توسل ویژه به هر کدام از ائمه علیهمالسلام
چه زمان به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف توسل کنیم؟
معنای صدر در قرآن
شفای ظاهری در قرآن
!! توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تولید شده است !!
بسم الله الرحمن الرحیم. خب، تا روایت ششم خواندیم، به روایت هفتم. پس حالا این روایت اول مرحوم صدوق را بخوانیم. در "قبس المصباح" نقلی که مرحوم مجلسی در جلد ۹۱ "بحار" دارد و دیروز به آن اشاره شد. روایت کافی را نگاه کنید؛ «اخبرنا الشیخ الصدوق ابوالحسن احمد بن علی بن احمد النجاشی الصیرفی معروف به کوفی به بغداد، در آخر ماه ربیعالاول سال ۴۴۲ و کان شیخاً بهیّاً، سَقَطاً، صدوق اللسان عندالموافق والمخالف، رضی الله و ارضاه». شیخ بهی بود خلاصه با کلمه نامفهوم شیعه و سنی.
«قال: اخبرنا الحسن محمد بن جعفر تمیمی قرائة علیه» - از محمد جعفری تمیمی نقل میکند - «قال: حکا لی ابوالفاء شیرازی» - و اصل ماجرا مال نقل ابوالوفای شیرازی است - «انه قبّل علیه ابوعلی الیاس صاحب کرمان». حاکم کرمان ابوعلی الیاس بوده. این مثلاینکه مالی را از او در قید میکند و میگیرد. «قال: فقیّدنی و کان الموکلون بی یقولون انه قد همّ فیک بمکروه». خلاصه اینها مراقبان من را اذیت میکردند. «فقلقُتُ لذالک و جعلتُ اناشدالله» - قصد بدی برای من داشت، ناراحت شدم، شروع کردم مناجات کردن با خدا به وسیله ائمه - «فلمّا کانت لیلة الجمعه». شب جمعه شد، از نماز فارغ شدم، «نمتُ فرایتُ النبی صلی الله علیه و سلم». شب جمعه بود، نماز را خواندم، خوابیدم، پیامبر اکرم را در خواب دیدم. اصل نقل را در "قبس المصباح" میکند این ابوالوفای شیرازی. آموزش. بله، بله. «وهو یقول: لا تتوسل بی». روایت عجیبی است. پیامبر را در خواب میبیند. حضرت فرمود که به من توسل نجوی. «و لا به ابنیّ شیء من اعراض الدنیا». به این دو تا پسرم هم (حسن و حسین) برای چیزی از اعراض دنیا توسل نجوی! «الا لما تبتقیه من طاعت الله و رضوان». فقط برای طاعت و رضوان خدا. هرچه برای دنیا میخواهی، به ماها توسل نجوی، برای امر دنیا و اینها. «و اما ابوالحسن اخی امیرالمومنین، أو انتقام تو از ظالمین». برای انتقام به او متوسل شو. «خودش دستش را بسته بودند و غصب علی حقه. فلم یتکلم». حقش را گرفته بودند، حرف نزد. «قال: فنظر الیه فلم یتعجب. عهد احدُّه الیه. یه عهدی بود من باهاش داشتم و امرته و به امری بود که من کرده بودم. فلم یجز له الا القیامه». مگر قیام به همان امر و عهدی که من بهش کرده بودم. «وقد عدل الحق فی حقه الا ان الویل لمن تعرض ولی الله». نفرین بر او کسی که متعرض ولی خدا شد.
