چرا خلافت الهی به آل بنیامیه بر نمیگردد؟
قرآن هدایت است در برابر ضلالت
قرآن نور است در برابر ظلمت و حادثهها
کمال دین چیست؟
جایگاه رویگردانان از قرآن
!! توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تولید شده است !!
بسم اللّٰه الرحمن الرحیم
اول حدیثی که میخواندیم از «کافی شریف»، چرا حدیث هشتم؟ میفرمایند که امام صادق علیه السلام، حدیث در محضر کافیه: «لَا وَاللَّهِ لَا یَرْجِعُ الْأَمْرُ وَ الْخِلَافَةُ إِلَى آلِ أَبِی بَکْرٍ وَ عُمَرَ أَبَداً وَ لَا إِلَى بَنِی أُمَیَّةَ أَبَداً»، نه به خدا قسم! امر و خلافت به آل ابیبکر و عمر ابداً برنمیگردد و به بنیامیه ابداً برنمیگردد! «وَ لَا فِی وُلْدِ طَلْحَةَ وَ الزُّبَیْرِ أَبَداً»، به بچههای طلحه و زبیر ابداً برنمیگردد. «إِنَّهُمْ نَبَذُوا الْقُرْآنَ»، به خاطر اینکه اینها قرآن را نبذ کردند، رها کردند، پرتاب کردند و «وَ أَبْطَلُوا السُّنَنَ»، سنن را ابطال کردند و «وَ عَطَّلُوا الْأَحْکَامَ»، احکام را تعطیل کردند. به این دلیل به اینها برنمیگردد.
تحلیلش خیلی جالب است، چونکه اینها قرآن را رها کردند، دیگر امر و خلافت بهشان برنمیگردد!
«وَ قَالَ رَسُولُ اللّٰهِ صَلَّی اللّٰهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: الْقُرْآنُ هُدیً مِنَ الضَّلَالَةِ»، پیغمبر فرمود: قرآن هدایت است در برابر ضلالت؛ یعنی مقابله است در مقابل آن. «وَ تِبْیَانٌ مِنَ الْعَمَی»، تبیانی است در برابر ع م ا عَمَا و «وَ اسْتِقَالَةٌ مِنَ الْعَثْرَةِ»، استقاله به معنای بلند شدن از زمینخوردگی، اقاله و استقاله.
اقاله وقتی کسی میکند، انگار دستش را میدهد که: «مرا برگردان! احسان بگیر، بلند شو!» غیر از خیارات دیگر. مثلاً ما دو فسخ معامله داریم: یکی خیارات است، یکی اقالات. خیارات، شما خودت حقی داری که با آن میتوانی معامله را فسخ کنی. حالا آن یا به عنوان اینکه عیبی در این مع معامله پیدا شده، یا خیار شرط بوده، خیار حیوان بوده، خیار مجلس بوده یا به هر دلیل دیگری.
اقالات؛ معامله محکم شده، راهی هم برای ابطالش نیست، غیر از اینکه شما درخواست بکنید؛ یعنی مشتری درخواست کند. شرط خیار یعنی ما درخواست خیار میکنیم. درخواست خیار بده! مستحب است اق که اقاله که میکند. انگار دست میآورد، میگوید: «آقا مرا بلند کن! مرا برگردان!» مستحب است برنگرداند.
منِ فروشنده شرط میکنم، خیار به عنوان اینکه شرط بکند. آن فرق میکند. آن خودش باز یکی از خیال خیارات شرط است. ولی اینکه کسی عق قرارداد درخواست کند برگرداند، بدون اینکه شرط خیار کرده باشد، این مستحب است که بپذیری. بله، امشب.
و آنیم که درخواست میکند، میشود استقاله. «اسْتِقَالَةٌ مِنَ الْعَثْرَةِ»، یعنی قرآن استقهای است در برابر عَثره، لغزش. خلاصه دستت را میگیرد، نمیگذارد بلغزی، برت میگرداند. این تعبیر، خیلی تعبیر لطیفی است.
«وَ نُورٌ مِنَ الظُّلْمَةِ»، یه نوری است در برابر ظلمت و «وَ ضِیَاءٌ مِنَ الْأَحْدَاثِ»، یک نوری است، یک پرتویی است در برابر حالا بعضی جاها تعبیر «اَجداس» دارد، بعضی جاها هم تعبیر «اَحزان» دارد. در برابر حادثهها پرتویی است.
«وَ عِصْمَةٌ مِنَ الْهَلَکَةِ»، عصمتی است در برابر هَلَکه و «وَ رُشْدٌ مِنَ الْغِوَایَةِ»، رشد در برابرغوایت. با ضلالت گفتن، فرقش این است که ضلالت راه را گم میکند. غوایت، هدف را گم میکند. رشد: بلد بودن هد هدف. هدایت: بلد بودن راه. فرق بین رشد و هدایت. در اول ضلالت. رشد در برابر غوایت. «أَتَبَیَّنَ الرُّشْدَ مِنَ الْغَیِّ». سمعه جنی کتاب یهدی الی الرّشد. جِنّی ها، خیلی تعبیرشان متفاوت بود. وقتی قرآن را شنیدند، گفتند: «ما قرآنی شنیدیم که دعوت به رشد میکند. اصلاً دارد هدف را نشان میدهد.»
