ماجرای کربلا ؛ جدال کفر در برابر اسلام یا در برابر ایمان؟
تفاوت کفر در برابر اسلام و در برابر ایمان
مسلمانِ کافر به چه معناست؟
آیا ایمان در دل ما وارد شده است؟
مسلمان کافر و ماجرای صلح حدیبیه!
ایمان و نفاق در میدان نبرد
چرا تعداد یاران لشکر امام حسین علیه السلام کم شد؟
کربلا زمانی رقم میخورد که اسلام ، ایمان نشود
یه مقدار باورمون بشه!
داستان جالب از دیدار جوان آبمیوه فروش با علامه جوادی آملی
از امام حسین علیه السلام ایمان طلب کنیم!
ماجرای راهب مسیحی و امام حسین علیه السلام
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله، صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد، و طیبین الطاهرین، و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی أمری واحلل عقدة من لسانی.
**بخش اول: نقد دینداری ظاهری**
یه وقتهایی ما متأسفانه خیلی به شعار گفتن و شعار دادن و اینها دل میبندیم. از برخی جوونا میپرسی، یعنی بحث میشه، (میگن ک) «خیلی چیز خوبیه، اصلاً آدم متدین آرامش داره، اصلاً لذتی داره دینداری. اصلاً مثلاً شوهرخالم خیلی آدم مؤمنیه. نیست، مشکلات تو زندگیش داره، با زنش مشکل داره، با بچهاش مشکل داره، با عروسش، با دامادش درگیره، با همه دعوا داره. نماز اول وقتش هم ترک نمیشه.» اینجورایی (که) خیلی آدم خوبیه، (آیا) آدم متدین اینجوریه؟ هیچکدوم از اینا نیست.
مشکل چیه؟ پس اگر اینه دینداری (و) اینه آدمای دیندار، اینا چرا با هم خوب نیستن؟ چرا اینا خودشون مشکل دارن؟ دغدغه دارند. دکتر روانپزشک یا روانشناس، حالا هر دو تا (کارشون) تقریباً تو یه راستا (ست و) با هم تفاوت (هایی داره)؛ طلبه هم میاد اینجا پیش مداح همینجا زیاد میاد، چه میدونم، آدم مؤمن هیئتی هم زیاد میاد پیش ما. یعنی چی؟ یعنی (این) مداح مشکل روانی داره؟ مؤمن اصلاً آرامشی داره که عالَم اگر بلرزه، این نمیلرزه. مشکل چیه؟ مشکل همونی که دیشب بهش اشاره کردیم: «ایمان» تو دل دیندار دلش نمیره.
**بخش دوم: حقیقت ایمان و محبت امام حسین (ع)**
محبت امام حسین (ع) عمومی از همه جای عالَم آدمو جذب میکنه. کسی سنگ نباشه، جذب امام حسین (ع) میشه. (حتی) سگ نباشه، آدم اَگه باشه، ذرهای عاطفه اگر داشته باشه، جذب امام حسین (ع) میشه. از همه جای عالَم بوداییها برای امام حسین (ع) عزاداری میکنند. ارمنیها برای امام حسین (ع) عزاداری میکنند. ما خودمون منطقهای که پدرمون تو تهران بزرگ شده، اونجاست، منطقه نظامآباد تهران که چند سالی میرفتیم. احساس میکنی که مثلاً اینجا کربلاست؛ انقدر که ارمنیها عزاداری میکنند برای حضرت عباس (ع). تا تاسوعا هم عزاداری میکنند. عاشورای اونا، تاسوعای ما. کسی سنگ اگر نباشه، جذب امام حسین (ع) میشه، ولی نباید کافی بدونیم.
مشکل از ماهاست؛ ما منبریا، ما مداحا، یه جوری انقدر تکیه میکنیم به اشک و گریه و اینها، (که) طرف فکر میکنه همینقدره امام حسین (ع). امام حسین (ع) یعنی در این حد که شما وارد این جرگه بشی، بسه؟ نه، امام حسین (ع) خیلی بیشتر از ایناست. یه وقتی شما وارد جلگه امام حسین (ع) دوستها میشوی. یه وقت (امام) حسین (ع) میاد وجودتو میگیره. اینا دو تاست. شما وارد دین میشی، یه وقت دین وارد دل شما میشه. یه وقتی شما اسمت میاد جزء نوکرای امام حسین (ع) توی این ردیف. بالاخره آدمو وارد میکنند. یه وقتی (امام) حسین (ع) میاد تو وجود آدم. اون کسی که (امام) حسین (ع) تو وجودشه، این دیگه نمیتونه کینه داشته باشه، نمیتونه حسادت داشته باشه، نمیتونه دنیاطلب باشه، نمیتونه بد کسی رو بخواد. امام حسین (ع) وقتی بیاد تو وجود کسی یعنی نور حسین، دیگه یعنی عشق حسین. نور محض میشه. این ایمان واقعی که ما داریم میگیم، اینه. دنبال این میگرد(یم).
