چگونگی ارتباط ما با خدا
مقام نورانیت، مقام موجودیت
ولایت، نهایت فقر محض
نکات تفسیر تسبیح و حمد
مقام نورانیت، مقام ناریّت
حمد بهشتیان از چه نوعی است؟
تمام عالم اقرار به فقر خود دارند
جایگاه انسان در عالم ظلمت و عالم نور
راه عبور از چالش جبر و اختیار
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین، صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. علیکم السلام و رحمة الله."
با عرض سلام و آرزوی قبولی داریم برای عزیزانمان، دوستان خوبمان، برادران و خواهران عزیزمان در آمریکا و کانادا؛ البته ظاهراً در جلسه از جاهای دیگری هم عزیزانمان حضور دارند، ولی خب مخاطبین اصلی و در واقع بانیان جلسه همین عزیزان ساکن آمریکای شمالی هستند.
بحث ما در مورد مقام نورانیت و عالم نور در جلسات گذشته و مطالبی عرض شد. توضیحات کلی داده شد. این متن کتاب را بنا شد که بیشتر بخوانیم و نکاتی که فرمودند را ببینیم چیست. بحثهای دقیقی است و اگر خوب اینها تصور و تصدیق بشود، آن زیرساخت اولیه مبانی اسلامی و معارف الهی قابل فهم میشود و هندسه کلی دین فهمیده میشود.
در کتاب "فروغ شهادت" در ادامه مطلب میفرمایند که: "با بیان مختصر که عقل و نقل بر آن شاهد است، هر جا مخلوقی - اعم از مادی و مجرد، ذیشعور و غیر ذیشعور، ارضی و سماوی - باشد، پس موجودی باشد؛ میخواهد موجود مادی باشد یا مجرد، میخواهد شعور داشته باشد، زمینی باشد یا آسمانی باشد. هر جا چنین موجودی باشد، خداوند قبل از او و بعد از او و با اوست."
این البته زمانی نیست، رتبی است. همانجوری که میگوییم ذهن و فکر من قبل از این حرفهای من هست، بعد از حرفهای من هم هست، با حرفهای من هم هست؛ زمان هم ندارد، منسلخ از زمان است، زمانبردار نیست، فوق زمان است. هر شی خدا با اوست، قبل از اوست، بعد از اوست، با اوست.
این مثال را بگذارید من عرض بکنم در مورد احاطه. حالا "الکلام هیجّر الکلام..."، بحثهایمان را لابلای این خط میخوانیم و وارد نکاتی میشویم. نکات مهمی است. قبل از اینکه ادامه مطلب را بخوانم، این مثال را عرض بکنم. این مثال کمک میکند برای فهم احاطه محیط و محاط و قرب. قرب خدا به ما از چه جنسی است؟ خیلی مثال لطیفی است. احاطه خدا به ما از چه جنسی است؟ اینی که خدا با ماست، اینی که خدا در ماست؛ در ما از ماست و از ما نیست، در ماست و درمان نیست، داخل است و خارج است؟ این مثل چیست؟
این مثال را داشته باشید. الان شما، حالا ممکن است یک تعدادی، نمیدانم حالا تو آمریکا که احتمالاً فکر کنم سر شب میشود برایتان، دیگر. ولی اینجا که مثلاً الان کلهسحر. به قول ایرانیها میگوید آقا چشمش خواب دارد. این خواب آقا اعجوبه است. این خواب یک چیزی است. "و من آیاته منامکم"؛ یکی از آیات عجایب است. الان خواب کجاست؟ خواب با من است، در من است، از من است؟ و از من نیست، و در من نیست، و با من هم نیست. خواب محیط بر من است. خواب تو چشم است. چشم خواب دارد. خواب همه چشم من را احاطه کرده. خواب چقدر نزدیک است به چشم. در عین حال، چشم نیست. بخشی از چشم نیست، ولی همه چشم را گرفته، همه بدن را احاطه کرده. قدرت شما! اراده کن که خواب، تو را نبرد. به اراده شما نمیرسد. مثال کلی فکر کنید. خیلی فکر کن. تفکر که عبادت است. اینهاست که جهان آدم را عوض میکند. این و اینجور تفکرهایی. مثالهای ساده و در واقع پیشپاافتاده. حقایق خیلی فراتر از این است، ولی برای فهم قرب، احاطه، قیومیت.
خواب بر چشم ما قیوم است. سوار است. درست است؟ همه این را گرفته. هیچی از چشم، از دست خواب در نمیرود. هیچی از دست او در نمیرود. همهاش تو قبضه قدرتش است. هر وقت بخواهد این را میگیرد، میبرد. هر وقت بخواهد آزادش میکند. قابض، باسط، ظاهر، باطن، قیوم و و و... همین! روش فکر کنید. این احاطه خدا بر ما از جنس، یعنی شبیه احاطه خواب بر چشم است. تو چشم هست و تو چشم نیست. با چشم هست و با چشم نیست. از چشم است و از چشم نیست. "داخل فی الاشیاء، خارج عن الاشیاء." تو اشیا بدون اینکه ممزوج بشوند، بیرون از اشیا بدون اینکه مباین بشوند. قشنگ! خواب یک مثال بارز تو این مسئله است. مظهر اسم قهار است. اسامی خوب. این یک مثال. خدای متعال با ما و محیط بر ما به اینجوری محیط است.
میفرمایند که: "ما این معنا را مقام نورانیت و ولایت مطلقه کلیه الهی نامیدهایم."
الان اینجا خواب چطور ولایت داشت بر چشم؟ خواب اراده میکند چشم را برباید، چشم هم باید اینجا چیزی بگوید؟ چشم هم اراده و اختیار و چیزی دارد در برابر خواب؟ از چشم نظرسنجی میکند بعد چشم میگوید که خواب الان نیا، نیم ساعت دیگر بیا. پشت فرمان نشسته، دارد میرود، خواب میآید میبردش. چشم بخواهد به خودش بیاید که این الان کی بوده، چی بوده، از کجا رفت. این رفت تو گاردریل، خواب آمد بردش. اینها خواب این شکلی است. مرگ هم این شکلی است. احاطه. چون مرگ ورود ما به عالم بالاتر است دیگر. این احاطه عالم بالاتر به عالم پایینتر، این شکلی است. خواب هم چون باز احاطه عالم بالا به عالم پایین است. تازه این احاطه عالم بالا به پایین، احاطه باطن به ظاهر که همین است، این باز یک مرحله است. یک درجه از این عالم بالاتر است که میشود خواب. خدای متعال که خودش اصل حقیقت است، اصل باطن است، او هم ظاهر است، هم علو است. این میشود ولایت مطلقه همه وجود یک شیر تحت قدرت و تسلط.
این میشود مقام نورانیت. پس مقام نورانیت حقتعالی، رابطه ما با حقتعالی، آن بخشی که مقام نورانیت ماست، آنجایی است که خدای متعال محیط بر ماست و همه وجود ما را تحت پوشش قرار داده، مثل خواب بر چشم. آن رتبهای که خواب سوار بر چشم است که عرض کردیم، این جای خاصی ندارد، زمان و مکان و اینها ندارد. ولی حالا ما لحاظ میکنیم، یک حیثیتی به صورت ذهنی، یک موقعیتی لحاظ میکنیم به صورت ذهنی. موقعیت به نسبت چشم، این موقعیت خواب به نسبت چشم اسمش را بگذاریم مقام نورانیت چشم در برابر خواب. مقام ولایت کلیه خواب بر چشم، ولایت مطلقه کلیه، احاطه کامل دارد و همه چیز در قبضه قدرت و تسلط است.
