ماجرای کربلا ؛ جدال کفر در برابر اسلام یا در برابر ایمان؟
تفاوت کفر در برابر اسلام و در برابر ایمان
مسلمانِ کافر به چه معناست؟
آیا ایمان در دل ما وارد شده است؟
مسلمان کافر و ماجرای صلح حدیبیه!
ایمان و نفاق در میدان نبرد
چرا تعداد یاران لشکر امام حسین علیه السلام کم شد؟
کربلا زمانی رقم میخورد که اسلام ، ایمان نشود
یه مقدار باورمون بشه!
داستان جالب از دیدار جوان آبمیوه فروش با علامه جوادی آملی
از امام حسین علیه السلام ایمان طلب کنیم!
ماجرای راهب مسیحی و امام حسین علیه السلام
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
. بسمالله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آل محمد، و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
جلسات قبل اشاره کردیم به اینکه صبر چهار تا رکن دارد. اگر کسی میخواهد صبور باشد، از این چهار رکن باید استفاده کند. حالا شاید کسی یادش نمانده باشد آن چهار را؛ برای همین سؤال نمیکنیم و خودمان یادآوری میکنیم. اولین شوق، دومین ترس، سومین زهد، چهارمین مراقب بودن. یعنی چه؟ شوق بهشت؛ دومین ترس از جهنم؛ سومین زهد نسبت به دنیا و بیرغبتی به دنیا؛ چهارمین هم مراقب مرگ بودن. آدم حواسش باشد.
اشاراتی داشتیم. امشب میخواهیم روی این چهار تا، روی دو تای اولش بحث کنیم. دو تای دوم فردا شب که شب آخر است. صبور باشی باید شوق داشته باشی. آدم چیزی را تحمل میکند که آخرش خاصیتی دارد، چیز بزرگتری گیرش میآید. متأسفانه یک وقتهایی در مورد بهشت و اینها صحبت که میشود، ما این را بد جا انداختیم. آدم تاجر است. اگر بهخاطر بهشت کار انجام دهد، اهلبیت به ما گفتند: "رغبت به آخرت داشته باشید." اهلبیت گفتند: "آقا، دهانتان آب بیفتد با نعمتهای بهشتی." آقایان میگویند: "حاج آقا، زشت است." خانمها هم از جهت دیگر ناراحت میشوند. کدام نعمت؟ چیست؟ تا اسم حورالعین میآید حساسیت نشان میدهند نسبت به این مسائل.
یک کسی بود شاگرد یکی از عرفا بود. آن عارف بهش میگفت: "مثلاً فلان کار را انجام بده. خدا فلانقدر عِوَضِش را میدهد." ما که کثافتکاری نیستیم! کثافتکاری چیست؟ حورالعین که برای فحشا و اینجور مسائل نیست؛ نعمت خاص خداست. روایت دارد هر وقت نماز میخوانید، بعدش چند تا حاجت مستجاب دارید، سه چهار تا حاجت مستجاب دارید. حتماً یکی از این حاجتهایی که رواست بعد هر نماز، حورالعین است، بخواهید. بعد هر نماز، میگویند امام حسین؟ آقا امام حسین اهل این کارها نیستند! با آن زنی که سر خیابان ایستاده، چه برسد سراغ فلان کار! با آن اشتباه گرفتیم! فکر میکنیم آن هم یک همچین چیزی است، تو همین جنس است، یک خورده فقط بهتر است.
کربلاست، الان بخوانم اینجا صلوات بفرستیم: "اللهم صل علی محمد و آل محمد."
تو صبح عاشورا، سید بن طاووس تو لهوف نقل کرده، دیگر همه میشناسند چه جور کتابی است، مقتل روضههای سنگین هم دارد. صبح عاشورا که شد، امام حسین نماز صبح را که خواندند، یک خیمهای داشتند جداگانه، خیمه نظافت بوده. حالا به چه نحوی بوده، حضرت رفتند یک ظرفی برداشتند، ظرف برنج بوده، توش یک مقداری مشک ریختند. رفتند داخل این خیمه، بدنشان را معطر کردند به مشک، کل بدن را. چون ملاقات خدا میخواهند بروند دیگر. اصحاب دیگر تو صف ایستادند که امام حسین بیایند بیرون. شب عاشورا: "لباسهایتان را تمیز کنید که هم اینها کفنتان است، مرتبش کنید." اصحاب ایستادند امام حسین بیایند بیرون، تو خیمه خودشان را معطر کنند.
