معنای حکمت: فهم صحیح هستها و بایدها [2:15]
هستها یا استها => حکمت نظری [5:58]
بایدها => حکمت عملی
هستها و بایدها در بیان حضرت لقمان (علیهالسلام)
1. 'نباید' برای خدا شریک قائل شوی، چون شرک ظلم عظیم 'است' [9:09]
دزدیدن علف؛ حد نهایی جرم در نگاه گوسفند [10:55]
توحید؛ بزرگترین و اصلی ترین چالش همه انبیاء [12:07]
2. 'باید' مراقب دستورات الهی بود، چون خداوند لطیف خبیر 'است' [13;01]
3. باید نماز را اقامه نمود، چون نماز تصدیق عبودیت خدای متعال 'است' [14:06]
اشتباه در بایدها و هستها: من نماز نمیخوانم اما در عوض اهل دزدی هم نیستم! [14:36]
لبخند به بی نماز در جهت تصدیق عمل او => گناهی برابر با هفتاد بار تخریب کعبه [20:06]
دستور به اقامه نماز => پاک کننده درونی از منکرات [24:00]
دستور به امر به معروف و نهی از منکر => پاک کننده جامعه از منکرات
کارکرد رأی ما در انتخابات چیست؟ [28:57]
4. باید در تنشهای زندگی صبر کرد، چون صبر اساسیترین ویژگی برای رشد است [31:39]
5. نباید در زمین با حال تکبر و فخرفروشی راه بروی، چون خداوند خیال پردازِ فخرفروش را دوست ندارد [34:37]
6. باید در صحبت کردن اعتدلال داشت، چون نامعتدلترین صدا، صدای الاغ است [36:25]
چه زمانی خداوند به حضرت یحیی (علیهالسلام) حکمت بخشید؟ [41:02]
تفاوت بازی و ورزش [42:18]
سخن حکمت آمیز امام جواد (علیهالسلام): من برای بازی خلق نشدهام [47:31]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
رب اشرح لی صدری و یسر لی امری. و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی.
قبلتر عرض شد در سوره مبارکه لقمان – که نام سوره لقمان را هم اهل بیت به ما یاد دادند که این سوره را به نام سوره لقمان ما یاد بکنیم - آن محور را میشود توی این سوره خود حضرت لقمان علیهالسلام دانست. و ویژگی اصلی که قرآن در مورد حضرت لقمان به آن اشاره کرده، این است که حضرت لقمان حکیم بوده: «و لقد آتینا لقمان الحکمه ان اشکر لله». میفرماید: «ما به لقمان حکمت دادیم». حضرت لقمان حکیم بوده. سوره لقمان، سوره حکیم پرورش است. اول سوره میفرماید: «تلک آیات الکتاب الحکیم». اینها آیات کتاب حکیم است. قرآن هم حکیم است. همه سورههایش حکیم است. سوره لقمان هم حکیم است و خصوصاً این سوره لقمان حکیمپرور است؛ حکمت میدهد به آدم.
حکمت چیست؟ در مورد حکمت خیلی توضیحات گفتهاند علما و بزرگان. توضیحات فنی و تخصصی هم گفتهاند: حکمت نظری، حکمت عملی. صادق و پوستکندهاش چه میشود؟ معنای حکمت که میگویی مثلاً خدای متعال به حضرت لقمان حکمت داده بود، تا انبیا به ما حکمت میدهند: «یعلمهم الکتاب و الحکمه». حکمت را اگر بخواهیم خیلی ساده و جمع و جور تفسیر بکنیم، به نظر میرسد که این تعبیر بهترین تعبیر باشد. عزیزان، بزرگواران! ما یک سری «هست» داریم، یک سری «باید» داریم. حالا هست (است) هم شاملش میشود. «هست» و «است» یعنی چه؟ قرار بود ساده صحبت کنیم، خیلی سخت شد! الان شما میگویید که آقا به بچه میگویی: «پسرجان، بیرون هوا سرد است، باید لباس گرم تنت کنی». یک «هست» داریم، یک «باید» داریم. چرا باید لباس گرم تنش کند؟ چون بیرون هوا سرد «هست». «هست»هایی داریم که این «هست»ها زمینه یک سری «باید»ها میشود.
حکیم آنی است که هم «هست»ها را درست فهمیده، هم «باید»ها را درست فهمیده. «هست»ها را درست فهمیده، «باید»ها را درست فهمیده. میگوید: «آقا، آمریکا قابل اعتماد نیست». («هست»اش نیست، دیگر.) «پس خیلی به وعدهاش نباید دل خوش کرد». در برابر حکیم هم سفیه است. سفیه میگوید: «نه، قابل امضای کری، تضمین است». حکیم میگوید: «قابل اعتماد نیست». و بدن ما که توی تجربیات هی رخ میدهد. حکیم آنی است که «هست»ها و «باید»ها را درست فهمیده. سفیه آنی است که «هست»ها و «باید»ها را درست نفهمیده. ممکن است گاهی هم «هست»ها و «است»ها را درست فهمیده باشد، ها! ولی «باید»هایش را نمیداند. مثلاً میگوییم آقا اوضاع اقتصاد مملکت داغون است. خیلی هم داغون است، درست است؟ مشکلمان الان این نیست که ما الان توی مملکت کسی نمیداند که وضع اقتصاد خراب است. مشکل چیست؟ نمیدانیم چه کار باید کرد. این «باید»اش را خبر نداریم. مدلهای مختلف را میزنیم، ببینیم نتیجه میدهد؟ توی «هست»اش مشکل نداری، میفهمی. توی «باید»اش مشکل داریم. حکیم آنی است که هم «هست» را درست میفهمد، هم «باید» را درست میفهمد. ما الان توی اقتصادمان حکیم میخواهیم. تورم هست، گرانی هست، رکود هست؛ چه باید کرد؟ این «باید»اش را نمیدانیم. «باید» حکمت یعنی «هست»ها و «باید»های درست. که حالا آن «هست»ها را میگویند حکمت نظری، «باید»ها را میگویند حکمت عملی. کسی که هم «هست»ها را درست فهمیده، هم «باید»ها را درست فهمیده. حضرت لقمان این شکلی است.