بعد حضرت ادامه میدهند، برای امر توسل تک تک ارجاع میدهند به یکی از معصومین. روایت واقعاً - حالا روایت که نیست، یک رویای صادقه خیلی عجیبی است که مرحوم مجلسی عدد میزند. عدد نمیزند این جور چیزها را. اینها را با تزیین و بیانات و اینها توی حاشیه میآورد. این را عدد میزند به عنوان روایت قبول و میآورد توی "بحار" جلد ۹۱. چیز عجیبی است. «اما علی بن الحسین فلن نجات من الصلاة». به علی بن الحسین متوسل شو برای نجات از سلاطین و - «نَفْثِ شیاطین». اینها خلاصه. "نَفْث" در واقع، نفت به معنای شما این بادکنک را که فوت میکنی خیس میشود، این را میگویند نفت. ینفُس تعبیر نفس و ینفسوا اینجاست - از این نَفْثِ شیاطین، حالا وسوسههایشان، خطوراتشان، سلاطین و شیاطین، هر دو. از دست اینها میخواهی نجات پیدا کنی، به علی بن حسین متوسل شو.
«و اما محمد بن علی و جعفر بن محمد فللاخره». دوباره به امام باقر و امام صادق علیهم السلام که میرسد این برای آخرت. «و ما تبتقیه من طاعت الله». دوباره طاعت خدا. هرچه میخواهی به اینها متوسل شو. «و اما موسی بن جعفر» - اما جناب حضرت کاظم علیه السلام - «فلتَمَسَّ به العافیتَ من الله عز و جل». به وسیله ایشان از خدا عافیت بخواهید. «و اما علی بن موسی علیه السلام» - امام رضا علیه السلام - «فتلوّ به سلام فللبراری و البحار». سلامت در بیابانها و دریاها و سفر. در سفر خلاصه میخواهی سلامت داشته باشی به علی بن موسی. «و اما محمد بن علی» - امام جواد علیه السلام - «فستنزل به الرزق من الله». رزق را از جانب خدا استنزال کن. «و اما علی بن محمد فللنوافل» - امام هادی علیه السلام برای مستحبات - «و بر الاخوان». کمک کردن و نیکی بین برادرها و رفاقتها و دوستیها و معاشرتها. معمولاً میروم زیارت حضرات عسکریین این را از امام هادی علیه السلام میخواهم. متناسب با همین عرض میکنم: آقا، ما را موفق کنید، به ما کمک کنید بتوانیم حق برادرها را ادا کنیم. رفاقتها و اینها. «و ما تبتقیه من طاعت الله». و هرچه مربوط به طاعت خدا است از امام هادی علیه السلام.
اینها به نظر میرسد که این شأنی باشد. هرکی متناسب با ... یعنی مثلاً آن طاعتی که در مورد حسنین علیهم السلام هست با اینکه در مورد صادقین هست باید قاعدتاً فرق بکند. حالا اصلش که خب اطلاق دارد، به طاعت الهی برمیگردد. انسان مدد بگیرد. یکی از اساتید میفرمود که حالا دیگر حرف شد، عرض میکنم. حالا اتفاقی افتاده بود، چیزی برای ایشان روشن شده بود و فرموده بودند که طب معنوی را امام صادق علیه السلام عنایت میکنند. در هر سدهای هم به یک نفر. در هر سدهای به نحوی هم هستش که عنایت غیر از این است که مثلاً ظاهر را که این چه خواصی دارد، این مثلاً این نوع بیماریها را بعضیها یک ذکاوت ذهنی خاصی پیدا میکنند، ده مدل بیماری را میفهمند که اینها ریشهاش یک چیز است. همه را با آن یک دانه درمان میکند. این فرق میکند با آنکه امام صادق علیه السلام عنایت میکنند. آن یک جورایی علم النفسی است. یعنی انگار کأنَّهُ آن نشئاتی که مربوط به نفس است و در عالم ماده اثر میگذارد، امام صادق علیه السلام عنایت میکنند و در هر سدهای به یک نفر. یعنی همچین حسابکتابهای اینجوری هست. گاهی طاعات این مدلی است. یعنی طاعت داریم تا طاعت. یک وقت طاعت توی حوزه سیاست، توی حوزه درگیری با دشمن. انسان میخواهد مقید بشود به اینکه من یک وقت دچار معصیت نشوم، دچار خلافی در روابط خانوادگی. یک وقت توی حوزه شخصی. حالا به نظر میآید که اینها متفاوت است دیگر. مثلاً این طاعتاللهی که اینجا حضرت میفرمایند بعد از اینکه به «برّ الاخوان» و اینها اشاره میکنند، به نظر میآید توی این حوزه است. آنکه در مورد امام حسن و امام حسین، باز امام حسن جنبههایش بالاتر یا درجاتش و «الحسن بن علی فللاخره». خیلی خیلی زیباست. امام عسکری را هم برای آخرت.