شب آینده بیشتر میخوایم در مورد این صحبت بکنیم. فکر میکنم بهاندازه کافی دغدغه رسیدن به این ایجاد شده، درسته؟ خوب، حالا هر کی (میخواد به این موضوع بپردازه،) بریم سراغ اینکه چه کنیم به اونجا برسیم. یه صلوات بلند بفرستیم: «اللهم صل علی محمد و آل محمد.»
**بخش سوم: حقیقت ایمان از منظر امام صادق (ع)**
من روایتی اول از امام صادق (ع) بخونم. درباره اینکه حقیقت ایمان چیه. دیگه بحث در مورد ایمان نداریم. از امشب وارد این میشیم که چه جوری به اون ایمان برسیم. وارد میشیم تا شب آخر، انشاءالله بحث رو کامل تمام (میکنیم).
روایتی که میخوام بخونم مال کتاب شریف «خصال» شیخ صدوقه. کتاب فوقالعادهایه. دوستان میپرسن: «ما چه کتابی... تازگی میپرسید: چی بخونیم؟» کتاب خصال رو حتماً بگیرید. ساده است، رواییه، شیخ صدوق نوشته. شیخ صدوق کسیه که به دعای امام زمان (ع) به دنیا اومده. در دوره غیبت صغرا به دنیا آمده، نزدیک بوده به اهل بیت (ع). بعد از هشتصد سال جنازه ایشون سالم بوده. حتی ناخنهاشونو میگن انگار همین الان گرفته بوده. ایشون محاسنش انگار همین الان مرتب شده. شیخ صدوق روایاتی که نقل میکنه، اعتبار داره. کتاب خصالش خیلی زیباست. کتاب خوراک زندگی کردنه. ویژگیهای یکییکی، دو تا دو تا، سه تا سه تا تا چهارصد تا (رو) رفته. مثلاً: تنها چیزی که آدم داشته باشه بهش میده، حالا دو تا دو تا چیزه که عمر آدم کوتاه میشه، دو تا چیز عمر آدم زیاد میشه. و سه تا سه تا که (امام) امیرالمؤمنین (ع) فرمودند، حدیث چهارصدگانه.
کتاب خصال دو جلده. ترجمه چاپ شده، همه جا هست. جلد اول، روایت از زراره. خب زراره یار خیلی معتبر امام صادق (ع) (بود). حدیث (هایی که ایشون نقل میکنه) اینا همه رو دارم میگم که حدیث یه وقت واسه ما "انقلتی" توش نباشه. خیلی محک! امام صادق (ع) فرمودند: «حقیقت ایمان (رو) کسی میخواد بهش برسه، این دو تا ویژگی رو باید داشته باشه.» اینو شیخ صدوق در زمره دو تا ویژگیها آورده. دو تا دو تا.
**بخش چهارم: دو ویژگی اصلی ایمان**
اولیش اینه: «ان تُوثر الحق و ان تذر علی الباطل» (ترجمه تقریبی: حق را انتخاب کنی و باطل را ترک کنی.)
دومیش: «و ان و الا یجوز منطقک» (ترجمه تقریبی: حرفت از عملت سبقت نگیرد.)
دومیش اینه: کسی حرفش از عملش سبقت نگیره. حقیقت ایمان دو تا ویژگی داره. ویژگی دوم چیه؟ «حرفش از عملش سبقت نگیره.» یعنی بنده که اومدم اینجا صحبت میکنم در مورد نماز شب مثلاً میخوام صحبت بکنم، حرفم سبقت نگیره از (عملم). خواب مونده باشم، (و) حرفم سبقت گرفته باشه. در مورد انفاق که دارم صحبت میکنم، حرفم سبقت نگیره از عملم. سر کوچه کسی از من (کمک) نخواسته باشه، ندادم، حالا بیام اینجا در مورد فواید انفاق صحبت کنم.
حقیقت ایمان دو تا ویژگی داره. دومیش اینه: حرف از عمل سبقت نگیره. اولیش چیه؟ این سخته. به قول جوونا پدر حساب بچه رو در میاره. اولیش اینه: حق رو ترجیح بدی بر باطل. چه جور حقی بر چه جور باطلی؟ حقی که به ضررته ترجیح بدی به باطلی که به نفعته. خیلی کار جدی میشه ها. «من بخوام اینجا حق بگم، کارمو از دست میدم.» خدا وکیلی بخوام بگم نگهبان بودم، چرا دزد اومد؟ بنده رفته بودم تلفن مشغول شدم، دزد اومد رفت تو. حقو باید... حق ضرر داره، باطل نفع داره. دروغه نفع داره. دیگه کارم از دست... حقیقت ایمان نداره. ایمان نداره.