بعد آن مسائلی که توی این «هست»ها داریم، بعضیهایش عمیقتر است، دقیقتر. مثلاً الان ممکن است کسی اینجا بگوید که آقا هوا سرد است. یک بچه مثلاً میآید میگوید: «آقا این اتاق سرد است». ولی آن بزرگترش میگوید: «ببین، این سرما مال اتاق نیست، مال چیست؟ مال زمستان است. چون زمستان است، هوا سرد است». بچه که زمستان را خیلی سر درنمیآورد، میگوید آن اتاق سرد است. آن مسئله عمیقتر را خبر ندارد. نمیداند ریشه اینکه این الان این ساختمان، این اتاق سرد است، به خاطر این است که کلاً زمین سرد است؛ فصل فصل سرما است. یک مسئله عمیقتری را خبر دارد. حکیم آنی است که عمق دارد. مسائل را عمیق میفهمد. به این چیزهای سطحی و ظاهری نگاه نمیکند. علتها را از آن عمق و ریشهاش تشخیص میدهد. این به خاطر مثلاً هوای نفس، این به خاطر شیطان است، آن به خاطر فلان است. اینها عمق است دیگر. عمیقتر میفهمد. مشکل آمریکا با تو به خاطر «مرگ بر آمریکا» نیست که میگویی «مرگ بر آمریکا». مگر جایی که «مرگ بر آمریکا» نمیگویند این به خاطر خوی درندهاش، به خاطر استکبارش، به خاطر اینکه خودش را صاحب دنیا میداند، نژادپرستیاش نیست؟ روی کره زمین یک نژاد آدمیزاد هست. همه حیواناند. که حالا به قول خودشان تعبیر میکنند به یک عدهای حیوانات دوپا. انسان داریم روی کره زمین، بقیه موجودات هم یا حیوان دوپایند یا حیوان چهارپا. خدا اینها را برای ما آفریده. بزرگ و کوچک است، عمیقتر است مشکلشان. مثلاً سر اینکه شما موشک داری و «مرگ بر اسرائیل» میگویی و روز قدس داری و اینها نیست. اینها کسی که اینجوری مسئله را تحلیل میکند، معلوم میشود که حکمت ندارد، سفیه است. «مرگ بر اسرائیل» نگوییم مسئله حل میشود. یک حیوانی، در استخدام خودش میداند، قضیه حل نمیشود. مسئله عمیقتر از اینها است. حکیم آنی است که مسائل را خوب تحلیل میکند، عمیق تحلیل میکند. هم «هست»ها را خوب میفهمد، هم «باید»ها را خوب میفهمد.
حضرت لقمان در این سوره مجموعهای از «هست»ها و «باید»ها را گفته که حالا این جلسه نمیخواهم فعلاً واردش بشوم. فقط یک اشارهای میکنم. میخواهم چند تا آیه دیگر از سوره مبارکه اسرا را با همدیگر مرور بکنیم. ببینید حضرت لقمان چند تا توصیه دارد، چند تا باید و نباید میگوید. آخر هر کدام هم یک «هست» و «نیست» میگوید. خوب دقت بکنید، مطلب دقیق است، حواست جمع باشد!
آیه ۱۳ سوره مبارکه لقمان: حضرت لقمان به پسرش موعظه کرد، گفت: «لا تشرک بالله». نباید به خدا شرک داشته باشی، نباید برای خدا شریک قائل باشی. چرا؟ «ان الشرک لظلم عظیم». چون شرک ظلم عظیم است. چون شرک ظلم عظیم است. ظلم، بزرگترین ظلم شرک است. اختلاس نیست، حقوق نجومی نیست. آن هم ظلم است، آن هم بد است. ولی بزرگترین مفسده توی جامعه، مفسده اقتصادی نیست، مفسده اعتقادی است. همه جور گناهی راه اصلاح و درمان دارد و راه توبه دارد، راه بخشش دارد. غیر از یک قرآن تصریح کرده به اینکه یک گناه را نمیبخشم. هر چه کمتر از آن باشد، میبخشم. «ان الله لا یغفر ان یشرک به». خدا شرک را نمیبخشد: «و یغفر ما دون ذالک». مادون ذالک خودکشی را ممکن است ببخشد. و راه اینکه من به کسی کمک بکنم، شفاعت بکنم، از رحمتم بهرهمند بشود، عنایت بکنم، عفوش را بپذیرم، فقط این است که مشرک نباشد. یک کلمه. ببین، این حکیم است. آنی که حکیم نیست، به شکمش نگاه میکند. میگوید: «آقا، شرک آب و نان ما نمیشود که داشته باشیم یا نداشته باشیم. پولمان را خوردند، این خیلی گناه بزرگی است». نمیفهمد، سفیه است. عالم را نشناخته، خودش را نشناخته، خدا را نشناخته. زندگی خوردن و چریدن است. گوسفندان اشتباه گرفتند. گوسفند بزرگترین جرم را دزدیدن علف میداند. بزرگترین گناه چیست؟ میگوید: «آنی که علفهایمان را دزدید و خورد». هیچی دیگر نمیفهمد. چند کیلو گرانتر بفروشم. مشکل اصلی علف نیست. البته کسی حق ندارد علف کسی را بخورد. کسی حق ندارد ظلم اقتصادی بکند. دست آن کسی هم که اختلاس میکند را باید قطع کرد، برای اینکه شکی نیست. ولی آنی که دست به جیب مردم میکند، گناهش آنقَدَر نیست. چه اندازه کسی باشد که آنی که دست به اعتقادات مردم میکند، مردم را مشرک میکند، منحرف میکند؟
حضرت لقمان میگوید: «پسرم، اولین توصیه من این است که مشرک نباش، چون ظلم عظیم، شرک است». ببین، «هست»ها و «باید»هایش. اینها خیلی مهم است. اینها نظام تعلیم و تربیت قرآن است که جلسه اول این مباحث خدمت دوستان با هم. مطالب اساسی که باید توی مدرسه به ما یاد بدهند، توی مسجد یاد بدهند، توی تلویزیون یاد بدهند، اینها است. اصل مسئله است. توحید است. توحید مهمترین مسئله قرآن است. توحید، خداشناسی، خداپرستی است. مهمترین چالش همه انبیا توحید بوده. بله، انبیا با لواطکاران مشکل داشتند، با دزدان مشکل داشتند، با قاتلان مشکل داشتند. ولی اصلیترین حرفشان «ان اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت» بوده. حرفی که همه انبیا زدهاند: «اول خداپرست». «لا نعبد الا ایاه». «لا اله الا الله». کلمه «لا اله الا الله» حرف همه انبیا اولیه است. بزرگترین ظلم نپذیرفتن این است و بزرگترین عدالت پذیرفتن این است. گرانبهاترین حقیقت تو عالم توحید است. پس باید اول از همه توحیدی، موحد بود.
