تعلیم قرآن واجب عینی است
ظهور قرآن در قیامت
معرفت فطری و شناخت
حجت خدا بر مردم در قیامت
چرا باید قرآن را تعلیم ببینیم؟
صفبندی مردم در روز قیامت
قرآن در روز قیامت به چه شکلی ظاهر میشود؟
ثمرهی انس با قرآن
شهادت و شفاعت قرآن در قیامت
خدا به اهل قرآن چه میبخشد؟
تکلم قرآن و نماز در قیامت
!! توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تولید شده است !!
بسم الله الرحمن الرحیم. الله ثواب و من و ان شاء الله از این جلسه، پنج دقیقه اول بحث از کتاب شریف کافی، روایات کتاب «فضل القرآن» را میخواهیم اگر خدا توفیق بدهد روایات درباره قرآن را بخوانیم؛ بسیار قیمتی و فوقالعاده مهم و کلیدی.
**روایت اول:** سعد الخفاف از ابوجعفر (امام باقر) نقل میکند. ابوجعفر اول، امام باقر است و ابوجعفر ثانی، امام جواد علیهالسلام. این ابوجعفر اول، حضرت ابوجعفر، امام باقر علیهالسلام، فرمودند: «یا سعد، تَعَلَّمِ القُرآنَ». اینجا مخاطب یک نفر است ولی ضمیر را جمع میآورند؛ نشان میدهد که این تکلیف عمومی است و «وَسَائِلُ الْأَمْرِ عُمُومًا ظُهُورٌ فِی الْوُجُوبِ»، اصل در امر، وجوب فهمیده میشود که تعلیم قرآن راجع به عینِ واجب کفایی است: «فَإِنَّ الْقُرْآنَ یَأتِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِی أَحْسَنِ صُورَةٍ، فِی أحْسَنَ نَظَرٍ إِلَیْهِ الْخَلْقُ».
مرحوم علامه طباطبایی در «المیزان» میفرمایند که عموماً چه در قرآن چه در روایات، «فانک» میآید، دلالت بر تعلیل دارد؛ یک نکته خیلی مهم. وقتی «فان» میآید یعنی کلامی گفته میشود، بعد «فان» میآید این علت را میرساند. خب چرا قرآن را تعلیم بگیرید؟ یاد بگیرید؟ چون قرآن روز قیامت در بهترین صورتی که خلق به آن نظر کردهاند، میآید: «یَأتِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِی أَحْسَنِ صُورَةٍ نُظِرَ إِلَیْهَا الْخَلْقُ». پس یک رابطهای است بین آمدن قرآن به این صورت و تعلیم قرآن. میگوید: قرآن را یاد بگیرید چون قیامت قرار است این شکلی بیاید. خب یعنی چه؟ معلوم میشود که آن صورتی که دارد، ربط دارد با این تعلیمی که شما میبینید قرآن و «النَّاسُ صُفُوفٌ عِشْرُونَ وَ مِائَةُ أَلْفِ صَفٍّ». مردم ۱۲۰ هزار صف در قیامتند. «ثَمَانُونَ أَلْفِ صَفٍّ أُمَّةُ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ»، ۸۰ هزار صف امت پیغمبر اکرم و «وَ أَرْبَعُونَ أَلْفِ صَفٍّ مِنْ سَائِرِ الْأُمَمِ». چهل هزار صف از سایر امم. «ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ قَلِیلٌ مِنَ الْآخِرِینَ». پس باید ببینیم که آن یک معنای دیگری دارد. گفتند که یعنی از امت پیامبر بهشتیها کم هستند، «قَلِیلٌ مِنَ الْآخِرِینَ». این آیه پس معلوم میشود که توضیحش این با این روایت جور «فَیَأْتِی عَلَی صَفِّ الْمُسْلِمِینَ فِی صُورَةِ رَجُلٍ فَیُسَلِّمُ، فَیَنْظُرُونَ إِلَیْهِ».