یکی از یاران امام حسین به اسم بریر، بریر بن خضیر همدانی. همدانی نبودها، همدانی بوده، قبیله همدان مال عراق. ایشان پیرمرد نود و چند ساله، خیلی آدم کاردرست و فوقالعاده، آدم خوب، مؤمن، اهل تقوا، عالم، فقیه، اهل ختم قرآن. خیمه ایستاده با عبدالرحمان بن عبد ربّه. صبح عاشورا هوش و حواس گرد این خیمه را گرفته، این لشکر را گرفته، میدانند دارند شهید میشوند، آماده رفتنند. میدانند هم با چه وضعی شهید میشوند. عبدالرحمان دارد شوخی میکند. بریر اینها دارند شوخی میکنند! عبدالرحمان برگشت: "الان ساعت شوخی نیست، الان ساعت خنده نیست." نیستم؟ آدم شوخی نیستم؟ گفت: "انما افعل ذالک استبشاراً بما نصیر الیه؛ چون میدانم کجا داریم میرویم، بهخاطر آن بهشتی که داریم میرویم، انقدر خوشحالم، انقدر کیف میکنم."
بله! گفت: "بابا، چهار تا شمشیر میخوریم، میپریم تو بغل حورالعین." این جمله یار امام حسین است. اصحاب امام حسین خیلی بالا بودند، بله، چون خیلی بالا بودند. جوانهای ما هیچ جوانی یک صحنه حرام نگاه نکند، نه فیلمش را نگاه کند، نه برود دانلود کند، نه برود دایمیکسش را بخرد. از دور میلیارد میلیارد نمیدانی چیست! لذت دنیایی نیست، لذت شهوانی نیست، لذت جنسی نیست. تو دنیا آنقدری که میتوانست به کسی جمال بدهد، همه را ریخته بود تو حضرت یوسف. خدا آنقدری که میتوانست تو دنیا به کسی جمال بدهد، نمک بدهد، یعنی پیغمبر اکرم میگویند: "من نمکینترم، از او نمکیترم، با نمکترم." دنیا جا ندارد. هرچی جذابیت و زیبایی تو روایت داری، یک لحظه از عالم بالا به عالم پایین بتابد، یک چهره، یک لحظه فقط صورت حورالعین به این دنیا بتابد، همه اهل دنیا مغزشان میپرد. آقا، یعنی زیبایی جنسی؟ نه آقا، یعنی خدا مگر آن دست طراحیگرش را آورده؟ زن بهشتی هزاران مرتبه بالاتر از (فهم دنیایی ما). اگر زن مؤمن باشد بهشت برود، دیگر سؤالی که از پیغمبر، ام سلمه سؤال کرد، چون دو تا شوهر داشته بود. "زنهای بهشتی اینها بعداً قبلاً شوهر داشتند، شوهرشان مرده، یک شوهر دیگر میگیرند." حضرت فرمودند: "احسنهما خلقاً؛ هرکدام که اخلاقش بهتر باشد، خوشگل میشود." حالا مردها میریزند دعواست.
تو این دنیا لذتهایش آنی است. یک لحظه میآید یک شهوتی میجوشد، یک غضبی میجوشد، یک مستی، بعدش تیرگی و طاهری. آدم احساس میکند که اصلاً...
آخرت لذتهایش همه از جنس عشق خداست. توحید، تو شهوتش هم توحید است، تو شرابش هم توحید است. شراب میخورند، مست خدا میشوند. حسین همون جنس معرفت امام حسین ظهر عاشورا بود، مست خدا بود. امام حسین بیشتر نزدیک میشد به لحظه شهادت، چهرهاش شادابتر میشد. مست خداست، دارد میرود ملاقات خدا، دارد میرود تو بغل خدا. آنجور مستی تو بهشت.