بعد توصیه به چه میکند؟ توصیه بعدیاش این است: «یا بنیّ انها ان تک مثقال حبه من خردل فتکن فی صخره او فی السماوات او فی الارض یأت بها الله». پسرم، حواست باید باشد به اینکه در محضر خدایی. چرا؟ چون این گونه است. چطوری است؟ مثقال حبهای از یک خردل که کمترین چیز توی این عالم میشود، حالا مثلاً امروزش میشود اپسیلون، میکرون. اگر توی این عالم یک دانه میکرون باشد، توی یک صخرهای باشد، توی آسمانها باشد یا توی زمین باشد، خدا این را میآورد. چرا؟ چون: «ان الله لطیف خبیر». اول توحید است. مرحله بعد صفات الهی است. خدا این گونه است. خدا لطیف است، خدا خبیر است، خدا از ما به ما نزدیکتر است. خدا به همه وجودمان احاطه دارد. پس باید حواسمان باشد، باید مراعات بکنیم که در محضر او هستیم. «هست»، «باید». «هست»هایش چقدر عمیق است، «باید»هایش چقدر مهم است.
مسئله سوم: «یا بنیّ اقم الصلاه». تو بین اعمال، مهمترین چیست؟ در بین اعتقادات، مهمترین توحید بود. در بین اعمال، مهمترین عمل چیست؟ نماز. وقت ورود به بهشت، اولین چیزی که میسنجند، نماز است. قبول بشود، بقیه چیزها قبول است. رد بشود، بقیه چیزها رد است. شما فرودگاه که میروید، کارت پرواز که میخواهید بگیرید، سفر خارجی که میخواهید بروید، مهمترین چیز چیست؟ آقا، پاسپورت. پاسپورت. عزیز من گفت: «چقدر کلمات خارجی میگویی؟ بگو چی؟ گذرنامه». مهمترین چیزی که کار دارند، گذرنامه است. شما بگو: «آقا، اینجا زدی حمل سلاح ممنوع. ببین، من سلاح نیاوردم». «گذرنامه داری؟» «نه، ندارم. ولی عوضش سلاح هم نیاوردم». «حیوان خانگی؟» «نه. ولی عوضش دروغ هم نمیگویم». چه ربطی دارد؟ برو این حرف را بزن توی فرودگاه ببین تست الکل ازت میگیرند یا نمیگیرند. میگوید: «نماز بخوان». میگوید: «نه، من عوضش دروغ نمیگویم، غیبت نمیکنم، آدمکشی نمیکنم». ببین، همه اول گذرنامهات را چک میکنند، بعد ساکت را. ولی شبها پرواز داشتیم با یکی از رفقا، این کیف ما را هی چک کردند فرودگاه مشهد. ماشاءالله، خیلی حساس است. بقیه جاها انقَدَر گیر نمیدهد. همیشه ما یک چالشی با اینها داریم. یک بار به خاک گیر دادند. توی کیفم یک مقدار گل ارمنی همراه ما بود. خاصیت دارویی داشت. گفتند: «آقا، خاک ممنوع است». گفتم: «اصلاً گلدان هم بخواهی ببری، گلش را باید دستت بگیری، خاکش را. خاک توی پرواز، خاک مملکت را نباید جایی برود». خارجی بود. گفت: «خاک مملکت تو پرواز خارجی ما نمیگذاریم جایی برود. ممنوع است». بعد این چند شب پیش، دستگاه بردند و آوردند. گفتند: «شما چاقو داری؟» «نه، چاقو نداریم». هی این چاقوی کارت میوهخوری را گذاشته بود آن جلو، این دستگاه ایکسری این را پیدا کرده بود. هی اینها گشتند، هی برد زیر دستگاه، یک چاقو اینجا.
حالا شما بگو آقا من کارت پرواز دارم، من بلیط دارم، من آدم خوبم، دروغ نمیگویم. «چاقو داری؟» آقا، همه اینها سر جایشان است، نمیتوانی رد شوی از اینجا. این چاقو را حل نکنی. یک بار عراق به شامپو گیر داد به ما. «شامپو داری؟ نمیتوانی رد شوی». سوغاتی پرواز. «این بالا نمیتوانیم ببریم. باید برود پایین توی چیز، باید توی چمدانها باید برویم». اینها قوانین است. «آقا، این همه مسئله را شما ول کردی، به یک چاقو چسبیدی؟ این همه مسائل مهم. من عوضش کلت ندارم». خب، زحمت کشیدی! «خب، چاقو داری». «ولی خب، من اگر میخواستم آدم بکشم، کلت میآوردم». از کجا؟ آدمکشی با کارت میوهخوری؟ اینها اثر نفهمیدن مسئله است. فکر کردی چون یک چیزی مهمتر از همه است، دیگر بقیه چیزها را باید ول کرد. البته در بین اعمال، مهمترین چیز هم این است: نماز. نه چیزهای دیگر. نمازی که باعث میشود بقیه چیزها ارزش و بها پیدا کند. چون نماز تصدیق عبودیت در برابر خدای متعال است. «من خدا را قبول دارم. من در برابر خدا کرنش دارم. سر به خاک میگذارم. میپرستم خدا را. ابراز میکنم، اظهار عجز میکنم در برابر خدا». اینها اگر قبول کردی، بقیه چیزهایت هم درست است. بقیه چیزهایت هم معلوم میشود راست میگویی. اثر بندگی صادقانه است. این را اگر نداشتی، بقیهاش دروغ است. البته اگر کسی نماز نداشت، بقیه اعمالش چی میشود؟ حالا این بحثش مفصل است. به هر حال، خدای متعال ندید نمیگیرد دیگر، بیاثر نمیگذارد. یک کسی حسن خلق دارد، مهربان است، احترام والدین میگذارد، حالا نماز هم نمیخواند. به هر حال بی هیچی نیست. و اتفاقاً یکی از برکات این کارها معمولاً این است که خدای متعال زمینه هدایت فرد را فراهم میکند. آنی که حسن خلق دارد، احترام به والدین دارد، آرام آرام شرایطی برایش فراهم میشود، هدایت میشود، اهل نماز هم میشود انشاءالله. نماز اگر بود، زمینه بقیه مسائلش هم درست میشود.