در طول روز بعضی نکات یادم میآید که اینها را نگفتیم یا نکاتی که مربوط به بحث است، سیو میکنیم برای فرداش. مقام نورانیت یک اصطلاح دیگری است از همان اسم اعظم. اسم اعظم هم همین است. آن مقام، آن جایی که انسان این احاطه را او بگیرد. چطور یک یگانگی ما اینجا در خواب و چشم میبینیم. خواب میآید انگار با چشم یکی میشود و این چشمه دیگر چشم نیست. خواب همه این را برد و الان خواب تصمیمگیر کامل و همهجانبه است نسبت به چشم و این چشمه دیگر انگار اصلاً چشمی نیست. فنا! دیگر خیلی مثال لطیفی است. از زوایای مختلف به آن نگاه کنید. این چشم فانی شد در برابر خواب. چشم دارم که بگویی چشم ندارم؟ چشم دارم و ندارم. هست و نیست. هست ولی انقدر خواب این را برد که دیگر نیست. نیست ولی باز بالاخره چشمه هست و نیست. هی تو این دوگانه هی رفت و برگشت. "امر بینالامرین". این معارف، از این صنف است که اینها، این مثالها بحث ما را حل میکند.
بعد آنجایی که آدم سوار بر کل عالم است و سوار بر هیچ چیز نیست، انقدر قدرت دارد که همه عالم را میتواند جابجا بکند و سر سوزنی هم قدرت در خودش احساس. مقام فنای مطلق. اسم امام معصوم، تصرفاتش، اراده او، ولایت و بر عالم از اینجاست، از مقام نورانیت اوست. اسم اعظم همین است که حالا باز تعبیر دیگری اگر بخواهیم برایش به کار ببریم، میتوانیم بگوییم مقام انقطاع محض. چطور الان اینجا خواب انقطاع محض ایجاد کرد برای چشم؟ چشم را از همه جا منقطع و چشم در برابر خواب هیچ. و خواب همه این چشم است و این خود را سپرد به خواب و خواب همه این را ربود و گرفت و الان خواب است که دارد همه کار میکند. با خدای متعال نسبتش با نفس معصوم و مقام نورانیت معصوم این شکلی است. معصوم همه کار میکند، همه چیز در اراده اوست و او خودش در اراده خودش، خودی اصلاً خودی نمیبیند. هیچی. "الله قبله و بعد." قبلش خدا را دیدم، بعدش خدا را دیدم، باهاش. این همان مقام اصلاً. امیرالمومنین مگر غیر از خدا چیزی میدیدند؟ "ما کنت اعبد ربّاً لم أره"؛ من اصلاً خدایی که نبینم که نه نبینم، نه یعنی یک وقتهایی میبینم، مثلاً صبحها میبینیم، عصرها میبینیم، اینجوری خدا را میدیده؟ نه! خدا که یک وقتهایی بردار. مگر خدا یک وقتهایی بردارد که یک وقتهایی ببینتش. سرمد، صمد و خدای صمد سرمد "من الازل الی الابد" با ماست و "من الازل الی الابد" مشهود ماست و محیط، شاهد و مشهود است.
وقتی کسی به آن مقام رسید که هر چیزی که میبیند، قبل و بعد و باهاش خدا را میبیند. یعنی اساساً غیر خدا چیزی نمیبیند. به هر آنچه که از او دارد سر میزند، از معجزات، از کرامات، از اعمال ولایت، از، از تقنین، قانونگذاری شریعت، ابلاغ شریعت و و و و و... همه اینها از خود حقتعالی دارد سر میزند. حدیث قرب نوافل، مقام نورانیت و مقام ولایت مطلقه کلیه الهیه که این تسمیه، این نامگذاری از آیه نور و حدیث نورانیت و آیات و احادیث است. بنابراین، شناخت مقام نورانیت موجودات و احاطه حضرت حق بر آنان، همان شناخت حضرت حق اسماء و صفات اوست.
راه معرفت به خدای متعال، مقام نورانیت اشیاء است. شما به مقام نورانیت هر شیئی که وارد بشوید، دارید خدا را میبینید. خدا آنجا حاضر است. "انه بکل شیء، علی کل شیء شهید". حالا این آیه را ایشان اینجا نیاورد، ولی از آیات خیلی مهم است. خدا بر هر چیزی شهید است. بر هر چیزی شهید، "علی کل شیء شهید" یا "بکل شیء"؟ به نظرم تردید کردم. "بکل شیء شهیده" یا باید پیدا کنم، ارجاع بدهم، اگه خواستید همین الان مطالعه کنید. چون خیلی نکته دارد. این شهود اولیای خدا بر ما هم از همین جا است. که شاهد اعمال ما هستند.
میفرماید که: "شهید." سوره مبارکه سبأ، آیه ۴: "ان اجری الا علی الله و هو علی کل شیء شهید." در سوره مبارکه فصلت، آیه ۵۳: "سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم." که این آیه، آیه معرفت است. "سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق." آیاتمان را به اینها نشان میدهیم در آفاق نشان میدهیم و در انفس اینها نشان میدهیم در مقام نورانیتشان نشان میدهیم در آفاق هم نشان میدهیم یعنی در مقام نورانیت اشیا به آنها نشان میدهیم. تا برایشان تبین پیدا کند، واضح بشود که او حق است. اصلاً جز آن نیست. جز او حقیقتی نیست. و همه به او بند است. او حق اول است. "اولم یکف بربک انه علی کل شیء شهید." آیا برای ربّ تو کافی نیست که او بر هر چیزی شهید است؟ این حالا باید توضیح بدهیم که یعنی چی. باز جای دیگر میفرماید که دستور مارک جدایی آیه ۶: "و الله علی کل شیء شهید." سوره بروج، آیه ۹: "الذی له ملک السماوات و الارض و الله علی کل شیء شهید." همهاش "علی کل شهید" دارد. "بکل شیء شهید" ما توی آیات ندیدیم. جاهای دیگر هم البته این "و الله شهید علی ما تفعلون و الینا مرجعهم ثم الله شهید علی ما یفعلون." دیگر حالا "ان الله علی کل شیء شهید" دوباره سوره مبارکه حج، آیه ۱۷. این آیات را ملاحظه فرمودید. "علی کل شیء شهید."
خب حالا توضیح شهید: بر وزن فعیل است. وزن فعیل در زبان عربی دو کاربرد دارد. یک معنای فاعل میدهد، معنای مفعول میدهد. گاهی هم تو هر دوتاش با هم به کار میرود. بخش تخصصی میشود. نمیخواهم خیلی فضای جلسه را بحثهای تخصصی بگیرد، ولی از باب تذکرش. یک بحثی داریم در علم اصول: استعمال لفظ مشترک در اکثر از معنا. یعنی گاهی ما عبارتی که دو معنا دارد را میگوییم هر دو معنایش را هم با همدیگر اراده میکنیم. اسمگذاریهایی که روی فروشگاهها مثلاً وقتی میشود، معمولاً این شکلی است. طرف هم فامیلی خودش را دارد روی فروشگاه میگذارد، هم مثلاً آن فامیلیه یک ربطی با آن جنسی هم که آنجا دارد میفروشد دارد. هر دوتا را با هم ترقی. فامیلی طرف است، "الکتریکی ترقی". مثلاً چه میدانم از این جور چیزها. هر دوتاش با هم. واقعاً منظورش آیات قرآن استعمال لفظ مشترک در اکثر از معنا درش هست. خصوصاً در وزن فعیل. وزن فعیل مثلاً میگوییم "نصیر". نصیر به معنای ناصر است. فعیل به معنای فاعل. "قتیل" به معنای مفعول است. قتیل به معنای مقتول. پس فعیل یک وقت به معنای فاعل به کار میرود، یک وقت به معنای مفعول به کار میرود، یک وقت هر دوتاش با هم. مثل "حبیب". حبیب هم مُحب است هم محبوب است. به جفت اینها میگویند حبیب. هم به مُحب میگویند حبیب، هم به محبوب میگویند.