«اما صاحب الـ...» - اما وجود نازنین حجت بن الحسن - «فَذا بَلَغَ مِنکَ السَّیلُ فَاستَعِن به فانه» یا این و «وضع یده علی حلقه». شمشیر به اینجا رسید، حضرت دست گذاشتند روی گلو. هر وقت شمشیر به اینجا رسید از او کمک بخواهید. «قال: فنادیتُ فی نوُمِی: یا مولا یا صاحب الزمان ادرکنی». صدا زدم حضرت حجت بن الحسن را. «فقط بلغ مجهودی». همانجا جوابم را گرفتم. مجهود من همانجا رسید. «قال ابوالوفا: فانتبهتُ من نومِی والمُوکلون یأخذون قیدی». من از خواب بیدار شدم که خلاصه مشکل برطرف شد، موانع برطرف. از این جهت خلاصه این نقل مرحوم مجلسی از این باب که آن اثر عینی که بعدش محقق شد. کربلاییها میدانند رویای صادقی که از این قبیل است، باز هم ماجراهایی هست. ماجرای بعدی که باز بعدش ایشان نقل میکند توی همین عدد ۲۲ ای که مرحوم مجلسی زده چهار پنج تا داستان تعریف میکند. مثلاً یک داستان دیگر از همین ابوالوفای شیرازی نقل میکند که: «کنتُ معسوراً بکرمان فی ید ابن الیاس مُقَیّداً مَغلولاً». میگوید من توی همان کرمان به دست ابن الیاس مقید بودم، مغلول. «فَاَخبرتُ انه قد هَمّ به سلبی». میخواهد من را دار بزند. به «زین العابدین علی بن الحسین» متوسل شدم. به امام سجاد علیه السلام شدم. «فهملتنی عینی». چشم سرم سنگین شد. «فلم انام رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم». پیغمبر را در خواب دیدم. بعد این هم شبیه همان روایت است. یک کمی روایت تفاوت دارد. «و لا ببنیه فی شیء». «به من توسل نمیشود و نه به دخترم و نه به دو پسرم برای چیزی از عروض دنیا». بلکه برای آخرت است. «و ما تأملُ مِن فضلِ الله». آنچه که امید است و آرزوت از فضل خدا. «اَخی ابوالحسن». از آن امیرالمومنین استثنا «یَتَقَمّ لک من» ظالم. صبر کردن بله. «قال: ذالک عهد فی بعض مؤلفات اصحابنا». این را صدوق هم نقل کرده این ماجرا را. «شیاطین». «و اما محمد بن علی و جعفر بن محمد فللاخره».
«و اما موسی بن جعفر العافیه». «و اما علی بن موسی نجات فی الاسفار». تعبیر اسفار، فُلبَر و البحر است. «و اما محمد بن علی فضل رزق من الله». «و اما علی بن محمد فلغَضاً نوافل مُذب لمن استغاث به». «فقلتُ: یا مولا یا صاحب الزمان، انا مستغیث بک. شخص قد نزل مِن السما». این ماجرا اینجا اضافه شد. یک دفعه دیدم از آسمان کسی آمد پایین. «تحتهُ فَرَسٌ و بیده حربةٌ مِن حدید». روی اسبی نشسته، شمشیر در دست. «فقلت: یا مولا، اکفنی شرَّ مَنْ». «قال: فقط کفیت». حضرت فرمودند که: «من تو را کفایت کردم». «فاننی سئلتُ الله عز و جل فیک». فرمود که: «من برای تو از خدا درخواست کردم». «فَقَد استجاب دعوی». «فسبحتُ فاستدعانی ابن الیاس و حَلَّ قَیودی و خلا علیه». وقتی صبح شد من را ابن الیاس دعوت کرد و صدا زد و زنجیرها را باز کرد و من را رها کرد. «و قال: به من استغاثت». «به کسی استغاثه کردم که غیاث المستغیثین است». «حتی سئل ربه عزوجل و الحمدلله رب». این ماجرا هم اینجا چیز اضافه نداشت. «بالعافیه». همان تعبیری که آن بالا بود. آره. «مفسدات شیاطین» داشت که فرق میکرد. خدا به شما خیر بده. به یاد ما انداختید این را، بعد چند سال دوباره مرور کردیم.