لذتهای بهشتی از اینها گیرش بیاید؟ جداً کسی که دنیا را میچسبد، آخرت را ول میکند، دیوانه نیست؟ پیغمبر اکرم از جایی رد میشدند، آدمی را دیدند، مریض، که خنده ندارد. یکی قلبش مریض است، یکی پایش مریض است، یکی کلیهاش مریض است، یکی هم مغزش مریض است. قلبش را عمل جراحی باز کرده، بخندی مریض است. دیوانه کسی که دنیا را میچسبد، آخرت را ول میکند. الله اکبر! عجب روایتی! دروغ میگوید. پنجاه هزار سال جهنم را به جان میخرد که ۲۰۰۰ تومان گیرش بیاید. پیدا (کردن چیزی) خدا حفظ کند یکی از علمای یزد، حضرت آیتالله حاج سید جواد حیدری یزدی از بزرگان، خیلی ایشان بزرگ است، خیلی بزرگ. انسان فوقالعاده. کسی که با امام زمان ارتباط دارد، کرامات عجیبوغریب (دارد). فرصت کرامات ایشان. خدمت شما رسیدیم یزد. انسان فوقالعاده و بینظیر. تو منبر ایشان میفرمود سید جلیلالقدر، حسین، عارف بالله. کسی که همه وجود امام زمان را صدا میزند. بالا منبر میفرمود: "به اجداد حالا با لهجه شیرین یزدی) طاهرینم قسم، به اجداد طاهرینم قسم، برای یک نگاه حرام، هزار سال آدم را تو جهنم نگه میدارد." میارزد؟
اگر چشمش را پایین بیندازد، بهاندازه اشیایی که روی زمین است، خدا بهش درجه میدهد. چشمش را بالا بیندازد، بهاندازه اشیایی که تو آسمان است، خدا (چیزی) بهتر (بهش میدهد). واقعاً احمقی کسی نگاه کند؟ واقعاً اگر اعتقاد داشته باشد، بهشتی از جهنمی هست، ایستاده نگاه میکند، دیوانه است. اعتقاد ندارد، کافر ایستاده نگاه میکند، متلک میاندازد! بابت هر کلمه، روایت از پیغمبر: "هر کلمهای که نامحرم با نامحرم حرف میزند، به تعداد کلمهاش پنجاه هزار سال نگه میدارد. کلمه به کلمه برای چی؟ با نامحرم شوخی کردی!"
ابوبصیر، یار امام صادق، یار خاص امام صادق. روایت بخوانم برایتان. عدم (انجام) کار درست. پیرمرد نابینا کلاس خصوصی داشت برای یک خانم تو یک شهری قرآن بهش درس میداد. یک روزی وسط درس یک شوخی با این خانم کرد، خندید. حضرت فرمودند: "در محضر خدا خجالت نکشیدی با نامحرم شوخی کردی؟" پیرمرد کور. به خدا خدا هست! به خدا بهشت هست! جهنم هست! خبر هست! تو این عالم از ثوابش، گناهش هم ثوابی است. یک قطره اشک بر امام حسین چه کار میکند آن طرف؟ مرحوم بهلول، مشهدیها دیگر میشناسند همه ایشان را. قیام مسجد گوهرشاد، میدان پنج راه. میدان شهدای گوهرشاد، دیگر معروف نیست؟ همسر ایشان از دنیا رفته بود. مرحوم بهلول، خوب ایشان چشم برزخی داشته. میگوید: "خوابش را دیدم، گفتم: چه خبر؟ گفت: الحمدلله، وضع خوبیه، یک نفر قیمتش را کردم، هفده ساله نگهم داشتند، گفتند باید وایسی از دنیا بره، اینور بیاد ببینیم رضایت میده یانه."
در سال چند جلسه؟ اگر بفهمیم، بابا، آنور خبری است. به خدا خبری است. آن طرف همینجوری راحت گرفتی، میآید میگذرد. هرجا خواستی نگاه میکنی، هرچی خواستی میگویی، هرجور خواستید برخورد میکنید با ننه، با بابا، با رفیق، با زن، با بچه. چه خبره؟ چه حسابکشی؟ یک دانه صلوات آنور کار میکند، یک دانه صلوات، یک دانه بسمالله الرحمن الرحیم یک جا گفته. یک کلمه متلک، آن عالم را نقل میکند. شهید دستغیب میکند: "من نمیگویم کتاب داستانهای شگفتانگیز را بگیرید بخوانید، کتاب خواندنی هدیه بدهید به هم." خواب آن عالم را دیدم، گفتند: "آقا، آنور چطور است؟" گفت: "الحمدلله یک جا فقط یک روزی به یکی یک زخم زبان کوچک زدم، صبح به صبح یک عقرب میآید من را میزند تا شب دردش را میکشم." حالا کسی غیبت عالم را بکند، غیبت مرجع تقلید را بکند، غیبت ولی فقیه را بکند. ولی فقیه بکند، جدی بگیریم کار را. هم شوق، هم ترس، دو تاییش را با هم داشته باش. ناامید نکنم. چند تا روایت بخوانم. الحمدلله حال معنوی پیدا شده. خدا را شکر تو جلسه. چرا امام حسین به این حال معنوی آن نظر کند؟ انشاءالله حالمان دائمی باشد. سوغات محرم.