حالا شهید کدام است؟ شهید هم جفتش است. شهید هم به معنای فاعل است هم به معنای مفعول. "و الله علی کل شیء شهید". خدا بر هر چیزی شهید است یعنی هم شاهد است، اینجایش خیلی مهم شد، و هم مشهود است. خدا را در هر چیزی میشود دید. خدا را در هر چیزی میشود شهود کرد. و خدا بر هر چیزی شاهد است. بر هر چیزی هم شاهد است هم مشهود. چون شیئیت شیء به خدای متعال است. شیئیت شیء به مقام نورانیت است. شما اگر مقام نورانیت او را ببینید، دیدن مقام نورانیت او، شهود مقام نورانیت آن شیء، همان به شهود خدای متعال میرسد. همان بقای نورانیتش، همان فقرش، همان بیارادگیاش، همان هیچنبودنش، همان نقص کاملش. این هیچ نیست غیر از آنی که خدا تعیین و آن به آن خدا دارد تعیین میکند که این چی باشد. و آن به آن در به وجود به آن حیطه او وقتی توجه بشود، حالا یک وقت توجه ذهنی، یک وقت توجه قلبی به این حیث از وجود خودمان اگر توجه بکنیم، دیدن این همان معرفت نفس خود را میشناسد. همان خودش نشاندهنده چیست؟ خودش فقر محض. خودش عدم. عدمی است که وجود بهش تابیده. توجه به اینکه میکند، خدا را دارد شهود میکند. این میشود مقام. و درون بخش اسم اعظم دارد. انقطاع اگر حاصل بشود، اسم اعظم لزوماً لفظ نیست. حالت دقیقتر بگوییم، یک صفت. حالا حال، چون بین حال و صفت تفاوت دارد. بحثهای اخلاقی. یک مقام معنوی. مقام.
یک لفظ البته در آن مقام آدم هرچیز که بگوید، هر لفظی که او بگوید، کارایی دارد و کاربرد. آنجا فحش هم که بدهد، تلفظش، آن لفظش کار خودش را میکند. این اسم اعظم حالت انقطاع است. اگر کسی به این انقطاع محض به مقام نورانیت و ادراک کرد او مقام، این اسم اعظم است. هر اراده بکند این "کن فیکون" دیگر نیست. اوی دیگر که بخواهد این اراده بکند بعد خدا مثلاً بررسی بکند. اصلاً دوگانگیای نیست. یگانگی خواب و چشم. مثال خواب و چشم. یک جوری این برون سواره و ولایت دارد. همان که دیروز هم عرض کردم که ما خیلی نمیتوانیم بگوییم اختیار و صحبت بکنیم. جبر را قبول نداریم ولی اختیار را هم قبول نداریم. چون یک یگانگی هست تو این اراده و اختیار از جنس یگانگی خواب و چشم. نمیشود دو تا فرض کرد. الان واقعاً چشمی که خواب او را ربوده، یک خواب داریم، یک چشم داریم؟ نه. این خواب عین چشم است و این چشم عین خواب است. میگوید "چشاش خوابه". چشات خوابه؟ چشات خوابه؟ چشام که خواب نیست که. یک خواب داریم، یک چشم؟ نه. "تو چشات داره". حمل میکند. اصلاً موضوع محمول. "چشمهایت خواب است." "خواب است" دیگر. من را نباید بده که "چشمهایت یک خوابی". مثلاً ما تصور نداریم از این. عین یگانگی است بین چشم و خواب. این آنجا اراده یکی میشود. مقام فنا این شکلی است. عین یگانگی! خدا اراده کرد. "خدا حاجتم را" چون دیگر اصلاً اراده جدای از اراده خدا ندارد. و امام حسین از مقام نورانیتش دارد حاجت نورانیت میدهد. شفاعت میکند. امام حسین نورانیتش دستگیری میکند. عنایت میکند. مقام نورانیت فنای محض است و اصلاً غیر از اراده خدا آنجا چیزی نیست.
نکته بسیار مهم اینجا و ما را هم دعوت کردند همه را به آن سمت. دعوت به عالم نور. عالم نوری که ما را دعوت کردند همین بحثهای شبها در مورد اراده داریم. نمیدانم رفقا پیگیر این بحثها هستند، گوش میدهند، نمیدهند. جلسات آیندهمان انشاءالله چند جلسه جلوتر به این بخش میرسیم. اینها دیگر گل معارف ماست و ببینید این معارف وقتی وارد حوزههای مختلف بشود، غوغا میکند. یک درخواستی که از رفقا خصوصاً رفقای ساکن آمریکا و کانادا که مشغول فعالیتم دارم این است که اگر خصوصاً تو بحثهای علوم انسانی و اینها دارید کار میکنید، این معارف را بیایید بریزید توی رشتههای تحصیلی و فعالیتهای علمی که دارید. مثلاً این، این تیکه که عرض کردم کلاً روانشناسی را زیر و رو میکند. این بخش بحث مقام نورانیت کلاً یک روانشناسی جدید. چون کلاً روانشناسی غرب مبتنی بر دوگانگی است. دوگانگی ما و خدا. اگر نگوییم تو این دوگانگی هم اصالت را به انسان دادهاند؛ اومانیسم. یک انسان، یک خداست و اصالت هم با انسان و خدا هم تابع اراده انسان است. این مکتب فکری و این مبانی نظری و فلسفی و جهانبینی و ایدئولوژیک غرب، علوم تربیتی در میآید و روانشناسی در میآید. ببین چقدر پرت است این حرفها. هیچ ربطی به واقعیت ندارد. این ظلمت محض، تخیل و توهم محض، صفر است. اصلاً یک سر سوزن نور و واقعیت در این نیست. دقیقاً برعکس. اصلاً دوگانگی نیست. دوگانگی هم باشد، اصالت با خداست. دوگانگی هم نیست. دوتایی نیست. یکی است. یک اراده بیشتر در صحنه نیست. یک تصمیمگیری، یک فعال، یک حول و قوه بیشتر نیست. "لا حول ولا قوه الا بالله."
با ارادهمان اگر برسیم به آنها، نمیدانم چون فضای جلسه عمومی آنجا کمی سخت است تو جلسات عمومی اینها را مطرح کردن. حالا اگه نرسیدیم که باید ارجاع به این بخشها بدهیم بگوییم اینها را گوش بدهند. اگر رسیدیم که آنجا توضیح مفصل. اصلاً اوج اراده انسان چیست؟ اوج اراده انسان به این است که اراده را واگذار کند. این اراده، اصل کار ما. امام حسین علیه السلام به امام سجاد در کربلا روز عاشورا که بیمار بودند فرمودند که: "پسرم چی میخواهی؟ ماذا؟" "چیو اراده کردی؟" پاسخ امام سجاد علیه السلام فرمودند که: "اُریدُ ان لا اُرید." اراده کردم که اراده نکنم. این اراده میرود و برمیگردد. رفت و برگشتی اینهاستها! "امر بینالامرین". "اراده کردم که اراده نکنم." اوج شکوفایی اراده انسان همینجاست که اتحاد پیدا میکند اراده خدا و این همه ارادهاش به اراده نکردن است. که یک اراده بیشتر نیست. نه اینکه بعداً اراده یکی میشود. همین الان هم همین است. این میفهمد چون به عالم نور رسیده. از عالم ظلمت در آمده. الان ما فکر میکنیم ما اراده میکنیم بعد حالا مثلاً خدا هم آن ور. او اراده کرد که من گفتم. او اراده کرد که من اراده کردم. ولی جبر هم نیست. چرا جبر نیست؟ باز چون دو تا نیست. خیلی قشنگ است اینها. چون جبر جایی است که دو تایند. یکی میخواهد آن یکی را مجبور کند. یکی میخواهد ارادهاش را به آن یکی تحمیل کند. دقیقاً از همین جا ما باز میگوییم جبری نیست. چون دوتایی نیست که بخواهد جبر باشد. که یک ماییم، یک خدا. بعد خدا میخواهد ارادهاش را به ما تحمیل کند. این میشود جبر.