پیغمبر گفتهاند: «آقا، این پسره میآید پشت شما نماز، کارهای دیگر هم میکند». آنجا گفتند به پیغمبر: «این پسره جوان است که میآید پشت شما نماز میخواند، بیرون کارهای دیگر هم میکند. آدم ناجوری است». پیغمبر فرمود: «نمازهایش را میآید مسجد جماعت میخواند؟» گفتند: «بله». فرمود: «نمازش هدایتش میکند. نمازش را بخواند و بیاید». میگوید: «همین نمازی که آمد، مسجد را میخواند، آرام آرام بقیه کارهایش هم درست میشود». «نماز: ان الصلاه تنها عن الفحشاء و المنکر». قرآن است دیگر. نماز که بود، بقیه کارها هم درست است.
حضرت لقمان توصیه بعدی که میکند به پسرش این است: «یا بنیّ اقم الصلاه». مهمترین مسئله نماز. لذا اهل بیت هم مباحث تربیتی، حساسترین مسئلهای که توی بچههایشان مراعات میکردند، بحث نماز بوده. خیلی روایت عجیب و غریبی داریم در مورد برخورد با بینماز و فاصله گرفتن از بینماز. خیلی روایت عجیب. فرمود: «اگر از سر تصدیق عملش و تأیید کارش لبخند بهش بزنی، انگار کعبه را هفتاد، انگار هفتاد تا پیغمبر را کشتی». تأیید میکنی کار بینمازیاش را. بحث نمازش هم نیست. یعنی مگر بهش محبت میکنم، تأیید بینمازیاش نمیشود. اتفاقاً از من هم کتمان میکند بینمازیاش را. ببینید، مصالح را نباید قاطی کرد. بنده به یکی از اساتید عرض کردم: «آقا، فلان شخص مجبوریم باهاش ارتباط داشته باشیم، بینماز است». «تذکر بدهید». عرض کردم: «تذکر که بدهیم، بیشتر قبحش میشکند، بینمازیاش را از ما کتمان میکند. اگر من بهش تذکر بدهم، بینمازیاش معلوم میشود که من فهمیدم. که بینماز راحتتر دیگر برخورد میکند». «پس تذکر ندهیم. بماند انگار شما نمیدانی که این بینماز است». مسائل دقیق فنی است. حواسمان باشد. یک جوری باهاش برخورد کنیم که انگار ما فکر میکنیم نمازش را میخواند، او هم با من جوری برخورد کند، مشغول میکرد و نمازش را خوانده. نماز هم نمیخواند. یعنی تذکر دادن باید یک جوری باشد که قبح قضیه نشکند، خیالش نیست.
آنجا دیگر باید تذکر داد. اگر دیدید تذکر ما هم فایده ندارد، دیگر باید فاصله بگیریم. همغذا نشوید، سلام و علیک نداشته باشید. خیلی روایت عجیب و غریبی داریم در مورد برخورد با بینماز. بپذیر، باد دارد. با یک یهودی هم اگر سلام دادید، به آن کسی که صدای اذان مسجد را میشنود، رد میشود، محل نمیگذارد، به او سلام و علیک. با یهودیها سلام و علیک داشتیم، با این سلام و علیک. کسی نماز جماعت پیغمبر نمیرود. پیغمبر دستور داد بماند. خیلی مسئله نماز، مسئله کلیدی و حیاتی توی جامعه است. نباید قبح بینمازی بشکند. اصلیترین مسئله نماد است. حالا شما ببینید، الان توی این پروازها و حرکت اتوبوس و قطار، پنج دقیقه به اذان مغرب، قطار از مشهد حرکت کرد مثلاً. حالا ساعت هم ساعت خاصی نبوده، مثلاً هفده و سی و پنج دقیقه. حالا هفده و چهل دقیقه اذان مغرب بود، هفده و سی و پنج دقیقه حرکت. سه ساعت بعد برای نماز. دهنکجی به نماز است دیگر. تو به برف و سرما و کوفت و هزار تا مسئله دیگر اهمیت میدهی، برای حرکت نماز اصلاً اهمیت ندارد. استخفاف صلات. امام صادق فرمود: «کسی که استخفاف صلات کند، شفاعت ما بهش نمیرسد». آخرین لحظات امام صادق بیهوش بودند، به هوش آمدند، دور و برشان خانواده را جمع کردند. توصیه کلیدی فرمودند که بگویید و بدانید که شفاعت ما... «لا تنال شفاعتنا من استخف بالصلاه». کسی که نماز را دست کم بگیرد، استخفاف نماز کند، شفاعت ما بهش نمیرسد.
پس مسئله کلیدی بعدی چیست؟ نماز. باید نماز را اقامه کنی. «باید»ها و «هست»ها. باید نماز را اقامه کنی: «و امر بالمعروف و نه عن المنکر». برای برخورد با منکر، بدیها توی جامعه از بین برود، خوبیها توی جامعه ترویج بشود. در خودت، آنی که خوبیها را زنده میکند و بدیها را میکشد چیست؟ نماز. «ان الصلاه تنهی عن الفحشاء و المنکر». توی جامعه چیست؟ امر به معروف، نهی از منکر. پس کلیدیترین مسائل توی جامعه و خود ما، مسائل فردی و اجتماعی چی میشود؟ مهمترین اعمالمان چیست؟ نماز، امر به معروف، نهی از منکر. ریشهکن میکند بزهکاریها را، جرائم را، آلودگیها را، خطاها را، ساختارشکیها را، قبحشکیها را. البته امر به معروف و نهی از منکر فقط، حالا باز در مورد حجاب گفتم اینور هم بگویم. فقط تذکر به بیحجاب و اینها نیست. چند روز پیش با یکی از رفقا رفته بودیم بهشت زهرا. میخواست بیاید از این در جلوی بهشت زهرا، دور بزنه سمت مترو بهشت زهرا برویم. جلو اول که از در که میآید بیرون، میخواست دور بزند، پلیس واستاده بود. پلیس موضعش چیست؟ آمد دور بزنه، گرفت جلوی پلیس. پلیسه بهش گفت: «برو پنجاه متر جلوتر دور بزن». پلیس به من تذکر لسانی داد. این هم تذکر لسانی است، دیگر. این هم نهی از منکر است. از اینجا دور نزن، ورود ممنوع نرو. خب، میروی راه مردم را میبندی. با این سرعت نرو. ما که خیلی باحالیم. یعنی تذکر لسانیها. ولی تو گردنه علامت میدهد به ماشین جلویی که «آقا، جلو پلیس است، حواست باشد». حالا نمیگویم علامت نده که این برود جریمه بشود، این باز از این جهت خوب است، دارد دلسوزی میکند که آن جریمه نشود. ولی اصلیاش این است که شما یک جوری توصیه بکنی طرف دست از خطا بردارد. نه اینکه راه دور زدن قانون و اینها را یاد بگیرد. حواست جمع باشد که اینجا پلیس الان جریمه میکند. اینجور وقتها همدیگر را کمک میکنند توی تقلب. یکی از بچهها توی مدرسه، بچهها همه پشت هماند. توی جلسه امتحان، توی تقلب همه با همدیگر شراکتی. یک مترو دبیرستانی تازه تعریف میکرد برای گسل امتحان. یکی از بچهها گوشی آورده بود، گذاشته بود بغلش، داشت از روی گوشی مینوشت. گوشی از بغلش افتاد. معلم کتابش را پرت کرد. یعنی انگار آقا این کتاب بوده. هم از آن افتادم هم از من. معلم، معلم پشت همیم. توی گناه، حواسش به من باشد. حمایت! نه پشت گناهکار را خالی کنیم، حمایتش نکنیم، تقویتش نکنیم، زمینه گناه را ایجاد نکنیم. یک جوری هم برخورد بکنید وقتی کسی خواست گناهی را انجام بدهد بترسد، تحقیر بشود توی جامعه، احساس کند فضا سنگین است، احساس بکند از چشمها میافتد. حالا بعضی گناهها کبیره است، بعضی گناهها صغیره است، هر کدام به میزان خودش.