**بخش پنجم: خطرات عدم ایمان واقعی**
خطرناکه این جنس آدما. میتونن امام حسین (ع) بکشن. "قربة الی الله"! روایتشو من آوردم براتون که بعد از شهادت امام حسین (ع) چهار تا مسجد تو کوفه ساخته شد به شکرانه اینکه تونستیم حسین (ع) را (بکشیم). مجلسی جلد چهل و پنج بحار نقل کرده، اسم مسجدها ایناست. این چهار تا مسجدی که ساخت (شد). مسجد ساختن یعنی چی؟ مسجد، چهار تا مسجد ساختن یعنی مصالح رفتن آوردن، با عشق، به شکرانه که حسین (ع) کشتیم، مصالح آورده، آب آورده، نیرو آورده، صبح تا شب وقت گذاشتن، کارگری جای دیگه رو کنسل کردن. زیر آفتاب درست کردن، زخمی شدن، با چه بدبختی بیا ببر، نقشه طراحی کن، زحمت بکش. همه اینا چهار تا مسجد به عشق اینکه حسین (ع) رو تونستیم تو کربلا بکشیم. مسجد "اشعث"، مسجد "جریر"، مسجد "سمّاک" ، مسجد "شیث" (لعنت الله علیهم).
چهار تا مسلمونی که به حد ایمان نرسیده باشه، این میشه کارش. به عشق خدا، به ظاهر میره. حسین ابن علی (ع) را با چه وضعی، پسر پیغمبرو (کشتند). دیشب گفتم، سفیر روم میاد به اینا میگه: «شما آدمید؟ پسر پیغمبرتون اینجوری کشتید!» چیکار کنیم به حقیقت ایمان برسیم؟ این دو تا (ویژگی): حرف از عمل سبقت نگیره.
کمکم، کمکم تو فضای دینی و مسلمونی بعضی وقتا شعار دادن واسش جذاب میشه. تو جمع میشینه، بوش بیاد که همچین خیلی تو زندگیت اینا عمل نمیشه، بوی نفاق داره میاد. حرف نزنه! آقای بهجت (ره) یادش بخیر (در) دوران نوجوانی ما که در کنار این مرد یه گوشهای بودیم، نه اینکه نزدیک باشیم، یه گوشه ایشونو میدیدیم سر نورانیتی که داشت. آقای بهجت (ره) استخاره تو مسجد میخواستن بگیرن. کسی میاومد مینشست. گفت: «اگر بد بودم وحشت.» با دست. دوره جوونیشون که ایشون مغازه میرفته، کاغذ مینوشته دستورات سنگین استاد ایشون به ایشون داده بود که اصلاً حرف... هرچی شنیدم، میگن این خطر نفاق دارهها. آدم عادت کرده به حرف زدن. تعریف کنم؛ روایت منبر شنیدم. حاج آقا در مورد انفاق گفت. اول سر کوچه یه صدقهای میاندازم. خطر نفاق تو اینه. عمل نکرده برم بگم اینجا. برای ماجرا. این تازه ساده است. اون یکی (ویژگی) حقی که به ضررته ترجیح بدی به باطلی که واست سود داره. آدم باید اهل از خود گذشتگی باشه، کوتاه بیاد از خودش. ایمان جنسش از این جن (س) (است). آدمی که نمیتونه از خودش کوتاه بیاد، از منافع خودش کوتاه بیاد، از سودی که واسش نقده کوتاه بیاد، ایمان داره؟ او ایمان تازه مرحله اول کاره.
**بخش ششم: نسبت ایمان و صبر**
امام رضا (ع) اون حدیث مفصلی که (میفرمایند) ایمان بیاد بعد چی میاد، رضا، یقین، توکل. درجات (رو) حضرت فرمودند درجه به درجه میره بالا. پنج مرحله اول کار. آدم باید از خودش کوتاه بیاد. باید قدرتشو داشته باشه که بده یه چیزیو. بزنه (به آب). واسه همین (فرمودند): «اَصْلُ الْایمانِ اَلصَّبرُ» (رأس ایمان، صبر است). از اینجا به بعد وارد بحث اصلیمون میشیم.
رأس ایمان. نسبت ایمان با صبر، نسبت سر با تنه. اگه ایمان باشه، صبر نباشه یعنی این جسم سر نداره. من گفتم: «صبور بار بیاد.» (میگن) «اَحسنت! دختر خوبیه، به درد زندگی میخوره.» یا (میگیم) «نه! میخواستیم ببینیم (که) مؤمنه یا نه.» باید ببینیم: «آفرین!» یعنی خواستیم بچهدار بشیم، میخواستیم ببینیم که ما الان ظرفیتشو داریم خدا به ما بچه بده؟ بزرگش کنیم؟ صبور هستیم یا نه؟ اَحسنت! یه روایت آدم شیرفهم مؤمن حکیمه دیگه. یه روایت میشنوه، پنجاه تا نکته! نسبت صبر با ایمان، نسبت سر با تنه.
«پسرم صبور باش.» همین کاری که همه بلدن. نصیحتی، موعظهای. اصلاً تربیت موعظهای نیست. هشتاد درصد تربیت (که) علم روانشناسی اثبات کرده، آمار دقیقشو من دارم (و) تو علم روانشناسی خودم دیدم (و) کتابهای روانشناسی رشد (وجود دارد). روانشناسی چند تا داریم؟ روانشناسی بالینی داریم، رشد داریم. تو روانشناسی رشد هفتاد و نه و سه (دهم) درصد آماری دادن، یه درصد، هفتاد و نه و دو درصد تقریباً اینه (که) یادگیری آدم از طریق چشم (است). بعد دیگه بقیه احساساتو تقسیم کردن. یازده درصد تقریباً شنواییه. بقیه دیگه (به بقیه حواس) تقسیم (میشه).