از نکات محشری که علامه طباطبایی در "رسائل سبعه" یا "وسائل سبعه" (در متن اولیه)، "رسائل سبعه" (معروفتر و صحیحتر)، تو رساله سوم رسائل خود هفت تا رساله توحیدی دارد علامه مربوط به رسائل تو رساله سومش بحث جبر و اختیار را این شکلی حل میکند. البته بحث مفصل و بحث سنگینی است. خلاصهاش و سادهاش کردیم. "شبهه موضوعش منتفی است" چون دوگانگی نیست که یکی بخواهد آن یکی. آن خودش را تجلیاش. مثل اینکه بگوییم خواب میخواهد چشم ما را مجبور کند. مثال خواب. دیوانه. دوتایی نیست. کامل بر چشم دارد اجبار. دیگر معنا ندارد اینجا. زور میزند به چشم که "وایسا ببینم! من تو را زورت میکنم." و چشمه مقاومت میکند. "آخرش مجبورش میکند." دوتایی نیست که جبری بخواهد باشد. یک دانه است. همین الان هم یک اراده بیشتر نیست. ما ادراکی از این نداریم و در حجابی ما در عالم ظلمتیم. "یخرجونهم من الظلمات الی النور." انبیا، اولیا، با دین، با فطرت کاری این به عالم نور میرسد. میفهمد یک اراده بیشتر نیست. "اراده کردم که اراده نکنم." من اگر یک ارادهای هم داشته باشم، همین حد کاربرد و کارایی دارد که بفهمم و اراده کنم اراده نکردن را. اراده را واگذار کنم به او. همین قدر من اراده دارم. پس این میشود مقام. این میشود ملکوت. ملکوتی هم که گفته میشود، همین است. همه ملکوت همین احاطه همین حقایق سوار بر عالم ماده است و هر اتفاقی که اینجا دارد میافتد از عالم ملکوت.
حالا ما هی ارجاع میدهیم به آن بحث "با پای عقل در برزخ" چون تو دو جلسه اخیرش اینها را بحث کردیم. رفقا گفتند که بابا خیلی از رفقایی که الان اینجا تو این مجموعه هستند، حالا مجموعه میثاق با آن مجموعه هیئت آنلاین متفاوتاند. آن ظاهراً مال بچههای هیئت آنلاین است. این ور جلسه مال میثاق است و افراد عموم خصوص منوجه. فلاسفه بعضیشان اینجا هستند، آنجا نیستند. بعضی آنجا هستند، اینجا هستند. بعضی بعضی هم ممکن است تو جفت اینها باشند آنجا نباشند. خلاصه درخواستم این است از رفقای عزیزمان حالا با برادر عزیزمان آقای دکتر قانعزاد اگر بتوانند هماهنگ بکنند، منتشر نکردیم ولی از آقای دکتر قانعزاد. رفقای آمریکا و کانادا، حالا اینها که ایران گوش میدهند نگویند که ما میخواهیم چون اینجا باید مدرسه تعالی مقدماتش طی بشود. بحث فلسفیش بعد این بحث و حالا جای دیگر از اروپا مگر باشند، دیگر حالا ما تخفیف دادیم اشکال ندارد. عرض کنم که آنها از آقای دکتر قانعزاد اگر بگیرند این بحثها را انشاءالله مفید است، ضرر ندارد.
آنجا یک توضیح اینجوری دادیم که هر اتفاقی میافتد در ملکوت. ما اصلاً هیچ چیز ثابتی در عالم دنیا نداریم و هر چیزی ثابت. وقتی یک چیزی ثابت است، همیشگی است. همیشگی مال عالم مجردات است که اینها را تو بحثهای فلسفهمان هم کلاس فلسفه بارگذاری میشود در مدرسه تعالی. که عالم ماده عالم متغیر علیالدوام است. عالم مجرد عالم ثابت است. هر چیزی ثابتی که ما داریم این بالا ملکوت است. اینکه من همیشه منم، ده ساله من منم، بیست سال من منم، همیشگی بودن من از عالم ملکوت است. چون تو دنیا و عالم ماده ما چیز همیشگی اینجا دائماً همیشه در حال تغییر و تحول. هر چیزی که ثابت است و این ثابت بودنش هم برمیگردد به همان اتصالش به حقتعالی، به اینکه نور ثابتی دارد برایش میتابد. آن نور دائماً دارد به این وجود میدهد و این را ثابت کرده که همان مقام نورانیت است.
پس ببینید چقدر اصطلاحات هی ما گفتیم. پس مقام نورانیت همان فطرت است، همان ملکوتی است، همان مقام انقطاع است، همان مقام ولایت. همه اینها یکی میشود. ملکوت ما هم همین است. ملکوت همه عالم. ملکوت آنجایی است که یک چیزی نیست و فقط خداست. "و لله ملكوت كل شيء." "به یده." تو مشت خداست ملکوت کل شیء. همان جایی است که آن، همه چیزش تو دست خداست. آن میشود ملکوت. عرش. این لپتاپ اگر کارایی دارد روشن شده، هر وقت من پاورش را میزنم روشن میشود. هر وقت از کجا آمد همیشگی شد؟ همیشه وقتی پاور برق بهش میرسد من پاورش را میزنم، روشن میشود. همیشه وقتی گفتی "همیشه" یعنی در ملکوت. یعنی همیشه روشن شدن این که این هم یک امر ظاهری است دیگر. حالا تو این بحث مخصوصاً کامپیوتر که همهاش مجازی است دیگر. صفر و یک. اصلاً غیر از صفر و یک چیزی نیست کامپیوتر. این کامپیوتر روشن شدنش جلوهای از ملکوتش است. در ملکوتش است که این علت و معلول رخ میدهد. من اراده میکنم که مثلاً این روشن بشود. این پاورش را میزنم و این مثلاً روشن میشود. من اراده میکنم این اثرگذاری را و این اثرپذیری را از این میگیرم و در واقع نه ارادهای از من هست و نه اثرگذاری از من هست و نه اثرپذیری از او هست. و انگار او اراده کرد و اراده او در من جلوه کرد ولی اراده من جلوه کرد در فشار دادن دکمه پاور و این شد اثرگذاری من که از عالم ملکوت اثرگذاری دارد کار میکند و این هم پذیرشش از عالم ملکوتش است. انگار خدا یک اسمی بر یک اسم دیگری تجلی کرد. اسمی به اسم دیگر دستور داد. همهاش اسماء الله.
یک اسم جلوتر است. چون خود اسما هم برخی اسما بر برخی اسما دیگر ولایت دارد. سبقت رحمت است بر غضب. رحمت خدا بر غضب خدا ولایت دارد. جمال بر جلال ولایت دارد. خیلی اینها خود اسماء الله بر همدیگر مثلاً اسم رحمان در اسم رحیم ولایت دارند. بر اسما در اسامی بر جلوههای حالا جلوههای اسم رحمان و رحیم ولایت دارند بر جلوههای مثلاً اسم عزیز بر جلوه مثلاً اسم شدیدالعقاب. اینها به دستور آن کار میکنند. یعنی شدیدالعقاب از اسم رحمان و رحیم دستور میگیرد که کار کند. "ذوالفضل العظیم" از رحمان و رحیم دستور میگیرد که کار کند. و "رحمتی وسعت کل"؛ رحمت من همه چیز را در بر گرفته است. در بر گرفته یعنی کجا؟ مقام نورانیت. باز این یعنی ملکوت. هر چیزی که ثابت است، هر چیزی که دارد رخ میدهد از ملکوت رخ میدهد. از مقام نورانیت. مقام نورانیت تجلیات اسماست و جز خدا و اسم و فعل خدا هیچ در این عالم نیست، نیست، نیست. درست شد؟
سخت است و ما بحثهای علمیش را داریم مطرح میکنیم. اینها اصلاً حرفهای علمی است از جنس مشاهده. اینها کار زحمت میخواهد. ریاضتهای قلبی میخواهد. ریاضتهای عملی. نصیب این بیچاره فقط حرف زدن کند. یک ذره از این حقایق بفهمد. اینها باید به مشاهده قلب بالغور کنیم کلمات علما را. من یک چند جمله دیگر از ایشان بخوانم و بعد خدمت دوستان باشیم برای سوالات.