قرآن میآید در صف مسلمین، پس سراغ آن ۴۰ هزار صف نمیرود، میآید سراغ این ۸۰ هزار در صورت یک مرد که سلام میدهد. مردم به او نگاه میکنند. «ثُمَّ یَقُولُونَ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْحَلِیمُ الْکَرِیمُ». کلمه جلاله توحید را به جا میآورند: «إِنَّ هَذَا الرَّجُلَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ، نَعْرِفُهُ بِصِفَتِهِ وَ نَعْتِهِ». تعبیری که در مورد حضرت ولی عصر بعد از ظهور به کار میرود، درباره ظهور قرآن در قیامت هم همین تعبیر به کار میرود. وقتی که میآید، مسلمانها میگویند که این آقا را ما میشناسیم. ما با نعتش و وصفش این آقا را میشناسیم. شناخت فطری است. پس این دَم و دستگاه ولی عصر هم لزوماً به این معنا نیست که حضرت را به چهره دیدهاند. بین خودشان یک شناخت فطری است، فطرت انسانی دارد. همانگونه که در مورد مردم یمن آن روایتی که نقل شده که اینها وقتی آمدند از پیغمبر اکرم پرسیدند که امام کیست بعد از شما؟ حضرت فرمودند که در این صف مسلمین برید ببینید کیست. اول کلی توضیحات و اینها دادند. گفتند معرفی رفتند به امیرالمؤمنین گفتند آقا، من این آقا را این معرفت، معرفت فطری است.
«غَیْرَ أَنَّهُ کَانَ أَشَدَّ اجْتِهَادَاً مِنَّا فِی الْقُرْآنِ، فَمِنْ هُنَاکَ أُعْطِیَ مِنَ الْبَهَاءِ وَ الْجَمَالِ وَ النُّورِ مَا لَمْ نُعْطَ». درباره نگاه به قرآن و شناخت قرآن، اینجا از تعبیر برمیآید که کسی انس بیشتری با قرآن وقتی دارد، جهاد بیشتری انجام داده نسبت به قرآن، اجتهاد بیشتری کرده. اینجا بها و جمال نور بیشتری پیدا کرده که اینها میگویند که کسی که اجتهاد بیشتری داشته، او بها و جمال و نوری دارد که ما بهش نرسیدهایم. «ثُمَّ یُجَاوِزُ حَتَّی یَأتِیَ عَلَی صَفِّ الشُّهَدَاءِ، فَیَنْظُرُونَ إِلَیْهِ». به نظر میآید که اینها اینجا اول قرآن را نمیشناسند. قرآن در صورت یک مردی میآید بین اینها. ما میشناسیم ولی به قرآنیتش نمیشناسیم. میگوید: این آدم را ما میشناسیم. این خیلی آدم بین ماها بوده. فکر کنیم دلیل نورانیت بیشترش این است که بیشتر درباره قرآن تلاش کرده. یعنی میفهمند این نور یک ربطی به قرآن دارد و نمیفهمند خود قرآن است، معنا دیده.