شنوایی تربیت کنیم؟ حرف میزنیم باهاش، نصیحتش میکنیم، موعظه میکنیم. بابا! یازده درصد تربیت بچه با شنوایی! بیناییه! همین که بچه میاد میبینه که فلان فامیل پولدار که اومد، مادره با عشق دوید. اون دیسای گلدار چینی آرکوپال فلان رو برداشت، آورد ریخت بیرون! آشپزخونه در کابینتو باز کرد، بشقاب بیخدا رو در میاره! تکتک درس اخلاق (است). مؤدبانه صحبت میکنی. حاج آقای محل تربیت کنه؟ بچه (ی ما رو).
**بخش هفتم: تربیت فرزند و نقش صبر والدین**
مشاوره ازدواج (داشتیم). یه موردی داشتیم، یه طلبه پایهبالا، اومد چند وقت پیش از همین مشهد مشاوره داشت با ما تلفنی. من قم بودم. این بنده خدا زنگ (زد). «همسرمونم دختر خوبیه، یه خورده خیلی به پروپای ما میپیچه، گیر زیاد میده.» گفتم: «مادر خانومت به پدر خانمت زیاد گیر میده، تحریم.» رانندگی که میرفتیم. اون کسی که به ما یاد میداد، به من میگفت: «ماشینهایی که بغل خیابونه، من میتونم بهت بگم این راننده چند ساله رانندهاس.» بس که آدم (در) زندگی دیدیم. گفتم: «مادر خانمت خیلی به پدر خانمت گیر میده، جلوی جمع تحقیرش میکنه.» (مثل) همین دیشب سر سفره نشسته بودیم، نمک نیومده بود، مادرخانم گفت: «این (رو) مادر تربیت کرده؟» این بچه (ایست که) یه جلسهای پریروز داشتیم. دانشگاه فردوسی چند تا از این نخبههای دانشگاه بودن، همایش. همه دکتر مهندس و درجات بالا و اینها. بحثی که شد (این بود که) «مشکل اصلی ماها نصیحت بابا رو که میشنوه، این دو برابر از اسلام دور میشه.» بابای (ما) شب که میاد سه ساعت: «پسرم مواظب خانومت باش، احترام بذار، دلشو به دست بیار.» حرف خوبم که بابا داری دیگه، قبول نمیکنه. آقا مدارس، ماهواره! ماهواره کجا بود؟ بابایی که ماهواره برمیداره میاره، مشکل اون باباست. خود ماهواره مشکل نداره. ماهواره تو خونه آوردن مثل اینکه دست یه مرد غریبه رو بگیری برداری بیاری بغل زن و بچه (ات). جدا؟ همین یه مرد غریبه تو خونه. حالا گاهی مرد غریبه فقط ناموس شما رو نگاه میکنه. گاهی ناموس شما از مرد غریبه چیزی بد هم یاد بگیره. این دیگه واقعاً خیلی بیخردانیه یه کسی ماهواره برداره بیاره تو.
ولی مشکل تربیت نشدن بچههای ما به ماهواره هم نیست، به خود پدر و مادره. هر بچهای که به دنیا میاد، با فطرتش به دنیا میاد. فطرت توحید. روایت داره: «بچهها رو احترام بگذارید.» و حضرت موسی (ع) فرمود: «فطرتهم علی توحیدی.» این بچهها رو (بر اساس) توحید خودم به دنیا آوردم. بچه لطیفه، تا بالغ نشده بوی خدا میده. یهودی میکنن و مسیحی میکنن. بچه مسلمان به دنیا میاد. هرجا (باشه، حتی) بچه نتانیاهو هم که باشه، مسلمون به دنیا میاد. ننه بابا خراب میکنه. بچه صافوساده اونی که میبینه. بچه اگه ایمان ببینه، مؤمن بار میاد. یا نسل ما که گذشت. این بچهها رو دریابید. «حاج آقا شما باید دریابد.» وظیفه بنده نیست بچه شما رو تربیت کنم. تو خونه، نحوه رفتار شما با همسر.
صبر پدر و مادر، نقطه اصلی که تو تربیت بچه اثر داره، صبر پدر و مادره. بچه تو خونه پدر و مادر صبر میبینه. از پدر صبر میبینه. میبینه وقتی مادر اجابت نکرده خواستهای از پدر رو، پدر صبر (کرده). مرد حق داره، زن حق داره، شوهر حق داره، بچه حق داره. همه حق دارن. قرآن چیز دیگه میگه: «وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ». ولی اگه ندادن، تفاوت تربیت اسلامی با تربیت غربی. «حقته بابا بگیر بزن تو گوشش.» بگیر حقته بابا. اگه زورگو (باشه). «ماشین پارکینگ در میآورد یه لحظه حواسش پرت شد، ماشین شما پدرش رو هم در میاری.» دو هفته. دقیقاً کار ضد اسلامی. میگه حق هست. صبرم (هم) از حق. اینجور جاها مادر (بود که) تا تق به توقی میخوره، دیگه پانصد هزار تا پیغمبر تربیت کنه. بچه اصلاً ساختار روحیش خرابه، مشکل داره. بچهای که تو تربیتش نقاط اصلی که تو تربیتش کار شده، صبر نیست. رو صبرش به قول امروزیها «آپشن» صبرش فعال نشده.