میفرمایند که: "شناخت مقام نورانیت موجودات و احاطه حضرت حق بر آنان همان شناخت حضرت حق، اسماء و صفات اوست که وجه ملکوتی. چنانکه پس از آنکه اراده حق تعلق گرفت عالم ملکوت یعنی اسماء و صفات موجودات را به ابراهیم علیه السلام بنمایاند که آیه و کذلک نرى ابراهیم ملكوت السماوات والارض." خدا ملکوت آسمانها و زمین را به حضرت ابراهیم نشان داد. "و لیکون من الموقنین." تا از اهل یقین بشود. یقین چیست؟ یقین همین است که شما به آن مقام نورانیت ادراک پیدا کنید و به ملکوت راه پیدا کنید. یک وقت "علم الیقین" است. بعد میآید جلوتر میشود "عین الیقین". میشود "حق الیقین" که دیگر اصلاً دوگانگی کلاً برایش منتفی است.
حضرت ابراهیم علیه السلام پس از روی برگرداندن از صورت خلقی و ملکی ستاره و ماه و خورشید و غروب کردن آنها فرمود: "لا احب الآفلین". من افولکننده را دوست ندارم. دوست ندارم. اصلاً محبت من تعلق نگرفته. من که نمیخواهم دوست داشته باشم. اصلاً تعلق نگرفته محبت من فطرتاً. فطرتاً محبت من تعلق نگرفته به افولکننده. من باقی را فقط میخواهم. من فقط خدا را میخواهم. محبت من قلباً و فطرتاً فقط به خدا تعلق گرفته و من در تطبیق مصادیق اشتباه میکنم. باز اینجا را اگر دوستان دوست داشتند بیشتر در مورد این بحث پیگیری بکنند، ما یک پانزده جلسه در مورد فطرت صحبت کردیم. "فطرت از دیدگاه امام خمینی" تو بحثهای نظام تسخیرمان که حالا این را به صورت مجزا متناش تو کانال تلگراممان هست. جای دیگر نیست. تو کانال تلگرام هست. برای رفقا هم کمی ویرایش کردن آماده کردن منتشر بشود. مفصل توضیح داده شده که ما اصلاً جز خدا نمیخواهیم قلباً و فطرتاً. در مصادیق، اشتباه میکنیم. عالم ظلمت همین است دیگر. عالم ظلمت عالمی است که ما در مصادیق اشتباه میکنیم. لپتاپ میخواهیم. ما لباس میخواهیم. ما گوشی میخواهیم. ما نان میخواهیم. ما آب میخواهیم. ما اسم "هُوَ الْمُغْنِي" را میخواهیم. بینیاز کننده را میخواهیم. آن وقت اگه اتصال انسان به "هُوَ الْمُغْنِي" قوی شد، انسان حتی ممکن است ده سال بدون نان، بدون آب زندگی کند. بلکه میخواهم بگویم حتی بدون اکسیژن هم ممکن است زنده بماند. بحثهای سنگین. چرا؟ برای اینکه اکسیژن یک جلوهای از یک اسم است. شما به آن تجلی بالاتر اسم رسیدی، از تجلی پایینتر اسم بینیاز میشوی. مثال حضرت موسی در چلهای که رفته بود. چهل روز نخوابید، نه آب خورد نه غذا خورد. چه شکلی میشود چهل روز آدم نه آب بخورد نه غذا بخورد. اگر جرأت بکنیم میخواهم بگویم تنفس هم نکرد. یعنی حتی توجه به تنفس هم نداشت. حال عجیب. اسم "مغني" دارد آدم را سیر میکند. جلوه مادیاش است. این دسترسی پیدا کرده به یک جلوه بالاتری از این اسم. البته اهل بیت در مقام جمع بودند. از این ماده هم بینیاز نبودند و حکم بینیاز نمیکردند و از ماده هم استفاده میکردند. حالا آن جنبه الگو بودنشان برای مردم است. "یأکل التعام." غذا میخوردند. جنبه مادیاش را رها نمیکردند. اراده میکردند، میتوانست سالها بدون این زندگی کند.
و مصیبت امام حسین علیه السلام در ماجرای تشنگیشان هم از زاویه انسان محتاج به ماده نباید نگاه کنیم. مثل ماها که تشنه میشویم یکی آب به ما بدهد. آن خودش در مقام نورانیتش هرچه که آب در عالم آب است و هرچه باران باران. او آب کرده و باران کرده است. از او آب آب شده است. از او آب فرات فرات است. اینکه آب فرات جاری است از مقام نورانیت امام است که جاری است. لنگ اینکه یکی بیاید لیوان آب بدهد نیست که این حالا تجلی مظلومیت، حقیقت مظلومیت اهل بیت و آن تصرف در نفوس که این عطش را دارد تحمل میکند که نفوس ارتباط وسیعتری با او برقرار کنند. حتی نفوسی که در حد ماده و بیش از ماده چیزی نمیفهمند، اینها هم به واسطه عطش امام حسین بتوانند یک ارتباطی برقرار کنند. یک پلی دارد میزند امام حسین به همه قلوب و نفوس. اینها توجه داشته. متوجه شد؟ حضرت ابراهیم به ملکوت رسید. این "انى وجهت وجهی للذى فطر السماوات و الارض حنیفا وما انا من المشرکین." از شرک به نحو کامل در میآید.
و چون تجلی حق در هر موجودی به میزان سعه و ضیق ظرفیت وجودی او است. وزیر توسعه دارند. بعضی ضیقاً به میزان توسعه و ضیق هر موجودی این تجلی حقتعالی در او هست. لذا شناخت مقام نورانیت کاملترین اولیای الهی اکمل مراتب شناخت حضرت حق است. حالا خدا در مقام نورانیت این موبایل هست، در مقام نورانیت آن نان هست، در مقام نورانیت آن کفش هست. یعنی شیئیت هر شیئی هست. حالا این کف یک جلوهای است. یک میزان اسم اسامی را جلوه داده است. هر چیزی یک مقدار از این اسامی را جلوه داده است. آنی که همه اینها را جلوه داده است و برای همه اسماء الله ظرفیت داشته است، نفس امام است. لذا مقام نورانیت امام بالاترین باب برای مشاهده حق است. "باب الله." "اراد الله بكم." "و من قصد." "توجه جامعه کبیره." "انتم باب الله الذى منه يؤتى." اصلاً هرچه هم که موجودات مقام نورانیت داشته باشند، باز متصل به مقام نورانیت امام است. از آنجا تابیده به آنها چون همه اسامی اول آنجا جلوه کرده است که بعد آمده است اینجا جلوه کند. بهترین و بالاترین باب معرفت حقتعالی نفس امام و مقام نورانیت امام و اتصال به آن رتبه و در واقع عالم نوری هم که ما هی داریم از آن صحبت میکنیم همانجاست. به آنجا میرسیم. از آنجا، از آن دریچه خدا را در حدیث نورانیت به دین خالص و حقیقت توحید تعبیر شده. همانی که معرفتی به نورانیت که حدیث. بعداً به سوالات باید بپردازیم.