اول تیکه امیدوارکنندهاش را میگوییم، بعد تیکه ترسانندهاش را میگوییم. خوب است یا برعکس بگوییم؟ اول تیکه ترسانندهاش، البته یک حدیثش یک خورده میترساند، یک حدیث دیگر اولش میترساند آخرش امید میدهد. دستگاه امام حسین گریه میکنیم دیگر خیلی امیدوار میشویم، شاد میآییم بیرون، کانال ابیعبدالله علیهالسلام. صدیقون. امام صادق علیهالسلام یک رفیقی داشتند. یکی هست دائم با امام زمانی. خیلی جایگاه. اذا ذهب مکان (عبارت عربی اینجا). هرجا حضرت میرفت، یک روزی رفته بودند بازار کفاشها، فالحزاین (عبارت عربی اینجا)، بازار کفش فروشها. این رفیق امام صادق غلام داشت، غلامش سندی بود. سندی میدانید دیگر، سند همین منطقه هند خودمان میشود، جلگه سند شنیدید. پشت سر یار امام صادق میآمد این غلام. غلام سندی بود. این مرد برگشت دنبال غلامش نگاه کرد، ندید. یک بار، دو بار صدا کرد. دفعه سوم صدا کرد هرچی نگاه کرد، صدا کرد، این را پیدا نکرد. دفعه چهارم برگشت گفت: "یابن الفاعله، مادر فلان کسی که مادرت فلان کار است، کجایی پس؟ کوشی فلان شده مادر؟" عرف ابی عبدالله نفسه، امام صادق سرشان را بالا آوردند با دست زدند به پیشانی. حضرت فرمودند: "سبحان الله، تقذف امه. پناه بر خدا! به مادرش نسبت ناروا دادیم؟ مادرش معلوم نیست. مادر دادم بهش ازدواج خودشون را دارن. با مقررات خودشون ازدواج میکنند. از کجا مردم این مادرش بدون مقررات ازدواج کرده؟ از کجا مادرش زناکار است؟" به شیعه ۱۲ امامی فحش مادر نداده بودها، به بچه هیئتی فحش مادر نداده بودها، به سید فحش مادر داده بودها، به یک سندی مشرکی که اصلا معلوم نبود واقعاً مادرش چه کار است. تا آخر عمر امام صادق، تا آخر باهاش قهر کردند. زیارت امام رضا برو. (یک نمونه) پدر فلان، مادر فلان، نزدیکش. این حدیث اول، جدی نمیگیری. خیلی معتبره. بدبختی اینه. چه کار کنیم درمیآد.
درسته، غلطه؟ حرف بزنیم. ابوحمزه ثمالی. دعای ابوحمزه ثمالی را خواندی از امام سجاد نقل کرده. امام سجاد داستان عجیبی. یک مردی با خانوادهاش راه افتاد، سوار کشتی شدند، رفتند تو دل آب. طوفانی آمد. کشتی شکست. همه غرق شدند. یک زنی، زن این آقایی که راه افتاده بود، کشتی راه انداخته بود. زن این فقط نجات پیدا کرد. تخته چوب را گرفت، خودش را رساند به وسط جزیره. یک جزیره وسط دریا. خب این زن با این وضعیت که آمده، هیچی لباس به تن نداشته دیگر. تو وارد جزیره شد، یک خورده از این میوههای درخت و اینها خورد و یک مرد بیحیایی تا چشم به این زن افتاد دید که این زن ایستاده، جمال زیبا، عریان. پناه بر خدا. گفت انسانم (با یک لهجه یا منظور خاص). میگوید دیگر باهاش حرف نزد، فلم یکلمها کلمة. بدون اینکه حرف بزند، مشغول گناه بشود. فلما ان از صاحب (عبارت ناقص یا عربی). آسمانم زمینهداری بوده (منظور نامشخص است). تا این صحنه را دید، میگوید: "پسره شروع کرد به لرزیدن." گفت: "من تو را وادار کردم؟ من مستحقترم به اینکه بلرزم." میزان را رها کرد (مَنظور دقیق نامشخص است). رحمت خدا را داشته باش. یک خورده ترسید. ببین خدا چقدر رحیم است! یک خورده ترسید. آمد این طرف. تصمیم گرفت توبه کند. تصمیم گرفته توبه کند. این طرف یک راهبی، عابدی، کسی که چندین سال عبادت میکرد، رسید به این آدم. با همدیگر راه افتادند. دیدند این عابد برگشت به جوانه گفت: "دعا کن. خدایا یک ابری رو سر ما بندازد، گرمای خورشید کم بشود." این پسره برگشت، گفت: "من پیش خدا. من دعا میکنم، تو آمین بگو." این عابد دعا کرد، این جوان آمین گفت. همانجا دیدند اثر دعایش است. با همدیگر رفتند، سر دو راهی رسیدند، از هم جدا شدند. راهب اینور، جوانه رفت. آمین این پسره بود. یک خورده از خدا ترسیده بود.