**بخش هشتم: صبر در زندگی و ارزشهای اخلاقی**
شوهر بدید. اول از همه خانواده صبوری هستن؟ یا پدر مادر صبورن؟ یا دختر صبوری یا نه؟ مشاوره چند تا سؤال فوقالعاده کلیدی طراحی شده مرموز داریم. منظور ما چیه؟ اون وسط تو یکی از دانشگاههای مشهد یه دختر و پسری بودم. پامنبری ما بودن هر دو تا. پسر عاشق دختری شده بود. هیچی هم نمیشناخت. دفتر بودیم خواستگار. رفتیم یه صحبت مختصری فقط در حد دیدن بوده. یازده ساعت تقریباً مشاوره شد طی دو سه جلسه. عقد کردن. خیلی الحمدلله خوشحال. گفتم: «بسم الله.» «آقا پسر آقای فلانی شما نظرتون در مورد مرگ چیه؟» «بَدَم نمیاد ولی فعلاً وقتش نیست، کار دارم.» «خانم! شما ایمانتون از آقا بیشتره. حواستون باشه شما تأثیرگذاری، آقا تأثیرپذیره. پسفردا نگی چرا منو هیئت نمیبری؟ تو باید راه بیفتی. مسجد، هیئت، حرم. من نباید منتظر بشینم که تو بگی.» چون خیلی وقتا شناخت ندارن.
لباس بخرم؟ بابا این مرده باید بهش بگی، اینجوری آفریده. قبل ازدواج، بعد ازدواج، هر وقتی. بالاخره آزمایش خون آدم میده، آزمایش کبد و چی و فلان و اینا. آزمایش روح اونی که اصل مبنای زندگی رو (تشکیل میده). اگه تو زندگیات جا بیفته، همه دست رو حق نذارن، دست رو صبرم بگذارن، خیلی مشکلات (حل میشه).
خدا رحمت کنه مرحوم آیتالله حاج سید احمد آقای خوانساری (که) بزرگی بود. اومدم خدمت امام خمینی (ره). گفتن: «آقا! به نظر شما آیتالله خوانساری عدالت داره؟» امام فرمودند که: «بنده در عصمت ایشون شک دارم، شما در مورد عدالت سؤال (میکنید)؟» کسی بود که وقتی میاومد مسجد نماز نمیخوند. «من (که) عوام (و) گاهی به زمین کشیده میشه، میترسم تو راه که میاومدم یه زمینی مال یتیم بوده باشه، حق یتیم به این عبای من بخوره.» انقدر اهل (احتیاط). علما فول. منزل ایشون جمع میشدن. «خانم زخمی میشد.» «خانم حق الناسشو بخشیدم، حق اللهشم یه استغفرالله بگو خدا.» حالا من باشم. «من دکترم، هیئت علمیام، فلانم، مهندسم. مادرم منو ضایع کردی.» آقا درسته اینا همه حق شماست، باید آبروی شما (رو) احترام بذارن.
بعد رفته بود یه عارفی رو تو یه روستایی ببینه. رفت در خونش. «آقا محمد فلان مثلاً اینجا میشینه؟» زن برگشت گفت: «آره، فلان فلان. الان کجاست؟» گفت: «تو بیابونه داره کار میکنه.» راه افتاد رفت تو بیابون. دید یه نفر رو شیر نشسته، داره میاد. «خودم هستم، همون زنی که آدرسمو بهت داد.» (شیر را) بَبر (تا) خدا اینا رو بهم داده!
**بخش نهم: انواع صبر و اهمیت آن**
اول زندگی بچه رو میخوایم بفرستیم: «عزیزم! زندگی سختی داره. گل و بلبل نبین، عشق عاشقی نبین، جوگیر نشو. اولش شیرینه، جذاب. مصیبتها شروع میشه از هفته دوم، شب اول مصیبت قمه.» مرد میدون هستی؟ یه زرق و برق دیدی داری ازدواج کنی و پُر خونه و زندگی، این خبرا نیست. (آیا) هستی؟ (میپرسیم) «بسمِ؟» (میگه) «از این پدر مادره... ببین! راست میگه این بابا و مامانه تو خونه. خدا وکیلی اونی که زندگی ما (رو) نگه داشته صبره. این دو تاست. سمت مامان حق. زندگی زوره، زندگی صبر (میخواد).»