خب، روایت کافی. یکیاش را بخوانیم تبرّک. بریم سراغ بحث حدیث. از نوفلی، از سکونی، از امام صادق علیه السلام. و حضرت از آب. مرحوم مجلسی در "مرآت العقول" روایت را ضعیف دانسته است. «قال: شکا رجلٌ الی النبی صلی الله علیه و آله وجعاً فی صدره». یک کسی به خدمت پیغمبر یک دردی توی سینهاش احساس کرد. «صلی الله علیه و آله: استشفُوا بالقرآن». حضرت فرمودند که: «شما چرا با قرآن مداوا نمیکنید؟ قرآن درمانی». «فان الله عز و جل یقول: و شفا لما فی صدور». مگر قرآن نخواندی؟ «قرآن شفا فی الصدور». این همان کتاب فضل القرآن است. همان باب اول، روایت هفتم. «شفا لما فی الصدور». اطلاق دارد دیگر. هم اطلاق دارد و هم عموم. قید نزده کدام صدر؛ جسمانی، صدر معنوی.
هرچند سیاق آیات قرآن این است که وقتی تعبیر «صدر» میآید منظور باطن است و یک نحوی حالا بحث این از مباحث دقیق قرآنی است، فرق صدر و نفس و روح و اینها با همدیگر چیست؟ تو فرهنگ قرآن با هم فرق میکند. صدر به عنوان مصدر عمل. مصدر عمل. این نکتهای است. وقتی در قرآن بحث صدر مطرح میشود، به عنوان مصدر عمل بهش نگاه میشود. جایی که عمل از اینجا صادر میشود. حالا ما خیلی وقتها دستمان کوتاه است توی عبارات. عبارتپردازی فارسیاش. توی فارسی مثلاً آن مصدر عمل را خیلی اراده، اراده و اختیار و اینها. آن نقطهای که عمل آنجا نطفهاش بسته میشود. انسان تصمیم میگیرد کار انجام بدهد. لذا: «ان الله علیمٌ بذات الصدور». آن صدر جایی است که عمل آنجا نشأت میگیرد. «شفا لما فی الصدور». خب، این ظاهر آیه این است که قرآن شفایی برای آنجاست. آن حوزه را شفا میدهد. یعنی مرکزیت اعمال را شفا میدهد. از یک ساحت سالم اعمال نشأت میگیرد؛ یک سلامت و طهارت پیدا میکند. حضرت اینجا با این نکتهای که میفرمایند میخواهند بگویند که دست از همین ظواهر، ظاهریاش هم برندار. همین ظواهر ابتدایی، عادیترین فهمی که نسبت به این آیه میشود پیدا کرد، «شفا فی الصدور». یعنی زینَتِ دوا. مداوا میکند. قرآن بخوان، درد سینهات خوب میشود.