اوج ذکر خدا موقع گناهه، آن اثر دارد. چه کار کردی؟ داستان زن را برایش گفت. گفت: "لک ما مضى؛ هرچی گناه کردی تا حالا بخشیده شد بهخاطر ترسی که انداختی." بشارتش هم بدهیم دیگر، معطل نکنیم. حدیث از امیرالمؤمنین. اهل عبادت باشد، به عبادت خدا صبر کند. متلک زیاد میاندازد: "چه خبره!" خدا رحمت کند یک دوستی داشتیم حاج آقای شهرکی تو همین مشهد ساکن بود. داستان خیلی انسان سبز (گنگ). میخواستم سوار تاکسی بشوم، این اواخرشان ماشین خریده بود. بغل خیابان وجود این دوست ما که فحش خورد. چی شد تو راه نجف؟ کاروان میبردند، شعر برای امیرالمؤمنین میخواند. همین مشهد ساکن بود، خیابان آزادی، آیتالله بهجت. شعر امیرالمؤمنین میخواند: "یا امیرالمؤمنین، دوست دارم خاک کف پای تو باشم." مضمون شعر را جدی بگیرید. همانجا تصادفی شد، یک کامیون شن زد به اتوبوس. اینها طلسم شد. بدن ایشان پرت شد از اتوبوس بیرون. رفت تو شنهای کامیون. شَن بردند، غسلش دادند. دور حرم امام حسین طواف دادند. دور حرم حضرت عباس افتادند. دور... میروم، میروم، گاهی سراغ قبرش. رکیکترین فحشها را الان پیدا نکرده. نکبتهایی که تو زندگیاش نیفتاده، فحش خوردن دارد. آن موقع جان دادن آدم، امیرالمؤمنین را ببیند، هرچی فحش خورده یادش (نمیماند). هرچی زحمت کشیده یادش میرود.
یکی از بزرگان قوم میفرمود: "اگر هفتاد سال زحمت کشیده باشی، بعد هفتاد سال یک لحظه قامت رعنای حجت بن الحسن، همه زحمت هفتاد ساله یادت میرود." امیرالمؤمنین میفرماید: "تو بهشت یک درختی است از بالای این درخت جامههای استثنایی حیرت بیرون میریزد، زینتهای عجیبوغریب." از زیر این درخت، حالا چه جور درختی است، از زیر این درخت اسبهای لجامزده خالکوبی شده در نهایت زیبایی میآیند بیرون. اسبهای بالدارند، نه ادرار میکنند، نه مدفوع. از زیر درخت میآیند بیرون. اولیا خدا سوار این اسبها میشوند، میروند تو بهشت پرواز میکنند. آسمان دنیا پرواز (میکند). حال میدهد. نه آب بهشتی پرواز. خدای متعال میفرماید زمستان است، زمستان که میشود فرشتهها داد میزنند، میگویند: "خوش به حالا شما، بندگان خدا! روزها کوتاه است برای روزه، شبها بچه بهشت را نق ..." شبهای طولانی نشستیم چند دور حلقهای سلسلهای؟ فیلم دیدی؟ حریم سلطان از اول تا آخر.