بنابراین، ادراک حقیقت دین جز به آشنایی با مقام نورانیت امیرالمومنین علیهالسلام میسر نیست. نیز با توجه به اینکه تفاوتی در این جهت بین پیغمبر و امیرالمومنین و بقیه اهلبیت نیست، پس معرفت به مقام نورانیت اولیای الهی همان شناخت حضرت حق است. بعد فرمودند: "اولنا محمد، اوسطنا محمد، آخرنا محمد، کلنا محمد، فلا تفرقوا." مقام نورانیت یکی است. همه یک حقیقتاند. "نورٌ واحد من نور الله." امیرالمومنین فرمودند: "پیامبر نور واحدی هستیم از نور خدا." و باز فرمود: "حسینٌ مني و انا من حسین." این هم معلوم میشود که از کجاست. در مقام نورانیت "من و حسین یکی" است. فرقی بین ما و آن. این همان دین خالص است. آیات و روایات دیگری هم هست که دیگر انشاء الله باشد برای جلسه بعد. به نظر میرسد که ما این پنج جلسه را که تا حالا سه جلسهاش را گذراندیم، دو جلسه بعدی هم از همین کتاب "شهادت" جلوتر نمیتوانیم برویم و به آن بحثهای علامه در المیزان نمیرسیم. باز اگر مناسبت دیگری بود ما خدمت دوستان بودیم. باید بگذاریم بخشهای المیزان تو آن جلسات مطرح بکنیم. فعلاً همین بحث مقام نورانیت. انشاءالله اگر سوالی، نکته، مطلبی هست، خدمت شما هستیم.
ممنون حاج آقا. سخنرانی خوبی بود. ما هر جلسه سخنرانی شما را هماهنگ میکنیم با حاج آقا. حاج آقا لازم میدانند و یک طور برایتان ارسال میکنیم. عموم نیست. ما اینها را فقط واسه ایمیلهایی که ثبت نام کردند ارسال میکنیم. فایلهای که حاج آقا اشاره میکنند که خصوصی است برای این توی لینک ثبت نام میثاق توی پیامها الان آنجا اگر ثبت نام کنید ما به صورت خصوصی بهتان دسترسی داریم. حالا هر چقدر اجازه بدهند را برای ثبت نامکنندگان ارسال میکنیم واسه اینکه حالا از برنامه بعدیمان هم اطلاع پیدا کنید یا حالا فایلهایی که حاج آقا اجازه به صورت عمومی باشه را تو گروه تلگرام حاج آقا عضو بشید. من دوباره تشکر میکنم ازتون. واقعاً هم سخنرانیتان عالی بود. اینجا من یک سوالی که واسه خودم پیش آمده، یک ابهامی که شاید در بیان کردن ما باشه، در صحبت کردن ایراد داشته باشد، خیلی ظریفی در باورهای خودمان است. شما هر چقدر که یک مسئلهای که مطرح کردید که مثلاً ما میگوییم که فلان چیز را امام حسین به من داد، خب حالا از طرفی ما همهمان به توسل باور داریم. خب تو این مسئله، شکی نیست. حداقل همانقدر که به توسل به وسایل دنیوی و اینها باور داریم، حداقل توسل به ائمه لازم است که باور داشته باشیم مرتبه بالاتر از این هست که درستتر صحبت کردن باشه؟ آنجایی که ابهام من ایجاد میشود آیه ۸ سوره نساء است که حالا ۷۸ و ۷۹ به هم مربوط است و ابهام دیگری هم آن آیهای هست که یک عدهای حالا از منافقین در بین مسلمانها تصورشان این بوده که اتفاقهایی که خوب میافتاده واسشان میگفتند از جانب خدا آمد، اتفاقهای بدی که میافتاده واسشان یا اتفاقهایی که احساس میکردند. جوابی که میدهد قرآن حالا کلاً "من عندالله" است، از جانب خداست. و اگر اتفاق بدی بیفتد، سیئهای واسشان اتفاق بیفتد، و در پاسخ میگوید: "قل کل من عندالله." یعنی در پاسخ به اینکه حالا آنها یک بخشی را حالا چه بخشی میگویند از خدا، یک بخشی را از پیامبر. در جواب اینکه یک بخشی را میگویند از پیامبر است، میگوید: "همه". میگوید همه اینها را باید بیان کنید. چه باید تصور کنید که از جانب خدا هست؟ حالا سوال من این است که آیا این یک مرتبه بالاتری از از جانب فکر کردن خوب؟ یعنی همانطور که من میگویم ماشین زد به یک آدمی مثلاً دستش شکست، خب این حرفم را شاید نگید ولی بگید در یک مرتبه بالاتر این مثلاً خواست خدا بوده. آن اینکه من از امام حسین گرفتم یا این از جانب خدا این نعمت به من رسید؟ این هم به شکلی است که یکی سبب شاید در سطح پایینتر دنیوی است و یکی سبب بالاتر است؟ یا نه؟
بله، نکته خوبی را اشاره فرمودید. حالا اینجا دو سه پارت جواب بدهم. چون یکی بحث آن آیه است و مطالب مربوط به آن آیه است، یکی بحث توسل. حالا تا جایی که ذهنم یاری کند و بحثها گم نشود، کمی اینها را یک اشاره بکنم. آن آیه سوره مبارکه نساء: "کلٌّ مِن عندِالله." با یک مثال فعلاً آن را اول داشته باشیم. ببینید تصور کنید که یک کسی بگوید که آقا مثلاً نور از اتاق من است، بعد مثلاً سایه از مثلاً دیوار. بعد شما بیایید بگویید که نه آقا همهاش از خورشید است. "کلٌّ مِن عندِالله." هم نور، هم سایه همهاش از خورشید است. هم نور او فرستاده، هم سایه به واسطه که او نور فرستاده شکل گرفته. چون اگر آن نوری نمیفرستاد که این حسن و سیئه نبود. همین شکلی حسنه اولاً و به ذات به خدای متعال برمیگردد. سیئه هم برمیگردد به حسنه که حسنه به خدا برمیگشت. اگر حسن نبود، سیئه هم پیدا نمیکرد. از این جهت میشود: "کلٌّ مِن عندِالله." این بحث آن آیه است. خیلی مختصر در یکی دو دقیقه این را عرض کردم که کلیت آن آیه فهمیده بشود. فضای آن آیه در واقع به بحث توسل و اینها شاید خیلی ربطی نداشته باشد. بیشتر در مقام نسبت دادن امور این عالم به خداست که اینها تقسیمبندی میکردند. خوبیها را میگفتند از خداست، بدیها را میگفتند از پیغمبر است که یک تفأل و تخیلی اینها داشتند. خدای متعال فرمود که از این تفأل و تطیّر نداشته باشید که اینها را فال خوب بزنیم، آن را فال بد بزنیم. همهاش از جانب خداست. بحث مفصلی میخواهد.
یک بحث دیگر اینجا هست، آن هم این است که تو آن مثال "بدن و روح" که یکی دو جلسه قبل عرض کردم، با آن مثال باز بحث توسل حل میشود. ببینید الان بنده میخواهم به شما محبت کنم. به چی شما باید محبت کنم؟ من بخواهم به شما توجه کنم، به چی شما باید توجه کنم؟ من میخواهم به شما کمک کنم، به چی شما کمک کنم؟ همهاش به واسطه بدن است. و از شما اگر میخواهم چیزی بگیرم، به واسطه بدن است. اگر بخواهم از شما چیزی بشنوم، از شما میخواهم یک چیزی یاد بگیرم. بگویند: "ببین حرف نزنها! ولی یادم بده." حالا یک وقت ممکن است کسی واقعاً از جهت عالم مادی به تجرد رسیده، این بدون نیاز به شنیدن مادی یاد میگیرد. ولی بالاخره آنجا هم یک القایی میخواهد دیگر. القایی لازم دارم. حالا به هر حال یعنی من یک وسیلهای این وسط همیشه هست. مستقیم که نمیشود ذات من به ذات شما مرتبط و متصل بشود و این ذات از آن ذات یک چیزی بگیرد. این ذات از آن ذات اگه یک چیزی میخواهد بگیرد، این اسباب و این وسائط است. این وسط هست که خصوص میشود بدن ما. و هیچ وقت نفس بدون بدن. نسبت نفس و بدن، حالا اینها دیگر بحثهای خیلی دیگر غوغایی است اینجا در مورد ما.