صبر انواع و اقسامی داره. من این روایت رو بخونم انشاءالله دیگه بقیهاش بشه فردا شب. امشب اقسام صبر رو میگم. از فردا شب چیزایی که آدم باید داشته باشه تا چهار تا ویژگی که آدم باید داشته باشه صبور بشه. شوق به بهشت، ترس از جهنم، بیرغبتی به دنیا، آمادگی برای مرگ. امیرالمؤمنین (ع) حکمت سی و یک نهج البلاغه که چهار تا چیزی که آدم صبور بشه. که اگه صبور بشه، مؤمن میشه. این چهار (تا) شوق: شوق بهشت، ترس از جهنم، بیرغبتی به دنیا، آمادگی برای مرگ. این چهار تا انشاءالله از فردا شب.
امشب سه نوع صبری که داریم با این سه تا کار داریم. بسم الله! فردا صبری که تو روایت داره خیلی جالبه ما صبرا فرق میکنه با هم. هر سه تاشم میخوایم، برای اینکه مؤمن بشیم احتیاج (داریم). امیرالمؤمنین (ع) از پیغمبر اکرم، حضرت محمد مصطفی «اللهم صل علی محمد و آل محمد» (نقل میفرماید): «الْصَّبرُ ثَلاثَةٌ: صَبْرٌ عِنْدَ الْمُصیبَةِ وَ صَبْرٌ عَلَی الطَّاعَةِ وَ صَبْرٌ عَنِ الْمَعْصِیَةِ.» (صبر بر سه نوع است: صبر در مصیبت، صبر بر طاعت، و صبر در برابر معصیت).
یه صبری مال وقتیه که بهت مصیبت میرسه. یه صبری مال وقتیه که داری طاعت خدا را به جا میاری. یه صبری مال وقتی که میخوای معصیت (رو ترک کنی). یه وقتی یه پیشامد تلخی واسه آدم پیش اومده، صبر (میکنه). یه وقت به خاطر خدا داره کاری رو انجام میده، روزه ماه رمضونیه، جهاد، حج (میره).
حالا درجات اینا کدومش از همه بالاتره؟ کدوم پایینتره؟ حضرت فرمود: «هر کسی که بر مصیبت صبر کنه تا این مصیبت تموم میشه، مصیبت ردش کنه به خوبی و خوشی، ردش کنه.» حالا توضیح میدهم یعنی چی؟ چند تا مثال میزنم. انشاءالله خدا (واسه هر مصیبت) برای سیصد درجه مینویسه (و) سیصد درجه بهش میده. دیدی نظامیه یه درجه داره میگیره از دست یه آدمی مثل خودش چقدر خوشحاله! شیرینی پخش میکنه! سیصد درجه پیش خدا. تو مصیبت صبر کرده. بعد حضرت فرمودند: «بین هر درجه با درجه بعدی فاصله بین زمین و آسمونه.» سیصد درجهای که هر درجهاش با درجه بعدش (فاصله دارد)، فاصله زمین تا آسمان (است). جلد دو کتاب کافی. کتاب کافی هم خیلی سندش معتبره، روایت در اعلی درجه سند (است).
**بخش دهم: مراتب صبر و پاداش آن**
خیلی صبر بر مصیبت چقدر بود؟ سیصد درجه. هر درجه فاصلهاش با درجه بعد فاصله زمین تا آسمان دومیش، صبر بر طاعت. صبر بر طاعت ششصد درجه. که فاصله هر کدوم «مِنَ الْأَرْضِ إِلَی الْعَرْشِ»، از اون زیر زیر زیر زمین تا عرش، نه زمین تا آسمون. از زیر زیر زمین تا عرش، فاصله هر درجه است. اونم ششصد درجه! صبر بر معصیت چی؟ معصیت. حضرت فرمودند: «صبر بر معصیت نهصد درجه.» فاصله هر درجه با درجه بعدی از اون زیر زیر زمین تا ته ته عرش.
که این آسمون چند میلیارد کهکشان داره. یکی از این کهکشانها کهکشان راه شیری. این کهکشان راه شیری چند هزار منظومه داره. یکی از منظومهها منظومه شمسیه. این منظومه شمسی چند تا سیاره داره. یکیش زمینه. این زمین چند تا قاره داره. یکیش آسیاست. این قاره آسیا چند تا کشور داره. یکیش ایرانه. این ایران چند تا شهر داره. یکیش مشهده. این مشهد چند تا (منطقه داره). اینجاست. این خیابون چند تا کوچه داره. این کوچه چند تا خونه داره. این خونه چند تا آدم داره. یکیش فندق شمایی. این آسمون اول، آسمون دوم رابطهاش با آسمون اول مثل یک حلقه است. پیغمبر به زینب هولا فرمودند در بیابان. آسمون اول به دوم انقدر. دوم به سوم همینقدر. سوم به چهارم به پنجم همینقدر. پنجم به ششم، ششم به هفتم، هفتم به عرش. اصلاً قابل قیاس نه! اول به عرش قابل قیاس نیستا! هفتم به عرش قابل قیاس نیست. درجات صبر بر معصیت! میتونست نگاه به نامحرم کنه، نکرد. چقدره؟ نهصد درجه. هر درجه از زیر زیر زمین تا ته ته عرش.