سه نفر توی جنگ تبوک. سوره توبه اصلاً در مورد کیا نازل شده؟ در مورد این سه نفر: «او الثلاثه الذین خلفوا». گناه به حساب نمیآوریم. خیلی مسائل مهمی است. سه نفر توی جنگ تبوک توی جنگ شرکت نکردند. واجد شرایط بودند، نیامدند. جنگ تبوک هم خیلی جنگ مهمی بود و جنگ سختی بود. جنگی بود که هنوز تمام نشده بود که پیغمبر از دنیا رفتند. پیامبر در میانه جنگ تبوک از دنیا رفت. مسافت طولانی هم بود، جبهه دشمن هم جبهه سرسختی بود. سه نفر نیامدند. «خانههایمان لخت است، بچههایمان، خانهمان، امکاناتمان، شرایط ما، من بدهی دارم، قسط دارم، وام گرفتم». و سه نفر نیامدند میدان جنگ. پیغمبر فرمود: «این سه تا را تحریم اقتصادی میکنید. کسی حق ندارد با اینها خرید و فروش و سلام و علیک داشته باشد». حتی زن و بچه. حرام است ارتباط. هر گونه ارتباط با اینها. تحریم کرد پیغمبر. برخورد سفت و سخت کرد. اینها رفتند توی بیابانها، خودشان را بستند به ستون. گفتند: «اگر بنا به این است، ما میخواهیم اینجا بمیریم اینجور با تحقیر و ذلت». سوره توبه در مورد اینها نازل شده. بدترین گناهها توی جامعه اینها است. خیلی مسائل مهم است. شرکت توی آن جاهایی که به حضور ما نیاز است. مملکت تضعیف میشود، مسلمین تضعیف میشوند. الان همه دنیا چشمشان به این است که توی این انتخابات آینده، ایرانیها چه کار میکنند. این حرفهایی که در مورد اسرائیل بود و اینها، این جمهوری اسلامی چقدر پشتوانه دارد؟ چند نفر تأییدش میکنند؟ چند نفر پشت این حرفهایی که جمهوری اسلامی زده بود، هستند؟ همه ایستادهاند ببینند این تعداد اینها که رأی میدهند چقدر است. پنج نفر هم بالا پایین بشود، توی محاسبات اینها اثر دارد. این انتخابات خیلی انتخابات مهمی است. با همه دلخوریها و مشکلات و با همه سرخوردگیهایی که ما از این مسئولین، خیلی از مسئولین داریم، از نمایندههای مجلس داریم. حساب آنها سوا است. رأی ما دو تا کارکرد دارد. یکی اینکه نماینده میرود توی مجلس که حالا به حواسمان جمع کنیم، آنها که میشناسیم تأیید، انتخاب بکنیم، رأی بدهیم. آن یکی این است. حالا شما یا به همه سی تا رأی میدهید یا به ده تا رأی میدهید، پنج تا را. آمدن پای صندوق. آمدن پای صندوق یعنی: «آقا، این حرفهایی که جمهوری اسلامی زد، این پشتوانه مردمی دارد». وقتی دید پشتش خالی است، اینها کسی باهاشان نیست. «من میروم همان جمهوری اسلامی را ایران اگر خفه کنم، کل منطقه جمع است». بعد شما اگر کوتاهی کردی، فشار به جمهوری اسلامی بیشتر کردند. بعد باعث شد که یمن و فلسطین و عراق و جاهای دیگر، مردم توی فشار بیشتر قرار گرفتند. این گناهش از کجا نشأت گرفته؟ از منی که میدان خالی کردم. این بود که پیغمبر با اینها اینطور برخورد کرد. گناه اجتماعی از این گناههای فردی سنگینتر است. اینها نهی از منکر، امر به معروف میخواهد. امر به معروف هم همیشه با تشر و داد و بیداد نیست. با گفتگو است، با توصیه است، با محبت، با توضیح. خیلیا نمیدانند این مسائل را. مسئولین حالیشان میشود که: «آقا، من ازشان دلخورم». مجلس آخرش که تعدادی میروند. خیلی کسی هم کار ندارد شما دلخور بودی یا نبودی. آدمهای خوب هم انشاءالله هستند بین اینها. اگر پیدا بکنیم که کاربلد باشند، ازشان کار برمیآید دیگر. بالاخره قحطی هم دیگر، چند هزار تا ده تا آدم خوب پیدا نشود!