بعد میآید، قرآن رد میشود، میآید در صف شهدا. شهدا به او نگاه میکنند. «ثُمَّ یَقُولُونَ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ رَبٌّ رَحِیمٌ». این روایت نتایجش را برسانیم، خیلی طولانی است. بعد شهدا: «اَلرَّجُلُ مِنَ الشُّهَدَاءِ». شهدا میگویند که این از شهداست: «نَعْرِفُهُ بِصِفَتِهِ وَ نَعْتِهِ، غَیْرَ أَنَّهُ مِنْ شُهَدَاءِ الْبَحْرِ». اینها خیلی، این روایت روایت عجیبی است در مورد اینکه در قیامت هم همه حقایق منکشف نمیشود. یعنی حقایق منکشف میشود، ولی بسته به سطح آن کسی است که میخواهد این حقایق را دریافت بکند. این جوری نیست که حالا هر آدمی همه حقایق را بگیرد. نه، در حد خودش میفهمد. ببین آنها میگویند که از بین ماها که عوامیم، این لابد قرآن زیاد میخوانده. شهدا میگویند لابد از شهدای بحر است. چه شهدای بحر؟ افضل مقام را دارند دیگر در بین شهدا که شهدای بحر کسانی که خود خدا مستقیماً جانشان را میگیرد، شهدای دریا، کسانی که در دریا غواصان غرق میشوند، کشته میشوند. «فِی صُورَةٍ شَهِیدٍ إِلَیْهِ شُهَدَاءِ الْبَحْرِ، فَیَکْثُرُ تَعَجُّبُهُمْ». شهدای بحر نگاه میکنند به قرآن، اینها هم تعجبشان زیاد میشود. میگویند: «إِنَّ هَذَا مِنْ شُهَدَاءِ الْبَحْرِ، نَعْرِفُهُ بِأَنَّ الْجَزِیرَةَ الَّتِی أُصِیبَ فِیهَا کَانَتْ أَعْظَمَ، أَعْظَمَ حَوْلاً مِنَ الْجَزِیرَةِ الَّتِی أُصِبْنَا فِیهَا». شهدای بحر، احتمالاً آن جزیرهای که در آن کشته شده، جزیرهای بوده که بیشتر بوده، ترسش بیشتر بوده از جزیرهای که ما در آن بودیم. مقامش بالاتر از ماست. «فَمِنْ هُنَاکَ أُعْطِیَ مِنَ الْبَهَاءِ وَ الْجَمَالِ وَ النُّورِ مَا لَمْ نُعْطَ».
حتی «النَّبِیِّینَ». میآید در صورت نبی. قرآن میخواهد بگوید در همه این سطوح نورش میآید منتشر میشود و برای همه اینها خلاصه درجات اینها را پوشش میدهد. انبیا و مرسلین بهش نگاه میکنند، تعجب آنها بیشتر میشود. میگویند: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْحَلِیمُ الْکَرِیمُ، إِنَّ هَذَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ». آنها میگویند این پیغمبر است. ما میشناسیمش با وصفش، با صفتش. غیر از او که او یک فضل کثیر احتمالاً در بین انبیا، «أَنَّ الْأَنْبِیَاءَ بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ فَضِیلَةٌ». فضیلت دارد خدمت رسول اکرم. از پیغمبر میپرسند: «یَقُولُونَ: یَا مُحَمَّدُ، مَنْ هَذَا؟» این کیست؟ مگر نمیشناسیدش؟ «بِاللَّهِ عَلَیْهِ». آنی که ما میشناسیم این است که این خدا برایش غضب نکرده. اینقدرش را میدانیم، همه سرش اجماع داریم. «فَیَقُولُ رَسُولُ اللَّهِ: هَذَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ». این حجت خدا بر خلق است. پس سلام میدهد، رد میشود، میآید در صف ملائکه. یعنی آنجا در صف رسل که میرود، رسل میپرسند کیست؟ یک معصومی است که خدا در سطح ما انبیاست ولی خدا بهش غضب نکرده؛ مثل یونس و مثل عیسی اینها نبود.