اینصبر مصی ... پیادهشو بابا! اصغر! شیطون! اول از همه خیر خدا طلبکار برای چی؟ «بابای ما رو (کجا) از دنیا بره؟» رفته بودیم کرمان یه بنده خدایی اهل بم بود. هست الان. میگن که طرف منافق بود اهل من بود. رفته بود این کوبه در خونه خدا رو گرفته بود. «کعبه! خونه ما رو نصف شب لرزوندی!» طلبکار از خدا. حالا طلبکارم نباشه تو دلش همچین یه خورده (دلخور بود). «به خدا (میگفت): خدایا! بچه رو از ما گرفتی! دیگه بدجور دل و دماغ (ام رو) افتادم. حال ندارم.»
علامه جعفری (ره) تو این حرم رفتن دیگه، آمین. تبریز بود. یه بارگاه بزرگی داشت. علامه جعفری (ره) گاوش مریض شد. (نیت کرد) که این گاوه خوب بشه. بعد سه روز گاوه افتاد مرد. «خدایا! سه روز روزه گرفتم، گاومو بردی؟» اون «سی روزت هست ماه رمضون. عمرم برات روزه بگیرم تلافی این سه روزی که گرفتم.» عادت حساب دفتریه. «نسیه میدن، نسیه میگیرن. الان این دو تا رو فرستادم. جنس میاری آخر هفته پر میشه وگرنه دیگه نمیفرستم.» نماز خوندنش اینجوریه. حساب دفتری، نسیه کاری، ویزیتوری. دختری داشت مرحوم علامه مجلسی به نام آمنه بیگم. دختر علامه مجلسی (در) خوبی فوقالعاده بودن. علامه مجلسی هم اصلاً سبک زندگیشون سبک خیلی خاصی بود. بانک تو دربار بودن و شاهنشاهی زندگی میکردن ظاهراً ولی خیلی سبک منزل (و) اثر درس.
امروز «دخترمون براش فلان اتفاق افتاد.» دیگه از امروز «بالغ شده.» روایت: «مرد خوشبخت مردی که دخترش تو خونه علائم زنانگی پیدا نکنه، خواستگاری میکنم برای یکی از شما.» شب اول عقدم (وقتی) میگه «تا صبح نشستم مناظره و مباحثه کردن با هم ملا صالح مازندرانی حاشیه مینوشت، خوابش برد.» دختر (را) تکمیل تربیت کرده بود علامه مجلسی.
**بخش یازدهم: صبر در مصیبت و پاداش الهی**
بچهها این آمنه بیگم، دختر ایشون بود. از پلهها بالا (میرفت). پاش گرفت، افتاد. سرش خورد به یه طرف پله. شکست. ساق پاش (و) استخوان تیزی (داشت). (گفت): «انقدر از ثواب الهی گیرم اومده که مست شدم.» یه خدشه به بدن مؤمن وارد بشه، گناه هفتاد سالش بخشیده میشه اگه شکایت از خدا نکنه. خون جاری بشه. و فرمود: «کسی سه روز مریض بشه امیرالمؤمنین فرمود...» اینایی که میان عیادتش، شکایت نکنه پیش اینا. «آقا! نبودی! تب کردیم، اورژانس نبود. زنگ اومدن سوار آمبولانس کردن و بردن و اونجا جا نبود تا سرم...» ثواب مریض (داری) بینی که شکایت نکنه از مریضیش. «بله دیشب حالم بد بود مریض (بودم).» کسی که مریض بشه، شکایت خدا را نکنه، شکایت از مریضیش نکنه، سه روز که بگذره، خدا بهش گوشت و خون جدیدی میده. گوشت خونی که دیگه به جهنم حروم بشه. تقدیرات بوده و تحمل کنی. دنیاست. مهمون خونه خودش. سالن بزرگی داشته باشی، مهمونی بگیری، مهمونم دعوت کنی، بیاری. وسایل چیدی. خب بچه بیمارستان میبری، غصه مصیبتی خود خدا میگیره در آغوش. لذا داره بیمار رو. «ان الله یط...» عجیب روایت. خود خدا با دست خودش به بیمار غذا میده، به بیمار آب میده. لذا فرمودند: «حاجت داری میری بغل بیمار وایمیستی، اونجا از خدا حاجت میخوای چون خدا اونجا حاضره.»
تو مصیبت بیماری، خستگی، صبر کنه. ضعفی داره، چیزی هست. عزیزی از دست داده. صبر (در) مصیبت (و) مع (صیت). تو مصیبت آدم گلایه به خدا (نمیکنه). «و احتساب» کنه. تو روایت داریم احتساب یعنی به حساب خدا بگذاره. همونی که وقتی امیرالمؤمنین (ع) تو منزل بودن، فاطمه زهرا (س) رفتند خطبه خوندند تو مسجد، خطبه فدکیه رو خوندند، وقتی برگشتن فاطمه زهرا (س) خطاب کرد به امیرالمؤمنین (ع): «علی! چیه! مثل جنینی که تو رحم مادر نشسته، گوشه خونه، زانو بغل کردی. پاشو! بریم (که) به پدرم بیاعتنایی کردن.» اونجا امیرالمؤمنین (ع) آخر خطبه معمولاً کسی نشنیده. «یا فاطمه احتسبی.» به حساب خدا بگذار. یک ثانیه فاصله نیفتاد. بلافاصله فاطمه زهرا (س) فرمود: «حسبی.» احتساب (در) مصیبت.