یاعلی. اگر گناه نبوده (تا اینجا منظور فیلم حریم سلطان). افراطی باشیم؟ هیچی. اهل تفریح قبرستونی هم بریم فردا شب. مثل اینکه یکی از این قبرها مال من است. آخرش دارند میکنند. بالاخره گاهی ما با یکی از بزرگان تو حرم مینشستیم، پایین پای شهید هاشمینژاد. الان کجایند؟ فردا آخر منم. طرف همه لذتهایش میماند. این لذتها هم تمام میشود. دیدی که تمام شد. چقدر سریع دوران نامزدی بود، فکر میکردی که الان شاهنشاه عالمم. چی شد؟ عروسی مانده. بدون گناهش خوب است. آقا جان، عزیز من جوانها. امام زمان منتظر عروسی بچه شیعه بشود با افتخار بیاید تو مجلس عروسی. یک کاری نکنی امام زمان نتواند تو مجلس شرکت کند. من دعا کردم زن گرفتی؟ عروسی. یکی از جاهایی که درهای رحمت خدا باز است موقع عروسی. یکی وقتی باران میآید. یکی وقتی کسی با رحمت به مادرش و پدرش نگاه میکند. یکی وقتی دارد عروسی (میکند). امام زمان (را) از دست ندهید. زرنگ باشی مثل این اصحاب امام حسین. چقدر زرنگ بودند! امام حسین سفت چسبیدند. حضرت فرمود: "پاشید برید." بیعت را برداشتند. نه آقا، دست به دام...
داستان محمود طیار را میخواستم امشب بگویم، فرصت نشد. فردا شب انشاءالله اگر خدا توفیق بدهد. کسی بود که دامن امام حسین را سفت چسبید تا خیلی جاهای خوبی رفت. یکی از اساتید ما اهل عرفان میفرمود: "رفتیم کربلا. اولین باری که برای زیارت رفته بودیم. کاروانی از مازندران آمده بودند. یک خانم شمالی، چادر را به کمر بسته، پیرزنی. مشخص بود که خیلی سوادی هم ندارد. نگاهش افتاد به ضریح امام حسین، دوان دوان رفت، ضریح را چسبید." فریاد "محرم داره تموم میشه." مکالمات محرم بگذرد، جوش نخورده باشیم. امام حسین جوش بخورد با اهلبیت. به خدا اینها کریماند.
خیلی وقتی کاروان اسرای حسین رسید مدینه، مثل چند روز دیگر شام بودند. با آن سخنرانیهای زینب کبری، شام یزید دگرگون شد. وقتی میخواستند مدینه بروند، یزید ملعون دستور داد: "آدمهایی که رافت داشته باشند، دلشان نرمتر باشد، همراه این کاروان بفرستید. دیگر کسی تازیانه به اینها نزند. دیگر کسی دست روی این کاروان (نگذارد)." راه افتادند از شام به مدینه. دیگر کسی روی بچههای حسین دست بلند نکرد. تا زینب کبری با امکلثوم صحبت میکردند. حضرت زینب فرمود: "خواهرم، به نظرت چه جور از اینها تشکر کنیم؟" گفت: "خواهرم، برای چی تشکر کنیم؟" گفت: "برای اینکه دیگر بچههای حسین را کسی نزد. دیگر کسی این گوشوارهها و دستبندها و انگشترها را همه را جمع کردند توی (کیسه)." به امام سجاد: "آقا جان، این را ببر برای ساربان، ازش (تشکر کن)." امام سجاد این بلاها و جواهرات را آوردند (پیش ساربان). یعنی امام سجاد گردنبندها را آوردند. ساربان گفت: "اینها برای چیست؟"
"السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی به فنائک حلّت. علیک منی سلام الله ابداً ما بقیت و بقی اللّیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم."
همه با (این سلام): "حسین و علی بن الحسین و اولاد الحسین و علی..." الله اکبر! این خانواده انقدر رئوف. کسی اگر ظلم نکند، بهش پاداش میدهند. ابیعبدالله، یا زینب کبری، دست روی بچه نکردی، دست ما هم بگیرید. به ما هم نظر لطفی کنید. به خدا ما دلمان برای (شما تنگ). ما برای بچههای حسین (ناراحتیم).
مرحوم رسول خیابانی معروف به حاج رسول ترک تو راه سوریه بود. یک وقت گفت به راننده: "نگه دار!" از ماشین پیاده شد، کفشها را کند، جورابها را، شروع کرد تو بیابان دویدن. هی زمین میخورد، بلند میشد، گریه میکرد، باز میدوید. گفتند: "حاج رسول، چه کار میکنی؟" گفت: "من که مسنم، مردم، سن و سالی ازم (گذشته). طاقت دویدن روی خارها را ندارم. امان از مظلومیت بچههای حسین! انقدر روی خارها دویدند بس که دو قافله شده، پاهای ورمآلودشان..."
در حال بارگذاری نظرات...