میآید، میرود در صف ملائکه. سلام میدهد، رد میشود در صورت ملک مقربی. ملائکه بهش نگاه میکنند، تعجبشان زیاد میشود. «وَ ذَلِکَ عَلَیْهِمْ لَمَّا». یک جوریشان میشود ملائکه از فضلی که در او میبینند، انگار یک خورده سختشان است که اینقدر از آنها بالاتر است. «وَ یَقُولُونَ: تَعَالَی رَبُّنَا وَ تَقَدَّسَ، إِنَّ هَذَا بَعْضُ الْمَلَائِکَةِ، نَعْرِفُهُ، غَیْرَ أَنَّهُ أَقْرَبُ الْمَلَائِکَةِ إِلَی اللَّهِ مِنْ جِهَةِ الْقُرْبَةِ». این از ملائکه است، ما میشناسیمش. غیر از این که اقرب ملائکه است به خدا از جهت مقام و از این جهت که نور و جمالی دارد که ما نداریم. میآید، رد میشود، میرسد به رب العزّه تبارک و تعالی. «فَیَخِرُّ تَحْتَ الْعَرْشِ». این صورت نورانی میرود، زیر عرش به زمین میافتد، خودش را به سجده میاندازد. آنجا ندا میدهد: «فَیُنَادِیهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی: یَا حُجَّتِی فِی الْأَرْضِ».
میخواهم تمامش کنم، بیایم بیرون، خیلی شیرین است. ای حجت من در زمین و ای کلام صادق ناطق من، سرت را بالا بیاور. بخواه تا عطا شود. «اِشْفَعْ تُشَفَّعْ». شفاعت کن تا شفاعتت قبول شود. «فَیَرْفَعُ رَأْسَهُ». قرآن کریم صورتش را میآورد بالا در آن صورت نورانی که دارد، سرش را بالا میآورد. خدای متعال به او میفرماید که: «کَیْفَ رَأَیْتَ عِبَادِی؟» تو بندههای ما را چطور دیدی؟ «فَیَقُولُ: یَا رَبِّ، مِنْهُمْ مَنْ صَانَنِی وَ حَافَظَ عَلَیَّ». میگوید خدایا، بعضیها از من صیانت کردند و محافظت کردند، چیزی ضایع نکردند. «وَ مِنْهُمْ مَنْ ضَیَّعَنِی وَ اسْتَخَفَّ بِحَقِّی». بعضیها من را تضعیه کردند، حق من را کم شمردند و من حجت تو بر همه مخلوقاتم. خدای متعال میفرماید که: «وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی وَ ارْتِفَاعِ مَکَانِی». سه تا قسم جلاله: «لَأُثِیبَنَّ عَلَیْکَ الْیَوْمَ أَحْسَنَ الثَّوَابِ، وَ لَأُعَاقِبَنَّ عَلَیْکَ الْیَوْمَ أَشَدَّ الْعِقَابِ». من امروز بهترین ثواب را بابت تو میدهم، شدیدترین عقاب را انجام میدهم. قرآن صورت قرآن عوض میشود. سرش را دوباره میآورد بالا در یک چهره جدید.
**قال:** «فَقُلْتُ لَهُ یَا أَبَا جَعْفَرٍ: فِی أَیِّ صُورَةٍ یَرْجِعُ؟» سعد خفاف میگوید به امام باقر علیهالسلام عرض کردم: به چه صورتی میآید؟ حضرت فرمودند: «فِی صُورَةِ رَجُلٍ شَاحِبٍ، مُتَغَیِّرٍ، یُبْصِرُهُ أَهْلُ الْجَنَّةِ». در صورت یک آدم رنگپریده، چهرهای که همه مردم او را میبینند. «یَأتِی رَجُلٌ مِنْ شِیعَتِنَا الَّذِی کَانَ یَعْرِفُهُ». شیعهای از ما که او را میشناخت، میآید و «وَ یُجَادِلُ بِهِ أَهْلَ الْخِلَافِ». میآید با مخالفین به وسیله قرآن مجادله میکند. «فَیَقُومُ بَیْنَ یَدَیْهِ، فَیَقُولُ: مَا تَعْرِفُنِی؟» میآید روبروی قرآن میایستد. او بهش میگوید که من را میشناسی؟ «فَیَنْظُرُ إِلَیْهِ الرَّجُلُ فَیَقُولُ: مَا أَعْرِفُکَ یَا عَبْدَ اللَّهِ». آن مردم نگاه میکند میگوید من تو را نمیشناسم بنده خدا. او برمیگردد در صورتی که در اول در خلق اول بود. میگوید: «مَا تَعْرِفُنِی؟» میشناسی من را؟ میگوید: بله. قرآن میگوید که: «أَنَا اَلَّذِی أَیْقَظْتُکَ لَیَالِیَ، وَ أَسْهَرْتُ بَلَایَانَا»، من همانیام که شب تو را بیدار نگه داشتم، عیش تو را به سختی تبدیل کردم، بابت من شما اذیت شدهای، رجم شدهای به خاطر اینکه اهل من بودی، دنبال من بودی. «أَلَا وَ إِنَّ کُلَّ تَاجِرٍ قَدِ اسْتَوْفَی تِجَارَتَهُ، فَالآنَ وَقْتُ تِجَارَتِی». هر تاجری باید تجارتش را استیفا کند، امروز پشت توام «إِلَی رَبِّ الْعِزَّةِ». قرآن میآید خدمت رب العزّه. رب العزّه حالا توضیحی دارد. در آخر سوره مبارکه «صافات» چرا سوره «صافات» با رب العزّه تمام میشود؟ «سُبْحَانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ، وَ سَلَامٌ عَلَى الْمُرْسَلِینَ، وَالْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ». که میگویند آخر هر مجلسی خوانده شود، از آن مجلس پروندهای که بالا میرود، معصیت و گناه و غفلتی نوشته نمیشود. این سه تا آیه آخر سوره «ص» در آن حکمتی است و این جریان «صافات» میآید پیش رب العزّه.
میگوید: «یَا رَبِّ، یَا رَبِّ! عَبْدُکَ وَ أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ قَدْ کَانَ یُعَادَی فِیَّ وَ بِمَا فِیَّ». میآید شفاعت میکند کسی که با قرآن مجادله میکرده با مخالفین که اول میگوید من را میشناسی؟ میگوید من نمیشناسم. میگوید من همانیام که تو به خاطر من به سختی افتادی. اینها میخواهد شفاعت به خدای متعال عرض میکند که: عبد تویی. تو بهتر آگاهی. در راه من به خاطر من خودش را خسته کرد، مواظب بر من بود. «یُعَادَى بِسَبَبِی». به خاطر من با او دشمنی شد. «یُحَبُّ فِیَّ وَ یُبْضُ». در راه من حب و بغضش بود. خدای متعال میفرماید: «أَدْخِلُوا عَبْدِیَ الْجَنَّةَ وَ اکْسُوهُ حُلَّةً مِنَ الْحُلَلِ وَ تَوِّجُوهُ بِتَاجٍ». بنده من را ببرید جنتم و لباسی تنش کنید از حلل بهشتی و تاجی بر سرش بگذارید. «عَلَی الْقُرْآنِ». این کار که شد دوباره عرضه بر قرآن میشود بهش میگویند: «مَا صَنَعْنَا بِوَلِیِّكَ؟» با این کاری که به ولی تو کردیم راضی شدی؟ میگوید: «یَا رَبِّ، إِنِّی لَأَسْتَقِلُّ هَذَا». من این را کم میشمارم. «لَهُ فَطَرِحَ مَزِیدًا». خیر کثیر بیشتر «وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی وَ عُلُوِّی وَ ارْتِفَاعِ مَکَانِی، لَأُعْطِیَنَّ لَهُ الْیَوْمَ خَمْسَةَ أَشْیَاءَ». من هدیهای برایش میدهم، پنج تا چیز را امروز «مَعَ الْمَزِیدِ لَهُ». بیشترشم میکنم. «وَلَهُمْ مَنْزِلَتَهُ». هر کسی هم که در منزلت او باشد این را بهش میدهم. «أَلَا إِنَّهُمْ شَبَابٌ لَا یَهْرَمُونَ». پس سید شباب اهل جنه معلوم کیست. شهاب اهل جنه اهل قرآنند.