این طرف قضیه این است که: «آقا، شما پشت مسلمین را خالی نکردی». یک چیز دیگر است. اینها میشود «باید»ها و «نباید»ها. از چیها میآید؟ از آن «هست»ها و «نیست»ها. حضرت لقمان توصیه میکند: «پسرم، امر به معروف داشته باش، نهی از منکر داشته باش، و اصبر علی ما أصابک». ببین، خیلی عجیب و جالب است. ها! توصیههای حضرت لقمان به چه مسائلی، چیها برایش مهم است. چند تا بابا بخواهد بچهاش را توصیه بکند، به اینها توصیه میکند؟ چند نفر اینها برایشان مهم است. «پسرم، غذای خوب بخور، به قیافهات برس، ورزش بکن». درجه چهار و پنج. اصلیترین چیز میگوید اینها است: نماز، امر به معروف، نهی از منکر، صبر علی ما أصابک. ببین، توی زندگی تنش زیاد است، درگیری زیاد است، چالش زیاد است. بعد مرد باشی، صبر! مسیر رشد، مسیر صبر است، مسیر استقامت است. نازک نارنجی به جایی نمیرسد. پزشک هم میخواهی بشوی همین است. مواد مخدر هم میخواهی بشوی همین است. قاچاقچی مگر مشکلات کم دارد؟ آن سختیهایی که قاچاقچی توی زندگی میکشد، چرا دردسر داریم؟ دور زدن پلیسها. چقدر باید دروغ بگوید؟ چقدر دغل سر هم کند؟ توی فرودگاه میگردند، چهار تا از این مواد را قورت میدهد. اینور مرز که آمد، این دفن میشود. مواد بخورد و ادعای گنده داشته باشد که مثلاً نیم کیلو مواد بتواند توی معدهاش جا بدهد، چند میلیون پول. این همه دردسر! بعد بگیرندش هم اعدام. خیلی سختی دارد. پس «و اصبر علی ما اصابک». باید صبر بکنیم. مسیر خوب، مسیر خدا تحمل سختی دارد. اذیت و آزار تنهایی دارد. باید صبر بکنی. چرا؟ چون این گونه است: «إِنَّ ذَلِکَ مِنْ عَزْمِ الأُمُورِ». مسائل اساسی اینها است. آن چیزهایی است که مایع اصلی ما. این آیات را انشاءالله اگر فرصتی باشد بعداً دقیقتر بهش میپردازیم. فعلاً خیلی مرور اجمالی داریم بهش میکنیم. حکمتهایی که حضرت لقمان داشت و به پسرش داشت تعلیم میداد اینها بود. «باید»ها و «هست»ها. «باید»هایی دارد میگوید به خاطر اینکه پشتوانهاش یک «هست» و «نیست»ی است. باید صبر داشته باشی چون آنی که تو را میسازد و امر اساسی توی تربیت آدم است چیست؟ صبر. عزم الامور اینها است: نماز و امر به معروف و نهی از منکر و صبر. اینها اساسیترین چیزهایی است که یک آدم را میسازد. چون این گونه است، پس باید اینها را داشت.
«و لا تصعّر خدّک للناس و لا تمش فی الأرض مرحا». با مردم هم که برخورد میکنی، خودت را نگیر. خودت را پیش مردم نگیر. فکر نکن کسی هستی یا چیزی هستی و کسی شدی و به جایی رسیدی و توی زمین هم با مستی و با تکبر و کلهشقی راه نرو. «مرحا» حالت شادمانی که آدم خیلی فکر میکند کس است، خیلی خاصیام، خیلی گندهایام، خیلی بزرگام. چرا؟ چرا نباید اینجوری باشم؟ «إِنَّ اللَّهَ لاَ یحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ». چون این گونه است که خدا آدمهای خیالباف، فخرفروش را دوست ندارد. «هست»ها و «نیست»ها. چون خدا دوست ندارد، پس نباید. این از چشم خدا میافتد. البته مردم گاهی خوششان میآید. مردم، بعضیها هر چه شما با تمطراق و با ادعا و با قلدری بیشتر صحبت بکنید، طرفدارت بیشتر میشود. اسمش هم اعتماد به نفس است. دورههایی از آموزش هم میدهند: «روشهای تقویت اعتماد به نفس». هی میآید قمپز در میکند، قپی میآید. «۲۰ سال بعد ابرمیلیاردر مثلاً صاحب ۵۰ تا کارخانهای». از الان باید اینجوری راه بروی. از این خیالات بیا بیرون. از چشم خدا میافتد. خدا آدم خاکی، متواضع دوست دارد. نه برای اینکه ادا در بیاوریم بین مردم، که آنهایی که از خاک و متواضع خوششان میآید اینها بیایند سمت... نه! خدا خوشش میآید، پیش خدا محبوب میشوی.
«و اقصد فی مشیک و اغضض من صوتک». توی راه رفتنت اعتدال داشته باش. نه خیلی تند برو، نه خیلی کند برو. نه خیلی گردنت را بالا بده، نه خیلی گردنت را پایین بده. صدایت را هم کنترل بکن توی حرف زدنت. نه خیلی صدای بلند، نه خیلی صدای پایین. این اعتدال را اگر داشته باشی، باید اعتدال داشته باشی. چرا؟ دقت کن، خیلی آیه قشنگ. این جمله آخرش هم معروف است، همه بلدید: «إِنَّ أَنکَرَ الأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ». چرا بهت گفتم اعتدال داشته باش؟ چون که ناخوشایندترین صدا، صدای الاغ است. یک هو داد میزند. دیدی بیدلیل داد میزند؟ یک هر حیوانی وقتی داد میزند، یک دلیلی دارد، غیر از الاغ. چته الان؟ عقرب زده؟ دل کسی توی سرت زده؟ بعد تو سرش هیچی نمیگوید. بامزهاش این است: ساکت است. بعد یک هو واستاده، ملت همه خواباند، یک هو جیغ میکشد. اعتدال ندارد. میگوید: «پسرم، اعتدال داشته باش. چون آنی که اعتدال ندارد چیست؟ آقا، توی صدایت حواست باشد، مراعات بکن، تنظیم داشته باش، تنظیم رفتار داشته باش، تنظیم واکنش داشته باش. توی خندیدنت، نه آنقَدَر بلند». بعضی معقول، باهاش معتدل باش. سر وقتش بخند، سر وقتش گریه کن. واکنش از خودت نشان بده، هیجان نشان بده. پیغمبر اکرم این شکلی بود. وقتی حرفهای تعجببرانگیز میگفتند، با اینکه پیغمبر عقل کل عالم است، همه چیز را میداند. دیگر تعجب ندارد برایش که. تعجب ندارد که. «یا رسول الله، یا آبشاری» دیدیم. این شکلی بود مثلاً. آب میآمد، اینجوری بود حضرت. «سبحان الله، چه جالب». واکنش نشان میداد. بین مردم! پیغمبر لطیف بوده، چقدر دوستداشتنی بوده: «فَبِمَا رَحْمَهٍ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِن جَوْلِکَ». لطیف بود، نرم بود، رأفت و رحمت داشت با مردم. این شکلی باش. اعتدال داشته باش. صدایت را خیلی بالا نبر، صدایت را هم خیلی پایین نیاور. یک داد بزند عصبانی شدنش. نصب نشده. عصبانی نمیشوند. این هم غلط است. یک هو آدم صدایش را میبرد بالا، یک هو داد و بیداد میکند، آب روغن قاطی میکند سر چیزهای بیخود، سر چیزهای الکی. اینها همه رفتارهای الاغگونه است.
