارند مدیریت میکنند. جهت میدهند و بروز پیدا میکند این دست در یک آستینی. گاهی آن آستین میشود علامه طباطبایی. آن آستین میشود امام خمینی. اینها آستینهایشان برای نشان دادن آن دست است و هیچ کارهای نیستند و همۀ هنرشان به این است که اینها یک آینهاند و یک جلوهاند، یک مرآتاند از خود نفس انسان کامل که حضرت بقیةالله ارواحنا فداه باشد. اینها همه یک آینهاند، یک پرتو. امام زمان دارند کار میکنند. اگر روی این مسئله خوب دقت بکنیم، دیگر در مورد استاد، زاویه دیدمان کامل عوض میشود و اصلاً نسبت به این شخصیتها نگاه استقلالی و مستقلانه نداریم. اینها همه یک پرتوی از یک آینهاند و کسی این پرتو را دریافت میکند که قابلیت داشته باشد. این دو تا رکن در استاد: یکی قابلیت ما و یکی پرتو بودن این استاد. اینها اصلش است. انشاءالله که به یک چیزی رسیده باشد.
چند نفر دیگر هم، جلسۀ خیلی طولانی شد. متأسفانه نمیتوانیم همه... از شما تشکر میکنیم، خیلی صحبت خوبی بود. حالا پاسخ سؤال آخری که میگفتید، من انشاءالله وقت بدهید دوباره به ما، جلسات را ادامه بدهیم و سؤالهای بقیه هم که حالا فرصت نشده الان جواب بدهند، در... خدا حفظتان کند. فقط تفاوتش به این است که بنده مظهر اسم مضلم، اسم هادی نیستم. اگر با این پیشفرض، با این دیفالت اگر میآیید تو این میدان، ما خدمتتان، خدمت عزیزان بودیم و حالا دیگر برای بعد، گفتگوهای بعد. اگر فرصت بود و باشد، انشاءالله هماهنگی صورت میگیرد و و انشاءالله خدمت رفقا باشیم. ما که خسته نمیشویم. بنده دیشب بیش از ۲۰۰ دقیقه، بیش از ۲۰۰ دقیقه ضبط همین بحثهای سهدقیقه در قیامت داشتیم. دیروز، دیروز ظهر تا الان بنده هنوز، یعنی با سه تا قهوه فقط زنده ماندم که خدمت شما باشم. حالا خلاصه میخواهم بگویم که این فضای صمیمی که با رفقا داریم و البته آنجا هم دیگر به نظرم الان دیگر آخر شب باید باشد. به وقت استراحتتان کم کم بشود. ما خستگیمان در رفت. حالا خدا به شما توفیق بدهد که آنجا هستید و در آن فضا اهل عالم نورید، اینقدر باصفایید که خستگی را میتوانید از تن بیچارهای مثل ما در بکنید. خدا به همه رفقا خیر بدهد و خسته نباشید و انشاءالله باز هم همدیگر را ببینیم. دیگر بنده هم ختم جلسه را میکنم و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
در حال بارگذاری نظرات...