توضیحاتی راجع به صفت عزیز الجبار خداوند
گشایش نفوس در قرآن
هر آنچه در آسمان و زمین است در قرآن وجود دارد
گذشته و آینده همه انسانها در قرآن
قرآن بر چهار اصل نازل شده است
اولین کسی که در قیامت بر خداوند مهمان میشود چه کسی است؟
!! توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تولید شده است !!
بسم الله الرحمن الرحیم.
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا اباالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
اللهم اجعل ثواب من اقطی و مجلسی رضا.
خوب، ما طبق سنتی که چند جلسه قبل داشتیم و از کتاب شریف "کافی"، "کتاب فضل القرآن" را مرور میکردیم، امروز دو روایت کوتاه از این کتاب شریف میخوانیم. بله، انشاءالله روایت "معانی الاخبار" را ادامه میدهیم. این روایت را چون دیروز خواندم متن عربیاش را عرض میکنم، از امام صادق علیه السلام که امشب شب شهادتشان است و هدیه به ساحتشان صلواتی هدیه میکنیم. اللهم صل علی محمد.
میفرمایند که: "ان العزیز الجبار انزل علیکم کتابه". خیلی جالب است به تعبیر حضرت استاد آیتالله جوادی. ایشان فرمودند که: "الرحمن علم القرآن". این وصف مُشعر به عِلّیت است. اتفاقی که مثل اینکه شما بگویید: "اینجا دکتر کلاس دارد، فقیه کلاس دارد، طبیب کلاس دارد". شما وقتی میگویید: "طبیب کلاس دارد" نه یعنی طبیب کلاس دارد بعد میخواهد بیاید مثلاً در مورد آداب معاشرت یاد بدهد. طبیب میخواهد طب یاد بدهد، فقیه میخواهد فقه یاد بدهد. وقتی شما میگویید: "الرحمن علم القرآن" یعنی رحمان چه یاد میدهد؟ رحمان کلاس دارد، کلاس رحمت. رحمان، رحمت، عزیز و جبار بر شما کتاب نازل کرده. این خیلی تویش نکته است.
ان الله و اللهم که جامع تمام اسماء و صفات است. عزیز، جبار. عزیز به معنای نفوذناپذیر. اصلاً خود واژه نفوذ ذلت به معنای نفوذ عزت، یعنی نفوذناپذیری. زمینی که سفت است، کلنگ تویش نمیرود، میگویند: "ارضٌ عزیزه". زمین نفوذناپذیر. نفوذناپذیری همان عبارت آخرای عزت است. عزیز جبار، حقیقت نفوذناپذیری که جبار است. "جبار" هم دو معنا درش هست: یکی معنای جبر، یکی معنای جبران. جبار یکی به معنای این است که جبر دارد و با جبر و جبروت کار را پیش میبرد. یکی از معنای کسی است که جبران میکند. عزیز جبار کتابش را بر شما نازل کرد.
این روایت از آن روایت بسیار شریفه است که من شاید به کرات از حضرت استاد آیتالله مفیدی میشنیدم. ایشان این روایت را میخواندند. من خیلی روی این روایت مانور میدهم. خیلی حقایق در این روایت است. خیلی چیزها را باز کرده است.
"و هو الصادق البار فیه خبرکم". در این قرآن خبر شماست. قرآن در مورد شما حرف زده. در سوره انبیا که تعبیر بالاتری است: "فیه ذکرکم". این اضافه یا به فاعل است یا به مفعول. اگر اضافه فاعل باشد یعنی ذکر شما، ذکری که شما باید بگویید در قرآن. اگر اضافه مفعول باشد یعنی شما را ذکر کرده در این قرآن. همه شما را یاد کرده است. قرآن همه را دارد. همه نفوس در این قرآن هست. تعبیر "همه نفوس در قرآن هست" گرههای این نفوس، اطلاعات این نفوس، گشایشهای این نفوس. لذا اهلش همه اینها را از خود همین آیات بیرون میکشند. با این آیات میفهمند که این طرف، این شخص چه مسیری دارد؟ چه استعدادهایی دارد؟ چه گیری دارد؟ چه اطلاعاتی دارد؟ از چه مسیری باید برود؟ کجا باید برود و بعداً برایش چه پیش میآید؟ همه را از یک حرف قرآن میتواند بیرون بکشد.