نسبت نفس و بدن، این را خوب دقت کن همه دوستان. خیلی این تیکه دقیق است. یکم اگر یک سر سوزن اگر فهمیده نشود، کلاً مشرک میشود. خوب دقت! نسبت نفس و بدن چیست؟ در مورد ما از نفسمان یک چیزی خارج میشود و در بدن روی میدهد، رخ میدهد. این از نفس خارج میشود. در مورد خدای متعال خروج از نفس معنا ندارد که یک چیزی از ذات او خارج بشود. خب پس چه شکلی از خدا روی میدهد یک فعل؟ این میآید تنزل میکند تو یک نفس پایینتری که آن نفس پایینتر حکم برزخ را دارد. خوب دقت کنید! حکم برزخ، نه عالم برزخ. برزخ بین واجب و ممکن. و این برزخش هم به این نحو است که از یک طرف هرآنچه که از خدای متعال هست در این نفس واقع میشود، از یک طرف از خدا که چیزی خارج نمیشد. ولی از این نفس یک چیزی خارج میشود. هم آن ور را دارد، هم این ور را دارد. این آن وسطیه کیست و چیست؟ نفس امام معصوم. هیچ اتفاقی در عالم بدون تحقق در ظرف نفس امام معصوم روی نمیدهد. فرمود: "ما ظرف مشیت خداییم." همه وقایع عالم اینجاست. چون نفس خدا چیز خارج بشود.
ببینید اگر من دارم حرف میزنم، این الان دارم صوت ایجاد میکنم، این از نفس من خارج شده یعنی دیگر تو نفس من نیست. درست است؟ حرف من دیگر خارج شد از من، آمد بیرون. درست است؟ تجلی است. ولی تجلی به نحو خروج است. در مورد خدای متعال که چیزی از او خارج نمیشود. چون خروج یعنی یک جایی باشد که او دیگر نباشد. از نفس من خارج شد رفت در نفس شما. من دیگر تو نفس شما نیستم. وقتی نیستم میشود خروج. اینها را خوب دقت کنید! خیلی بحث سنگینی است. حالا نمیدانم ما بیانمان ناقص است ولی اگر متوقف نشود، خیلی مسائل فهمیده نمیشود. الان مطلب من دارم به شما میدهم، دارد از من خارج میشود. خارج میشود یعنی چی؟ یعنی دارد میرود وارد نفس شما میشود که دیگر من آن تو نیستم. ولی اگر خدا این را بدهد، شما جلوه اویید. خروجی دیگر نیست. پس خدا چه شکلی میخواهد کارهایش را انجام بدهد؟ فعل خدای متعال چه شکلی رخ میدهد؟ فعل خدا بدون حضور امام معصوم معنا ندارد. بدون نفس امام. چرا بدون نفس امام معصوم معنا ندارد؟ چون نفس امام معصوم از یک طرف تجلی همه اسماء و صفات حقتعالی است، از یک طرف متصل به عالم ماده است. وزن نفس امام معصوم خارج میشود به یک معنا. درست شد؟ چون دیگر وقتی جایی نفس امام معصوم بود، به یک معنا دیگر تو شمر که دیگر امام حسین نیست. دیگر امام حسین که شمر نیست. به یک معنا دارم عرض میکنمها. آن جنبه مقام نورانیتش را نمیگویم. به این جنبه ملکی و مادی دارم میگویم. خدا جنبه ملکی و مادی ندارد. خدا تو مقام نورانیت همه اشیا حضور دارد. خدا تو مقام نورانیت شمر هم حضور دارد. ولی امام حسین جنبه ملکی و مادی دارد دیگر. تو جنبه ملکی و مادی امام حسین، امام حسین از شمر جداست. دو تا. لذا این خروج اینجا دیگر معنا دارد. از خدای متعال صادر شد، از معصوم خارج شد. تحقق پیدا کرد. بدون امام معصوم هیچ اتفاقی تو این عالم رخ نمیدهد. هیچ اتفاقی. لذا از این جهت کاملاً درست است. میگوید: "ما از امام حسین گرفتیم." از غیر امام حسین گرفتن معنا ندارد. اصلاً مستقیم از خدا گرفتن معنا ندارد. اصلاً هیچ اتفاقی "من از خدا گرفتم." چون امام حسین در مقام نورانیتش امام حسینی نیست. دو بعد امام حسین شما تصور کنید. "من از امام حسین گرفتم." چون من باید اینجا میگرفتم از امام حسین و اینجا من امام حسین دارم. خدا را که اینجا ندارم. خدا را که تو عالم ماده ندارم. خدا مادی نیست. ماده میگیرم. طولانی مدت. فقط از امام میتوانم بگیرم. از یک طرف دیگر امام از کجا گرفت؟ از مقام نورانیتش گرفت. مقام نورانیتش هم که دوگانگی نبود. اصلاً غیر از خدا نبود. پس من هم از خدا گرفتم، هم از امام حسین گرفتم. کاملاً درست. خیلی این بحث بحث دقیق استها. اگر خوب دقت بشود، بسیار اینها از معضلاتی است که ما نخبههامان درگیر ایناند. من رفقای نخبه، مذهبی، اهل مطالعه، خوشفکر، تو این شبهات میلنگند. حسابی هم میلنگند. آخرش ما با امام حسین طرفیم، با خدا طرفیم؟ ما یا حسین بگوییم، نگوییم؟ بعد مثلاً به امام حسین توسل داشته باشیم؟ آخر امام حسین خدا میدهد؟ چند چند است؟ شرک میشود؟ نمیشود شرک؟ اصلاً مقامی که شما دوگانگی ببینی و کنار هم ببینیم. ما اصلاً کنار همی نداریم. همهاش در طول است و اصلاً خدا بدون این واسطهها کار نمیکند. معنا ندارد خصوصاً تو عالم ماده. چون خدا تو ماده که نیست. خدا جنبه مادی ندارد که بخواهد محقق بکند. امام معصوم که جنبه مادی دارد. چرا همیشه باید در عالم ماده امام معصوم باشد و اگر امام معصوم تو عالم ماده نباشد، عالم ماده کن فیکون میشود. "لول الحجة لساخت الارض باهلها." زمین از بین میرود. باز به این برمیگردیم. چون امام واسطه تحقق در عالم ماده است. امام ماده دارد و واسطه امامی که در عالم ماده همه اتفاقات رخ میدهد. امام اگر حضور مادی نداشته باشد. لذا همه این فیض شما الان از امام حسین هم که درخواست میکنی، میخواهد در عالم ماده جاری بشود. واسطه امام زمان است که جاری میسازد. امام حسین حضور مادی ندارم. از من دقت میکنی؟ در نورانیت آن مقام نورانی است که برای همهشان یکی است. از دریچه امام حی که الان در عالم ماده حاضر است سرازیر میشود به عالم ماده. خیلی این بحث بحثی است. بفرمایید که اوضاع... اگر کسی سوالی دارد میتواند از گزینه ریس هند استفاده کند تا سوالش را بپرسد یا به صورت پیام... آقای حسین دهقانی اگر میتوانند بپرسند.