حضرت لقمان میگوید: «إِنَّ أَنکَرَ الأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ». چون اینها الاغگونه است، پس نباید این رفتارها را داشت. «هست»، «باید»، «نیست»، «نباید». اینها رفتارهای انسانی نیست. نباید این گونه بود. اینها رفتارهای الاغ است، اینها رفتارهای حیوان است. اثر نفهمی. بعد دیگر آیات بعدی، مطالب دیگری در سوره مبارکه لقمان. جان مطلب توی این چند آیه که اجمالاً بهش اشاره شد. بحث «هست»ها و «باید»ها را انشاءالله جلسه بعد. این جلسه میخواستم نکاتی را عرض کنم که فرصت نشد. در سوره مبارکه اسرا. انشاءالله جمعه بعدی که شب وفات حضرت زینب سلام الله علیها هم هست، آیات سوره مبارکه اسرا را هم میخوانیم. آن هم خیلی آیات جالبی است. آخرش هم میفرماید که: «ذَلِكَ مِمَّا أَوْحَى إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَه». اینها حکمت بود. من بهت وحی کردم، بهت یاد دادم، بهت گفتم. ببین، این گونه هست، پس باید این گونه بود. کل قرآن حکمت است. یکی از راههای افزایش حکمت، انس با قرآن است. کسی اگر با قرآن ارتباطش را تقویت بکند، حکیم میشود. توی قرآن سرتاسر حکمت است. هم بهت میگوید چی هست و چی نیست، هم بهت میگوید چه کار باید بکنی، چه کار نباید بکنی. قرآن همهاش همین «هست» و «باید» است. حکیم میکند آدم را.
جملات پایانی: ایام میلاد امام جواد علیهالسلام. بر اساس برخی نقلها در قرآن، حضرت یحیی علیهالسلام را میفرماید: «و آتیناه الحکم صبیا». یحیی توی کودکی حکمت داد. یحیی بچه بود، بهش حکمت داد. امام جواد علیهالسلام را هم توی روایاتمان تشبیه کردهاند از این جهت به یحیی که ایشان هم در کودکی بهش حکمت دادند. کودک بود و حکیم بود. میفهمید عالم چی به چی است، چی هست و چی نیست، چه کار باید کرد و چه کار نباید کرد. «و آتیناه الحکم صبیا». بچه هفت ساله بود. جثه کوچک و نحیف با سن و سال کم ولی اینطور با این درک و معرفت بالا. خب، نکته کلیدی بهتون بگویم. توی روایات ما یک قاعدهای گفتهاند. روایت از امام رضا علیهالسلام هم هست. میفرماید که چی شد خدای متعال به حضرت یحیی حکمت داد؟ چند تا بچه آمدند، یحیی بچه بود، آمدند به حضرت یحیی گفتند: «اذهب بنا نلعب». بیا با همدیگر برویم بازی کنیم. مسئله داریم. یک بازی داریم، یک ورزش داریم. ورزش خوب است، بازی بد است. دو تا نکته است: ورزش خوب است، بازی بد است. ورزش یعنی شما به فکر سلامت جسمت فعالیت انجام میدهی، بدن سالم بماند. بازی، کار الکی، بیخود، هیچی هم گیر تو نمیآید. یک سری حرکات بیهوده. بعضی وقتها به حسب ظاهر ورزش است ها! ولی آن جنبه بازیاش بهش غلبه دارد. یعنی این اصلاً دیگر قرار نیست سلامت بیاورد. این قرار است که فقط سرگرمی بیاورد. و اینجور ورزشها الان این شکلی شده دیگر. بچهها را میبینید. طرف به قول استاد بزرگوار آیتالله جوادی آملی: «ورزشکارها باید بیشتر از همه سالم باشند». ورزشکارها بیشتر از همه درب و داغاناند. طرف ۳۰ سالش است، ۶۰ بار پایش را عمل کرده، گردنش شکسته، کمرش فلان است. ورزش برای سلامتی نیاورده دیگر. ورزشش درست حسابی نبوده. پرورش اندام میکند، عضلات فلان. این فقط برای اینکه مثلاً بیایند عکس بگیرند و فلان بشود. سلامتی ندارد اصلاً. ضرر است، آسیب است. خیلی از ورزشهایی که الان هست این شکلی است. ورزش خوب است، بازی بد است. بازی هم فقط مال همین امور ورزشی نیست، توی بقیه چیزها هم همین است. خوب دقت کنید. یک حرفی را یک حرف حکمتآمیزی را یک استادی در نوجوانی به ما گفت. حرفش خیلی حرف خوبی بود. خیلی حرف باز بچگی خیلی دنبال کتاب جمع کردن و اینها بودیم، هنوزم البته هستیم. چهار تا کتاب اضافه میکنیم. یک استادی به ما گفت: «ببین، کبوتر داشتن خوب است. ولی کبوتربازی بد است». گفت: «حواست جمع باشد، کتاب داشتن خوب است، ولی کتاببازی بد است». کتاب داشته باش، ولی کتابباز نباش. بعضی کتاببازند، کیف میکنند. این چهار تا طبقه اینور کتاب میزند، ده تا تیکه توی هم ردیفی، چاپ بیروت خوشگل. نما دارد، عشق میکند با اینها. یکی با تمبر است، یکی با عتیقه است، یکی با آفتابهلگن، یکی با کتاب، یکی با تسبیح است، یکی با انگشتر است، یکی با عمامه است، یکی با ریشه است. به ریشش طرف حساس است. مثلاً بازی.