به اینها یک جوانی میدهم که دیگر پیر نمیشوند. «لَا یَسْقَمُونَ». صحتی میدهم که دیگر بیماری درش نیست. «وَ أَغْنِیَاءُ لَا یَفْتَقِرُونَ». غنایی که درش فقر نیست. «وَ فَرِحُونَ لَا یَحْزَنُونَ». فرحی که دیگر حزن نیست. «وَ أَحْیَاءُ لَا یَمُوتُونَ». خب اینها مگر برای همه اهل بهشت نیست؟ این ویژه است. حالا توضیحاتی و حیاتی که دیگر ممات درش نیست. بعد این آیه را تلاوت فرمود: «لَا یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولَی». سعد میگوید که: «قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ یَا أَبَا جَعْفَرٍ، وَ هَلْ یَتَکَلَّمُ الْقُرْآنُ؟» گفتم آقا، قرآن صحبت میکند؟ حرف میزند؟ «فَتَبَسَّمَ». حضرت تبسم کردند. فرمودند که: «رَحِمَ اللَّهُ ضُعَفَاءَ مِنْهُمْ، إِنَّهُمْ أَهْلُ تَسْلِیمٍ». خدا رحمت کند ضعفاهای اهل تسلیم را. هرچه میگوییم چشم و گوش بسته گوش میدهند و قبول میکنند. یا سعد، بله! حالا شما در ذهنیت خودت هستی کتاب چگونه میخواهد حرف بزند و با آن صحبت صورتهای مثالی و اینها هیچ آشنایی نداری، هیچ انسی نداری، نمیفهمی که یعنی چه صورت مثالی. حالا با همینی که هستی اهل تسلیم، بله، قرآن هم حرف میزند. «وَ الصَّلَاةُ تَتَکَلَّمُ». نماز هم حرف میزند. «وَ لَهَا صُورَةٌ وَ خَلْقٌ تَأمُرُ وَ تَنْهَى». صورتی دارد، خلقی دارد، امر میکند و نهی میکند.
سعد گفت: «فَتَغَیَّرَ لِذَلِکَ لَوْنِی». رنگم پرید. گفتم که: «هَلْ أَسْتَطِیعُ أَنْ أَتَکَلَّمَ بِهَذَا فِی النَّاسِ؟» آقا من این حرفها را بین مردم نمیتوانم بزنم: «وَ هَلْ النَّاسُ إِلَّا شِیعَتُنَا؟» مگر مردم غیر از شیعیان مایند؟ «فَمَنْ لَمْ یَعْرِفِ الصَّلَاةَ فَقَدْ أَنْکَرَ حَقَّنَا». کسی که نماز را نشناسد که حق ما را انکار کرده است. «أَلَا أُسْمِعُكَ کَلَامَ الْقُرْآنِ؟» میخواهی کلام قرآن را به گوش تو برسانم؟ گفت: بله، صلی الله علیک. بفرمایید آقا: «إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ». «فَنَحْنُ کَلَامُ اللَّهِ وَ الْفَحْشَاءُ وَ الْمُنْکَرُ رِجَالٌ وَ نَحْنُ ذِکْرُ اللَّهِ وَ نَحْنُ الْقُرْآنُ». کلام دارد، قرآن نماز کلام دارد. نهی میکند از فحشا و منکر. فحشا و منکر مردانی هستند و نحن ذکر الهی و نحن قرآن. صورت حضرات معصومین از همه این حقایق بزرگتر و عظیمتر که امیرالمؤمنین فرمودند که: «مَاللَّهِ آیَتِ الْأَکْبَرُ». خدا هیچ آیهای بزرگتر از من ندارد. ان شاء الله که با این حقایق انس بگیریم، آشنا بشویم، بفهمیم و حقیقت قرآن در ما طلوع کند.
در حال بارگذاری نظرات...