عرض سلام میکنم خدمتتان حاج آقا. دقیق و بسیار عالی بود. من راجع به همین نکته آخر که فرمودید، مسئلهای که همانطور شبهات زیادی وجود دارد و خب سوالاتم زیاد است. این که مثلاً میگوییم تمام در واقع فیضی که از خداوند قرار است که در عالم مخلوقات برسد به مخلوقات، از طرف معصوم باشد، وجود معصوم باشد. این آیا منظورمان آن مقام نورانیت در واقع معصوم است؟ چون که خب به هر حال این عالم یک زمانی به وجود آمده خب، و بشر هم که حالا یک سابقه به لحاظ آن بشری که حالا مثلاً الان وجود دارد سابقه خیلی محدودی دارد روی زمین. خود زمین هم بالاخره یک زمانی به وجود آمده، قبلش نبوده و غیره. این در واقع اگر بخواهیم آن حرف را در واقع کاربرد ببریم، باید بگوییم که آن مقام نورانیت معصوم همیشه بوده. از ابتدا خلقت این صحبت را باید بکنیم یا چطور؟
بله، از وقتی که خدا خدا بوده، نور اهل بیت هم بوده. چون ما خدای بدون تجلی هیچ وقت نداشتیم. چون خدای بدون تجلی یعنی خدایی که رحمت مثلاً نداشته باشد. و کدام صفاتش عین ذاتش است؟ یعنی خدا رحمت عین ذاتش است. و اگر رحمت تجلی نداشته باشد، نبود تجلی یعنی بود و نبود این مسئله یکی است. چطور رحمتی بوده و هیچ اقتضایی برای آن رحمت نبوده؟ این را دقت کنید! یعنی مثلاً اگر رحمت باشد، اقتضایی دارد. اگر علم باشد، اقتضایی دارد. مثل اینکه من علم داشته باشم از اینکه اینجا دارد شیری وارد میشود، یک گرگی دارد وارد میشود. اقتضای علم من این است که من جانم را نجات بدهم. خب اگر من علم دارم و به مقتضیش عمل نمیکنم، اینجا علم من بود و نبودش یک در واقع من اصلاً کمال برایم به حساب نمیآید. بودن این علم علمی برای من کمالی که در موقعیت مقتضی بروز پیدا کند. خدای متعال هم موقعیت مقتضی رحمتش خلقت بوده. اقتضای رحمتش خلقت بوده. باید خلق کند که افاده کند. این خلقت، خلقت نوری است. معصوم همیشه. خلقت یک آن. خدای رحیم رحمان غیر خالق نداشتیم. از وقتی خدا خدا بوده، رحیم بوده، رحمان بوده. از وقتی هم خدا رحیم و رحمان بوده، خالق بوده. ولی نه خلق مادی. خلق مادی یک وقتی بوده، یک وقتی نبوده. ولی خلق غیر مادی همیشه بوده. آن خلق غیر مادی مقام نور است. مقام نورانیت اهل بیت را خلق کرده. خلقش همان تجلی است. ولی خلق کرد. خلق دوگانه باز نیست که فکر کنیم خلق کردی امروز یک چیزی از خودش انداخته بیرون. خلق از خدا این شکلی نیست. مقام نورانیت. جلو. شما الان یک چیزی در ذهنت خلق میکنی، جدا نشد. خلق کردی. خالق یک صورتی. درست شد؟ پس خدای متعال مقام نورانیت اهل بیت را، خلقت نورانی اهل بیت را از همان اولی که خدا بوده که آن اول زمان ندارد، فوق زمان است. از وقتی خدا خدا بوده، اهل بیت هم بودهاند از جهت مقام نورانیت، از جهت خلقت نورانی. درست شد؟
از اینکه یک ذره بحثی که... یعنی از یک مقام نورانی هست که این مسائل نشئت میگیرد. یعنی وقتی که حالا میگوییم یک چیزی را مثلاً یکی بگوید که مثلاً امام حسین به من داد، اگر از مقام نورانیت منظور مقام نورانی امام حسین واحد است، یعنی همان را اگر بگوید امام زمان به من داده، همچنان درست است. سال قبل که داشتم. دو تا شرک وجود دارد. یک شرکی که یکی مش، یکی مومن است و رگهای از شرک در دلش هست و خب این همچنان به یک همچین آدم، آدمهای خدا به اسم مومن صدا میزند. و مثلاً توی سوره یوسف هست حداقل که "و ما یؤمن اکثرهم بالله إلا و هم مشرکون." و خیلیا به خیلی از خیلی از مومن. حالا من اگر بخواهم یک سوال مطرح کنم، این باورها اگر یکی درست متوجه نشود، درست برایش جا نیفتاده باشد، یک رگهای از شرک در دلش میافتد و خب حالا دور نیست و... یعنی نمیگویم اتفاق میافتد ولی بعید نیست که در یک سری باورهای مشرکانه بین شیعهها در این زمینه به وجود آمده باشد. نه در قالب شیعیان. ولی آدم ما اگر بخواهیم دقیق مرز این را بدانیم که چه شکلی اگر فکر دیگر شرک نسبت به کجا است. برویم از چه خطی رد بشویم تو باورهای همچنان مومنیم و کجا باشیم همچنان حرفمان مومنانه است اگر از شرک در آن نیست؟
ببینید، اولاً در مورد فکر صحبت میکنیم، چه شکلی فکر کنیم. خب در مورد فکر، در مقام فکرش ما باید این شکلی فکر کنیم که هیچ موجودی از خودش استقلال ندارد. ما موجود مستقل در این عالم نداریم. ما همین که در فکر خودمان فکر استقلال را و موجود مستقل را از فکرمان بیرون کردیم، از دل (بحث دل را فعلاً مطرح نمیکنم)، از فکرمان بیرون کردیم، ما در حوزه فکر و عقاید، فکرمان تطهیر شدیم و لااقل شرک فکری نداریم. شرک قلبی البته حالا حالا کار دارد. هر مرتبه برویم جلو، هنوز هست تا به آن ایمان امیرالمومنین برسیم. تا کسی به ایمان امیرالمومنین نرسیده، تا آن زمان غیر ایمان امیرالمومنین، همه مشرکاند. حتی سلمانش هم که سلمان است در قیاس با امیرالمومنین مشرک است. ابوذرش هم در قیاس با سلمان مشرک است. ولی از جهت فکری و اعتقادی هیچ کدام از اینها مشرک نیستند. مسئله حل بشود. از شرک فکری و اعتقادی در میآید. ما همین قدر که امام معصوم را مستقل ندانیم و واقعاً هم نیست و هیچ کدام از ما هم نمیگوییم.
امام حسین کنار خدا. قبول نداریم که بله. رفیقمان میگفتش که: "جبهه بودیم، موشکباران کردند." و میگفت خیلی دیگر کار سخت شد. ولی شهری که خیلی حضرت ابوالفضل را ارادت دارند و اینها. "ابوالفضل را ارادت دارم." فلانی "کار خیلی سخت شده، دیگر از دست خدا هم در رفته مگر اینکه ابوالفضل کمک کند." شوخیش است! ابوالفضل، خدا. نمیکشد! خدا. میگوید: "ببین کار فقط از خودت در میآید." آدمی که مرید و معتقد به اهل بیت باشد، ما اینجوری پیدا نمیکنیم که از ابوالفضل این شکلی نگاه کند. ابداً. در لااقل در حوزه. ممکن است در قلب خودش آنقدری که با حضرت ابوالفضل ارتباط برقرار میکند، با خدا ارتباط برقرار نکند. میگفتش که: "برو برو استکان نعلبکیهای حسینیهها را بشمار با کفشهای نمازخانههای مسجد. ببین کدامش بیشتر است." خود مساجد در غیر محرم و در محرم شما مقایسه کنید. یعنی مشتریهای امام حسین خیلی بیش از مشتریهای خداست. ولی کدام امام حسین؟ این هم مشتری خدا است.
از اعتقادی و فکری ابداً. اباعبدالله... بحثهای سختی را شهادت کمتر داریم. دیگه کسی حمدش را ریس نکرد. اینجا خدمتش باشیم. سلامت باشید. التماس دعا داریم از همه عزیزان. انشاءالله که عزاداریهایتان قبول باشد. اگر دلی شکست، به یاد همه محتاجین باشید که ما هم یکی از آن محتاجیم. از همه عزیزان التماس دعا داریم. خداحافظ شما. یا علی.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه یک
عالم نور، وبینار با شیعیان مقیم آمریکا
جلسه دو
عالم نور، وبینار با شیعیان مقیم آمریکا
جلسه سه
عالم نور، وبینار با شیعیان مقیم آمریکا
جلسه چهار
عالم نور، وبینار با شیعیان مقیم آمریکا
جلسه شش
عالم نور، وبینار با شیعیان مقیم آمریکا
جلسه هفت
عالم نور، وبینار با شیعیان مقیم آمریکا
جلسه هشت
عالم نور، وبینار با شیعیان مقیم آمریکا
در حال بارگذاری نظرات...