امام رضا فرمود: آمدند به حضرت یحیی گفتند: «بیا برویم با همدیگر بازی کنیم». حضرت یحیی گفت: «ماللعب خلقنا. ما را که برای بازی خلق نکردهاند». اینجا بود که خدای متعال یحیی را حکمت داد: «و آتیناه الحکم صبیا». حکمت را به آن میدهند که دنبال بازی نباشد. و نکته جالب و فنی قضیه این است که توی سوره مبارکه لقمان، آیات اولش در مورد لهو الحدیث است. اینور در مورد حکمت. در مورد لهو الحدیث. دو مدل آدم داریم: بعضیها دنبال حکمتاند، بعضیها دنبال حرفهای سرگرمکننده. آنی که از حکمت میاندازدت کیف میدهد، حال میدهد، خوشی میگذرد، سرگرمی یاد میگیرد، جدول پر کردن مثلاً. برای چی؟ حالا آن موقع امکانات نبود، ته سرگرمی جدول پر کردن بود. تازه چهار تا چیز هم آدم یاد میگرفت جدول پر میکرد. الان با این بازیها و این وسایل و روزگاری که الان ما داریم، بازی کامپیوتری. پیرمرد ۸۰ ساله نشسته دارد توی گوشیاش بازی میکند. عجیب است واقعاً. توی هواپیما مثلاً همه گوشیها را درآوردهاند. یک ساعت پرواز، یک ساعته دارد بازی میکند. این را چپ میکند، این را کج میکند. این سه تایی را. تو آسمانی الان. به خدا نزدیکترین جا. یک کاری انجام بده. روز قیامت: «خدایا، من توی آسمانم عبادت کردم. افتخارم این است که توی آسمان زیارت عاشورا خواندم». بلندی، سلام بده به کربلا. دیگر توی آسمان، پرواز که میکنی، جهت کربلا را پیدا کن. همان بالا. آدم حکیم اینجوری است دیگر. «هست»ها، «باید»ها داشت. فرق میکند. آن یکی میگوید: «الان آقا ما بیکار هستیم، پس باید بازی کنیم». «هست» و «باید» اش این است: «باید سر خودمان را گرم کنیم». الان وقتی یک کار جدید، یک کار قشنگ تمیز انجام بدهم، یک نوآوری به خرج بدهم، یک عبادت انجام بدهم. پس قاعدهاش این است.
امام جواد علیهالسلام همین شکلی بودند. چیزی که باعث شد خدای متعال به ایشان حکمت بدهد این است. این روایت را بخوانم و عرضم تمام. روایت جالبی است. میگوید یک آقایی به نام علی بن حسان واسطی، معروف به «انش». این آقا آمده بودند مدینه دیدار امام جواد علیهالسلام. روایت جالب میگوید که این آقا میگوید که: «آقا، من با خودم یک سری اسباب بازی برداشته بودم، برده بودم مدینه. از جنس نقره بود». یعنی کیفیتش هم خوب. «مولای اباجعفر». بها. حالا آدم خندهاش نیست. برای مولای خودم امام جواد. اگر مولای تو است، که دیگر اسباب بازی بردنت دیگر چیست؟ یک چند تا اسباب بازی برای آقا جونم مولای خودم هدیه آوردم. امام جواد علیهالسلام میگوید که آمدیم و ایستادم. همه سؤال پرسیدند و رفتند و نوبت ما شد. حضرت راه افتادم که بروند بیرون و من هم دنبال حضرت راه افتادم. به خادم امام جواد علیهالسلام گفتم که: «آقا، یک وقتی از آقا بگیر، من یک دقیقه یک کاری با حضرت دارم». آقا نه. میگوید که حضرت ایستادند و من رفتم توی خصوصی. سلام دادم. حضرت جواب داد. دیدم حضرت اخم کردند، کراهت توی چهرهشان است. «و لم یأمرنی بالجلوس». بفرمایید و بنشینید و اینها. همان سرپا. «بفرمایید، امرتان دارم». خیلی سنگین دارد برخورد میکند. رفتم جلو و از توی آستینم یک هو یکی از این اسباب بازیها افتاد. قایم کرده بودم. «فنظر الیه نظر مغضب». دیدم خشمی به من نگاه کرد: «ما لهذا خلقنی الله». اسباب بازی آوردی؟ «ما انا و اللعب»؟ «من به بازی چه کار دارم؟» کوچولو! بالاخره هفت سالتان است. اسباب بازی بودم. قم قم کنیم مثلاً. عذرخواهی کردم و یادگاری امشب را بشنوید. عیدی میلاد امام جواد علیهالسلام. میگوید مأمون. مأمون به امام جواد علیهالسلام: «بازی کنیم؟» حضرت فرمودند که: «چه بازی کنیم؟» گفت: «بیا غایمباشک بازی کنیم. من چشم میگذارم». علامه طباطبایی نقل کرده، من هم جای دیگر ندیدم. فقط دیدم توی آثار علامه طباطبایی از قول خودش. نادانش. بچه است، فکر میکند امام جواد هم بچه خردسال است. ریش سفید آن قضیه؛ آدمهایی یک جایی سفید شدهاند ولی هنوز بچهاند. حالا مأمون از آن بچههای ریش سفید است. امام جواد از آن بچههای از هر پیری پیرتر. «بازی کنیم». گشت و دید حضرت را پیدا نکرد مدت طولانی. هر چه گشت، پیدا نکرد. بعد یک مدت طولانی امام جواد علیهالسلام را دید. نکته دارد دیگر. با بچه مگر طرف! حجت خدا است. این کل عالم توی مشتش است. «غایمباشک با همدیگر بازی کنیم». این داستانش پس این است. راه رسیدن به حکمت، خروج از لهو و لعب و بازی است. این بازیهای زندگی را خارج بفرماید دیگر. چون ایام میلاد است، روضه امشب نداریم. انشاءالله که امام جواد علیهالسلام به همه ما توجه ویژهای بفرماید. خدایا، در فرج امام زمان تعجیل بفرما. قلب نازنینش را از ما راضی بفرما. عمر ما را نوکر حضرت قرار بده. نسل ما را نوکران حضرت قرار بده. شر ظالمین را به خودشان برگردان. اسرائیل و آمریکای جنایتکار نیست و نابود بفرما. رهبر عزیز انقلاب را حفظ و نصرت عنایت بفرما. هر چه گفتیم، خیر ما بود. هر چه نگفتیم، خیر ما میدانی، برای ما رقم بزن. نبی و آله. رحم الله من قرأ الفاتحه.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات حکمتانه
جلسه اول
حکمتانه
در حال بارگذاری نظرات...