خیلی جالب گفتم که ضلالت یعنی انحراف از هدایت. یعنی بیهدفی، عرض بنده همین. یعنی یه وقت شما راه را گم میکنی، میدانی میخواهی بروی مشهد، گم میشوی، نمیدانی الآن کجایی. یه وقت هست راه افتادی اصلاً نمیدانی کجا میخواهی بروی. تفسیر مریم سیل این آیه در مورد این بحث محشری است. غیر و ملاقات میکند روز قیامت. غیر را ملاقات میکند. خیلی جالب و «وَ بَیَانٌ مِنَ الْفِتَنِ». در سوره مبارکه مریم، صوفه یولقون قیا. الان پیدا میکنم، آیه ۵۹ سوره مبارکه مریم: «فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا * إِلَّا مَنْ تَابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحاً». ملاقات میکند با غی خود، خودش را ملاقات میکند. بحث تجسم اعمال، بالاتر از تجسم اعمال. یعنی اون چیزهایی که حاکم بر اعمال هم بوده، همون هم باز تجسم پیدا میکند. یعنی هدایت هم تجسم دارد، غوایت هم تجسم دارد.
خیلی خوبیست کنار ملاصدرا میفرماید که این جور آیات را ملاکَش "فَلاَ عَلَمَ" این تعبیر که آنجا دارد میفهمد که این سنخ آیات این جوری است. تا کسی اهل کشف نباشد نمیفهمد یعنی چی. بحث تجسم و اینها. آقای جوادی هم تو بحث تجسم اعمال، این سن جمله روایات را میآورد که مثلاً موقع جان دادن، صورت اموال و صورت اولاد کنار محتضر، او با صورت اموال وداع میکند. پس صورت اموال با او صحبت میکند، میگوید: «از من، من فقط بهت کفن میدهم.» این روایت در کافی شریف است. صورت اولاد با او صحبت میکند. صورت اولاد میگوید: «من فقط تو را در گور میگذارم.» اولاد مثلاً پنج نفرند. این صورت اولاد چیست که یه نفره است؟! صورت یه نفره دارد با این صورت اموال. صورت خانه و ماشین و اینها نیست. یه چیزی، یه عنوان منتظر مشترک از همه به اسم اموال. اون صورتی دارد.
نسبت به امور اعتباری و انتزاعی هم صورت داریم. اینها که دیگر از غی و حقایق است. جزء اعتباریات نیست. مال که اصلاً جزء اعتباریات است. مُلک جزء اعتباریات است. او صورتی دارد. خیلی عجیب است. من یه وقتی این را سؤال کردم، صددرصد استاد فرمودند: «الحق وزن عمل نیست. اعتباریات چی میشود؟» ایشان فرمود: «اون عمل مربوط به اعتباری است. ولی وقتی خوب دقت کنید، خود اعتباریات هم وزنی دارد.» نفهمی! و «وَ بَیَانٌ مِنَ الْفِتَنِ»، در برابر فتن، بیان است و «وَ بَلَاغٌ مِنَ الدُّنْیَا إِلَی الْآخِرَةِ»، و از دنیا به آخرت میرساند.
خدا رحمت کند مرحوم صفایی را، میفرمود: «زهد، ظهر ظاهر ترک نیست. زهد، زهد. «اَخْزِه خُذْ مِنَ الدُّنْیَا لِلْآخِرَةُ»». بردار از دنیا برای آخرت. نمیگوید دنیایت را بگذار برای آخرت. به خاطر آخر ت. خیلی تعبیرشان لطیف است. زهد، ترک نیست. زهد، اخذ گرفتن است. محسن برای مردم بد تدوین کردیم. زهد به معنای ول کردن نیست. زهد به معنای سفت چسبیدن است. اونهایی که در آخرت میخورد، سفت بچسبی، ول نکنی. به دلالت التزامی و مفهوم مخالفش، اونهایی که در آخرت نمیخورد، ول کن. فقط اینهاش را گرفتیم.
قرآن از دنیا برمیداری برای آخرتت و «وَ فِیهِ کَمَالُ دِینِکُمْ»، در این قرآن کمال دین شماست. که کمال دین چیست؟ ولایت. و «وَ مَا عَدَلَ أَحَدٌ عَنِ الْقُرْآنِ إِلَّا إِلَی النَّارِ». خیلی تعابیر، تعابیر لطیفی است. کسی از قرآن برنگشت، مگر رفت به سمت جنگ، مگر به جهنم. به جهنم. کسی از قرآن برنگشت، مگر به جهنم. یعنی یک دوگانه، دو قطبی است بین قرآن که نور است و نار. یکی از این دو تاست. از یکی دارد منتفع میشود. تو در یکی است. اون آیه هم داری که «لَا یَهْدِیهِمْ إِلَّا طَرِیقَ جَهَنَّمَ». خیلی لطیف است. بخوانیم. میفرماید که سوره نساء: «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ظَلَمُوا لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ»، این جوری نیست. شأنشان نیست. سنتش نیست. خدا سنتش نیست که کافر و ظالم را ببخشد. «وَ لَا لِیَهْدِیَهُمْ طَرِیقاً * إِلَّا طَرِیقَ جَهَنَّمَ»، سنتش این است که اینها را هدایت بکند به طریقی، "اِلّا طَرِیقَ جَهَنَّمَ". من فقط یه راه اینها را بلدَم هدایت کردن: «خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً وَ کَانَ ذَلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیراً». این از روایت اول.
در حال بارگذاری نظرات...