**بخش دوازدهم: صبر امام حسین (ع) و حضرت زینب (س)**
همون کاری که امام حسین (ع) تو کربلا (کرد). همه مصیبتها و سختیها رو به حساب خدا وقتی حبیب بن مظاهر به شهادت رسید، حبیب خیلی شخصیت بزرگی بینظیر (بود)، صحابه پیغمبر (ص). در مورد حبیب بن مظاهر انشاءالله شبهای آینده یه اشارهای میکنم. در مورد ایشون و مسلم ابن... حبیب بن مظاهر خودشون شب ششم محرم (جانشان را) به خطر انداخت. از سپاه امام حسین (ع) بیرون اومد. رفت یکی از روستاهای اطراف کربلا. سپاه جمع کرد برای امام حسین (ع). صد نفر رو جمع کرد. اومدن درگیری شد بین سپاه حر که داشت به سپاه حبیب که داشتن میاومدن با سپاه عمر سعد. چند نفر دستگیر شدن، چند نفر ضربه دیدند. هیچکی نتونست وارد بشه، بیاد. حبیب فقط خودش رو رسوند به (امام حسین (ع)). وقتی وارد شد، میگه امام حسین (ع) اولین باری که حبیب اومد از (بعد از) صحبت حضرت (بود). چشم به راه بودن. «حبیب! منتظرت بودیم.» نامهای دادن امام حسین (ع): «من الغریب الی الحبیب.» وقتی حبیب تو کوفه بود حضرت نامه دادن: «از غریب به حبیب! حبیب! منتظریم بیای کربلا.»
وقتی حبیب بن مظاهر ظهر عاشورا به زمین خورد، به شهادت رسید، امام حسین (ع) به پهنای صورت گریه فرمودند: «خدایا! تو میدونی به حساب تو میگذارم این مصیبت، غم سنگینی به دل من. ولی من این غم (رو) به حساب تو میگذارم.» تکتک مصیبتهای کربلا را امام حسین (ع) به حساب خدا گذاشت. مصیبت علی اصغرش را به حساب (خدا گذاشت). وقتی خون گلوی پاره علی اصغر رو به آسمون میپاشید، ناله (کرد): «اول إلی... بما انّه بِعَینِ الله...» خدایا! چون میدونم تو داری میبینی تحمل میکنم. ندایی از آسمون اومد: «دعوه یا حسین! فان له مر...» حسین جان! این بچه رو به ما بده. الان تو بهشت این بچه رو سیرابش (میکنی). تکتک مصیبتها رو به حساب خدا گذاشت.
**بخش سیزدهم: اوج صبر حضرت زینب (س)**
زینب کبری هم تکتک مصیبت کربلا رو به حساب خدا (گذاشت). این زینب صبور. همه رو به خاطر خدا صبر کرد. «السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک. علیک منی سلام الله ابداً ما بقیت و بقی اللیل و النهار. و جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم. السلام علی الحسین و علی بن الحسین و اولاد الحسین و اصحاب الحسین.»
تکتک مصیبت کربلا رو زینب به حساب خدا گذاشت. خدا تحمل کرد. لذا تو مجلس عبیدالله وقتی عبیدالله ملعون گفت: «زینب! دیدی خدا با برادر و برادرزادهها چه کرد؟» فرمود: «ما رأیت الا جمیلاً.» من جز زیبایی چیزی ندیدم. همه رو به خاطر خدا تحمل کرد. از عاشورا وقتی اومد تو گودی قتل (گاه این بدن) پاره پاره رو پیدا (کرد). بدنی که سیصد و شصت زخم وارد شده. هفتاد و دو نیزه فقط به این لا اله الا الله... دست گذاشت زیر بدن پاره پاره. صدا زد: «اللهم تقبل قربانا.» خدایا! قربانی رو از ما قبول کن. این یه بار بود. کنار تن برادر اومد.
آمادهاید بگم؟ یه بار دیگه وقتی داشتن از کربلا خارج میکردن، آوردن کنار گودی قتلگاه. همه این زنها خودشون رو از مرکب پایین انداختن به سمت گودی قتل، دوان دوان. یه وقت رسید کنار بدن. تا بدن رو دید، صدا زد: «یا بدن کیه این؟ کدوم غریبی انقدر پاره پاره؟» (ام کلثوم) فرمود: «هذا نعش...» این بدن باباته. اومدن این بچه رو از کنار بدن جدا کنند. ولی نه با ناز و نوازش. با کعب نی و تازی (انه). تا اینجور شد زینب خودش رو انداخت رو بدن بچه. (گفت: «)رضا!» این دختر (که) باباشو صدا زد. «یا ضروب! بابا ببینم! منو دارن میزنن.»
حسین جان! حسین حسین
«وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَموا اَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبون.»
در حال بارگذاری نظرات...