یک وقتی من این کتف - حالا الان بگوییم اثرش ممکن است برداشته بشود - شکسته بود. بعد ماجرا هم داشتیم. اول فکر میکردیم که مشکلی نیست و یک مدت گذراندیم و بعد دیدیم خیلی مشکلساز شد. رفتیم دکتر و گفتش که: «اگر دو روز دیرتر میآمدی باید پلاتین میگذاشتیم». ماجرا داشتیم. بعد ما یک سه ماهی تقریباً توی گچ و فلان و اینها. نصف تنمان توی گچ. اذیت شدیم واقعاً. توی این چند وقت نمایندگی مداوا که کردیم باز این کتف ما خیلی درد میکرد. یک وقتی من خدمت یکی از بزرگان، یک وقت خیلی درد گرفت. پیام دادم که: «یک چیزی بفرمایید». ایشان یک آیه یادم نیست چی بود. ایشان پیامک داد: «فلان آیه را به این عدد». شاید چهار سال باشد، بیش از چهار سال است. خدا را شاهد میگیرم توی این چهار سال من یک بار هنوز درد نگرفتم. ماجرای امام جواد هست که حضرت شفا دادند. فرمودند که: «اگه جایی برداشته میشود». این هم جدی نگرفت. خلاصه مداواهای ظاهری هم توی این آیات قرآن هست.
حالا یا از این باب است که مادر کیقباد دختر بود. عدد ابجدش این است. بعد آن آیت به نظرم آیه «دَم» بوده. مرحوم شیخ بها برای اینکه آیه یک وقتی بهش هتک حرمت نشود ابجدش را حساب میکند. ابجد اینجوری هم حساب میکند. این جمله را میگوید. میگوید: «هر وقت کسی داشت خون میآمد». ماجرا فراوان است. نشسته بودیم خدمت یکی از اساتید. یک دفعه از بینیام انگار یک رگی پاره شد. فوارهای زد خون. ایشان انگشت گذاشت. یک آیه گفت. بعد من برای اینکه تست بکنم ببینم واقعاً اثر داشته انگشتشان دادم کامل. یعنی این آثار اینجوری قطعاً آیات قرآن دارد. یا در روایت دارد امیرالمومنین فرمودند که: «من مصلحت نمیبینم وگرنه هر خانهای را، هر احتراقی را با یک آیه از قرآن به محض اینکه جای آتش، آتش گرفت آیه را میخوانم، آتش برطرف میشود». در عصر امام زمان من یک وقتی سخنرانی داشتم، گفتم: «مشاغلی که وقتی حضرت تشریف بیاورند این مشاغل تعطیل میشود». یک شب نیمه خیلی بحث جذابی بود. گفتم: «پلیسها بروند برای خودشان دنبال کار بگردند. آتشنشانی برود دنبال کار بگردد». دزدی نمیشود. آتش که بیاید آزادی، آیه را تعلیم میدهند. شما به محض اینکه میخوانی آن برطرف میشود. راننده تاکسیها، راننده کامیونها، اینها همه بروند جمع بکنند. چون مردم... روایت دارد که ابرها میآیند پایین. سحاب، سه آب، اینها میآیند پایین. مردم سوار میشوند. سوار ابر میشوند. شما میخواهی بروی و ابر دربسته بگیری آن طرف. تازه جدا از طی الارضی که هست. آن درجات تقوی، تعبد، و ایهام ولایت. علی ای حال این آیات یک اثر این شکلی دارد.
یک وقت ممکن است که آن عامل معنوی را دارد مداوا میکند. این نکتهای است. یعنی این درد به خاطر گناهی است. آیه قرآن شفا میدهد آن گناه را و آن آثار گناه را برطرف میکند. آن آثار گناه که برداشته میشود این روی اثر جسمش هم مستقیم. خود این آیه یکی از آثار این آیه همین است که روی جسم همچین آثار دارد. قرآن وجع درد وجعی حالت گرفتگی و اینها باشد مشکل روحی روانی. سینهام سنگینی میکند. البته اینجا در «الع» جناب خلیل گفته. «الوجع اسم جامع لکل مرض مؤلم». هر مرضی که درد داشته باشد، اسم عام. بله. «اصغر» در «فروغ» هم که بین والعلم وجع گفته. «الوجع اعم از علمه. عالمنی زید و میگی مصادیقش را آورده». بریم سراغ بحث.
در حال بارگذاری نظرات...