"و خبر من قبلکم و خبر من بعدکم". خبر قبل از شما هم درش هست و خبر بعد از شما هم درش هست. "و خبر السماء والارض". خبر آسمانها و زمین هم درش هست.
مرحوم ملا صالح مازندرانی، ایشان یک شرح خیلی خوبی دارد بر کافی شریف در ۱۲ جلد. ملا صالح مازندرانی داماد علامه مجلسی هم هست. همو که میگوید: "خواستگاری کرد" و مرحوم علامه فرمود که: "من دو تا دختر دارم: آمنه بیگم و فاطمه بیگم". ایشان گفته بود که: "یکی سوادش بیشتر است، زیباییاش کمتر است. یکی زیباییاش بیشتر است، سوادش کمتر است." خیلی بینایی قوی هم نداشت، حافظهاش هم یک خورده ضعیف. ایشان گفته بود که: "من علم را که دارم، زیبایی را ندارم. زیبایی میخواهم." اونی که زیباییاش بیشتر بود را گرفته بود. تازه اونی که علمش کمتر بود کسی بود که ملا صالح مازندرانی، ظاهراً توی همین شرح اصول کافی بوده یا در مباحث فقهی بوده، شب اول شب زفاف، ایشان شب تا صبح مشغول نوشتن بود. ملا صالح مازندرانی تا صبح مینویسد، یک جاهایی گیر میکند. بحث خیلی ثقیل بوده. هر چه فکر میکند مسئله حل نمیشود. میگوید: "قلم را میگذارم. باشد، فردا صبح بیایم ادامهاش را." خانمش آمده مسئله را حل کرده، ادامه را داده. و این تازه اونی بوده که علمش کمتر بوده. بله. این شرح ایشان بر کافی از آن شهرهای بسیار شریفه است.
دو تا شرح بسیار خوب ما بر کافی داریم: شرح آخوند ملاصدرا که واقعاً بسیار نفیس است. آثار ملاصدرا بلا استثنا قابل استفاده است، بلا استثنا. و بلا استثنا غریب است در مظان اتهام، در حالی که لب دین است. حقایقی را ایشان مطرح میکند در همین شرح کافی، مخصوصاً در آن کتاب عقل و جهل. اصلاً دامان دامان میریزد مطلب ازش. یک کمی شرح کافی ملا صالح مازندرانی در شرح این روایت. مرحوم ملا صالح، حالا این تیکه آخرش تعبیر قشنگی دارد که حالا عرض میکنم.
حضرت صادق علیه السلام فرمود: "و لو عطاکم من یخبرکم عن ذالک لتعجبتم." اگر یکی بیاید پیش شما به شما خبر بدهد از اینها بگوید که: "آقا شما میدانستی که اسم تو در قرآن آمده؟ شما میدانستی در قرآن گفته که شما فرزند فلان کس میشوی؟ شما فلان روز به دنیا میآیی؟ شما انقدر عمر میکنی؟ شما اول در فلان شهر زندگی میکنی؟ بعد فلان شهر میآیی؟ بعد فلان شهر میروی؟" همه اینها در این قرآن آمده. "میخواهی بهت بگویم کدام آیه است؟ میخواهی بگویم کجا آمده، چه جور آمده؟" اگر شما اینها را میشنیدی تعجب میکردی. به تعبیر استاد آیتالله مفیدی میفرمود که: "این 'لتعجبتم' دقیقهای است که مرحوم ملا صالح هم اینجا توضیح میدهد."
"لتعجبتم". اگر عبارتی باشد که مأنوس با این باشد، همان که عرض کردم، به حَمل باشد تعجب ندارد. "مصیبة الا من الله باذن الله". خب، اینها که تعجب ندارد. وقتی "الحمدلله رب العالمین" قابل درک باشد، که تعجب کند. تعبدی بخواهم قبول کنم که باز تعجب ندارد. نکات را خوب دقت بفرمایید. یعنی با همینهایی که برای من مأنوس است در ذهن من، با همینها برای من اثبات میکنی که این آیه میخواهد این را بگوید. قبول کنم؟ این دیگر تعجب ندارد. "من همه اینها را از کلمه الحمدلله رب العالمین دارم میگویم." این تعجب دارد. اگر بیاید بگوید آقا من به فلان قاعدهای که خودت بلدی، دارم از این کلمه "الحمد" از فلان جایش.
