سوال پیامبر از امت خود راجع به قرآن و اهل بیت
در قرآن نور هدایت وجود دارد
چه تفکری دل بصیر را روشن میکند؟
تفکر نوعی حرکت است
قرآن هدایت روز و نور شی است
چه کسی دلش به نور قرآن روشن میشود؟
!! توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تولید شده است !!
بسم الله الرحمن الرحیم
«اللهم اجعل ثواب مجلسی و منطقی رضاك.»
از کتاب شریف کافی، کتاب فضل القرآن، سه روایت اول را خواندیم. روایت چهارم از ابی جارود، از امام باقر (علیهالسلام) نقل میکند: «قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): "أنا أول وافد على العزیز الجبار یوم القیامة و کتابه و أهل بیتی."» (این علامتی که گذاشتم تو کتاب روایت کتاب کافی.)
اینم شاید خواندیم، حالا دوباره. پیامبر اکرم فرمودند که: «من اولین کسی هستم که بر عزیز جبار وارد میشوم و مهمان میشوم در روز قیامت، و کتاب او و اهل بیت من.»
«سپس امت من. ثم أسألهم. بعد من از امتم میپرسم: "ما فعلتم بکتاب الله و بأهل بیتی؟"» با قرآن و اهل بیت من چه کردید؟
روایت بعدی از طلحة بن زید، از امام صادق (علیهالسلام). خیلی حدیث شریف پرنوتیسی است:
«إن هذا القرآن فیه منار الهدی و مصابیح الدجی. فلیجل جال بصره و لیفتح لضوء تفکره.»
این قرآن درش منار هدایت است. منار اسم مکان و به معنای مکانی است که درش نور هست. منار یعنی در واقع جایی که نور درش میگذارند. این منارههایی که میگویند مناره، نه؛ یعنی یک جایی که مثلاً با خشت و گِل بالا رفته و یک علامتی صرفا. منار بوده، سابقا هم همینطور بوده. برای اینکه شعلههای نورش همیشه روشن بوده. اینهایی که تو مسیر میرفتند، تو بیابانها و کویر و اینها، شهرها را با منارها تشخیص میدادند از دور. روزها که از دور شهر را میشد تشخیص داد نشانههاش، شبها نمیشود شهر را تشخیص داد تو تاریکی. یک سری منار میگذاشتند از بیرون. وقتی کسی نگاه میکرد، شعلهای روشن، میفهمید اینجا شهرِ. داریم به آبادی میرسیم، به شهر میرسیم. منار این است. منار صرفا یک چیز آجری که مثلاً از در رفته خیلی بدقوارهای که رفته بالا، اینها نیست.
این قرآن پس درش منار هدایت و «مصابیح الدجی» (چراغهای تاریکیها). «فلیجل جال بصره و لیفتح لضوء تفکره.» (کسی که اهل جولان، اهل حرکت این باید چشمش به این باشه). هرکه در حرکت، در چرخش، باید نظرش را باز بکند برای ضیا. یعنی این خیلی روایت، روایت دقیق اینجوری نیستش که نور بیاید شما ببینی. ما توی نگاههای عادی نور میآید به چشممان میخورد. حالا تعاریفی که در فیزیک داشت، نسبتی که برقرار میشود با نور بین ما و شیء که حالا از آن شیء نور اول میخورد به او، انعکاس پیدا میکند، تو چشم ما و دیده میشود و اینها. اینجا قرآن این شکلی نیست. قرآن به تعبیر امام صادق (علیهالسلام) باید شما چشم باز بکنی تا نور بخورد تا ببینی. آن طرف چه؟ نور میخورد، چشم را باز میکرد، میدید. اینجا کار از چشم شروع میشود.
«فإن التفکر حیاة قلب البصیر.» تفکر زندگی، حیات قلب بصیر است. قلب بصیر با تفکر زنده است. خب این تفکر چه مادهای میخواست؟ روی چه مبنایی باید حرکت میکرد؟ صرف هر تفکری تو فرهنگ قرآن و روایات محترم نیست. هر متفکری، هر کسی که اهل فکر است، در آیات قرآن ملاحظه فرمودید قرآن لعن کرد. شدیدترین لعن را برای متفکرین به کار برد.
«ثم قُتل کیف قدر.» چقدر قرآن ولم نمیکند. یک بار لعن کرده، در سوره مبارکه مدثر میفرماید که (مدثر، آیه ۱۸): «إِنَّهُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ.» تعبیر تفکر به کار رفته. «فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ. ثُمَّ قُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ. ثُمَّ نَظَرَ. ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ. ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَکْبَرَ. فَقَالَ إِنْ هَٰذَا إِلَّا سِحْرٌ یُؤْثَرُ.» چهار بار تقریباً قرآن لعن میکند متفکرینی که اینها عمیقاً و مینشینند راه را باز میکنند با تفکر برای اینکه جریان باطل را بخواهند پیش ببرند. لذا هر تفکری تو فرهنگ قرآن و اهل بیت (علیهمالسلام) الان خسارات ما هم همین است. میگوید آقا طرف متفکر بوده. صرف اینکه آدم متفکری بوده، اهل فکر بوده، نواندیشیهای حرفاش میآید مطرح میشود. تو سررسیدها آن پایین میخورد، اسمش میافتد. میخواهد مثلاً چه میدانم، رئیس فلان شرکت صنعتی مثل اپل و اینها باشد یا فلان کسی که یک گوشه مثلاً یک کارگری بود و یک نواندیشیهایی داشته و کم کم مطرح شده و اینها. صرف فکر الان محوری است. در حالی که این نیست. فکری که نورانیت از قرآن گرفته باشد، منارش قرآن باشد، این تفکر دل بصیر را زنده میکند.