مرحوم ملا صالح اینجا میفرماید که: "من یخبرکم عن ذلک، یعنی اما فی القرآن من العلوم و الحقایق و الاسرار و الدقایق و ماکان و مایکون و ما هو." پس این که در قرآن و اخبار ازش میشود و مایه تعجب است، همان حقایق و علوم و اسرار و اینها است. "لتعجبتم لسمو حاله و علو کماله و نهایت لطافته و غایت قرأته." و حاصل این است که شما متعجب میشوید وقتی که بدانید که آنچه در او هست. و احتمال اینکه شما تعجب میکنید از کسی که خبر میدهد به شما از آنچه در او هست، "مخبر عنها ایضا بعید مخبر الان تعجب بعد العلم لا یستوع." این تیکه را میخواستم عرض کنم. "لتعجب بعد العلم لا یستلزم التعجب قبل فتحمل تعجب بعد علم مستلزم تعجب قبل علم نیست." یعنی خود شما علم پیدا میکنی با هموهایی که اطلاعاتی که داری به شما میفهماند.
یعنی یک وقت از شما به یک بچه کلاس پنجم ابتدایی با ریاضیات پنجم ابتدایی تانژانت و کتانژانت را بهش یاد میدهی. از همین ریاضیات اینجا تعجب دارد. کتانژانت میگوید. حالا این ذهن قوی دارد. همین این تانژانت. بعد همه آنها را تو همین کلمات، اون حقایق بلند را تو همین کلمات ساده شما بخواهی رموز آن را. حالا انشاءالله بهش خواهیم پرداخت. خارج نیست، دقیقاً تو بحث است.
حضرت میفرمایند که اسرار حق قرآن: "نزل القرآن علی اربعة اشیاء". قرآن بر چهار چیز نازل شده. بعد میفرماید که: "حقایق و اشارات و چه و چه". روایت زیبای روایت خیلی روایت کارگشایی است در کافی شریف. اینجا ندارد. شرح ملاصدرا باید باشد. من پیدا کنم. شرح خیلی تفاوت دارد. اخباریه چون علامه مجلسی هم اخباری. دوره، دوره اوج اخباریگری است. خوردنی روایت. همیشه راحت این را سریع میآوردم. هر وقت میخواستم الان پیدا. حالا انشاءالله پیدا کردیم. "اشاره و عبارت و اشاره و حقایق و..." بله، چهار تا چیز میگویند که این عبارت مال عوام است. بعد یک دسته مال علما و اینها. بعد اون حقایق مال انبیا. این عبارت یعنی تو قالب داستان و تمثیل و اینها. بالاترین حقایقی که انبیا با شهود بهش میرسند را این خیلی عجیب است. بالاترین حقایقی که انبیا با شهود بهش میرسند در قالب یک مثال، در قالب یک داستان، خرد کرده، به ذائقه عوام درآورده و دارد به خورد اینها میدهد. جایی از قرآن نداری که بگویی این، اون حقایق بالا توش نیست. چیزی نیست. نیست. اینها همینو بگیری از یک گوشه قرآن که بروی، میرسی به اون حقایق. از هر جایش که بگیری میرسی به اون اوج اون حقایق.
روایت بعدی را هم بخوانیم اینجا تمام کنیم. پیامبر اکرم فرمودند: "انا اول وافدٍ علی العزیز الجبار". دوباره عزیز جبار. "من اولین کسی هستم که مهمان میشود بر عزیز جبار در روز قیامت". "و کتابه و اهل بیتی ثم امتی". اول من میآیم، بعد کتاب او میآید، همان ادامه روایت تلاوت بعدی است. بعد اهل بیت من میآیند، بعد امت من میآیند. حالا دیگر اینجایش دیگر خطرناک است: "ثم اسئلهم ما فعلتم بکتاب الله؟" با کتاب الله چه کردید؟ "و با اهل بیتی؟" و با اهل بیت من؟
در حال بارگذاری نظرات...