«کما یمشی المستنیر فی الظلمات بالنور.» مثل کسی که دارد در ظلمات نوری دارد و دارد با این نور حرکت میکند. این نور قرآن است. این اصلاً خود تفکر حرکت است، دیگر. «و الفکر حرکت من المبادی إلی الغایات.» حاجی در منظومه تفکر حرکت از مبادی و غایت میرسد. این تفکر نور میخواهد، این حرکت نور میخواهد. ببینی که به کجا بروی، از کجا چیزی برداری، برگردی. این نور همش قرآن است.
این تعبیری که روایت بعدی از امام صادق (علیهالسلام): «کانت فی وصیة أمیرالمؤمنین (علیهالسلام) لأصحابه.» در صورتی که امیرالمؤمنین برای اصحابشان داشتند: «القرآن هُدی النهار و نور اللیل المظلم.» قرآن هدایت روز و نور شب مظلم است. خب ما دو تا شب داریم. «لیل مقمرة» داریم، یک «لیل مظلم». لیل مقمره شبی است که مهتابی است. دور مهتاب. شبی که مهتاب هم انصافاً باشد، قمر هم در خصف باشد، نور نداشته باشد. این میشود لیل مظلم. حالا تو لیل مظلمی که -حالا بعضی روایات تعبیر به فتنه دارد- تشبیه به فتنه: «أتتکم الفتن کلیل المظلم.» یک همچین تعبیری. لیل مظلم وقتی تعبیر میشود، معمولاً به فتنهها نظر است؛ فتنههای اجتماعی که غبار و تاریکی حاکم میشود. واقعا دیگر آدم نمیتواند تشخیص بدهد چه خبر است؟ کی به کیه؟ چی به چیه؟ یک سر و صدای فقط میآید، آدم نمیتواند بفهمد از کدام طرف.
«نور لیل مظلم، قرآن.» «ما کان منجهد و فاق.» اینجا در وافی مرحوم ملا محسن حاشیهای میزند، قشنگ هم هست. یعنی «یهدی بالنهار الی طریق الحق و سبیل الخیر بتعليمه.» شما روز و شب دو تا برخورد با قرآن دارید. چرا حضرت میفرماید: «که هدایت روز است و نور» به اعتبار تألیف قرآن است. خیلی تعبیر قشنگ است. ملا محسن واقعاً در بین علمای ما شاید بینظیر باشد. کسی که هم محدث، هم فیلسوف، هم فقیه، هم عارف به معنی واقعی کلمه، هم شاعر، ادیب است. و از آثار ملا محسن که در نحو نوشته شده، از آثار ملا محسن میبینید تا آثار عرفانی سنگینی که واقعاً برخیاش قابل فهم نیست. و خب این وافی و شافی و اینها هم که در آثار ایشان در روایات محدث جلیلالقدر و تو دورهای که خب اخباریگری و اینها خیلی حاکم بوده، ایشان سرآمد عرفان و بزرگان سفارش میکردند. مرحوم حاج آقا فخر تهرانی به نظرم ایشان سفارش. میگفتند که اعتکاف بگیرید کنار قبر ملا محسن. خودشان هم معتکف میشدند و فراوان هم نقل شده که روح شریف ایشان را وقتی دیده بودند، گفته بودند که ایشان کل این منطقه کاشان و اطرافش و اینها روحشان مسلط است و در عالم برزخ خلاصه ولایتی دارد بر اهالی حتی برزخی کاشان و غیره و اینها. کسی مانند ایشان خلاصه در این بلاد دفن نشده. شخصیت فوقالعادهای است.
تو روز تعلیم قرآن میشود، لذا میشود «هدی النهار»، هدایت روز. احکامش تبدیل میشود، مواضع میشود. و شب تلاوت میشود. قرآن تلاوت میشود؛ تلاوتی که با تعبیر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) استشفاء توشه است. کسی دنبال دوا میگردد، طلب شفا میکند.
«و ینور باللیل المظلم قلب المتهجد التالی له.» کسی که اهل تهجد است و قرآن را تلاوت میکند در قیامش به صلاة، این دلش روشن میشود به انوار و اقوال و اسرار قرآن. اسرار قرآن آن موقع روشن میشود. «علی ما کان علیه المهتدین.» مهتدی این اسرار را میگیرد، دریافت میکند. «و المتنور من المشقّة و الفقر، فإنهما لا يمنعانه من ذلك و لا يزیدانه رغبة فى الله.» خلاصه، در هر مجموعهی جهد و فاقهای که یعنی انسان تو تلاش و تنگنا و اینهایی که هست، خلاصه این قرآن است که دست انسان را میگیرد.
و روایت هفتم انشاءالله باشد برای جلسهی بعد. عرض خواهم...
در حال بارگذاری نظرات...